بهبود سلامت روان برخی افراد مبتلا به افسردگی طی دوره کرونا
بر اساس بررسی دهها مقاله علمی، اختلالات افسردگی و اضطراب در جهان طی دوره همهگیری کرونا در سال ۲۰۲۰، یکچهارم افزایش یافت. با این حال، اگرچه یک روند مشخصا منفی طی دوره همهگیری وجود داشته و کاهش سلامت روان اجتنابناپذیر بوده، تمامی افراد بهصورت یکسان از آن متاثر نشدهاند.
پژوهش سه محقق متخصص در حوزههای سلامت روان، سلامت جمعیت و اپیدمیولوژی در دانشگاه دانمارک جنوبی نشان میدهد که در تاثیر همهگیری کوویدـ۱۹ بر سلامت روان افراد، تفاوتهایی وجود دارد و سلامت برخی، طی این دوره، بهتر هم شده است.
پژوهشگران در دانشگاه دانمارک جنوبی، پرسشنامههای حدود ۴۲۰۰ شهروند در پاییز ۲۰۲۰ را بررسی کردند. مهم اینکه که همین افراد پیشتر نیز در نظرسنجی مشابهی در پاییز ۲۰۱۹ شرکت کرده بودند. پس محققان موفق شدند که پاسخهای آنان را نیمسال بعد از آغاز همهگیری کرونا در دسامبر ۲۰۱۹، با جوابهای آنان درباره احوال روحیشان، پیش از آغاز این دوره، مقایسه کنند.
برای بیشتر افراد شرکتکننده وضعیت سلامت روان کاهش پیدا کرده بود و متوسط نمره شرکتکنندگان به سلامت روانشان -در یک طیف از ۷ تا ۳۵- از ۲۵/۵ به ۲۴/۶ رسیده بود. در عین حال، نسبت افرادی که درجات پایین سلامت روان را گزارش کرده بودند از ۱۶/۵ در سال ۲۰۱۹ به ۲۰/۱ درصد در سال ۲۰۲۰ رسید. کاهش سلامت روان در گروهها و جنسیتها مشابه بود.
اما مورد تعجبآور این بود که پژوهشگران در بین افرادی که بیماریهای طولانیمدت جسمی و روانی داشتند و همینطور افرادی که پیش از آغاز همهگیری به افسردگی مبتلا بودند، کاهش سلامت روان مشاهده نکردند. در حقیقت، برای افرادی که پیشتر افسردگی داشتند، متوسط سلامت روان بهبود هم پیدا کرده بود و از ۱۸/۷ به ۱۹/۶ رسیده بود.
تغییرات ناشی از چه بود؟
احتمالا عوامل گوناگونی، همچون مشکلات اقتصادی، بودن در معرض اخبار بد بسیار مربوط به کرونا، کم شدن پیوندهای اجتماعی ناشی از قرنطینه، محدودیتهای سفر و بسته شدن مدارس و محلهای کار در کاهش کلی سلامت روان در افراد طی دوره کرونا موثر بوده است.
نتایج پژوهشگران تحقیق پیشرو، بهخصوص تاثیر کاهش پیوندهای اجتماعی بر تنزل سلامت روان را تایید کرد. احساس شرکتکنندگان درباره «نزدیکی به دیگر افراد» بهشکل قابلتوجهی بین سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ کاهش پیدا کرده بود.
ارتباط بین احساس پیوند اجتماعی و سلامت روان مایه تعجب نیست. محققان دانشگاه دانمارک جنوبی در یک پژوهش پیشین، دریافته بودند که تنهایی زیاد طی دوره همهگیری، با افزایش ۶ تا ۱۰ برابری حسوحال افسردگی، علایم اضطراب و اختلالات خواب مرتبط است.
همچنین باید ذکر کرد که در پاییز ۲۰۲۰ و در زمان انجام این پژوهش، محدودیتهای کمی اعمال شده بود و دوره سختترین مقررات مرتبط با کوویدـ۱۹ از جمله قرنطینه گذشته بود. با این حال نتایج تحقیق گویای اثرات منفی همهگیری بر سلامت بود که خود حاکی از آن است که سلامت روان عموم افراد، با لغو محدودیتها، بهسادگی و فوری، به حالت قبل بازنمیگردد.
در همین حال، متوسط سلامت روان برای افرادی که پیش از آغاز همهگیری افسردگی داشتند، بهبود پیدا کرد. این یافته ممکن است نامعقول به نظر برسد، اما دلایل بسیاری برای حال بهتر برخی افراد در این دوره وجود دارد؛ بحرانهای پیشین با کارکرد اجتماعی در بعضی مرتبط است. این میتواند به دلیل آن باشد که تجربه استرس، میتواند همکاری و اعتماد در این دسته از اشخاص را برانگیزد و احتمالا برای افراد مبتلا به افسردگی سودمند باشد.
بهعنوان مثال، برخی افراد افسرده ممکن است برای انتقال تجربیات مربوط به مقابله با افسردگی به دیگران، فرصتی یافته باشند و دیگران را در مواجهه با شرایط سخت حمایت کرده باشند که این به نوبه خود، میتوانسته برای سلامت روان این افراد مفید باشد. برخلاف دیگر اشخاص، این افراد بهدلیل داشتن تجربه زیستن با افسردگی و دوری از اجتماع، به اسباب کنار آمدن با قرنطینه و انزوای اجتماعی، مجهز بودهاند.
همچنین شواهدی غیرعلمی مبنی بر این وجود دارد که بهدلیل کاهش کلی سلامت روان، افراد افسرده بهتر از پس دوره همهگیری برآمدهاند، چون حس کردند کمتر مورد قضاوت و تحقیر قرار میگیرند. در حالی که اطرافیان آنان با تجربیات ناشی از اضطراب احساسی در واکنش به همهگیری دست و پنجه نرم میکردند. همچنین ممکن است افراد با وضعیت سلامت روان نامساعد، در این دوره کمتر احساس کرده باشند که در اقلیت قرار دارند.
دیگر اینکه ممکن است همهگیری، فشارهای اجتماعی و تماسهای ناخواسته با دیگر افراد را برای افراد افسرده کم کرده باشد و در عین حال، گذراندن زمان بیشتر با اعضای نزدیک خانواده سلامت روان آنها را بهبود بخشیده باشد.
با وجود همه این موارد، مطلب مهمی که باید ذکر شود این است که افرادی که پیش از کرونا مبتلا به افسردگی بودند، طی دوره همهگیری سلامت روان بیشتری از باقی افراد نداشتند؛ اما در مقایسه با احساسات پیش از دوره همهگیریشان، بهبود نسبی یافته بودند.
نتایجی متناقض با یافتههای تحقیقات پیشین؟
نتایج برخی تحقیقات پیشین حاکی از نزول شدیدتر سلامت روان عموم بیشتر از آنچه در پژوهش حاضر است. همچنین برخی یافتههای سابق نشان میدهد که افرادی که پیش از همهگیری کوویدـ۱۹ به افسردگی مبتلا بودند، طی این دوره احساسات بدتری داشتهاند. چنین یافتههایی ممکن است در تناقض با پژوهش حاضر به نظر آید.
با این حال، پژوهشهای پیشین، بر توانایی شرکتکنندگان برای یادآوری احساساتشان پیش از آغاز کرونا متکی بودند و دادههایشان را پس از آغاز همهگیری جمعآوری کردند؛ امری که ممکن است با تکیه به برآورد غیردقیق افراد برای یادآوری درباره اینکه پیش از آغاز همهگیری چه حسی داشتهاند، به بروز خطا بینجامد. این که پژوهشگران تحقیق حاضر قادر بودهاند نتایج دسته یکسانی از افراد را قبل از همهگیری با طی دوره همهگیری بررسی کنند، با حذف عامل خطازا، نتایج بسیار دقیقتری به دست میآورد.
در تحقیقات پیشین همچنین چندین کشور گوناگون مورد بررسی قرار داده شده، در حالی که پژوهش در دست، تنها بر دادههای دانمارک متکی است. پس تجربه دیگر افراد در دیگر کشورها، با خدمات درمانی و اجتماعی متفاوت، ممکن است متفاوت بوده باشد.
پژوهشگران هنوز نیازمند آناند که درک بهتری از نقش همهگیری بر کاهش سلامت روان عموم به دست بیاورند و از آن مهمتر شاید اینکه این امر، طی همهگیریهای آتی چگونه باید کاهش یابد. همهگیری کرونا همچنین فرصتی برای پژوهش درباره این است که چه چیزی بهصورت خاص طی این دوره برای افراد مبتلا به افسردگی تاثیرات مثبت در پی داشته است، تا بتوان زندگی این دسته افراد و بهبود آنان را پس از فروکش همهگیری فعلی، بهتر کرد.
رهبران جهان بهزودی در همایشی مجازی برای گفتوگو درباره حیات بر روی کره زمین شرکت میکنند. با وجود حدود یک میلیون گونه جانوری در معرض خطر انقراض در قرن بیستویکم، کنفرانس تنوع زیستی سازمان ملل متحد، موسوم به سیاوپی۱۵، قرار است نقشه جهانی جدیدی برای حفاظت از طبیعت ارائه دهد.
چین، میزبان این نشست است و متعهد شده قسمت بیشتری از قلمرویش را برای طبیعت، حفظ کند. یکی از گستردهترین اقدامات دولت چین در این زمینه طی سالهای اخیر، در ابتدای همهگیری کوویدـ۱۹ آغاز شد.
همهگیری کرونا، در خطر قرار دادن سلامت انسان با خرید و فروش و استفاده از جانوران وحشی را نشان داد. برای حفاظت بیشتر از حیات وحش و کاهش خطر انتقال ویروسهای مشترک از حیوان به انسان، دولت چین مصرف گوشت جانوران غیراهلی و خریدوفروش مربوط به آن را در فوریه ۲۰۲۰ ممنوع کرد. گرچه هدف از این ممنوعیت، تجارت غیرقانونی جانوران وحشی و شکار بود؛ اما پرورش و فروش قانونی جانوران غیراهلی از مار تا موش صحرایی بامبو، که پیش از همهگیری، از طریق یک سامانه پیچیده دریافت مجوز، امکانپذیر بود هم در این ممنوعیت جای گرفت.
این ممنوعیت هنوز به افراد اجازه میدهد که گوشت برخی گونههای خاص مانند گوزن ژاپنی یا خالدار، که با شیوههای اصولیتر پرورش داده میشود و خطر کمی برای سلامت انسان دارد مصرف شود. ممنوعیت شامل گونههای آبزی همچون ماهی نمیشود و پرورش جانوران غیراهلی برای مصارف غیرخوراکی، مثلا برای مقاصد دارویی و یا نگهداری بهعنوان حیوان خانگی را هم در برنمیگیرد.
منتقدان بر این باورند که بهبود مقررات مربوط به تجارت و پرورش حیوانات وحشی، بهجای ممنوعیت کامل آن، راهحل بهتری است. چرا که از یک سو گروههای محلی از منافع خرید و فروش آنها سود میبرند و از سوی دیگر، از فشار بر جمعیت جانوران غیر اهلی و خطرات مربوط به سلامت کاسته میشود. اما برای عملی شدن توصیه منتقدان، دولت چین نیاز دارد تا تجارت اینگونه حیوانات را مدیریت کند.
پژوهش حاضر نشان داده است که قوانین و مقررات فعلی در چین درباره خرید و فروش جانوران غیراهلی ناکافی است. در نتیجه ممنوعیت، بهعنوان یک چاره موقت، کارساز است اما حالا نیاز است که این منع، برای آینده، با مقررات و قوانین متکی بر شواهد و بهروز، بررسی شود.
هدف از ممنوعیت سال۲۰۲۰ بستن راه گریز از قوانین آن زمان، مانند قانون حفاظت حیات وحش چین بود که آخرین بار در ۲۰۱۶ اصلاح شد و هماکنون دوباره در دست بازبینی است. این قانون، تجارت حیوانات وحشی را از طریق یک سامانه پیچیده، تنظیم و قانونگذاری میکرد. پیش از اعمال ممنوعیت، پرورش بیشتر گونههای وحشی برای مقاصد گوناگون، در صورت دریافت مجوز و بهشکل قانونی ممکن بود.
مسئله مشکلساز این بود که هیچ چارچوب مبتنی بر شواهد، برای تعیین اینکه چه گونههایی میتواند پرورش داده و تجارت شود و چه گونههایی نمیتواند، نبود. این بدان معنا بود که حیوانات وحشی که میتوانستند ناقلان احتمالی بیماریهای مشترک میان انسان و دام باشند و یا گونههای در حال کاهش، میتوانستند از غربال تعیین مقررات رد شوند و در نتیجه، قانونا پرورش داده و خریدوفروش شوند. بین بخشهای مختلف دولت ناظر تجارت حیات وحش در بخشهایی همچون جنگلبانی، بازار و کشاورزی هم همکاری اندکی وجود داشت.
یک تجارت پررونق
در ابتدای ۲۰۱۸، دولت چین، پرورش حیوانات وحشی را بهعنوان راهی برای کاهش فقر در مناطق روستایی تبلیغ کرد. دولت وام داد و برنامههایی درباره پرورشدهنگان موفق در این زمینه از تلویزیون چین پخش کرد تا افراد بیشتری را به پیوستن به این صنعت بکشاند. صدور مجوزهای دولتی و محلی برای خریدوفروش و پرورش حیوانات غیراهلی بین سالهای ۲۰۱۷ و ۲۰۱۹ سهبرابر شد. همراه آن، شمار موارد جرایم مرتبط با شکار و تجارت غیرقانونی حیات وحش نیز در همین زمان افزایش یافت. این مساله حاکی از آن بود که دولت قادر به مهار اعمال غیرقانونی در این صنعت نبود.
همچنین مشکلاتی درباره صدور قانونی مجوز برای خریدوفروش و پرورش حیات وحش وجود داشت. در تحقیق حاضر، ۱۳ هزار مجوز که دفترهای جنگلبانی دولتی و محلی آنها را بین سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۲۰ صادر کرده بود بررسی شد. با این مجوزها، ۲۵۴ گونه، بهصورت قانونی برای مقاصد گوناگون تجاری خریدوفروش شده بودند. از میان آنها، ۶۹ گونه، از جمله گربه یا زباد نخلی، گوزن قرمز و دستهای از خانواده پرندگان شکاری، بهعنوان میزبان احتمالی یا ناقلان دستکم یک بیماری مشترک میان انسان و حیوان شناخته شدهاند.
رویکرد به قرنطینه این حیوانات، پیش از اعمال ممنوعیت نیز دردسرساز بود. بنا بر قانون، تمامی حیوانات وحشی باید پیش از ورود به بازار خرید و فروش، قرنطینه میشدند. اما شیوههای انجام آن سراسر ناهماهنگی بود. مثلا دستورالعملهایی برای گونههای اهلی، همانند خوک، وجود داشت. اما گونههای وحشی مشابه این حیوان، همانند گراز، هم میتوانست تحت دستورالعملهای مربوط به حیوانات اهلی قرنطینه شود. هیچ قانونی هم برای تجارت گونههایی همچون موش صحرایی بامبو، گربه یا زباد نخلی و نوعی خارپشت، که بهصورت گسترده خریدوفروش میشدند وجود نداشت.
با برقراری ممنوعیت، تنها گونههای محدودی میتواند پرورش داده شود و این بستگی به این دارد که آیا استانداردهایی برای قرنطینه وجود دارد و دیگر اینکه آیا شیوههای پرورش این گونهها به اندازه کافی برای حیات وحش و سلامت انسان امن و مقرونبهصرفه است یا نه.
برای مدیریت خریدوفروش حیات وحش در آینده، دستورالعملهای مربوط به قرنطینه برای گونههای گوناگون باید بر مبنای بهروزترین شواهد علمی باشد. صدور مجوز و ردیابی، ترجیحا با کار گذاشتن «میکروچیپ» از آن جمله است. حیواناتی که قانونا میتوانند پرورش داده شوند باید بر حسب گونه این جانوران و شواهدی نشاندهنده احتمال خطرات کمتر برای انسان و حیات وحش، تعیین شوند. دیگر اینکه باید همکاری نزدیکتر بین بخشهای مختلف دولتی، پرورشدهندگان و خریداران و فروشندگان، چه در چین و چه بهصورت بینالمللی، وجود داشته باشد.
همچنین مهم است که تقاضا برای تامین غذا از حیوانات وحشی در چین کاهش یابد. کوویدـ۱۹، خطرات احتمالی تجارت و خوردن حیوانات غیراهلی را آشکارتر کرده است. درسی که از این همهگیری آموخته شده است، باید تجارت و پرورش حیوانات وحشی برای مقاصد غیرخوراکی مانند تهیه دارو از آنها و یا نگهداریشان بهعنوان حیوان خانگی نیز شامل شود.
ایجاد تغییرات در شیوه چین برای مدیریت خریدوفروش حیوانات وحشی، میتواند مایه الهام و اطلاعات، در سیاوپی۱۵ باشد. بهویژه برای رهبران کشورهای در حال توسعهای که با وضعیتی مشابه در کشورهایشان روبهرویند.
«بازی مرکب» یک سریال کرهای است که اخیرا از نتفلیکس پخش شده و تاکنون با استقبال چشمگیر جهانی روبرو شده است. موضوع داستان مربوط به گروهی است که همه بدهکار و برخی از آنها فراریاند و برای بردن یک جایزه چندین میلیون دلاری به یک مجموعهای از بازیهای کودکانه مرگبار دعوت میشوند.
کارگردان این سریال هوانگ-دونک-هیوگ میگوید قصدش از ساخت این سریال به نمایش گذاشتن رقابت شدید در زندگی در دنیای سرمایهداری بوده، اما از شخصیتهایی استفاده کرده که در دنیای واقعی با آنها سروکار داریم. این سریال با نقدهای متفاوتی روبرو شده است. در ادامه خلاصه یک نقد از نیویورک تایمز را میخوانید.
اگر با خود فکر کردهاید که باید سریال جدید شبکه نتفلیکس، بازی مرکب را تماشا کنید و تاکنون یا خوششانس و یا زیادی محتاط بودهاید که موفق به تماشای آن نشدهاید، به جز مواردی که در ادامه برخی از آنها برشمرده میشود چیز زیادی از دست ندادهاید.
قهرمانان بدشانس داستان در بازی مرکب، در جزیرهای دورافتاده، مجبور میشوند برای بقا نسخههای پیچیده و مرگباری از بازیهای دوران کودکی را که برخی از آنها برای بینندگان غربی آشنا و برخی دیگر، مانند بازی مرکب، مخصوص کره جنوبی هستند را بازی کنند.
سریال بازی مرکب هیچ چیز جدیدی که قبلا نمیدانستید یا ندیدهاید را نشان نمیدهد؛ طراحی پر زرق و برق و نه چندان جالب تولید و طراحی لباس سریال که شاید نمونههایی از آن را در رسانههای اجتماعی دیده باشید یکی از دلایل جذابیت سریال است و البته وجود عنصر بازی در آن که به نظر میرسد دلیل اصلی جذابیت در میان نوجوانان بوده است.
در این بازی اتحادها به سرعت شکل میگیرد و تغییر میکند؛ بازیکنان آرایش واقعی خود را نشان میدهند و بازندگان بلافاصله به ضرب گلوله کشته میشوند. این سریال ۹ قسمتی هم به مسابقههای واقعی تلویزیونی شباهت دارد و هم دارای هیجان برنامههای ورزشی تلویزیونی و الکترونیکی است.
سریال بازی مرکب یک ملودرام کاملا سنتی و قابل پیشبینی است که هسته اصلی شخصیتهای آن مستقیما از فیلمنامههای جنگی هالیوودی الهام گرفتهاند. یک رهبر قوی و ساکت، یک خارجی بداخلاق و یک پیرمرد مهربان و معصوم که نقش تماشاگر را در بازی دارد. کاراکترها چند آدم رذل هستند که در طول داستان هیچ پیشرفت غافلگیرکنندهای در شخصیت آنها دیده نمیشود و همه آنها به ترتیب اهمیتی که در سیر داستان دارند و همانگونه که تماشاگر پیشبینی میکند، میمیرند.
این نوع پیشبینیپذیری عملا در سراسر سریال بازی مرکب دیده میشود. هویت استاد بازیهای نقاب دار معروف به فرانت من (Front Man) در بیشتر قسمتهای فصل با اینکه باید یک راز باشد، روشنی قابل حدس است. مرگ یکی از شخصیتهای دلسوز در خارج از صحنه، در بازی که پر است از کشت و کشتار، نشانهای است آشکار برای حدس اینکه این شخصیت باز میگردد.
تصاویر خیرهکننده، جنبه علمی تخیلی و رمز و راز گونه داستان، همه به جذابیت و پربیننده بودن بازی مرکب کمک میکند. هرچند نتفلیکس از اعلام عدد واقعی بازدید سریال سر باز میزند.
اما چیزی که احتمالا به این سریال برتری میدهد جنبهای از آن است که منتقد نیویورکتایمز بیش از هر چیزی آن را در مورد سریال دوست ندارد: تظاهر به نمایش وجود یک پدیده اجتماعی معاصر؛ ارائه یک روکش نازک برای توجیه کشتار بیامان که بارزترین ویژگی نمایش است.
بازیکنان در بازی یک کارگر بیکار، یک پناهنده از کره شمالی و یک سرمایهگذار کلاهبردار که همگی بدهکارند و به دلیل شرایطشان آنقدر ناامید و مستاصل شدهاند که در سناریوهای کشتن یا کشته شدن بازیهایی که به دست طراحان نامرئی و احیانا خودکامه آنها طراحی شدهاند، شرکت میکنند.
موضوع داستان تفسیری است بر اساس طبقهبندیهای سفت و سخت اجتماعی در کره جنوبی. در تمثیل داستان، بازیکنان در بازی آشکارا نماد بازندگان در بازی تقلبی اقتصاد کرهاند که این شانس را دارند در ظاهر بر اساس شایستگی بیشتر در یک بستر برابر (مانند بازی مرکب) برنده شوند، اما برای آن خطر مرگ تقریبا قطعی را به جان میخرند.
اما بین ارجاع دادن به چیزی با نمایش گذاشتن آن چیز به عنوان یک اصل اساسی انسانی تفاوت وجود دارد. بازی مرکب هیچ حرفی در مورد نابرابری و اراده آزاد فراتر از تصورات واقعی ندارد و شخصیتهای آن مجموعهای کمعمق از کلیشههای خانوادگی و جنگیاند که بر اساس یک فرضیه کاملا مضحک ساخته شدهاند.
بازیگران سریال شجاعانه و تا حدودی با موفقیت تلاش میکنند حس واقعی را به تماشاگران منتقل کنند.
هدف این سریال، مانند «انگل» دیگر فیلم موفق برنده جایزه اسکار از کره جنوبی، به نمایش گذاشتن ایدههای مورد قبول مخاطب است.
اما کاری که بازی مرکب به خوبی انجام میدهد پنهان کردن خشونت است که نماهای آن در مقیاس خود بیش از حد آزاردهنده است. موافقان میتوانند استدلال کنند که ترکیب فضای تجاری داستان با کاربرد مبالغهآمیز تکنیکهای کارتونی در قتلها جنبه زیباییشناختی دارد، اما هیچ چیز خشونت روی صفحه نمایش را توجیه نمیکند. کشتنها با کمترین هراس و احساس انجام میشوند. تنها چیزی که مهم است، رضایت از شمارش اجساد است.
کارگردان و نویسنده بازی مرکب یک فیلمساز است که این اولین سریال تلویزیونی اوست. او و تصویربردارانش داستان را خوانا نگه میدارند و تصاوير عموما به خوبی تركيب میشوند. اما او سبک متمایزی ندارد و این موضوع به طور ویژه در بازی مرکب مشهود است.
بازی مرکب به روشنی بازگشت به نسل قبلی فیلمهای کره جنوبی است که نوع سبک و طنز موجود در آنها باعث میشد خشونتهای بیرونی به صورت عناصری ارگانیک در فیلم احساس شوند. اما در بازی مرکب همه چیز خالی و همه چیز خونین است.
پل بلوم، استاد روانشناسی در دانشگاه تورنتو کانادا، در یادداشتی برگرفته از کتابش «نقطه مطلوب؛ خوشیهای رنج و جستجوی معنا» از فضیلت رنج بجا و جستجوی شادی و معنا در زندگی میگوید.
بلوم در این یادداشت که در وال استریت ژورنال چاپ شده، معتقد است که در جستجوی یک زندگی معنادار، صرفا به دنبال لذت گشتن کافی نیست. بلکه مبارزه و فداکاری لازم است.
نگاه به درد از دریچه دیگر
هنگامی که زندگی خوب پیش میرود به فراموشی سپردن اینکه تا چه اندازه آسیبپذیریم، آسان است. اما دور و بر ما پر است از چیزهایی که این موضوع را به ما یادآوری کنند. امکان «درد» همیشه وجود دارد؛ یک درد ناگهانی در کمر، ساق پایی که مو برداشته، خزیدن دردی در سر که کمکم ضرباندار و کوبنده میشود. یا پریشانیهای عاطفی که از انجام خطایی ناشی شود. ظاهرا محدودیتی برای مصائبی که با آن روبهرو میشویم نیست، البته اغلب دیگران باعث و بانی آناند.
تلاش برای دوری از تجربیات دردناک در ذات بشر است. ما انسانها بهدنبال لذت و راحتیایم و امیدواریم که زخمنخورده از زندگی جان سالم به در ببریم. در طبیعت رنج و درد هم این است که از آنها اجتناب شود.
اما در شرایط بجا و بهمیزان درست، درد روانی و جسمی، دشواری، شکست و از دست دادن، دقیقا همان چیزهایی است که در زندگی به دنبال آنیم.
تجربه دردناک محبوبتان را نام ببرید
به یک تجربه ناخوشایند مطلوبتان فکر کنید. شاید به تماشای فیلمهایی میروید که اشکتان را سرازیر کند، جیغتان را درآورد یا شما را به عق زدن بیندازد. ممکن است به آهنگهای غمانگیز گوش کنید. ممکن است زخمهایتان را دستکاری کنید، غذای تند بخورید یا در حمام، در آب داغ غوطهور شوید. شاید از کوه بالا بروید، در دو ماراتن بدوید یا هنگام ورزشهای رزمی در باشگاه و ورزشگاه، مشتی حواله صورتتان شود.
روانشناسان از دیرباز میدانند که رویاهای ناخوشایند از رویاهای دلچسب، بیشتر اتفاق میافتد. حتی هنگامی که در طول روز رویابافی میکنیم -یعنی زمانی که کنترل در دست ماست تا افکارمان را به چه سمتوسویی ببریم- معمولا به سمت افکار منفی کشیده میشویم. بخشی از این موشوع قابلانطباق با نسخه پیچیدهتری از لذتگرایی است، همانی که میگوید درد، راهی برای رسیدن به لذت است.
نوع درست تجربیات منفی میتواند بستری برای خوشی در آینده باشد. این بهایی است که ما انسانها برای پاداشی بزرگتر در آینده میپردازیم. درد میتواند حواس ما را از اضطرابهایمان پرت کند و کمکمان کند تا خود را رشد دهیم. درد خودخواسته همچنین میتواند به کار مقاصد اجتماعی بیاید زیرا با آن میتوانیم نشان دهیم تا چه اندازه محکمایم و یا به کمک محتاجایم.
احساساتی همچون خشم و غم، میتواند برای وجدان آسودگیهایی در پی داشته باشد. تلاش، مبارزه و دشواری، همهوهمه در جای درست خود، میتواند لذت چیرگی و روانی در کارها را به ارمغان بیاورد.
اما بسیاری از تجربیات منفی که به دنبال آنها میرویم هیچ لذتی در پی ندارند. به نوع دیگری از رنج کشیدن خودخواسته فکر کنید. مردم، معمولا مردان جوان، گاهی انتخاب میکنند که به جنگ بروند و در حالی که خواهان مرگ و یا نقصعضو نیستند، امیدوارند که چالش، ترس و مبارزه را تجربه کنند و در کوره حوادث آبدیده شوند. همچنین برخی از ما انتخاب میکنیم فرزندانی داشته باشیم و معمولا تا حدودی میدانیم که نگهداری از کودک تا چه اندازه سخت خواهد بود. احتمالا از همه تحقیقاتی که این نتایج را نشان میدهند باخبریم. سالهایی که با کودکان سپری میشود، دم به دم، میتواند از هر زمان دیگر در زندگی استرسزاتر باشد -و کسانی که پیش از بچهدار شدن این را ندانند خیلی زود پس از داشتن آنها به این نکته پی خواهند برد- با این حال ما بهندرت از ایندست تصمیماتمان پشیمان میشویم. بهصورت کلیتر، تمامی برنامههایی که در مرکز زندگی ما قرار میگیرند با رنج و فداکاری عجیناند.
چگونه رنجی گنج است؟
در اهمیت رنج سخن گفتن مورد تازهای نیست. رنج بردن بخشی از رسوم مذهبی است؛ بهعنوان مثال در مرکزیت تفکر بودایی قرار دارد. اما تمامی رنجها ارزشمند نیستند. اینکه به فردی عمیقا افسرده بگویید که به درد بیشتری در زندگی احتیاج دارد، اگر خیلی مسخره نباشد، دستکم بیرحمانه است.
روانشناسانی وجود دارند که به شما میگویند که تجارب بد، برای شما خوبند. آنها از رشدی که پس از یک تروما یا رنج روحیروانی نصیب شما میشود، سخن میگویند، از مهربانتر شدن، نوعدوستی و افزوده شدن به معنای زندگی شما حرف میزنند. البته که تمام اینها گاهی اتفاق میافتد. اما شواهد حاکی از آن است که بنا بر عقل سلیم، رنج ناخواسته، ناخوشایند است و باید تا میتوانید از آن اجتناب کنید.
با این حال، رنج خودخواسته فرق دارد. یک زندگی خوب، فراتر از زندگی آکنده از خوشی و شادی است و در میان دیگر چیزها، شامل جستجوی معنا نیز میشود. برخی از اشکال رنج که کوشش و دشواری را در بر میگیرد، اساسیترین قسمتهای دستیابی به اهداف مترقیتر و همچنین زیستن یک زندگی کامل و رضایتبخشاند.
رابطه شادی و معنا چیست؟
برخی افراد بیش از دیگران، از معنادارتر بودن زندگیشان سخن میگویند. در یک پژوهش که در سال ۲۰۱۳ در مجله علمی «روانشناسی مثبت» منتشر شد، روی باومایستر، روانشناس آمریکایی و همکارانش از هزاران شرکتکننده پرسیدند که چقدر شادند و زندگیشان چقدر پرمعناست. سپس از آنان سوالاتی درباره خلقوخو و فعالیتهایشان پرسیدند.
یافتههای تحقیق نشان داد که برخی جنبههای زندگی افراد، شادی و معنا را با هم در برمیگرفت و هر دو، با روابط اجتماعی غنی و کسالتآور نبودن زندگی افراد مرتبط بود. شادی و معنا همچنین به هم مرتبط بودند؛ افرادی که بسیار شادند، از یافتن معنای زندگی سخن میگویند و بالعکس. شما میتوانید هم شاد باشید و هم زندگی معناداری داشته باشید.
اما تفاوتهایی نیز وجود دارد. سلامت، حس خوب داشتن و پول درآوردن همگی به شادی مرتبطند اما ربط کمی به معنا دارند و یا حتی هیچ ربطی ندارند. علاوه بر این، افرادی که بیشتر به آینده میاندیشند، میگویند معنای بیشتری در زندگیشان وجود دارد -اما کمتر شادند- همین امر درباره استرس و نگرانی نیز صادق است.
تمامی این یافتهها نشان میدهد که رنج و معنا، بهمآمیختهاند. در تحقیقی دیگر که شرکت نرمافزار «پیاسکیل» آن را انجام داده بود، از بیش از ۲ میلیون نفر شغل آنها را پرسیدند و اینکه چقدر معنا در زندگیشان وجود دارد. بنا بر یافتهها، معنادارترین شغل، روحانی، بود. صاحبان دیگر مشاغل پرمعنا معلمان، رواندرمانگران، پزشکان و مددکاران اجتماعی بودند. تمام شغلهایی که لازمهشان میزان قابلتوجهی دشواری و اختصاص دادن فرد به آنهاست.
اما تجربیات روزمره زندگی چه؟ در پژوهش دیگری که در مجله «روانشناسی مثبت» در سال ۲۰۱۹ منتشر شد، دو محقق از مردم خواستند مهمترین تجارب زندگیشان را به یاد بیاورند، هر کدام را در قالب یک بند توصیف کنند و آن تجربیات را بر حسب معنا، رتبهبندی کنند. همچنین از شرکتکنندگان خواسته شد تا میزان خوشایند یا دردناک بودن این تجارب را نشان دهند. نتایج نشان داد که معنادارترین تجربیات اشخاص در افراطیترین حالت قرار داشت؛ یعنی یا بسیار خوشایند یا خیلی دردناک بود. این تجربیات همانهایی است که اهمیت دارد و ردپایشان را در زندگیمان بر جا میگذارد.
جوینده شادی یابنده نیست
اما تمامی اینها برای همه افراد قانعکننده نیست. برخی، مانند بعضی شرکتکنندگان در پژوهش باومایستر، بیشتر بر روی خوشی و شادی متمرکز بودند و به معنا و رنج، علاقه کمتری نشان دادند. اما آیا این اشتباه و خطاست؟
یافتهها نشان میدهد که جستن شادی صرف، اشتباه است. حتی اگر «شاد بودن» تنها چیزی باشد که به آن بها میدهید. یک پژوهش که در نشریه «روانشناسی تجربی» در سال ۲۰۱۵ منتشر شد، به تاثیرات انگیزه برای جستجوی شادی پرداخت و از افراد خواست به جملاتی همچون «شادی برای من بسیار مهم است» و «میزان شاد بودن من در هر لحظه تا حد زیادی نشاندهنده میزان ارزشمند بودن زندگی من است» امتیاز بدهند. برای افرادی که نسبت به چنین جملاتی موافقت بیشتری نشان داده بودند احتمال کمتری وجود دارد که در زندگی نتایج خوبی بگیرند و بیشتر امکان دارد که تنها و افسرده شوند.
احتمالا جستجوی خودآگاه شادی باعث میشود که شما بسیار به این فکر کنید که چقدر شادید و خود همین فکر، مانع شادی شماست.
توضیح دیگر برای رفتن به دنبال شادی و نیافتن آن میتواند این باشد که جویندگان شادی اغلب بر موارد نادرستی تمرکز میکنند. یک پژوهش «متاآنالیز» در سال ۲۰۱۴ در نشریه «شخصیت و روانشناسی اجتماعی» منتشر شد، بیش از ۲۰۰ پژوهش را خلاصه کرد و یافتههای آن نشان داد که پاسخدهندگانی که در پی شادی بودند، شادی، رضایت، سرزندگی و خودشکوفایی کمتری در زندگی داشتند و بیشتر به افسردگی، اضطراب و در کل، آسیبهای روانی مبتلا بودند، تا جایی که باور داشتند که داشتن پول و دارایی مهم و کلید شادی و موفقیت در زندگی است.
کدام را انتخاب کنیم؟
خوشبختانه لازم نیست بین معنا و خوشی، یکی را انتخاب کنیم. ما از پژوهش افرادی چون باومایستر و دیگران میدانیم که یک زندگی پرمعنا میتواند یک زندگی شاد هم باشد. افراد بسیاریاند که زندگی آنان با شادی و رنج بسیار آمیخته بوده است.
انگیزههای انسانی از آنچه بسیاری افراد، از جمله روانشناسان، میپندارند بسیار قدرتمندتر است. در کتاب «دنیای قشنگ نو»، نوشته آلدوس هاکسلی، چاپ ۱۹۳۲، جان، یکی از شخصیتهای داستان، در مناظره با فردی که از خوشی و لذت صرف دفاع میکند، میگوید: «اما من راحتی نمیخواهم.. خدا را میخواهم. شعر را میخواهم. خطر حقیقی را میخواهم. آزادی را میخواهم. خوبی را میخواهم. گناه را میخواهم»
خلاصهای بهتر از این برای توصیف طبیعت انسان وجود ندارد.
این روزها همهجا حرف از درختکاری و احیای جنگلها برای مقابله با تغییرات اقلیمی است؛ پیشنهادی که در حرف آسان و در عمل مشکل است.
در سراسر جهان ابتکارات بزرگی برای درختکاری در جریان است با هدف بازگرداندن چشماندازی جنگلی چرا که درختان بیشتر برای معاش سودمندند. درختان با فراهم آوردن زیستگاه برای موجودات جاندار تنوع زیستی را افزایش میدهند و از محیط زیست محافظت میکنند. هدف از برخی نوآوریها در این زمینه نیز جذب دیکسید کربن با هدف کم کردن اثرات تغییرات اقلیمی است.
بهعنوان مثال در آفریقا، هدف از ابتکار «دیوار بزرگ سبز» که در سال ۲۰۰۷ آغاز شد، احیای صد میلیون هکتار زمین ناحاصلخیز تا سال ۲۰۳۰ عنوان شده است. این ابتکار به خود کاشت درخت و دیگر پوششهای گیاهی و همچنین کمک به احیای طبیعی این زمینها بستگی دارد.
در مقیاسی جهانی، هدف از «چالش بُن» نیز بازگرداندن ۳۵۰ میلیون هکتار زمین با خاک نامرغوب و جنگلزداییشده، در همان بازه زمانی تعیینشده برای «دیوار بزرگ سبز» و با به کار گرفتن راه احیای مشابه است.
مشکل اما این است که پروژههای احیا، در رسیدن به نتایج دلخواه، موفقیتهای محدودی کسب کردهاند. بهعنوان مثال، درختان نوکاشته معمولا بهدلیل انتخاب نادرست آنها زنده نمیمانند. درختهایی که جان سالم به در میبرند، با محدودیتهایی روبهرویند و برای سایر درختان و جانوران نفع چندانی ندارند. اینها دلایلی است که در ارزیابی برنامه درختکاری «دانه برای سبز شدن» در چین، عنوان شده است.
دلایل شکست طرحهای درختکاری انبوه، فراوان است. اما آن موردی که پژوهشگران حوزه جنگل-زراعی کاربردی مدنظر دارند، این است که اغلب به نوع درختانی که تصمیم به کاشت آنها گرفته میشود و اینکه چه درختی باید کجا کاشته شود، توجه کافی نمیشود. این مورد هم درباره گونه درختانی که قرار است کاشت شود و هم منبع بذری که برای این گونههای خاص استفاده میشود، صادق است. بهعلاوه، باید به تامین بذر و نهال این درختان و اینکه چگونه تحویل مناطق کاشت میشود هم توجه بیشتری داشت.
در وضعیت فعلی، در پروژههای احیا، بسیاری درختهای غیربومی کاشته میشود که میتواند به «ویرانی زیستبومی» بینجامد و یا به عبارتی دیگر، عواقب ناخواستهای داشته باشد که به بدتر کردن شرایط زیستمحیطی و حتی گاه بهسرعت، دامن بزند. درختان نامناسب معمولا از آن رو برای کاشت استفاده میشوند که زارعان آنها دانش اینکه چه درختی برای کاشتن بهتر است را ندارند و یا صرفا به بذر درختانی که نیاز است، دسترسی ندارند.
پیشتر نیز بر «تامین منبع بذر درخت» تاکید شده است؛ اصطلاحی که برای تامین بذر و نهال استفاده میشود. در غیر این صورت، زارعان از ابتدا به مشکل برمیخورند و ابتکارات گسترده احیا نیز در آخر با شکست مواجه میشوند.
چندین راه برای پرداختن به این مشکل و پیشرفت نتایج بازکاری وجود دارد؛ تمامی این راهها درباره قابلدسترس بودن منبع تامین بذر، شبکهسازی و فراهم آوردن ظرفیت برای عوامل گوناگونی است که در تامین منابع بذر دخیلاند. همچنین تبادل اطلاعات درباره بهبود شرایط فعلی درختکاری نیز لازم است. پژوهشگران چندین راه پیشنهادی دارند که در زیر میآید:
درست انجامش دهید
کلید موفقیت در ابتکارات درختکاری انبوه، داشتن میزان کافی از بذر مناسب است. برای این موضوع و بهشکل امتحانی در یک کشور، بوستانهایی از نهال پرورش داده شده که اغلب بومی همان منطقهاند. به این شکل، آنچه در احیای جنگلها به آن نیاز است با بذری که با آن منطقه سنخیت دارد، همخوانی دارد. ایجاد شبکه برای اتصال بخش خصوصی و دولتی در تحویل بذرها و افزایش ظرفیت آنها برای پیشرفت زیرساخت سامانه بذر درخت نیز مهم است.
بهعنوان مثال، در مرکز «جنگل-زراعی جهانی»، از «سامانه بذر درخت» برای بهبود وضعیت کنونی درختکاری استفاده میشود. این سامانه بهمنظور حصول اطمینان از جمعآوری بذر مورد نیاز با کیفیت بالا از منابع باکیفیت از بوستانها و گلخانهها و قرار دادن آنها در اختیار زارعان است.
تامین بذر و نهال از مراکز محلی مزیت دیگری هم دارند و آن حمایت از توسعه کسبوکار در مناطق روستایی است.
دانشتان را با هم به اشتراک بگذارید
اقداماتی که پیشتر ذکر شد میتواند به حل مشکلات دشوار در دسترس بودن بذر درخت کمک کند اما در دسترس بودن دانش هم خود مساله است.
پژوهشگران در سال ۲۰۲۱ پلتفرمی بهنام «دانش درختی جهانی» به راه انداختند که به روسای پروژههای درختکاری و زارعان برای تشخیص اینکه باید چه درختی را کجا و به چه منظور کاشت کمک میکند.
در این پلتفرم ابزارهایی نیز برای آموزش، پایگاه داده، نقشه و اپلیکیشنهای مخصوص گوشی هوشمند نیز وجود دارد. اطلاعات مربوط به صدها درخت بر روی این پلتفرم موجود است. محققان منبعی مشابه به این را نیز برای کمک به تامین منابع درختکاری ایجاد کردهاند.بر اهمیت تامین منبع بذر صحیح بیش از این نمیتوان تاکید کرد.
نقش مردم در برنامههای درختکاری چیست؟
مدلهای پژوهشی اینکه چه اندازه درختکاری و یا بازکاری جنگلها برای کاهش دیاکسید کربن رو به افزایش در جو نیاز است را تخمین زدهاند. تلاشها در این امر باید از تئوری به عملی تبدیل شود، اما تجربیات دنیای حقیقی نشان میدهد که انجام ایندست پروژهها بسیار آشفته است. اینکه منابع مالی کارزارهای بازکاری جنگلها چطور تامین شده و انگیزه از کاشت درخت چیست، اینکه چه درختی باید کجا کاشته شود را مشخص میکند.
نحوه نگهداری زمین نیز در نهایت، بر اینکه درختهای نوکاشته تا چه مدت جان سالم به در ببرند موثر است. تلاشها در سراسر دنیا برای رویاندن پوشش درختی جهان، نشان میدهد که از سر راه برداشتن این موانع چقدر دشوار است.
یک پژوهش اخیر در شمال هند نشان داد که دههها برنامههای درختکاری هزینهبر، «تاج پوشش» را که معياری براي مطالعه، بررسی تغييرات و پايش جنگل است، در این منطقه افزایش نداده است و مناطق کاشتشده، هیچ مزیت بزرگی، همانند تامین غذا و هیزم برای ساکنان محلی نداشته است. این به آن دلیل بود که نمیشد این درختها در مجاورت مزارع کشاورزی کاشته شود، پس به جای آن به مناطقی که کمی تا قسمتی پوشش درختی داشت منتقل شد و در نهایت به کاهش فایده احتمالی جذب دیاکسید کربن منجر شد. توجه جنگلبانان محلی هم بیشتر معطوف بر رسیدن به اهداف برنامه درختکاری بود تا پرورش آنگونه جنگلها و درختانی که برای مردم محلی مهم بود.
دیاکسید کربن تنها قسمت ماجرای زمین نیست. درختان و جنگلها آبوهوای خُرداقلیمها و چرخههای آب را شکل میدهند، از تنوع زیستی پاسداری میکنند و منابع غذایی فراهم میآورند. همچنین مواد و دارو برای مردم محلی به ارمغان میآورند. همچنین بر حسب محل، درختان ارزشهای فرهنگی و معنوی متفاوتی دارند. درختان معمولا در دل چشماندازی قرار گرفتهاند که مزارع، شهرهای کوچک و بزرگ نیز در آن جای میگیرند.
درختکاری و احیای جنگلها در اغلب موارد هنگامی موفق است که نیازها و ارزشهای افراد محلی، مانند منابع درآمدزایی، را لحاظ کند. در حقیقت افراد محلی و بومی ایندست پروژهها را رهبری میکنند. در نهایت، احیای جنگلها هنگامی موفق است که در کنار مزیت برای کره زمین، بهنفع مردم نیز باشد.
دهم اکتبر مطابق با ۱۸ مهر از سوی سازمان بهداشت جهانی به عنوان روز جهانی بهداشت روان به رسمیت شناخته شده است. این روز فرصتی است برای گفتوگو درباره بهداشت و سلامت روان و هر ساله با موضوع متفاوتی نامگذاری میشود. موضوع امسال «سلامت روان در دنیایی نابرابر» است.
تحقیقات انجام شده درباره تاثیر همهگیری ویروس کرونا بر سلامت روانی افراد نشان میدهد که این تاثیر بیشتر روی کسانی بوده که پیش از همهگیری دچار مشکلات روانی بودهاند؛ همچنین افرادی که یا دارای بیماریهای طولانی مدت بودهاند، یا مورد تبعیض قرار دارند و یا والدینی که تنها سرپرست خانواده خودند.
انتشار اطلس جهانی در زمینه بهداشت روان که شامل دادههایی از ۱۷۱ کشور جهان است بازتابی از همین نابرابری است که تصویری ناامید کننده از ارائه نشدن خدمات بهداشت روانی مورد نیاز مردم در سراسر جهان ارائه میدهد؛ آن هم در زمانی که همهگیری کرونا نیاز به حمایت از سلامت روان را برجستهتر میکند.
آخرین نسخه اطلس بهداشت روان که توسط سازمان بهداشت جهانی منتشر شده است نشان میدهد که به رغم توجه بیشتر به سلامت روان در سالهای اخیر هنوز خدمات بهداشت روانی با کیفیت و مطابق با نیازها افزایشی نداشته است.
بر اساس این اطلس، دستیابی به بسیاری از اهداف تعیین شده تا سال ۲۰۲۰ در زمینه سلامت روان بیثمر مانده است، اما تمدید طرح اقدام بهداشت روانی سازمان بهداشت جهانی تا سال ۲۰۳۵ فرصت جدیدی را برای پیشرفت در این زمینه فراهم میکند.
اطلس بهداشت روان هر سه سال یک بار منتشر میشود و مجموعهای از دادههای ارائه شده توسط کشورهای جهان در زمینه سیاستهای سلامت روان، قوانین، منابع مالی، منابع انسانی، در دسترس بودن و استفاده از خدمات و سیستمهای جمع آوری دادههاست. این اطلس همچنین مکانیسمی است برای نظارت بر پیشرفت در این زمینه در جهت دستیابی به اهداف برنامه اقدام جامع سلامت روان سازمان بهداشت جهانی.
دلایل موفق نبودن در دستیابی به این اهداف چه بوده است؟
عدم پیشرفت در اداره، رهبری و تامین مالی این طرح
هیچ یک از اهداف تعیینشده در حوزه رهبری و مدیریت موثر طرحهای سلامت روان، ارائه خدمات بهداشت روانی در جامعه، ارتقاء سلامت روان و اقدامهای پیشگیرانه و تقویت سیستمهای اطلاعاتی، دستاورد چندانی نداشتهاند.
در سال ۲۰۲۰، تنها ۵۱ درصد از ۱۹۴ کشور عضو سازمان بهداشت جهانی گزارش دادند که سیاست یا برنامه بهداشت روانی آنها مطابق با اسناد بینالمللی و منطقهای حقوق بشر است، که بسیار کمتر از هدف ۸۰ درصدی این سازمان است.
از طرفی تنها ۵۲ درصد از کشورها به هدف مربوط به برنامههای ارتقاء و سیاستهای پیشگیرانه دست یافتند که باز هم بسیار کمتر از ۸۰ درصد کمتر از اهداف تعیینشده است. تنها هدفی که در سال ۲۰۲۰ به دست آمد کاهش ۱۰ درصدی میزان خودکشی بود، اما در همین مورد نیز تنها ۳۵ کشور اعلام کردند راهبرد، سیاست یا برنامههای پیشگیرانه مستقل دارند.
با وجود پیشرفتهای اندک، این پیشرفتها تنها در زمینه تصویب سیاستها، برنامهها و قوانین مربوط به سلامت روان و همچنین بهبود ظرفیت گزارشدهی به مجموعهای از شاخصهای اصلی سلامت روان بوده است.
این در حالیاست که درصد تخصیص بودجههای بهداشتی دولت به بخش سلامت روان در سالهای گذشته به ندرت افزایش داشته و هنوز در حدود همان ۲ درصد است. علاوه بر این، حتی زمانی که سیاستها و برنامهها شامل برآورد منابع انسانی و مالی مورد نیاز بوده، تنها ۳۹ درصد از کشورها اعلام کردند که توانستهاند منابع انسانی لازم به این بخش اختصاص دهند و تنها ۳۴ کشور توانستهاند منابع مالی مورد نیاز در این بخش را تامین کنند.
کندی انتقال مراقبتهای بهداشت روانی در سطح جامعه
با وجود آنکه تمرکززدایی سیستماتیک در بخش مراقبتهای بهداشت روان همواره از سوی سازمان بهداشت جهانی توصیه شده، تنها ۲۵ درصد از کشورها در ادغام سلامت روان در مراقبتهای اولیه پزشکی موفق بودهاند. در حالی که پیشرفت در زمینه آموزش و نظارت در بخش مراقبتهای روانی در اکثر کشورها حاصل شده است، عرضه دارو برای بیماران روانی در بخشهای مراقبتهای اولیه بهداشتی همچنان محدود است.
با اینکه بسیاری از کشورها برنامههایی برای تشویق و افزایش سطح آگاهی جامعه در زمینه اهمیت بهداشت روانی ارائه کردهاند، بر اساس گزارشهای رسیده به سازمان بهداشت جهانی ۳۱ درصد از این برنامهها منابع مالی و انسانی اختصاصی نداشتند، ۲۷ درصد هیچ برنامه مشخصی نداشتند و ۳۹ درصد از کل کشورهای گزارشدهنده هیچ شواهد مستندی مبنی بر پیشرفت و یا تاثیر اینگونه برنامهها نداشتند.
افزایش اندک در نیروی کار در بخش بهداشت و سلامت روانی
میانگین جهانی کارکنان بخش مراقبتهای روانی از هر ۹ کارمند به ازای ۱۰۰ هزار نفر در سال ۲۰۱۴ به ۱۳ کارمند در ازای ۱۰۰ هزار نفر در سال ۲۰۲۰ افزایش یافته است. با این وجود تفاوت بسیار زیادی در این آمار بین کشورهای مختلف، با سطوح درآمد متفاوت، وجود داشت. کارکنان بخش مراقبتهای روانی در کشورهای پردرآمد بیش از ۴۰ برابر بیشتر از کشورهای کمدرآمد گزارش شده است.
اهداف جدید برای سال ۲۰۳۰
اهداف جهانی گزارش شده در اطلس سلامت روانی بر اساس برنامه اقدام جامع سلامت روانی سازمان بهداشت جهانی تا سال ۲۰۲۰ بوده است که در سال ۲۰۱۳ تایید شده بود. این طرح هماکنون تا سال ۲۰۳۰ تمدید شده است و شامل اهداف جدیدی از جمله قرار دادن سلامت و حمایت روانی اجتماعی در برنامههای آمادگی اضطراری، ادغام سلامت روان در مراقبتهای بهداشت اولیه و پژوهشهای [علمی] در مورد سلامت روان.
دئورا کستل، مدیر بخش بهداشت روان و مصرف مواد مخدر در سازمان بهداشت جهانی گفت: «داده های جدید اطلس سلامت روان به ما نشان میدهد که هنوز راه زیادی برای حصول اطمینان از دسترسی همه افراد در همه جا به مراقبتهای بهداشت روانی در پیش داریم. اما با نیروی تازهای که در دولتها دیده میشود، اطمینان دارم که با هم میتوانیم قدمهای کوچک را به جهشهای بزرگ برای رسیدن به این اهداف تبدیل کنیم.»