بر اساس یک پژوهش جدید، دهها سال شکارغیرقانونی فیل برای تجارت عاج، موجب شده است که برخی فیلها بدون عاج تکامل یابند. موردی که تاثیر دخالت انسان در طبیعت را تا حد «تغییر آناتومی» حیوانات وحشی نشان میدهد. این تحقیق در نشریه «ساینس» منتشر شده است.
بنا بر این پژوهش، پس از دورهای شکار گسترده فیل بهقصد فروش عاج این حیوان، یک جهش ژنتیکی نادر که پیشتر موجب به دنیا آمدن فیلهای بدون عاج میشد، در برخی گروههای فیلهای آفریقایی، بسیار متداول شده است.
محققان پس از مشاهده موارد بسیار از فیلهای مادهای که در پارک ملی گورونگوزا در موزامبیک، بدون عاج به دنیا میآمدند، دریافتند که این فیلها در اثر شکار شدن بیرویه برای فروش عاجشان، در واقع مهندسی ژنتیکی شدهاند.
تجارت عاج در موزامبیک در دوره جنگ داخلی در این کشور از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۲ رونق گرفت. ۹۰ درصد جمعیت فیلهای آن زمان، بهدست نیروهای نظامی در هر دو سو کشته شدند تا عاج آنها به فروش برسد و هزینههای درگیری میان طرفین را تامین کند. فیلهای بیعاج جان سالم به در بردند، که خود احتمال تولیدمثل این دسته و انتقال ژن بیعاج بودن به نسل بعدی آنها را افزایش داد.
تا نسلها بعد، هنوز تاثیر آن دوره شکار بیرویه بر گروهی متشکل از ۷۰۰ فیل که در پارک ملی گورونگوزا زندگی میکنند مشهود است. رابرت پرینگل، عضو دپارتمان بومشناسی و زیستشناسی تکاملی دانشگاه پرینستون، که هدایت این پژوهش را بر عهده داشته است، گفت که این، نمایانگر تاثیر دخالت انسان در طبیعت است.
او گفت که این پژوهش نشان میدهد که تاثیر انسانها در طبیعت فراتر از آن چیزی است که تصور میشد و «ما انسانها دقیقا در حال تغییر آناتومی حیواناتایم.»
پرینگل با اشاره به اینکه پارک ملی گورونگوزا همیشه کنجکاوی پژوهشگران را برمیانگیخته است، گفت آنان حدس میزدند که تاریخچه شکار فیل باعث به وجود آمدن موارد ناهنجاری در فیلهای متولدشده بدونعاج باشد، اما فرآیند دقیق وقوع این پدیده ناشناخته بود.
او افزود که بسیاری فیلهای ماده در پارک ملی گورونگوزا عاج ندارند و این پدیده، کنجکاوی محققان را برانگیخته بود. پژوهشگران دریافتند گرچه افراد بسیار پیشتر نوشتهاند که فیلها گاهی، و بهویژه در مناطقی که تاریخچه دور و درازی ازشکار فیل دارد، بدون عاج متولد میشوند، اما کسی نمیدانسته چرا و هیچکس هم این موارد را ثبت و شمارش نکرده و نتوانسته آن را به دلیلی نسبت دهد؛ تنها درباره منشا این پدیده حدسوگمانهایی زده شده است.
تیم پرینگل حدس میزد که این پدیده علتی ژنتیکی داشته باشد و از آنجا که بدونعاج متولد شدن بهندرت در فیلهای نر روی میداد، حاکی از آن بود که این پدیده با جنسیت مرتبط است. پس از توالیبندی ژنوم فیلهای عاجدار و بدونعاج، محققان متوجه یک تغییر ژنتیکی در این دو گروه شدند.
بررسیها، یک جفت «ژن نامزد» روی کروموزوم ایکس، شامل ژنی که در دندان درآوردن در پستانداران نقش دارد، نشان داد. در انسان، این ژن به یک سندرم ایکس غالب وابسته است که دلیل غیبت دندانی دو دندان کناری دندانهای پیش است. یعنی مانع رشد این دو دندان جانبی میشود.
اگرچه این جهش ژنی فیل ماده را از شکار شدن مصون نگه میدارد، اما برای فیل نر کشنده است. چرا که فیل نر با این جهش، درست در رحم تکامل نمییابد.
بهگفته پرینگل، حدود نیمی از بچهفیلهای نر که مادر بیعاج دارند این ناهنجاری ژنتیکی را به ارث میبرند. که به این معناست که گلههای فیلی که مدتها قربانی شکار بیرویه شدهاند با کمبود شدید فیل نر روبهرو شوند. بهگفته پرینگل، این مشکل در طول زمان قابل جبران خواهد بود. چرا که جمعیت فیلها برای دو دهه رو به رشد بوده است و از ۱۹۹۰، یعنی زمانی که این حیوانات تا مرز نابودی رانده شدند، به این سو، سهبرابر شده است.
پرینگل اظهار امیدواری کرد که بسامد سندروم بدونعاج بودن در مطالعات جمعیت فیلها، کاهش پیدا کند و تاکید کرد که این امر مشروط به آن است که چشمانداز حفاظت از این حیوان، همانند دوران اخیر، مثبت باقی بماند. او افزود که در میان کولاک اخبار افسردهکنندهای که درباره تنوع زیستی و انسانها در طبیعت به گوش میرسد، مهم این است که بر وجود چند نقطه روشنی که در چشماندازمان است، تاکید کنیم.
پزشکان درباره معضل سلامتی بیماری مزمن کلیه مرتبط با «استرس گرمایی»، برای میلیونها کارگر در سراسر جهان، هشدار دادهاند.
دمای جهان طی دهههای آینده باز هم بالاتر خواهد رفت؛ استرس گرمایی اصطلاحی است که برای اختلالات و مشکلات سلامت ناشی از گرما در افراد به کار برده میشود.
بنا بر تاکید پزشکان، تحقیقات بیشتر و سریعتر درباره رابطه بین گرما و بیماری مزمن کلیه- که علل آن شناختهشده نیست- نیاز است تا وسعت بروز این عارضه مشخص شود.
برخلاف شکل معمول بیماری مزمن کلیه - که یک عارضه پیشرونده است که در آن عملکرد این عضو بهشدت افت پیدا میکند و اغلب در میان سالمندان و دیگر کسانی که درگیر عوارضی همچون دیابت و فشار خوناند دیده میشود - اپیدمی بیماری مزمن کلیه که در این مقاله به آن پرداخته میشود، ابتدا در مناطق گرم و روستایی در کشورهای همچون السالوادور و نیکاراگوئه سر بر آورد؛ مناطقی که شمار بالایی از کارگران کشاورز در آن، از «نارسایی برگشتناپذیر کلیه» مردهاند و میمیرند.
این شکل از بیماری مزمن کلیه، ابتدا در آمریکای شمالی و جنوبی، خاورمیانه، آفریقا و هند و در میان افرادی ثبت شد که در آبوهوای گرم، کار یدی سنگین میکردند.
کلیه مسئول تنظیم توازن مایعات در بدن است. مسئولیتی که این عضو را بهطور خاصی نسبت به دمای شدید، حساس میکند. توافقنظری در حال شکل گرفتن است که بیماری مزمن کلیه، باید بهعنوان یک صدمه مرتبط با استرس گرمایی، شناخته شود؛ چرا که اگر کارگران هر روز و هنگام کار در مزارع دچار آسیب اندک به کلیههاشان شوند، در طول زمان، این مشکل به عارضه جدی کلیه و نارسایی کامل کلیوی میانجامد.
سیسیلیا سورنسن، استاد حوزه آموزش اقلیمی و سلامت دانشگاه کلمبیا در آمریکا، میگوید صدمه کم مکرر به کلیه، لزوما با علایم همراه نیست. پس کارگران ممکن است از اینکه در طی زمان بیمار و بیمارتر میشوند، بیخبر باشند تا هنگامی که بیماری آنقدر شدت یابد که به مراحل پایانی و کشنده خود نزدیک شود.
سورنسن با اشاره به اینکه نظارتی برای تعیین وسعت بروز این عارضه وجود نداشته است، گفت برخی مناطق مشخصا کانون این عارضهاند، اما شیوع و شدت این مشکل چیزی نیست که جهان هنوز حتی شروع به پی بردن به آن کرده باشد.
اپیدمیهای ثبتشده اینگونه بیماری مزمن کلیه، خصوصیات مشابهی دارند. افرادی که در آبوهوای گرم و در محیط بیرون کار میکنند و اغلب از نظر اجتماعی و اقتصادی، متعلق به قشر آسیبپذیرند؛ این افراد دسترسی محدودی به خدمات پزشکی و یا بیمه دارند و یا در مناطقی زندگی میکنند که خدمات زیربنایی درمانی در آنها ناچیز است.
سورنسن گفت که بر اساس دادهها، به نظر میرسد که شدت آسیب به کلیه، با هر چه آسیبپذیرتر و سختتر شدن شرایط کارگر، بدتر میشود؛ کارگرانی که اختیاری برای انتخاب شرایط کاریشان ندارند و یا ساعات طولانیتری بدون وقفه، به کار گمارده میشوند- مثلا کارگرانی که بهازای توت چیدهشده و با تعداد نیشکر برداشتشده به آنها دستمزد پرداخت میشود - احتمالا بیش از دیگرکارگران از این عارضه متاثر میشوند.
سورنسن گفت که اینگونه کار کردن، این دسته از کارگران را بیمار میکند اما آنها گزینه دیگری هم ندارند. چرا که مقررات نظارتی محدودی بر محیطهای کاری، برای جلوگیری از وقوع شرایط اینچنینی حاکم است. سورنسن این را «نقطه کور» و مسئلهای حقوق بشری خواند.
دکتر رامون گارسیا ترابانینو، متخصص کلیه در مرکز دیالیز السالوادور، حدود دو دهه پیش،هنگامی که یک دانشجوی پزشکی بود، متوجه شد که بیمارستان محل خدمت او لبریز از بیمارانی شده است که به عارضه مزمن کلیه دچارند.
ترابانینو گفت که بیماران مردان جوان در معرض مرگ بودند، چرا که بودجه و ظرفیتی برای ارائه دیالیز به آنان وجود نداشت. و با آنکه کادر درمان هر چه در توان داشت انجام میداد، بیماران جان میسپردند و جای آنها با بیماران مشابه دیگری پر میشد.
ترابانینو همان زمان شروع به پژوهش درباره اپیدمیهای مشابه در مکزیک، نیکاراگوئه، کاستاریکا و پاناما کرد.
ترابانینو گفت: «اگر نگاهی به نقشه بالاترین درجه دما در مناطق آمریکای مرکزی بیندازید، متوجه خواهید شد که مناطق گرمتر کانون شیوع این عارضهاند.» او افزود که انگار در السالوادور و نیکاراگوئه، «هرساله رقابتی برای کسب مقام اول مرگومیر در اثر بیماری مزمن کلیه وجود دارد»؛ او افزود که نرخ فوت در اثر این عارضه در السالوادور، تا ده برابر بالاتر از حد انتظار و شمار مراجعان جدید هم بسیار زیاد است.
گرچه اجماع نظر بر این قرار دارد که بیماری مزمن کلیه به قرار گرفتن در معرض گرما و کمآبی بدن مربوط است، برخی دانشمندان بر این باورند که سر و کار داشتن با فرآوردههای شیمیایی کشاورزی و عناصر عفونتزا، همچنین ژنتیک در کنار عوامل خطرسازی همچون فقر، سوءتغذیه و دیگر جنبههای اجتماعی حوزه سلامت، احتمالا در بروز این عارضه نقش دارند.
دکتر ریچارد جانسون، استاد دانشکده پزشکی دانشگاه کلرادو ایالات متحده، در این باره گفت که مشکل فراتر از مزارع نیشکر نیکاراگوئه است و در جوامع دیگر هم نقش رابطه احتمالی استرس گرمایی و کمآبی بدن، با بروز امراض کلیوی بررسی چندانی نشده است.
تورد چلاسترام، متخصص اپیدمی و سلامت از استرالیا و عضو «هیئت میاندولتی تغییرات اقلیمی»، تاکید کرد که بهقدر کافی به استرس گرمایی پرداخته نشده است و این مسئله به شکل گرفتن بحثهایی پیرامون چگونگی کاهش شدیدترین اثرات اضطرار اقلیمی محتاج است.
او گفت که شدت و شمار روزهای گرم در جهان رو به افزایش است و افراد هر چه بیشتر با چالشهای بزرگتر برای اجتناب از استرس گرمایی، مواجه خواهند شد. بهویژه که دو سوم ساکنان جهان در مناطق گرمسیری و نیمهحاره زندگی میکنند. او افزود که فرسودگی ناشی از گرما، تهدیدی برای امرار معاش میلیونها نفر در دنیاست و تلاشها برای کاهش فقر را نیز کماثر خواهد کرد.
چلاسترام تاکید کرد که سیاستهای جدید مرتبط با تغییرات اقلیمی، باید این مسائل را، در صورتی که شانسی برای انسان برای رویارویی با تغییرات پیشرو وجود داشته باشد، در نظر بگیرد.
دو پژوهشگر متخصص حوزه روانشناسی و سلامت در دانشگاه سیدنی استرالیا، به دلایل طرح شده از سوی برخی افراد برای انکار کرونا، تردید درباره واکسن و یا به تعویق انداختن تزریق آن پرداختهاند. نتایج یافتههای این دو در وبسایت کانورسیشن منتشر شده است.
واکسن نجاتبخش است. از ۲۰۰ سال پیش و زمان کشف واکسن آبله تاکنون، کار واکسن همین بوده است.
اما برای اینکه واکسن بتواند جوامع را از گزند بیماری مصون نگه دارد، نیاز است که درصد بالایی از جمعیت آن را تزریق کنند. تنها در این صورت است که واکسینهشدگان میتوانند از آنانی که واکسینه نشدهاند محافظت کنند. امری که اصطلاحا «ایمنی جمعی» خوانده میشود.
متاسفانه در اغلب اوقات این اتفاق نمیافتد. به تردیدهای پیرامون تزریق واکسن سرخک فکر کنید که موارد شیوع این بیماری در سراسر جهان را در سال ۲۰۱۹ تا ۳۰ درصد افزایش داد.
چرا تردید درباره تزریق واکسن وجود دارد؟ به دلایل زیاد. افراد متفاوت، دلایل مختلفی دارند.
اما روانشناسان بالینی نگارنده تحقیق حاضر، که درباره اضطراب و اجتناب پژوهش میکنند، معتقدند که بزرگترین عامل ترس است. بهویژه ترس از مرگ و آنگونه که انسان آن ترس را «مدیریت» میکند.
نرخ واکسیناسیون روبهافزایش، ترس همچنان حاضر
بر اساس دادههای سازمان بهداشت جهانی، تردید درباره واکسن، یکی از ده دلیل برتر تهدیدکننده سلامت جهانی است.
اگر به مورد کوویدـ۱۹ نگاه کنیم، رد کردن و یا به تعویق انداختن تزریق واکسن مشکل بزرگی بوده است، آن هم با وجود مخالفان واکسن و افرادی که «راهپیمایی آزادی» به راه میاندازند و اخبار را طی ماههای اخیر قبضه کردهاند.
در استرالیا، مشکل تردید درباره واکسن، بهرغم برخی مطالب که خلاف آن را گزارش میدهند، مشکل قابلتوجهی است.
نرخ تزریق واکسن در استرالیا در مسیر رسیدن به ۸۵ درصد یا بیشتر از ۹۰ درصد در مناطق متعددی از استرالیاست. بنا بر نظرسنجی روزنامه سیدنی مورنینگ هرالد، در ماه سپتامبر، تنها ۹ درصد بزرگسالان گفته بودند که احتمالا واکسن کرونا تزریق نمیکنند؛ در این گزارش آمده بود که نرخ واکسنهراسی در استرالیا بهشکل بیسابقهای پایین آمده است. اما اگرچه دادههای منتشره این روزنامه درست بود، تحلیل دادهها نقص داشت.
واکسنهراسی بهطور قابلتوجه کاهش نیافته است. بلکه واکسیناسیون اجباری برخی گروههای جامعه و محرومیتهایی که نصیب گروهی که واکسن نزدهاند شده است، دلیل افزایش واکسیناسیون در استرالیاست.
در بسیاری ایالتهای استرالیا، واکسن اجباری برای برخی مشاغل همچون کارکنانی که باید طی دوران قرنطینه کار کنند، کارکنان بهداشت و درمان، معلمان، کارگران ساختمانی و دیگر گروهها، لازم است. وقتی فرد باید کار کند تا نان بخورد، تصمیم برای اینکه واکسن نزند، غیرممکن است.
همچنین سیاستمداران از آزادیهای متنوعی برای افراد واکسینه خبر دادهاند. بهعنوان مثال، آزادیها در سیدنی در حال حاضر، برای سیدنینشینانی است که بهطور کامل واکسینه شدهاند، نه برای افراد غیرواکسینه. آنان نمیتوانند در خانه مهمان داشته باشند، دسترسی به باشگاها ، استخرها، مغازهها، آرایشگاههای مو و ناخن، میکدهها، باغوحشها، سینماها، تئاترها، موزهها و گالریها هم برایشان ممکن نیست.
اگر افراد واکسنهراس نبودند، متوسل شدن به واکسیناسیون اجباری و تشویق به تزریق واکسن لزومی نداشت. بخش قابلتوجهی از جامعه استرالیا نمیخواهد واکسینه شود و اگر به ضرب و زور دولت نباشد، انتخابش این است که واکسینه نشود.
مرگ مال همسایه است
سازمان بهداشت جهانی، «به خود غره بودن» را در میان عمدهترین دلایل برای تردید درباره تزریق واکسن میداند.
اما چطور «خودخشنودی» میتواند عامل تردید درباره واکسن باشد؟ آن هم در حالی که کرونا جان نزدیک به پنج میلیون تن در سراسر جهان را گرفته و ۲۴۰ میلیون نفر را هم مبتلا کرده است. با نگاه به این اعداد، چگونه کسی میتواند از خود خاطرجمع باشد؟ چرا شاهد تظاهرات افراد بدون ماسکایم که چشمشان را بر روی تهدید کوویدـ۱۹ بستهاند؟
اینگونه رفتار با «نظریه مدیریت وحشت» در روانشناسی، قابل توضیح است. بر اساس این نظریه، انسانها قادر نیستند با حقیقت عریان مرگ روبهرو شوند؛ پس اغلب به راههای گوناگونی از انکار آن روی میآورند.
انسان خود را از حیوان برتر میپندارد و خود را از مشکلاتی که دامنگیر حیوانات میشود، مصون میبیند. انسان سرنوشت خود را همچون خدایان در نامیرایی میداند.
صدها پژوهش در آزمایشگاههای روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که اشارهای کوچک به مرگ، میتواند شرکتکنندگان را به دفاع سرسختانه از باورهای مذهبی وفرهنگی و آزادیشان وادارد.
یادآوری مرگ، شرکتکنندگان را حتی به بروز رفتارهای خشونتآمیز در برابر افرادی که باورهای متفاوت سیاسی و مذهبی دارند، وامیدارد. انسانها به «راستی» و «خاص بودن» متوسل میشوند تا وحشت خود از مرگ را تسکین دهند.
این است که در چنین فرآیندی، خاطرجمع از برتریشان، ممکن است هشدارهای پزشکی نوین را به چالش بکشند. بهگزارش چند پژوهشگر در آمریکا، نیمی از شرکتکنندگان در یک آزمایش روانشناسی، که همگی آنان تا حدودی وابستگی مذهبی داشتند، معتقد بودند که «خداوند آنها از مبتلا شدن به عفونت حفظ میکند». این است که برای رویارویی با هراس از مرگ، انسان خود را فریب میدهد که شکستناپذیر است و مرگ مال همسایه است.
شدت این رفتار در گروههای اجتماعی که افراد بدانها تعلق دارند و نظراتی مشابه آنان دارند، بیشتر هم میشود. یادآوری مرگ میتواند افراد را به دفاع جانانه از ارزشها و باورهای گروهیشان برانگیزد. در قالب کوویدـ۱۹، این به گونهای است که ممکن است این دست گرایشات افراد در چنین گروههایی ارج نهاده و همخوان شود و موجب شود اشخاص فردگراتر، به علم و حکومت بیاعتمادتر و به توانایی «خدا» برای محافظت از خود بیشتر اعتماد کنند.
زیستن در زمانه کوویدـ۱۹ باعث شده است که همه انسانها، شرکت کنندگان یک آزمایش روانشناسی اجتماعی باشند. شمار موارد روزانه ابتلا و فوت، دائما یادآور مرگاند و دلیل تمام رفتارهای قابل مشاهده در آزمایشگاه که انسانها از خود بروز میدهند.
شکوشبهه درباره تزریق واکسن نیز، تا زمانی که انسانها نپذیرند که خود را آنگونه که هستند، ببینند، مشکل اضطراری جهانی باقی خواهد ماند.
با توجه به جهش یافتن ویروس عامل کوویدـ۱۹، مسئله تزریق سریع واکسن، تا سالهای آینده همچنان فوریت خواهد داشت.
تردید درباره واکسن، تا زمانی که انسان به ریشههای این رفتار پی ببرد و با آن مواجه شود، همچنان جان دهها هزار تن در سراسر جهان را خواهد گرفت.
مرضیه که ماماست دهه گذشته را به آموزش زنان تهیدست در کابل اختصاص داده است. اما حالا گوشی پزشکیاش را همراه با چند عکس ارزشمند، بار چمدان کرده تا با همسر و پسرش افغانستان را ترک کند.
کارکنان بخش بهداشت و درمان تنها بخشی از حکایت فرار مغزهای زنان شاغل از افغانستاناند. کارآفرینان، وکیلان، دانشمندان و خبرنگاران نیز در این دسته جای میگیرند. بسیاری پیشبینی میکنند که خروج این افراد افغانستان را دههها به عقب برمیگرداند.
مرضیه به بنیاد تامسون رویترز گفت: «با خوشحالی نمیروم، بلکه با قلبی شکسته میروم.»
او که خواست نام کاملش افشا نشود، افزود: «بسیاری زنان تحصیلکرده و شاغل مانند من افغانستان را از ترس جانشان ترک میکنند. اما این در طولانیمدت برای کشور نابودکننده خواهد بود.»
دهها هزار شهروند افغانستان طی یک تخلیه عظیم بهساماندهی آمریکا و شرکایش، این کشور را پس از افتادن دوباره بهدست طالبان ترک کردند. برخی دیگر نیز بهکمک سازمانهای بینالمللی یا بدون هیچ کمکی از ترس روبهرو شدن با خطر در عصر جدید طالبانی از افغانستان رفتند.
مرضیه ۳۴ ساله گفت که خروج این افراد نهتنها به اقتصاد افغانستان لطمه وارد میکند، بلکه آمال و آرزوهای نسل جوان را نیز از بین میبرد.
طالبان در دوره پیشین تسلط بر افغانستان، از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، زنان را از کار کردن محروم و محدودیتهای سختگیرانهای بر زندگی روزمره آنان اعمال کردند. آنانی که سرپیچی میکردند شلاق میخوردند و سنگسار میشدند. دختران هم از تحصیل محروم شده بودند.
فرار الگوهای زنان و دختران
از آن زمان تلاشهای بینالمللی بسیاری برای تقویت حق تحصیل، توانمندسازی و فراهم آوردن فرصتهای اقتصادی برای زنان افغان انجام شده است.
منیژه وافق، رییس اتاق تجارت و صنعت زنان در افغانستان، فرار مغزها از این کشور را مایه «نگرانی بزرگ» خواند.
وافق گفت برای گردهمآوردن شاغلان برای حمایت از کشور در زمینههایی همچون سیاست، اقتصاد، مهندسی، محیطزیست و «همهچیز» سرمایهگذاری بسیاری شده بود.
حدود ۵۷ هزار کسبوکار با مدیریت زنان، از خریدوفروش صنایع دستی تا صادرات میوه خشک، در افغانستان وجود دارد.
این مشاغل حدود ۱۳۰ هزار نفر را استخدام کردهاند و برای هزاران زن که در خانه صنایع دستی میسازند، اشتغال فراهم آوردهاند.
وافق گفت که شمار روبهافزایشی از زنان به مشاغلی همچون فناوری اطلاعات و خدمات رسانه، که از دیرباز در دست مردان بوده است، وارد شدهاند.
در افغانستان حتی چرخاندن یک کافه کوچک هم یک کار مردانه قلمداد میشود چرا که تعامل زنان با مردان در خارج از خانه «تابو» به حساب میآید.
از دست دادن الگوهای موفق زن بهویژه به دختران بهشدت زیانآور خواهد زد. وافق گفت: «ما الگوهای بسیاری برای نسل آینده آفریده بودیم.» او افزود: «آنها میدیدند که دیگران یک آژانس مسافرتی، یک شرکت ساختوساز، یک شرکت فناوری اطلاعات به راه انداختهاند و به خودشان میگفتند من هم میتوانم این کار را بکنم. اگر این زنان بروند، امیدمان را از دست میدهیم.»
طالبان میگویند که زنان در تطابق با قانون شرع اجازه کار خواهند داشت. اما اینکه این گفته دقیقا به چه معناست را روشن نکردهاند.
بسیاری زنان، از جمله زنان کارمند دولت، همین حالا هم شغلشان را از دست دادهاند. به دیگر زنان هم گفته شده در خانه بمانند.
اتاق تجارت و زنان از دولت طالبان درخواست کرده است که اجازه دهد کسبوکارها با مدیریت زنان، فعالیتشان را از سر بگیرند و منتظر ملاقات با مقامات برای گفتوگو در این زمینه است.
وافق گفت که بسیاری زنان قصد خروج از افغانستان را ندارند و عمری برای بنا گذاشتن کسبوکارشان سرمایهگذاری کردهاند.
زهرا رضایی، ۳۴ ساله، که مدیریت یک کسبوکار فرش را بر عهده دارد و برای ۲۰۰ بافنده کار ایجاد کرده هم در میان زنانی است که افغانستان را ترک کردند.
او که هماکنون در آلبانی است، امیدوار است بتواند به آمریکا برود. زهرا گفت بهخاطر اینکه تنها زندگی میکرده تصمیم به رفتن گرفته است چرا که این یک «تابو» بزرگ بهچشم طالبان است.
او گفت که خیلی میترسیده است. زهرا هنوز از خارج از افغانستان، کسبوکارش را مدیریت میکند.
سلامت و آموزش
بهگزارش بانک جهانی، چشمانداز بلندمدت افغانستان به مشارکت بیشتر زنان در اقتصاد و جامعه بستگی دارد.
پیش از به قدرت رسیدن طالبان، یک زن از هر ۵ زن شهرنشین شاغل بود. زنان یکچهارم کارکنان دولت و نمایندگان مجلس را تشکیل میدادند؛ دهها هزار زن در دانشگاه تحصیل میکردند.
اقتصاددانان میگویند که بخشیدن فرصت بیشتر به زنان به آنان کمک میکند خانواده، جوامع و کشورهایشان را از دامان فقر بیرون بکشند.
صاحبنظران بیم آن را دارند که خروج زنان صاحبان تخصص از افغانستان، دسترسی زنان به خدمات درمانی و آموزش را هم در آینده قطع کند.
طالبان میگویند مردان نباید به زنان و دختران درس بدهند. همچنین بسیاری مردان در افغانستان اجازه نمیدهند که دکتر مرد زنان و دخترانشان را معالجه کند.
نرخ مرگومیر مادران و نوزادان در افغانستان طی دو دهه گذشته به نصف رسیده است اما بهگزارش بانک جهانی، با قرار گرفتن سیستم درمانی این کشور در مرحله فروپاشی، این آمار تا یکسوم افزایش خواهد یافت.
تهدید به مرگ
فرزانه رحیمی، یک مشاور ۴۳ ساله اهل مزارشریف، گفت که فرار مغزها، تلاشها برای کمک به زنان برای دسترسی به عدالت و رویارویی با خشونت خانگی را نابود خواهد کرد. تحقیقات نشان میدهد که ۸۷ درصد زنان در افغانستان با آزار و اذیت مواجه میشوند.
هنگامی که طالبان کابل را تصرف کردند فرزانه و خانواده او در راه فرودگاه بودند. او در آن زمان، برای سازمانی کار میکرد که از قربانیان خشونت خانگی حمایت قانونی میکرد و به آنان مشاوره روانشناسی ارائه میداد.
او که هماکنون در کانادا و در حال ساختن زندگیاش از نوست، گفت که فکر میکرد در جا کشته میشود.
فعالان حقوق زنان، وکلا و قاضیان هم از ترس تلافی حامیان طالبان یا از افغانستان گریختهاند و یا در اختفا به سر میبرند.
قضات زن در این کشور هم پس از آنکه طالبان برخی زندان مردی که آنان دستور به حبسشان داده بودند را آزاد کردند، تهدید به مرگ شدهاند. باقی قاضیان هم بهدلیل حکم دادن بر علیه مردان در موارد خشونت خانگی، طلاق و حضانت در خطرند.
فرزانه گفت که زنان دیگر نمیتوانند در دادگاهها قضاوت کنند چرا که طالبان میگویند زنان حق قضاوت درباره مردان را ندارند؛ همه اینها جامعه افغانستان را دههها به عقب برمیگرداند. فرزانه افزود هنگامی که به تمام آنچه طی ۲۰ سال گذشته برای ساختن افغانستان انجام شده فکر میکند، میبیند که همه به یک «هیچ بزرگ» تبدیل شدهاند.
«مولنوپیراویر» قرص ساخت شرکت داروسازی «مرک» آلمان، میتواند به اولین درمان خوراکی کرونا تبدیل شود. این قرص، سارس کوو۲، ویروس عامل کوویدـ۱۹ را مجبور به جهشهایی میکند که در نهایت نابودی خود ویروس را رقم میزند.
شرکت «مرک» ۱۹ مهرماه برای دریافت مجوز استفاده اضطراری این قرص اقدام کرد. این درمان خوراکی احتمالا تا دسامبر ۲۰۲۱ مجوز خواهد گرفت.
مرک چند هفته پیش از در دست ساخت بودن قرص ضدویروسی خبر داد که میتواند شمار بستری و مرگ در بیماران مبتلا به کرونا را به نصف برساند. نتایجی که مرک به آنها دست یافته هنوز مورد داوری علمی قرار نگرفته است، اما اگر تنظیمکنندگان مقررات دارویی به مولنوپیراویر مجوز دهند، این قرص به اولین درمان ضدویروسی کوویدـ۱۹ تبدیل خواهد شد که برخلاف دیگر داروها که وریدی و یا تزریقیاند، خوراکی است.
خوردن قرص میتواند درمان مبتلایان در مراحل اولیه بیماری را بسیار آسانتر و اثربخشتر کند. همچنین میتواند از انباشتگی بیمارستانها از مراجعان، بهویژه در کشورهای کمدرآمد و با درآمد متوسط که نرخ واکسیناسیون در آنها همچنان پایین است، جلوگیری کند.
اما هنوز برای اینکه موفقیت مولنوپیراویردر آزمایشهای بالینی، بهعنوان یک برگ برنده در نبرد با همهگیری تعبیر شود، زود است. حتی اگر کشورهای کمدرآمد بتوانند این دارو را تهیه کنند، ممکن است به ظرفیت تشخیصی برای تجویز آن در مراحل اولیه بیماری در فرد مبتلا، یعنی هنگامی که این دارو میتواند تغییری در حال بیمار ایجاد کند، مجهز نباشند.
برخی داروسازان هندی که چندین روز پیش مولنوپیراویر را مستقل از شرکت مرک برای افرادی که کوویدـ۱۹ متوسط داشتند تجویز کردند از تصمیم برای پایان آزمایش بالینیشان خبر دادند چرا که هیچ «تاثیر قابلتوجهی» در این داروی آزمایشی ندیدند. با این حال گفتند که به درمان آزمایشی مبتلایان به کرونای خفیف با این دارو ادامه خواهند داد.
بنا بر یافتههای مرک که همچنان در نوبت بررسی دانشمندان قرار دارد و به تنظیمکنندگان مقررات دارویی تحویل داده شده مولنوپیراویر باید برای درمان افراد مبتلا به کرونای خفیف و متوسط که بستری نشدهاند، تجویز شود. بهگفته سخنگوی مرک، موارد متوسط کوویدـ۱۹ در هند از موارد متوسط در ایالات متحده، بسیار شدیدتر است و مبتلایان بستریشده در بیمارستان را نیز در بر میگیرد.
ضربه کاری در اول کار
درمانهای دارویی دیگر برای مقابله با کرونا، شامل داروی ضدویروسی «رمدسیویر» و داروی ترکیب پادتن تکدودمانی «رجنران» است که باید وریدی یا تزریقی تجویز شود. اما دسترسی افراد به این شیوههای درمانی، پیش از آنکه آنقدر بیمار شوند که راهی بیمارستان شوند، دشوار است. تجویز رمدسیویر تنها برای مبتلایان کرونا که بستری شده باشند، ممکن است.
پس درباره داروی ضدویروسی بهترین راه این است که ضربه کاری در ابتدای کار به ویروس وارد شود. هر چه فرد مبتلا بیمارتر شود، اینگونه درمانها کماثرتر خواهد شد. با ظهور علایم بیماری کرونا، قرصی که تنها به یک نسخه و یک مراجعه به داروخانه احتیاج دارد، مداوا را بسیار آسانتر خواهد کرد.
تاکنون تنها رمدسیویر مجوز سازمان غذا و داروی آمریکا را برای استفاده در بیمارستان دریافت کرده است. اما تاثیر این دارو بر بستریشدگان، ناچیز است. محققان در مرحله ۳ آزمایشهای بالینی این دارو دریافتند که تجویز رمدسیویر میتواند طول دوره بیماری را بهصورت متوسط ۵ روز کوتاهتر کند.
مرک امیدوار است که مولنوپیراویر دومین دارویی باشد که مجوز مصرف میگیرد.
مولنوپیراویر وارد میشود
مولنوپیراویر ابتدا بهعنوان درمان احتمالی ویروس «آنسفالیت اسبی ونزوئلایی» در دانشگاه اموری آمریکا در آتلانتا مورد آزمایش قرار گرفت. سپس در سال ۲۰۱۵ در اختیار یک ویروسشناس در دانشگاه نشویل تنسی ایالات متحده قرار گرفت تا تاثیر آن بر مقابله با خانواده ویروسهای کرونا بررسی شود. نتایج خیرهکننده بود و این پژوهشگر دریافت که مولنوپیراویر برای مقابله با چند عضو خانواده ویروس کرونا از جمله ویروس عامل مرس، سندروم تنفسی خاورمیانه، و همچنین ویروس هپاتیتی که موش را مبتلا میکند، موثر است.
این دارو همچنین برای بررسی تاثیر آن بر آنفلوانزا و ویروس انسداد تنفسی، بررسی شد. با پیدایش همهگیری کوویدـ۱۹ در دسامبر ۲۰۱۹، ایندست تحقیقات بر کرونا متمرکز شد. بررسی ترکیب مولنوپیراویر بر فِرِت (قاقم) که جانوری از تیره راسوست، نشان داد که این دارو نهتنها توانایی تکثیر ویروسهای کرونا را از کار میاندازد، بلکه از انتقال آنها از قاقم مبتلا به قاقمهای سالم نیز جلوگیری میکند.
دادههای مرک نشان میدهد که این ممکن است درباره انسانها نیز صدق کند چرا که مولنوپیراویر دوره عفونتزایی سارس-کوو۲، عامل کوویدـ۱۹، را در شرکتکنندگان در آزمایش بالینی این دارو کوتاهتر کرد.
هنگامی که سارس کوو۲ وارد سلول میشود ویروس نیاز دارد که که ژنوم آرانای، اسید ریبونوکلئیک، خود را برای تشکیل ویروسهای جدید، تکثیر کند. اینجاست که مولنوپیراویر با ورود و جاساز کردن خود در رشتههای آرانای، شروع به ویران کردن ویروس میکند. با ورود مولنوپیراویر رشتههای آرانای به نسخه معیوب دور بعدی تولید ژنوم ویروسی تبدیل میشوند. این فرآیند همانی است که اصطلاحا «جهشزایی مرگبار» نامیده میشود. در حقیقت ویروس پس از دخالت مولنوپیراویر، خود را به کام نابودی میفرستد. مولنوپیراویر بهشکلی عمل میکند که برای ویروس دشوار است که در برابر آن مقاومت ایجاد کند.
بهگفته یک متخصص، برخلاف واکسن کرونا که واکنش سیستم ایمنی را در بدن افراد برمیانگیزد، مولنوپیراویر، با ایجاد اختلال در تکثیر ویروس عمل میکند و به شکلی ویروس را وادار به تولید «نوزادانی ناسالم» میکند.
برخی پژوهشگران معتقدند که احتمال «موتاژنیک»، جهشزا بودن، ترکیب مولنوپیراویر در سلولهای انسانی و این امکان که میتواند خود را در دیانای جاسازی کند، نگرانیهای درباره ایمنی این دارو برمیانگیزد. مرک هنوز دادهای درباره ایمنی مولنوپیراویر منتشر نکرده، اما بنا بر اعلام این شرکت، درمان، در صورت استفاده از قرص، ایمن خواهد بود.
اما و اگرها درباره امکان دسترسی جهانی
دستیابی به یک درمان موثر ضدویروسی خوراکی برای مقابله با کوویدـ۱۹ دستاوردی باورنکردنی خواهد بود. اما هنوز معلوم نیست که مولنوپیراویر بتواند در دسترس همگان قرار گیرد. این است که پرسش در این باره که آیا قیمت دارو برای کشورهای فقیر و متوسط مناسب خواهد بود، بجاست.
ایالات متحده موافقت خود برای خرید ۱/۷ میلیون دوره درمان مولنوپیراویر بهقیمت ۱/۲ میلیارد دلار را اعلام کرده است. بهای هر دوره درمان پنجروزه بهازای فرد، حدود ۷۰۰ دلار برآورد میشود. چهار کپسول ۲۰۰ میلیگرمی مولنوپیراویر، روزانه دو بار و بهمدت پنج روز تجویز میشود که معادل ۴۰ قرص برای هر شخص است.
گرچه مولنوپیراویر بسیار ارزانتر از رمدسیویر و رجنران است اما هنوز برای اغلب مناطق دنیا خیلی گرانقیمت است.
تاکنون دستکم هشت کشور در منطقه آسیا-اقیانوسیه، از جمله نیوزیلند، استرالیا و کره جنوبی برای دریافت مولنوپیراویر قرارداد بستهاند و یا در فرآیند مذاکره درباره آناند. اغلب این کشورها سیر واکسیناسیون نسبتا کندی دارند.
متخصصان درباره رقابت کشورهای منطقه آسیا-اقیانوسیه برای انبار کردن مولنوپیراویر هشدار دادهاند و گفتهاند مولنوپیراویر نیز ممکن است به سرنوشت واکسن کرونا دچار شود؛ یعنی کشورهایی آن را طوری انبار کنند که دست کشورهای فقیر باز هم به آن نرسد.
همانطور که پیشتر گفته شد حتی اگر کشورهای کمدرآمدتر جهان بتوانند مولنوپیراویر را بخرند، ممکن است به ظرفیت تشخیص برای تجویز مناسب آن مجهز نباشند. مولنوپیراویر نیاز دارد طی پنج روز ابتدایی پس از ظهور علایم ابتلا به کرونا تجویز شود، پس به تشخیص سریع محتاج است که در بسیاری کشورهای در حال توسعه و حتی کشورهای ثروتمند، خود چالشی عظیم است.
بر اساس بررسی دهها مقاله علمی، اختلالات افسردگی و اضطراب در جهان طی دوره همهگیری کرونا در سال ۲۰۲۰، یکچهارم افزایش یافت. با این حال، اگرچه یک روند مشخصا منفی طی دوره همهگیری وجود داشته و کاهش سلامت روان اجتنابناپذیر بوده، تمامی افراد بهصورت یکسان از آن متاثر نشدهاند.
پژوهش سه محقق متخصص در حوزههای سلامت روان، سلامت جمعیت و اپیدمیولوژی در دانشگاه دانمارک جنوبی نشان میدهد که در تاثیر همهگیری کوویدـ۱۹ بر سلامت روان افراد، تفاوتهایی وجود دارد و سلامت برخی، طی این دوره، بهتر هم شده است.
پژوهشگران در دانشگاه دانمارک جنوبی، پرسشنامههای حدود ۴۲۰۰ شهروند در پاییز ۲۰۲۰ را بررسی کردند. مهم اینکه که همین افراد پیشتر نیز در نظرسنجی مشابهی در پاییز ۲۰۱۹ شرکت کرده بودند. پس محققان موفق شدند که پاسخهای آنان را نیمسال بعد از آغاز همهگیری کرونا در دسامبر ۲۰۱۹، با جوابهای آنان درباره احوال روحیشان، پیش از آغاز این دوره، مقایسه کنند.
برای بیشتر افراد شرکتکننده وضعیت سلامت روان کاهش پیدا کرده بود و متوسط نمره شرکتکنندگان به سلامت روانشان -در یک طیف از ۷ تا ۳۵- از ۲۵/۵ به ۲۴/۶ رسیده بود. در عین حال، نسبت افرادی که درجات پایین سلامت روان را گزارش کرده بودند از ۱۶/۵ در سال ۲۰۱۹ به ۲۰/۱ درصد در سال ۲۰۲۰ رسید. کاهش سلامت روان در گروهها و جنسیتها مشابه بود.
اما مورد تعجبآور این بود که پژوهشگران در بین افرادی که بیماریهای طولانیمدت جسمی و روانی داشتند و همینطور افرادی که پیش از آغاز همهگیری به افسردگی مبتلا بودند، کاهش سلامت روان مشاهده نکردند. در حقیقت، برای افرادی که پیشتر افسردگی داشتند، متوسط سلامت روان بهبود هم پیدا کرده بود و از ۱۸/۷ به ۱۹/۶ رسیده بود.
تغییرات ناشی از چه بود؟
احتمالا عوامل گوناگونی، همچون مشکلات اقتصادی، بودن در معرض اخبار بد بسیار مربوط به کرونا، کم شدن پیوندهای اجتماعی ناشی از قرنطینه، محدودیتهای سفر و بسته شدن مدارس و محلهای کار در کاهش کلی سلامت روان در افراد طی دوره کرونا موثر بوده است.
نتایج پژوهشگران تحقیق پیشرو، بهخصوص تاثیر کاهش پیوندهای اجتماعی بر تنزل سلامت روان را تایید کرد. احساس شرکتکنندگان درباره «نزدیکی به دیگر افراد» بهشکل قابلتوجهی بین سالهای ۲۰۱۹ و ۲۰۲۰ کاهش پیدا کرده بود.
ارتباط بین احساس پیوند اجتماعی و سلامت روان مایه تعجب نیست. محققان دانشگاه دانمارک جنوبی در یک پژوهش پیشین، دریافته بودند که تنهایی زیاد طی دوره همهگیری، با افزایش ۶ تا ۱۰ برابری حسوحال افسردگی، علایم اضطراب و اختلالات خواب مرتبط است.
همچنین باید ذکر کرد که در پاییز ۲۰۲۰ و در زمان انجام این پژوهش، محدودیتهای کمی اعمال شده بود و دوره سختترین مقررات مرتبط با کوویدـ۱۹ از جمله قرنطینه گذشته بود. با این حال نتایج تحقیق گویای اثرات منفی همهگیری بر سلامت بود که خود حاکی از آن است که سلامت روان عموم افراد، با لغو محدودیتها، بهسادگی و فوری، به حالت قبل بازنمیگردد.
در همین حال، متوسط سلامت روان برای افرادی که پیش از آغاز همهگیری افسردگی داشتند، بهبود پیدا کرد. این یافته ممکن است نامعقول به نظر برسد، اما دلایل بسیاری برای حال بهتر برخی افراد در این دوره وجود دارد؛ بحرانهای پیشین با کارکرد اجتماعی در بعضی مرتبط است. این میتواند به دلیل آن باشد که تجربه استرس، میتواند همکاری و اعتماد در این دسته از اشخاص را برانگیزد و احتمالا برای افراد مبتلا به افسردگی سودمند باشد.
بهعنوان مثال، برخی افراد افسرده ممکن است برای انتقال تجربیات مربوط به مقابله با افسردگی به دیگران، فرصتی یافته باشند و دیگران را در مواجهه با شرایط سخت حمایت کرده باشند که این به نوبه خود، میتوانسته برای سلامت روان این افراد مفید باشد. برخلاف دیگر اشخاص، این افراد بهدلیل داشتن تجربه زیستن با افسردگی و دوری از اجتماع، به اسباب کنار آمدن با قرنطینه و انزوای اجتماعی، مجهز بودهاند.
همچنین شواهدی غیرعلمی مبنی بر این وجود دارد که بهدلیل کاهش کلی سلامت روان، افراد افسرده بهتر از پس دوره همهگیری برآمدهاند، چون حس کردند کمتر مورد قضاوت و تحقیر قرار میگیرند. در حالی که اطرافیان آنان با تجربیات ناشی از اضطراب احساسی در واکنش به همهگیری دست و پنجه نرم میکردند. همچنین ممکن است افراد با وضعیت سلامت روان نامساعد، در این دوره کمتر احساس کرده باشند که در اقلیت قرار دارند.
دیگر اینکه ممکن است همهگیری، فشارهای اجتماعی و تماسهای ناخواسته با دیگر افراد را برای افراد افسرده کم کرده باشد و در عین حال، گذراندن زمان بیشتر با اعضای نزدیک خانواده سلامت روان آنها را بهبود بخشیده باشد.
با وجود همه این موارد، مطلب مهمی که باید ذکر شود این است که افرادی که پیش از کرونا مبتلا به افسردگی بودند، طی دوره همهگیری سلامت روان بیشتری از باقی افراد نداشتند؛ اما در مقایسه با احساسات پیش از دوره همهگیریشان، بهبود نسبی یافته بودند.
نتایجی متناقض با یافتههای تحقیقات پیشین؟
نتایج برخی تحقیقات پیشین حاکی از نزول شدیدتر سلامت روان عموم بیشتر از آنچه در پژوهش حاضر است. همچنین برخی یافتههای سابق نشان میدهد که افرادی که پیش از همهگیری کوویدـ۱۹ به افسردگی مبتلا بودند، طی این دوره احساسات بدتری داشتهاند. چنین یافتههایی ممکن است در تناقض با پژوهش حاضر به نظر آید.
با این حال، پژوهشهای پیشین، بر توانایی شرکتکنندگان برای یادآوری احساساتشان پیش از آغاز کرونا متکی بودند و دادههایشان را پس از آغاز همهگیری جمعآوری کردند؛ امری که ممکن است با تکیه به برآورد غیردقیق افراد برای یادآوری درباره اینکه پیش از آغاز همهگیری چه حسی داشتهاند، به بروز خطا بینجامد. این که پژوهشگران تحقیق حاضر قادر بودهاند نتایج دسته یکسانی از افراد را قبل از همهگیری با طی دوره همهگیری بررسی کنند، با حذف عامل خطازا، نتایج بسیار دقیقتری به دست میآورد.
در تحقیقات پیشین همچنین چندین کشور گوناگون مورد بررسی قرار داده شده، در حالی که پژوهش در دست، تنها بر دادههای دانمارک متکی است. پس تجربه دیگر افراد در دیگر کشورها، با خدمات درمانی و اجتماعی متفاوت، ممکن است متفاوت بوده باشد.
پژوهشگران هنوز نیازمند آناند که درک بهتری از نقش همهگیری بر کاهش سلامت روان عموم به دست بیاورند و از آن مهمتر شاید اینکه این امر، طی همهگیریهای آتی چگونه باید کاهش یابد. همهگیری کرونا همچنین فرصتی برای پژوهش درباره این است که چه چیزی بهصورت خاص طی این دوره برای افراد مبتلا به افسردگی تاثیرات مثبت در پی داشته است، تا بتوان زندگی این دسته افراد و بهبود آنان را پس از فروکش همهگیری فعلی، بهتر کرد.