فرار وکلا و قضات زن از افغانستان؛ تعلیق بین زمین و آسمان
هنگامی که کنترل افغانستان بار دیگر به دست طالبان افتاد، بیبیچمن حافظی، وکیل، شنید که طالبان خانهبهخانه به جستوجوی افرادی میگردند که برای دولت کار میکردند. بیبی چمن همه مدارکی که در خانه داشت را سوزاند، مخفی شد و بعد هم از افغانستان گریخت.
بیبی چمن، مانند دهها زن دیگر شاغل در حوزه قضایی در افغانستان، مسئول پروندههای «مرکز عدلی و قضایی مبارزه علیه مسکرات و مواد مخدر» بود. او به دلیل تهدید شدن از سوی مردانی که پیشتر برایشان حکم حبس صادر کرده بود و در جریان ناآرامیهای تسلط دوباره طالبان بر افغانستان آزاد شدند، از کشورش بیرون رانده شد.
بیبی چمن که در آپارتمانی خالی از اسباب و اثاثیه در آتن، پایتخت یونان، با رویترز مصاحبه کرده گفت هنگامی که طالبان قدرت را به دست گرفتند، این دسته از زنان احساس خطر کردند که اگر به دست طالبان بیفتند، کشته خواهند شد.
بیبی چمن نزدیک به دو ماه با همسر خبرنگار و دو فرزندش در حال فرار و بین چهار شهر مختلف در تردد بود، تا اینکه سرانجام به همراه ۲۵ زن قاضی و وکیل و خانوادههایشان، از افغانستان تخلیه و به یونان منتقل شدند.
حالا تمامی آنها در بلاتکلیفی به سر میبرند، شغلی ندارند و متعلقات کمی با خود به همراه دارند. همچنین آنها باید ماهها درگیر کاغذبازیهای اداری باشند تا به مقصد نهایی در نقطهای از اروپا برسند.
بیبی چمن گفت که در افغانستان، زنانی که زمانی در پی برقراری عدالت بودند حالا در خانههایشان گیر افتادهاند. او اشاره کرد که بعد از سلطه قبلی طالبان برافغانستان (سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱)، زنان افغان برای مدت دو دهه گامهای بلندی رو به جلو برداشته بودند و به مشاغلی در حوزه قضا، رسانه و سیاست که پیشتر در درست مردان بود پیوسته بودند.
طالبان، از زمان قدرت به دست گرفتن دوباره در ماه اوت، قول دادهاند که از حقوق زنان در چارچوب قوانین اسلامی محافظت کنند و گفتهاند که کارکنان دولت پیشین افغانستان هم مشمول «عفو عمومی» شدهاند. بیبی چمن از جامعه بینالملل خواست طالبان را به رسمیت نشناسد؛ چرا که حرف و عمل آنها با هم تفاوت دارد.
سهیل شاهین، از اعضای دفتر سیاسی طالبان در دوحه، پایتخت قطر، اظهارات زنان قاضی و وکیلی که از افغانستان گریختهاند را رد کرد و این گفتهها را «بهانه» این دسته از زنان برای جا افتادن در کشورهای غربی خواند. شاهین تاکید کرد که طالبان به عفو عمومی که اعلام کرده است، پایبند خواهد ماند.
رگبار تهدید
افغانستان حدودا ۵۰۰ وکیل و ۲۵۰ قاضی زن ثبتشده دارد که حتی پیش از تسلط دوباره طالبان بر این کشور نیز، کارهای پرخطری برعهده داشتند.
پس آنکه در ژانویه ۲۰۲۱، مردان مسلح ناشناس دو قاضی زن دیوان عالی قضایی افغانستان را به گلوله بستند، بیبی چمن ماهها نگران جانش بود و هر روز از مسیرهای متفاوتی به محل کار میرفت.
فریبا قریشی قاضی بود که قضاوت پروندههایی همچون حمله سال ۲۰۱۶ به کنسولگری آلمان در مزار شریف و قتل سال ۲۰۱۷ یک فیزیوتراپیست اسپانیایی که از کارکنان صلیب سرخ بود را بر عهده داشته است. او گفت که قضات زن، تهدیداتی همچون «به خانههایتان حمله میکنیم و یا وارد اتاق دادگاه میشویم» از جانب طالبان دریافت میکردند.
هنگامی که طالبان تسلط شهر محلسکونت قریشی را در دست گرفت، او از ترس اینکه آنها به دنبال او بیایند، از دادگاه محل کارش گریخت.
قریشی گفت مجرمانی که او به موارد اتهامی آنها رسیدگی کرده بود او را میشناختند و در خطر بوده است. هنگامی که او در اختفا بود، تماسهایی تهدیدکننده از طالبان دریافت میکرد که از چهار شماره مختلف به او تماس میگرفتند.
فریبا، هنگامی که متوجه شد دیگر قادر به ترک خانه نیست و فرزندانش هم نمیتوانند به مدرسه بروند، مجبور به ترک افغانستان شد. او گفت که آیندهای برای او و کودکانش متصور نبود و هیچ روزنه امیدی وجود نداشت.
فریبا حالا در آتن امیدوار است که به خانوادهاش در هلند بپیوندد و بتواند دوباره کار را از سر بگیرد.
بنا بر اعلام یونان، ۳۶۷ شهروند افغان که اغلب کارکنان قوه قضاییه افغانستان بودهاند، روز یکشنبه ۲۴ اکتبر، ۲ آبانماه، برای اسکان موقت به آتن رسیدند.
در پی درگیر شدن افغانستان با بحران عمیق سیاسی، بازگشت به این کشور تنها برای معدودی از شهروندان آن متصور است. بیبی چمن گفت که شرایط در افغانستان از آنچه که هست، بدتر خواهد شد. او اضافه کرد در کشوری که شغلی وجود ندارد و مردم به دنبال فرارند، امیدی نیست.
فرانسس هاوگن، از کارکنان سابق فیسبوک، که پیشتر با یک سلسله افشاگری، این غول رسانههای اجتماعی را به بحران رانده بود، در انتقاد تند جدیدی از مارک زاکربرگ، موسس و مدیرعامل اجرایی فیسبوک، گفت که او برای حفاظت عموم از آسیبی که شرکت او باعث آن است، هیچ تمایلی نشان نمیدهد.
هاوگن در مصاحبه با «آبزرور» گفت که زاکربرگ به اداره شرکت به گونهای که افراد را از پیامدهای محتوای آسیبزای منتشره بر روی این پلتفرم مصون نگه دارد، رغبتی ندارد.
اظهارات هاوگن در حالی است که فشار بر کسبوکار ۷۳۰ میلیارد دلاری فیسبوک پس از موج جدید افشاگریها بالا گرفته است. این افشاگریها بر اساس مدارکی است که هاوگن آنها را به بیرون درز داده است. بنا بر گزارش نیویورک تایمز، کارکنان این شرکت دائما درباره لبریز شدن فیسبوک از اظهارات نادرست درباره تقلب در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ آمریکا هشدار داده بودند و معتقد بودند که این شرکت باید برای مهار این مساله، اقدامات بیشتری انجام دهد.
هاوگن با مسئولیتناپذیر خواندن زاکربرگ گفت که او تمامی کنترل را به دست دارد و در نتیجه مواردی که در مدارک افشاشده مطرح شده است، ناشی از اشتباهات سهوی نیست؛ بلکه زاکربرگ به مدیریت شرکت، بهشکلی که برای امنیت عموم ضروری است، علاقهای ندارد.
هاوگن گفت که با دادن حق برابر به تمامی سهامداران فیسبوک برای تصمیمگیری درباره نحوه مدیریت شرکت، تغییر در رده بالای شرکت ایجاد خواهد شد. او افزود که سهامداران فیسبوک سالهاست خواستار یک رای بهازای یک سهم، شدهاند و اگر گزینهای داشتند، مدیر دیگری برای فیسبوک انتخاب میکردند.
هاوگن که در می ۲۰۲۱، از کار خود به عنوان مدیر تولید در فیسبوک استعفا داد، گفت که دهها هزار مدرک از داخل این شرکت در دست دارد؛ چرا که پی برده بود که این شرکت جز با افشاگری، تغییر نخواهد کرد. این مدارک که در اختیار کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا و کنگره این کشور قرار داده شده است، مبنای سلسلهافشاگریهای اخیر وال استریت ژورنال بوده است.
هاوگن با اشاره به اینکه شرکتهای بزرگی وجود دارند که تغییرات فرهنگی عظیمی به وجود آوردهاند، گفت که اپل و مایکروسافت در این دسته قرار میگیرند و فیسبوک هم «اگر اراده کند» میتواند تغییر کند.
طی چند روز گذشته، شماری از نشریات آمریکا موج تازهای از گزارشهایی مبنی بر مدارک هاوگن منتشر کردهاند. بنا بر گزارش نیویورک تایمز، تحقیقات داخلی فیسبوک نشان داده بود که چطور در یک مقطع پس از انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ آمریکا، ده درصد تمامی دیدگاههای سیاسی روی فیسبوک- و ده درصد، درصد بزرگی برای پلتفرمی مانند فیسبوک محسوب میشود- شامل پستهایی میشد که مدعی پیروزی همراه با تقلب جو بایدن بودند. یک بررسی داخلی این شرکت از اقدام فیسبوک برای مقابله گروهی که چنین اظهاراتی را درباره انتخابات تقلبآمیز بر روی این پلتفرم پخش میکردند، انتقاد کرده و برخورد با آن را غیرسیستماتیک توصیف کرده بود. نیویورک تایمز در گزارش خود آورده است که گوشههایی از گزارش این شرکت مبتنی بر مدارکی غیر از مدارک افشاشده هاوگن است.
این افشاگریها، نگرانیها درباره نقش فیسبوک در حمله به کاخ کنگره ایالات متحده در ششم ژانویه ۲۰۲۱ را تازه کرده است.
یک سخنگوی فیسبوک با غلط خواندن استدلال مطرحشده افشاگریهای اخیر منتشرشده، گفت گرچه فیسبوک کسبوکاری است که سوددهی دارد. اما این مساله که این سود بهبهای امنیت و سلامت افراد است برداشت نادرست از منافع تجاری این شرکت است. بهگفته این سخنگو، فیسبوک تنها ۱۳ میلیارد دلار و ۴۰ هزار تن از کارکنانش را بر سر یک کار گذاشته و آن هم «تامین امنیت مردم بر روی فیسبوک» است.
یکی از مقامهای ارشد فیسبوک نیز در این باره گفت که این شرکت اقدامات گوناگونی برای حفاظت از افراد در طی و پس از انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا اتخاذ کرده بود و مسئولیت وقایع حمله به کاخ کنگره آمریکا متوجه قانونشکنان و آنانی است که این افراد را تحریک کردند.
روز جمعه نیز گزارشی درباره افشاگری یکی دیگر از کارکنان فیسبوک منتشر شد که مانند هاوگن، یک شکایتنامه در کمیسیون بورس و اوراق بهادار ثبت کرده و در آن مدعی شده بود که فیسبوک، از ترس برانگیختن خشم دونالد ترامپ و یا تاثیر آن بر رشد سهام این شرکت، از اتخاذ قوانین امنیتی سر باز زده بود.
بر اساس دیگر گزارشها، فیسبوک همچنین در حال برنامهریزی برای ایجاد یک تغییر بزرگ بهقصد فاصلهگذاری میان این شرکت و پلتفرم اصلی فیسبوک است. زاکربرگ ممکن است طی چند روز آینده اعلام کند که فیسبوک تغییر نام خواهد داد. بنا بر یک گزارش، تغییر نام احتمالی فیسبوک برای تمرکز بر نقش آتی این شرکت در «مِتاوِرس» است؛ «متاورس» دنیای مجازی است که در آن افراد میتوانند آنلاین تعامل کنند و زندگی اجتماعی و حرفهایشان را پیش ببرند.
هاوگن گفت که تنظیمکنندگان قوانین و مقررات باید فیسبوک را وادار به شفافیت به خرج دادن بیشتر درباره مدارک داخلی این شرکت، با همان جزئیاتی که مدارک او افشا کرده است، کند. او گفت یکی از اصلاحات کلیدی، ایجاد ساختاری رسمی خواهد بود که در آن تنظیمکنندگان مقررات بتوانند از فیسبوک برای هر مشکلی که میبینند درخواست گزارش کنند.
هاوگن گفت به «برند» ماشینی فکر کنید که پنج برابر بیش از بقیه ماشینها درگیر تصادفات میشود. پذیرفتنی نیست که شرکت تولیدکننده ماشین بگوید: «واقعا دشوار است و ما داریم تمام تلاشمان را میکنیم، متاسفیم، در حال تلاشیم که در آینده بهتر عمل کنیم». هاوگن تاکید کرد که چنین پاسخی هرگز قابل قبول نخواهد بود در حالی که فیسبوک مدام اینچنین جواب میدهد. او تاکید کرد باید راهی باشد که هنگام طرح یک مساله نگرانکننده، این شرکت را ملزم به پاسخگویی کند.
بر اساس یک پژوهش جدید، دهها سال شکارغیرقانونی فیل برای تجارت عاج، موجب شده است که برخی فیلها بدون عاج تکامل یابند. موردی که تاثیر دخالت انسان در طبیعت را تا حد «تغییر آناتومی» حیوانات وحشی نشان میدهد. این تحقیق در نشریه «ساینس» منتشر شده است.
بنا بر این پژوهش، پس از دورهای شکار گسترده فیل بهقصد فروش عاج این حیوان، یک جهش ژنتیکی نادر که پیشتر موجب به دنیا آمدن فیلهای بدون عاج میشد، در برخی گروههای فیلهای آفریقایی، بسیار متداول شده است.
محققان پس از مشاهده موارد بسیار از فیلهای مادهای که در پارک ملی گورونگوزا در موزامبیک، بدون عاج به دنیا میآمدند، دریافتند که این فیلها در اثر شکار شدن بیرویه برای فروش عاجشان، در واقع مهندسی ژنتیکی شدهاند.
تجارت عاج در موزامبیک در دوره جنگ داخلی در این کشور از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۲ رونق گرفت. ۹۰ درصد جمعیت فیلهای آن زمان، بهدست نیروهای نظامی در هر دو سو کشته شدند تا عاج آنها به فروش برسد و هزینههای درگیری میان طرفین را تامین کند. فیلهای بیعاج جان سالم به در بردند، که خود احتمال تولیدمثل این دسته و انتقال ژن بیعاج بودن به نسل بعدی آنها را افزایش داد.
تا نسلها بعد، هنوز تاثیر آن دوره شکار بیرویه بر گروهی متشکل از ۷۰۰ فیل که در پارک ملی گورونگوزا زندگی میکنند مشهود است. رابرت پرینگل، عضو دپارتمان بومشناسی و زیستشناسی تکاملی دانشگاه پرینستون، که هدایت این پژوهش را بر عهده داشته است، گفت که این، نمایانگر تاثیر دخالت انسان در طبیعت است.
او گفت که این پژوهش نشان میدهد که تاثیر انسانها در طبیعت فراتر از آن چیزی است که تصور میشد و «ما انسانها دقیقا در حال تغییر آناتومی حیواناتایم.»
پرینگل با اشاره به اینکه پارک ملی گورونگوزا همیشه کنجکاوی پژوهشگران را برمیانگیخته است، گفت آنان حدس میزدند که تاریخچه شکار فیل باعث به وجود آمدن موارد ناهنجاری در فیلهای متولدشده بدونعاج باشد، اما فرآیند دقیق وقوع این پدیده ناشناخته بود.
او افزود که بسیاری فیلهای ماده در پارک ملی گورونگوزا عاج ندارند و این پدیده، کنجکاوی محققان را برانگیخته بود. پژوهشگران دریافتند گرچه افراد بسیار پیشتر نوشتهاند که فیلها گاهی، و بهویژه در مناطقی که تاریخچه دور و درازی ازشکار فیل دارد، بدون عاج متولد میشوند، اما کسی نمیدانسته چرا و هیچکس هم این موارد را ثبت و شمارش نکرده و نتوانسته آن را به دلیلی نسبت دهد؛ تنها درباره منشا این پدیده حدسوگمانهایی زده شده است.
تیم پرینگل حدس میزد که این پدیده علتی ژنتیکی داشته باشد و از آنجا که بدونعاج متولد شدن بهندرت در فیلهای نر روی میداد، حاکی از آن بود که این پدیده با جنسیت مرتبط است. پس از توالیبندی ژنوم فیلهای عاجدار و بدونعاج، محققان متوجه یک تغییر ژنتیکی در این دو گروه شدند.
بررسیها، یک جفت «ژن نامزد» روی کروموزوم ایکس، شامل ژنی که در دندان درآوردن در پستانداران نقش دارد، نشان داد. در انسان، این ژن به یک سندرم ایکس غالب وابسته است که دلیل غیبت دندانی دو دندان کناری دندانهای پیش است. یعنی مانع رشد این دو دندان جانبی میشود.
اگرچه این جهش ژنی فیل ماده را از شکار شدن مصون نگه میدارد، اما برای فیل نر کشنده است. چرا که فیل نر با این جهش، درست در رحم تکامل نمییابد.
بهگفته پرینگل، حدود نیمی از بچهفیلهای نر که مادر بیعاج دارند این ناهنجاری ژنتیکی را به ارث میبرند. که به این معناست که گلههای فیلی که مدتها قربانی شکار بیرویه شدهاند با کمبود شدید فیل نر روبهرو شوند. بهگفته پرینگل، این مشکل در طول زمان قابل جبران خواهد بود. چرا که جمعیت فیلها برای دو دهه رو به رشد بوده است و از ۱۹۹۰، یعنی زمانی که این حیوانات تا مرز نابودی رانده شدند، به این سو، سهبرابر شده است.
پرینگل اظهار امیدواری کرد که بسامد سندروم بدونعاج بودن در مطالعات جمعیت فیلها، کاهش پیدا کند و تاکید کرد که این امر مشروط به آن است که چشمانداز حفاظت از این حیوان، همانند دوران اخیر، مثبت باقی بماند. او افزود که در میان کولاک اخبار افسردهکنندهای که درباره تنوع زیستی و انسانها در طبیعت به گوش میرسد، مهم این است که بر وجود چند نقطه روشنی که در چشماندازمان است، تاکید کنیم.
پزشکان درباره معضل سلامتی بیماری مزمن کلیه مرتبط با «استرس گرمایی»، برای میلیونها کارگر در سراسر جهان، هشدار دادهاند.
دمای جهان طی دهههای آینده باز هم بالاتر خواهد رفت؛ استرس گرمایی اصطلاحی است که برای اختلالات و مشکلات سلامت ناشی از گرما در افراد به کار برده میشود.
بنا بر تاکید پزشکان، تحقیقات بیشتر و سریعتر درباره رابطه بین گرما و بیماری مزمن کلیه- که علل آن شناختهشده نیست- نیاز است تا وسعت بروز این عارضه مشخص شود.
برخلاف شکل معمول بیماری مزمن کلیه - که یک عارضه پیشرونده است که در آن عملکرد این عضو بهشدت افت پیدا میکند و اغلب در میان سالمندان و دیگر کسانی که درگیر عوارضی همچون دیابت و فشار خوناند دیده میشود - اپیدمی بیماری مزمن کلیه که در این مقاله به آن پرداخته میشود، ابتدا در مناطق گرم و روستایی در کشورهای همچون السالوادور و نیکاراگوئه سر بر آورد؛ مناطقی که شمار بالایی از کارگران کشاورز در آن، از «نارسایی برگشتناپذیر کلیه» مردهاند و میمیرند.
این شکل از بیماری مزمن کلیه، ابتدا در آمریکای شمالی و جنوبی، خاورمیانه، آفریقا و هند و در میان افرادی ثبت شد که در آبوهوای گرم، کار یدی سنگین میکردند.
کلیه مسئول تنظیم توازن مایعات در بدن است. مسئولیتی که این عضو را بهطور خاصی نسبت به دمای شدید، حساس میکند. توافقنظری در حال شکل گرفتن است که بیماری مزمن کلیه، باید بهعنوان یک صدمه مرتبط با استرس گرمایی، شناخته شود؛ چرا که اگر کارگران هر روز و هنگام کار در مزارع دچار آسیب اندک به کلیههاشان شوند، در طول زمان، این مشکل به عارضه جدی کلیه و نارسایی کامل کلیوی میانجامد.
سیسیلیا سورنسن، استاد حوزه آموزش اقلیمی و سلامت دانشگاه کلمبیا در آمریکا، میگوید صدمه کم مکرر به کلیه، لزوما با علایم همراه نیست. پس کارگران ممکن است از اینکه در طی زمان بیمار و بیمارتر میشوند، بیخبر باشند تا هنگامی که بیماری آنقدر شدت یابد که به مراحل پایانی و کشنده خود نزدیک شود.
سورنسن با اشاره به اینکه نظارتی برای تعیین وسعت بروز این عارضه وجود نداشته است، گفت برخی مناطق مشخصا کانون این عارضهاند، اما شیوع و شدت این مشکل چیزی نیست که جهان هنوز حتی شروع به پی بردن به آن کرده باشد.
اپیدمیهای ثبتشده اینگونه بیماری مزمن کلیه، خصوصیات مشابهی دارند. افرادی که در آبوهوای گرم و در محیط بیرون کار میکنند و اغلب از نظر اجتماعی و اقتصادی، متعلق به قشر آسیبپذیرند؛ این افراد دسترسی محدودی به خدمات پزشکی و یا بیمه دارند و یا در مناطقی زندگی میکنند که خدمات زیربنایی درمانی در آنها ناچیز است.
سورنسن گفت که بر اساس دادهها، به نظر میرسد که شدت آسیب به کلیه، با هر چه آسیبپذیرتر و سختتر شدن شرایط کارگر، بدتر میشود؛ کارگرانی که اختیاری برای انتخاب شرایط کاریشان ندارند و یا ساعات طولانیتری بدون وقفه، به کار گمارده میشوند- مثلا کارگرانی که بهازای توت چیدهشده و با تعداد نیشکر برداشتشده به آنها دستمزد پرداخت میشود - احتمالا بیش از دیگرکارگران از این عارضه متاثر میشوند.
سورنسن گفت که اینگونه کار کردن، این دسته از کارگران را بیمار میکند اما آنها گزینه دیگری هم ندارند. چرا که مقررات نظارتی محدودی بر محیطهای کاری، برای جلوگیری از وقوع شرایط اینچنینی حاکم است. سورنسن این را «نقطه کور» و مسئلهای حقوق بشری خواند.
دکتر رامون گارسیا ترابانینو، متخصص کلیه در مرکز دیالیز السالوادور، حدود دو دهه پیش،هنگامی که یک دانشجوی پزشکی بود، متوجه شد که بیمارستان محل خدمت او لبریز از بیمارانی شده است که به عارضه مزمن کلیه دچارند.
ترابانینو گفت که بیماران مردان جوان در معرض مرگ بودند، چرا که بودجه و ظرفیتی برای ارائه دیالیز به آنان وجود نداشت. و با آنکه کادر درمان هر چه در توان داشت انجام میداد، بیماران جان میسپردند و جای آنها با بیماران مشابه دیگری پر میشد.
ترابانینو همان زمان شروع به پژوهش درباره اپیدمیهای مشابه در مکزیک، نیکاراگوئه، کاستاریکا و پاناما کرد.
ترابانینو گفت: «اگر نگاهی به نقشه بالاترین درجه دما در مناطق آمریکای مرکزی بیندازید، متوجه خواهید شد که مناطق گرمتر کانون شیوع این عارضهاند.» او افزود که انگار در السالوادور و نیکاراگوئه، «هرساله رقابتی برای کسب مقام اول مرگومیر در اثر بیماری مزمن کلیه وجود دارد»؛ او افزود که نرخ فوت در اثر این عارضه در السالوادور، تا ده برابر بالاتر از حد انتظار و شمار مراجعان جدید هم بسیار زیاد است.
گرچه اجماع نظر بر این قرار دارد که بیماری مزمن کلیه به قرار گرفتن در معرض گرما و کمآبی بدن مربوط است، برخی دانشمندان بر این باورند که سر و کار داشتن با فرآوردههای شیمیایی کشاورزی و عناصر عفونتزا، همچنین ژنتیک در کنار عوامل خطرسازی همچون فقر، سوءتغذیه و دیگر جنبههای اجتماعی حوزه سلامت، احتمالا در بروز این عارضه نقش دارند.
دکتر ریچارد جانسون، استاد دانشکده پزشکی دانشگاه کلرادو ایالات متحده، در این باره گفت که مشکل فراتر از مزارع نیشکر نیکاراگوئه است و در جوامع دیگر هم نقش رابطه احتمالی استرس گرمایی و کمآبی بدن، با بروز امراض کلیوی بررسی چندانی نشده است.
تورد چلاسترام، متخصص اپیدمی و سلامت از استرالیا و عضو «هیئت میاندولتی تغییرات اقلیمی»، تاکید کرد که بهقدر کافی به استرس گرمایی پرداخته نشده است و این مسئله به شکل گرفتن بحثهایی پیرامون چگونگی کاهش شدیدترین اثرات اضطرار اقلیمی محتاج است.
او گفت که شدت و شمار روزهای گرم در جهان رو به افزایش است و افراد هر چه بیشتر با چالشهای بزرگتر برای اجتناب از استرس گرمایی، مواجه خواهند شد. بهویژه که دو سوم ساکنان جهان در مناطق گرمسیری و نیمهحاره زندگی میکنند. او افزود که فرسودگی ناشی از گرما، تهدیدی برای امرار معاش میلیونها نفر در دنیاست و تلاشها برای کاهش فقر را نیز کماثر خواهد کرد.
چلاسترام تاکید کرد که سیاستهای جدید مرتبط با تغییرات اقلیمی، باید این مسائل را، در صورتی که شانسی برای انسان برای رویارویی با تغییرات پیشرو وجود داشته باشد، در نظر بگیرد.
دو پژوهشگر متخصص حوزه روانشناسی و سلامت در دانشگاه سیدنی استرالیا، به دلایل طرح شده از سوی برخی افراد برای انکار کرونا، تردید درباره واکسن و یا به تعویق انداختن تزریق آن پرداختهاند. نتایج یافتههای این دو در وبسایت کانورسیشن منتشر شده است.
واکسن نجاتبخش است. از ۲۰۰ سال پیش و زمان کشف واکسن آبله تاکنون، کار واکسن همین بوده است.
اما برای اینکه واکسن بتواند جوامع را از گزند بیماری مصون نگه دارد، نیاز است که درصد بالایی از جمعیت آن را تزریق کنند. تنها در این صورت است که واکسینهشدگان میتوانند از آنانی که واکسینه نشدهاند محافظت کنند. امری که اصطلاحا «ایمنی جمعی» خوانده میشود.
متاسفانه در اغلب اوقات این اتفاق نمیافتد. به تردیدهای پیرامون تزریق واکسن سرخک فکر کنید که موارد شیوع این بیماری در سراسر جهان را در سال ۲۰۱۹ تا ۳۰ درصد افزایش داد.
چرا تردید درباره تزریق واکسن وجود دارد؟ به دلایل زیاد. افراد متفاوت، دلایل مختلفی دارند.
اما روانشناسان بالینی نگارنده تحقیق حاضر، که درباره اضطراب و اجتناب پژوهش میکنند، معتقدند که بزرگترین عامل ترس است. بهویژه ترس از مرگ و آنگونه که انسان آن ترس را «مدیریت» میکند.
نرخ واکسیناسیون روبهافزایش، ترس همچنان حاضر
بر اساس دادههای سازمان بهداشت جهانی، تردید درباره واکسن، یکی از ده دلیل برتر تهدیدکننده سلامت جهانی است.
اگر به مورد کوویدـ۱۹ نگاه کنیم، رد کردن و یا به تعویق انداختن تزریق واکسن مشکل بزرگی بوده است، آن هم با وجود مخالفان واکسن و افرادی که «راهپیمایی آزادی» به راه میاندازند و اخبار را طی ماههای اخیر قبضه کردهاند.
در استرالیا، مشکل تردید درباره واکسن، بهرغم برخی مطالب که خلاف آن را گزارش میدهند، مشکل قابلتوجهی است.
نرخ تزریق واکسن در استرالیا در مسیر رسیدن به ۸۵ درصد یا بیشتر از ۹۰ درصد در مناطق متعددی از استرالیاست. بنا بر نظرسنجی روزنامه سیدنی مورنینگ هرالد، در ماه سپتامبر، تنها ۹ درصد بزرگسالان گفته بودند که احتمالا واکسن کرونا تزریق نمیکنند؛ در این گزارش آمده بود که نرخ واکسنهراسی در استرالیا بهشکل بیسابقهای پایین آمده است. اما اگرچه دادههای منتشره این روزنامه درست بود، تحلیل دادهها نقص داشت.
واکسنهراسی بهطور قابلتوجه کاهش نیافته است. بلکه واکسیناسیون اجباری برخی گروههای جامعه و محرومیتهایی که نصیب گروهی که واکسن نزدهاند شده است، دلیل افزایش واکسیناسیون در استرالیاست.
در بسیاری ایالتهای استرالیا، واکسن اجباری برای برخی مشاغل همچون کارکنانی که باید طی دوران قرنطینه کار کنند، کارکنان بهداشت و درمان، معلمان، کارگران ساختمانی و دیگر گروهها، لازم است. وقتی فرد باید کار کند تا نان بخورد، تصمیم برای اینکه واکسن نزند، غیرممکن است.
همچنین سیاستمداران از آزادیهای متنوعی برای افراد واکسینه خبر دادهاند. بهعنوان مثال، آزادیها در سیدنی در حال حاضر، برای سیدنینشینانی است که بهطور کامل واکسینه شدهاند، نه برای افراد غیرواکسینه. آنان نمیتوانند در خانه مهمان داشته باشند، دسترسی به باشگاها ، استخرها، مغازهها، آرایشگاههای مو و ناخن، میکدهها، باغوحشها، سینماها، تئاترها، موزهها و گالریها هم برایشان ممکن نیست.
اگر افراد واکسنهراس نبودند، متوسل شدن به واکسیناسیون اجباری و تشویق به تزریق واکسن لزومی نداشت. بخش قابلتوجهی از جامعه استرالیا نمیخواهد واکسینه شود و اگر به ضرب و زور دولت نباشد، انتخابش این است که واکسینه نشود.
مرگ مال همسایه است
سازمان بهداشت جهانی، «به خود غره بودن» را در میان عمدهترین دلایل برای تردید درباره تزریق واکسن میداند.
اما چطور «خودخشنودی» میتواند عامل تردید درباره واکسن باشد؟ آن هم در حالی که کرونا جان نزدیک به پنج میلیون تن در سراسر جهان را گرفته و ۲۴۰ میلیون نفر را هم مبتلا کرده است. با نگاه به این اعداد، چگونه کسی میتواند از خود خاطرجمع باشد؟ چرا شاهد تظاهرات افراد بدون ماسکایم که چشمشان را بر روی تهدید کوویدـ۱۹ بستهاند؟
اینگونه رفتار با «نظریه مدیریت وحشت» در روانشناسی، قابل توضیح است. بر اساس این نظریه، انسانها قادر نیستند با حقیقت عریان مرگ روبهرو شوند؛ پس اغلب به راههای گوناگونی از انکار آن روی میآورند.
انسان خود را از حیوان برتر میپندارد و خود را از مشکلاتی که دامنگیر حیوانات میشود، مصون میبیند. انسان سرنوشت خود را همچون خدایان در نامیرایی میداند.
صدها پژوهش در آزمایشگاههای روانشناسی اجتماعی نشان میدهد که اشارهای کوچک به مرگ، میتواند شرکتکنندگان را به دفاع سرسختانه از باورهای مذهبی وفرهنگی و آزادیشان وادارد.
یادآوری مرگ، شرکتکنندگان را حتی به بروز رفتارهای خشونتآمیز در برابر افرادی که باورهای متفاوت سیاسی و مذهبی دارند، وامیدارد. انسانها به «راستی» و «خاص بودن» متوسل میشوند تا وحشت خود از مرگ را تسکین دهند.
این است که در چنین فرآیندی، خاطرجمع از برتریشان، ممکن است هشدارهای پزشکی نوین را به چالش بکشند. بهگزارش چند پژوهشگر در آمریکا، نیمی از شرکتکنندگان در یک آزمایش روانشناسی، که همگی آنان تا حدودی وابستگی مذهبی داشتند، معتقد بودند که «خداوند آنها از مبتلا شدن به عفونت حفظ میکند». این است که برای رویارویی با هراس از مرگ، انسان خود را فریب میدهد که شکستناپذیر است و مرگ مال همسایه است.
شدت این رفتار در گروههای اجتماعی که افراد بدانها تعلق دارند و نظراتی مشابه آنان دارند، بیشتر هم میشود. یادآوری مرگ میتواند افراد را به دفاع جانانه از ارزشها و باورهای گروهیشان برانگیزد. در قالب کوویدـ۱۹، این به گونهای است که ممکن است این دست گرایشات افراد در چنین گروههایی ارج نهاده و همخوان شود و موجب شود اشخاص فردگراتر، به علم و حکومت بیاعتمادتر و به توانایی «خدا» برای محافظت از خود بیشتر اعتماد کنند.
زیستن در زمانه کوویدـ۱۹ باعث شده است که همه انسانها، شرکت کنندگان یک آزمایش روانشناسی اجتماعی باشند. شمار موارد روزانه ابتلا و فوت، دائما یادآور مرگاند و دلیل تمام رفتارهای قابل مشاهده در آزمایشگاه که انسانها از خود بروز میدهند.
شکوشبهه درباره تزریق واکسن نیز، تا زمانی که انسانها نپذیرند که خود را آنگونه که هستند، ببینند، مشکل اضطراری جهانی باقی خواهد ماند.
با توجه به جهش یافتن ویروس عامل کوویدـ۱۹، مسئله تزریق سریع واکسن، تا سالهای آینده همچنان فوریت خواهد داشت.
تردید درباره واکسن، تا زمانی که انسان به ریشههای این رفتار پی ببرد و با آن مواجه شود، همچنان جان دهها هزار تن در سراسر جهان را خواهد گرفت.
مرضیه که ماماست دهه گذشته را به آموزش زنان تهیدست در کابل اختصاص داده است. اما حالا گوشی پزشکیاش را همراه با چند عکس ارزشمند، بار چمدان کرده تا با همسر و پسرش افغانستان را ترک کند.
کارکنان بخش بهداشت و درمان تنها بخشی از حکایت فرار مغزهای زنان شاغل از افغانستاناند. کارآفرینان، وکیلان، دانشمندان و خبرنگاران نیز در این دسته جای میگیرند. بسیاری پیشبینی میکنند که خروج این افراد افغانستان را دههها به عقب برمیگرداند.
مرضیه به بنیاد تامسون رویترز گفت: «با خوشحالی نمیروم، بلکه با قلبی شکسته میروم.»
او که خواست نام کاملش افشا نشود، افزود: «بسیاری زنان تحصیلکرده و شاغل مانند من افغانستان را از ترس جانشان ترک میکنند. اما این در طولانیمدت برای کشور نابودکننده خواهد بود.»
دهها هزار شهروند افغانستان طی یک تخلیه عظیم بهساماندهی آمریکا و شرکایش، این کشور را پس از افتادن دوباره بهدست طالبان ترک کردند. برخی دیگر نیز بهکمک سازمانهای بینالمللی یا بدون هیچ کمکی از ترس روبهرو شدن با خطر در عصر جدید طالبانی از افغانستان رفتند.
مرضیه ۳۴ ساله گفت که خروج این افراد نهتنها به اقتصاد افغانستان لطمه وارد میکند، بلکه آمال و آرزوهای نسل جوان را نیز از بین میبرد.
طالبان در دوره پیشین تسلط بر افغانستان، از سال ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱، زنان را از کار کردن محروم و محدودیتهای سختگیرانهای بر زندگی روزمره آنان اعمال کردند. آنانی که سرپیچی میکردند شلاق میخوردند و سنگسار میشدند. دختران هم از تحصیل محروم شده بودند.
فرار الگوهای زنان و دختران
از آن زمان تلاشهای بینالمللی بسیاری برای تقویت حق تحصیل، توانمندسازی و فراهم آوردن فرصتهای اقتصادی برای زنان افغان انجام شده است.
منیژه وافق، رییس اتاق تجارت و صنعت زنان در افغانستان، فرار مغزها از این کشور را مایه «نگرانی بزرگ» خواند.
وافق گفت برای گردهمآوردن شاغلان برای حمایت از کشور در زمینههایی همچون سیاست، اقتصاد، مهندسی، محیطزیست و «همهچیز» سرمایهگذاری بسیاری شده بود.
حدود ۵۷ هزار کسبوکار با مدیریت زنان، از خریدوفروش صنایع دستی تا صادرات میوه خشک، در افغانستان وجود دارد.
این مشاغل حدود ۱۳۰ هزار نفر را استخدام کردهاند و برای هزاران زن که در خانه صنایع دستی میسازند، اشتغال فراهم آوردهاند.
وافق گفت که شمار روبهافزایشی از زنان به مشاغلی همچون فناوری اطلاعات و خدمات رسانه، که از دیرباز در دست مردان بوده است، وارد شدهاند.
در افغانستان حتی چرخاندن یک کافه کوچک هم یک کار مردانه قلمداد میشود چرا که تعامل زنان با مردان در خارج از خانه «تابو» به حساب میآید.
از دست دادن الگوهای موفق زن بهویژه به دختران بهشدت زیانآور خواهد زد. وافق گفت: «ما الگوهای بسیاری برای نسل آینده آفریده بودیم.» او افزود: «آنها میدیدند که دیگران یک آژانس مسافرتی، یک شرکت ساختوساز، یک شرکت فناوری اطلاعات به راه انداختهاند و به خودشان میگفتند من هم میتوانم این کار را بکنم. اگر این زنان بروند، امیدمان را از دست میدهیم.»
طالبان میگویند که زنان در تطابق با قانون شرع اجازه کار خواهند داشت. اما اینکه این گفته دقیقا به چه معناست را روشن نکردهاند.
بسیاری زنان، از جمله زنان کارمند دولت، همین حالا هم شغلشان را از دست دادهاند. به دیگر زنان هم گفته شده در خانه بمانند.
اتاق تجارت و زنان از دولت طالبان درخواست کرده است که اجازه دهد کسبوکارها با مدیریت زنان، فعالیتشان را از سر بگیرند و منتظر ملاقات با مقامات برای گفتوگو در این زمینه است.
وافق گفت که بسیاری زنان قصد خروج از افغانستان را ندارند و عمری برای بنا گذاشتن کسبوکارشان سرمایهگذاری کردهاند.
زهرا رضایی، ۳۴ ساله، که مدیریت یک کسبوکار فرش را بر عهده دارد و برای ۲۰۰ بافنده کار ایجاد کرده هم در میان زنانی است که افغانستان را ترک کردند.
او که هماکنون در آلبانی است، امیدوار است بتواند به آمریکا برود. زهرا گفت بهخاطر اینکه تنها زندگی میکرده تصمیم به رفتن گرفته است چرا که این یک «تابو» بزرگ بهچشم طالبان است.
او گفت که خیلی میترسیده است. زهرا هنوز از خارج از افغانستان، کسبوکارش را مدیریت میکند.
سلامت و آموزش
بهگزارش بانک جهانی، چشمانداز بلندمدت افغانستان به مشارکت بیشتر زنان در اقتصاد و جامعه بستگی دارد.
پیش از به قدرت رسیدن طالبان، یک زن از هر ۵ زن شهرنشین شاغل بود. زنان یکچهارم کارکنان دولت و نمایندگان مجلس را تشکیل میدادند؛ دهها هزار زن در دانشگاه تحصیل میکردند.
اقتصاددانان میگویند که بخشیدن فرصت بیشتر به زنان به آنان کمک میکند خانواده، جوامع و کشورهایشان را از دامان فقر بیرون بکشند.
صاحبنظران بیم آن را دارند که خروج زنان صاحبان تخصص از افغانستان، دسترسی زنان به خدمات درمانی و آموزش را هم در آینده قطع کند.
طالبان میگویند مردان نباید به زنان و دختران درس بدهند. همچنین بسیاری مردان در افغانستان اجازه نمیدهند که دکتر مرد زنان و دخترانشان را معالجه کند.
نرخ مرگومیر مادران و نوزادان در افغانستان طی دو دهه گذشته به نصف رسیده است اما بهگزارش بانک جهانی، با قرار گرفتن سیستم درمانی این کشور در مرحله فروپاشی، این آمار تا یکسوم افزایش خواهد یافت.
تهدید به مرگ
فرزانه رحیمی، یک مشاور ۴۳ ساله اهل مزارشریف، گفت که فرار مغزها، تلاشها برای کمک به زنان برای دسترسی به عدالت و رویارویی با خشونت خانگی را نابود خواهد کرد. تحقیقات نشان میدهد که ۸۷ درصد زنان در افغانستان با آزار و اذیت مواجه میشوند.
هنگامی که طالبان کابل را تصرف کردند فرزانه و خانواده او در راه فرودگاه بودند. او در آن زمان، برای سازمانی کار میکرد که از قربانیان خشونت خانگی حمایت قانونی میکرد و به آنان مشاوره روانشناسی ارائه میداد.
او که هماکنون در کانادا و در حال ساختن زندگیاش از نوست، گفت که فکر میکرد در جا کشته میشود.
فعالان حقوق زنان، وکلا و قاضیان هم از ترس تلافی حامیان طالبان یا از افغانستان گریختهاند و یا در اختفا به سر میبرند.
قضات زن در این کشور هم پس از آنکه طالبان برخی زندان مردی که آنان دستور به حبسشان داده بودند را آزاد کردند، تهدید به مرگ شدهاند. باقی قاضیان هم بهدلیل حکم دادن بر علیه مردان در موارد خشونت خانگی، طلاق و حضانت در خطرند.
فرزانه گفت که زنان دیگر نمیتوانند در دادگاهها قضاوت کنند چرا که طالبان میگویند زنان حق قضاوت درباره مردان را ندارند؛ همه اینها جامعه افغانستان را دههها به عقب برمیگرداند. فرزانه افزود هنگامی که به تمام آنچه طی ۲۰ سال گذشته برای ساختن افغانستان انجام شده فکر میکند، میبیند که همه به یک «هیچ بزرگ» تبدیل شدهاند.