جادوی واکسیناسیون؛ کاهش ۹۰ درصدی سرطان دهانه رحم در بریتانیا
نتایج یک پژوهش جدید در بریتانیا نشان میدهد که برنامه واکسیناسیون نظام سلامت در این کشور برای جلوگیری از بروز سرطان دهانه رحم، تاکنون هزاران زن را از ابتلا به این بیماری و تشکیل ضایعات پیشسرطانی، حفاظت کرده است.
سرطان دهانه رحم در اغلب موارد، بهدلیل ویروس پاپیلومای انسانی، موسوم به اچپیوی، روی میدهد.
این پژوهش جدید که موسسه پژوهش درباره سرطان در بریتانیا هزینه انجام آن را پرداخته، در نشریه پزشکی لانست منتشر شده است و اولین مدرک اثبات موفقیت برنامه واکسیناسیونی است که ۱۳ سال پیش در بریتانیا آغاز شد.
بر اساس این تحقیق، نرخ سرطان در زنانی که این واکسن بین سنین ۱۲ تا ۱۳ سالگی به آنها تزریق شده است- و هماکنون در دهه ۲۰ زندگیشان قرار دارند- تا ۸۷ درصد کمتر از دیگر زنانی است که واکسن اچپیوی نزدهاند.
بهگفته محققان، موارد ابتلا به سرطان و یا سلولهای پیشسرطانی در این گروه سنی، که البته نادر است، از ۵۰ مورد در سال، به تنها سالیانه ۵ مورد رسیده است.
همچنین نرخ ابتلا به سرطان دهانه رحم در ۶۲ درصد زنان ۱۴ تا ۱۶ ساله واکسینه تا ۶۲ درصد و در زنان ۱۶ تا ۱۸ سال واکسینه نیز تا ۳۴ درصد کاهش داشته است.
این یافتههای متخصصان با بررسی دادههای مربوط به برنامه واکسیناسیون اچویوی با واکسن «سرواریکس» به دست آمده است که بین سال ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۲ به زنان تزریق شده است. هماکنون واکسن «گارداسیل» در این برنامه واکسیناسیون و به هر دو گروه پسران و دختران ۱۲ و ۱۳ ساله، تزریق میشود.
بر اساس این پژوهش با استفاده از دادههای مربوط به آن، تا ژوئن ۲۰۱۹، ۴۵۰ مورد کمتر سرطان دهانه رحم و بیش از ۱۷ هزار مورد کمتر از تشخیص تشکیل سلول پیشسرطانی در زنان واکسینه در بریتانیا مشاهده شد.
این پژوهش نشان داد که با تزریق واکسن، تشکیل سلولهای پیشسرطانی در دهانه رحم در زنان واکسینه ۱۲ تا ۱۳ ساله تا ۹۷ درصد، در زنان واکسینه بین ۱۴ تا ۱۶ سال تا ۷۵ درصد و در زنان واکسینه بین ۱۶ تا ۱۸ سال، تا ۳۹ درصد، کاهش یافته است.
بهگفته متخصصان، بدون واکسیناسیون، حدود ۳۶ هزار زن با ضایعات پیشسرطانی در دهانه رحمشان روبهرو میشدند. در حال حاضر در بریتانیا، هر ساله حدود ۳۲ هزار مورد سرطان دهانه رحم تشخیص داده میشود.
محققان گفتند که یافتههای آنان، اولین نتایج دستاول در جهان است که تزریق واکسن اچپیوی در جلوگیری از سرطان دهانه رحم را اثبات میکند؛ این واکسن برای مقابله با دو نوع اچپیوی ناشی از ابتلا به ویروس پاپیلومای انسانی تزریق میشود.
بر اساس موسسه پژوهش درباره سرطان بریتانیا، این نتایج بهتر از آنی بود که انتظار آن میرفته و با توجه به این یافتهها، سرطان دهانه رحم میتواند بهلطف واکسیناسیون و همراه با غربالگری سرطان دهانه رحم، به بیماری نادر تبدیل شود.
پروفسور پیتر ساسینی، استاد کینگز کالج لندن، که هدایت این پژوهش را بر عهده داشته است نتایج به دست آمده را باورنکردنی توصیف کرد و افزود با توجه به این یافتهها میتوان اثبات کرد که واکسیناسیون اچپیوی از ابتلای صدها زن در بریتانیا به سرطان رحم پیشگیری کرده است.
او افزود که تاثیر واکسن اچپیوی برای مقابله با برخی ژنوتیپهای پرخطر این ویروس، پیشتر اثبات شده بود اما مشاهده تاثیر این واکسن در زندگی افراد و در این ابعاد، بسیار ارزشمند است.
ساسینی افرود که با در نظر گرفتن واکسینه شدن بیشتر افراد با این واکسن و بههمراه غربالگری، سرطان دهانه رحم میتواند به بیماری نادر تبدیل شود.
یک پزشک متخصص دیگر نیز که در انجام این پژوهش شرکت داشت تمامی افراد واجدشرایط را به تزریق واکسن اچپیوی فرا خواند و تاکید کرد که واکسیناسیون در کنار غربالگری، به حفاظت از زنان در برابر موارد قابلجلوگیری سرطان دهانه رحم کمک میکند.
میشل میچل، مدیر اجرایی موسسه پژوهش درباره سرطان در بریتانیا، گفت که نتایج اینچنینی نشاندهنده قدرت علم است و شاهد این پژوهش بودن، لحظهای تاریخی است که نشان میدهد واکسن اچپیوی از بروز سرطان رحم در هزاران زن جلوگیری کرده و خواهد کرد.
سایمون مککارتی جونز، استاد روانشناسی بالینی و عصبروانشناسی در کالج ترینیتی دوبلین ایرلند، به بهانه استقبال جهانی از سریال «بازی مرکب» در پژوهشی به دلیل تمایل افراد به تماشای محتوای خشونتآمیز پرداخته است.
بیش از ۱۰۰ میلیون نفر در ماه سپتامبر پای تماشای سریال خشن «بازی مرکب» نشستند. درباره اینکه تماشای خشونت بر روی صفحه نمایش برای افراد بد است یا نه، تحقیقات وسیعی انجام شده و اتفاقنظر بر این قرار دارد که این امر میتواند تاثیرات منفی داشته باشد. اما سوال این است که چرا تمایل انسانها به تماشای خشونت بسیار کمتر موردتوجه قرار گرفته است؟
مرگ، خون و خشونت همیشه افراد بسیاری به گرد خود جمع کرده است. در رم باستان، انبوه جمعیت برای تماشای کشتوکشتار به کولوسئوم، تماشاخانه باستانی در شهر رم، پایتخت کنونی ایتالیا هجوم میبردند. طی قرون اخیر نیز اعدام در ملاعام یکجور فیلم موفق گیشه بوده است.
در عصر جدید هم کوئنتین تارانتینو، کارگردان آمریکایی، باور دارد که نمایش خشونت در فیلم «باحال» است و او آن را میپسندد؛ به نظر میرسد خیلی از افراد با او موافق باشند. پژوهش درباره پرفروشترین فیلمهای جهان نشان داد که ۹۰ درصد این فیلمها بخشی دارد که در آن، قهرمان فیلم در یک صحنه خشونتآمیز درگیر میشود. همچنین، بسیاری آمریکاییها از تماشای فیلمهای ترسناک لذت میبرند و بارها در سال چنین فیلمهایی را تماشا میکنند.
چه کسی فیلم خشن نگاه میکند؟
برخی افراد ممکن است بیش از سایرین از تماشای خشونت لذت ببرند. عواملی چون جنسیت، پرخاشگر بودن و کمتر بودن احساس همدلی در فرد میتواند احتمال لذت اشخاص از تماشای خشونت را بیشتر کند.
همچنین ویژگیهای شخصیتی خاصی هم در این تمایل دخیل است که مرتبط با علاقه به رسانه خشن است. افراد برونگرای طالب هیجان و افرادی که بیشتر پذیرای تجربیات زیباییشناختیاند، تماشای فیلمهای خشونتآمیز را بیشتر دوست دارند.
در مقابل، افراد سازگار که با خصوصیاتی همچون فروتنی و دلسوزی شناخته میشوند، رسانه خشن را کمتر دوست دارند.
اما آخر چرا؟
بر اساس یک نظریه، تماشای خشونت پاکسازی روانی میکند و خشونت اضافه را از وجود افراد میشوید و با خود میبرد. اما این تصور، بر اساس شواهد محکم نیست. بلکه هنگامی که اشخاص خشمگین به تماشای محتوای خشونتبار مینشینند، تمایل آنان برای ابراز خشونت بیشتر میشود.
تحقیقات اخیر جدید برگرفته از پژوهش درباره فیلمهای ترسناک، حاکی از آن است که سه دسته از افراد از تماشای خشونت لذت میبرند و هر گروه، دلایل خاص خودشان را دارند.
یک گروه «معتادان آدرنالین» نام داده شدهاند. این شخصیتهای هیجانطلب خواستار تجربیات جدید و شدیدند و احتمال بیشتری دارد که از تماشای خشونت به وجد بیایند. برخی از افراد این گروه ممکن است اشخاصی باشند که مشاهده رنج دیگران را دوست داشته باشند. سادیستها، درد دیگران را بیش از اندازه معمول حس میکنند و از آن لذت میبرند.
گروه دیگر افرادیاند که تماشای خشونت را دوست دارند چون فکر میکنند که این کار چیزی به آنها یاد میدهد. در تحقیقات مربوط به وحشت، چنین اشخاصی «زهرهترک» نامیده میشوند؛ تماشای فیلم ترسناک در این دسته همانند «معتادان آدرنالین»، باعث برانگیخته شدن احساسات شدید میشود. اما آنان این احساسات را دوست ندارند، بلکه آن را تنها برای اینکه چیزی درباره نجات و بقا به آنان میآموزد، تاب میآورند.
ویکرد این دسته به مازوخیسم ملایم شباهت دارد که لذت از تجربهای دردناک و آزارنده در محدودهای امن را در برمیگیرد. اگر انسان بتواند چنین دردهایی را تحمل کند، ممکن است چیزی به دست بیاورد. همانگونه که تماشای برنامههای کمدی دردناک و خجالتآور میتواند به ما چیزی درباره مهارتهای اجتماعی بیاموزد، تماشای فیلم خشن هم میتواند به ما مهارتهای بقا یافتن بیاموزد.
و در نهایت گروه آخر که به نظر میرسد که هر آنچه دو گروه بالا از آنها لذت میبرند را دوست دارد. این دسته اشخاص، از احساسی که در اثر تماشای خشونت به آنها دست میدهد لذت میبرند و در عین حال حس میکنند که از آن چیزی میآموزند. در ژانر وحشت، چنین افرادی «تابآورندگان سیاه» نامیده میشوند.
این فکر که افراد تماشای امن خشونت بر روی نمایشگر را دوست دارند چون فکر میکنند که چیزی به آنها میآموزد «نظریه تحریک تهدید» نامیده میشود که مطابق با مشاهداتی است که نشان میدهد افرادی که به سمت تماشای خشونت کشیده میشوند بیشتر در معرض یا ابراز چنین خشونتیاند.
تماشای امن خشونت برای افراد در حالی که به مبل تکیه زدهاند، ممکن است راهی برای آمادهسازی آنها برای دنیایی خطرناک و خشن باشد. بنابراین دلیل پسند خشونت، دلیل موجهی است. نکته جالب آن است که یک پژوهش اخیر نشان داده است که طرفداران ژانر وحشت، در دوران همهگیری کوویدـ۱۹ از نظر روانی مقاومتر از سایرین بودهاند.
آیا افراد طالب خشونتاند یا چیز دیگر؟
اما برای تجدیدنظر درباره علاقه به تماشای خشونت هم دلایل بسیاری وجود دارد. برای مثال، در یک پژوهش، محققان برای دو دسته از افراد فیلم «فراری» محصول ۱۹۹۳ با بازی هریسون فورد را نمایش دادند. به یکگروه نسخه اصلی فیلم نشان داده شد و به گروه دیگر نسخهای که تمامی صحنههای خشن از آن حذف شده بود. اما هر دو گروه فیلم را به یک اندازه دوست داشتند.
این یافته در دیگر پژوهشها هم صادق بوده که نشان میدهد درآوردن صحنههای خشن از فیلمها موجب نمیشود تماشاگر آن را کمتر بپسندد. حتی شواهدی وجود دارد که نشان میدهد افراد نسخه غیرخشن فیلمها را بیشتر از اصلشان دوست دارند. بسیاری افراد نیز ممکن است از چیزی که با خشونت همراه میشود لذت ببرند و نه خود آن. برای مثال، خشونت کشش و تعلیق میآفریند که ممکن است برای مردم خوشایند باشد.
احتمال دیگر این است که مردم از آنچه خشونت آنان را به آن وامیدارد لذت میبرند و نه خشونت. تماشای خشونت فرصتی برای فهم یافتن معنا در زندگی است و افراد را بر آن میدارد که به ابعاد انسانیشان بیندیشند؛ تجربهای که ارزشمند پنداشته میشود.
نظریات دیگری نیز وجود دارد. بنا بر «نظریه انتقال تحریک» تماشای خشونت موجب برانگیختگی در افراد میشود، احساسی که تا انتهای فیلم با آنها باقی میماند و پایان فیلم را برایشان دلپذیرتر میکند. فرضیه «میوه ممنوعه» نیز بر این استوار است که خشونت را امری ممنوعه پنداشتن، آن را برای افراد خوشایند میکند. همچنین تذکرات هشداردهنده بر روی برچسب فیلمها و در ابتدای آنها هم علاقه افراد به تماشای برنامههای خشن را افزایش میدهد.
در نهایت، ممکن است که اشخاص از تماشای مجازاتی که دیگران مستحق آنند لذت میبرند و نه خشونت. در حقیقت هنگامی که فکر امکان مجازات مجرمان به ذهن افراد خطور میکند، مرکز پاداش مغزشان مانند یک شهربازی غرق نور میشود. اما لازم است این نکته ذکر شود که کمتر از نیمی از خشونتی که بر روی صفحه نمایش شاهد آنیم، مجازاتی است که خیر بر شر اعمال میکند.
انگیزههای سیاسی چه؟
تمام موارد عنوانشده حاکی از آن است که شرکتهای رسانهای ممکن است خشونتی را ارائه کنند که افراد طالب آن نیستند و به آن نیازی ندارند. پس باید نقش دیگر فشارهای گروهی، سیاسی و ایدئولوژیک در تشویق به نمایش خشونت در سراسر جهان را در نظر گرفت.
بهعنوان مثال، دولت آمریکا، از هالیوود سود میبرد و بر آن تاثیرگذار است. این است که به تصویر کشیدن خشونت میتواند موجب رضایت افراد از سیاستهای دولت شود و آنان را به حمایت از مشروعیت قدرت و خشونت دولت تشویق کند و به تشخیص اینکه چه کسانی شایسته قربانی نامیده شدناند نیز کمک کند.
اما پیامی که نمایش خشونت بر روی صفحه به مخاطب میفرستد، ممکن است موجب انفصال او از دنیای حقیقی شود. هنگامی که آمار جرایم رو به کاهش است، تماشای خشونت میتواند باعث شود افراد فکر کنند که خشونت در حال افزایش است.
فیلمها درباره تاثیر واقعی خشونت بر روی بدن انسان هم دروغ میگویند. حدود ۹۰ درصد خشونت اعمالشده در فیلمها، آسیب حقیقی جسمی واردشده بر بدن قربانی را نشان نمیدهد. فیلمها همچنین میتوانند حقیقت خشونت مردان علیه زنان و کودکان را طور دیگری جلوه دهند.
این است که همه باید دائما آگاه باشند که خشونت روی صفحه نمایش، تا چه اندازه با خشونت در دنیای حقیقی متفاوت است.
هنگامی که کنترل افغانستان بار دیگر به دست طالبان افتاد، بیبیچمن حافظی، وکیل، شنید که طالبان خانهبهخانه به جستوجوی افرادی میگردند که برای دولت کار میکردند. بیبی چمن همه مدارکی که در خانه داشت را سوزاند، مخفی شد و بعد هم از افغانستان گریخت.
بیبی چمن، مانند دهها زن دیگر شاغل در حوزه قضایی در افغانستان، مسئول پروندههای «مرکز عدلی و قضایی مبارزه علیه مسکرات و مواد مخدر» بود. او به دلیل تهدید شدن از سوی مردانی که پیشتر برایشان حکم حبس صادر کرده بود و در جریان ناآرامیهای تسلط دوباره طالبان بر افغانستان آزاد شدند، از کشورش بیرون رانده شد.
بیبی چمن که در آپارتمانی خالی از اسباب و اثاثیه در آتن، پایتخت یونان، با رویترز مصاحبه کرده گفت هنگامی که طالبان قدرت را به دست گرفتند، این دسته از زنان احساس خطر کردند که اگر به دست طالبان بیفتند، کشته خواهند شد.
بیبی چمن نزدیک به دو ماه با همسر خبرنگار و دو فرزندش در حال فرار و بین چهار شهر مختلف در تردد بود، تا اینکه سرانجام به همراه ۲۵ زن قاضی و وکیل و خانوادههایشان، از افغانستان تخلیه و به یونان منتقل شدند.
حالا تمامی آنها در بلاتکلیفی به سر میبرند، شغلی ندارند و متعلقات کمی با خود به همراه دارند. همچنین آنها باید ماهها درگیر کاغذبازیهای اداری باشند تا به مقصد نهایی در نقطهای از اروپا برسند.
بیبی چمن گفت که در افغانستان، زنانی که زمانی در پی برقراری عدالت بودند حالا در خانههایشان گیر افتادهاند. او اشاره کرد که بعد از سلطه قبلی طالبان برافغانستان (سالهای ۱۹۹۶ تا ۲۰۰۱)، زنان افغان برای مدت دو دهه گامهای بلندی رو به جلو برداشته بودند و به مشاغلی در حوزه قضا، رسانه و سیاست که پیشتر در درست مردان بود پیوسته بودند.
طالبان، از زمان قدرت به دست گرفتن دوباره در ماه اوت، قول دادهاند که از حقوق زنان در چارچوب قوانین اسلامی محافظت کنند و گفتهاند که کارکنان دولت پیشین افغانستان هم مشمول «عفو عمومی» شدهاند. بیبی چمن از جامعه بینالملل خواست طالبان را به رسمیت نشناسد؛ چرا که حرف و عمل آنها با هم تفاوت دارد.
سهیل شاهین، از اعضای دفتر سیاسی طالبان در دوحه، پایتخت قطر، اظهارات زنان قاضی و وکیلی که از افغانستان گریختهاند را رد کرد و این گفتهها را «بهانه» این دسته از زنان برای جا افتادن در کشورهای غربی خواند. شاهین تاکید کرد که طالبان به عفو عمومی که اعلام کرده است، پایبند خواهد ماند.
رگبار تهدید
افغانستان حدودا ۵۰۰ وکیل و ۲۵۰ قاضی زن ثبتشده دارد که حتی پیش از تسلط دوباره طالبان بر این کشور نیز، کارهای پرخطری برعهده داشتند.
پس آنکه در ژانویه ۲۰۲۱، مردان مسلح ناشناس دو قاضی زن دیوان عالی قضایی افغانستان را به گلوله بستند، بیبی چمن ماهها نگران جانش بود و هر روز از مسیرهای متفاوتی به محل کار میرفت.
فریبا قریشی قاضی بود که قضاوت پروندههایی همچون حمله سال ۲۰۱۶ به کنسولگری آلمان در مزار شریف و قتل سال ۲۰۱۷ یک فیزیوتراپیست اسپانیایی که از کارکنان صلیب سرخ بود را بر عهده داشته است. او گفت که قضات زن، تهدیداتی همچون «به خانههایتان حمله میکنیم و یا وارد اتاق دادگاه میشویم» از جانب طالبان دریافت میکردند.
هنگامی که طالبان تسلط شهر محلسکونت قریشی را در دست گرفت، او از ترس اینکه آنها به دنبال او بیایند، از دادگاه محل کارش گریخت.
قریشی گفت مجرمانی که او به موارد اتهامی آنها رسیدگی کرده بود او را میشناختند و در خطر بوده است. هنگامی که او در اختفا بود، تماسهایی تهدیدکننده از طالبان دریافت میکرد که از چهار شماره مختلف به او تماس میگرفتند.
فریبا، هنگامی که متوجه شد دیگر قادر به ترک خانه نیست و فرزندانش هم نمیتوانند به مدرسه بروند، مجبور به ترک افغانستان شد. او گفت که آیندهای برای او و کودکانش متصور نبود و هیچ روزنه امیدی وجود نداشت.
فریبا حالا در آتن امیدوار است که به خانوادهاش در هلند بپیوندد و بتواند دوباره کار را از سر بگیرد.
بنا بر اعلام یونان، ۳۶۷ شهروند افغان که اغلب کارکنان قوه قضاییه افغانستان بودهاند، روز یکشنبه ۲۴ اکتبر، ۲ آبانماه، برای اسکان موقت به آتن رسیدند.
در پی درگیر شدن افغانستان با بحران عمیق سیاسی، بازگشت به این کشور تنها برای معدودی از شهروندان آن متصور است. بیبی چمن گفت که شرایط در افغانستان از آنچه که هست، بدتر خواهد شد. او اضافه کرد در کشوری که شغلی وجود ندارد و مردم به دنبال فرارند، امیدی نیست.
فرانسس هاوگن، از کارکنان سابق فیسبوک، که پیشتر با یک سلسله افشاگری، این غول رسانههای اجتماعی را به بحران رانده بود، در انتقاد تند جدیدی از مارک زاکربرگ، موسس و مدیرعامل اجرایی فیسبوک، گفت که او برای حفاظت عموم از آسیبی که شرکت او باعث آن است، هیچ تمایلی نشان نمیدهد.
هاوگن در مصاحبه با «آبزرور» گفت که زاکربرگ به اداره شرکت به گونهای که افراد را از پیامدهای محتوای آسیبزای منتشره بر روی این پلتفرم مصون نگه دارد، رغبتی ندارد.
اظهارات هاوگن در حالی است که فشار بر کسبوکار ۷۳۰ میلیارد دلاری فیسبوک پس از موج جدید افشاگریها بالا گرفته است. این افشاگریها بر اساس مدارکی است که هاوگن آنها را به بیرون درز داده است. بنا بر گزارش نیویورک تایمز، کارکنان این شرکت دائما درباره لبریز شدن فیسبوک از اظهارات نادرست درباره تقلب در انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ آمریکا هشدار داده بودند و معتقد بودند که این شرکت باید برای مهار این مساله، اقدامات بیشتری انجام دهد.
هاوگن با مسئولیتناپذیر خواندن زاکربرگ گفت که او تمامی کنترل را به دست دارد و در نتیجه مواردی که در مدارک افشاشده مطرح شده است، ناشی از اشتباهات سهوی نیست؛ بلکه زاکربرگ به مدیریت شرکت، بهشکلی که برای امنیت عموم ضروری است، علاقهای ندارد.
هاوگن گفت که با دادن حق برابر به تمامی سهامداران فیسبوک برای تصمیمگیری درباره نحوه مدیریت شرکت، تغییر در رده بالای شرکت ایجاد خواهد شد. او افزود که سهامداران فیسبوک سالهاست خواستار یک رای بهازای یک سهم، شدهاند و اگر گزینهای داشتند، مدیر دیگری برای فیسبوک انتخاب میکردند.
هاوگن که در می ۲۰۲۱، از کار خود به عنوان مدیر تولید در فیسبوک استعفا داد، گفت که دهها هزار مدرک از داخل این شرکت در دست دارد؛ چرا که پی برده بود که این شرکت جز با افشاگری، تغییر نخواهد کرد. این مدارک که در اختیار کمیسیون بورس و اوراق بهادار آمریکا و کنگره این کشور قرار داده شده است، مبنای سلسلهافشاگریهای اخیر وال استریت ژورنال بوده است.
هاوگن با اشاره به اینکه شرکتهای بزرگی وجود دارند که تغییرات فرهنگی عظیمی به وجود آوردهاند، گفت که اپل و مایکروسافت در این دسته قرار میگیرند و فیسبوک هم «اگر اراده کند» میتواند تغییر کند.
طی چند روز گذشته، شماری از نشریات آمریکا موج تازهای از گزارشهایی مبنی بر مدارک هاوگن منتشر کردهاند. بنا بر گزارش نیویورک تایمز، تحقیقات داخلی فیسبوک نشان داده بود که چطور در یک مقطع پس از انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۰ آمریکا، ده درصد تمامی دیدگاههای سیاسی روی فیسبوک- و ده درصد، درصد بزرگی برای پلتفرمی مانند فیسبوک محسوب میشود- شامل پستهایی میشد که مدعی پیروزی همراه با تقلب جو بایدن بودند. یک بررسی داخلی این شرکت از اقدام فیسبوک برای مقابله گروهی که چنین اظهاراتی را درباره انتخابات تقلبآمیز بر روی این پلتفرم پخش میکردند، انتقاد کرده و برخورد با آن را غیرسیستماتیک توصیف کرده بود. نیویورک تایمز در گزارش خود آورده است که گوشههایی از گزارش این شرکت مبتنی بر مدارکی غیر از مدارک افشاشده هاوگن است.
این افشاگریها، نگرانیها درباره نقش فیسبوک در حمله به کاخ کنگره ایالات متحده در ششم ژانویه ۲۰۲۱ را تازه کرده است.
یک سخنگوی فیسبوک با غلط خواندن استدلال مطرحشده افشاگریهای اخیر منتشرشده، گفت گرچه فیسبوک کسبوکاری است که سوددهی دارد. اما این مساله که این سود بهبهای امنیت و سلامت افراد است برداشت نادرست از منافع تجاری این شرکت است. بهگفته این سخنگو، فیسبوک تنها ۱۳ میلیارد دلار و ۴۰ هزار تن از کارکنانش را بر سر یک کار گذاشته و آن هم «تامین امنیت مردم بر روی فیسبوک» است.
یکی از مقامهای ارشد فیسبوک نیز در این باره گفت که این شرکت اقدامات گوناگونی برای حفاظت از افراد در طی و پس از انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا اتخاذ کرده بود و مسئولیت وقایع حمله به کاخ کنگره آمریکا متوجه قانونشکنان و آنانی است که این افراد را تحریک کردند.
روز جمعه نیز گزارشی درباره افشاگری یکی دیگر از کارکنان فیسبوک منتشر شد که مانند هاوگن، یک شکایتنامه در کمیسیون بورس و اوراق بهادار ثبت کرده و در آن مدعی شده بود که فیسبوک، از ترس برانگیختن خشم دونالد ترامپ و یا تاثیر آن بر رشد سهام این شرکت، از اتخاذ قوانین امنیتی سر باز زده بود.
بر اساس دیگر گزارشها، فیسبوک همچنین در حال برنامهریزی برای ایجاد یک تغییر بزرگ بهقصد فاصلهگذاری میان این شرکت و پلتفرم اصلی فیسبوک است. زاکربرگ ممکن است طی چند روز آینده اعلام کند که فیسبوک تغییر نام خواهد داد. بنا بر یک گزارش، تغییر نام احتمالی فیسبوک برای تمرکز بر نقش آتی این شرکت در «مِتاوِرس» است؛ «متاورس» دنیای مجازی است که در آن افراد میتوانند آنلاین تعامل کنند و زندگی اجتماعی و حرفهایشان را پیش ببرند.
هاوگن گفت که تنظیمکنندگان قوانین و مقررات باید فیسبوک را وادار به شفافیت به خرج دادن بیشتر درباره مدارک داخلی این شرکت، با همان جزئیاتی که مدارک او افشا کرده است، کند. او گفت یکی از اصلاحات کلیدی، ایجاد ساختاری رسمی خواهد بود که در آن تنظیمکنندگان مقررات بتوانند از فیسبوک برای هر مشکلی که میبینند درخواست گزارش کنند.
هاوگن گفت به «برند» ماشینی فکر کنید که پنج برابر بیش از بقیه ماشینها درگیر تصادفات میشود. پذیرفتنی نیست که شرکت تولیدکننده ماشین بگوید: «واقعا دشوار است و ما داریم تمام تلاشمان را میکنیم، متاسفیم، در حال تلاشیم که در آینده بهتر عمل کنیم». هاوگن تاکید کرد که چنین پاسخی هرگز قابل قبول نخواهد بود در حالی که فیسبوک مدام اینچنین جواب میدهد. او تاکید کرد باید راهی باشد که هنگام طرح یک مساله نگرانکننده، این شرکت را ملزم به پاسخگویی کند.
بر اساس یک پژوهش جدید، دهها سال شکارغیرقانونی فیل برای تجارت عاج، موجب شده است که برخی فیلها بدون عاج تکامل یابند. موردی که تاثیر دخالت انسان در طبیعت را تا حد «تغییر آناتومی» حیوانات وحشی نشان میدهد. این تحقیق در نشریه «ساینس» منتشر شده است.
بنا بر این پژوهش، پس از دورهای شکار گسترده فیل بهقصد فروش عاج این حیوان، یک جهش ژنتیکی نادر که پیشتر موجب به دنیا آمدن فیلهای بدون عاج میشد، در برخی گروههای فیلهای آفریقایی، بسیار متداول شده است.
محققان پس از مشاهده موارد بسیار از فیلهای مادهای که در پارک ملی گورونگوزا در موزامبیک، بدون عاج به دنیا میآمدند، دریافتند که این فیلها در اثر شکار شدن بیرویه برای فروش عاجشان، در واقع مهندسی ژنتیکی شدهاند.
تجارت عاج در موزامبیک در دوره جنگ داخلی در این کشور از سال ۱۹۷۷ تا ۱۹۹۲ رونق گرفت. ۹۰ درصد جمعیت فیلهای آن زمان، بهدست نیروهای نظامی در هر دو سو کشته شدند تا عاج آنها به فروش برسد و هزینههای درگیری میان طرفین را تامین کند. فیلهای بیعاج جان سالم به در بردند، که خود احتمال تولیدمثل این دسته و انتقال ژن بیعاج بودن به نسل بعدی آنها را افزایش داد.
تا نسلها بعد، هنوز تاثیر آن دوره شکار بیرویه بر گروهی متشکل از ۷۰۰ فیل که در پارک ملی گورونگوزا زندگی میکنند مشهود است. رابرت پرینگل، عضو دپارتمان بومشناسی و زیستشناسی تکاملی دانشگاه پرینستون، که هدایت این پژوهش را بر عهده داشته است، گفت که این، نمایانگر تاثیر دخالت انسان در طبیعت است.
او گفت که این پژوهش نشان میدهد که تاثیر انسانها در طبیعت فراتر از آن چیزی است که تصور میشد و «ما انسانها دقیقا در حال تغییر آناتومی حیواناتایم.»
پرینگل با اشاره به اینکه پارک ملی گورونگوزا همیشه کنجکاوی پژوهشگران را برمیانگیخته است، گفت آنان حدس میزدند که تاریخچه شکار فیل باعث به وجود آمدن موارد ناهنجاری در فیلهای متولدشده بدونعاج باشد، اما فرآیند دقیق وقوع این پدیده ناشناخته بود.
او افزود که بسیاری فیلهای ماده در پارک ملی گورونگوزا عاج ندارند و این پدیده، کنجکاوی محققان را برانگیخته بود. پژوهشگران دریافتند گرچه افراد بسیار پیشتر نوشتهاند که فیلها گاهی، و بهویژه در مناطقی که تاریخچه دور و درازی ازشکار فیل دارد، بدون عاج متولد میشوند، اما کسی نمیدانسته چرا و هیچکس هم این موارد را ثبت و شمارش نکرده و نتوانسته آن را به دلیلی نسبت دهد؛ تنها درباره منشا این پدیده حدسوگمانهایی زده شده است.
تیم پرینگل حدس میزد که این پدیده علتی ژنتیکی داشته باشد و از آنجا که بدونعاج متولد شدن بهندرت در فیلهای نر روی میداد، حاکی از آن بود که این پدیده با جنسیت مرتبط است. پس از توالیبندی ژنوم فیلهای عاجدار و بدونعاج، محققان متوجه یک تغییر ژنتیکی در این دو گروه شدند.
بررسیها، یک جفت «ژن نامزد» روی کروموزوم ایکس، شامل ژنی که در دندان درآوردن در پستانداران نقش دارد، نشان داد. در انسان، این ژن به یک سندرم ایکس غالب وابسته است که دلیل غیبت دندانی دو دندان کناری دندانهای پیش است. یعنی مانع رشد این دو دندان جانبی میشود.
اگرچه این جهش ژنی فیل ماده را از شکار شدن مصون نگه میدارد، اما برای فیل نر کشنده است. چرا که فیل نر با این جهش، درست در رحم تکامل نمییابد.
بهگفته پرینگل، حدود نیمی از بچهفیلهای نر که مادر بیعاج دارند این ناهنجاری ژنتیکی را به ارث میبرند. که به این معناست که گلههای فیلی که مدتها قربانی شکار بیرویه شدهاند با کمبود شدید فیل نر روبهرو شوند. بهگفته پرینگل، این مشکل در طول زمان قابل جبران خواهد بود. چرا که جمعیت فیلها برای دو دهه رو به رشد بوده است و از ۱۹۹۰، یعنی زمانی که این حیوانات تا مرز نابودی رانده شدند، به این سو، سهبرابر شده است.
پرینگل اظهار امیدواری کرد که بسامد سندروم بدونعاج بودن در مطالعات جمعیت فیلها، کاهش پیدا کند و تاکید کرد که این امر مشروط به آن است که چشمانداز حفاظت از این حیوان، همانند دوران اخیر، مثبت باقی بماند. او افزود که در میان کولاک اخبار افسردهکنندهای که درباره تنوع زیستی و انسانها در طبیعت به گوش میرسد، مهم این است که بر وجود چند نقطه روشنی که در چشماندازمان است، تاکید کنیم.
پزشکان درباره معضل سلامتی بیماری مزمن کلیه مرتبط با «استرس گرمایی»، برای میلیونها کارگر در سراسر جهان، هشدار دادهاند.
دمای جهان طی دهههای آینده باز هم بالاتر خواهد رفت؛ استرس گرمایی اصطلاحی است که برای اختلالات و مشکلات سلامت ناشی از گرما در افراد به کار برده میشود.
بنا بر تاکید پزشکان، تحقیقات بیشتر و سریعتر درباره رابطه بین گرما و بیماری مزمن کلیه- که علل آن شناختهشده نیست- نیاز است تا وسعت بروز این عارضه مشخص شود.
برخلاف شکل معمول بیماری مزمن کلیه - که یک عارضه پیشرونده است که در آن عملکرد این عضو بهشدت افت پیدا میکند و اغلب در میان سالمندان و دیگر کسانی که درگیر عوارضی همچون دیابت و فشار خوناند دیده میشود - اپیدمی بیماری مزمن کلیه که در این مقاله به آن پرداخته میشود، ابتدا در مناطق گرم و روستایی در کشورهای همچون السالوادور و نیکاراگوئه سر بر آورد؛ مناطقی که شمار بالایی از کارگران کشاورز در آن، از «نارسایی برگشتناپذیر کلیه» مردهاند و میمیرند.
این شکل از بیماری مزمن کلیه، ابتدا در آمریکای شمالی و جنوبی، خاورمیانه، آفریقا و هند و در میان افرادی ثبت شد که در آبوهوای گرم، کار یدی سنگین میکردند.
کلیه مسئول تنظیم توازن مایعات در بدن است. مسئولیتی که این عضو را بهطور خاصی نسبت به دمای شدید، حساس میکند. توافقنظری در حال شکل گرفتن است که بیماری مزمن کلیه، باید بهعنوان یک صدمه مرتبط با استرس گرمایی، شناخته شود؛ چرا که اگر کارگران هر روز و هنگام کار در مزارع دچار آسیب اندک به کلیههاشان شوند، در طول زمان، این مشکل به عارضه جدی کلیه و نارسایی کامل کلیوی میانجامد.
سیسیلیا سورنسن، استاد حوزه آموزش اقلیمی و سلامت دانشگاه کلمبیا در آمریکا، میگوید صدمه کم مکرر به کلیه، لزوما با علایم همراه نیست. پس کارگران ممکن است از اینکه در طی زمان بیمار و بیمارتر میشوند، بیخبر باشند تا هنگامی که بیماری آنقدر شدت یابد که به مراحل پایانی و کشنده خود نزدیک شود.
سورنسن با اشاره به اینکه نظارتی برای تعیین وسعت بروز این عارضه وجود نداشته است، گفت برخی مناطق مشخصا کانون این عارضهاند، اما شیوع و شدت این مشکل چیزی نیست که جهان هنوز حتی شروع به پی بردن به آن کرده باشد.
اپیدمیهای ثبتشده اینگونه بیماری مزمن کلیه، خصوصیات مشابهی دارند. افرادی که در آبوهوای گرم و در محیط بیرون کار میکنند و اغلب از نظر اجتماعی و اقتصادی، متعلق به قشر آسیبپذیرند؛ این افراد دسترسی محدودی به خدمات پزشکی و یا بیمه دارند و یا در مناطقی زندگی میکنند که خدمات زیربنایی درمانی در آنها ناچیز است.
سورنسن گفت که بر اساس دادهها، به نظر میرسد که شدت آسیب به کلیه، با هر چه آسیبپذیرتر و سختتر شدن شرایط کارگر، بدتر میشود؛ کارگرانی که اختیاری برای انتخاب شرایط کاریشان ندارند و یا ساعات طولانیتری بدون وقفه، به کار گمارده میشوند- مثلا کارگرانی که بهازای توت چیدهشده و با تعداد نیشکر برداشتشده به آنها دستمزد پرداخت میشود - احتمالا بیش از دیگرکارگران از این عارضه متاثر میشوند.
سورنسن گفت که اینگونه کار کردن، این دسته از کارگران را بیمار میکند اما آنها گزینه دیگری هم ندارند. چرا که مقررات نظارتی محدودی بر محیطهای کاری، برای جلوگیری از وقوع شرایط اینچنینی حاکم است. سورنسن این را «نقطه کور» و مسئلهای حقوق بشری خواند.
دکتر رامون گارسیا ترابانینو، متخصص کلیه در مرکز دیالیز السالوادور، حدود دو دهه پیش،هنگامی که یک دانشجوی پزشکی بود، متوجه شد که بیمارستان محل خدمت او لبریز از بیمارانی شده است که به عارضه مزمن کلیه دچارند.
ترابانینو گفت که بیماران مردان جوان در معرض مرگ بودند، چرا که بودجه و ظرفیتی برای ارائه دیالیز به آنان وجود نداشت. و با آنکه کادر درمان هر چه در توان داشت انجام میداد، بیماران جان میسپردند و جای آنها با بیماران مشابه دیگری پر میشد.
ترابانینو همان زمان شروع به پژوهش درباره اپیدمیهای مشابه در مکزیک، نیکاراگوئه، کاستاریکا و پاناما کرد.
ترابانینو گفت: «اگر نگاهی به نقشه بالاترین درجه دما در مناطق آمریکای مرکزی بیندازید، متوجه خواهید شد که مناطق گرمتر کانون شیوع این عارضهاند.» او افزود که انگار در السالوادور و نیکاراگوئه، «هرساله رقابتی برای کسب مقام اول مرگومیر در اثر بیماری مزمن کلیه وجود دارد»؛ او افزود که نرخ فوت در اثر این عارضه در السالوادور، تا ده برابر بالاتر از حد انتظار و شمار مراجعان جدید هم بسیار زیاد است.
گرچه اجماع نظر بر این قرار دارد که بیماری مزمن کلیه به قرار گرفتن در معرض گرما و کمآبی بدن مربوط است، برخی دانشمندان بر این باورند که سر و کار داشتن با فرآوردههای شیمیایی کشاورزی و عناصر عفونتزا، همچنین ژنتیک در کنار عوامل خطرسازی همچون فقر، سوءتغذیه و دیگر جنبههای اجتماعی حوزه سلامت، احتمالا در بروز این عارضه نقش دارند.
دکتر ریچارد جانسون، استاد دانشکده پزشکی دانشگاه کلرادو ایالات متحده، در این باره گفت که مشکل فراتر از مزارع نیشکر نیکاراگوئه است و در جوامع دیگر هم نقش رابطه احتمالی استرس گرمایی و کمآبی بدن، با بروز امراض کلیوی بررسی چندانی نشده است.
تورد چلاسترام، متخصص اپیدمی و سلامت از استرالیا و عضو «هیئت میاندولتی تغییرات اقلیمی»، تاکید کرد که بهقدر کافی به استرس گرمایی پرداخته نشده است و این مسئله به شکل گرفتن بحثهایی پیرامون چگونگی کاهش شدیدترین اثرات اضطرار اقلیمی محتاج است.
او گفت که شدت و شمار روزهای گرم در جهان رو به افزایش است و افراد هر چه بیشتر با چالشهای بزرگتر برای اجتناب از استرس گرمایی، مواجه خواهند شد. بهویژه که دو سوم ساکنان جهان در مناطق گرمسیری و نیمهحاره زندگی میکنند. او افزود که فرسودگی ناشی از گرما، تهدیدی برای امرار معاش میلیونها نفر در دنیاست و تلاشها برای کاهش فقر را نیز کماثر خواهد کرد.
چلاسترام تاکید کرد که سیاستهای جدید مرتبط با تغییرات اقلیمی، باید این مسائل را، در صورتی که شانسی برای انسان برای رویارویی با تغییرات پیشرو وجود داشته باشد، در نظر بگیرد.