در حالی که دولت دونالد ترامپ در هفتههای اخیر مسیر تشدید فشارهای نظامی و سیاسی بر ونزوئلا را با سرعتی قابلتوجه طی کرده، کاخ سفید دوشنبه شب میزبان نشستی کمسابقه درباره «گامهای بعدی» در قبال دولت نیکولاس مادورو است
حضور همزمان وزیران دفاع و امور خارجه، رییس ستاد مشترک، رییس دفتر کاخ سفید و جمعی از عالیترین مقامهای امنیتی نشان از حساسیت فراوان این نشست دارد.
شبکه سیانان بهنقل از منابع آگاه گزارش داده که این جلسه در چارچوبی استراتژیک برگزار میشود که هدف آن «افزایش قابل ملاحظه هزینهها برای رژیم مادورو» است؛ این استراتژی هم اکنون با حملات مرگبار نیروی دریایی آمریکا به قایقهای مظنون به قاچاق مواد مخدر، بسته شدن کامل حریم هوایی ونزوئلا و استقرار نیروهای نظامی آمریکا در نزدیکی سواحل این کشور وارد مرحلهای تازه شده است.
از حملات دریایی تا جدال حقوقی در واشینگتن
در ماههای اخیر دهها نفر در حملات نیروهای آمریکایی به شناورهایی که واشینگتن آنها را «بخشی از شبکههای قاچاق مواد مخدر وابسته به سازمانهای تروریستی» مینامد، کشته شدهاند.
اما گزارش واشینگتنپست درباره «حمله دوم» برای کشتن بازماندگان یک قایق ونزوئلایی – که به گفته این روزنامه براساس دستور «کشتن همه» صادر شده بود – موجی از نگرانیهای حقوقی و سیاسی را در آمریکا برانگیخته است.
پیت هِگست، وزیر دفاع ترامپ، این اتهام را بهشدت رد و آن را «ساختگی و تحریکآمیز» توصیف کرده، اما همزمان تایید کرده که عملیاتها «بهطور خاص برای خنثیسازی کامل تهدید طراحی شدهاند».
ترامپ نیز یکشنبه در سخنانی در هواپیمای ریاستجمهوری گفت: «او میگوید چنین حرفی نزده و من صددرصد حرف او را باور دارم.»
مایک راجرز، رییس جمهوریخواه کمیته نیروهای مسلح مجلس، و آدام اسمیت، عضو ارشد دموکرات، طی بیانیهای مشترک اعلام کردند که ادعای حمله دوم «بسیار جدی» است و کمیته بهصورت دوحزبی در حال گردآوری اسناد و اطلاعات است. در سنا نیز سناتور راجر ویکر و جک رید وعده دادهاند «نظارتی شدید» را آغاز کنند.
ترامپ: از تنشسازی آشکار تا انکار لحظه آخر
در حالی که شواهد حاکی از افزایش سریع حضور نظامی آمریکا در دریای کارائیب است، ترامپ در پیامهای اخیر خود بهویژه در شبکه اجتماعیاش تروث سوشیال لحن تهدیدآمیزتری اتخاذ کرده است.
او هفته گذشته اعلام کرد که «حریم هوایی بالای ونزوئلا کاملاً بسته است»؛ عبارتی که در آمریکای لاتین بهسرعت بهعنوان هشدار برای عملیات هوایی قریبالوقوع تفسیر شد.
دولت مادورو این پیام را «خصمانه، یکجانبه و خودسرانه» خواند و هشدار داد آمریکا در مسیر «بیثباتسازی عمدی منطقه» گام برمیدارد.
اما یک روز بعد، ترامپ در حالی که تلاش داشت شدت تنش را کاهش دهد، گفت «نباید از آن پیام چیزی برداشت کرد».
پیچیدگی روابط: از شورون تا مهاجران اخراجی
در پسِ همه این تنشها یک واقعیت پیچیده وجود دارد: روابط آمریکا و ونزوئلا – برخلاف ادعاهای دو طرف – کاملاً قطع نشده و لایههایی از همکاری محدود ادامه دارد.
مهمترین نمونه، فعالیت شرکت نفتی آمریکایی شورون است که همچنان در حال استخراج نفت در میادین ونزوئلاست؛ بدون آنکه با اختلال جدی روبهرو شده باشد. این همکاری اقتصادی – که ریشه در نیاز بازار جهانی نفت دارد – برای مادورو یک خط حیاتی درآمد و برای آمریکا راهی برای مدیریت قیمت انرژی است.
از سوی دیگر، پروازهای اخراج مهاجران ونزوئلایی به کاراکاس که ماهها یکی از آخرین کانالهای همکاری عملی میان دو کشور بود، اکنون بهدلیل اعلام «بسته بودن حریم هوایی ونزوئلا» از سوی ترامپ متوقف شده است.
دولت مادورو این اقدام را «تهدید آشکار به استفاده از زور» خوانده و آن را مصداق »استفاده نظامی از مهاجرت» از سوی دولت آمریکا دانسته است.
بُعد داخلی: فشار انتخاباتی و نمایش قاطعیت
تحلیلگران در واشینگتن میگویند تشدید رویکرد تهاجمی دولت ترامپ در قبال ونزوئلا نهفقط ریشه در مسائل ژئوپولیتیک، بلکه ارتباط مستقیم با فضای رقابت انتخاباتی داخلی دارد. ترامپ و متحدانش در تلاشاند تصویری از «رهبری قاطع» ارائه کنند.
ونزوئلا در این چارچوب یک هدف کمهزینهتر محسوب میشود: کشوری منزوی، از نظر نظامی آسیبپذیر و فاقد حمایت جدی قدرتهای بزرگ. بنابراین نمایش قدرت علیه مادورو برای ترامپ یک برگ برنده سیاسی محسوب میشود، بدون آنکه الزاماً به جنگی تمامعیار منجر شود.
در کاراکاس نیز معادلهای دوگانه جریان دارد: دولت مادورو تلاش میکند این فشارها را بخشی از «تهاجم خارجی» جلوه دهد و مشروعیت سیاسی خود را تقویت کند، در حالی که اپوزیسیون – از ماریا کورینا ماچادو تا گروههای مدنی – همزمان میان امید به تضعیف حکومت و نگرانی از پیامدهای فاجعهبار یک درگیری نظامی گرفتار شدهاند.
مردم ونزوئلا، که سالهاست زیر بار فروپاشی اقتصادی و سیاسی زندگی میکنند، اکنون یک بار دیگر ناچارند زندگی روزمره خود را در سایه تنشهایی پیش ببرند که خارج از ارادهشان شکل میگیرد.
فریبی بزرگتر از این در ایران امروز نیست که جمهوری اسلامی خود را حافظ و مدافع تمامیت ارضی ایران، معرفی و تبلیغ میکند.
این ادعا در سالهای گذشته، توجیهی برای فعالیتهای منطقهای بسیار پرهزینه و ضدملی نیروی قدس سپاه پاسداران بود و پس از جنگ ۱۲ روزه، به مستمسکی تازه برای عوامفریبی و تداوم اقتدار غیردموکراتیک حکومت تبدیل شده است.
قلمرو ملی، مرزهای جغرافیایی و یکپارچگی سرزمینی
مرزهای جغرافیایی از مفاهیم محوری موضوعاتی مانند قلمرو ملی و تمامیت ارضی است و در حقوق و مناسبات بینالملل، حاکمیت سیاسی بدون سرزمین مشخص معنا پیدا نمیکند. سرزمینی که شامل زمین و آسمان و دریا و یکپارچه و غیرقابل تعرض است.
دولتها با ابزارهای مختلف، از جمله حقوقی و دیپلماتیک و نیز دفاعی و امنیتی و نظامی، برای حفظ تمامیت ارضی کشور خود و جلوگیری از تهدید و تعرض و تجاوز خارجی، اقدام میکنند.
همزمان، تکیه به اقداماتی سیاسی، اداری و حاکمیتی و نیز اقتصادی و اجتماعی برای حفظ یکپارچگی سرزمینی و تداوم و استحکام قلمرو ملی، غیرقابل اجتناب و بااهمیت است.
مشروعیت و کارآمدی حکومت، حکمرانی مسئولانه و پاسخگو و موثر، نظام سیاسی حامی مشارکت و آزادی شهروندان و نیز دولت پیگیر توسعه اقتصادی متوازن و پایدار، از جمله شاخصههای این اقدامات سیاسی و اجتماعی به شمار میروند.
به بیان دیگر، حفظ مرزها، الزاما به معنای حفظ سرزمین نیست؛ حراست از تمامیت کشور نیازمند تحقق امنیت زندگی شهروندان در سطوح و وجوه مختلف و نیز پاسداری از امنیت زیستمحیطی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی است.
نظام مبتنیشده بر ولایت مطلقه فقیه، بهویژه پس از جنگ ۱۲ روزه، خود را حافظ مرزها و یکپارچگی سرزمینی ایران معرفی و تبلیغ میکند.
جدای از آنچه به عوارض سیاست کلان غربستیزی، منازعه با آمریکا و نفی مطلق اسرائیل مربوط است و صرفنظر از آنچه که به پیامدهای سوء سرکوبگری حکومت و نفی آزادی و مشارکت سیاسی گروههای مختلف اجتماعی ارتباط دارد، جمهوری اسلامی با تلفیقی از بیکفایتی، ناکارآمدی، فساد و غارتگری و بیتدبیری، عرصههای گوناگونی از سرزمین ایران را هدف قرار داده است.
نابودی بیش از دو میلیارد اصله درخت در چهار دهه گذشته، خسارت هولناک به منابع آب زیرزمینی کشور که احیای آن بنا بر ارزیابی کارشناسان به حدود ۷۰ هزار سال زمان نیاز دارد، فرونشست غیرقابل بازگشت زمین در بیش از ۱۰۰ دشت، خشکشدن اکثر تالابهای کشور و تبدیل آنها به کانون ریزگرد، آتشسوزی در دهها هکتار از جنگلهای تاریخی هیرکانی در آبانماه و تشدید و گسترش آلودگی هوا در استانهای مختلف، تنها جلوههایی فاجعهبار و تلخ از سوختن سرزمین ایران در آتش جمهوری اسلامی است.
چنین حکومتی، چگونه مدعی و مبلغ حفظ تمامیت سرزمینی ایران است؟
هسته سخت قدرت در جمهوری اسلامی، بهجای اولویت دادن به حفظ آب و خاک و هوای ایران و تامین حداقلهای زیستی و معیشتی ایرانیان، ستیز با غرب و پیگیری توهمات ایدئولوژیک را کانون اقدام و هزینهکرد منابع ملی قرار داده است.
اینچنین، بهجای تامین هلیکوپتر و هواپیمای کافی برای مقابله با آتشسوزی در جنگلها، در فکر اقدام امنیتی علیه مراکز اسرائیلی در اوگانادا یا استرالیاست یا بهجای تامین اعتبار لازم برای بهرهبرداری از انرژی پاک و ارتقای کیفیت خودروها و بهبود سوخت، بر شمار موشکهای بالستیک و پهپادهای خود اضافه میکند.
اتخاذ راهبردها و سیاستهای بسیار پرهزینه در حوزههای اتمی، موشکی و منطقهای، یا پیگیری توهم نابودی اسرائیل بهمثابه کشوری صاحب کرسی در سازمان ملل متحد و طرح ادعای هماوردی تا سقف نزاع با آمریکا، چگونه میتواند حافظ یکپارچگی سرزمین ایران باشد؟
اینکه جزایر سهگانه ایرانی در خلیج فارس بیش از هر زمان، در معرض تهدید و جدایی از کشور قرار گرفتهاند، چیزی جز عارضه حکمرانی غیرملی و متوهمانه در جمهوری اسلامی است؟
بدیهی است که رژیم جمهوری اسلامی، همچون هر حکومت دیگری برای تداوم بقا و سودجویی خود به سرزمینی نیاز دارد و البته وظیفه دارد برای حفاظت از تمامیت ارضی، اقدام کند اما خروجی واقعی سیاستهای داخلی، منطقهای، نظامی، اتمی و بینالمللی جمهوری اسلامی، به چه میزان ضامن حراست از ایران، ایران امروز و فردا، بوده است؟
سلامت جسمی و روانی میلیونها شهروند و بهویژه کودکان و زنانی که هر روز هوایی بسیار آلوده استنشاق میکنند، یا از کالری کمتر و سبد غذایی بیارزشتری برخوردار میشوند، چه وضعی دارد و چه کیفیتی خواهد داشت؟
خسارتهای گوناگون وارد شده به تکتک ایرانیان و عوارض سنگین این شرایط برای جامعه و کشور، در کوتاهمدت و درازمدت، در کدام دادگاه منصف محاسبه خواهد شد و کدام مقام و نهاد حکومتی، پاسخ خواهد گفت؟
یکی از شاخصترین عوامل تهدید تمامیت ارضی، تهی شدن سرزمین از جمعیت و بهویژه مهاجرت روزافزون و بیسابقه نسل جوان و تحصیلکرده و نخبگان است.
حکومتی که به مراقبت و حمایت از منابع انسانی کشور، بیاعتنایی نشان میدهد و حتی شهروندان را به شکلهای گوناگون و به بهانههای مختلف، از حجاب اجباری تا باورهای سیاسی و مذهبی، هدف سرکوب و محدودیت قرار میدهد، در عمل یکپارچگی سرزمینی ایران را هدف گرفته است.
چنین است بیتوجهی جمهوری اسلامی به رعایت توازن در توسعه و تقویت رشد اقتصادی و اجتماعی در استانهای مرزی، که رویکردی یکسر غیرملی و متنافر با تمامیت ارضی است.
توسعهنیافتگی منطقهای و تشدید شکاف میان پایتخت یا برخی شهرها با بعضی مناطق کشور، بهویژه سیستان و بلوچستان و کردستان، نهتنها به معنای تضییع حقوق طیفی از شهروندان ایران است که یکپارچگی سرزمینی را هم تهدید میکند.
به بیان دیگر، جمهوری اسلامی هرچند در ظاهر مرزها را حفظ کرده باشد یا خود را مراقب مرزهای کشور توصیف کند، اما سرزمین ایران را فرسوده و تخریب کرده است.
هر کلام و توضیحی بیش از آنچه که به اجمال فهرست شد، به اضافهگویی و تکرار پهلو خواهد زد.
تنها میباید به تلخی افزود که تاسفبار است با چنین شرایطی، نه فقط دلبستگان ولایت فقیه و همراهان حکومت، بلکه گروهی از شبهاپوزیسیون و حتی طیفی از بهظاهر مخالفان استبداد دینی، رژیم ضدملی را حافظ تمامیت ارضی، توصیف و تبلیغ میکنند و درباره نیرنگی بزرگ با مضمون تهدید یکپارچگی سرزمینی پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، هشدار میدهند.
گذار از رژیم سرکوبگر، ناکارآمد و غارتگر حاکم بر ایران و گذار به دموکراسی، نهتنها تامینکننده منافع ملی به معنای دقیق و عام آن است، بلکه ضامن حفظ هرچه بیشتر یکپارچگی سرزمینی و موجب حراست از سرمایهها و منابع کشور در چهارچوب مفهوم گرانسنگ و فراگیر تمامیت ارضی ایران است.
انتشار یک جمله کوتاه از آیتالله سیستانی، این روزها به دردسری بزرگ برای حکومت خامنهای تبدیل شده است؛ جملهای بهظاهر ساده، با پیامدهایی که میتواند برای ساختار مذهبی-امنیتی جمهوری اسلامی بسیار سنگین باشد: «من به مومنین توصیه میکنم پشت سر کسی که حقوق دولتی میگیرد نماز نخوانند.»
این توصیه فقهی، در پاسخ به پرسش سادهای مطرح شده بود: در برخی کشورهای اسلامی دولت به امامان جماعت حقوق میدهد؛ نظر شما در این باره چیست؟
پاسخ آیتالله سیستانی، فراتر از یک نظر فقهی معمول، به چالشی مستقیم برای مبانی حکومت مذهبی در ایران تبدیل شده است. او توضیح میدهد که دلیل توصیهاش به «نماز نخواندن» پشت سر امام جماعتی که از حکومت حقوق میگیرد، «حفظ جایگاه امام جماعت از هرگونه دخالت دولت، در اکنون و آینده» است.
همین چند خط، یک حمله بنیادین به مدل حکومتی است که جمهوری اسلامی طی ۴۷ سال بنا کرده است: حکومتی کردنِ روحانیت و خریدن وفاداری هزاران امام جمعه و امام جماعت با بودجه عمومی.
چرا این موضوع برای حکومت خامنهای دردناک است؟
پیش از ورود به این بحث، باید توجه کرد که برای بسیاری از مردم امروز ایران، اختلافات درونی نهاد موسوم به روحانیت اهمیتی ندارد؛ نه نگاه سیستانی برایشان جذاب است و نه نگاه خامنهای. ایرانیان پس از تجربه طولانی و پرهزینه حکومت دینی، تا حد زیادی از مباحث فقهی فاصله گرفتهاند و اختلافات میان اعضای این نهاد مذهبی نیز برای آنها اهمیت زیادی ندارد.
اینجا، نکته حائز اهمیت، پیامد سیاسی این فتوای سیستانی است، نه بحثهای درونحوزوی.
حتی نزد مذهبیهای سنتی که هنوز در مناسکی چون نماز جماعت شرکت میکنند، سیستانی مرجعی معتبر و بالاتر از خامنهای است. او از جایگاهی بالاتر میگوید که «وابستگی ساختاری روحانیت به دولت» محل اشکال است. این را میتوان ضربهای محکم به همان اندک مشروعیتی دانست که حکومت خامنهای میان گروههای محدودی از مؤمنان به تشیع حفظ کرده است.
به بیان روشنتر؛ سیستانی نه فقط امام جماعت حقوقبگیر را زیر سوال میبَرَد، بلکه در عمل کل ساختار مدل حکومتی ولایت فقیه را که بر همین امام جماعتها و امام جمعههای منصوب حکومت متکی است، به چالش میکشد.
جمهوری اسلامی چگونه روحانیت را وابسته کرد؟
بنیاد قدرت جمهوری اسلامی بر «وابستهسازی روحانیت» بنا شده است؛ سیستمی که در آن حدود ۳۰ هزار امام جماعت در مساجد، دهها هزار امام جماعت در ادارات دولتی، ۸۵۰ امام جمعه در شهرها و ۳۱ نماینده ولی فقیه در استانها مشغول به کارند.
بیشترِ امامان جماعت در ادارهها و امامان جمعه و نمایندگان ولی فقیه در سراسر کشور از دولت حقوق، امکانات، دفتر، راننده و جایگاه رسمی میگیرند. حکومت با این شبکه عظیم، پیامهای سیاسی خود را در سراسر کشور توزیع میکند.
اکنون آیتالله سیستانی میگوید به نماز ایستادن پشت سر این افراد توصیه نمیشود یا به عبارتی از نظر شرعی بهتر است پشت سر این افراد نماز نخواند.
این یعنی از مساجد محلات که عمدتا پایگاه های بسیج هستند تا نماز جمعههای مراکز استانها، همگی، زیر سوال رفتهاند.
برای مثال، کارمندان نهادها و وزارتخانهها میدانند که امام جماعت اداره معمولا فقط نزدیک اذان ظهر میآید، نیم ساعت نماز میخواند و حقوق و مزایا دریافت میکند. در بسیاری از ادارهها، نماز جماعت به ابزار کنترل و امتیازدهی اداری تبدیل شده است. اکنون سیستانی میگوید پشت سر چنین افرادی نباید نماز خواند.
نکته مهمتر این است که سیستانی از جایگاهی بالاتر و مستقل، دقیقا نقطهای را هدف گرفته است که خامنهای ۳۶ سال برای تثبیت آن تلاش کرده است: وابستهسازی کامل حوزههای علمیه به حکومت.
خامنهای با ایجاد شورای عالی حوزهها، مرکز مدیریت حوزهها و اختصاص بودجههای گسترده به آنها، استقلال مورد ادعای روحانیت شیعه را از بین برد. این روند چنان شدید بود که حتی بسیاری از روحانیان سنتی از «دولتی شدن کامل حوزهها» انتقاد کردهاند.
سیستانی اکنون در نقطه مقابل این سیاست ایستاده و میگوید که روحانیت اگر وابسته به حکومت شود، جایگاهش نابود میشود و مردم نباید پشت سر این روحانیون مواجب بگیر حکومت نماز بخوانند.
این سخن، نه تنها سلسلهمراتب امامان جماعت و جمعه را مخدوش میکند، بلکه در عمل ریشه نظری ولایت فقیه را هم هدف گرفته است.
پیام بزرگتر: ردد مدل حکومتی جمهوری اسلامی
نکته قابل توجه دیگر این است که سیستانی پس از سقوط صدام، با وجود قدرت و نفوذ اجتماعی گسترده، هیچ تلاشی برای ایجاد نسخهای از «ولایت فقیه» در عراق نکرد، چون این مدل را از اساس اشتباه و ناکارآمد میدانست.
امروز نیز با همین منطق میگوید روحانیت نباید در ساختار دولت حل شود؛ چیزی که ستون اصلی جمهوری اسلامی و مایه بقای آن است.
داوری مردم در قبال حکومت دینی
باید به نکتهای مهمتر بازگردیم: فارغ از آنچه سیستانی یا خامنهای میگویند، داوری مردم درباره حکومت دینی در ایران روشن است.
پس از چهار دهه تجربه تلخ، سیاه، خونین و شکست خورده جمهوری اسلامی، اکثریت جامعه نه تنها از حکومت دینی عبور کردهاند، بلکه معتقدند دین نباید نقشی در حکومت داشته باشد.
اگر انتخابات آزاد وجود داشت، مردم بهصراحت این ساختار حکومت دینی را کنار میگذاشتند؛ حقیقتی که تمام جناحهای جمهوری اسلامی، از اصولگرا تا اصلاحطلب، بهخوبی میدانند. به همین دلیل است که هیچکدام اجازه انتخابات آزاد نمیدهند.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، تعلیق پذیرش درخواستهای پناهندگی را «طولانی مدت و بدون محدودیت» خواند.
ترامپ یکشنبه نهم آذر حین بازگشت از فلوریدا به کاخ سفید در هواپیمای اختصاصی ریاستجمهوری، در پاسخ به این پرسش که توقف رسیدگی به پروندههای پناهندگی در دولت او چه مدت ادامه خواهد داشت، گفت که برای این اقدام هیچ محدودیت زمانی» در نظر ندارد.
ترامپ خطاب به روزنامهنگاران گفت: «ما آن افراد [پناهندگان] را نمیخواهیم. میدانید چرا؟ چون بسیاری از آنها به درد ما نمیخورند و نباید در کشور ما باشند.»
تیراندازی یک پناهنده تبعه افغانستان به دو سرباز گارد ملی آمریکا در واشینگتن که مرگ یکی از آنان را به دنبال داشت، موجب صدور مجموعه دستوراتی از سوی رییس جمهوری آمریکا برای توقف صدور ویزا و پذیرش مهاجر از تعدادی از کشورها شد.
ترامپ در ادامه سخنانش در روز یکشنبه ضمن اشاره به «مهاجرت معکوس» گفت: «یعنی بیرون بردن افرادی که در کشور ما هستند... ما افراد زیادی در کشور داریم که نباید اینجا باشند.»
به گفته مقامات آمریکایی، فرد مظنون به تیراندازی چهارشنبه، یک شهروند افغانستانی ۲۹ ساله بهنام رحمانالله لکنوال است که پیش از به قدرت رسیدن دوباره طالبان در افغانستان، با نهادهای آمریکایی همکاری میکرده است. او در سال ۲۰۲۱ وارد آمریکا شد و تقاضای پناهندگی او در ماه آوریل امسال، چند ماه پس از آغاز به کار دولت ترامپ، پذیرفته شد.
سازمان اطلاعات مرکزی ایالات متحده (سیا) پنجشنبه ششم آذر تایید کرد که رحمانالله لکنوال هنگام اقامت در افغانستان با این سازمان همکاری داشته است.
وزیر امنیت داخلی امریکا روز یکشنبه گفت که از نظر این وزارتخانه، مهاجر افغان مظنون به تیراندازی به اعضای گارد ملی در واشنگتن پس از ورود به آمریکا افراطی شده است.
کریستی نوم گفت تحقیقات آنها ادامه دارد و کسانی که با رحمانالله لکنوال در این تیراندازی همکاری داشتند، نیز مورد پیگرد قرار خواهند گرفت.
انگیزه لکنوال برای حمله به سربازان گارد ملی را مشخص نشده است.
خبرگزاری آسوشیتدپرس، درباره یکشنبه نهم مرداد در گزارشی بر اساس «ایمیلهایی که مشاهده کرده است» لکنوال را «مردی در حال فروپاشی» توصیف کرد و نوشت: «او نمیتوانست کار کند، وضعیت روانی او چنان رو به وخامت گذاشته بود که یک فعال اجتماعی به دلیل نگرانی درباره احتمال خودکشی، او را به یکی از سازمانهای کمک به پناهندگان معرفی و از آنها درخواست کمک کرده بود.»
در این گزارش آمده است که ناپایداری روانی این پناهجو مدتها پیش از حمله به اعضای گارد ملی زنگ خطر را به صدا در آورده بود.
فعال اجتماعی که قصد کمک به لکنوال را داشت، که به شرط ناشناس ماندن با این خبرگزاری مصاحبه کرده است، گفت: «با وجود آگاهی از وضعیت روانی او، شوکه شدهام. نمیتوانم این خشونت را با خاطرهای که از بازی کردن او را پسران خردسالش دارم، تطبیق دهم.»
لکنوال به همراه همسر و پنج پسرش که همگی زیر ۱۲ سال دارند، در شهر بلینگهام در ایالت واشینگتن اسکان داده شد، اما طبق گفتههای این فعال اجتماعی، با مشکلات جدی روبهرو بود.
این فرد ایمیلهایی را که برای «کمیته آمریکایی پناهندگان و مهاجران» ارسال شده بود، در اختیار خبرگزاری آسوشیتدپرس گذاشته است.
بر اساس این ایمیلها لکنوال از بهار ۲۰۲۳ کار نمیکرد و درآمدی نداشت و رفتارهایش هم بهشدت تغییر کرده بود.
این ایمیلها مردی را توصیف میکنند که در انطباق با جامعه جدید مشکل داشت، نتوانسته بود شغل را نگه دارد یا در دورههای آموزش زبان انگلیسی دوام بیاورد. گاهی او هفتهها را در «اتاق تاریکش میگذراند، بدون آنکه با کسی حرف بزند، حتی با همسر یا فرزندان بزرگترش.»
در مقطعی از سال ۲۰۲۳، خانواده به دلیل چند ماه نپرداختن اجاره، با خطر اخراج از منزل روبهرو شده بودند.
فرمانهای متعدد برای توقف مهاجرت
ترامپ پس از این تیراندازی در شبکه اجتماعی تروث نوشت که او پذیرش مهاجر از کشورهای جهان سوم را به طور دائم متوقف میکند تا سیستم آمریکا خود را بازیابی کند. وزارت امنیت میهن آمریکا درباره فهرست کشورهای جهان سوم که شامل این دستور میشوند به فهرست ۱۹ کشور اشاره کرد که پیشتر در لیست ممنوعیت سفر به آمریکا قرار گرفته بودند.
جوزف ادلو، مدیر اداره خدمات شهروندی و مهاجرت آمریکا هم جمعه هفتم آذر اعلام کرد این نهاد تصمیمگیری در مورد تمام پروندههای درخواست پناهندگی را متوقف کرده است.
اداره خدمات شهروندی و مهاجرت آمریکا هم از صدور دستوری با هدف بازبینی «کامل و سختگیرانه» تمام گرینکارتهای صادرشده برای مهاجرانی از ۱۹ کشور خبر داد که به لحاظ امنیتی «نگرانکننده» به شمار میآیند. ایران نیز یکی از این کشورهاست.
اطلاعیهای هم از سوی شبکه مقابله با جرائم مالی وزارت خزانهداری آمریکا با هدف جلوگیری از تلاش برای سوء استفاده از نظام مالی صادر شد. این وزارتخانه در اطلاعیه خود هشدار داد که مهاجران غیرقانونی ممکن است از نظام مالی آمریکا برای جابهجایی وجوه نامشروع استفاده کنند.
یک پژوهش دانشگاهی در ایران امضا را نه بهعنوان نشانهای رسمی یا حقوقی، بلکه به منزله گونهای هنر مردمی مورد بررسی قرار داده؛ هنری که هر فرد در هر زمان و مکانی قادر به آفرینش آن است.
هرچند امضا در نگاه نخست نشانهای از تایید و تعهد تلقی میشود، پژوهش حسن رجبینژاد مقدم پاپکیاده، استادیار گروه عکاسی دانشگاه هنر اصفهان، نشان میدهد این عمل روزمره در بطن خود لایههای بصری و معنایی گستردهتری دارد.
این مقاله که در آخرین شماره دوفصلنامه «پژوهشهای میانرشتهای هنر» دانشگاه گیلان منتشر شد، امضا را جلوهای از «هنر تودهای» معرفی میکند.
بر این اساس، امضا حتی در سادهترین شکلش حاصل ترکیب خطوط، منحنیها و ریتمی است که هر فرد به شکلی شخصی و تکرارپذیر خلق میکند.
این ویژگیها سبب میشوند امضا علاوه بر کارکرد حقوقی، نوعی بیان فردی باشد که در زندگی روزمره همه افراد جامعه جریان دارد.
امضا؛ از ضمانت حقوقی تا شاخص هویتی
در این مقاله آمده است انسان در گذشته برای تعهد دادن از راههایی مثل «وثیقه گذاشتن شرف و حیثیت اجتماعی، گرو گذاشتن تار مویی از ریش یا سبیل یا آبروی شخص ثالث» و بعدها از «اثر انگشت و مهر» استفاده میکرد.
امضا اما محصول دورهای است که سواد عمومی گسترش یافت و جوامع صنعتی شدند.
به نوشته رجبینژاد، ذهن خلاق انسان علامتی را ابداع کرد که به صورت «فرم بصری» و بهعنوان نشانه نمادین برای «معرفی و اثبات هویت فردی او و جایگزینی برای حضور فیزیکیاش» عمل میکند.
امروزه نیز هر شهروند امضا را در موقعیتهای مختلف زندگی روزمره به کار میگیرد.
خلاقیت فردی و هنر تودهها
به باور نویسنده این پژوهش، امضا همزمان خلاقیت هنری و خلاقیت اجتماعی به شمار میرود.
او با استناد به نظریههای هویت توضیح میدهد که هر فرد با امضا میکوشد «خود را از دل تودهها متمایز کند» و در عین حال، در مراودات اجتماعی وارد تعامل با دیگران شود.
به عبارت دیگر، امضا قراردادی جمعی است که بر پایه آن، چند خط و نقطه جای حضور فیزیکی فرد را در بسیاری از تصمیمها میگیرد و مسئولیت او را یادآور میشود.
نویسنده با اشاره به رساله والتر بنیامین، نویسنده، مترجم و فیلسوف آلمانی، امضا را نمونهای متفاوت از آثار قابل تکرار میداند که برخلاف آثار تکرارشوندهای مثل عکس یا چاپ، هر بار به دست خود فرد خلق میشود.
در این مقاله آمده است از آنجا که «ماهیت خلق امضا در نهاد هر انسان نهفته است»، هر امضا نسخهای اصیل به شمار میآید و «اصالت و منش اصلی خود را حفظ میکند».
او همچنین به دیدگاه تئودور آدورنو، جامعهشناس و فیلسوف آلمانی، درباره «صنعت فرهنگ» اشاره میکند؛ روندی که در آن، محصولات فرهنگی همسان و مصرفمحور، مخاطب را به مصرفکنندهای منفعل تبدیل میکنند.
رجبینژاد اما امضا را «اثر هنری تودهای» میداند، نه به معنای منفی آدورنویی، بلکه نوعی اثر هنری که بهطور همگانی و مستقیم به دست خود تودهها خلق میشود و همچنان اصالت خود را حفظ میکند.
وابستگی امضا به خالق و مخاطب
این پژوهش با اشاره به نمونههایی مانند امضای فوتبالیستهای مشهور بر روی توپ و پیراهن، توضیح میدهد که دامنه تاثیرگذاری امضای چهرههای شناختهشده، از جمله هنرمندان، بازیگران و ورزشکاران، بسیار گستردهتر است.
بر این اساس، علاقه طرفداران به داشتن «امضایی به یادگار» نشان میدهد که عواملی چون زمان و خالق امضا، مخاطبان آن، و نیز نیت و هدف صاحب امضا، همگی میتوانند در معنا، کارکرد و اثرگذاری آن نقش داشته باشند.
در قسمت جمعبندی این مقاله آمده است که امضا را میتوان در ردیف آثار هنری قرار داد، زیرا برخلاف تصور رایج که هنر را به موزهها و هنرمندان حرفهای محدود میکند، اکنون «تودهها میتوانند در هر زمان و مکان و در هر بافت و زمینهای برای بیان خویشتن و یا فردیت مدرن و متمایز خود به خلق اثری همچون امضا بپردازند».
بدین ترتیب، هر فردی بهعنوان هنرمند و امضای او نیز بهعنوان اثر هنری قلمداد میشود.
با چنین رویکردی، دیوار میان هنر نخبهگرا و فرهنگ روزمره کوتاهتر میشود و هر شهروند با چند حرکت قلم، هم قرارداد میبندد و هم امضای خود را به یک اثر هنری تبدیل میکند.
گزارشها حاکی از آن است که ایالات متحده با افزایش فشارهای نظامی بر ونزوئلا، خود را برای رویارویی جدیتری با دولت نیکلاس مادورو آماده میکند.
دونالد ترامپ دستور بستن فضای هوایی ونزوئلا را صادر کرده و تمامی پروازها به مقصد این کشور متوقف شده است؛ اقدامی که بهعنوان نشانهای از آمادگی ارتش آمریکا برای عملیات احتمالی علیه کاراکاس تعبیر میشود.
ژنرال جوزف ووتل، فرمانده پیشین سنتکام، میگوید حضور گسترده نظامی واشینگتن در دریای کارائیب، از جمله اعزام بزرگترین ناو هواپیمابر آمریکا، تنها برای فشار بر دولت مادورو نیست و پیام روشنی نیز برای دیگر مخالفان ایالات متحده، از جمله جمهوری اسلامی ایران، در بردارد. این قدرتنمایی میتواند هشدار مستقیمی برای علی خامنهای باشد.
مادورو متحد نزدیک خامنهای در آمریکای لاتین به شمار میرود و سقوط احتمالی او پیامی مهم برای بازیگران معادلات ایران خواهد داشت؛ هم برای حاکمیت جمهوری اسلامی و هم برای جامعهای که انتظار دارد تغییرات سیاسی در ایران با سرعت بیشتری رخ دهد اگر چه نمیتوان برای رخدادهای سیاسی مانند زمان سرنگونی جمهوری اسلامی، زمانبندی قطعی تعیین کرد.
همزمان، تنش میان تهران و واشینگتن افزایش یافته است. شروط ترامپ برای مذاکره دوباره اعلام شده است. او توقف کامل غنیسازی اورانیوم، محدودیت برنامه موشکهای بالستیک و پایان حمایت جمهوری اسلامی از گروههای نیابتی را پیششرط گفتوگو دانسته؛ شروطی که با مخالفت صریح خامنهای مواجه شده و به بنبستی جدید در روابط دو طرف انجامیده است.
همزمان در درون کشور اختلافات میان جناحهای قدرت آشکارتر از گذشته بروز کرده است. حسن روحانی در سخنان جدید خود عملکرد سپاه و نهادهای اطلاعاتی را در حوزههای نظامی و امنیتی به چالش کشیده و از آنچه «گزافهگویی» درباره توان دفاعی کشور خوانده، انتقاد کرده است. این انتقادها در حالی مطرح میشود که خامنهای پنجشنبه گذشته خواستار انسجام بیشتر درون حاکمیت شده بود؛ بااینحال، نزاع سیاسی میان روحانی و مجموعههای نظامی–امنیتی همچنان ادامه دارد.
روحانی در این سخنان سیاستهای فرهنگی و امنیتی کشور را نیز مورد انتقاد قرار داده و تلویحاً تاکید کرده است که نگاه صرفاً امنیتی در حل مسائل اجتماعی و فرهنگی کارآمد نیست. او همچنین مانع تراشی بر سر راه احیای برجام در سالهای گذشته و پیامدهای آن، از جمله بازگشت تحریمهای بینالمللی و شکلگیری تنشهای اخیر، را نتیجه نبود توافق در سالهای گذشته میداند.
این انتقادها از سوی چهرهای مطرح میشود که خود سالها در بالاترین سطوح تصمیمگیری و صدور دستور سرکوب مردم حضور داشته است. اکنون اما تنشهای درونی حاکمیت بیش از هر زمان دیگری علنی شده است. اختلافات قدرت، بیاعتنایی باندهای قدرت به توصیههای خامنهای برای وحدت، و حملات متقابل جناحها، همگی نشانههایی از تشدید شکافهای ساختاری در رأس نظام سیاسی جمهوری اسلامی است. در چنین شرایطی سرنگونی حکومت مادورو میتواند پیامی بسیار نگران کننده برای خامنهای باشد همان طور که میتواند به تقویت روحیه مردم ایران برای عبور از جمهوری اسلامی کمک کند.