زندان نظامی مخوف صیدنایا؛ رازهای ناگفته پس از سقوط اسد
با سقوط بشار اسد، درهای زندان نظامی مخوف صیدنایا در حومه دمشق گشوده شد و هزاران خانواده برای یافتن عزیزانشان به این مکان هجوم آوردند، اما بسیاری همچنان در انتظار یافتن پاسخ برای سالها چشمانتظاری هستند.
در کنار تمام زندانهای دیگر و شیوههای متنوع سرکوب در سوریه، در قلب نظام امنیتی اسد، زندان صیدنایا در حومه دمشق، رازهای سرنوشت هزاران انسان ناپدید شده را در خود نگه داشته است.
روایت مادری چشمانتظار
فایننشال تایمز از امیدهای رعنا انکیر مینویسد، مادری که ۱۳ سال است هر شب پسرش رائد را در رویاهایش میبیند. در خوابهایش، همان چشمهای معصوم و خندان رائد را میبیند که آخرین بار هنگام خروج از خانهشان در حمص به او نگاه میکردند.
در رویاهای رعنا، رائد همان ژاکت قرمزی را بر تن دارد که روز آخر روی شانههایش انداختهبود، روزی که برای شرکت در اعتراضات از خانه خارج شد و دیگر بازنگشت. آن زمان رعنا نمیدانست که این آخرین دیدارشان خواهدبود.
رائد تنها ۱۶ سال داشت که نیروهای امنیتی رژیم اسد او را در جریان سرکوب اعتراضات مردمی دستگیر کردند، اعتراضاتی که بعدها به جنگی داخلی و خونین تبدیل شد.
در طول این سالها، رعنا تمام داراییاش را صرف رشوه دادن به مقامات کرد تا شاید بتواند از سرنوشت پسرش در شبکه پیچیده زندانهای رژیم باخبر شود. شش سال طول کشید تا سرانجام فهمید پسرش در زندان صیدنایا، یکی از مخوفترین زندانهای سوریه، نگهداری میشود.
مادر رائد میگوید: «۱۳ سال است که به دنبال پسرم میگردم. او تمام دنیای من است، او زندگی من است. باید بدانم چه بلایی سر پسرم آمدهاست. باید او را پیدا کنم.»
سقوط اسد در روز یکشنبه ۱۸ آذر، موجی از شادی را در سراسر دمشق به راه انداخت. اما تنها یک روز بعد، صحنههای دردناک در زندان صیدنایا، شادی مردم را به یاس و اندوه تبدیل کرد.
رعنا انکیر نیز در میان هزاران نفری بود که به سمت آن ساختمان مستحکم در حومه شهر هجوم بردند، انسانهایی که سالها در جستجوی عزیزان گمشدهشان بودند و با سرنگونی اسد، امیدوار بودند که بالاخره پاسخی برای سالها رنج و دردشان پیدا کنند.
اما رعنا، مانند بسیاری دیگر از خانوادههایی که با ناامیدی به زندان آمدهبودند، موفق به یافتن پسرش نشد. او تمام روز را به جمعآوری و بررسی اوراق پراکنده در محوطه زندان گذراند، به این امید که شاید نام رائد را در میان آنها پیدا کند و بفهمد که آیا پسرش هنوز زندهاست یا نه.
در شب یکشنبه، گروهی از شورشیان از استان جنوبی درعا، که خود را «فرماندهی عملیات جنوب» مینامیدند، به زندان صیدنایا رسیدند و همانند سایر نقاط کشور، عملیات آزادسازی زندانیان را آغاز کردند.
شکنجههای نظاممند و اعدامهای مخفیانه
تصاویری که به سرعت در شبکههای اجتماعی منتشر شد، صحنههای تکاندهندهای را به نمایش میگذاشت، زندانیانی با چهرههای رنگپریده و بدنهای نحیف که برخی در سرمای زمستان پابرهنه و تنها با پتوهایی کهنه خود را پوشاندهبودند، با بهت و ناباوری به آزادی خود مینگریستند.
به گفته شورشیان، برخی از این زندانیان حتی از مرگ حافظ اسد، پدر بشار و دیکتاتور پیشین سوریه، بیخبر بودند، رویدادی که نزدیک به ربع قرن پیش رخ دادهبود.
یکی از زندانیان آزاد شده با درماندگی میگفت: «نمیدانم الان باید به کجا بروم. ۳۰ سال از عمرم را در این زندان گذراندهام و حتی به یاد نمیآورم خانوادهام کجا زندگی میکنند».
بر اساس گزارشهای گروههای حقوق بشری، شهادت افشاگران و زندانیان پیشین، شکنجه در زندانهای رژیم اسد به شکلی نظاممند اجرا میشد و اعدامهای پنهانی در آنها امری عادی بود.
در این میان، زندان صیدنایا که به «کشتارگاه انسانی» شهرت یافتهبود، جایگاهی ویژه در ذهن مردم سوریه داشت، مرکزی که نماد صنعتی شدن ظلم و ستم بود و نامش سالهای طولانی با شکنجه، مرگ و ناامیدی گره خوردهبود.
گزارش عفو بینالملل
عفو بینالملل در گزارشی که سال ۲۰۱۷ منتشر کرد، پرده از این واقعیت تلخ برداشت که بسیاری از دهها هزار زندانی صیدنایا، تنها به جرم شرکت در تجمعات اعتراضی سال ۲۰۱۱، همان اعتراضاتی که بعدها به جنگ داخلی انجامید، به این زندان مخوف فرستاده شدهبودند.
این زندانیان به طور مداوم توسط نگهبانان مورد شکنجه قرار میگرفتند، شکنجههایی که شامل تجاوزهای وحشیانه، شوکهای الکتریکی، شکستن استخوانها و انواع دیگر آزار جسمی و روحی میشد.
بر اساس گزارشهای سازمانهای حقوق بشری، هر هفته دهها نفر به شکل مخفیانه در صیدنایا اعدام میشدند. عفو بینالملل تخمین میزند که تنها در فاصله سالهای ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۶، حدود ۱۳ هزار شهروند سوری در این زندان جان خود را از دست دادهاند. این در حالی است که طبق آمار این سازمان، شمار کل زندانیان این مرکز مخوف به ۲۰ هزار نفر میرسید.
عکسهایی که جهان را تکان داد
در سال ۲۰۱۳، یک سرباز فراری ارتش سوریه که با نام مستعار «سزار» شناخته میشد، بیش از ۵۳ هزار عکس را از زندانهای رژیم به بیرون قاچاق کرد. سازمانهای حقوق بشری میگویند این تصاویر، شواهدی انکارناپذیر از شکنجه، شیوع بیماری و گرسنگی گسترده در زندانهای اسد را آشکار میکنند.
اما افشای این عکسها، برخلاف انتظار، نه تنها رژیم را تضعیف نکرد، بلکه آن را گستاختر کرد. پیش از این افشاگری، قدرت زندانهای رژیم در مخفی نگه داشتن جنایتهایشان بود.
اما پس از آن، سربازان و نگهبانان، خود به انتشار ویدئوهایی از شکنجههای هولناک پرداختند تا به مردم سوریه نشان دهند داستانهای وحشتناکی که سالها در موردشان پچپچ میکردند، نهتنها واقعیت داشت، بلکه حتی از آنچه تصور میکردند هم دهشتناکتر بود. همین رعب و وحشت بود که به تحکیم قدرت بشار اسد، همچون پدرش حافظ، کمک میکرد.
بسیاری از زندانیان در صیدنایا جان باختند، اما رژیم هرگز به خانوادههایشان خبری نداد و همین بیخبری، زخمی همیشگی بر دل خانوادههای چشمانتظار به جا گذاشت.
هفته گذشته، سازمان ملل در گزارشی، رژیم اسد را به دلیل پنهان کردن عامدانه اطلاعات مربوط به بازداشتشدگان محکوم کرد و این اقدام را نوعی «شکنجه روانی غیرقابل تصور» برای خانوادهها دانست.
در آشفتگی ساعات اولیه پس از سقوط زندان، مردم به دفاتر و بایگانیها هجوم بردند. برخی اسناد را با خود به خانه بردند و بخشی از آنها در محوطه زندان پراکندهشد. وکلا و گروههای حقوقی تاکید میکنند که این اسناد برای پیگیری سرنوشت مفقودشدگان و محاکمه عاملان این جنایات، اهمیتی حیاتی دارند.
پایان جستجو در صیدنایا، خانوادهها همچنان در انتظار پاسخ
خانوادههایی که موفق به یافتن عزیزانشان نشدهبودند، همان شب در اطراف زندان چادر زدند و برای گرم کردن خود آتشهای کوچکی برپا کردند. اما صبح دوشنبه، با پخش شایعاتی مبنی بر اینکه هزاران زندانی هنوز در طبقات زیرزمینی زندان گرفتار هستند، امید جای خود را به اضطراب و ناامیدی داد.
مردم در تلاشی عاجلانه برای رسیدن به زندان، خودروهایشان را کنار جاده رها کردند و از تپههای اطراف زندان بالا رفتند، همان تپههایی که مدتها تصور میشد با مینهای زمینی پوشیده شدهاست. مردم وقتی به زندان رسیدند، با شورشیانی روبرو شدند که تلاش میکردند در آن آشفتهبازار نظم برقرار کنند و از هجوم بیرویه جمعیت به داخل مجتمع جلوگیری کنند. در میان این هرج و مرج، مردی که نزدیک بود زیر فشار جمعیت له شود، فریاد میزد: «خواهش میکنم جلوی ما را نگیرید، ما فقط میخواهیم عزیزانمان را پیدا کنیم.»
امدادگران کلاهسفید سوریه، که از استان ادلب در شمال غربی کشور خود را به زندان رساندهبودند، ماشینآلات سنگین را برای حفاری به منطقه آوردند. آنها بر اساس اطلاعاتی که یکی از زندانیان فراری در مورد محل بندهای زیرزمینی در اختیارشان گذاشتهبود، نقاط خاصی را برای حفاری هدف قرار دادند.
هر بار که امدادگران گمان میکردند دری یا راهی به سمت زندان زیرزمینی یافتهاند، شورشیان با شلیک هوایی، جمعیت مضطرب را به سکوت وا میداشتند.
اما ساعتهای طولانی حفاری، تنها امیدهای خانوادههای چشمانتظار را نقش بر آب کرد.
در اوایل بعدازظهر، گروه اصلی مدافع حقوق زندانیان صیدنایا اعلام کرد که به باور آنها تمام زندانیان باقیمانده تا آن زمان آزاد شدهاند و از همه کسانی که هنوز در محوطه زندان حضور داشتند، خواست به خانههایشان بازگردند.
اما خانوادهها نمیتوانستند این واقعیت را بپذیرند. شایعات هولناکی دهان به دهان میچرخید، از جمله اینکه پیش از ورود شورشیان به زندان، گروهی از زندانیان را به مکانی نامعلوم منتقل کردهاند.
سردخانهای پر از اجساد زندانیان
همان روز دوشنبه ۱۹ آذر ماه، در ساعات پایانی، تصاویری در شبکههای اجتماعی منتشر شد که خبر از کشف تکاندهندهای میداد، شورشیان در بیمارستان حرستا در حومه دمشق، به سردخانهای برخورده بودند که در آن، اجساد متعددی زیر ملحفههای سفید روی هم انباشته شدهبودند. برچسبهای نصب شده روی انگشتان پای اجساد نشان میداد که آنها زندانیان صیدنایا بودهاند.
شش تن از متهمان پرونده «شهرک اکباتان» در بخش نخست پرونده خود از سوی دادگاه کیفری به اعدام محکوم شدهاند. بررسی جزییات پرونده این متهمان نشان میدهد آنها در پروسهای ناعادلانه و با وجود تناقضهای بسیار در پرونده، به اعدام محکوم شدهاند.
پرونده شماری از متهمان این پرونده در بخش دوم به دادگاه انقلاب ارجاع داده شده است و قرار است از سوی قاضی ابوالقاسم صلواتی، رییس شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران محاکمه شوند.
آنها در این بخش از پرونده با اتهامات «محاربه» و «اجتماع و تبانی» مواجهند. طرح اتهام محاربه میتواند به صدور حکم اعدام برای متهمان منجر شود.
این گزارش به روند بازداشت، محاکمه، صدور حکم اعدام و آخرین وضعیت متهمان پرونده شهرک اکباتان پرداخته است.
کشته شدن یک بسیجی در اکباتان
شهرک اکباتان در غرب تهران که ساکنان آن عموما از طبقه متوسطند، یکی از کانونهای اعتراضات در جریان خیزش «زن، زندگی، آزادی» بود.
از ابتدای خیزش، ویدیوهای فراوانی از اعتراض هماهنگ و یکپارچه این شهرک در رسانههای اجتماعی همرسانی شد.
چهارم آبان ۱۴۰۱ و در جریان خیزش انقلابی، یکی از نیروهای بسیجی جمهوری اسلامی به نام «آرمان علیوردی» در شهرک اکباتان مجروح شد.
ویدیوهای منتشر شده نشان میدهد، علیوردی مورد ضرب و شتم قرار گرفته و با پای خود از محل خارج میشود و کسانی در آنجا حضور داشتند نیز از محل خارج میشوند.
این عضو نیروی بسیج سپس به پارکینگ ساختمانی وارد میشود و در آنجا به دست سه نفر مورد ضرب و شتم قرار میگیرد و بیهوش میشود. ویدیوی صحنه بیهوش شدن او در دست اطلاعات سپاه است.
او پس از آن به دست دوستانش با موتورسیکلت به بیمارستانی در تهران منتقل شد و در ششم آبان جان باخت.
رسانههای حکومتی، علیوردی را طلبه «حوزه علمیه آیتالله مجتهدی»، «بسیجی یگان امنیتی امام رضا» و عضو «سپاه محمد رسولالله تهران بزرگ» معرفی کردند که ساکن منطقه شهران تهران بوده است.
این رسانهها به وضوح به نقش علیوردی در سرکوب اعتراضات مردمی علیه جمهوری اسلامی اشاره کردند.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی در بهمن ۱۴۰۱ بر قبر علیوردی حاضر شد. او در اردیبهشت ۱۴۰۲ نیز با اعضای خانواده او از جمله آرزو فروغی و عزتالله علیوردی، مادر و پدر این بسیجی کشتهشده دیدار کرد.
بازداشت و محاکمه معترضان
پس از کشته شدن علیوردی، نهادهای امنیتی بیش از ۵۰ تن از جوانان ساکن شهرک اکباتان را به صورت فلهای بازداشت کردند و برای شماری از آنها کیفرخواست صادر شد.
آریا پاکزاد، امیرمحمد خوشاقبال، امیرمهدی رضایی، حسین نعمتی، سارا اژدری، عرفان رضایی، علیرضا برمز پورناک، علیرضا کفایی، غلامرضا نبیگل، محمدرضا افتخار، محمدمهدی حسینی، مهدی ایمانی، میلاد آرمون، نوید نجاران، یاسمین دشتانی،، شماری از متهمان این پرونده هستند.
از میان این افراد، خوشاقبال، نعمتی، برمزپورناک، کفایی، آرمون و نجاران، ۲۳ آبان با رای احسان شيخ الحکمايی و سعيد شرافتی، مستشاران شعبه ۱۳ دادگاه کیفری یک استان تهران به اعدام محکوم شدند.
این حکم در حالی صادر شد که اصغر خلیلی، رییس شعبه با آن مخالف بود و رای اقلیت صادر کرد.
در این حکم به اعترافات اجباری علیه خود و یکدیگر و گزارشهای برخی نهادها امنیتی از جمله «سازمان حفاظت اطلاعات نهاجا، اداره دهم پليس آگاهی تهران و سازمان اطلاعات سپاه» استناد شده است.
موضوعی که نشان میدهد آنها در پروسهای ناعادلانه و در شرایطی که دو مستشار دادگاه در هیچکدام از جلسات پیشین رسیدگی به پرونده حضور نداشتند، محاکمه و با حکم اعدام مواجه شدند.
خلیلی، رییس شعبه صادر کننده حکم اعدام نیز در دادنامه صادر شده اعلام کرد که اعترافات متهمان نزد پلیس به تنهایی کافی نیست و اعترافات متهمان علیه یکدیگر نمیتواند و نباید مورد استناد قانونی قرار گیرد.
حسینی، ایمانی، دشتانی به همراه امیرمهدی و عرفان رضایی، دیگر متهمان پرونده نیز از اتهامات انتسابی به خود تبرئه شدند.
اعتراض به حکم ناعادلانه
پیام درفشان، وکیل دادگستری پنجم آذر خبر داد که وکیلان پرونده این افراد در حال مشورت و همافزایی برای طرح بهترین فرجامخواهی در دیوان عالی کشور هستند.
درفشان با بیان اینکه وکیلان پرونده در اقدامی هماهنگ اعتراض خود را به قرار بازداشت موکلانشان ثبت کردهاند و درخواست ملاقات برای سرکشی از وضعیت آنها در زندان نیز مطرح شده است، گفت: «شکایت از اقدامات مستشاران دادگاه در حال بررسی است.»
پیمان ساکتخو، وکیل مدافع برمزپورناک، ۱۷ آذر در حساب ایکس خود نوشت مراتب اعتراض به دادنامه را ثبت کرد.
او اظهار امیدواری کرد که با رسیدگی دقیق قضات مستقل، دادنامه صادر شده نقض و در نهایت «قاتل یا قاتلین واقعی» شناسایی شوند.
شهلا عروجی، وکیل خوشاقبال نیز در شبکه ایکس از تنظیم و ثبت لایحه فرجامخواهی با مشورت همکاران خود در این پرونده خبر داد و اظهار امیدواری کرد که قضات دیوان عالی کشور به ایرادات اساسی که وکیلان به رای صادر شده وارد کردهاند توجه کنند.
شکنجه با هدف اخذ اعترافات اجباری
از زمان بازداشت متهمان پرونده شهرک اکباتان گزارشهای زیادی درباره شکنجه و تحت فشار قرار گرفتن آنها برای اخذ اعتراف اجباری به قصد پروندهسازی و صدور حکمهای سنگین منتشر شد.
بررسیهای ایراناینترنشنال نشان میدهد که تمامی متهمان این پرونده از زمان بازداشت برای مدتهای طولانی در سلولهای انفرادی بازداشتگاههای سپاه، آگاهی، نیروی هوایی ارتش، تحت شکنجههای روانی و جسمی قرار گرفتند.
برخی از منابع نزدیک به خانوادههای این افراد در گفتوگو با ایراناینترنشنال با تایید اعمال فشار، شکنجه و آزار و اذیت بر متهمان این پرونده تاکید کردند که شماری از بازداشتشدگان بر اثر همین شکنجهها ناچار به اقرار و اعتراف علیه خود یا دیگر همپروندهایهایشان شدند.
در بخشی از متن حکم صادر شده از سوی دادگاه کیفری آمده است که متهمان پرونده اکباتان در جریان جلسات دادگاه، ضمن رد اتهام مشارکت در قتل تاکید کردهاند که در بازجوییها ناچار به اعتراف علیه خود شده بودند و اعترافات اجباری علیه خود را رد کردند.
در ویدیویی که رسانههای جمهوری اسلامی از مواجهه میلاد آرمون، یکی از متهمان محکوم به اعدام در این پرونده با حسین رحیمی، فرمانده انتظامی استان تهران در آن زمان منتشر کردند، او بهوضوح اعلام کرد هرگز چاقو در دست نداشته و اصرار رحیمی به داشتن چاقو و ضربه زدن با آن به بسیجی کشتهشده را صراحتا «رد» کرد.
امیرمحمد خوشاقبال، یکی از معترضان محکوم به اعدام در این پرونده است که پس از سپری کردن دوران آموزشی، در شهریور ۱۴۰۱ برای گذراندن ادامه خدمت سربازی به پادگان فرودگاه مهرآباد اعزام شد.
این جوان معترض پس از آنکه در هفتم آبان به پادگان مراجعه میکند، به یکی از همخدمتیهایش درباره آنچه در شهرک اکباتان رخ داد، صحیت کرد و ویدیوهایی که در تلفن همراهش بود را به او نشان داد.
او پس از آن به مدت دو ماه در بازداشتگاه این پادگان تحت شکنجههای شدید قرار میگیرد و دستش بر اثر شکنجه شکسته میشود.
خوشاقبال که طی این دو ماه تنها توانسته بود به خانوادهاش بگوید به دلیل حضور در اعتراضات در شهرک اکباتان در بازداشتگاه است، بعد از دو ماه شکنجه برای ادامه بازجوییها به آگاهی نیروی انتظامی منتقل شد و در آنجا نیز برای اخذ اعترافات اجباری در سلول انفرادی نگهداری و تحت شکنجههای شدید قرار گرفت.
فواد چوبین، دایی آرتین رحمانی و از اعضای خانوادههای دادخواه که مدتی با نوید نجاران، یکی از متهمان محکوم به اعدام این پرونده در زندان شیبان اهواز همبند بود، در حساب ایکس خود نوشت نجاران در زندان به او گفت ماموران میخواهند چیزی را گردنش بیندازند که هیچ نقشی در آن نداشته و بیگناه سرش را بالای دار بکشند.
نجاران با بیان اینکه ماموران حکم جلب مادرمش را جلویش گذاشته و گفتهاند اگر اعترافات را امضا نکند، مادرش را بازداشت میکنند، به رحمانی گفت: «به آنها گفتم مادرم روی ویلچر است. نمیخواهم او را بیاورید و شکنجهاش کنید. هر چیزی بگویید امضا میکنم، فقط مادرم را اینجا نیاورید.»
یک منبع مطلع از وضعیت خوشاقبال نیز به ایراناینترنشنال گفت: «امیرمحمد در اکباتان تحصیل کرد و دوستهای زیادی در آنجا داشت که همیشه برای دیدنشان به آنجا میرفت.در آن روز هم فقط اسپری در دست داشت و شعارنویسی میکرد و فقط به صورت فرد کشته شده اسپری زده بود؛ اما هیچگونه تماس فیزیکی با فرد کشته شده نداشت.»
این شهروند معترض پس از ماهها گذراندن زندان، بهمنماه ۱۴۰۲ به قید وثیقه آزاد و دوباره در آبان ۱۴۰۳ پس از برگزاری جلسات دادگاه و تغییر مستشاران به زندان منتقل شد.
جمهوری اسلامی بارها با شیوههای مختلف از جمله ضبط و پخش اعترافات اجباری از بازداشتشدگان، آنها را به شهادت دادن علیه خود وادار کرده است.
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی نیز احکام خود علیه زندانیان سیاسی را بر اساس همین اعترافات اجباری صادر میکند.
این رویه همواره مورد اعتراض شدید سازمانهای حقوق بشری قرار گرفته است.
اکنون نگرانیها در خصوص سرنوشت شش معترض محکوم به اعدام پرونده شهرک اکباتان که در زندان قزلحضار کرج بهسر میبرند، بیشتر شده است.
در این شرایط و در سایه بیعدالتی موجود در سیستم قضایی جمهوری اسلامی، جان آرمون، برمرزپورناک، خوشاقبال، کفایی، نجاران و نعمتی، بیش از پیش در خطر است.
اسناد و اطلاعات اختصاصی رسیده به ایراناینترنشنال نشان میدهد دستگاه قضایی ایران با تن دادن به خواست نهادهای امنیتی، مدارک و شواهدی را که موید انساندوستانه بودن فعالیتهای پخشان عزیزی در شمال شرق سوریه است نادیده گرفته و او را در خطر تایید حکم اعدام قرار داده است.
عزیزی یکی از دهها زندانی سیاسی محکوم به اعدام در ایران است که با توجه به اظهار نگرانی وکلایش از روند رسیدگی به پرونده او در دیوان عالی کشور، بیم میرود حکم اعدام او بدون در نظرگرفتن اسنادی که نشاندهنده بیگناهی اوست، تایید شود.
امیر رئیسیان، یکی از وکلای عزیزی، ۱۵ آذر با انتشار اسنادی از فعالیتهای بشردوستانه موکل خود در شبکه اجتماعی ایکس، نوشت مدارک و مستندات ارائهشده علیه او به قدر کافی بیاعتبار است و باید موجب رفع اتهام «بغی» از ایشان شود.
این وکیل دادگستری در ادامه نوشته با وجود اینکه بیگناهی و برائت نیاز به اثبات ندارد، وکلای پرونده برای اثبات بیگناهی پخشان عزیزی مدارک معتبری به دیوان عالی کشور ارائه کردهاند، اما به آنها توجهی نشده است.
بازداشت و شکنجه
پخشان عزیزی نخستینبار در سال ۱۳۸۸ در جریان یک تجمع دانشجویی بازداشت و پس از چهار ماه با تودیع وثیقه آزاد شد.
عزیزی ۱۳ مرداد ۱۴۰۲برای بار دوم در تهران بازداشت شد و اواخر آذر ماه همان سال با پایان بازجوییها و پس از تحمل ماهها شکنجههای روانی و جسمی و تحمل انفرادی به بند زنان اوین منتقل شد.
این زندانی سیاسی ۳۱ تیر ماه ۱۴۰۳ در نامهای از زندان اوین با اشاره به شکنجه خود به دست نهادهای امنیتی نوشت: «بارها به دست بازجویان به دار کشیده شدهام.»
عزیزی پس از بازداشت حدود چهار ماه در سلول انفرادی در بند ۲۰۹ زندان اوین (زیر نظر وزارت اطلاعات) نگهداری شد و به مدت ٣٦ روز در اعتصاب غذا بود.
فشار وزارت اطلاعات به دستگاه قضایی و تغییر بازپرس پرونده
اطلاعات اختصاصی رسیده به ایراناینترنشنال نشان میدهد، فردی به نام مظلوم، بازپرس نخست پرونده پخشان عزیزی در پایان ماه اول بازداشت او، حاضر به تمدید قرار بازداشت نشده و پس از ملاحظه پرونده و مستندات وزارت اطلاعات، اقدام به صدور قرار آزادی پخشان عزیزی کرد.
اما پس از مخالفت وزارت اطلاعات با این قرار و تن دادن دادستانی به فشار نهادهای امنیتی، به دستور دادستانی دادسرای عمومی و انقلاب تهران، پرونده از بازپرس نخست گرفته شد و به علی قناعتکار در شعبه اول دادسرای اوین سپرده شد.
طبق همین اطلاعات، قناعتکار نیز دلیلی بر مجرمیت پخشان عزیزی و ضرورت تمدید قرار بازداشت او نمیبیند و دستور آزادی عزیزی با قرار وثیقه را صادر کرد و در متن قرار صادر شده نوشت: «ادامه بازداشت مصلحت نبوده و پیشنهاد فک قرار بازداشت موقت و صدور قرار تامین قرار وثیقه را دارم.»
منابع ایراناینترنشنال تایید کردهاند این مددکار زندانی تن به اعتراف اجباری نداده و در دفاعیات خود تصریح کرده اتهامات وارده و ادعاهای وزارت اطلاعات پروندهسازی است.
بنا بر دفاعیات مکتوب پخشان عزیزی و مستنداتی که وکلا به دادگاه ارائه دادهاند او از سال ۱۳۹۳ تا ١٤٠٢ در حوزه مددکاری و حوزه زنان در روژآوا (منطقه تحت کنترل نیروهای سوریه دموکراتیک در شمال شرق این کشور) فعالیت داشته است و طی این مدت هیچکدام از فعالیتهایش مربوط به ایران نبوده و تنها در حوزه کمک به مردم فراری از چنگ داعش کار مددکاری کرده است.
تلاش وزارت اطلاعات برای از بین بردن شواهد بیگناهی پخشان عزیزی
طبق اطلاعات رسیده به ایران اینترنشنال، در جریان بازداشت پخشان عزیزی و تفتیش منزل خانواده او ساعاتی پس از بازداشت، یک لپتاپ و تلفن همراه از او ضبط شده است که محتویات آن به دادگاه ارائه نشده است.
منابع ایران اینترنشنال میگویند در لپتاپ ضبط شده از عزیزی، تصاویر و مدارک بسیاری مربوط به کار او در کمپهای هلالاحمر در سوریه و سازمانهای مددکاری دیگر فعال در روژآوا وجود دارد که به دادگاه تحویل داده نشده و در صورتجلسه نیز به آن اشاره نشده است.
اقدامی که به گفته منابع ایراناینترنشنال، با هدف پروندهسازی برای عزیزی و فشار بیشتر بر او از سوی وزارت اطلاعات صورت گرفته است.
آسو عزیزی، برادر پخشان عزیزی با اشاره با اینکه خواهرش از ۵۰۰ روز پیش در بازداشت بهسر میبرد، به ایراناینترنشنال گفت: «پخشان در زمان دستگیری همراه با خانواده و در منزل پدری واقع در شهرک خرازی تهران دستگیر شد و همراه او پدرم، خواهرم، دامادم و خواهرزاده زیر سنم نیز حضور داشتند. در گزارش وزارت اطلاعات آمده زمانی ماموران به خانه پدرم مراجعه میکنند، هیچ وسیله خاصی به دست ماموران وزارت اطلاعات، کشف و ضبط نشده و توقیف اموال از این راه انجام نگرفته است.»
او با تاکید بر اینکه «هیچگونه سلاح گرم یا سردی وجود نداشته و کشف و ضبط نشده»، اضافه کرد: «تلفنهای اعضای خانواده و خودرو پدرم ضبط شد. لپتاپ پخشان نیز ضبط شد، اما متاسفانه به هر دلیلی صورتجلسه ضبط آن تنظیم نشده و به دادگاه تحویل داده نمیشود. بسیاری از مدارک که نشان میدهند پخشان مشغول کار مددکاری در کردستان سوریه و در کمپ آوارگان فراری از چنگال داعش بودهاند، در لپتاپ ایشان موجود بود که در اختیار دادگاه قرار نگرفته است.»
صدور حکم اعدام
پرونده عزیزی پس از پایان مراحل بازپرسی با ماده ۲۸۸ قانون مجازات اسلامی که مجازات آن حداکثر ۱۵ سال حبس است، به دادگاه انقلاب ارجاع داده شد.
طبق اطلاعات رسیده، در ادامه و با فشار وزارت اطلاعات، اتهام او در دادگاه به ماده ۲۸۷ قانون مجازات اسلامی (بغی) که مجازات آن اعدام است، تغییر داده شد.
بغی در فقه اسلامی که قوانین جمهوری اسلامی بر اساس آن بنا شده، به معنی تجاوز و تعدی به حقوق دیگران یا شورش علیه «امام» یا حاکم اسلامی است.
عزیزی، دوم مرداد امسال با حکم ایمان افشاری، رییس شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران، به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد.
طاطایی و رئیسیان، سوم مرداد به «شبکه شرق» گفتند حکم اعدام عزیزی به آنها ابلاغ شده و در حال تدارک لایحه فرجامخواهی و ثبت اعتراض به آن هستند.
سه تن از اعضای خانواده عزیزی شامل پدر، مادر و داماد خانواده نیز در این پرونده هر کدام به یک سال حبس محکوم شدند. حکم حبس آنها در دادگاه تجدید نظر استان تهران عینا شد.
اسناد و مدارک فعالیتهای مددکاری پخشان عزیزی
در اسناد رسیده به ایران اینترنشنال که امیر رئیسیان، یکی از وکلای او، هم پیشتر منتشر کرده نامههایی از «سازمان هلال احمر کُردی در منطقه شمال شرق سوریه» و «سازمان توانبخشی و توسعه شمس در منطقه شمال شرقی سوریه» دیده میشود.
در این نامهها بر فعالیتهای عزیزی در حوزه کمکهای انساندوستانه از جمله برگزاری کارگاهها و جلسات آگاهیبخشی و آموزش به آوارگان و پناهندگان در سوریه، تاکید شده است.
در نامه «سازمان هلال احمر کُردی در منطقه شمال شرق سوریه» از عزیزی به عنوان یک مددکار اجتماعی ایرانی که در بازه زمانی آذر ۱۳۹۳ تا مرداد ۱۳۹۶، بدون دریافت دستمزد در کمپ نوروز فعالیت داشته، نام برده شده است.
این سازمان با اشاره به اینکه عزیزی در فعالیتهای خود عمدتا بر کمک به بازماندگان و قربانیان داعش که در کمپ نوروز در شهر دیرک (مالکیه) اقامت داشتند، تمرکز داشت، بر مهارت حرفهای او در زمینه مددکاری اجتماعی هم شهادت داده شده است.
در نامه «سازمان توانبخشی و توسعه شمس در منطقه شمال شرقی سوریه» هم از عزیزی به عنوان یک مددکار اجتماعی که در زمینه کمکهای انساندوستانه، به آوارگان و پناهندگان در کمپ الهول فعالیت داشته و برای ارائه حمایت و خدمات اساسی به زنان و کودکان آسیبدیده از اثرات درگیریها و بهبود شرایط آنها تلاش کرده، یاد شده است.
این سازمان در بخشی از نامه خود تاکید کرده که عزیزی در بازه زمانی شهریور ۱۳۹۶ تا دی ۱۴۰۰ بهعنوان مددکار اجتماعی داوطلب در کمپ الهول فعالیت کرده و تنها حق سکونت و تغذیه از این سازمان دریافت کرده است.
به نوشته این سازمان، فعالیتهای عزیزی بر کمک به آوارگان و پناهندگان سوری و عراقی در کمپ الهول در شمالشرقی سوریه تمرکز داشته است.
تاییدیه سازمانهای جهانی برای فعالیت مددکاری پخشان عزیزی
طبق سند رسیده به ایراناینترنشنال، سازمان مدیکو اینترنشنال سوئیس در تاییدیهای نوشت که عزیزی در اردوگاه نوروز با هلال احمر کردستان همکاری میکرد و بهصورت داوطلبانه بر روی کارهای اجتماعی برای زنان و کودکان از جامعه شنگال تمرکز داشت.
این سازمان غیرانتفاعی بشردوستانه سوئیسی که در بخش بهداشت در کشورهای مختلف، از جمله شمال شرق سوریه فعالیت میکند، از عزیزی به عنوان کسی که تعهدش به حمایت از جمعیتهای آسیبپذیر بسیار شایسته تقدیر بود، یاد کرد.
مایا هس، رییس سازمان مدیکو اینترنشنال سوئیس در این نامه که در تاریخ ۲۹ شهریور ۱۴۰۳ صادر شده است، تاکید کرده که عزیزی به طور ویژه به زنان و کودکانی ناچار به ترک خانههای خود شده بودند، به ارائه خدمات اجتماعی پرداخته است.
رئیسیان و مازیار طاطایی، دیگر وکیل عزیزی، ۱۲ آذر در گفتوگو با وبسایت امتداد از احتمال «رسیدگی شتابزده» به پرونده موکلشان در در دیوان عالی کشور ابراز نگرانی کردند و خواستار توجه دیوان به «مدارک متقن» ارائه شده شدند.
در ۱۷ آبان امسال هفت زندانی سیاسی همبند پخشان عزیزی در نامهای از زندان اوین یادآوری کردند که این زندانی سیاسی کُرد سالهای طولانی از عمر خود را در کمپهای آوارگان جنگی به امدادرسانی به زنان و کودکان جنگزده که از حملههای داعش جان به در برده بودند، سپری کرد.
آنها در این نامه با بیان اینکه صدور حکم مرگ برای یک مددکار که به امدادرسانی به قربانیان داعش برخاسته بود را خالی از غرض نمیبینید و نگران عواقب آن هستند، حکم اعدام صادر شده برای عزیزی را پاسخی از سوی جمهوری اسلامی به خیزش زنان دانستند و تاکید کردند که امدادرسانی به جنگزدگان جرم نیست.
در مهر ماه نیز سازمان عفو بینالملل با انتشار یک درخواست اقدام فوری از غلامحسین محسنی اژهای، رییس قوه قضاییه جمهوری اسلامی خواست حکم اعدام عزیزی را لغو و بدون قید و شرط او را آزاد کند.
عفو بینالملل تاکید کرد که عزیزی تنها به دلیل فعالیتهای صلحآمیز بشردوستانه از جمله کمک به زنان و کودکان آواره در شمالشرق سوریه، در یک دادگاه ناعادلانه به اعدام محکوم شده است.
پیش از آن در ۱۹ شهریور، ۲۶ نهاد حقوق بشری در بیانیهای مشترک با اشاره به فعالیتهای پخشان عزیزی در زمینه مددکاری اجتماعی و حمایت از حقوق زنان یادآوری کردند که او در روندی ناعادلانه و با محرومسازی از حقوق اولیه خود، به اعدام محکوم شد.
مریم یحیوی، زندانی سیاسی نیز ۱۲ شهریور در نامهای از زندان اوین از عزیزی به عنوان یک مددکار و فعال در حوزه زنان که سالها برای پایان دادن به تبعیض علیه زنان فعالیت داشته و «در کمپ آوارگان رهیده از داعش در شمال و شرق سوریه (روژآوا) از هیچ تلاشی فروگذار نکرده»، نام برد.
مدارک و اسناد رسیده به ایراناینترنشنال نشان میدهد که عزیزی در رشته مددکاری اجتماعی تحصیل کرده است. او در ایران در زمینههای مددکاری اجتماعی و مطالعات زنان هم فعالیت داشته است.
در یکی از این اسناد که در تیر ۱۳۹۱ صادر شده است، آمده که عزیزی با مدرک تحصیلی کاردانی مددکاری اجتماعی و کارشناسی آسیبشناسی اجتماعی، به مدت یک سال در بخش انکولوژی بیمارستان هفتم تیر تهران، به عنوان مشاور و مددکار اجتماعی مشغول به کار بوده است.
دیگر اسناد رسیده به ایراناینترنشنال نیز نشاندهنده فعالیتهای انساندوستانه عزیزی در ایران است.
به گقته منابع ایران اینترنشنال، دیگر مدارک ارائه شده از سوی وکلای پخشان عزیزی نیز با وجود تایید از سوی ادارات و سازمانهای مختلف در ایران از جمله فرمانداری و بهزیستی، از سوی دیوان عالی کشور نادیده گرفته شده است.
ادامه فشارها بر پخشان عزیزی در زندان
او در مهر امسال نیز در پروندهای دیگر همراه با چهار تن از همبندیهای خود به دلیل اعتراض به اعدامها محاکمه و به شش ماه حبس محکوم شد.
آسو عزیزی در پاسخ به سوال ایراناینترنشنال در خصوص نگرانیهای مطرح شده درباره روند رسیدگی به پرونده خواهرش در دیوان عالی کشور گفت: «پخشان بیش از چهار ماه در انفرادی و بدون حق دسترسی به وکیل، تماس و ملاقات بود و در این مدت، طی ۱۵ روز اول، اعضای خانواده نیز دستگیر شدند و تحت شدیدترین فشارها بودند، اما پخشان هیچگاه چیزی را قبول نکرده و مدرکی هم علیهش وجود ندارد.»
او اضافه کرد: «اکنون، با توجه به این شرایط، شخصی با چنین سابقهای در ارائه خدمات به مردم آسیبدیده، محکوم به اعدام شده است. جالب اینجاست که به جای برائت ایشان، از وکلای پخشان میشنویم که مرجع رسیدگی به پرونده در این مقطع به مدارک ارائه شده توجه نکرده است! ما نیز به عنوان خانواده، واقعا نگرانیم که به مدارک ارائه شده توجهی نشود و به جای تبرئه و آزادی ایشان، نتیجهای خلاف آن به دست آید.»
عزیزی از نزدیک به ۱۶۰ روز پیش از ملاقات حضوری با خانواده و وکلای خود محروم شده و طی این مدت تنها برای مدتی محدود امکان تماس با خانواده داشته است.
صدور حکم اعدام برای عزیزی، طی نزدیک به پنج ماه گذشته اعتراضات فراوانی را در میان فعالان مدنی و سیاسی، گروهها و سازمانهای حقوق بشری بینالمللی و زندانیان سیاسی در زندانهای مختلف ایران برانگیخت.
با وجود این اعتراضات و با در نظر گرفتن روند ناعادلانه رسیدگی به پرونده عزیزی، وکیلان او نسبت به خطر تایید حکم در دیوان عالی کشور هشدار دادهاند.
اکنون بیم آن میرود که نهادهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی، قتل حکومتی یکی دیگر از شهروندان بازداشت شده در میانه خیزش انقلابی ایرانیان علیه جمهوری اسلامی را داشته باشند.
بیش از ۳۰۰ کنشگر و فعال مدنی شنبه ۱۷ آذر در بیانیهای قانون جدید تحمیل حجاب اجباری را غیرمشروع، نامنطبق بر اصول و روح قانونگذاری، و ناسازگار با عقل جمعی ایرانیان دانستند.
امضاکنندگان این بیانیه ضمن تاکید بر غیرقابل اجرا بودن مصوبه اخیر مجلس در مورد «حجاب و عفاف»، اعلام کردند حق اعتراض به آن را برای خود محفوظ میدانند و از هر وسیله ممکن برای رساندن صدای خود استفاده خواهند کرد.
آنها افزودند این قانون صرفا «حجاب و عفاف» را بهانه کرده تا اساس رابطه دولت-شهروند را به «ساختار حاکم-محکوم» تغییر دهد و آن را نهادینه کند.
این فعالان هشدار دادند سیستم امنیتی-نظارتی که این قانون بر جامعه حاکم میکند، زندگی شخصی بسیاری از مردم را تحت کنترل خود میگیرد و روابط شهروندان را به سوءظن، تردید و بیاعتمادی به یکدیگر سوق میدهد که نتیجه آن چیزی جز «فروپاشی همبستگی اجتماعی» نیست.
متن نهایی قانون موسوم به «عفاف و حجاب» دهم آذر ۱۴۰۳ منتشر شد.
از زمان انتشار متن این مصوبه، اعتراضات به آن آغاز شده است و شمار زیادی از چهرههای سیاسی و فعالان اجتماعی نسبت به اجرای آن هشدار دادهاند.
بیش از ۳۰۰ کنشگر و فعال مدنی در ادامه بیانیه خود تاکید کردند اجرای قانون تحمیل حجاب اجباری و اختصاص منابع مالی فراوان برای پیشبرد اهداف آن، باعث درآمدزایی «کاسبان حجاب» و گستراندن سایه شوم بیثباتی و ناامنی بر کسب و کار اکثریت مردم میشود.
آنها از «اخاذی برای گزارش ندادن، رواج تسویه حسابهای شخصی، از بین رفتن حق انتخاب، تعطیلی کسب و کارها، معلق شدن آموزش دانشآموزان و دانشجویان، مختل شدن زندگی، نابودی کرامت و عزت نفس شهروندان و به زنجیر و تحقیر کشاندن تن و بدن زنان» بهعنوان برخی دیگر از تبعات اجرای این قانون نام بردند.
رخشان بنیاعتماد، ژیلا بنییعقوب، زهرا رهنورد، نسرین ستوده، منصوره شجاعی، شیرین عبادی، لیلی فرهادپور، پرستو فروهر، پروین فهیمی، مهرانگیز کار، ليلی گلستان، نرگس محمدی، عالیه مطلبزاده، محمدرضا نیکفر، علی ميرسپاسی و صدیقه وسمقی، از امضاکنندگان این بیانیه هستند.
هشدار انجمن علمی روانپزشکان درباره تبعات اجرای قانون «عفاف و حجاب»
انجمن علمی روانپزشکان ایران در بیانیهای هشدار داد قانون اخیر حجاب اجباری که قرار است ۲۳ آذر برای اجرا ابلاغ شود، احتمال تنش، درگیری و چنددستگی در جامعه را افزایش خواهد داد.
این انجمن با استناد به تحلیل دادههای نظرسنجیها، آمار آسیبهای اجتماعی و نظریههای علمی، تبعات اجرای این قانون را برشمرد و از کاهش احساس امنیت و اعتماد به نهادهای عمومی، افزایش میل به مهاجرت در میان نخبگان، آسیب به سلامت روان عمومی، و تشدید آسیبهای اجتماعی بهعنوان بخشی از تبعات این قانون نام برد.
در سوی مقابل، ستاد امر به معروف و نهی از منکر تهران وضعیت حجاب دختران دانشآموز را «نگرانکننده» خواند و کارزاری درباره «حجاب دختران مدرسهای» به راه انداخت.
در متن این کارزار آمده است: «دانشآموزان بیرون از مدارس مقنعههای خود را در میآورند و بیحجاب راهی منزل میشوند؛ مدارس جمهوری اسلامی به کجا میرود؟»
طی روزهای گذشته بیش از ۱۴۰ روزنامهنگار ایرانی، ۱۱۰ سینماگر، شماری از نهادهای صنفی، ۱۶ انجمن حمایت از حقوق کودکان و بیش از ۱۶۰ فعال مدنی و کنشگر حقوق کودک در داخل ایران، در بیانیههایی جداگانه به تصویب قانون موسوم به «عفاف و حجاب» اعتراض کردند.
جمهوری اسلامی پس از خیزش «زن، زندگی، آزادی» و بهویژه در ماههای اخیر کوشیده است موج نافرمانی زنان در برابر سیاست تحمیل حجاب اجباری را به شیوههای گوناگون سرکوب کند.
کانون نویسندگان ایران اعلام کرد ماموران امنیتی با حضور در گورستان «امامزاده طاهر» کرج، اجازه ندادند مراسم بزرگداشت سالگرد دو تن از اعضای این کانون که در جریان قتلهای سیاسی معروف به «قتلهای زنجیرهای» کشته شدند، برگزار شود.
طبق اعلام کانون نویسندگان ایران، از سال ۱۳۹۵ تاکنون به جز یکسال، ماموران امنیتی اجازه برگزاری مراسم بزرگداشت محمد مختاری و محمدجعفر پوینده را ندادند.
امسال، طبق اطلاعیهای که ۱۵ آذر ۱۴۰۳، در حسابهای رسمی کانون نویسندگان منتشر شده بود، این نهاد از اعضای خود و علاقهمندان، به روال هر سال برای حضور در گورستان «امامزاده طاهر» و بزرگداشت محمد مختاری و محمدجعفر پوینده دعوت کرده بود.
بنابر گزارشی که کانون منتشر کرده است، ماموران امنیتی ۱۶ آذر ۱۴۰۳، با حضور گسترده در گورستان، خیابانها و پارک مجاور آن، مانع برگزاری بزرگداشت شدند.
طبق این گزارش، چندتن از اعضای کانون پیش از ساعت ۱۵ به نزدیکی گورستان رسیدند که مورد تهدید نیروهای سرکوب قرار گرفتند.
این نیروها با دوره کردن خودرو مریم حسینزاده، همسر محمد مختاری، ضمن تهدید او به بازداشت، مانع پیاده شدن او از خودرو شدند.
بر پایه این گزارش، نیروهای امنیتی با سایر اعضای کانون که قصد شرکت در این مراسم را داشتند، رفتاری مشابه داشتند و با تهدید به توقیف خودرو و عکاسی از پلاک آن، علاقهمندان به شرکت در این بزرگداشت را متفرق کردند.
۲۶ سال پیش، ۱۲ و ۱۸ آذر سال ۱۳۷۷، محمد مختاری، شاعر و نویسنده و محمدجعفر پوینده، جامعهشناس و نویسنده در جریان قتلهای زنجیرهای از سوی وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به قتل رسیدند.
کانون نویسندگان در بیانیه ۱۵ آذر خود تاکید کرد: «اگر هزار سال بر این تبهکاری سیاسی-حکومتی بگذرد هرگز از دادخواهی قدمی واپس نخواهیم گذاشت و خواهان روشنشدن همه ابعاد این جنایتیم.»
هر سال در میانه آذرماه، کانون نویسندگان در اطلاعیههایی، برای شرکت در مراسم بزرگداشت این دو عضو خود بیانیه و فراخوانهایی منتشر میکند؛ با وجود این، همانطور که اعلام شده، از سال ۱۳۹۵ به این سو، جز یکسال، هرگز اجازه برگزاری این مراسم داده نشده است و همه ساله شرکتکنندگان با حضور نیروهای امنیتی از حضور بر مزار محمد مختاری و محمدجعفر پوینده منع میشوند و مورد تهدید قرار میگیرند.
فشارها به مهاجران اهل افغانستان در ایران ادامه دارد. تاکنون ۷۰ هزار نفر از «اتباع بیگانه غیرمجاز» از تهران اخراج شدهاند.
عباسعلی محمدیان، فرمانده انتظامی تهران، جمعه ۱۶ آذر گفت که پلیس پایتخت روزانه ۷۰۰ تا ۸۰۰ نفر از اتباع بیگانه را در تهران «جمعآوری» میکند.
رییس پلیس پایتخت با بیان این که تاکنون ۷۰ هزار نفر از «اتباع بیگانه غیرمجاز» از تهران «طرد» شدهاند، اعلام کرد: «چیزی نزدیک به این عدد هم خود افراد درخواست خروج داشتند و از ایران رفتند.»
مقامهای جمهوری اسلامی در سالهای گذشته بارها از اصطلاحاتی همچون «طرد شدن» و «اتباغ غیرمجاز» برای اعلام خبر اخراج شهروندان افغانستانی از ایران استفاده کردهاند.
رییس پلیس پایتخت در بخش دیگری از صحبتهای خود با بیان این که بهکارگیری «اتباع غیرمجاز» جرم است، گفت: «صنوفی که از اتباع غیرمجاز استفاده میکنند، پلمب میشوند.»
او تاکید کرد که طبق وعده فرماندهی انتظامی جمهوری اسلامی (فراجا)، تا پایان سال «دو میلیون نفر از اتباع از پایتخت طرد خواهند شد».
پیش از این و در ۳۰ آبان، نادر یاراحمدی، رییس مرکز امور اتباع و مهاجران خارجی وزارت کشور، گفت که روزانه بیش از چهار هزار نفر از اتباع افغانستان با پاسپورت و ویزای معتبر وارد ایران میشوند.
او افزود: «کارفرمایان میتوانند با استفاده از اطلس اشتغالی، تقاضای نیروی کار کنند.»
ابوالفضل ابوترابی، عضو کمیسیون شوراهای مجلس نیز ۱۰ آذر با بیان این که «اتباع به لحاظ نبود امنیت در افغانستان به زندگی در ایران نیاز دارند»، گفت که در کشور در ۳۷ رسته شغلی به اتباع نیاز است.
او افزود: «ایرانیها سراغ شغلهایی همچون مرغداری و گاوداری نمیروند و باید نیروی انسانی را از اتباع تامین کنیم.»
۲۲ مرداد، احمدعلی گودرزی، فرمانده مرزبانی فراجا اعلام کرد سیاست جمهوری اسلامی این است که «اتباع غیرمجاز» باید تا پایان سال ۱۴۰۳ کشور را ترک کنند.
در ماههای اخیر فشار نیروهای امنیتی جمهوری اسلامی و شماری از شهروندان ایران بر مهاجران اهل افغانستان افزایش یافته و موارد قابل توجهی از حملات به مهاجران، گزارش شده است.