پیرپسر؛ تصویر خانوادگی از خشونتی آشنا در ایران

فیلم سینمایی پیرپسر، ساخته اکتای براهنی، روایتی خفه و پرتنش از خانهای است که در آن قدرت، خشونت و سکوت، دست به دست هم دادهاند.
فیلم سینمایی پیرپسر، ساخته اکتای براهنی، روایتی خفه و پرتنش از خانهای است که در آن قدرت، خشونت و سکوت، دست به دست هم دادهاند.
فیلم پیرپسر، در دل مناسبات خانوادگی، تصویر ساختار آشنایی از سلطه را میسازد - جایی که پدر، اگرچه پدری نمیکند و پیر شده اما همچنان قدرتمند است.
این سلطه نه قانونی است و نه مشروع اما هنوز عمل میکند، تا آنجا که در پایان، همه چیز از درون فرو میریزد.
خشونتی آشنا، آرام و ویرانگر
غلام، پدر خانواده، الگویی کلاسیک از قدرت شر است؛ تریاکی، خشن، الکلی و تحقیرکننده. خشونتش ناگهانی نیست؛ روزمره است. هیچ صحنهای در فیلم بیرون از این سلطه نیست.
علی و رضا، دو پسر گرفتار در دو واکنش متفاوت به خشونت پدر، نه تصمیم میگیرند، نه رهایی مییابند؛ تا زمانی که تعادل ناپایدار خانه بالاخره شکسته میشود.
فیلم، خشونت را نه در لحظه اوج که در فرسایش تدریجی شخصیتها و رابطهها نشان میدهد. آنچه در پایان میبینیم، انفجار و پیروزی و انقلاب نیست؛ شکست است.
خانهای که نگهبان ساختار فاسد است
بیشتر روایت فیلم در فضای بسته یک خانه میگذرد. خانهای که نه زشت است و نه زیبا، بر سر فروش آن مشاجره است و هر کس منفعتی از این مکان میطلبد اما در این جغرافیا جایی برای گفتوگو وجود ندارد و هیچ صدای تازهای پذیرفته نمیشود.
غلام فقط پدر نیست؛ حافظ ساختاری است که همه در آن زندانیاند و سکوت طلب میشود.
فیلم هوشمندانه نشان میدهد که در چنین ساختاری، نه مهربانی نجاتبخش است، نه عصیان کافی و هر کسی سهمی در ادامه این خشونت دارد - چه با عمل، چه با سکوت.
رعنا، شخصیت زن تازهوارد، امیدی برای گفتوگو ایجاد میکند. حرف میزند، میشنود، میانجیگری میکند اما نه جدی گرفته میشود، نه اجازه مییابد تاثیری بگذارد و در نهایت هم قربانی میشود.
گسست اجتنابناپذیر
در سکانسهای پایانی، ساختار سلطه، زیر فشار رابطهها و دروغهای تلنبارشده و رازهای نگفته، فرو میپاشد؛ نه به شکل انقلابی، بلکه به صورت فروپاشی درونی یک نظم بیمار.
قدرتی که زمانی فرمان میداد، حالا حتی نمیتواند خودش را کنترل کند.
فیلم، بدون اغراق یا امید واهی، لحظهای را نشان میدهد که انکار دیگر ممکن نیست.
این فروپاشی بدون بیرون رفتن از خانه، بدون شعار و بدون نجاتدهنده از بیرون، به تصویر درآمده. همانگونه که در بسیاری از نظامهای سرکوبگر، لحظه پایان، نه با صدای بلند که با شکافهای آرام و پی در پی آغاز میشود.
پیرپسر بدون آن که نامی بیاورد، از الگوی سلطهای میگوید که در جمهوری اسلامی نیز تکرار شده است: قدرتی که پاسخ نمیدهد، خود را پدر میداند، خشونت را ابزار حفظ نظم میبیند و وقتی با بحران روبهرو میشود، یا سکوت میکند یا خشمگینتر میشود. اما در نهایت، اگر صدایی از بیرون نیاید و ساختار اصلاح نشود، فروپاشی از درون اجتنابناپذیر خواهد بود.