خامنهای و سیاست تهدید درون در پاسخ به تهدید بیرون
علی خامنهای، رهبر جمهوریاسلامی در یکی از مهمترین سخنرانیهای سیاسی خود در روز عید فطر، همزمان با هشدار به دشمنان خارجی، زبان تهدید را به سمت داخل نیز نشانه گرفت.
خامنهای، دوشنبه ۱۱ فروردین، با اشاره به خطرات «شرارت دشمن» در منطقه، ضمن تاکید بر پاسخ کوبنده به آمریکا و اسرائیل، هشدار داد هرگونه «فتنهگری» داخلی نیز بیپاسخ نخواهد ماند.
این دوگانهسازیِ دشمنانِ بیرونی و داخلی، چیزی تازه نیست؛ الگوی دیرینهایست در منطق بقای جمهوری اسلامی که اکنون، با تشدید بحرانهای منطقهای، بار دیگر در حال فعال شدن است.
اما چرا خامنهای در شرایط تهدید خارجی، به جای اتکا به مردم و وحدت ملی، زبان تهدید داخل را برمیگزیند؟
پاسخ این پرسش، کلید فهم منطق سیاسی نظام در مواجهه با بحران است.
از تهدید بیرونی تا سرکوب درونی
در بیشتر نظامهای دموکراتیک، تهدید خارجی عاملی برای همگرایی داخلی است. مردم و حکومت، در برابر خطر بیرونی، متحد میشوند اما در نظامهای اقتدارگرا، تهدید بیرونی اغلب بهانهای برای تشدید کنترل داخلی میشود.
رهبر جمهوری اسلامی با استفاده از روایت «دشمن همیشه در کمین»، هرگونه انتقاد یا اعتراض را به همکاری با دشمن تعبیر میکند. به این ترتیب، تهدید خارجی نه تنها باعث باز شدن فضای سیاسی نمیشود بلکه آن را بیشتر میبندد.
این شیوه، نه فقط ناشی از ترس از فروپاشی در برابر حمله خارجی است، بلکه نشانگر رویکردی است که امنیت را بر رضایت اجتماعی ترجیح میدهد.
بسیج در سایه ارعاب
رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانی اخیر خود خواستار «آمادگی» در برابر توطئههای دشمن شد و این آمادگی، بهزعم او، تنها با ایستادگی درونی حاصل میشود. اما تجربه تاریخی ایران نشان داده که این آمادگی، بیشتر به معنای بسیج امنیتی، بازداشت پیشگیرانه، محدود کردن رسانهها و کنترل اینترنت است.
از سال ۱۳۶۰ تا امروز، هر بار که تهدیدی خارجی علیه جمهوری اسلامی برجسته شده، در داخل کشور نیز موج تازهای از سرکوب شکل گرفته است. از حذف فیزیکی مخالفان در دهه ۶۰ تا سرکوب جنبش سبز در دوران تحریمهای شدید، الگوی رفتاری تقریبا یکسان است: خامنهای تهدید بیرونی را به عنوان مجوزی برای تثبیت قدرت مطلق در داخل میبیند.
بازگشت به مدل «دولت پادگانی» با «اقتدارگرایی تدافعی و دشمنسازی»
در علوم سیاسی، از نظامهایی چون جمهوری اسلامی با عنوان «دولت پادگانی» (Garrison State) یاد میشود؛ نظامی که در آن، حکومت خود را دائما در حال محاصره میبیند و از جامعه انتظار انضباط، اطاعت و فداکاری دارد.
در چنین مدلی، هرگونه صدای مستقل، نه تنها نافرمانی، بلکه خیانت تلقی میشود.
خامنهای، در مقام فرمانده کل قوا، این نگاه را تقویت میکند. او کشور را نه همچون ملت-دولت، بلکه همچون قلعهای در معرض هجوم دشمنان ترسیم میکند؛ قلعهای که در آن، حتی یک شکاف کوچک نیز ممکن است «نفوذ» دشمن را ممکن کند.
جمهوری اسلامی با نظریه «اقتدارگرایی تدافعی» (Defensive Authoritarianism) هم هماهنگی دارد. این مدل توضیح میدهد چگونه رژیمهای اقتدارگرا در پاسخ به تهدیدات خارجی، به جای اصلاحات، سرکوب داخلی را افزایش میدهند. خامنهای از تهدید خارجی احساس خطر میکند اما نه به آن معنا که بخواهد با مردم آشتی کند، بلکه میکوشد کنترل را بیشتر کند.
دشمنسازی کارکردی (Functional Enemy-Making) هم روش دیگری است برای حکومتهای اقتدارگرا. خامنهای برای مشروعیتبخشی به نظام، به دشمن نیاز دارد، دشمنی خارجی که برای توجیه سرکوب داخلی لازم است. تهدید دونالد ترامپ، اسرائیل یا جو بایدن، وسیلهای برای خاموش کردن صدای داخلی است.
جنگ احتمالی، ابزار مشروعسازی سرکوب و تهدید
اگر جمهوری اسلامی وارد جنگی علنی با یک قدرت خارجی شود، به احتمال زیاد، پیامدهای آن صرفا نظامی نخواهد بود. تجربه جنگ ایران و عراق نشان داد که جنگ میتواند بهانهای برای بستن فضای سیاسی، «پاکسازی» ادارات و دانشگاهها و حذف کامل اپوزیسیون شود. در آن دوران، نه تنها مجاهدین خلق، بلکه نیروهای ملی، مذهبی، چپ، لیبرال و حتی بخشی از روحانیت منتقد نیز حذف شدند.
در سوریه بشار اسد هم الگوی مشابهی را شاهد بودیم. در مواجهه با اعتراضات داخلی، اسد همزمان با جنگ با نیروهای خارجی (داعش، جبههالنصره و ...)، از آن فضا برای سرکوب همه مخالفان داخلی بهره برد. اسد جنگ را بهانهای برای پاکسازی داخلی کرد، نه برعکس.
مصر هم در دوران حسنی مبارک و عبدالفتاح السیسی در مواجهه با فشارهای خارجی (مثلا آمریکا یا اسلامگرایان خارجی)، همین روش را به کار گرفت. رژیمهای اقتدارگرا معمولا در داخل به حالت «امنیتی» میروند؛ نه تنها برای حفظ حکومت، بلکه برای تقویت پایههای قدرت.
در چنین فضایی، نقد سیاست خارجی یا حتی مخالفت با خود جنگ، به معنای همکاری با دشمن تعبیر میشود. سخنان اخیر خامنهای نیز در همین راستا قابل تحلیل است: پیشدستی در تهدید معترضان داخلی، با هدف ساختن جبههای یکدست و بدون صدای متفاوت.
در حالی که بسیاری انتظار دارند رهبران در زمان بحران، مردم را به اتحاد دعوت کنند، خامنهای مدام از «مراقب باشید دشمن فریبتان ندهد» استفاده میکند. در منطق او، مردم نه پشتیبان نظام، بلکه دارای پتانسیل فریب خوردن هستند. بنابراین باید آنها را مدیریت کرد نه اینکه آنها را مشارکت داد.
این رویکرد، انسجام ملی را تضعیف میکند چرا که بخشی از جامعه خود را در مظان اتهام میبیند؛ و بخش دیگر، یا منفعل میشود یا مهاجر.
قدرتی که با تهدید زنده میماند
رفتار خامنهای در قبال تهدیدات خارجی، بهویژه در سخنرانی عید فطر امسال، بار دیگر نشان داد بقای سیاسی در جمهوری اسلامی، نه از مسیر گفتوگو با جامعه، بلکه از مسیر کنترل جامعه میگذرد.
او تهدید را نه خطری برای قدرت خود، بلکه فرصتی برای تحکیم آن میبیند. احتمالا بهجای پذیرش مسئولیت شروع جنگ، آن را یک «دفاع مقدس دوم» معرفی خواهد کرد و در دستگاه تبلیغاتی نظام، بار دیگر از مدل «کربلا، شهادت و مقاومت» برای بسیج تودهای استفاده خواهد کرد.
اما این الگو، پایدار نیست. جامعهای که دائم در معرض تهدید و تحقیر قرار گیرد نه تنها پشتیبان حکومت نخواهد بود، بلکه در بزنگاههای تاریخی، ممکن است به نقطه مقابل آن بدل شود.
خامنهای با نادیدهگرفتن این واقعیت اجتماعی، خود را در مسیر تکرار تاریخ قرار میدهد؛ تاریخِ سقوط آنانی که جامعه را به دشمن بدل کردند.