خیزش انقلابی در ایران؛ از فریادهای پرخروش تا مقاومت خاموش
حدود پنج ماه از آغاز خیزش انقلابی در ایران گذشته و گرچه برخی گزارشها حاکی از در هم شکسته شدن اعتراضات در اثر سرکوب شدید جمهوری اسلامی است، منابع داخل ایران نظر متفاوتی دارند و میگویند خیزش مردمی هنوز برجاست و تنها جایش را به نافرمانی در سکوت داده است.
سیر آنچه در این مدت روی داده، پر فراز و نشیب بوده است. ماهها از اعتراضاتی که در ابتدا مردم ایران را به خیابانها کشاند گذشته و پاسخ آن، سرکوب سنگین حکومتی و اعدام چندین تن از معترضان بوده است.
ایبیسی نیوز گزارشی در این باره منتشر کرده که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
زنان در ایران هم پس از روسری سوزاندن و مو چیدن، به مقاومتشان، هر چند با گامهایی شمرده، ادامه دادهاند و حمایت جهانی پشت سر آنهاست.
یکی راههای مقاومت آنان، کنار گذاشتن حجاب به طور کلی است.
برخی زنان میگویند دیگر روسری سر نخواهند کرد.
زنی در این باره به ایبیسی نیوز میگوید مشاهده این که حجاب چهطور به ابزاری برای سرکوب زنان تبدیل شد، حجاب را در چشم او بیارزش کرد: «اینطور نیست که از روسری سر نکردن نترسم اما با این حرکت نشان میدهم که میتوانم علیه سیستم بشورم و با دیگرانی که روسری بر سر نمیگذارند همدلی و همراهی کنم.»
راه دیگری که ایرانیان برای ادامه خیزش انتخاب کردهاند، ادامه دادن تجمعات و تظاهرات ایرانیان ساکن خارج کشور در سراسر جهان است تا جمهوری اسلامی را از تنظیم قوانین اسلامی و تحمیل آنها بر جامعه، عقب بنشانند.
خالی شدن فضای حقیقی از تجمعات پرهیاهو، همچنین به معنای خالی شدن دنیای مجازی از اعتراضات نیست. خیزش ایرانیان تا مغز استخوان رسانههای اجتماعی نفوذ کرده و هشتگهای مرتبط با این خیزش، توییتر و سایر رسانههای اجتماعی را درنوردیده است و جهان و چهرههای سرشناس را به واکنش واداشته است. طوفان هشتگها و محتواهای مرتبط با خیزش نمیگذارد جهان همچون گذشته به وقایع ایران بیاعتنا باشد.
پس کمرنگ شدن اعتراضات به معنای تمام شدن آن نیست.
سامان، یکی از معترضانی که در جریان خیزش انقلابی بینایی یک چشمش را با شلیک گلوله پینتبال از دست داده، به ایبیسی نیوز میگوید: «هر معترضی میداند که با رفتن به اعتراضات ممکن است با گلوله کشته شود و حتی جسدش ناپدید شود اما به هر حال هنوز به امید بیرون انداختن جمهوری اسلامی از ایران، به اعتراضات میرود.»
حقیقت همین است. خطر از دست رفتن جان معترضان در ایران همیشه وجود داشته است اما حتی کشتار باعث نشده که خیزش به ایستایی دچار شود.
رویا برومند، فعال حقوق بشر، پیشتر به ایبیسی نیوز گفته بود: «جمهوری اسلامی توقع نداشت مرگ یک زن جوان کُرد، ایران را اینچنین دچار تلاطم کند.»
وبسایت جدلیه تحلیلی منتشر کرده است درباره خیزش علیه جمهوری اسلامی در ایران و نامی که باید بر آن گذاشت. این مطلب را در ادامه میخوانید:
بسیاری از فعالان داخل و خارج ایران، جنبش عظیمی را که اخیرا علیه جمهوری اسلامی به راه افتاده، «انقلاب» نامیدهاند. اما انقلابهای امروزی واقعا چه شکل و شمایلی دارند؟
قیام مردم ایران مانند انقلابهای بهار عربی، در عصری نئولیبرال شکل گرفته است. بهار عربی فرصتی برای پژوهشگران بود تا درباره عناصر و سبک انقلاب در زمانهای نئولیبرال نظریهپردازی کنند و اینگونه انقلابها را در قالب تئوری بنشانند.
به طور خلاصه، این انقلابها، انقلابهایی بدون رهبر، صلحآمیز، «روندمند» و وفقپذیرند و در نهایت، احتمال این که تغییر در تعقل مردمی را در پی داشته باشند بیشتر است تا این که به تحولی سیاسی بینجامند.
مقاله حاضر به بازنمایی خصوصیات انقلابهای اینچنینی در رژیمهای نئولیبرال میپردازد و خلاصهوار به مختصات آنچه آصف بیات، جامعهشناس، آن را «انقلابی بدون انقلابیون» توصیف میکند، اشاره میکند.
توضیحات بیات در ترسیم تصویری از لحظه انقلابی در ایران و درک وضعیت فعلی آن مهم است.
بهار عربی
بیات، در کتاب خود «انقلاب بدون انقلابیون»، بین «انقلاب به مثابه یک تغییر» و «انقلاب به عنوان یک جنبش» خطی میکشد.
انقلاب به مثابه یک تغییر، به بر سر کار آمدن حکومتی نو اشاره دارد اما انقلاب به عنوان یک جنبش، تنها تعقل مردمی را تحت تاثیر قرار میدهد. بر اساس تحلیل بیات، بهار عربی بیشتر انقلابی جنبشگون بوده تا انقلابی موجب تغییر.
اینگونه انقلابها چهار مشخصه دارند:
۱. حقوق بشر و مشروعیت
این انقلابها از سمت نهادهای بینالمللی انقلابهای مشروع محسوب میشوند حال آن که در چهارچوب ایدئولوژیکی، درگیری مسلحانه و خشونت انقلابی تا حدود زیادی نامشروع تلقی میشود.
بدین شکل، یک رویکرد با محوریت حقوق بشر برای تغییر، بیشتر بر اصلاح نهادهای سیاسی حاضر متمرکز است تا ایجاد تحولات رادیکال سیاسی-اقتصادی.
در این دست انقلابها، باوری پذیرفته شده وجود دارد که تغییر تندروانه میتواند به مصیبتی بزرگتر منجر شود اما در عین حال، مردم همچنان مصرانه خواهان تغییر حکومت و سلطه آن بر زندگی افرادند. احتمال تغییر در رژیمهای نئولیبرال محدود است.
۲. انقلابهایی بدون رهبر
این دست انقلابها رهبر رسمی ندارند. البته در مورد بهار عربی، رهبرانی وجود داشتند اما جای رهبران کاریزماتیک و ملی خالی بود و بدون رهبر، انقلابیون فرصتهای کمتری برای مذاکره با حکومت و طبقه حاکم داشتند. آنها گزینهای جز این نداشتند که در خیابانها بمانند تا حاکمان از کشور بگریزند و تا آن وقت هم دیر شده و آشوب و اختلال مملکت را فرا گرفته بود.
مساله دیگر این که جنبشهای بدون رهبر نمیتوانند سازماندهی قرص و محکم و یا ساختار فرماندهی واحد داشته باشند که کار این انقلابها برای انتقال قدرت پس از سقوط دیکتاتور را بسیار دشوارتر میکند.
۳. «افقیگرایی»
در غیاب رهبر، جنبشهای مذکور میتوانند به سرعت خود را با تغییرات در سطح خیابانها وفق دهند اما از سوی دیگر، بیشتر هم مستعد تفرقهاند چون موجی از ایدهها و نظرات، در هر دو سطح راهبردی و ایدئولوژیک، در حال رقابت با یکدیگرند.
در مورد بهار عربی، این افقگرایی با فنآوری دیجیتال سهولت بیشتری یافت و به افراد بیشتری اجازه داد تا فراتر از مرزهای ملی، در این انقلابها مشارکت کنند که البته همین خود موجب درگیری و تنش شد.
۴. جای خالی بینش ایدئولوژیک
انقلابهای بهار عربی در غیاب رهبر و تکثر، درباره شفافیت هدفشان به مشکل خوردند؛ بر خلاف انقلاب سال ۵۷ که افراد و سازمانها در مقوله بینش و آنچه میخواستند همسو بودند و ارزشها و دید یکسانی درباره حکومت آتی در ایران داشتند.
عصر نئولیبرال، در کل پسا ایدئولوژیک است و این بدان معناست که بسیاری در خیابانها، بدون این که یک بینش ایدئولوژیک برای آینده کشور ارائه کنند، رهبر انقلاب محسوب میشوند.
در چنین جوامعی، روشنفکران که احتمالا میتوانستند شفافیت به چنین فضایی بیاورند، اهمیتشان را از دست میدهند یا حتی از سوی معترضان داخل خیابان محکوم میشوند.
بیات اشاره میکند که بهار عربی، شماری بیسابقه از مردم، از هر قشر و طبقه را به خیابانها کشاند و پیوندهای اجتماعی محکمی پدید آورد که از انقلابهای پیشین در این کشورها، بسیار دموکراتیکتر بودند.
بهرغم این نقاط قوت، بهار عربی از ایجاد تغییر سیاسی طولانیمدت بازماند.
با ظهور نئولیبرالیسم، انقلابها از حالت تندروانه خارج شدهاند و طبقه اقتصادی حاکم همچنان کنترل روابط سیاسی مهم را بر عهده دارد.
در چنین شرایطی، اصلاحات، طبقه حاکم را از میدان به در نخواهد کرد و پیرو باور کارل مارکس درباره این که «قدرت مادی را باید با نیروی مادی سرنگون کرد»، میتوان پیشبینی کرد که گرچه ایندست انقلابها به صورت غیررسمی فضاهای دموکراتیک به وجود میآورند اما به تغییرات سیاسی بنیادین ختم نمیشوند و انقلابی به مثابه جنبش خواهند بود نه انقلابی که تغییر به ارمغان بیاورند.
ایران؛ انقلابی خالی از ایده انقلابی اما آتیهدار
نکته اول این که قیام مردم ایران در این مقطع رهبر کاریزماتیکی ندارد و بیشتر به نظر میرسد جنبشی دموکراتیک است. همچنین احتمالا از سازماندهی لازم کلی برای انقلابی سیاسی بیبهره است. ممکن است این گفته متناقض به نظر برسد اما احتمال این که انقلابی دموکراتیک به اهدافش دست پیدا کند، کمتر است.
دو این که از بیانیههای منتشر شده برمیآید که معترضان حاضر در خیابانها و شبکه حامیان آنها، حقوق بشر، عدم خشونت و تکثر را به ایدهآل خود تبدیل کردهاند. پس انقلاب ایران به هر حال پساایدئولوژیک است چون حتی یک بینش ایدئولوژیک شیرازه آن را متصل به هم نگه نداشته است.
در غیاب یک رهبر یا بینش ایدئولوژیک، شخصیتهای متعدد آنلاین به گزینههای رهبری تبدیل شدهاند اما برخلاف مورد مصر و تونس، چنین رهبرانی نتوانستهاند تودههای انبوه مردم را بسیج کنند.
نبود رهبری و بینش، در نتیجه به اختلافات سیاسی انجامیده که گرچه باعث تغییر تعقل مردمی شده اما تغییرات سیاسی در پی نداشته است.
در نتیجه گرچه بسیاری جنبش مردم ایران را انقلاب میخوانند، با توجه به نظریات بیات در کتابش، آنچه در ایران در حال روی دادن است در واقع انقلاب به مثابه جنبش است تا انقلاب به عنوان تغییر و این به معنای بیاهمیت بودن آن نیست و برخلاف چالشهای بر سر راه، وضعیت انقلابی در ایران بسیار آتیهدار است.
تحلیلگران در ایران شاهد تغییر ایجاد شده در تعقل مردمی در قبال حکومتی غیردموکراتیکاند.
در مرکز قرار گرفتن حقوق زنان و آزادیهایشان باعث به وجود آمدن نوعی انقلاب شده که کارگران، دانشجویان و گروههای اتنیکی را کنار هم آورده تا در کنار پیشینه دیگر انقلابها در ایران، دیدی متفاوت از آینده این کشور ارائه دهند.
انقلابگونه فعلی مردم ایران، روزی به عنوان بخشی از لحظه «پیشاانقلاب» در ایران قلمداد خواهد شد.
خبرگزاری «ترند» درباره وضعیت ثبات در جمهوری اسلامی تحلیلی منتشر کرد که در ادامه آن را میخوانید.
حمله تروریستی به سفارت آذربایجان در تهران «منطقه» را وحشتزده کرده است و سران دولتها، دیپلماتها و قانونگذاران در بسیاری کشورها در سراسر جهان، این «حمله تروریستی» را محکوم کردهاند.
کشته شدن یک تن و زخمی شدن دو نفر دیگر در این حمله، پرسشهای بسیاری برانگیخته است که برخی از آنها درباره احتمال و مدت بقای جمهوری اسلامی هستند.
جمهوری اسلامی، قایقی شکسته در دریایی پرتلاطم
سطح نارضایتی مردم برای جمهوری اسلامی مثل یک بمب ساعتی است که تیکتاک آن طی سالهای اخیر بلند و بلندتر شد و در نهایت به انفجار اجتماعی طی هفتههای اخیر انجامید. پنج ماه است که ایران با شدتی بیسابقه به لرزه درآمده است.
البته وقوع اعتراضاتی با شدت و ضعف گوناگون، چیزی نیست که در گذشته ایران بیسابقه بوده باشد اما اعتراضات این بار بسیار گسترده بوده و اقشار مختلف اجتماع را به صحنه آورده است.
به چند عامل از عواملی که رژیم را به حال و روز فعلی آن انداخته، نگاهی بیندازیم:
■ حجاب، عاملی مهم ولی نه تنها دلیل!
حجاب اجباری و مجازات سرپیچی از آن، از مهمترین عوامل درگیری بین مردم ایران و حکومت است. حجاب اجباری فراتر از نام آن و نماد جمهوری اسلامی برای دههها بوده است.
اما زمانه تغییر کرده و زنان و مردانی که پس از انقلاب به دنیا آمدهاند، محافظهکاری نسلهای پیش از خود را ندارند. اینترنت هم در این میان نقش بزرگی بازی کرده: پرده آهنین جمهوری اسلامی حالا از پرده آهنین اتحاد جماهیر شوروری هم فرسودهتر است.
با اینترنت، جوانان هم فرصت این را داشتهاند تا از زندگی همسنوسالانشان در باقی کشورها، درس بگیرند.
جمهوری اسلامی از ته دل آرزو میکرد این موج اعتراضات به مشکلات جدی ختم نشود و به راههای معمول برای مقابله با آن متوسل شد اما این بار نه تنها اعتراضات نخوابید بلکه به درخواست برای حقوق زنان برای حجاب اختیاری هم ختم نشد و شعارهایی مرتبط با سرنگونی رژیم سر داده شد.
■ اقتصاد بد و افسار پاره کردن جمهوری اسلامی
بیشک یکی از مهمترین عوامل برای عدم ثبات جمهوری اسلامی، از هم فروپاشی وضعیت اقتصادی است. ارزش ریال سقوط آزاد کرده. کیفیت زندگی مردم ایران در حال نزول و نرخ بیکاری رو به صعود است.
جمهوری اسلامی جز اعتراضات در داخل، در خارج هم با تحریمهای بینالمللی مواجه شده است.
تاثیر تحریمهای آمریکا جز اقتصادی، سیاسی هم بوده چون یکی از پیامدهای آن بر سر کار آمدن ابراهیم رئیسی، با پیشینه مخالفت با غرب بود. با بر سر کار آمدن او، جمهوری اسلامی هم هر چه بیشتر در فعالیتهای مخرب در جهان درگیر شد و در سوریه، عراق، لبنان، یمن، آفریقا و آمریکای لاتین هم جولان داد.
دولت جو بایدن اگرچه برای احیای برجام اظهار آمادگی کرد اما برجام هنوز احیا نشده است.
تحریمها در هر صورت بیشک به جمهوری اسلامی صدمه زده و توانایی آن برای تعامل با دنیای خارج را به شدت کاهش داده.
غرب در این میان موفق شده است تا به چیزی دست یابد که طی سالهای سال موفق به آن نشده بود و آن هم محدود کردن قراردادهای اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی با شماری از کشورهایی بود که پیش از این متحد آن محسوب میشدند.
ایران در چه مسیری است؟
اعتراضات در ایران طبیعتا کمتر شده اما به این معنی نیست که بحران تمام شده است.
ممکن است آخوندها وقت تنفسی پیدا کرده باشند اما هیچکدام از دلایل اساسی نارضایتی حل نشده است؛ تحریمها هنوز برجا هستند، اقتصاد آهستهآهسته در حال فروپاشی است و حقوق زنان و اتنیکها همچنان زیر پا گذاشته میشود.
رژیم آخوندی به جای بالا بردن سطح زندگی مردم ایران، پول زیادی برای تاثیر گذاشتن بر «منطقه» و حمایت از تروریستها در سراسر جهان صرف میکند.
مشخص نبودن این که بعد از علی خامنهای، رهبری به چه کسی میرسد هم به عدم ثبات در ایران دامن زده است.
رابطه اسرائیل با جمهوری اسلامی هم در این میان مهم است و درگیری این دو کشور به نوعی درگیری برای تهران و تلآویو تبدیل شده است که در آن جمهوری اسلامی همیشه آماده است تا هر گونه حمله را تقصیر اسرائیل بیندازد و در مقابل، تلآویو هم کمتر فرصتی به نفع خودش را در آشوبی که دامنگیر آخوندها شده، از دست میدهد.
تمامی این عوامل، جمهوری اسلامی را با شوکهای بزرگتری روبهرو میکند. رژیم حاکم در صادرات سیاست انقلاب اسلامی (در حقیقت همان سیاست تروریسم حکومتی) تا جایی پیش رفته که از نگه داشتن ثبات در خود ایران هم غافل شده است.
در اواخر دهه ۸۰ میلادی، مقامهای اتحاد جماهیر شوروی فکرش را هم نمیکردند که طی تنها چند سال، کلهپا شوند و احتمالا در سر مقامهای جمهوری اسلامی هم همین میگذرد.
آفتاب نیمروز جمهوری اسلامی رو به زوال است و ظاهرا این برای همه جز خود آخوندها عیان است.
وبسایت پولیتیکو مطلبی درباره نقش زنان در خیزش انقلابی در ایران منتشر کرده است که در ادامه آن را میخوانید.
جهان به خیزش انقلابی ایرانیان با حیرت مینگرد اما اگر «خوب» نگاه میکرد، باید از پیش هم به قدرت پنهان زنان ایران گوشهچشمی میداشت. تمام این سالها زنان آرام و راهبردی، تار و پود رشته جمهوری اسلامی، یعنی حجاب را پنبه کردهاند.
خیزش انقلابی در ایران، جنبش مدنی خودجوش افرادی است که جانشان به لبشان رسیده و در حالی که نمیتوانند حتی حداقلهای زندگی را برای خود مهیا کنند، باید از رژیم خودکامه مذهبی هم (که با وعده و وعید نگهداری از مردم خودش بر سر کار آمد) هم اطاعت کند و چه چیزی خطرناکتر از انبوه مردمی است که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند؟ انقلاب فرانسه خود گواه چنین ادعایی است.
جمهوری اسلامی ۴۳ سال است با سیاست وحشتآفرینی به قدرت چسبیده است و زنان بیش از همه بهای چنین چنگزدنی را پرداختهاند.
در این بازی قدرت، رژیم گاهی هم مردم را به صورت غیررسمی کمی آزاد میگذارد تا دوباره با ضرب شست ناگهانی و بدون اعلام، با سختگیری غافلگیرشان کند. البته از این شلکن و سفتکن حکومت آشکارا حرفی زده نمیشود. اما داستان ژینا (مهسا) [امینی] بود که کارد را به استخوان رساند. مانند خیلی زنها، چند تار موی مهسا از روسریاش، بیرون ریخته بود. به هر حال قوانین فیزیک تا ابد از قوانین حجاب اجباری جمهوری اسلامی تبعیت نمیکنند و روسری گاهی از سر لیز میخورد.
در تمام ۴۳ سال اخیر، از دست جمهوری اسلامی در رفت که با این اقدامات حکومت فقط زنها را جسورتر میکند؛ چون زنها در ایران قبل از مرگ مهسا امینی هم روسری را کم و بیش دور انداخته بودند.
همین اقدامات بود که خیزش انقلابی را رقم زد و افرادی از جمله نازنین بنیادی، بازیگر و فعال حقوق بشر، آن را «نخستین انقلاب به رهبری زنان» میدانند.
بنا بر تحلیل نازنین بنیادی، جمهوری اسلامی دو راه پیش رو دارد: یکی این که به سرکوب وحشیانه مردم ایران ادامه دهد که این راه تنها خشم و کینه علیه رژیم را بیشتر میکند و برای جمهوری اسلامی نبردی است که در آن ناگزیر شکست خواهد خورد یا این که گشت ارشاد را منحل کند و به زنان اجازه دهد حجاب از سر بردارند که البته حجاب اجباری از ارکان یک حکومت اسلامی است و بدون آن، چنین حکومتی از اساس پاشیده است.
بنیادی باور دارد جمهوری اسلامی به هر حال بازنده است و هر راهی برود، آنقدری بقا نخواهد یافت.
جمهوری اسلامی همواره کوشیده که خیزش انقلابی در ایران را وابسته به غرب و آن را جنبشی سیاسی به جهان بشناساند، اما آنچه در ایران روی میدهد جنبشی برای احقاق حقوق مدنی است. زنان ایران از بنیادیترین حقوق بشر محروماند.
جنایات جمهوری اسلامی توجه جهان را هم به خود جلب کرده و باعث اخراج این کشور از کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد شده است.
طبق قوانین جمهوری اسلامی، بسیاری از تصمیمات مهم زندگی زنان وابسته به اجازه مردان است و شعار انقلاب «زن، زندگی، آزادی» درباره سیاست نیست بلکه درخواست برابری است.
در اوایل اعتراضات برآورد مقامهای اطلاعاتی ایالات متحده این بود که جنبش مردم ایران این بار هم همچون جنبشهای گذشته شکست خواهد خورد اما ایرانیان باور دارند که این بار فرق میکند.
و اگرچه منابعی در داخل رژیم در ابتدای اعتراضات فکر میکردند راه برونرفتی از بحران فعلی وجود خواهد داشت اما با هر چه به خاک و خون کشیده شدن بیشتر اعتراضات، امید برای هر اصلاح هم رنگ باخت.
در کشوری که در زبانی که مردم به آن تکلم میکنند، زن بر مرد تقدم دارد و این در ترکیباتی مثل «زن و شوهر»، «زن و مرد» و «خواهر و برادر» در زبان فارسی هویداست، زنان در نهایت خواستار احقاق حقشان شدهاند.
مردم ایران دیگر خریدار حرفهای رژیم که اگر جمهوری اسلامی نبود ایران دست داعش میافتاد هم نیستند.
به هر حال در ایران آنچه که نباید، برای جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و آب رفته دیگر به جوی بازنمیگردد.
دادگستری آمریکا سه نفر را به جرم تلاش برای ترور مسیح علینژاد، روزنامهنگار و فعال حقوق زنان، متهم کرده است. بنا بر اعلام دادستان کل ایالات متحده، تلاشها برای ترور این «روزنامهنگار آمریکایی» از سمت جمهوری اسلامی بوده است.
در وبسایت شورای آتلانتیک اما مطلبی منتشر شده که به راهکارهای احتمالی آمریکا برای مبارزه با تهدیدات اینچنینی در خاک این کشور پرداخته است.
نقشه ترور چه بود؟
توطئه این بار نقشهای حسابشدهتر از نوبت پیش و تلاش برای ربودن مسیح علینژاد بود اما آنچه نقشه این بار را از دیگر توطئههای اینچنینی متمایز میکند این است که این بار با تلاش افبیآی و شرکای خارجی آن، هر سه فرد متهم به ترور علینژاد بازداشت شدند.
البته دادستان آمریکا نام فردی را که هدف توطئه بود اعلام نکرد اما این شخص مسیح علینژاد، از منتقدان سرسخت جمهوری اسلامی است.
این که تلاشهای جمهوری اسلامی برای استراق سمع، آزار، ربایش و حتی کشتن مخالفان در خارج ایران طی ماههای اخیر بالا گرفته باشد تعجبی ندارد چرا که این وقایع با شدت یافتن مخالفتها در داخل همراه شده است.
افرادی چون مسیح علینژاد حالا نقش مهمی دارند تا در خارج ایران، حکومتها را مجاب کنند سیاست خارجی متفاوتی در پیش بگیرند که از مردم ایران و نه از جمهوری اسلامی حمایت کند.
در کنار اقدامات متنوع جمهوری اسلامی برای خاموش کردن صدای چنین افرادی، اجیر کردن آدمکش هم به چشم میخورد که در کنار بقیه موارد، از راههای رژیم برای ترساندن و تهدید در خارج مرزهای ایران است تا از این طریق به آزادی بیان و شکل گرفتن انجمن و گردهمایی برای آن، ضربه بزند.
همزمان با اعتراضات در ایران، تهدید جمهوری اسلامی برای جهان هم بیشتر شده است و قابلیت مهار این تهدیدات، عاملی مهم در تامین امنیت مخالفان رژیم در خارج خواهد بود.
توانایی جمهوری اسلامی در هدف گرفتن مخالفانش در خارج چقدر است؟
حملات جمهوری اسلامی بر نامعلوم بودن مکان و قابلیت انکار حمله متمرکز است. مثلا تهدیدی از این دست که: «نمیدانی کی و کجا هدف قرار میگیری و وقتی اتفاق بیفتد نمیتوانی اثبات کنی که ما انجامش دادهایم.»
این غیرقابل پیشبینی بودن حمله به نفع رژیم است اما قابلیت انکار احتمالی برای جمهوری اسلامی در حال از دست رفتن است. کشورهای اروپایی در مجمع عمومی سازمان ملل متحد در سال ۲۰۱۹، برای نخستین بار جمهوری اسلامی را برای این دست حملات به تاسیسات نفتی آرامکو در عربستان سعودی، پاسخگو کردند.
از آن زمان دستگاههای اطلاعاتی غرب و نه تنها ایالات متحده با مشاهده و جمعآوری اطلاعات، توطئههای جمهوری اسلامی را در خارج از ایران خنثی کردهاند.
با وجود چنین اقداماتی، میل جمهوری اسلامی به حملات خارجی همچنان برجاست و به نظر میرسد راهبرد آن حالا بیشتر بسته به شانس باشد.
در مورد توطئه برای ترور مسیح علینژاد، این نخستین بار نیست که جمهوری اسلامی در خاک آمریکا نقشه ترور میکشد. در سال ۱۹۷۹ هم علیاکبر طباطبایی، سخنگوی سفارت ایران در دوران حکومت پهلوی را در ایالت مریلند ترور کرد و در سال ۲۰۱۱ هم نقشه ترور سفیر عربستان سعودی در واشینگتن را کشید.
اقدام جمهوری اسلامی برای قتل سفیر عربستان سعودی در واشینگتن ناشیانه بود و از آن پس، نشانی از آن «دست و پا چلفتی» بودن در نقشههای جمهوری اسلامی به چشم نمیخورد.
ایالات متحده هم از واقعه توطئه ترور سفیر عربستان سعودی درس گرفت که باید هماهنگی بهتری بین سرویسهای اطلاعاتی و پردازش اطلاعات جمعآوری شده برقرار باشد.
اما خطر جمهوری اسلامی در خاک آمریکا تا چه اندازه بزرگ است و واشینگتن چطور میتواند آن را متوقف کند؟
دولت آمریکا در طی سالهای اخیر به رویکردهای تندتری روی آورده تا برنامه هستهای جمهوری اسلامی را محدود کند. مقامهای ایرانی، سپاه پاسداران و دیگر کسبوکارهای دولتی و خصوصی در ایران تحت شدیدترین تحریمهای اقتصادیاند. بسیاری از این تحریمها، تحریمهایی یکجانبه از سوی ایالات متحدهاند.
این که حالا سه نفر به اتهام نقشه ریختن برای قتل مسیح علینژاد در بازداشت به سر میبرند، گامی رو به جلو است و این افراد محاکمه نیز خواهند شد اما از زاویه دیگر، چنین توطئههایی، تصورات معمول درباره «بازدارندگی» را هم به چالش میکشند: مثلا اینکه تلافی نظامی مانند کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، در بازداشتن تهران از حمایت از تروریسم در خاک آمریکا موثر نبوده است.
با این حال راههای دیگری مثل همکاری نزدیک با متحدان آمریکا برای منزوی کردن هر چه بیشتر جمهوری اسلامی، در تغییر دادن رفتار این رژیم موثر بوده است.
جمهوری اسلامی آسیبپذیر است و ایالات متحده نیاز دارد تا تمرکزش را از برنامه هستهای فراتر ببرد تا موفق به ایجاد تغییر در رفتار رژیم حاکم بر ایران شود؛ به ویژه زمانی که مردم ایران با اعتراضاتشان میکوشند جامعهشان را به راهی ببرند تا در آینده نیازی به حملات و بازداشتهای اینچنینی در خاک آمریکا وجود نداشته باشد.
از آنجا که هیچ چیزی، چه بمب اتم چه موشک بالستیک و کروز و پهپاد نمیتواند از ایران به خاک آمریکا برسد، جمهوری اسلامی همچنان به هدف قرار دادن افراد ادامه خواهد داد. آمریکاییها در سراسر جهان زندگی و به جایجای دنیا سفر میکنند، پس میتوانند همه جا آماج حمله قرار بگیرند.
آمریکا نمیتواند تمام شهروندانش را درون یک حصار در امان نگه دارد. پس باید راههایی پیدا کند که در همکاری با بقیه کشورها و در برخی موارد با فشار آوردن بر آنها، سفر اجیرشدگان جمهوری اسلامی به خارج ایران را دشوارتر کند و چنین توطئههایی را با منع صدور ویزا برای افراد خانواده کسانی که در کشیدن چنین نقشههایی دست دارند، دشوار کند. این افراد نباید اجازه داشته باشند به راحتی در غرب زندگی کنند.
تحلیل منتشر شده در وبسایت عرب نیوز درباره سقوط ارزش پول ملی و وضعیت اقتصادی در ایران را بخوانید.
کاهش ارزش پول ملی ایران به رقم بیسابقهای رسیده است. این وضعیت پیامد انزوای بینالمللی رژیم و تحریمهای جدید اتحادیه اروپا علیه سپاه پاسداران است که در کنار اعتراضات سراسری، به بیثباتی هر چه بیشتر رژیم در سال ۲۰۲۳ خواهد انجامید.
از زمان آغاز اعتراضات سراسری و سرکوب وحشیانه حکومتی، ریال دستکم ۲۹ درصد از ارزش خود را از دست داده است. روز ۲۲ ژانویه، ۴۵۰ هزار ریال در برابر یک دلار آمریکا معامله شد که با این حساب، به پایینترین ارزش خود رسید.
جیمز دیواین، استاد علوم سیاسی و روابط بینالملل در دانشگاه مونت آلیسون کانادا، معتقد است که انزوای سیاسی رو به افزایش جمهوری اسلامی- به علت سرکوب معترضان، حمایت رژیم از روسیه در جنگ اوکراین و قرار گرفتن احیای برجام در هالهای از ابهام- باعث کاهش ارزش ریال شده است.
دیواین، مدیریت ناکارآمد و فساد را آفتی میداند که از زمان بر سر کار آمدن جمهوری اسلامی، گریبانگیر اقتصاد ایران شده است.
نظر امیلی هاثورن، تحلیلگر حوزه ریسک و اقتصاد هم این است که کاهش بهای شدید ریال، غیرقابل پیشبینی نبود.
هاثورن تورم بالا، انزوای بینالمللی و شاخص پایین اعتماد سرمایهگذار و مصرفکننده، همه را باعث کاهش ارزش ریال میداند.
کاهش ارزش ریال و تورم بالا هم به بحران گران شدن مواد غذایی انجامیده که این خود باعث افزایش خشم و نارضایتی علیه رژیم شده است.
یک محقق حوزه تاریخ با اشاره به اثر روانی کاهش ارزش ریال در ایران میگوید مردمی که آرزومند بازگشت به دوران پیش از جمهوری اسلامیاند، از دلار ۷۰ ریالی در زمان شاه در مقایسه با دلار ۴۵ هزار ریالی در جمهوری اسلامی سخن میگویند.
او میگوید که با ارزش فعلی ریال، دستمزدها همین حالا هم پا به پای تورم حرکت نمیکنند.
کاهش ارزش ریال، واردات را برای افراد و شرکتهایی که در کار محصولات وارداتیاند دشوار کرده و مسافرت خارج، حتی به مقاصد نزدیکی مثل دوبی و ترکیه هم سختتر شده است.
به عقیده هاثورن، وضعیت «بد و شکننده» اقتصاد جهان هم به این شرایط اضافه شده و این دوره اقتصادی را برای ایران از دورههای اینچنینی پیشین دشوارتر کرده است.
فشار خارجی بر اقتصاد ایران هم بیشتر شده است.
خشم زیاد مردم از حکومت نیز که در اعتراضات و اعتصابات کارگران مشهود است، به احساس عدم امنیت اقتصادی در ایران دامن زده است.
نظر هاثورن این است که تحریمهای اتحادیه اروپا علیه سپاه پاسداران تاثیر قابل توجهی بر کاهش ارزش ریال داشته است.
جیمز دیواین هم معتقد است تحریمهای شدید بینالمللی بر روی هم انباشته شده و اوضاع رژیم را در وضعیت بغرنجی قرار داده است.
با وجود تمامی این موارد، اطمینانی از این که فشار اقتصادی به بدترین نقطهضعف رژیم تبدیل شود وجود ندارد.
دیواین باور دارد ۲۵ تا ۴۰ درصد اقتصاد ایران دست سپاه پاسداران است و سپاه به بازار سیاه و قاچاق هم بهترین دسترسی را دارد. برای همین تحریم سپاه کار رژیم را تمام نمیکند چون دست سپاه در آن صورت همچنان به اجناس و خدمات داخل ایران خواهد رسید.
نظر دیواین این است که با رفتن جمهوری اسلامی، اثری از سپاه پاسداران هم بر جا نخواهد ماند چون اگر تغییر حکومتی رخ دهد، سپاه پاسداران در داخل و خارج ایران تحت پیگرد خواهد بود.
او تاکید دارد که جدا کردن نیروهای سرکوب و سپاه پاسداران از رژیم، به هیچ وجه آسان نخواهد بود.
دست یاری چین و روسیه؟
با این که تحریمهای جهانی بر مبادلات جمهوری اسلامی با چین و روسیه اثری ندارد، توانایی این دو قدرت غیرغربی در جلوگیری از سقوط آزاد ریال محل شک و تردید است.
ممکن است تجارت و معاوضه برخی اجناس و امکانات برای جمهوری اسلامی با این دو کشور آسانتر باشد اما این خود به تنهایی ریال را سر پا نگه نخواهد داشت و اقتصاد ایران را هم نجات نخواهد داد.
دیواین معتقد است با این که جمهوری اسلامی هنوز مقدار متنابهی نفت به چین میفروشد، بعید است که این میزان فروش نفت، ریال را زنده کند.
دلیل دیگر کاهش ارزش ریال، اقدام واشینگتن در جلوگیری از قاچاق دلار جمهوری اسلامی از کشور همسایه، عراق است که این هم بر ارزش ریال تاثیر منفی داشته است.
دیواین بر این باور است که از دست روسیه و چین برای نجات دادن جان ریال کاری برنمیآید اما ممکن است این دو کشور در آینده دست به اقداماتی بزنند تا انزوای اقتصادی را که جمهوری اسلامی به آن دچار شده، کاهش دهند.
بنا بر پیشبینی هاثورن نیز در سال ۲۰۲۳، اعتراضاتی با منشا اقتصادی در ایران روی خواهد داد. او سقوط رژیم را دیرتر از چند سال آتی پیشبینی میکند اما تنشهای اقتصادی را در نامحبوبتر شدن رژیم در آینده، دخیل میداند.
جیمز دیواین معتقد است افزایش قیمت و کمبود اجناس برای مصرفکنندگان، اعتراضات بیشتری در پی خواهد داشت که در نهایت مشروعیت رژیم را هر چه بیشتر تضعیف خواهد کرد و در نتیجه، رژیم به ضرب و زور بیشتری برای مهار کردن وضعیت روی خواهد آورد.
نظر جیمز دیواین این است که جمهوری اسلامی برای این که از سطح ناآرامی فعلی تا اندازهای جان به در ببرد، ظرفیت دارد اما تاکید میکند که اگر به اشتباهات سیاسی دچار شود، کنترل بر امور را از دست خواهد داد.
به نظر دیواین اگر رژیم در جریات اعتراضات شمار زیادی از افراد، به ویژه زنان جوان را در خیابان بکشد یا معترضان را اعدام کند، فضا را به شدت برای خود متشنج خواهد کرد.
دیواین همچنین معتقد است معترضان به سازماندهی بهتری نیاز دارند چرا که سازماندهی فعلی اعتراضات، رژیم را آن گونه که باید و شاید به چالش نکشیده است.