پاسخ گلمحمدی به درویش: «خیلی هم حال خوبی دارم، به حل مشکلات امید ندارم»
یحیی گلمحمدی در واکنش به مصاحبه روز گذشته درویش با خبرنگاران که مدعی شده بود سرمربی پرسپولیس احوالات مناسبی برای سرمربیگری ندارد، گفت: « اتفاقا اوضاع حال و احوالم خیلی هم خوب است. از شرایط روحی خیلی خوبی هم برخوردار هستم.»
گلمحمدی در ادامه به ورزش سه گفته: «شرایط برای ادامه همکاری وجود ندارد و هیچ امیدی به حل مشکلات با این شرایط وجود ندارد و این تنها دلیل آن [کنارهگیری از سرمربیگری پرسپولیس] است.»
روز گذشته مدیرعامل پرسپولیس در جمع خبرنگاران در توضیح دلیل کنارهگیری گلمحمدی برای جدایی از پرسپولیس، گفته بود: «میگویند اوضاعشان از نظر احوالات برای مربیگری کردن اصلا مساعد نیست. احتمالا تا فردا تکلیفشان روشن میشود.»
امروز ۱۷ دی، ماه پنجاه و ششمین سالروز درگذشت جهانپهلوان غلامرضا تختی، اسطوره کشتی ایران است. غلامرضا تختی روز پنجم شهریور ماه سال ۱۳۰۹ در جنوب تهران به دنیا آمد و در روز هفدهم دی ۱۳۴۶ در اوج محبوبیت و افتخار چشم از جهان فروبست.
تختی ۷ مدال جهانی و المپیک داشت (زندگینامهای از غلامرضا تختی را اینجا بخوانید)؛ اما برای مردم، تختی بیشتر پهلوان بوده است تا قهرمان ورزشی. مردی که از حافظه تاریخی مردم و البته ورزش ایران پاک نمیشود. روایت زندگی و مرگ جهان پهلوان اما همچنان بعد از گذشت سالها با رازهایی پنهان گره خورده است. تختی خودکشی کرد، یا نه؟
هنوز هم حداقل یک ورزشگاه در هر شهر ایران «تختی» نام دارد و هنوز هم مرام «آقاتختی» خریدار دارد و البته دشمن هم زیاد دارد.
«تختی مرد؟» و چه باورناپذیر بود این خبر، چه بهتآور بود این خبر. تختی مرد؟ چه کسی تختی را کشت؟ محمد بلوری از ۱۷ دی ۴۶ میگوید: «تختی خودکشی کرده؟ مگر میشود؟ پهلوان و قهرمان ملی اینقدر ناامید میشود از زندگی که خودش را بکشد؟ کسی باور میکند؟ ما مینوشتیم خودکشی کرده، کسی باور نمیکرد. در دفترچه خاطرات تختی نوشته بود که چه گذشت، چطور «بین همسرم و خواهرهایم دعوا شد». از خانه بیرون میزند و میرود هتل. برای یک پهلوان سخت بود که بشنود به او بگویند «مردی نداری». مردم حماسهها ساخته بودند از تختی. این صحنه اصلا یادم نمیرود؛ زنی که خدمتکار خانهها بود، النگویش را درآورد داد. به تختی برای زلزله بوئینزهرا. چندتا خانواده را کمک میکرد، اداره میکرد.»
بیش از نیم قرن درباره جهانپهلوان تختی نوشتهاند، درباره سیرتش، درباره ناجوانمردیهایی که بر او رفت. او که وصیتنامهاش را به تاریخ ۱۶ دی ۱۳۴۶ تنظیم کرده بود، یک روز پیش از مرگ. ابراهیم افشار نوشته: «انگار هیچ عالیه خانمی نبود که جلوی انتحار تختی را بگیرد، همانطور که جلوی انتحار شهریار را گرفت.»
غلامرضا پسر مشرجب بزرگ شد، به قلب ها رسوخ کرد، به شهرت و قهرمانی رسید، پهلوان شد، جهانپهلوان شد، اما پهلوان آرام نبود. پشت آن لبخند، اقیانوسی از غم بود که هیچگاه شنیده نشد.
خودکشی شد؟ چه فرقی میکند؟
حالا چه فرقی میکند که «خودکشی کرده باشد» یا «خودکشی شده باشد»؟ جهانپهلوان بیش از نیمقرن میشود که نیست حالا همه زندگی و دستنوشتهها و روابطش را زیر و رو کنید تا ببینید خودکشی شد یا خودکشی کرد، نیست، نبود، ۱۸ سالگی بابک را ندید تا چمدان شانسش را برای تک پسرش باز کند: «در این چمدان همه یادگاریهایش را از دوران سفر به مسجد سلیمان برای کار و همینطور سربازی جمع کرده بود. دست نوشته هایش هم در این چمدان بود. آقا مهدی (تختی) آن موقع می گفت اگر بابک ۱۸ ساله شد این چمدان را باز می کنم تا او یادگاری های پدرش را ببیند.»
جلال آلاحمد نوشته: «او پوریای ولی نبود، او هیچکس نبود. او خودش بود، بگذار دیگران را به نام او و با حضور او بسنجیم. او مبنا و معنی آزادگی است...»
و او خودش بود. همویی که روزی به عرش بود و روزی به فرش. همتیمها و همبازیهایش او را بایکوت کرده بودند. هرچند که شایعات اختلاف بین قهرمانان کشتی ایران، بالاخره در ۷ آذر ۱۳۴۶ به پایان رسید و عباس زندی به همراه امامعلی حبیبی با غلامرضا تختی آشتی کردند و مشکلات را به دست فراموشی سپردند. تلخ اینکه ۴۰ روز بعد از خبر این آشتی کنان، در ۱۷ دی ۱۳۴۶ خبر درگذشت ناگهانی جهان پهلوان تختی در هتل آتلانتیک تهران اعلام می شود.
روزنامه ها تیتر زده بودند: «دل شیر خون شده بود.»
بوسه میزنم بر دستانی که مردم را شاد کرد
اما قصه جهان پهلوان تختی، حکایت مردمانی است که برای خود قهرمانی میسازند و بعد با بیرحمی در حال و احوال خصوصیاش سرک میکشند و بعدتر با بیرحمی بیشتر، یک شبه او را از عرش به فرش میآورند.
دکتر مصدق در نامهای پس از قهرمانی آقاتختی در المپیک نوشت: «آقای تختی عزیز؛ مردم ایران هرگاه گامی برداشتهاند که میتوانسته منجر به آزادی و بهروزی آنها شود، با دیواری از کجفهمی و خیانت و استبداد راهشان سد شده و حاصل بینتیجه مبارزات صادقانهشان تنها افسردگی عمومی و خزیدن در لاک بیتفاوتی و نسیان بوده. این مردم پاک لایق بهترین شادیها هستند و عموما بدترین غصهها نصیبشان میشود. گویی این تقدیر محتوم ملت شریفمان است. تقدیر سیاهی که اراده ملیمان را سست و ناامیدی بر کشورمان مسلط کرده. مردم حالا تمام شکستهای ملی و اجتماعیشان را پس از آن کودتای شوم، با طعم شیرین پیروزهای شما جبران میکنند. امروز اگر در حصر خانگی نبودم، به استقبالتان آمده و بر دستهایی که مردم افسرده ایران را شاد کردند، بوسه میزدم.»
آلبرت کوچویی، روزنامهنگار و گوینده پیشکسوت رادیو و تلویزیون در کتاب «تختی خانه ندارد» درباره جهانپهلوان نوشته: «فروتن، افتاده، جوانمرد، قلندر و... آنکه بر تشک کشتی چون از ضربه خوردن دست حریف خبردار میشود، هرگز به آن دست نزدیک نشد و پهلوانیهای بسیار. در تقاطع فتحی شقاقی و ولیعصر (پهلوی) در دهه چهل، تقاطعی نبود، بنبست بود. یک گلفروشی بود که بعد از گشایش تقاطع، دیگر نبود. کریستالنامی بهگمانم. صاحب آن، دوست تختی بود. گاه تختی، جلو گلفروشی مینشست. چند مدرسهای آن دور و اطراف بود که بسیاری بهخاطر دیدن پهلوان، راه کج میکردند؛ تا به دیدار او بیایند. ما که بزرگتر بودیم و تماشای پهلوان بسمان بود، آنسوی خیابان به تماشا میایستادیم. ضیافت جوانمردی و پهلوانی بود. چنان جلو بچههای قد و نیمقد دبستانی بهپا میایستاد، که انگار مقام برتر از او هستند.»
پهلوان بینظیری بود
عبدالله موحد، نابغه کشتی ایران، پیش از این درباره جهانپهلوان غلامرضا تختی به ایران اینترنشنال گفته بود: «همین الان من جلوی چشمم ایشان را میبینم. بچههای کشتی بیشتر تختهنرد با هم بازی میکردند. اما در خانواده ما شطرنج بازی میکردیم. هر اردو که بودیم، بعد از ناهار من را صدا میزد «جوون، بیا بشین شطرنج بازی کنیم.» اما من ندیدم و نشنیدم در مسائل سیاسی باشد. پهلوان بینظیری بود. پهلوانی هم نظیر او در ایران نیامده است.»
با اعلام رسانههای ایران، سعید مهری قرارداد خود با باشگاه استقلال را فسخ کرد. تسنیم اعلام کرده هافبک سه فصل اخیر آبیها که در ابتدای این فصل به دلیل محدودیت استقلال در سقف بودجه با این باشگاه قراردادی ۱۶۰ میلیون تومانی بسته بود، احتمالا راهی آپوئل قبرس خواهد شد.
بامداد ۱۷ دی ۱۴۰۱، طناب دار جمهوری اسلامی دو ورزشکار دیگر را به قتل رساند؛ محمدمهدی کرمی، کاراته کای ۲۱ساله و کیان (محمد) حسینی، قهرمان ۴۰ساله هنرهای رزمی.
جمهوری اسلامی مدعی است آنها را به اتهام مشارکت در مرگ یک بسیجی به نام روح الله عجمیان در مراسم چهلم حدیث نجفی در بهشت سکینه کرج، محاکمه و اعدام کرده است.
دو ماه و پنج روز قبل ۱۷ دی ۱۴۰۱، در بهشت سکینه کرج و در مراسم چهلم حدیث نجفی مامورین لباس شخصی مشغول سرکوب مردم معترض بودند و درگیری ها منجر به مرگ روح الله عجمیان شد. جمهوری اسلامی تعداد زیادی را به اتهام مرگ او بازداشت و برای آنها حکم اعدام صادر کرد.
دادگاه های فرمایشی بدون وکیل، با استناد به اعترافاتی که تحت تاثیر شدیدترین شکنجه های روحی جسمی و حتی جنسی برگزار شد، کیان حسینی و محمدمهدی کرمی را به چوبه دار برد.
همزمان کمپین های داخلی و بین المللی برای جلوگیری از اعدام این دو ورزشکار تشکیل شد.
هلگه لیمبورگ، نماینده پارلمان آلمان کفالت سیاسی محمد مهدی را به عهده گرفت. حمیده عباسعلی کاراته کای المپیکی ایران از دیگر ورزشکاران درخواست کمک کنند. حتی درخواست دادرسی عادلانه او به رادیو ورزش جمهوری اسلامی هم کشیده شد.
در کنار تمامی اینها نه اعتصاب غذای محمدمهدی فایده ای داشت و نه التماس پدر و مادرش. محمد مهدی در بامداد ۱۷ دی به قتل رسید.
اعدام مظلومانه محمدمهدی موجی از واکنش ها را در دنیا در پی داشت. حتی مهدی طارمی هم که بعد از قتل مهسا امینی همیشه خنثی بوده کرده و به قول خودش «سیاسی نبود» هم واکنش نشان داد.
ماشاالله کرمی، پدر دادخواهش، در ۳۱ مرداد ۱۴۰۲ بازداشت شد. کمیته پیگیری وضعیت بازداشتشدگان، اعلام کرده کیفرخواست پرونده ماشاالله کرمی، با ۵ اتهام از سوی دادسرای انقلاب کرج صادر شده و به مواردی چون «عضویت در دستهجات به قصد اقدام علیه امنیت کشور» و «اهانت به مقدسات» متهم شدهاست.
قتل حکومتی کیان حسینی
اما سرگذشت کیان حسینی، متهم ردیف دوم پرونده عجمیان حکایت یکی از تلخترین قتلهای حکومتی و دردناکترین سرنوشتها در جمهوری اسلامی است؛ او پدر و مادر خود را سالها قبل از دست داده بود و کسی را نداشت تا پیگیر وضعیتش باشد.
دریا صفایی، نماینده مجلس بلژیک و هارالد تروخ، نماینده مجلس اتریش کفالت سیاسی او را بر عهده گرفتند. صفایی خود را مادرخوانده سیاسی محمد اعلام کرد.
وكيل این ورزشکار گفته او برای اعتراف اجباری انواع شکنجه را تحمل کرد؛ از ضربوشتم با چشم و دستوپای بسته تا لگد به سر و بیهوشی، و البته شوکر. ورزشکار تنهایی که به کودکان فقیر هنرهای رزمی را به رایگان آموزش میداد.
قتل حکومتی کیان، یکی از دردناکترین آدمکشیهای جمهوری اسلامی بود؛ اعدام او موجی از واکنشهای تند را میان مردم و در فضای مجازی فارسیزبان بهراه انداخت.
او حالا در آرامستان بهشت علی اشتهارد، آرمیده است. اما بر خلاف دوران کوتاه زندگی اش دیگر تنها نیست. هرچند ماشاالله کرمی، پدر محمدمهدی کرمی آزاد نیست که به او نیز سر بزند، اما ایرانیان بسیاری هر هفته یاد کیان حسینی را زنده میکنند و او را فرزند و برادر خود میخوانند.
واکنشها به قتل مظلومانه کیان حسینی آنقدر گسترده بود که جمهوری اسلامی از برگزاری مراسم یادبود او هم جلوگیری کرده است.
مرتضی پورعلیگنجی، یک سال پس از شکست سنگین ایران برابر انگلستان در جام جهانی ۲۰۲۲، گفت: «از بیرون تحت فشار بودیم و بعضی از هواداران در استادیوم به ما حرفهای رکیکی میزدند. همه چیز دست به دست هم داد که ما گل بخوریم و دیگر شیرازه تیم ما از هم پاشید.»
تیم ملی فوتبال در حالی راهی جام جهانی شده بود که همزمان با اوجگیری اعتراضات مردمی در خیزش انقلابی پس از کشتهشدن مهسا امینی، فوتبالیستهای تیم ملی به دیدار رئیس دولت جمهوری اسلامی رفتند. ملیپوش ایران در جامهای جهانی روسیه و قطر، درباره شکست برابر انگستان به ایسنا گفت: «در جام جهانی قطر، حمایت بیشتری از ما میتوانست بشود اما بسته به یکسری مسائل آن حمایت از طرف مردم و طرف جوانب دیگر نبود. ما در بازی با انگلستان به شکل سیستمی باختیم.»
او گفت: «من فکر میکنم که تصمیم اشتباهی از سوی کیروش در بازی با انگلیس گرفته شد. تغییر سیستم باعث شد که تا دقیقه ۲۵ یا ۳۰، گل نخورده بودیم که علی بیرانوند مصدوم شد و ما از نظر روحی و روانی به هم ریختیم. متاسفانه نتوانستیم نتیجه خوبی بگیریم.»
پورعلیگنجی درباره حرفهای کیروش بین دو نیمه و پس از بازی، گفت: «هزار بار دیگر هم بگویید چه گفت، وقتی شرایط با سیستم خوب پیش نرفت، هیچ صحبتی تاثیرگذار نمیشد.»
اعتمادآنلاین خبر داده که «مربی فوتبال که به «آزار و اذیت» چند پسربچه متهم شده است، از سوی دادگاه به اعدام محکوم شد. او در دادگاه اتهام تجاوز را انکار کرده بود.»
این مربی فوتبال پایه در دفاعیاتش گفته بود: «من هیچ تعرضی به این بچهها نکردم. پس از تمرین بچهها را روی پایم مینشاندم.»
در این گزارش آمده است: «متهم که مردی جوان است با شکایت پدر یکی از شاگردانش تحت تعقیب قرار گرفت و پس از این شکایت بود که شکات دیگری نیز به دادگاه مراجعه و اعلام کردند از سوی مربی جوان فوتبال آزار و اذیت شدهاند.
پدر پسربچهای که اولین شکایت را به پلیس گزارش داده بود گفت: پسرم فوتبال دوست داشت و من هم بعد از کلی تحقیق، او را در یک باشگاه ثبتنام کردم. تحقیقات زیادی هم کرده بودم تا مطمئن شوم مربیای که آنجاست از مراکز ذیصلاح مدرک داشته و تایید شده باشد. بعد از مدتی متوجه شدم پسرم گوشهگیر و پرخاشگر شده است. او نمیتوانست درس بخواند و وضعیت روحی بدی داشت. مادرش کلی با او کلنجار رفت تا متوجه شد پسرم مورد آزار و اذیت قرار گرفته است. پسرم به مادرش گفته بود مربی فوتبال او را اذیت کرده و فیلم گرفته است.
وقتی ماموران برای بازداشت مربی فوتبال اقدام کردند متوجه شدند متهم فرار کرده است. با این حال با گذشت چند ماه از ماجرا او را بازداشت کردند. در این مدت هفت نفر دیگر از اوشکایت کردند و گفتند مورد آزار و اذیت قرار گرفتهاند.
در بررسی خانه متهم تعدادی عکس و فیلم پیدا شد که مشخص بود متهم از بچهها تهیه کرده است. مربی فوتبال که ابتدا منکر همه چیز بود با دیدن مدارک بهدستآمده مدعی شد قصد آزار بچهها را نداشته و فقط با آنها شوخی کرده است.
یکی از بچهها در دادگاه کیفری تهران گفت: «مربی ما را آزار میداد و وادارمان میکرد به بدن همدیگر دست بزنیم. او از بچهها میخواست از این کار فیلم بگیرند.»
مربی در دفاعیاتش اتهام تجاوز به بچهها را رد کرد: «من هیچ تعرضی به این بچهها نکردم. بعد از تمرین این بچهها را روی پایم مینشاندم و بابت این مساله متاسفم اما تعرضی نکردم.»
با پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و متهم را با توجه به مدارک موجود در پرونده به اعدام محکوم کردند.