علیرضا نامورحقیقی، تحلیلگر سیاسی، درباره روند مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا گفت: «در یک سناریوی برد-برد، ایران میتواند وارد تعلیق غنیسازی شود.»
او افزود که در این صورت، آمریکاییها میتوانند «جدول زمانی مشخصی ارائه دهند و گامبهگام، در ازای اقداماتی که ایران انجام میدهد، بخشی از تحریمها را بردارند.»
محسن سازگارا، تحلیلگر سیاسی، در برنامه چشمانداز گفت: «خامنهای تصور میکند ترامپ اهل جنگ نیست و با اتکا به همین محاسبه، ریسک بزرگی کرده است.»
او افزود: «اما آمریکا و اسرائیل آمادهاند در صورت شکست مذاکرات، دست به اقدام نظامی و هدف قرار دادن زیرساختهای اقتصادی ایران بزنند.»
امیر حمیدی، کارشناس امنیت ملی، به ایراناینترنشنال گفت بنبست هستهای، دو مسیر ناهمسو و تنشی فزاینده فضای مذاکرات میان تهران و واشینگتن را در بر گرفته است.
او گفت در شرایطی که هنوز زمان برگزاری دور ششم مذاکرات هستهای رسما اعلام نشده، شکاف بین خواستههای دو طرف عمیق و عمیقتر میشود.
به گفته حمیدی، فرانسه و آمریکا از یکسو با زبانی هماهنگ تاکید دارند اجازه نخواهند داد جمهوری اسلامی به سلاح هستهای دست یابد و از سوی دیگر تهران صراحتا گفته غنیسازی را حق خود میداند.
او افزود: «این تقابل و مواضع نشان میدهند فضای مذاکرات وارد فاز اصطکاک شده است. جایی که دیپلماسی تنها در صورتی موفق خواهد شد که یکی از دو طرف از خطوط قرمز خود صرفنظر کند، اما هم تهران و هم واشینگتن در موقعیتی قرار دارند که عدول از مواضعشان، هزینه حیثیتی و استراتژیکی برایشان در پی خواهد داشت.»
این کارشناس امنیت ملی تاکید کرد آمریکا نمیخواهد تصویر ضعف یا مماشات از خود در برابر تهران را به رقیبانش نشان بدهد.
حمیدی پیشبینی کرد اگر در هفتههای آینده توافقی حاصل نشود، دو سناریوی «تشدید فشارها و تحریمهای بیشتر» یا «فعالسازی گزینه نظامی از سوی اسرائیل با حمایت ضمنی واشینگتن» محتمل خواهد بود.
او همچنین با اشاره به احتمال خروج تهران از انپیتی، آن را «یک قمار خطرناک برای آینده ایران» خواند و گفت این تصمیم به معنای عبور کامل جمهوری سالامی از نظم حقوق بینالمللی و ورود به فاز تقابل با جهان خواهد بود.
این کارشناس امنیت ملی با اشاره به سه فاز سیاسی، نظامی و اقتصادی پیامدهای چنین تصمیمی گفت خروج از انپیتی منجر به انزوای کامل دیپلماتیک تهران شده و مشروعیت بینالمللی آن را به شدت تضعیف خواهد کرد.
به گفته حمیدی، این اقدام بهانهای به اسرائیل و آمریکا میدهد تا اقدام نظامی را ضرورتی دفاعی جلوه دهند و در فضای فعلی منطقه، این تصمیم میتواند آغازگر زنجیره واکنش نظامی و بیثباتی بزرگتری شود.
او تاکید کرد از نظر اقتصادی نیز چنین تصمیمی منجر به بازگشت فوری و کامل تحریمهای سازمان ملل علیه ایران میشود و تجارت و فروش نفت جهانی را به خطر خواهد انداخت.
در روزهای اخیر، مجموعهای از تحولات و نشانهها حاکی از بنبست در مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا و افزایش احتمال وقوع درگیری نظامی بین دو کشور است.
این نشانهها در مجموع چشمانداز رسیدن به توافق را تیرهتر و خطر برخورد نظامی را واقعیتر کردهاند.
مهمترین نشانه در روزهای اخیر، تشدید لحن میان رهبران دو کشور است.
علی خامنهای در سخنرانی چهارشنبه گذشته با عباراتی تند آمریکا را خطاب قرار داد و تاکید کرد برنامه غنیسازی ایران به این کشور ربطی ندارد.
تنها ۴۸ ساعت بعد، دونالد ترامپ در پاسخ به این سخنان تصریح کرد که جمهوری اسلامی هرگز اجازه غنیسازی نخواهد داشت.
مشروح تحلیل را اینجا بخوانید.


در روزهای اخیر، مجموعهای از تحولات و نشانهها حاکی از بنبست در مذاکرات میان جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده آمریکا و افزایش احتمال وقوع درگیری نظامی بین دو کشور است. این نشانهها در مجموع چشمانداز رسیدن به توافق را تیرهتر و خطر برخورد نظامی را واقعیتر کردهاند.
۱. تشدید جنگ لفظی بین رهبران ایران و آمریکا
مهمترین نشانه در روزهای اخیر، تشدید لحن میان رهبران دو کشور است.
علی خامنهای در سخنرانی چهارشنبه گذشته با عباراتی تند آمریکا را خطاب قرار داد و تاکید کرد برنامه غنیسازی ایران به این کشور ربطی ندارد.
تنها ۴۸ ساعت بعد، دونالد ترامپ در پاسخ به این سخنان تصریح کرد که جمهوری اسلامی هرگز اجازه غنیسازی نخواهد داشت.
۲. توقف مذاکرات رسمی
مذاکرات رسمی بین ایران و آمریکا متوقف شده است. برخلاف فضای خوشبینانهای که در ابتدای مذاکرات شکل گرفته بود و تصور میشد جلسات بهصورت هفتگی و حتی بیشتر برگزار شوند، پس از دور پنجم مذاکرات در رم، هیچ گفتوگوی جدیدی برگزار نشده است.
علاوه بر توقف مذاکرات رسمی، جلسات کارشناسی نیز که قرار بود به مذاکرات کمک کنند، به حالت تعلیق درآمدهاند.
این عقبگرد از برنامههای اولیه، نشانهای واضح از افت شدید در روند گفتوگوهاست.
۳. نبود ابتکار تازه برای خروج از بنبست
در حال حاضر، هیچ پیشنهاد عملی و جدیدی برای خروج از بنبست فعلی ارائه نشده است.
جمهوری اسلامی نهتنها پیشنهاد آمریکا را رد کرده، بلکه به ابتکارات میانجیگرانه عمان نیز بیتوجهی نشان داده است.
سخنان علی شمخانی درباره تدوین یک پیشنهاد از سوی ایران هم تاکنون عملی نشده است. در مقابل، آمریکا اعلام کرده پیشنهاد خود را ارائه داده و اکنون نوبت تهران است که آن را بپذیرد.
۴. بازگشت تحریمها علیه جمهوری اسلامی
در حالی که هفته گذشته اعلام شد که اجرای تحریمهای آمریکا علیه جمهوریاسلامی به عنوان یک نشانه تمایل به توافق متوقف شده؛ در پی سخنان تند رهبر جمهوری اسلامی، دولت ترامپ بلافاصله تحریمهای جدیدی را اعمال کرد.
این تحریمها عمدتا متوجه شبکههای مالی در سایه جمهوری اسلامی بود که وظیفه انتقال منابع مالی به گروههای نیابتی را بر عهده دارند. خانواده زرینقلم از جمله اهداف این تحریمها بودهاند.
از سرگیری تحریمها نشانهای از ناامیدی دولت آمریکا از امکان رسیدن به توافق است.
۵. تغییر فرماندهی در سنتکام
همزمان با افزایش تنشها، ترامپ فردی سختگیر نسبت به جمهوری اسلامی، یعنی دریاسالار «برد کوپر» را بهعنوان فرمانده جدید سنتکام معرفی کرده است.
کوپر پیشتر فرمانده ناوگان پنجم آمریکا در خلیج فارس بوده و شناخت دقیقی از منطقه و نیروی دریای سپاه و اهداف قابل حمله در منطقه دارد.
انتخاب او نشانهای از آمادگی بیشتر آمریکا برای مواجهه نظامی با ایران در صورت لزوم تلقی میشود.
۶. افزایش تمرینهای نظامی اسرائیل
اسرائیل در هفتههای اخیر تمرینهای نظامی خود را برای حمله به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی افزایش داده است.
آمادگی ارتش اسرائیل بهحدی رسیده که حتی آمریکا از این مسئله ابراز نگرانی کرده و از مقامات اسرائیلی خواسته تا زمان ادامه مذاکرات، اقدامی نظامی انجام ندهند.
سه مقام ارشد اسرائیلی به واشینگتن سفر کردهاند تا درباره عدم اقدام نظامی در زمان مذاکرات به آمریکا اطمینان دهند اما آمادگی اسرائیل برای حمله رد صورت شکست مذاکرات آشکار است.
۷. افزایش تنشهای منطقهای با نیروهای نیابتی ایران
درگیریهای منطقهای میان نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی و اسرائیل در حال افزایش است. از جمله میتوان به حملات موشکی حوثیها به اسرائیل، شلیک راکت از سوریه به سوی اسرائیل، حملات جدید اسرائیل به حزبالله لبنان و ارسال موشکهای بالستیک به گروههای شبهنظامی در عراق اشاره کرد.
این تحرکات، احتمال درگیری مستقیم ایران و اسرائیل را افزایش میدهد.
۸. فشارهای بینالمللی بر اسرائیل
فشارهای اروپا بر اسرائیل در موضوع غزه افزایش یافته و برخی تحلیلگران معتقدند که اسرائیل ممکن است با هدف کاهش فشارها، درگیری جدیدی را با ایران آغاز کند.
مقامات اسرائیلی تاکید کردهاند که اگر اکنون اقدام نکنند، در آینده دیگر فرصتی برای نابودسازی تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی نخواهند داشت.
۹. واردات مواد شیمیایی برای تولید سوخت موشک
رسانهها گزارش دادهاند که جمهوری اسلامی مجددا هزاران تُن مواد شیمیایی از چین خریداری کرده که برای تولید سوخت جامد موشک استفاده میشود. این بار حجم واردات سه برابر مرحله قبل است و نگرانیهایی را درخصوص وقوع حوادثی مشابه انفجار بندرعباس ایجاد کرده است.
خرید این محمولهها نشانگر تداوم اراده جمهوری اسلامی برای بازسازی و تقویت توان موشکی خود است.
۱۰. قطعنامه احتمالی شورای حکام علیه ایران
آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارشی منتشر کرده که در آن به عدم همکاری جمهوری اسلامی با آژانس اشاره شده است.
آلمان، فرانسه و بریتانیا بر اساس این گزارش پیشنویس قطعنامهای را آماده کردهاند که احتمال تصویب آن در جلسه شورای حکام در این هفته بسیار بالاست. این قطعنامه مسیر ارجاع مجدد پرونده هستهای ایران به شورای امنیت را هموار میکند.
در واکنش، عباس عراقچی در توییتی تهدید کرده که همانطور که قطعنامههای ۲۰ سال پیش منجر به گسترش غنیسازی در ایران شد، اینبار نیز میتواند نتیجهای مشابه بهدنبال داشته باشد.
تهدید عراقچی به افزایش غنیسازی، در واقع نوعی تهدید غیرمستقیم به ساخت سلاح هستهای تلقی میشود.
جمعبندی: وضعیت خطرناک، تصمیمی دشوار
در مجموع، این نشانهها حکایت از افزایش تنشهای سیاسی، اقتصادی و امنیتی میان جمهوری اسلامی، آمریکا، اسرائیل و اروپا و آژانس دارد.
در حالی که جمهوری اسلامی تصور میکند آمریکا و اسرائیل به احتمال زیاد حمله نخواهند کرد، این محاسبه ممکن است اشتباه باشد. بهویژه اگر ترامپ از مسیر دیپلماسی ناامید شود، احتمال چراغ سبز نشان دادن به اسرائیل یا مشارکت مستقیم در حمله نظامی وجود دارد.
از سوی دیگر، بحرانهای داخلی از جمله قطعی برق، تورم، کاهش منابع مالی دولت و نارضایتی عمومی، شرایط داخلی را به نقطه جوش رسانده است.
بسیاری از ناظران هشدار میدهند که تداوم فشار خارجی همزمان با نارضایتی عمومی میتواند زمینهساز بروز اعتراضات گسترده و حتی بحرانهای عمیقتر در داخل ایران شود.
آخرین امیدها برای جلوگیری از درگیری نظامی، به سفر احتمالی ولادیمیر پوتین به تهران گره خورده است. سفری که شاید آخرین فرصت برای جلوگیری از آغاز یک جنگ جدید در خاورمیانه باشد.

برای بیش از دو دهه، جامعه ایران در فضای تعلیقی زندگی کرده که سرنوشت آن به میز مذاکرات اتمی گره خورده است. از مذاکرات سعدآباد تا برجام و نهایتا احیای مبهم توافقها در دهه اخیر، شهروندان ایرانی هر بار با این امید زیستهاند که با امضای یک توافق، گشایشی در زندگی روزمره رخ خواهد داد.
اما این انتظار طولانی و تکرارشونده، پیامدهای روانی، اجتماعی و سیاسی ژرفی بر ساختار ذهنی و رفتاری جامعه داشته است.
آزادی حقیقی نه در رهایی از رنج، بلکه در کشف معنا در دل آن است. جامعه ایران طی دهههای اخیر گرفتار یک تجربه تمامعیار از «زندگی در گرو» بوده است.
جمهوری اسلامی با ابزار سیاست خارجی، بهویژه پروژه پرهزینه اتمی، مردم را گروگان سیاستی کرده که حاصل آن چیزی جز انزوا، فقر و تضعیف منزلت انسانی نبوده است.
اما در دل این وضعیت، ایرانیان بهرغم سرکوب، خستگی و تحریم، راهی برای معنا دادن به رنج خود یافتهاند؛ و این دقیقا همان چیزی است که آنها را از قربانی صرف به انسان مقاوم بدل کرده است.
معنا بهجای نجات
ویکتور فرانکل، روانپزشک یهودی اتریشی و بازمانده اردوگاه مرگ آشویتس، در کتاب «انسان در جستوجوی معنا» مینویسد: «آنکه چرایی برای زیستن دارد، تقریبا هر چگونگی را تاب میآورد.»
او باور داشت انسان نه قربانی شرایط، بلکه پاسخدهنده به آنهاست.
فرانکل برخلاف مکاتب روانشناسی که ریشه بحران را صرفا در ساختار میجویند، بر آزادی درونی فرد تاکید میکرد؛ آزادیای که حتی در دل اردوگاه مرگ نیز میتوان یافت، اگر انسان توان معنا دادن به رنج خود را بیابد.
اینجا دقیقا به همان مفهوم ابتدایی مطلب «زندگی در گرو» ارجاع میدهم؛ جایی که فرانکل توصیف میکند چگونه انسانها در اردوگاههای مرگ فاشیست هیتلری، زندگی خود را در گرو تصمیم نازیها میدیدند، اما با بازسازی معنا، آزادی درونی خود را حفظ میکردند.
فرانکل در جای دیگر، نظریه «معنادرمانی» خود را مطرح میکند و میگوید انسانها حتی در شدیدترین رنجها، اگر بتوانند معنایی برای آن بیابند، دوام میآورند.
جامعه ایران نیز، بهخصوص طبقه متوسط شهری، در این سالها معنا را در انتظار برای توافقی یافت که نوید زندگی بهتر میداد. این امید، بهنوعی ابزار بقا شد، اما در بلندمدت به بیحسی، سرخوردگی و سپس واکنشهای انفجاری اعتراضی انجامید.
کوچک و کوچکتر شدن طبقه متوسط شهری در سالهای گذشته که در پی فشارهای اقتصادی ناشی از تحریمها رخ داده، جامعه را بیش از پیش از گروگانگیری نظام خارج کرده است.
در این شرایط، مردم دیگر دروغهای جمهوری اسلامی درباره تاثیر تحریمها را نمیپذیرند و سیاست خارجی پرهزینه آن را دلیل اصلی مشکلات اقتصادی میدانند. همزمان کلیت و موجودیت نظام را برخلاف کرامت انسانی ایرانیان و پیشرفت کشور میبینند.
در جمهوری اسلامی، مردم ایران نه الزاما با چالش دسترسی به کالاهای مصرفی، بلکه با بحران معنا مواجهاند؛ بحرانی ناشی از نظامی که نهتنها آزادیهای فردی را محدود میکند، بلکه شرافت ملی را نیز در گرو معاملهای اتمی با جهان قرار داده است.
هر بار که حکومتیها وعده گشایش میدهند، جامعه خود را بازمیآفریند و منتظر میماند، اما در نهایت به سرخط بحران بازمیگردد.
و با این همه، مردم ایستادهاند.
رنج بهمثابه اخلاق
الی ویزل، نویسنده و برنده نوبل صلح و یکی دیگر از بازماندگان هولوکاست، مینویسد: «سکوت خدا ما را به فریاد وامیدارد؛ اما آن فریاد نشانه ایمان ماست.»
در نگاه ویزل، رنج نهتنها انسان را نابود نمیکند، بلکه او را به سطحی از تعهد و اخلاق میرساند که در آسایش هرگز بدان نمیرسید.
جامعه ایران نیز از دل سکوت حاکمیت و جهانیان، صدایی تازه برای خود ساخته است.
فریادهایی که در خیزشهای خیابانی شنیده شد، در مهاجرتهای میلیونی یا حتی در مقاومت خاموش خانوادهای که با دستمزدی ناچیز شان انسانی خود را حفظ میکند، همگی بازتاب همان معنا و اخلاقیاند که از دل رنج زاده میشوند.
سر برآوردن شعار «زن، زندگی، آزادی» از دل سالها سرکوب همگانی نشان داد جامعه ایران تا چه اندازه استعداد خروشی چندجانبه دارد. اصل اساسی «زندگی» در این جنبش نوید میدهد که جامعه ایرانی چگونه در پی بازپسگیری کرامت سرکوبشده خود است.
مسئولیت بهجای مطالبهگری
بر اساس نظریات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی، ارزشهایی چون خودیاری، مسئولیت فردی و بازسازی جامعه از پایین به بالا، پایههای اصلی رشد و تعالی برای رسیدن به آزادی واقعی هستند.
امروز مردم ایران بهدرستی دریافتهاند که نجات از بالا نخواهد آمد؛ نه از سوی دولتهای غربی، نه از دل برجام، و نه از جانب نخبگان رانتی، چه در داخل و چه در خارج کشور.
آنچه باقی مانده، وظیفه اخلاقی فرد است برای بازیابی نقش خود؛ نه فقط در برابر جمهوری اسلامی، بلکه در برابر خانواده، نسل آینده و حقیقت.
در اینجاست که ضرورت بازگشت به اصول بنیادین آزادی و کرامت فردی (آنگونه که در شعارهای اعتراضی نسل جوان تجلی یافت) روشنتر میشود. زیرا بی وجود آزادی، هیچ دستاوردی بهدست نمیآید و اگر هم بهدست آید، پایدار نخواهد ماند.
در چنین شرایطی، مردم الزاما منتظر یا حتی منفعل نیستند. آنان در مسیر یافتن راه فرار از وضعیت موجود، میدانهایی برای خود ساختهاند که در آن کنشهای اعتراضی و اجتماعی را متجلی میسازند.
جامعه فردی ایران نه از راه کنشهای جمعی رسمی، بلکه در بازتعریف فردی خویش در حال بازسازی است.
اما آنچه حلقه ناپیدای این زنجیره برای رسیدن به نتیجهای مطلوب است، درک دقیقِ موقعیت و مرحله است؛ درکی که در غیاب آن، جامعه از اعتراضات و اعتصابات خود احساس «ناکامی مداوم» پیدا میکند.
این در حالی است که نظام جمهوری اسلامی در سالهای اخیر، بهویژه پس از اعتراضات ۹۶، ۹۸، و ۱۴۰۱، در برابر کنشهای اعتراضی مردم بهشدت واکنشیتر شده است، گرچه تلاش میکند خلاف آن را به جامعه القا کند.
در چنین وضعیتی، حتی مهاجرت، کوچ اقتصادی یا ایستادگی مدنی، شکلی از مسئولیتپذیری است؛ نه فرار. معنا، در کنش فردی نهفته است و اگرچه ساختار جمهوری اسلامی جامعه را در حصر قرار داده، اما همانگونه که فرانکل گفته است: «برخی از ما قدیسانی در میان شیاطین بودیم.»

سیاست اتمی بهمثابه گروگانگیری اخلاقی
توافق برجام همانگونه که بارها از سوی تحلیلگران نقد شده، تنها به حیات سیاسی جمهوری اسلامی مشروعیت بخشید.
بسیاری از نهادها و منتقدان در تحلیلهای خود بارها تاکید کردهاند سیاست مماشات با جمهوری اسلامی نهتنها هیچ تغییر معناداری در رفتار این حکومت ایجاد نکرده، بلکه مردم ایران را در وضعیتی از تعلیق و فشار اقتصادی مستمر نگه داشته است.
در چنین شرایطی، اخلاق سیاسی ایجاب میکند که مسیر نجات جامعه، نه از مسیر «توافقهای بیشتر»، بلکه از طریق فروپاشی اراده مشروعیتبخش به حاکمیت رقم بخورد.
این پروژهای است که از پایین آغاز شده و امروز در دل نسل جوان ایرانی، حتی بدون هیچ افق دیپلماتیکی، معنا و فرم یافته است.
در واقع، آنچه بارها از زبان بسیاری از مردم شنیده شده که مذاکره با حکومت را به مذاکره با نمایندگان واقعی مردم تغییر دهید، دقیقا در این نقطه معنا پیدا میکند.
بیتردید، بحران نمایندگی در میان مخالفان جمهوری اسلامی شکلی جدیتر به خود گرفته؛ اما تجربه نشان داده است که این نمایندگی، از دل یک روند طبیعی ظهور میکند، نه از یک ساختار از پیش طراحیشده.
با وجود روشن بودن ماهیت سرکوبگر جمهوری اسلامی، دولتهای غربی همچنان به سیاست مماشات پایبند ماندهاند؛ سیاستی که نه بر مبنای اصول، بلکه بر پایه منافع کوتاهمدت طراحی شده است.
اینجاست که جامعه ایران و مخالفان جمهوری اسلامی باید دورنمایی از منافع جمعی بلندمدت را علنی کنند.
بازگشت به معنا، نه امید واهی
جامعهای که معنای زندگی خود را به «نتیجه مذاکرات» گره زده بود، اکنون در حال عبور از این وابستگی است؛ جامعهای که سرنوشت خود را به تصمیمهای خارج از ارادهاش وابسته میدید، اکنون در مسیر بازسازی معنای زندگی از درون و بر مبنای اراده فردی حرکت میکند.
مسیر رهایی نه در امضای توافقنامهای دیگر، بلکه در کشف معنای ایستادن، ساختن و پاسخدادن به رنجها در سطح فردی است.
درست همانگونه که آموزههای فرانکل و ویزل نشان میدهند، جامعهای که رنج را بفهمد، اخلاق میسازد و راه خود را، حتی در دل تاریکی، خواهد یافت.