«بیداد»؛ نسل زد و فریاد «مرا ببوس»

«بیداد» ساخته سهیل بیرقی که این روزها در بخش مسابقه جشنواره کارلووی واری- بزرگترین جشنواره اروپای شرقی و مرکزی- به نمایش درآمد، تصویر عریان و بی پردهای است از تهران امروز.
نویسنده و منتقد فیلم

«بیداد» ساخته سهیل بیرقی که این روزها در بخش مسابقه جشنواره کارلووی واری- بزرگترین جشنواره اروپای شرقی و مرکزی- به نمایش درآمد، تصویر عریان و بی پردهای است از تهران امروز.
برای دههها روایت واقعیت جاری در اجتماع امروز ایران بر پرده سینما ممنوع بود، اما حالا به لطف سینمای زیرزمینی، صحنهها، رخدادها و جسارتهایی را در سینمای ایران میبینیم که پیشتر غیرممکن به نظر میرسید: روایت همه ناگفتهها و ممنوعهها که این بار در فیلمی بسیار صریح به نمایش درمیآید و جدای از نادیده گرفتن حجاب اجباری، به لایههای زیرین اجتماعی میپردازد که به امر و نهیهای از پیش تعیین شده و محدود کننده نه میگوید. از این رو «بیداد»، جدای از ارزشهای اجتماعی، سند دیدنیای است از واقعیت اجتماعی که در آن نسل دهه هشتاد -نسل زد-علیه همه محدودیتها سر برمی آورد و نه میگوید.
فیلم با داستان دختری از این نسل به نام ساتی آغاز میشود؛ دختری عاشق خوانندگی که همه تلاشهایش برای گرفتن مجوز به جایی نمیرسد و او هم تن نمیدهد به همخوانیهایی که در آن حتی صدای او شنیده نمیشود. ساتی تصمیم میگیرد در خیابان بخواند. از این رو تصمیم او به تصمیم یک نسل پیوند میخورد: مطالبه حق خود از طریق خیابان.

نسلی که همه راههای از پیش رفته را بسته میبیند- تلاش برای گرفتن مجوز به نوعی میتواند تلاش برای«اصلاح طلبی» تعبیر شود که در واقعیت به بنبست خورد و به جایی نرسید- و حالا این نسل- برخلاف نسل قبل- در اقدامی شجاعانه حقاش را در خیابانها میطلبد. قرار دادن ستونهای بتونی در جایی که این دختر میخواند و دستگیری او، رفتار از پیش قابل حدس حکومتی است که قدرت و توان درک خواستههای ساده و طبیعی یک نسل را ندارد.
در فضایی معمول خواسته این دختر بسیار بدیهی است و ساده. او میخواهد بخواند و این حق طبیعی هر انسانی در همه جای جهان است. فیلم اما از دل این خواسته ساده به دل این نسل نفوذ میکند. فیلمساز از مرز غلتیدن به شعار به سلامت عبور میکند و چند صحنهای که میتوانست فیلم را شعاری و مخاطب آن را تنها به مخاطب جشنوارهای خارجی تقلیل دهد، خوشبختانه از این خطر جستهاند چرا که به نظر میرسد فیلمساز عامدانه از شعاری شدن فیلمش پرهیز دارد و تنها تمرکز میکند بر روایت داستانی که به شکل عرضی گسترش پیدا میکند. درعین حال فیلم دروغ نمیگوید و با جسارت حرفش را میزند؛ از گفتن هر آنچه که باید ابایی ندارد، حتی اگر به حکم مضحک زندانی ختم شود که برای عوامل فیلم صادر شده است. هیچ جایی از فیلم تماشاگر ایرانی احساس حضور سانسور را نمیکند و به نظر میرسد فیلمساز تکلیفاش را با خودش، فیلمش و جامعهاش روشن کرده است.
تقابل دو نسل دهه شصت و دهه هشتاد به مسأله اصلی فیلم بدل میشود. این دختر به طور اتفاقی با پسری متولد دهه شصت برخورد میکند که بخش مهمی از فیلم را شکل میدهد: یک شخصیت بینام که از او میخواهد فقط «ببین» خطابش کند. امیر جدیدی در هیبتی کاملاً متفاوت و عجیب بهترین بازی عمرش را در این نقش ایفاء میکند و بازیگری که پیشتر به خاطر حضور در فیلمهای حکومتی مورد انتقاد بود، حالا در یک فیلم زیرزمینی چرخشی آشکار را به نمایش میگذارد و با بازیای درخور، شخصیتی به یادماندنی را در سینمای ایران رقم میزند با دیالوگهایی بسیار خاص، عجیب و جذاب: مردی آرمانباخته با خالکوبیهای متعدد بر بدن، دائما نشئه که بر خلاف تصور اولیه مخاطب به دنبال خوابیدن با ساتی نیست و رابطه پیچیده و عجیبی بین آنها شکل میگیرد که فیلم ابایی از نمایش جزئیات آن ندارد، جایی که آنها به هم دست میزنند و از گرمای بدن یکدیگر میگویند، اما به طرز نمادینی تا انتها عشقبازیای بین آنها رخ نمیدهد و رابطه آنها در پایان معنا مییابد: جایی که دو نسل بر روی هم تأثیر میگذارند و موجب تغییر یکدیگر میشوند، تغییری که -خواه ناخواه- تغییرات بزرگتری را به ارمغان خواهد آورد.
یک شخصیت جذاب دیگر هم در فیلم هست که نمونه مشابهی در سینمای ایران ندارد: مادر ساتی با بازی لیلی رشیدی که یک زن دائمالخمر است. او هم به عنوان نمایندهای از نسل دهه پنجاه یا شصت، نسلی را ترسیم میکند که در برخورد با محدودیتها و مشکلات جامعه، به یک شکستخورده بدل شده و برای ادامه بقا تن به هر کاری میدهد. روایت این شکست، یکی دیگر از مایههای فیلم را شکل میدهد و رابطه بین این دختر و مادرش- دو نماینده از دو نسل که با وجود عشق به یکدیگر در نوع برخورد با زمانه تفاهم ندارند و به جدال با یکدیگر میرسند- بخش مهم دیگری از فیلم را رقم میزند.
فیلم به ویژه در نیمه اول به دوربین روی دست تکیه میکند و دوربین سیالی که گویی در جایی گیر افتاده و تقلا میکند، شخصیتهای دست و پا بستهای را روایت میکند که در طلب تغییر موقعیت خود هستند. سکانسهای زندان با نمایش عریان خشونت و خراش برداشتن زنانگی- با نمایش عادت ماهیانه زنانه در سلول- همراه میشود و پس از آن، همراه با شخصیت اصلی زخمخورده و ساکت شده، دوربین هم گویی آرامتر میشود و فیلم به سمت عاشقانه گرمی متمایل میشود که از دل سیاهی و تباهی، زمزمههای خاموش شده را به فریاد «مرا ببوس» در خیابان بدل میکند.

نشریه فارن پالیسی در گزارش نوشت سقوط جمهوری اسلامی از یک سو میتواند به کاهش تهدید بلندمدت ناشی از برنامه هستهای تهران منجر شود، اما از سوی دیگر، ممکن است جدیترین بحران امنیت هستهای از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی را رقم بزند.
این نشریه نوشت علیرغم حملات هوایی آمریکا و اسرائیل به تاسیسات هستهای در ایران، جمهوری اسلامی همچنان به مقادیر قابل توجهی از اورانیوم غنیشده و تجهیزات حساس هستهای دسترسی دارد که در صورت فروپاشی حکومت، امنیت این مواد با چالش جدی مواجه خواهد شد.
آنچه از برنامه هستهای تهران باقی مانده
فارن پالیسی با استناد به گزارش آژانس بینالمللی انرژی اتمی نوشت حکومت ایران در حال حاضر حدود هشت هزار کیلوگرم اورانیوم غنیشده در اختیار دارد که شامل ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد میشود.
این مقدار برای ساخت ۱۰ کلاهک هستهای کافی است.
این نشریه آمریکایی با اشاره به ذخایر گسترده سانتریفیوژهای پیشرفته در ایران تاکید کرد که کارشناسان هستهای جمهوری اسلامی با بیش از دو دهه تجربه در ساخت، آزمایش و بهرهبرداری از سانتریفیوژها، به اطلاعات حیاتی برای تولید مواد مورد نیاز ساخت بمب اتمی دسترسی دارند.
فارن پالیسی با اشاره به عملیات موساد در سال ۲۰۱۸ افزود اسناد محرمانهای که اسرائیل در این عملیات به دست آورد، دامنه گسترده تلاشهای تهران را برای توسعه فناوریها و فرآیندهای لازم برای ساخت سلاح هستهای تایید کرد.
فقدان نظارت بینالمللی
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی، اعلام کرد این نهاد پس از آغاز حملات اسرائیل در ۲۳ خرداد، به هیچ یک از سایتهای هستهای در ایران دسترسی نداشته است.
جمهوری اسلامی نیز ۱۱ تیر با طرح اتهاماتی علیه گروسی و آژانس بینالمللی خبر داد همکاری خود با این نهاد را متوقف کرده است.
فارن پالیسی هشدار داد در نبود دسترسی آژانس به تاسیسات اتمی حکومت ایران، شناسایی هرگونه سرقت یا ناپدید شدن مواد و فناوریهای حساس هستهای بسیار دشوار خواهد بود.
خطر امنیتی در صورت فروپاشی حکومت
کارشناسان هشدار میدهند در صورت فروپاشی جمهوری اسلامی، ساختار امنیتی مرتبط با برنامه هستهای تهران نیز فرو خواهد پاشید.
حفاظت از مواد هستهای نیازمند نگهبانان آموزشدیده، سامانههای کنترلی پیشرفته و حضور دانشمندان متعهد است؛ عناصری که بدون وجود یک دولت کارآمد، بهسختی قابل تامین خواهند بود.
محل دقیق نگهداری از ذخایر اورانیوم غنیشده حکومت ایران مشخص نیست و تخمین زده میشود این مواد در مکانهای امن متعددی پنهان شدهاند.
۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم با غنای ۶۰ درصد تقریبا معادل وزن ۲۰ مخزن آبسردکن است و میتواند بهراحتی حمل شود؛ موضوعی که در صورت سقوط حکومت، جامعه بینالمللی را با چالشی جدی و جستوجویی پیچیده برای یافتن این مواد روبهرو خواهد کرد.
تجربهای بدتر از لیبی و سوریه
فارن پالیسی در ادامه گزارش خود نوشت ماهیت این مشکل بسیار حادتر از موارد مشابه در عراق پس از سقوط صدام حسین در سال ۲۰۰۳، پایان حکومت قذافی در لیبی در سال ۲۰۱۱ یا سقوط حکومت بشار اسد در سوریه در سال ۲۰۲۴ خواهد بود.
برای نمونه، در لیبی چالش امنیت هستهای عمدتا به مقدار محدودی کیک زرد (اورانیوم خام) محدود میشد که قذافی آن را در یک انبار دورافتاده در حاشیه صحرای آفریقا نگهداری میکرد.
راهکارهای پیشنهادی
فارن پالیسی پیشنهاد کرد ایالات متحده و متحدانش باید با تکیه بر اطلاعات در اختیار خود، محل نگهداری مواد هستهای ایران را شناسایی کنند و در صورت بروز خطر سرقت یا پراکندگی این مواد، برای تصرف و ایمنسازی آنها برنامهریزی دقیقی داشته باشند.
این نشریه افزود جامعه جهانی باید صرفنظر از ماهیت هرگونه حکومت جدید ایران، برای حفظ امنیت مواد حساس هستهای با آن همکاری کند.
همچنین باید برنامهای مشابه طرح «همکاری برای کاهش تهدید» که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی اجرا شد، برای ایران نیز تدوین و اجرایی شود.
این برنامه شامل ارتقای امنیت تاسیسات و فراهم کردن فرصتهای شغلی برای دانشمندان بیکار حوزه هستهای خواهد بود.

روزنامه والاستریت ژورنال در یادداشتی با عنوان «زمان مناسب برای تغییر حکومت در ایران» به تجربه آمریکا در قبال افغانستان و عراق اشاره کرد و نوشت حکومت ایران تا زمانی که رهبران کنونی آن بر سر کار هستند، تهدیدی برای آمریکا خواهد بود و تاریخ نشان میدهد که زمان اقدام، همین حالاست.
ست کروپسی، نویسنده این مقاله، تحلیلگر سیاسی و از کارکنان پیشین وزارت دفاع آمریکاست. او نوشت که آمریکا از درسهای مداخله نظامی آمریکا در عراق در سال ۲۰۰۳ آموخته اما وضعیت کنونی بیشتر با شرایط سال ۱۹۹۱ قابل مقایسه است.
این تحلیلگر با اشاره به یک پیام دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا در شبکه اجتماعی تروثسوشال، در زمان جنگ ۱۲ روزه میان جمهوری اسلامی و اسرائیل مبنی بر این که «اگر حکومت کنونی ایران نتواند ایران را دوباره عظیم کند، چرا نباید تغییر حکوت اتفاق بیفتد؟»، نوشت: «حس غریزی پشت آن پیام ترامپ درست بود.»
رییس موسسه یورکتاون افزود: «اگر مانعی در کار نباشد، حاکمان جهادی ایران برنامه هستهای خود را بازسازی خواهند کرد.»
نویسنده مقاله با اشاره به اظهارات اخیر مجید تختروانچی، معاون وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی در گفتوگو با شبکه انبیسی که گفته بود «سیاست ما در خصوص غنیسازی تغییر نکرده است»، نوشت: «برای جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی به اهدافش، ایالات متحده باید از برتری فعلی خود استفاده کند و بهطور علنی با اسرائیل و کشورهای خلیج فارس برای تضعیف حکومت ایران همکاری کند.»
نویسنده مقاله والاستریت ژورنال تاکید کرد: «عبارت "تغییر حکومت" بهدرستی آمریکاییها را نگران میکند. از زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده با دشواری تلاش کرده است تا توانایی نظامی خود را با هدف سیاسی منسجم هماهنگ کند.»
درسهایی از مداخله نظامی آمریکا در افغانستان
به گفته کروپسی، «در جریان کارزار طولانیمدت خود در افغانستان، واشینگتن هیچ هدف سیاسی روشنی تعریف نکرد. هدف میتوانست حفظ دولتی در کابل باشد که در عین حفظ هزینه پایین برای آمریکا و متحدانش، پناهگاه را از القاعده و طالبان در افغانستان بگیرد. اما هدف ایالات متحده به جای آن، تبدیل به دگرگونسازی ناممکن کشور شد. تعجبی ندارد که این ماموریت با شکست روبهرو شد.»
او با بیان این که «برنامه هستهای جمهوری اسلامی از ابتدا با هدف ساخت سلاح بوده است و فلج کردن آن تصمیم درستی بود»، افزود: «ایران همچنان تهدیدی خطرناک باقی مانده است و پرسش این است که آیا حذف این تهدید مستلزم سرنگونی حکومت کنونی در حال حاضر است، یا میتوان منتظر ماند؟ تاریخ نشان میدهد که زمان اقدام، همین حالاست.»
رییس موسسه یورکتاون ادامه داد: «اگر ایران به حال خود رها شود، احتمال کمی برای تغییرات داخلی وجود دارد.»
این تحلیلگر نوشت: «رهبر جمهوری اسلامی، علی خامنهای، همچنان زنده است، همانطور که بسیاری از مقامات بلندپایه. حملات به مواضع آمریکا در قطر و عراق، بهاحتمال زیاد برای حکومتی که مرتب شعار "مرگ بر آمریکا" سر میدهد، پایان ماجرا نیست. تنها راه حذف این تهدید، حذف منبع ایدئولوژیک آن است. حکومتی که علی خامنهای آن را رهبری میکند.»
فرارسیدن زمان مناسب برای هدف قرار دادن خامنهای
او تاکید کرد: «اکنون زمان مناسبی است برای هدف قرار دادن خامنهای و در نتیجه قطع سر حکومت در تهران. حملات هوایی اسرائیل و ایالات متحده خسارات قابل توجهی وارد کردهاند. اقدامات اسرائیل علیه حوثیها، حزبالله، حماس و فروپاشی رژیم بشار اسد نیز محور مقاومت را تضعیف کردهاند.»
این تحلیلگر سیاسی با بیان این که «حذف رهبر جمهوری اسلامی باعث بروز یک رقابت قدرت در داخل ایران خواهد شد»، نوشت: «فقدان خامنهای احتمالا موجب قدرتگیری یک حکومت نظامی خواهد شد که میتوان آن را از راه حفظ منافع خودش متقاعد کرد برنامه هستهای را کنار بگذارد و جنگهای نیابتی را پایان دهد.»
او افزود: «در حالی که حمله به سایتهای هستهای ایران موفقیتی تاکتیکی بود، چالش اصلی، تبدیل این موفقیت به یک پیروزی راهبردی است. باقی گذاشتن آخوندهای جهادی در قدرت، تضمینکننده رویارویی خطرناکتری در آینده خواهد بود.»

در حالیکه تنها دو هفته از عملیات بزرگ اسرائیل علیه زیرساختهای هستهای ایران میگذرد، بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، بار دیگر اولویت سیاسی و نظامی خود را به نوار غزه معطوف کرده است.
تمرکزی که اینبار نیز با هماهنگی نزدیک با دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، و با هدف پایاندادن به جنگ، بازگرداندن گروگانها و تضمین امنیت بلندمدت اسرائیل دنبال میشود.
بهنوشته جروزالم پست، این چرخش سریع از تهران به غزه، صرفا یک تغییر تاکتیکی نیست بلکه بازتابی از واقعیتهای سیاسی و نظامی میدانی است که بر افکار عمومی اسرائیل سنگینی میکند.
از اوج قدرت در تهران تا بازگشت به بنبست غزه
نتانیاهو تنها دو هفته پیش در اوج یک پیروزی کمسابقه قرار داشت. عملیات موسوم به «طلوع شیران»، که در واپسین دقایق با مشارکت آمریکا علیه تاسیسات هستهای ایران انجام شد، بازدارندگی اسرائیل را احیا کرد، موجی از تحسین بینالمللی بهدنبال داشت و برای شخص نتانیاهو لحظهای نمادین از قدرت در داخل و عرصه جهانی رقم زد.
با این حال، سفر این هفته نخستوزیر اسرائیل به واشینگتن و دیدارهای مکررش با دونالد ترامپ، بهروشنی نشان داد که چگونه مرکز ثقل سیاست در اسرائیل ظرف چند روز دستخوش تغییر میشود.
بنابر گزارش جروزالم پست، بررسی رسانههای اسرائیلی نیز این جابهجایی اولویتها را تایید میکند: اکنون حجم گزارشها و تحلیلهای مربوط به جنگ غزه، بهمراتب بیش از اخبار مرتبط با عملیات در ایران است.
در دومین دیدار نتانیاهو با ترامپ طی ۲۴ ساعت، تقریبا تمام زمان دو رهبر صرف بحث درباره جنگ در غزه، سرنوشت گروگانها و چشمانداز یک آتشبس احتمالی شد. موضوعاتی چون برنامه هستهای ایران یا معماری امنیتی آینده خاورمیانه عملا به حاشیه رانده شدند.
تغییر اولویتها و واقعیتهای میدانی
بهنوشته جروزالم پست، این بازگشت به غزه امری ناگزیر و ناشی از واقعیات تلخ میدانی است. دوشنبه، پنج سرباز دیگر ارتش اسرائیل در غزه کشته شدند که مجموع تلفات نیروهای اسرائیلی از زمان پایان عملیات ایران را به ۱۷ نفر رسانده است.
چنین آماری، بار دیگر افکار عمومی اسرائیل را به هزینه انسانی جنگ و سرنوشت بیش از ۵۰ گروگان اسرائیلی، که گمان میرود دستکم ۲۰ تن از آنها زنده باشند، معطوف کرده است.
در این میان، گرچه حمله موفق به تاسیسات هستهای ایران دستاوردی مهم برای اسرائیل و نتانیاهو بود، اما نه این پیروزی و نه حتی دیدارهای سطح بالا در واشینگتن، نتوانستهاند درد، ابهام و فرسایشیبودن جنگ غزه را کاهش دهند.
جروزالم پست مینویسد: برخلاف عملیات ایران که چارچوب مشخصی داشت و با موفقیت پایان یافت، جنگ غزه همچنان در حال جریان است و پایانی برای آن قابل تصور نیست.
درست در همان روزی که آتشبس در ۲۴ ژوئن اعلام شد، کشور با خبر کشتهشدن هفت سرباز دیگر در خانیونس از خواب بیدار شد؛ خبری که بار دیگر نشان داد این جنگ، از ذهن و زندگی اسرائیلیها دور نشده است.
احتیاط سیاسی، توازن ائتلافی و نبردی که ادامه دارد
بهنوشته جروزالم پست، نتانیاهو بهخوبی از مخاطرات سیاسی مذاکرات آتشبس آگاه است. او میداند که کوچکترین اشاره به توافقی مبتنی بر آزادی گروگانها میتواند واکنش تند جناحهای تندرو دولتش، نظیر ایتمار بنگویر و بتسلئیل اسموتریچ را برانگیزد و بنیان ائتلافش را متزلزل کند.
بر همین اساس، مذاکرات در واشینگتن با نهایت احتیاط و پشت درهای بسته پیش میرود. نتانیاهو در سخنرانی روز سهشنبه خود در واشینگتن، سعی کرد میان تعهد به اهداف جنگ و نیاز به دیپلماسی توازن برقرار کند.
او گفت: «امروز روزی سخت برای اسرائیل است. پنج سرباز قهرمان خود را از دست دادیم. ملت در سوگ و اندوه است. اما ما مصمم هستیم که ماموریت خود را به پایان برسانیم: آزادی گروگانها، نابودی کامل حماس و تضمین اینکه غزه دیگر تهدیدی برای اسرائیل نباشد.»
او افزود: «ما راهبردی در پیش داریم که بخشی از آن را فاش نمیکنیم. برخی اقدامات دردناک خواهد بود، اما نتیجه نهایی شکست کامل حماس و بازگشت گروگانها خواهد بود. هنوز کار ما به پایان نرسیده است.»
آیا اهداف ترامپ و نتانیاهو همراستا هستند؟
با این حال، جروزالم پست یادآور میشود که همچنان یک پرسش کلیدی در میان تحلیلگران و ناظران وجود دارد: آیا هدف اعلامشده نتانیاهو برای نابودی کامل حماس، با تلاشهای ترامپ برای حصول توافق و آتشبس در غزه همخوانی دارد؟ یا آنکه دو رهبر مسیرهای متفاوت و حتی متناقضی را دنبال میکنند؟
با وجود عملیات موفق علیه ایران، واقعیت این است که جنگ در غزه نهتنها ادامه دارد بلکه هر روز خونبارتر میشود. گزارش جروزالم پست تاکید میکند که مرگ پنج سرباز دیگر، تنها در روز دوشنبه، نشان میدهد که نبرد نه در مذاکرات واشینگتن، بلکه در کوچهپسکوچهها و تونلهای ویران غزه جریان دارد.
فشارهای اجتماعی نیز برای دستیابی به توافق، بیش از پیش افزایش یافته است. افکار عمومی اسرائیل که بهطور سنتی صبر راهبردی کمتری دارد، اکنون با افزایش شمار تلفات و ابهام در مورد سرنوشت گروگانها، بیش از گذشته بر تصمیمگیریهای سریعتر و مؤثرتر تاکید دارد.
غزه؛ گرهگاه احساسات عمومی و آینده سیاسی اسرائیل
جروزالم پست در پایان مینویسد: جنگ غزه، حتی پس از عملیات موفق «طلوع شیران» علیه حکومت ایران، همچنان کانون اصلی توجه افکار عمومی اسرائیل است. این جنگ در گروگانهایی که هنوز در زیرزمینها نگهداری میشوند، در سربازانی که هنوز در رفح و خانیونس میجنگند و در اندوهی که جامعه اسرائیل را فراگرفته، تداوم دارد.
حتی موفقترین عملیات نظامی نیز نتوانسته غبار غم و دغدغه جنگ را از دل اسرائیلیها پاک کند. هر روز صبح، بیم آن میرود که بار دیگر عبارت هولناک «هوتار لِپیرسوم» (مجاز برای انتشار) آغازگر خبر تلخ دیگری از جبهه غزه باشد. و تا زمانی که این ترس در دلها زنده است، جنگ، حتی در دوران پس از عملیات ایران، همچنان پایان نیافته است.

در حالیکه دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو پس از حملات گسترده ماه گذشته علیه زیرساختهای هستهای ایران، چهرهای متحد و پیروزمندانه از خود به نمایش گذاشتند، منابع دیپلماتیک فاش کردهاند که این اتحاد صرفا ظاهری است و دو رهبر در راهبردهای آینده خود، اختلافنظرهای جدی دارند.
بهنوشته اسرائیل هیوم به نقل از دیپلماتهای مطلع، ترامپ و نتانیاهو که روزهای دوشنبه و سهشنبه دیدار کردند، در حالی پیروزی در «نبرد ایران» را جشن گرفتند که پشت پرده، درباره هدف نهایی در قبال ایران، غزه و آینده خاورمیانه، شکاف عمیقی میان آنها وجود دارد.
هر دو رهبر معتقدند حملات ماه گذشته برنامه هستهای ایران را عقب انداخته، اما ارزیابیهای اطلاعاتی حاکی از آن است که جمهوری اسلامی همچنان ذخایری از اورانیوم غنیشده و توان فنی لازم برای بازسازی سریع برنامه خود را حفظ کرده است.
بهگفته دو مقام دیپلمات، پیروزی مورد ادعای آنها بیشتر یک موفقیت کوتاهمدت تاکتیکی است تا یک دستاورد استراتژیک بلندمدت.
اختلاف در اولویتها: دیپلماسی محدود ترامپ در برابر فشار حداکثری نتانیاهو
ترامپ ترجیح میدهد با تمرکز بر دیپلماسی، ایران را از رسیدن به سلاح هستهای بازدارد؛ هدفی که جمهوری اسلامی همواره آن را رد کرده است. در سوی مقابل، نتانیاهو خواهان اِعمال فشار شدیدتر و حتی در صورت لزوم، فروپاشی کامل ساختار حکومت ایران است تا تهران را وادار به ترک کامل غنیسازی اورانیوم کند؛ برنامهای که از نظر اسرائیل تهدیدی برای موجودیت این کشور محسوب میشود.
این اختلاف دیدگاه در قبال ایران، در خصوص نوار غزه نیز دیده میشود. ترامپ که در پی تثبیت چهرهای صلحطلبانه از خود است، برای دستیابی به یک آتشبس جدید میان اسرائیل و حماس تلاش میکند. اما هنوز چارچوب روشنی برای توافق نهایی وجود ندارد و آینده مبهم باقی مانده است.
نتانیاهو اگرچه در ظاهر از گفتوگوهای آتشبس حمایت میکند، اما تاکید دارد که تنها راه پایان جنگ، «نابودی کامل حماس» است. او خواهان اخراج رهبران باقیمانده این گروه به کشورهایی مانند الجزایر است؛ پیشنهادی که با مخالفت قاطع حماس مواجه شده است.
بهنوشته اسرائیل هیوم، مقامات منطقهای میگویند شکاف میان توقف موقت درگیریها و رسیدن به یک راهحل پایدار، همچنان بسیار عمیق است.
نارضایتی نتانیاهو از از سرگیری مذاکرات هستهای در نروژ
یکی از مهمترین موارد اختلاف، نارضایتی شدید نتانیاهو از تصمیم واشینگتن برای آغاز مجدد گفتوگوهای هستهای با حکومت ایران در نروژ است؛ اقدامی که نخستین گام دیپلماتیک پس از حملات ماه ژوئن به شمار میآید.
بهنوشته اسرائیل هیوم، نخستوزیر اسرائیل با هرگونه تلاش برای ارائه فرصت اقتصادی یا سیاسی به تهران مخالف است.
الگویی لیبیوار و چشمانداز تغییر رژیم
منابع مطلع به اسرائیل هیوم گفتهاند نتانیاهو بهدنبال پیادهسازی «الگوی لیبی» برای ایران است؛ یعنی برچیدن کامل برنامه هستهای و موشکی جمهوری اسلامی تحت نظارت بینالمللی و توقف غنیسازی حتی برای مصارف صلحآمیز.
بهگفته تحلیلگران غربی و منطقهای، هدف اسرائیل مذاکره با جمهوری اسلامی نیست، بلکه در پی تغییر ساختار قدرت در تهران است. با این حال، نتانیاهو برای هرگونه اقدام نظامی تازه، دستکم به چراغ سبز آمریکا نیاز دارد؛ چه برسد به حمایت عملی واشینگتن.
در سوی دیگر، ترامپ بهدنبال نتیجهای متفاوت است. منابع دیپلماتیک به اسرائیل هیوم گفتهاند رییسجمهوری آمریکا پس از حملات ژوئن، این مقطع را فرصتی برای تحقق رؤیای دیرینه خود، یعنی توافقی بزرگ با ایران، میبیند؛ توافقی که بتواند روابط اقتصادی را احیا کند و به یک پیروزی دیپلماتیک برای واشینگتن بدل شود.
در همین راستا، ترامپ اعلام کرده که مایل است در آینده تحریمها علیه ایران را لغو کند. از سوی دیگر، مسعود پزشکیان، رییس دولت جمهوری اسلامی ایران نیز در اظهاراتی غیرمنتظره گفت علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، معتقد است که سرمایهگذاران آمریکایی میتوانند بدون مانع در ایران فعالیت کنند.
دو راه دشوار پیشروی تهران
حکومت ایران اکنون با دو گزینه سخت مواجه است: یا باید با خطر حملات جدید روبهرو شود، یا با پذیرش عقبنشینی، تحقیر داخلی را بپذیرد. بهنوشته اسرائیل هیوم، تحلیلگران معتقدند تهران ممکن است تلاش کند با کشدادن مذاکرات، بدون ترک کامل برنامه هستهای، زمان بخرد.
گزینه جایگزین اسرائیل: ضربات دورهای برای مهار مداوم
در نبود توافق، اسرائیل بر سیاست «مهار مداوم» از طریق حملات نظامی دورهای تمرکز کرده است. به باور تلآویو، این راهبرد هم توان بازدارندگی را حفظ میکند و هم مانع از بازسازی زیرساختهای هستهای ایران میشود.
اسرائیل اکنون خود را قدرت نظامی بلامنازع منطقه میداند؛ کشوری که آماده است در صورت لزوم، بدون واهمه از تبعات بینالمللی، اقدام کند.
در مقابل، دولت آمریکا با احتیاط عمل میکند. اگرچه بخشهایی در واشینگتن نیز خواهان تغییر رژیم در ایران هستند، اما ترامپ تمایلی به پرداخت هزینههای گسترده نظامی و اقتصادی چنین پروژهای ندارد.
«دیگر نه»؛ پیامی از ترامپ به منتقدان
ترامپ عملیات ۲۲ ژوئن را حملهای دقیق و محدود توصیف کرده و ضمن هشدار درباره احتمال حملات بعدی در صورت افزایش غنیسازی، بارها تاکید کرده که برنامه هستهای ایران «نابود شده است». بهگفته تحلیلگران، این عبارت بیش از آنکه گزارشی از واقعیت باشد، هشداری است تا طرف مقابل انتظار اقدامهای گستردهتر را نداشته باشد.
الکس وتانکا، مدیر برنامه ایران در اندیشکده خاورمیانه در واشینگتن، در گفتوگو با اسرائیل هیوم تاکید میکند که این سخنان ترامپ نشانهای است مبنی بر اینکه او تمایلی به درگیر شدن عمیقتر ندارد.
نبود نقشه راه برای تغییر رژیم
آلن ایر، دیپلمات پیشین آمریکا و کارشناس فارسیزبان، در گفتوگو با اسرائیل هیوم میگوید: باوجود لفاظیهای تند نتانیاهو و متحدانش، طرح عملی مشخصی برای تغییر رژیم در ایران وجود ندارد.
برخلاف عراق، در ایران نه نیروی زمینیای حضور دارد و نه اپوزیسیونی معتبر که بتواند ساختار قدرت را دگرگون کند؛ بهویژه با توجه به نقش کلیدی سپاه پاسداران در حفاظت از حکومت.
آمریکا شاید از نظر تسلیحاتی از اسرائیل حمایت کند، اما راهبرد اصلیاش تکیه بر فشار اقتصادی و دیپلماسی برای مهار تهران است. نتیجه این وضعیت، بهنوشته اسرائیل هیوم، نوعی «بنبست شکننده» است که پایان روشنی برای آن متصور نیست.
نتانیاهو: فرصت راهبردی زودگذر است
بهگفته منبعی نزدیک به نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل معتقد است لحظه کنونی یک فرصت استراتژیک کوتاهمدت است که نباید از دست برود. از دید او، اکنون بهترین زمان برای اقدام سریع و قاطع است، پیش از آنکه ایران فرصت بازیابی از آسیبها را پیدا کند.
این منبع تاکید کرده که زیرساخت دفاع هوایی ایران آسیب دیده، تاسیسات هستهای آن تضعیف شده، شبکههای نیابتیاش ضربه خوردهاند و بازدارندگیاش متزلزل شده است. اما تهران میتواند ظرف چند ماه این وضعیت را تغییر دهد.
بنابراین از نظر نتانیاهو، جنگ هنوز تمام نشده، بلکه در مرحلهای تعیینکننده قرار دارد، مرحلهای که از دید او «وجودی، راهبردی و حیاتی» است.

سالهاست که صدها هزار مهاجر افغانستانی در ایران زندگی و کار میکنند و بسیاری از آنان نسل دوم یا سوم حضور در این کشورند.
با این حال، قوانین، سیاستهای رسمی و رویههای اجرایی، فضایی آکنده از تبعیض و محدودیت برای آنها ایجاد کرده که پیامدهای جدی بر زندگی، آینده و کرامت انسانیشان داشته است.
موج تازه سختگیریها و خشونت علیه افغانستانیهای مقیم ایران پس از جنگ ۱۲روزه اخیر، فرصتی شد تا بار دیگر نوری بر گستره تبعیض ساختاری که دهههاست به این بخش از جامعه تحمیل میشود، تابانده شود. کارنامه سیاه جمهوری اسلامی در زمینه حقوق بشر علیه شهروندان خود گاهی باعث میشود فراموش کنیم انسانهای دیگری هم در همان سرزمین سالهاست زندگی میکنند و به بخشی از جامعه تبدیل شدهاند، اما زخمهای دردناکی را تجربه میکنند.
قصه پرغصه افغانستانیها در ایران سالهاست ادامه دارد و بسیاری از ما تنها گاهی گوشهای از آن را میبینیم، در حالی که این رنجها بخش جداییناپذیر زندگی روزمره آنها شده است.
برای آگاهی از ابعاد مختلف محدودیتهایی که افغانستانیها در ایران تجربه میکنند، از مدتی پیش پیگیر وضعیت جمعی از آنها شده بودم. در این یادداشت، مهمترین مصادیق این تبعیضها را با هم مرور میکنیم:
۱. محدودیت تحصیل در رشتههای دانشگاهی
دانشجویان افغانستانی از تحصیل در رشتههای «برتر» مانند مهندسی، هوافضا، فیزیک و بسیاری از رشتههای پرمتقاضی دانشگاههای ایران محروماند. این تبعیض ساختاری باعث شده حتی دانشآموزان مستعد نتوانند مسیر علمی دلخواهشان را ادامه دهند.
بر اساس دستورالعمل «شرایط تحصیل اتباع خارجی در دانشگاههای ایران»، افزون بر ممنوعیت انتخاب برخی رشتهها یا دانشگاهها در برخی استانها، پذیرش آنها منوط به داشتن دیپلم رسمی مدارس داخل کشور است و تنها یک بار امکان تحصیل در هر مقطع (کاردانی، کارشناسی، دکتری حرفهای) برای آنها وجود دارد. اگرچه «آییننامه تسهیل ادامه تحصیل دانشآموزان افغان و عراقی» مصوب شورای عالی انقلاب فرهنگی ابلاغ شده، اما در عمل بسیاری از رشتههای کلیدی همچنان مسدود ماندهاند.
۲. ممنوعیت خرید ملک
مهاجران افغانستانی اصولاً حق خرید ملک ندارند؛ مگر آنکه «اقامت ویژه» دریافت کنند که منوط به سپردهگذاری مبلغی هنگفت در بانک است. شواهد قانونی مشخصی در دسترس نیست اما به گفته شاهدان، رویههای طولانیمدت اجرایی، این محدودیت را تایید میکنند.
۳. محدودیت شدید اشتغال
مجوز کار فقط در مشاغل خاص و عمدتاً ساده صادر میشود. بر اساس مواد ۱۲۰ تا ۱۲۹ قانون کار و آییننامه اجرایی آن، اتباع بیگانه تنها با اقامت رسمی و پروانه کار مجاز به اشتغالاند. ماده ۱۸۱ قانون کار نیز کارفرمایان متخلف را به ۹۱ تا ۱۸۰ روز حبس محکوم میکند. بخشنامههای وزارت کار نیز از سال ۱۳۹۱ محدودیت حرفهای را رسمی کردهاند.
۴. محدودیتهای آموزشی
بسیاری از کودکان افغانستانی اجازه تحصیل در مدارس دولتی یا غیردولتی را ندارند و تنها در مدارس خودگردان (با مجوز افغانستان) میتوانند درس بخوانند. ثبتنام منوط به مدارک اقامت معتبر مانند کارت آمایش، پاسپورت الکترونیک یا دفترچه اقامت است؛ برگه سرشماری و گذرنامه غیرالکترونیک فاقد اعتبارند. این محدودیتها با سخنان علی خامنهای درباره لزوم تحصیل همه کودکان در تضاد است. موضوعی که جمهوری اسلامی علاقه دارد در نامهنگاریها با سازمان ملل، بر آن تاکید کند.
۵. مشکلات گواهینامه رانندگی
گواهینامه رانندگی معمولاً تنها به دارندگان پاسپورت اقامت معتبر و مشروط به تاهل داده میشود. حتی در این موارد هم گواهینامه به گفته تعدادی از شاهدان فقط به یک نفر از هر خانواده تعلق میگیرد و اعتبار آن یکساله است. مقررات رسمی دراینباره صراحت ندارد اما طبق بخشنامههای پلیس این محدودیتها اجرا میشود.
۶. محدودیتهای ارتباطی
مدتها سقف سه سیمکارت فعال وجود داشت اما به گفته تعدادی از این مهاجران، اخیراً بسیاری از سیمکارتها مسدود شده و قرار است سیاست «تک سیمکارتی» اعمال شود.
۷. چالشهای بانکی و مالی
افتتاح حساب بانکی دشوار و سلیقهای است. بانکها گاه بدون اطلاع قبلی حسابها را مسدود میکنند. دریافت دستهچک هم تقریباً غیرممکن است مگر برای سرمایهگذاران پردرآمد. این محدودیتها بیشتر ناشی از رویههای داخلی بانکهاست.
۸. محدودیتهای رانندگی و پلاک خودرو
هر مهاجر تنها اجازه داشتن یک پلاک فعال خودرو دارد. رانندگی با وانت، موتورسیکلت و ماشینآلات سنگین ممنوع است. این محدودیتها بیشتر ناشی از دستورالعملهای انتظامیاند.
۹. مشکل بیمه درمانی
گرچه طبق قانون کار، کارفرمایان موظف به بیمه کارگران با پروانه کار هستند، اما در عمل بسیاری از کارفرمایان این وظیفه را انجام نمیدهند و فقط برخی خدمات حداقلی به اتباع ارائه میشود.
۱۰. بازداشتهای گسترده و غیرانسانی
طرحهای دورهای «جمعآوری اتباع» بدون بررسی دقیق وضعیت اقامت اجرا میشود. ماده ۱۱ قانون ورود و اقامت اتباع بیگانه (مصوب ۱۳۱۰) و بند «د» ماده ۱۳ اصلاحی (۱۳۳۶) مجازات اخراج و اقامت اجباری را مقرر کردهاند، اما اجرای این قوانین تفکیکی میان اقامت قانونی و غیرقانونی قائل نمیشود.
۱۱. محدودیت محل سکونت
اتباع افغانستانی حق سکونت در بیش از ۱۵ استان از جمله اردبیل، تبریز، گیلان، مازندران و زنجان را ندارند. این ممنوعیتها طبق دستورالعملهای وزارت کشور اعمال میشود.
۱۲. بیاعتباری حق خاک
تولد در ایران حق تابعیت ایجاد نمیکند و قانون تابعیت (مصوب مجلس) تابعیت را از طریق خون میداند. در اجرای قانون اعطای تابعیت از طریق مادر هم تبعیض وجود دارد که مهاجران افغانستانی از جمله قربانیان این تبعیض هستند.
۱۳. تبعیض رسانهای
در رویدادهای جنایی مانند قتل یا تجاوز، اطلاعرسانی درباره قربانیان افغانستانی محدود و سانسور میشود. برخی از ناظران، نمونه قتل کبری رضایی که توجه رسانهای چندانی در ایران به آن نشد و حتی از برگزاری مراسم ختم هم جلوگیری شد، را با پرونده قتل یک زن ایرانی در همان روزها مقایسه میکنند که بهطور گسترده بازتاب یافت.
در قوانین رسمی، مقرراتی مبنی بر سانسور یا برخورد متفاوت با قتل اتباع خارجی وجود ندارد، اما در عمل، نهادها و رسانههای محلی و سراسری اغلب بهطور غیررسمی رفتاری تبعیضآمیز علیه قربانیان افغانستانی نشان دادهاند.
۱۴. مشکل گواهی فوت و تدفین
صدور گواهی فوت برای اتباع افغانستانی دشوارتر از شهروندان ایرانی است و گاه هزینههای قبر هم بالاتر محاسبه میشود. پروسه رسمی گواهی فوت و دفن برای مهاجران شروطی دارد که به گفته شاهدان موجب تأخیر و تبعیض در خدمات میشود.
۱۵. مشکل ادغام مدارک هویتی
اخیراً اعلام شده خانوارهایی که کارت آمایش و برگه سرشماری دارند، باید مدارکشان را ادغام کنند. این فرایند به گفته تعدادی از افغانستانیها، پیچیده، پرهزینه و نامشخص است و موجب سردرگمی بسیاری از خانوادهها شده است. گزارشها روند ادغام کارت آمایش و سرشماری را بهعنوان روندی اداری معرفی کردهاند که عملاً کارت را تغییر وضعیت میدهد، اما ضمانت مشخص و شفاف برای دریافت سریع این مدرک اجباری وجود ندارد.
۱۶. هزینههای بالای تست DNA
به گفته تعدادی از افغانستانیها، در طرحهای اخیر، والدین مجبور شدند برای تأیید نسب فرزندان تست DNA انجام دهند که هزینههای بالایی به خانوادهها تحمیل کرد. اجبار تست DNA برای اثبات نسب و تولد در برخی موقعیتها، گرچه فاقد آییننامه یا قانون خاص است، اما بهعنوان یک دستورالعمل مطرح شده که هزینه و بار حقوقی برای خانوادهها به همراه دارد.
این مجموعه تبعیضها، در کنار نگاه منفی بخشی از افکار عمومی و برخی سیاستگذاران، موجب شده مهاجران افغانستانی در ایران نهتنها با تبعیضهای قانونی و اداری بلکه با بیثباتی اجتماعی و روانی مداوم روبهرو باشند؛ وضعیتی که نیازمند توجه جدی، اصلاحات ساختاری و رعایت کرامت انسانی است.
بسیاری از محدودیتها برای مهاجران افغانستانی ریشه در قوانین و آییننامههایی همچون قانون کار (ماده ۱۲۰–۱۲۹)، قانون تابعیت، قانون ورود و اقامت اتباع بیگانه و بخشنامههای اجرایی وزارتخانهها دارد. با این حال، بخش قابلتوجهی از تبعیضها ناشی از دستورالعملها و رویههای اجرایی است.
قصه پر غصه مهاجران افغانستانی در ایران بار دیگر این ضرورت را یادآوری میکند که اصلاح ساختار قانونی و اجرایی – همراه با شفافسازی و نظارت — برای پایان دادن به این فشارها و ایجاد فضای عادلانه با رعایت کرامت انسانی مهاجران افغانستانی، ضروری است.





