توافق برجام سازوکاری را تعیین کرده بود که اگر کشوری از طرفین توافق، جمهوری اسلامی را به نقض تعهدات متهم کند، بتواند ظرف ۳۰ روز، تحریمهای سازمان ملل را به صورت خودکار بازگرداند.
اکنون این دوره ۳۰ روزه در حال پایان است: ۲۶ سپتامبر ۲۰۲۵، تا ساعت ۲۰:۰۰ به وقت واشینگتن، آخرین لحظاتی است که شورای امنیت میتواند با یک قطعنامه تازه روند بازگشت تحریمها را برای مدتی متوقف کند. با این حال طرفین در حوالی دقیقه ۹۰ با وجود همه اختلافها اساسی از تداوم مذاکره یا احتمال آن میگویند.
اما در طی این مدت آنچه در عمل اتفاق افتاده، نه مذاکره بلکه ژست مذاکره بوده است. آمریکا و اروپا خواستههایی روی میز گذاشتهاند که میدانند جمهوری اسلامی در شرایط پس از جنگ ۱۲روزه امکان پذیرش آن را نخواهد داشت و اساسا نپذیرفتن این خواستهها بود که جنگ را ممکن کرد.
در مقابل تهران با ارسال پیامها و موضعگیریهای رسمی میکوشد نشان دهد که تا آخرین لحظه آماده مذاکره «عادلانه» بوده است.
بستههای مسئولیت؛ سه روایت متضاد
از زمان مطرح شدن موضوع مذاکره در اوایل ۱۴۰۴، غرب مذاکره را در قالب «دیپلماسی همراه با تهدید» پیش برده است. پس از جنگ ۱۲ روزه این رویکرد، تغییری نکرده است. آنها خواستههای مشخصی از جمهوری اسلامی دارند. همکاری فوری با آژانس انرژی هستهای، مشخص کردن مکان و سرانجام اورانیوم ۶۰ درصدی، مهار برنامه موشکی و رسیدن به توافقی مشخص با آمریکا.
آنها احتمالا میدانند که پاسخ تهران به این خواستهها منفی است اما همین پاسخ منفی دلیلی برای ساخت روایت: «ما فرصت دادیم، ایران رد کرد» خواهد بود. این در حالی است که مواضع پس از جنگ ۱۲ روزهای که آمریکا داشته است مذاکره با ایران نیست.
اگر چه استیو ویتکاف، فرستاده آمریکا در امور خاورمیانه اخیرا از تمایل برای گفتگو با ایران خبر داد اما هم محمدرضا عارف معاون اول رییسجمهوری و هم اخیرا رویترز در گزارشی، گفتند تهران چندین پیام به واشینگتن فرستاده اما پاسخی نگرفته است.
سیگنالهایی که این روزها مقامات تهران میدهند از دسترس نبودن توافق خبر میدهد. اما با این حال بیشتر مقامات جمهوری اسلامی بر انجام مذاکره تاکید داشتهاند اما شرط عادلانه بودن و عدم حمله را برای آن عنوان میکنند.
با این موضعگیری، جمهوری اسلامی تلاش دارد تا بگوید: «ما سعی کردیم و آنها نپذیرفتند.» این رویکرد، منطق مدیریت آسیب است. اظهارنظر مقامات مختلف جمهوری اسلامی از رهبر آن تا علیلاریجانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی، عملا بر این تاکید دارد که غربیها و آمریکا بدعهد هستند، بی آنکه به رفتار خود اشارهای داشته باشند.
این استدلال، صرفا برای مدیریت افکار عمومی داخل به کار میرود و عملا با غرب بهدنبال گفتگو نیست. ادامه این رویکرد را میتوان در جناحهای سیاسی داخل ایران مشاهده کرد که منتظرند تا شکست یا پیروزی را به حساب طرف دیگر بگذارند.
در میانه بن بست مذاکراتی به وجود آمده بین غرب و جمهوری اسلامی، پکن و مسکو نیز به دنبال پیشبرد اهداف خود هستند. طرح تعویق ششماههای که آنها به شورای امنیت آوردهاند، احتمال بسیار کمی برای تصویب دارد؛ اما این اقدام یک مهندسی وقفه است.
اولاً، نشان میدهند که راه دیپلماسی هنوز وجود دارد و اگر ماشه فعال شود، این غرب است که مسئول بنبست است. ثانیاً، با این اقدام یک تعهد بلندمدت برای ایران میسازند، چرا که این اقدام باعث میشود که با برگشت تحریمهای سازمان ملل، تهران بیشتر از پیش به سمت آنها متمایل شود. ثالثا در سطح ژئوپلیتیک، این اقدام تلاش برای وقتکشی و فرسایش ظرفیت دیپلماتیک آمریکا و اروپا در خاورمیانه است.
به بیان دیگر، این اقدامی است نمادین برای به دست آوردن امتیاز، چرا که اگر دو کشور نیت حل معضل را داشتند، پیش از این میتوانستند اقدام عملی کنند.
انتخاب محل فرود بمب شکست
مکانیسم ماشه به احتمال زیاد در موعد خود فعال خواهد شد. جنگ ۱۲ روزه عملاً توان تهران برای دادن امتیاز فوری را از میان برده، غرب حاضر به عقبنشینی از شروطش نیست، و روسیه و چین بیش از میانجیگری بهدنبال وقتکشی ژئوپلیتیکاند.
آنچه در دقیقه ۹۰ جریان دارد، دیگر تلاشی برای حل بحران نیست، بلکه تلاشی برای انتخاب محل فرود بمب شکست است؛ طرفین میخواهند بگویند که آن چه باعث به اینجا رسیدن قضایا شد حریف مقابل بود.
برای آمریکا و اروپا، پرونده باید طوری بسته شود که بگویند «ایران فرصت را از دست داد.» برای جمهوری اسلامی، باید ثابت شود که «ما مذاکره کردیم اما آنها نخواستند.» و برای روسیه و چین، هدف این است که تاریخ ثبت کند «ما راه دیپلماسی پیشنهاد دادیم، غرب نپذیرفت.»
تلاش دقیقه ۹۰ طرفین را بیشتر باید کوششی جهت ساختن بستههای حقوقی و روایی دانست، نه جستوجوی راهی برای توافق و حتی تداوم مذاکره.
همین نکته را یک دیپلمات ارشد اروپایی در گفتوگو با المانیتور خلاصه کرده است: «مذاکرات شکست خورد و اسنپبک رخ خواهد داد.»
این جمله صرفاً خبر شکست نیست؛ بلکه تاکید بر این موضوع است که از هماکنون کالبدشکافی در دیپلماسی «برجامی» آغاز شده است.