مئیر جاودانفر، تحلیلگر مسائل اسرائیل، گفت: «اینبار میتوان به صلح میان اسرائیل و حماس خوشبین بود، زیرا دونالد ترامپ با وارد کردن ترکیه و قطر به روند مذاکرات، توانسته فشار بیشتری بر دو طرف اعمال کند.»
کامران متین، استاد روابط بینالملل در دانشگاه ساسکس، گفت: «صلح میان اسرائیل و حماس به این معنا نیست که تلآویو از برنامه هستهای ایران چشمپوشی خواهد کرد.»
او افزود: «با پایان جنگ در غزه، دست اسرائیل برای مقابله با جمهوری اسلامی بازتر میشود.»

تحقق توافق صلح یا حتی برقراری آتشبسی پایدار میان اسرائیل و حماس میتواند مهمترین دستاورد دیپلماتیک دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ به شمار آید. با این حال، گاردین هشدار داد خوشبینی بیش از اندازه به این طرح ممکن است با توجه به موانع سیاسی و نظامی موجود، واقعبینانه نباشد.
هر چند جزییات و مراحل اجرای طرح صلح ترامپ هنوز روشن نیست اما بیانیههای اخیر دو طرف، اسرائیل و حماس، از منظر سیاسی معنا و اهمیت ویژهای دارد.
با توجه به حمایت کشورهای عربی و دیگر قدرتهای منطقهای از این توافق، به نظر میرسد این بار بهترین فرصت برای پایان جنگ از زمان شکست آتشبس در اسفندماه فراهم شده باشد.
ترامپ ۱۶ مهر در پستی در شبکه اجتماعی تروث سوشال مرحله نخست طرح صلح را چنین ساده توصیف کرد: آزادی گروگانهای در بند حماس در برابر عقبنشینی محدود نیروهای اسرائیلی.
با این حال، روزنامه گاردین در مطلبی تحلیلی که پنجشنبه ۱۷ مهر منتشر شد، نوشت شناسایی و آزادی همه گروگانها و همچنین مدیریت روند عقبنشینی اسرائیل از غزه ممکن است با پیچیدگیهای قابل توجهی همراه باشد.
صلح هنوز به ایستگاه پایانی نرسیده است
ترامپ در پست خود از «برخورد منصفانه با همه طرفها» و حرکت به سوی «صلحی قدرتمند، پایدار و ماندگار» در منطقه سخن گفت. این در حالی است که گاردین این میزان خوشبینی را «مبالغهآمیز» دانست.
به گفته گاردین، پرسشهای دشواری همچنان بیپاسخ ماندهاند؛ از جمله سرنوشت حماس، احتمال خلع سلاح این گروه مورد حمایت تهران و چشمانداز مورد نظر اسرائیل برای غزه که هنوز باید درباره آن تصمیمگیری شود.
گاردین افزود این وضعیت پیشتر نیز تجربه شده بود: ترامپ حتی پیش از آغاز رسمی ریاستجمهوریاش برای پایان دادن به جنگ غزه اقدام کرد اما آتشبسی که در زمستان بهصورت شتابزده برقرار شد، در پی بروز اختلافات درباره آزادی گروگانها دوام نیاورد و فروپاشید.
با این حال، اکنون لحظهای سرنوشتساز فرا رسیده است. رییسجمهوری ایالات متحده که به گفته گاردین، «آشکارا رویکردی حزبی و غیرقابل پیشبینی» دارد، با همین ویژگی توانسته هم متحدان و هم رقیبان خود را غافلگیر کند.
ترامپ همچنین با «انگیزهای شخصی» در روند تحولات منطقهای پیش میرود: او میخواهد نخستین رییسجمهوری آمریکا پس از باراک اوباما باشد که جایزه نوبل صلح را دریافت میکند.

تنشها همچنان پابرجاست
گاردین در ادامه گزارش خود هشدار داد «نشانههای تنش» بر سر جنگ غزه همچنان مشهود است. حماس در بیانیهای از ترامپ و سایر میانجیها خواسته تا تضمین کنند دولت اسرائیل به تعهدات خود در چارچوب توافق پایبند خواهد ماند.
همزمان بیم آن میرود که با پایان مرحله تبادل گروگانها، اسرائیل بار دیگر حملات نظامی خود را از سر گیرد و روند صلح متوقف شود.
در بیانیه حماس آمده است: «تا زمانی که آزادی، استقلال و حق تعیین سرنوشت محقق شود، هرگز از حقوق ملی مردم خود دست نخواهیم کشید.»
این موضعگیری اشارهای غیرمستقیم به آرمان تشکیل کشور مستقل فلسطین است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، آن را رد کرده و کاخ سفید نیز تا حد زیادی از آن فاصله گرفته است.
در سوی دیگر، نتانیاهو نیز درگیر ملاحظات سیاسی پیچیدهای است. او باید با مخالفت سرسختانه جناح راست دولت خود، از جمله بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی و ایتامار بنگویر، وزیر امنیت ملی، مقابله کند؛ دو چهرهای که تهدید کردهاند در صورت برقراری آتشبس، از ائتلاف حاکم خارج خواهند شد.
ترامپ اما کوشیده است این ملاحظات را با «زور و فشار مستقیم» کنار بزند.
او پیشتر هشدار داده بود اگر طرح صلح ۲۰ مادهای او اجرا نشود، «جهنمی تمامعیار» علیه حماس در غزه به راه خواهد افتاد.
به گزارش پایگاه خبری آکسیوس، زمانی که نتانیاهو نسبت به این توافق ابراز تردید کرد، ترامپ در واکنش به او گفت: «نمیدانم چرا همیشه اینقدر منفی هستی؟ ... این یک پیروزی است، بپذیرش.»
این لحظهای تعیینکننده برای رییسجمهوری ایالات متحده به شمار میرود و او ممکن است ناچار شود تمام نفوذ و اعتبار شخصی خود را برای جلوگیری از شکست دوباره مذاکرات و ازسرگیری درگیریها به کار گیرد؛ وضعیتی که در صورت وقوع، به منزله شکستی دیپلماتیک برای دولت ترامپ خواهد بود.

ایران امروز در نقطهای ایستاده میان زوال و بازسازی؛ نه نظم قدیم هنوز فروپاشیده و نه جامعه جدید بهتمامی شکل گرفته است.
از این منظر، ما در برزخی جمعی به سر میبریم؛ نظام سیاسی در پی بقا، در حال پوستاندازی از نوع سختتر و امنیتیتر، و در مقابل، جامعه در لایههای زیرین خود در حال پوستاندازی برای بقا و بازسازی است. پرسش محوری این است که این دو روند متقابل به کجا میانجامند و آینده ایران در کدام مسیر شکل خواهد گرفت.
جامعه در وضعیت تعلیق؛ فرسایش یا بازسازی؟
جامعهشناسان درباره وضعیت کنونی ایران دو تصویر متضاد ارائه میدهند. گروهی بر این باورند که جامعه در ضعیفترین و نحیفترین شکل خود قرار دارد. به تعبیر آنان، سرمایه اجتماعی در حال فرسایش است؛ اعتماد عمومی کاهش یافته، پیوندهای اجتماعی سست شده، و مردم در انزوای فردی خود بیشتر درگیر منافع شخصی یا دغدغه بقا هستند تا مسئولیت جمعی. به باور این دیدگاه، جامعه از درون تهی شده و توان بازسازی خود را از دست داده است.
اما در برابر این نگاه بدبینانه، رویکردی دیگر معتقد است جامعه ایران، حتی در دل فشارها و محدودیتها، در حال بازسازی است. این بازسازی شاید خاموش و تدریجی باشد، اما واقعی است. نشانههای آن را میتوان در تغییر رفتار نسل جدید، در شکلگیری جنبشهای فرهنگی و زیست شهری نو، در رشد «اقتصاد تجربه» و در بازتعریف فضاهای عمومی دید. جامعه، با تمام زخمهایش، در حال بازآفرینی خود است؛ همانگونه که در تاریخ معاصر بارها در لحظات بنبست، توانسته مسیر جدیدی برای حیات اجتماعی بیابد.
جمهوری اسلامی؛ پوستاندازی برای بقا، نه تغییر
ساختار قدرت در جمهوری اسلامی نیز در حال تغییر است، اما این تغییر ماهیت بازسازی ندارد. حکومت در تلاش است تا با پوشیدن پوستی ضخیمتر، کنترلگرتر و بستهتر، بقای خود را تضمین کند. این نوع پوستاندازی، نه به قصد نوسازی، که برای دوام در وضعیت اضطراری است. در واقع، نظام سیاسی در حال تبدیل شدن به پوستهای خالی از معناست؛ پوستهای که ظاهر و شعار را حفظ میکند اما ارتباط ارگانیک خود را با جامعه از دست داده است.
جامعه، بر خلاف نظام، برای بقا ناچار به نوسازی است. از اینرو، دو فرآیند موازی و متضاد در جریان است؛ از بالا، قدرت در حال سختتر شدن است؛ از پایین، مردم در حال نرمتر و منعطفتر شدن. این دو حرکت در مسیرهای مخالف جریان دارند و تقابل آنها، آینده سیاسی و اجتماعی ایران را رقم خواهد زد.
نشانههای تغییر؛ سیگنالهای جامعه نو
کافی است به زندگی روزمره در شهرهای بزرگ ایران نگاه کنیم؛ از کدهای پوشش گرفته تا سبک مصرف فرهنگی، موسیقی زیرزمینی، زبان نسل جوان، و حضور پررنگتر زنان در فضاهای اجتماعی. این نشانهها حکایت از دگردیسی عمیقی دارند. تهران و شهرهای دیگر، بدون مصوبه و برنامه رسمی، در حال «ریبرندینگ» فرهنگیاند. این تغییر از پایین و از دل جامعه میجوشد، نه از اتاقهای قدرت.
در لایههای زیرین جامعه، نوعی بازتعریف هویت فردی و جمعی در جریان است. نسل جوانتر، ارزشهای خود را نه در تملک اشیا، بلکه در «تجربهها» جستوجو میکند. این تغییر نشانهای از پوستاندازی فرهنگی جامعه ایران است؛ پوستاندازیای که نهادهای سیاسی آن را درک نکردهاند یا عمداً نادیده میگیرند.
آیندههای ممکن؛ میان فروپاشی و بازسازی
آینده ایران، در معنای علمی و جامعهشناختی، بسته نیست. چند مسیر متفاوت پیشِروست. اگر جامعه بتواند میان لایههای پراکنده خود همبستگی و پیوند ایجاد کند، احتمال شکلگیری یک «بازسازی نرم» وجود دارد؛ تغییر تدریجی، اما برگشتناپذیر. در این مسیر، نهادهای مدنی نوظهور، شبکههای فرهنگی مستقل و عاملیت اجتماعی نسل جدید نقش محوری دارند.
اما اگر فشارهای سیاسی و اقتصادی ادامه یابد و جامعه در خود فروبسته شود، احتمال دارد همین پوست تازه نیز بسوزد و فرسایش به سطحی بازگشتناپذیر برسد. در چنین حالتی، ساختار قدرت شاید برای مدتی دیگر دوام یابد، اما در نهایت از درون تهیتر خواهد شد.
حتی در بدترین سناریوها، جامعه ایران همچنان «زایا»ست. زندگی در ایران، در شکلهای خُرد و پراکنده، در مقاومت روزمره، در گفتوگوهای مجازی، در هنر، در زبان، در شوخی و خلاقیت، جریان دارد. این همان «امکان» است که امید از دل آن زاده میشود؛ امیدی که با کنشگری و مشارکت مردم، نه با دستور از بالا، به فعلیت درمیآید.
بازی تازهای آغاز شده است
اگر قدرت در حال پوستاندازی برای بقاست، جامعه برای بازسازی پوست میاندازد. این دو روند در برابر هم ایستادهاند. از بالا، نظامی در پی سختتر کردن مرزهای خود؛ از پایین، مردمی در تلاشاند که مرزها را بشکنند. تضاد این دو روند، آینده سیاسی ایران را شکل میدهد.
پوستاندازی جامعه، برخلاف حکومت، از پایین و از درون زندگی روزمره آغاز شده است. این دگرگونی آرام اما ریشهدار است و بهسادگی بازنمیگردد. درک این فرآیند، یعنی پذیرش این واقعیت که جامعه ایران، حتی در سکوت، در حال نو شدن است. آینده ایران، اگر قرار است روشن باشد، از دل همین پوستاندازی اجتماعی زاده خواهد شد، نه از وعدههای تکراری هسته فاسد قدرت خامنه ای.
نبرد حکومت و مردم؛ آیا جامعه ایران در حال پوستاندازی است؟
این موضوع امشب «برنامه با کامبیز حسینی» بود. حسین قاضیان جامعه شناس مهمان اصلی برنامه بود و مخاطبان از سراسر جهان در این بحث شرکت کردند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شب، از تلویزیون ایران اینترنشنال بهصورت زنده پخش میشود.

مارک کارنی، نخستوزیر کانادا، در دومین دیدار خود با دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا در کاخ سفید، نتوانست امتیاز تازهای در زمینه تعرفههای تجاری برای صنایع کلیدی کشورش بگیرد.
این دیدار که بیش از گفتوگوهای اقتصادی، با تمجید و شوخی میان دو رهبر همراه بود، پرسشهای تازهای درباره توانایی کارنی در مدیریت رابطه با واشینگتن ایجاد کرده است.
دیداری صمیمی اما بیحاصل برای اقتصاد کانادا
مارک کارنی بعد از دو بار ملاقات با دونالد ترامپ در اتاق بیضی، باز هم با دست خالی به اتاوا بازگشت؛ ملاقاتی که بسیاری امیدوار بودند کمی از فشارهای اقتصادی ناشی از تعرفههای وضعشده بر کالاهای کانادایی بکاهد، اما دستاورد آن چیزی نبود جز رد و بدل شدن تعریف و تمجید میان دو رهبر و فضایی دوستانه که شاید تنها بتواند امید به گفتوگوهای آینده را زنده نگه دارد.
با اینکه کاناداییها میدانستند این دیدار به لغو کامل تعرفهها منجر نخواهد شد، اما انتظار داشتند صنایعی چون آلومینیوم، فولاد و خودروسازی که بخش بزرگی از اقتصاد کشور را تشکیل میدهند، اندکی از فشار تعرفهها رهایی یابند.
این امید با اظهارات تازه ترامپ که از تضاد منافع ذاتی میان دو کشور سخن گفت، کمرنگتر از همیشه به نظر میرسد.
«تضاد در منافع»
ترامپ در دیداری که حدود ۳۰ دقیقه به طول انجامید و در حضور خبرنگاران برگزار شد، ضمن تمجید از مارک کارنی بهعنوان «رهبر برجسته جهانی» گفت:«کانادا را دوست دارم، اما ما و کانادا بهطور طبیعی تضاد در منافع داریم؛ چون هر دو میخواهیم فولاد و آلومینیوم تولید کنیم، هر دو میخواهیم صنعت خودرو داشته باشیم.»
در این نشست، ترامپ تقریباً یکتنه پاسخگوی تمام خبرنگاران بود و حتی در میانه صحبتهای مارک کارنی نیز سخن او را قطع کرد تا بار دیگر، هرچند با لحنی شوخیآمیز، پیشنهاد الحاق کانادا به آمریکا را مطرح کند.
زبان بدن رهبران؛ سکوت، لبخند و بازی قدرت در اتاق بیضی
آنچه در این دیدار برای ناظران مهمتر از محتوای گفتوگوها بود، رفتار و زبان بدن دو رهبر بود؛ تماسهای دوستانه، لبخندهای مکرر، گفتوگوهای آرام در گوش ترامپ و واکنشهای کارنی هنگام شنیدن پاسخهای غیرمنتظره رییسجمهوری آمریکا.
بسیاری از تحلیلگران در کانادا، مارک کارنی را اندیشمندی بلندمدت اما سیاستمداری تازهکار میدانند؛ شاید به همین دلیل هم هست که هنوز یاد نگرفته است تعجب خود را در برابر حرفهای ناگهانی ترامپ پنهان کند.
اما آنچه در هر دو دیدار این دو در در کاخ سفید مشهود بوده، این است که مارک کارنی در سکوت فقط ترامپ را همراهی میکند تا انرژی جاری در اتاق را مثبت نگه دارد.
او خود قبلا به این نکته در مصاحبه با اکونومیست اشاره کرده بود؛ اینکه «دونالد ترامپ قابلیت این را دارد که دینامیک اتاق را کنترل کند.»
لحن نرمتر ترامپ؛ از تهدید به تمجید
اما این بار دینامیک اتاق از دیدارهای پیشین نرمتر بود. ترامپ که پیشتر بارها گفته بود «ما چوب و آلومینیوم و خودروهای کانادایی را نمیخواهیم»، این بار لحن خود را تغییر داد و گفت:
«میخواهم کانادا موفق باشد. فکر میکنم بعد از این دیدار، کاناداییها دوباره ما را دوست خواهند داشت.»
این سخنان اشارهای مستقیم بود به فضای سرد روابط میان دو کشور پس از آغاز جنگ تجاری؛ دورانی که بسیاری از شهروندان کانادایی سفر به آمریکا یا خرید کالاهای آمریکایی را تحریم کردند.
ادامه مذاکرات در واشینگتن؛ امیدها و انتقادها
با این حال، هنوز برای کاناداییها مشخص نیست چرا باید از دیداری که هیچ دستاورد اقتصادی ملموسی نداشت، خوشحال باشند.
دومینیک لبلنک، وزیر مسئول روابط کانادا و آمریکا که در هیئت همراه مارک کارنی حضور داشت، هنوز در واشینگتن مانده تا مذاکرات در سطح کارشناسی ادامه پیدا کند.
در مقابل، اتاوا تنها به واشینگتن چشم ندوخته است. مارک کارنی در همان گفتوگوی خود با اکونومیست گفت:«ما هم کارتهایی برای بازی با آمریکا داریم و هم بازیهای دیگری در دنیا که میتوانیم روی آنها تمرکز کنیم.»
کیاستون؛ اهرم جدید در مذاکرات با آمریکا
یکی از این کارتها، طرح خط لوله کیاستون است؛ پروژهای که نفت آلبرتا را به پالایشگاههای آمریکا میرساند و مدتهاست به موضوعی جنجالی در روابط دو کشور تبدیل شده است.
کارنی در این سفر تلاش کرد از این پروژه بهعنوان اهرم فشار برای مذاکره تجاری استفاده کند؛ بهویژه در آستانه تمدید توافق تجارت آزاد آمریکا، کانادا و مکزیک (USMCA) در سال ۲۰۲۶.
فشار داخلی بر کارنی؛ وعدهای که زیر ذرهبین است
اما فضای داخلی کانادا نیز برای کارنی خالی از فشار نیست. بسیاری از شهروندان این کشور در زمان انتخابات فدرال، به او رأی دادند با این امید که توانایی مذاکره با ترامپ و «مهارت اقتصادیاش» بتواند فشار تعرفهها را کاهش دهد.
اکنون رقیب سیاسی او — که با زحمت دوباره به مجلس راه یافته — منتظر است در نشستهای آینده پارلمان، این توانایی وعدهدادهشده را به چالش بکشد و از او درباره نتایج واقعی این دیدارها بپرسد.
کارشناسان میگویند اگرچه کارنی در ظاهر دست خالی به اتاوا بازگشته، اما تغییر محسوس در لحن ترامپ — از تهدید به تمجید — میتواند نشانگر فرصتی تازه برای بازسازی روابط اقتصادی دو کشور باشد؛ فرصتی که البته بدون اقدام عملی، ممکن است بار دیگر بهسرعت از بین برود.

در جهان امروز، زمان به کالایی کمیاب و توجه انسانی به منبعی قابل استخراج بدل شده است. در این میان، تیکتاک بیش از هر شبکهای توانسته است از این منبع نامرئی سود ببرد.
مقاله اخیر واشینگتنپست با تحلیل دادههای واقعی بیش از ۸۰۰ کاربر آمریکایی نشان میدهد که این اپ نه صرفا یک ابزار سرگرمی، بلکه سامانهای پیچیده برای تربیت رفتار و مهندسی وابستگی ذهنی است.
بر اساس دادههای این تحقیق، کاربرانی که در آغاز روزانه ۲۵ دقیقه در تیکتاک وقت میگذراندند، در عرض سه ماه زمان مصرف خود را به بیش از ۵۰ دقیقه افزایش دادند.
در میان کاربران نوجوان، حتی نوبتهای تماشای متوالی تا ۹۰ دقیقه در یک نشست ثبت شده است.
الگوریتم تیکتاک با تحلیل سرعت سوایپ، مدت توقف روی هر ویدیو، و بازههای بازگشت به اپلیکیشن، الگوهای روانی و عصبی هر فرد را میآموزد و متناسب با آن، پاداشهای لحظهای و تحریککننده دوپامین تولید میکند؛ همان مادهای که در اعتیادهای رفتاری و شیمیایی نقش اساسی دارد.
مطالعه واشنگتنپست نشان میدهد که کاربران سبکمصرف در سه ماه نخست بیشترین افزایش استفاده را تجربه کردهاند. الگوریتم در واقع با تقویت تدریجی رفتار، از مصرف سبک به وابستگی مزمن میرسد.
پژوهشگران در دادهها مشاهده کردند که در پایان دوره، فاصله زمانی بین دو بار باز کردن اپ در روز از ۴ ساعت به کمتر از ۴۵ دقیقه کاهش یافته است؛ نشانهای از تغییر رفتار از تصمیم آگاهانه به واکنش خودکار (automatic behavior).
از دیدگاه علوم اعصاب، این روند به مرور قشر پیشپیشانی مغز — بخش کنترل ارادی و تمرکز — را تضعیف میکند و با فعالسازی مدار پاداش، باعث میشود کاربر نتواند از چرخه اسکرول بیپایان جدا شود.
متخصصانی که در گزارش واشینگتنپست با آنان گفتوگو شده، میگویند: «وقتی مغز به دریافت پاداش در هر چند ثانیه عادت کند، دیگر برای پاداشهای تاخیری مثل مطالعه یا کار، انگیزهای ندارد.»
اما ابعاد اقتصادی این وابستگی نیز حیرتانگیز است. در سال ۲۰۲۵، تیکتاک بیش از ۱٫۵۹ میلیارد کاربر فعال ماهانه در سراسر جهان دارد. در ایالات متحده، حدود ۱۷۰ میلیون نفر از این پلتفرم استفاده میکنند — یعنی بیش از نیمی از جمعیت بزرگسال کشور.
طبق دادههای وبسایت Business of Apps، درآمد جهانی تیکتاک در سال ۲۰۲۴ حدود ۲۳ میلیارد دلار بوده و پیشبینی میشود در سال ۲۰۲۵ این رقم به ۳۳ میلیارد دلار برسد. حدود ۷۷ درصد این مبلغ از تبلیغات به دست میآید و باقی از خریدهای دروناپ و تجارت داخلی. تنها در بازار آمریکا، درآمد تبلیغاتی تیکتاک در سال گذشته بیش از ۱۰ میلیارد دلار برآورد شده است.
این سود نجومی مستقیماً از زمان و توجه کاربران تامین میشود؛ همان دقیقههایی که در قالب میلیاردها سوایپ، به دادههای رفتاری تبدیل شده و سپس فروخته میشوند.
در واقع، هر ویدیو در تیکتاک یک «آزمایش رفتاری» است که نتیجهاش به الگوریتم بازمیگردد تا واکنش بعدی کاربر را دقیقتر پیشبینی کند.
در ایران نیز با وجود فیلترینگ و محدودیتهای دسترسی، تیکتاک بهویژه در میان جوانان و تولیدکنندگان محتوای کوتاه محبوبیت فزایندهای دارد.
دادههای پلتفرم DataReportal نشان میدهد که در ژانویه ۲۰۲۵ حدود ۴۸ میلیون حساب فعال شبکههای اجتماعی در ایران وجود داشته است. با توجه به برآوردهای منابع تبلیغاتی، میتوان تخمین زد که میان ۴ تا ۶ میلیون کاربر ایرانی بهطور فعال و اغلب با استفاده از ویپیان از تیکتاک استفاده میکنند.
این عدد ممکن است کوچک به نظر برسد، اما به نسبت محدودیتها، نشانگر رشد سریع محبوبیت محتوای ویدئویی کوتاه و تمایل جوانان ایرانی به حضور در فضای جهانی است.
نویسندگان واشینگتنپست در بخش پایانی مقاله با اشاره به همین وابستگی جهانی هشدار میدهند که الگوریتم تیکتاک نهتنها الگوی مصرف رسانهای، بلکه ساختار تمرکز ذهنی نسل جوان را بازنویسی کرده است.
هر ویدیو کوتاه با تحریک احساسی سریع و پیشبینیناپذیر، مغز را در وضعیت انتظار دائمی پاداش نگه میدارد؛ وضعیتی که از نظر روانشناختی مشابه شرطیسازی در قمار است.
با وجود این، گزارش به راهکارهایی نیز اشاره میکند: خاموش کردن اعلانها، حذف اپ از صفحه اصلی، محدود کردن زمان استفاده، و جایگزینی فعالیتهای فوری با پاداشهای بلندمدت مانند مطالعه، پیادهروی یا ارتباط حضوری.
در یک آزمایش میدانی کوچک، کاربرانی که این روشها را به کار گرفتند، در عرض دو هفته میانگین زمان استفاده روزانه خود را ۲۵ درصد کاهش دادند.
در نهایت، پرسش اصلی این است: در جهانی که پلتفرمها قادرند رفتار ما را پیشبینی و حتی شکل دهند، مرز میان آزادی و کنترل کجاست؟
تیکتاک، مانند آینهای درخشان از عصر دیجیتال، نشان میدهد که اعتیاد دیگر فقط در مواد مخدر یا قمار خلاصه نمیشود؛ بلکه در نوک انگشتان ما جریان دارد. به نظر می رسد تیکتاک فقط ویدیو پخش نمیکند؛ ذهن انسانها را بازنویسی میکند.