از پارچههای کهن تا برندهای معاصر؛ بازگشت خوشنویسی به مد ایران
بر اساس نتایج یک پژوهش در ایران، خوشنویسی که زمانی برای انتقال پیامهای آیینی و اجتماعی بر پارچه به کار میرفت، اکنون در پوشاک معاصر ایرانیان نقشی عمدتا هویتی و زیباییشناختی پیدا کرده و به یکی از عناصر پرکاربرد طراحی تبدیل شده است.
جمهوری اسلامی در اعتراضات آبان ۹۸ دستکم ۲۳ کودک را در شهرهای مختلف ایران با شلیک گلوله کشت و اینترنت را قطع کرد تا صدای جنایتهایش به گوش جهان نرسد.
مردم به جرم اعتراض در خیابانها کشته میشدند، در حالی که تنها صفحههای خبری داخلی در ایران فعال بود و روایتهای حکومتی از طریق سایتها و خبرگزاریهای جمهوری اسلامی به گوش میرسید. ملت ایران در خیابانها کشتهشدن هموطنانشان و وحشیگری حکومت را میدیدند، اما هنوز کسی از ابعاد ملی این قتلعام خبر نداشت.
بعد از سه روز که دسترسی به شبکههای اجتماعی بهسختی و با فیلترشکن امکانپذیر شد، عکس خونهای جاری بر کف خیابانها و پیکرهای کشتهشده به ضرب گلوله و زیر باتوم در شبکههای اجتماعی منتشر شد.
خبرگزاری رویترز در گزارش ویژه خود در دوم دی ۱۳۹۸ نوشت: «علی خامنهای در جلسهای با حضور مقامات امنیتی و دولتی، از آنها خواسته تا به هر قیمتی که شده اعتراضات مردم را متوقف کنند.»
این خبرگزاری تعداد کشتهشدگان اعتراضات آبان را در سه روز، ۱۵۰۰ نفر در سراسر ایران اعلام کرد.
پاییز همان سال در آمار ثبتاحوال، جهشی غیرمعمول ثبت شد: ۶۰۴۰ مرگ اضافی نسبت به میانگین پاییزهای ۱۳۹۴ تا ۱۳۹۷. آماری که نمیگوید چه کسی کشته شد، اما از یک کشتار سازمانیافته پرده برمیدارد.
مردمی که آن روزها در خیابانهای ایران حضور داشتند بارها در شبکههای اجتماعی اعلام کردند طبق مشاهداتشان تعداد کشتهشدگان سرکوب آبان ۹۸ فراتر از آمارهای رسمی اعلام شده است.
شش سال گذشته است و مردم ایران سیستم جمهوری اسلامی و شخص خامنهای را قاتل فرزندانشان میدانند. خانواده کودکان کشتهشده بعد از قتل عزیزانشان حق سوگواری نداشتند. در این سالها حکومت به سنگ مزارها که راوی قتل شهروندان بیدفاع بودند رحم نکرد و خانوادهها را مجبور کرد روایتهای دروغ حکومت را بر آن بنویسند یا سنگ مزار کشتهشدگانی که اثری از جنایت حکومت در آن پیدا بود را شکست و خانوادهها را بازداشت و تهدید و شکنجه کرد.
سوالاتی که بعد از شش سال همچنان از سوی خانواده کشتهشدگان پرسیده میشود و به جای پاسخ داغ و درفش و زندان نصیبشان میشود، این چنین است: «چگونه یک حکومت در یک آخر هفته خونین، چنین بیمحابا مردم بیگناه و کودکان را نشانه گرفت؟ و چرا هنوز هیچکس بازخواست نشده است؟ قاتل عزیزان ما کیست؟»
این گزارش، روایتی کوتاه از زخم عمیق آبان است؛ زخمی که از کشته شدن کودکان ایران بیگناه بر حافظه ایرانیان نشست.
کشتاری که طراحیشده بود
سرکوب آبان ۹۸ یک حمله پراکنده به مردم نبود، الگوی ثابت و گسترده تیراندازی به سر و سینه معترضان و کودکان، نشان از استفاده سازمانیافته از گلوله جنگی برای سرکوب گسترده دارد.
بر اساس گزارشهای حقوق بشری، کودکان در لحظه عبور، در مسیر مدرسه یا هنگام تماشای خیابان هدف قرار گرفتند.
کشتهشدن دستکم ۲۳ کودک با سلاح جنگی در فاصله سه روز نشان میدهد تصمیم شلیک، تصمیمی محلی و موردی نبود. حجم آتش، سرعت کشتار و گستره جغرافیایی، الگوی مشترکی را آشکار میکند: استفاده از قتل معترضان بهعنوان ابزار کنترل اعتراضات.
کودکان در اعتراضات آبان ۹۸ با چه سلاحهایی کشته شدند؟ دادههای تصاویر سیتیاسکن، پزشکی قانونی و بررسی زخمها تعدادی از کودکان که با شلیک مستقیم به سر کشته شدند، نشان میدهد تعدادی با شلیک به قلب و سینه جان باختند (پارگی قلب، لهشدن ریه، خونریزی داخلی شدید).
در تعدادی از موارد، نوع جراحت نشان میدهد گلوله از فاصله نزدیک شلیک شده است. برخی کودکان نیز با ضربههای باتوم یا شلیک گلوله ساچمهای از فاصله نزدیک جان دادند.
بر اساس گزارشها این جراحتها با ویژگیهای سلاحهای زیر همخوانی دارد.
کلاشینکف AK-47: سلاح سازمانی بسیج، یگانهای ویژه و نیروهای سپاه اثر: جراحتهای عمیق، مرگ سریع، تخریب گسترده بافت
دراک (کلت کمری) نیروهای امنیتی: استفاده در فاصله نزدیک اثر: سوراخ ورودی کوچک اما تخریب شدید اندام داخلی
شلیک از سکوهای بلند و پشتبام مقرها: الگوی برخورد به سر و بالاتنه، نشاندهنده تمرکز تکتیراندازی و شلیک کنترلی است
سلاح ساچمهای فلزی
اثر: نابودی بافت صورت، خونریزی و توقف تنفس
این جزئیات نشان میدهد هیچکدام از این شلیکها، شلیک هشدار نبودهاند.
حسن روحانی، رییس دولت وقت: برای شناسایی معترضان دوربین داریم
حسن روحانی، رییس دولت وقت جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ درباره معترضانی که برای گرفتن حق طبیعیشان به خیابان آمدند گفت: «اربابانشان از خارج به آنها گفتند الان وقتش است، طرح را اجرا کنید، آمدند بیرون. با اینها باید برخورد شود، اعترافات اینها پخش میشود و شما خواهید دید که دو سال است که برنامهریزی کرده بودند.»
او مردم معترض و دست خالی را «اغتشاشگرانی» خواند که «عددی نیستند» و گفت: «کسانی که آمدند راهبندان درست کردند خوشبختانه آنقدر سیستم مانیتور و دوربین داریم که هم خودرو مشخص میشود هم پلاک هم راننده».
شلیک از فاصله نزدیک
در تعدادی از موارد ثبتشده از کشتار آبان ۹۸، نیروهای سرکوبگر از فاصله بسیار نزدیک به نوجوانان شلیک کردند یا آنان را با ضربات مستقیم کشتند.
محمد حمزه بریهی، نوجوان ۱۷ ساله اهوازی در شب ۲۴ آبان هنگام بازگشت به خانه در چهارراه زند اهواز، با کلت کمری از چند متر فاصله هدف قرار گرفت و همان جا جان باخت. روایت شاهدان و محل اصابت گلوله نشان میدهد تیراندازی کاملا نزدیک و کنترلشده بوده است.
مجاهد جامعی، نوجوان ۱۷ ساله اهل کوتعبدالله نیز روز ۲۵ آبان با شلیک مستقیم از فاصله نزدیک کشته شد. نوع زخم و زاویه ورود گلوله این موضوع را روشن میکند. خانوادهاش بهدلیل فشار امنیتی هرگز اجازه بیان جزئیات نیافتند.
گروگانگیری پیکر کشتهشدگان در ازای پرداخت پول
در روایتهای ثبتشده از تعدادی از خانواده کودکان کشته شده در آبان ۹۸، ماموران حکومت پیکر کشتهشدگان را گروگان گرفتند و از خانواده درخواست دریافت مبالغ میلیونی کردند.
به خانواده ساسان عیدیوند که او را در ۱۷ سالگی در یزدانشهر اصفهان کشتند، در پزشکی قانونی گفنتد که برای تحویل پیکرش باید ۶۰ میلیون تومان هزینه گلوله پرداخت کنند.
آنها توان پرداخت نداشتند و همان شب، نیروهای امنیتی پیکر را بدون اطلاع در گورستانی دورافتاده دفن کردند. خانواده حتی محل دقیق دفن را ابتدا نمیدانستند.
خانواده امیرحسین دادوند ۱۷ ساله که او را هم یزدانشهر اصفهان کشتند، تهدید شدند که اگر مبلغ ۶۰ میلیون پول ندهند پیکر فرزندتان را نمیگیرند. خانواده مجبور به پرداخت این پول برای گرفتن پیکر فرزندشان شدند.
تهدید و فشار بر خانواده برای استفاده از عنوان «شهید» از سوی حکومت
در میان روایتهای آبان ۹۸، دو نمونه کاملا مستند از دستکاری سنگ قبر کودکان دیده میشود که نشان میدهد حکومت تلاشهایی برنامهریزیشده برای پاک کردن نقش خود در قتل و تحریف روایت خانوادهها از قتل فرزندانشان دارد.
پرونده قتل محسن محمدپور ۱۷ ساله از خرمشهر یکی از روشنترین این موارد است. او پس از چهار روز کما بر اثر ضربات نیروهای سرکوبگر در خرمشهر جان باخت.
بیش از یک سال بعد در بهمن ۱۴۰۰، ماموران بدون اطلاع خانواده وارد گورستان شدند و روی سنگ مزار او عنوان «شهید» و نام «بنیاد شهید و امور ایثارگران» را نوشتند.
علی موسوی، کودک ۱۲ ساله در رامهرمز در مسیر بازگشت از مدرسه با شلیک مستقیم به قلب کشته شد. اما خانوادهاش تحت فشار شدید امنیتی مجبور شدند روی سنگ مزار او کلمه «شهید» بنویسند.
این دو نمونه تصویری روشن از سیاست «تحریف پس از کشتار» در آبان ۹۸ است؛ سیاستی که حتی پس از مرگ نیز خانواده قربانیان را رها نکرد.
کودکانی که خانوادههایشان نتوانستند روایت قتلشان را منتشر کنند
از تعداد زیادی از کودکان کشتهشده در آبان ۹۸ روایتهای چندانی با جزئیات وجود ندارد که علت آن بازداشت، تهدید و تحت فشار قرار گرفتن خانوادهها برای انتشار این روایتهاست. تعداد زیادی از آنها کودکان معترض کشتهشده در کشتار نیزار ماهشهرند.
به طور مثال، از خالد غزلاوی که در ۱۶ سالگی در خرمشهر کشته شد، تنها با یک جمله ثبت شده: «در میدان الله با شلیک مستقیم کشته شد.»
از آرمین قادری ۱۵ ساله که در منطقه دولتآباد کرمانشاه در ۲۵ آبان کشته شد، هیچ روایت خانوادگی منتشر نشده است.
مجاهد جامعی ۱۷ ساله در کوتعبدالله با تیر مستقیم جان باخت، اما حتی محل اصابت هم اعلام نشد.
رضا نیسی۱۶ ساله از اولین کشته شدگان در نیزار ماهشهر بود.
علی غزلاوی ۱۲ ساله در خرمشهر با تیر مستقیم جان باخت و خانوادهاش اجازه برگزاری هیچ مراسم علنی یا گفتوگویی را نداشتند.
برداشتن اندامهای داخلی پیکر قبل از تحویل
در پرونده محسن محمدپور به خانواده هنگام تحویل پیکر اعلام کردند بخشهایی از اندام داخلی او وجود نداشت.
هیچ گزارش کالبدشکافی یا توضیح رسمی در این باره ارائه نشد و پزشکی قانونی نیز مدرکی در اختیار خانواده نگذاشت.
اعتراف اجباری از خانواده کودکان کشتهشده
جمهوری اسلامی در همان روزهای اعتراضات سراغ خانواده کشتهشدگان میرفت و دوربین اعتراف اجباری صدا و سیما را به خانهشان میبرد تا روایت دروغین و تحت فشار مورد نظر خودش را از زبان آنها منتشر کند.
نیکتا اسفندانی، نوجوان ۱۴ سالهای که عکسش با لبخندی بر لب و گیتاری بر دوش در رسانهها منتشر شده را در بعدازظهر ۲۵ آبان در خیابان ستارخان تهران با گلوله کشتند و پدر و مادربزرگش را مقابل یک بازجو-خبرنگار و دوربین صداوسیما نشاندند تا بگویند نیکتا مسموم شده بود و «سیاسی» نبود.
در روایتهای منتشرشده در شبکههای اجتماعی، کاربران نوشتهاند که ماموران امنیتی از پدر نیکتا اسفندانی برای تحویل پیکر او پول نگرفتهاند و به او گفتهاند چون ۱۴ ساله بود از شما پول نمیگیریم.
یک حساب کاربری در اینستاگرام که منتسب به نیکتا بود نوشت: «این صفحه دیگه یادگاری میمونه از دخترم که دیگه ندارمش و فعالیتی نخواهم کرد. امید است که خون ریختهشده دختر بیگناهم بیجواب نمونه»
این اکانت دیگر هیچ پستی درباره نیکتا منتشر نکرد.
این گزارش راوی تنها بخش کوچکی از ابعاد چند لایه و گسترده کودکان را در آبان ۹۸ است. جمهوری اسلامی در این اعتراضات چنان قتل عامی در ایران به راه انداخت که هنوز بخشهای بسیاری از آن خاموش مانده است.
با گذشت شش سال از اعتراضات آبان خونین ۹۸، هنوز شمار دقیق کشتهشدگان بهدست ماموران امنیتی، انتظامی و لباسشخصی جمهوری اسلامی روشن نیست. حکومت کشتهشدن ۲۲۵ نفر را تایید کرده، اما گزارشها و تحقیقات مستقل از صدها تن تا هزار و ۵۰۰ معترض جانباخته یا بیشتر سخن گفتهاند.
اعتراضات آبان ۱۳۹۸ در پی افزایش قیمت بنزین شکل گرفت و با فراگیر شدن آن و سرکوب شدید معترضان از سوی جمهوری اسلامی به «آبان خونین ۹۸» معروف شد. اما درباره شمار قربانیان این سرکوب روایت واحدی وجود ندارد.
در سطح رسمی، مقامهای جمهوری اسلامی ماهها از اعلام هرگونه آماری از تعداد کشتهشدگان بهصورت رسمی خودداری کردند و در ادامه هم کوشیدند آمار کشتهشدگان را تا حد امکان پایینتر از واقعیت نشان دهند.
روایت رسمی؛ تلاش برای ابراز بیاطلاعی و کوچکنمایی کشتار
مسعود پزشکیان فروردین ۱۴۰۰ در مقام نماینده مجلس، در مصاحبه با روزنامه همدلی در پاسخ به سوالی درباره دلیل پیگیری نکردن تعداد کشتهشدگان اعتراضات آبان گفت: «آنهایی که این آمار را اعلام کردند به زندان رفتند. من اعلام نکردم که به زندان نروم؛ شما هم اگر میخواهید این کار را انجام بدهید و به زندان بروید.»
عبدالرضا رحمانیفضلی، وزیر کشور دولت روحانی، ۱۱ خرداد ۱۳۹۹ کشتهشدن حدود ۲۲۵ نفر را تایید کرد و در پاسخ به سوالی درباره شلیک به سر معترضان، «با خونسردی» گفت: «خب؛ فقط به سر نزدیم، شلیک به پا هم انجام شده است.»
یک روز پس از آن، مجتبی ذوالنور، رییس کمیسیون امنیت ملی در دوره دهم مجلس، شمار جانباختگان اعتراضات آبان را ۲۳۰ نفر اعلام کرد و گفت: «رسانههای بیگانه آمارهای دروغین اعلام کرده و تا ۱۰ هزار نفر کشته اعلام کردند، ۲۳۰ کشته در مجموع داشتیم که شش نفر از ماموران بودند.»
مصطفی کواکبیان، نماینده پیشین مجلس، ۳۰ دی ۱۳۹۸ گفت مقامهای مسئول به اعضای این کمیسیون اطلاع دادند که آمار کشتهشدگان اعتراضهای آبان ۱۷۰ نفر است. او اما نگفت چه نهادی این آمار را جمعآوری و به آنها اعلام کرده است؛ آماری که چند روز پیش از آن در ماهنامه «پاسدار اسلام» چاپ قم منتشر شده بود.
بسیاری از ناظران معتقدند بخش عمده کشتار پس از سخنرانی ۲۶ آبان علی خامنهای رخ داد؛ جایی که رهبر جمهوری اسلامی، معترضان را «اشرار» خواند و عملا مسیر سرکوب خشونتبار را هموار کرد.
در سوی دیگر، گزارشهای فعالان حقوق بشر و نهادها و رسانههای مستقل، از آماری چند برابر روایتهای حکومتی پرده برداشت.
روایت منابع مستقل؛ تصویر گستردهتری از ابعاد کشتار
سازمان عفو بینالملل سال ۱۳۹۹ در گزارشی اعلام کرد که توانسته کشته شدن دستکم ۳۰۴ معترض بین ۲۵ تا ۲۸ آبان ۱۳۹۸ را تایید و مستند کند و آبان ۱۴۰۰ این فهرست را به بیش از ۳۲۴ نفر بهروزرسانی کرد.
وبسایت کلمه ۱۲ دی ۱۳۹۸ در گزارشی با استناد به آمار منتشر شده در «بولتنهای محرمانه به تفکیک استانها در اقصی نقاط کشور»، آمار کشتهشدگان اعتراضهای آبان را ۶۳۱ نفر اعلام کرد.
در ادامه، خبرگزاری رویترز، دوم دی ۱۳۹۸ با استناد به سه مقام وزارت کشور و یک منبع نزدیک به دفتر رهبر جمهوری اسلامی، آمار تقریبی هزار و ۵۰۰ کشته را گزارش کرد؛ روایتی که در آن، معترضان، عابران، زنان، نوجوانان و بخشی از نیروهای امنیتی در کنار هم شمرده شدهاند.
سازمان حقوق بشر ایران، ۲۹ آذر ۱۳۹۸ اعلام کرد طی اعتراضهای آبان دستکم ۳۲۴ نفر از شهروندان کشته شدهاند.
سایت هرانا نیز ۱۲ آذر ۱۳۹۸ در گزارشی با عنوان «جمعبندی از اعتراضات خونین آبان ۹۸»، نوشت مرکز آمار این مجموعه سه سطح آمار برای جانباختگان در نظر گرفته و برآوردهای کلی نهادها و رسانههای غیردولتی بیش از ۴۳۰ کشته را روایت میکنند.
این اختلاف بزرگ میان آمارهای ارائهشده در خصوص شمار جانباختگان اعتراضات آبان ۹۸، نتیجه نبود امکان تحقیق مستقل در ایران در سایه سانسور سیستماتیک جمهوری اسلامی و روشهای متفاوت گردآوری آمارها است.
جهش مرگومیر در آمار ثبتاحوال
در سوی دیگر، با وجود نبود آمار رسمی شفاف، دادههای ثبتاحوال کشور نیز سرنخ مهمی برای درک ابعاد کشتار ارائه کردند.
سازمان ثبتاحوال در سال ۱۴۰۰ آمار ماهانه فوت در پاییز ۹۸ را منتشر کرد؛ دادههایی که نشان داد در آبان آن سال بیش از هفت هزار و ۵۰۰ مورد مرگ اضافه نسبت به میانگین سالهای قبل ثبت شده است.
فقط در آبان ۹۸ دستکم ۳۸ هزار و ۵۱۷ فوت در سامانه ثبتاحوال ثبت شد؛ یعنی چهار هزار نفر بیشتر از مهر و نزدیک پنج هزار نفر بیشتر از آذر. بسیاری از کاربران شبکههای اجتماعی همان زمان اعلام کردند که این جهش با هیچ الگوی شناختهشده مرگومیر در سالهای قبل یا بعد از آن همخوان نیست.
در سالهای بعد، شماری از تحلیلها و بررسیهای آماری نیز همین تصویر را تایید کرد و نشان داد جهش چند هزارنفری مرگومیر در پاییز ۹۸ را نه میتوان با شیوع کرونا و آنفلوآنزا توضیح داد و نه با تصادفات جادهای یا خطاهای معمول ثبت؛ چون هیچیک از این عوامل در آن مقطع الگوی افزایشی متناسب با این پیک غیرعادی نشان نمیدهند.
این جهش آماری در ثبتاحوال، وقتی در کنار روایتهای میدانی از نحوه سرکوب قرار میگیرد، تصویر کاملتری از ابعاد کشتار آبان ۹۸ به دست میدهد.
قطع اینترنت و گسترش سرکوب
در کنار این جهش آماری، شدت سرکوب خیابانی و قطع سراسری اینترنت در روزهای پایانی آبان، بخش مهمی از واقعیت را از ثبت و مستندسازی مستقل خارج کرد.
با آغاز اعتراضات و گسترش آن در دهها شهر و صدها نقطه، اینترنت موبایل و خانگی برای چند روز بهطور کامل قطع شد؛ اقدامی که عملا امکان تصویربرداری، ارسال گزارش و اطلاعرسانی خانوادهها را از بین برد.
گزارشهای میدانی و شهادتهای شهروندان در هفتهها و ماههای بعد نیز تصویر مشابهی ارائه کرد؛ استفاده گسترده از سلاح جنگی، شلیک مستقیم به سر و صورت و سینه معترضان و در برخی مناطق مانند ماهشهر، بهکارگیری تیربار علیه معترضانی که به نیزارها پناه برده بودند.
مقامهای محلی ماهشهر نیز در مصاحبههای بعدی خود اصل وقوع این کشتار را تایید کردند، اما هیچ آمار رسمی از آن ارائه نشد؛ همین الگو در شمار دیگری از شهرهای ایران نیز دیده شد.
در گزارشهای مستقل از ماهشهر آمده است که دهها معترض، از جمله زن و نوجوان، هنگام پناهبردن به نیزارها با تیربار هدف قرار گرفتند. روزنامه نیویورکتایمز شمار جانباختگان این واقعه را حدود ۱۰۰ نفر برآورد کرد.
فشار بر خانوادههای دادخواه
در کنار سرکوب خیابانی، فشار سازمانیافته نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی جمهوری اسلامی بر خانوادههای قربانیان نیز مانع ثبت دقیق آمار شد.
خانوادههای دادخواه در ماهها و سالهای پس از آبان ۹۸، تحت یکی از شدیدترین کارزارهای فشار، تهدید و کنترل قرار گرفتند؛ فشاری که هدفش نه فقط خاموشکردن سوگواری و دادخواهی، بلکه جلوگیری از ثبت هر آماری بود که با روایت رسمی حکومت تناقض داشته باشد.
بسیاری از خانوادهها احضار شدند و تعهد دادند درباره نحوه کشتهشدن فرزندانشان با رسانهها سخن نگویند. برخی تهدید شدند که اگر سکوت نکنند، «دیگر اعضای خانواده هم آسیب میبینند» یا حتی «کشته میشوند».
شماری از خانوادهها وقتی به بیمارستانها و مراکز درمانی مراجعه کردند، با دیوار دیگری از سکوت روبهرو شدند؛ نام عزیزشان در فهرستها پیدا نمیشد، پرونده پزشکی، گزارش اورژانس یا نتیجه کالبدشکافی تحویل داده نمیشد و به آنها گفته میشد اسناد «محرمانه» است یا باید از مسیر نهادهای امنیتی پیگیری شود.
در بعضی موارد حتی از ثبت رسمی زخمیشدن و انتقال پیکر به بیمارستان خودداری شد تا هیچ ردی از زمان، نوع جراحت و هویت مصدومان در سامانههای رسمی باقی نماند.
این محرمانهسازی، امکان راستیآزمایی علت و شیوه مرگ را برای نهادهای مستقل تقریبا ناممکن کرد.
افزون بر این تهدیدها، بسیاری از خانوادهها با پدیدهای دیگر روبهرو شدند؛ پیکر برخی قربانیان تنها با فشار و اصرار خانواده تحویل داده شد و در موارد متعدد، دفن شبانه و بدون حضور بستگان نزدیک انجام گرفت تا از شکلگیری مراسم، تجمع یا انتشار تصاویر جلوگیری شود.
در گواهیهای فوت نیز اغلب از عبارات مبهمی همچون «جراحات ناشی از درگیری»، «اصابت جسم سخت» یا «ایست قلبی» استفاده شد تا علت اصلی مرگ یعنی اصابت گلوله یا شلیک مستقیم و ضربوشتم شدید، پنهان بماند.
در چندین پرونده نیز نیروهای امنیتی کوشیدند قربانیان را «شرور» یا «مظنون امنیتی» معرفی کنند و مرگ آنان را نتیجه «درگیری مسلحانه» جلوه دهند.
این مجموعه اقدامات، عملا مسیر ثبت و مستندسازی مستقل را مسدود و آمار واقعی را ناممکن کرد.
نبود دسترسی به بیمارستانها، پزشکی قانونی و اسناد رسمی، نهادهای مستقل را وادار کرده از روشهای متفاوتی برای ثبت کشتهشدگان استفاده کنند.
اکثر نهادهای حقوقبشری تنها اسامی را اعلام میکنند که از سوی چند شاهد و مدرک مستقل تایید شده باشد؛ بنابراین فهرستهای آنان «حداقلهای قابل اثبات» و نه تعداد واقعی کشتهشدگان است.
در مقابل، رسانههایی مانند «کلمه» یا شبکههای محلی که به گزارشهای استانی یا منابع غیررسمی دسترسی دارند، آمارهای بالاتری ارائه میکنند.
هرانا نیز سه سطح آمار ارائه داد؛ برآورد کلی بیش از ۴۳۰ نفر، فهرست اسامی ۲۲۷ نفر و ۸۸ نفر تاییدشده مستقل. این تفاوت روشها، بخش مهمی از اختلاف عددها را توضیح میدهد.
در کنار کشتهشدگان، ابعاد سرکوب آبان ۹۸ در هزاران بازداشت و احکام سنگین قضایی ادامه یافت و بسیاری به اعدام، حبسهای طولانیمدت، تبعید و محرومیت از حقوق اجتماعی محکوم شدند.
محمدجواد وفایی ثانی، بوکسور و زندانی سیاسی که بهدلیل حضور در این اعتراضهای بازداشت شد، همچنان زیر سایه حکم اعدام قرار دارد.
این امر یادآوری میکند که پیام سرکوب آبان فقط در خیابانها داده نشد؛ بلکه در دادگاههای انقلاب، اتاقهای بازجویی و زندانها هم ادامه پیدا کرد.
چرا هنوز آمار نهایی بهدست نیامده؟
شش سال بعد از آبان ۹۸، نبود یک سازوکار حقیقتیاب موثر، چه در داخل کشور و چه در سطح بینالمللی، بزرگترین مانع در دستیابی به آمار نهایی است.
حکومت هرگز اسناد بیمارستانها، لیست جانباختگان، گزارشهای پزشکی قانونی یا پروندههای قضایی این افراد را منتشر نکرده است.
قطع اینترنت، حذف شواهد تصویری، بازداشت شاهدان و تهدید خانوادهها نیز بخش بزرگی از شواهد مستقل را از بین برده است.
در چنین شرایطی، نهادهای مستقل تنها میتوانند بر شهادت خانوادهها، اسناد محلی و دادههای ثبتاحوال تکیه کنند؛ دادههایی که امکان ارائه یک «حداقل مستند» و نه یک «آمار نهایی» را فراهم میکند؛ همین محدودیت، دلیل اصلی تداوم اختلاف آمارهاست.
شکاف میان آمار اعلامشده از سوی حکومت و آمارهای ارائهشده توسط منابع مستقل، یک اختلاف تکنیکی نیست؛ بازتاب پنهانکاری ساختاری و سرکوب حقیقت است.
ترکیب آمار ثبتاحوال، شهادتهای میدانی، روایت خانوادهها و گزارشهای حقوق بشری تصویری روشن ارائه میکند؛ آبان ۹۸ یکی از خونینترین سرکوبهای تاریخ جمهوری اسلامی بود و آمار واقعی قربانیان بهمراتب بیشتر از چیزی است که حکومت پذیرفته است.
شش سال پس از آبان ۹۸، دادخواهی خانوادهها تنها تلاش برای ثبت شمار کشتهشدگان نیست؛ تلاش برای حفظ حقیقتی است که حکومت میکوشد آن را حذف کند.
بسیاری از این خانوادهها، همچون دادخواهان دهههای گذشته، با تهدید و فشار از سوی نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی نیز از پیگیری حقیقت دست نکشیدند و سوگواری و داغداری را به کنش سیاسی و مدنی تبدیل کردند.
تجربه کشورهایی که پس از دورههای سرکوب به مسیر عدالت انتقالی رسیدهاند نشان میدهد که هیچ جامعهای بدون روشنشدن حقیقت، ثبت کامل قربانیان و پاسخگویی آمران و عاملان، نمیتواند زخمهای جمعیاش را التیام دهد.
دادخواهی امروز خانوادههای آبان، بخشی از همان مسیر است؛ مسیری که در آینده، پایه هر سازوکار حقیقتیاب و عدالتمحور خواهد بود.
آبان ۹۸ یک پرونده باز است؛ پروندهای که تا زمان تشکیل سازوکار حقیقتیاب و انتشار اسناد رسمی، پرسش اصلی آن همچنان زنده خواهد ماند: «جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ چند نفر را کشت؟»
اعتراضات آبان ۹۸ رخدادی بود تکاندهنده که اثرات روانی آن هنوز، شش سال بعد، در بدنه جامعه و حافظه جمعی باقی مانده است.
این اعتراضات، ناشی از افزایش ناگهانی قیمت بنزین، با خشونت گسترده و سرکوب سازمانیافته همراه بود؛ تیراندازی مستقیم، بازداشتهای گسترده و تخریب اموال عمومی باعث شد بخش بزرگی از جامعه با تجربهای جمعی از ناایمنی، ترس و اضطراب مواجه شود. همزمان، قطع اینترنت و محرومیت از اطلاعرسانی موجب شد بسیاری از افراد از سرنوشت نزدیکان خود بیخبر بمانند و احساس بیقدرتی و انزوای شدید کنند.
این رخداد یک ترومای جمعی است. ویژگیهای آن، از جمله غافلگیری، شدت خشونت، قطع ارتباطات، بیخبری و مواجهه با مرگ و آسیب دیگران، باعث شکلگیری پیامدهای روانی کوتاهمدت مانند اضطراب فراگیر، تحریکپذیری، بیخوابی، خشم فروخورده و احساس گناه بازماندگی شد.
تجربه بازماندگان نشان میدهد که سوگ بسیاری از افراد ناتمام و پیچیده باقی مانده است. این سوگ نه تنها شامل فقدان جانباختگان، بلکه شامل از دست رفتن امنیت، آزادی، اعتماد اجتماعی و هویت جمعی است.انکار رسمی، فقدان عدالت و محدودیت در روایت، فرایند سوگواری جمعی را متوقف کرده و پیامدهای روانی بلندمدت، از جمله اضطراب مزمن، بیحسی عاطفی جمعی، بیاعتمادی نهادی و اختلالات جسمی و روانی را تا امروز باقی گذاشته است.
هدف این مقاله، بررسی پیامدهای روانی کوتاهمدت و بلندمدت، و شناسایی نقش خشونت سیاسی، سرکوب و محرومیت از روایت و عدالت در این فرایند است. همچنین، تحلیل مراحل سوگواری ناتمام جمعی پس از آبان ۹۸ و بررسی روانشناسی مادران دادخواه و سوگ حلنشده آنها ارائه میشود تا بتواند به درک بهتر پیامدهای روانی و اجتماعی این سوگ پایدار کمک کند.
متمایز بودن و پایداری اثرات روانی آبان ۹۸ تا امروز
با وجود تجربه اعتراضات متعدد در سالهای گذشته، آبان ۹۸ به دلیل شدت خشونت، گستردگی سرکوب، قطع ارتباطات و محرومیت از روایت به رخدادی متمایز و ماندگار تبدیل شد و تا امروز، شش سال بعد، اثرات روانی و اجتماعی آن در حافظه جمعی حلنشده باقی مانده است. غافلگیری جامعه در کنار خشونت عریان و احساس خشم فروخورده، این واقعه را به یک تروما جمعی بدل کرد که واکنش مردم در آن نه تنها پاسخ به یک تصمیم لحظهای، بلکه نتیجه انباشت طولانیمدت فشارهای روانی و اجتماعی بود.
سرکوبهای گسترده، حتی در میان کسانی که در صحنه اعتراض حضور نداشتند، احساس بیقدرتی و ترس ایجاد کرد. قطع اینترنت و محدودیت اطلاعرسانی نیز انزوای جمعی و درماندگی روانی را تشدید کرد و سیستم همدلی و سوگواری را مختل ساخت. همزمان، مشاهده و شنیدن مرگ و آسیب دیگران، همراه با انکار رسمی و فقدان عدالت، حس ناامنی و سوگ جمعی را به تجربهای پیچیده و ناتمام تبدیل کرد که هنوز در روان جامعه فعال است.
سوگ ناتمام جمعی و پیامدهای روانی-اجتماعی پایدار
جامعه پس از اعتراضات آبان ۹۸ درگیر سوگ پیچیده جمعی شد، زیرا تجربه فقدان و خشونت آنقدر شدید و گسترده بود که امکان پردازش روانی طبیعی برای افراد و گروهها فراهم نشد. عواملی چون شدت و ناگهانی بودن خشونت، قطع ارتباطات و محدودیت روایت، و فقدان عدالت و انکار رسمی، این سوگ را مبهم و پایدار نگه داشتند.
این سوگ، که بر کل بدنه جامعه اثر میگذارد و بدون پردازش مناسب به تجربهای مزمن و حلنشده تبدیل میشود، پیامدهای گستردهای را به دنبال داشته است که شش سال پس از رخداد، همچنان ماندگارند و بر زندگی فردی و اجتماعی جامعه تأثیرگذارند:
پیامدهای روانی-فردی: افراد دچار اضطراب مزمن و افسردگی پایدار شدهاند که عمدتا ناشی از ناامنی مداوم و فقدان عدالت است. همچنین، خشم فروخورده و احساس درماندگی در میان بازماندگان که حاصل نشنیده شدن صدا و ادامه یافتن حس بیقدرتی است. علاوه بر این، تأثیرات این تروما به صورت تروماهای طولانیمدت و جسمی (روانتنی) ظاهر شده که شامل اختلالاتی مانند بیخوابی، دردهای مزمن و فیزیکی است. در نهایت، ماهیت سوگ نیز به دلیل از دست رفتن جانباختگان، و همزمان، فقدان امنیت، آزادی و اعتماد، به یک سوگ پیچیده و چندلایه تبدیل شده است.
پیامدهای اجتماعی-جمعی: این تروما موجب آسیب به روابط و مناسبات جمعی و روابط بین فردی گردید. خشونت و انکار رسمی، بهطور مستقیم به بیاعتمادی عمیق و گستردهای به ساختار سیاسی و نهادهای رسمی انجامیده است. در کنار آن، جامعه درگیر بیحسی عاطفی جمعی شده که نشانه کاهش همدلی و بیاعتمادی اجتماعی در روابط است. این وضعیت با تجربه جمعی عدم احساس تعلق به ساختارهای موجود همراه شده و پیوندهای اجتماعی را بیش از پیش سست کرده است.
مادران دادخواه: نماد سوگ ناتمام و آسیب های پایدار
گروه مادران دادخواه اولین بار پس از اعتراضات آبان ۹۸ شکل گرفت، زمانی که مادران با فقدان خشونتبار فرزندان خود مواجه شدند. این گروه در پی انکار رسمی و فقدان عدالت، که عملا مسیرهای سنتی سوگواری را مسدود کرده بود، شکل گرفت. تشکیل این گروه یک پاسخ جمعی حیاتی به انزوای تحمیلشده بود؛ مادران با گرد آمدن در کنار هم، فضای امنی برای تأیید واقعیت فقدان و به اشتراکگذاری درد ایجاد کردند که نهادهای رسمی آن را سلب کرده بودند.
حضور جمعی مادران دادخواه، از همان ابتدا یک روند پیشرو بود. آنها با فعالیتهای عمومی، تجمعات صلحآمیز و بیان خواستههای خود، نه تنها صدای سوگ فردی خود را آشکار کردند، بلکه به نماد اجتماعی و قابل مشاهده تروما و خشم فروخورده جمعی تبدیل شدند. این اقدام جمعی به جامعه امکان داد تا با وجود سرکوب رسانهای و اجتماعی، همچنان با حافظه جمعی و سوگ پیوند برقرار کند.
با این حال، این مسیر پیشرو، خالی از آسیب نبود و سوگ مادران را حل نکرد. این گروه تا امروز نه تنها بار سوگ خود را به دوش میکشند، بلکه بهطور مداوم تحت فشار و آسیبهای روانی و اجتماعی مضاعف قرار گرفتهاند. مقاومت آنها در برابر انکار رسمی، به بهای آسیبهای جانبی و مزمن حاصل شده است؛ از جمله تهدیدهای مداوم، محدودیتهای امنیتی، انزوای بیشتر از جامعه وحشتزده، و پایداری درد فقدان بدون دسترسی به عدالت. این وضعیت، گروه مادران دادخواه را به آینه تمامنمای سوگ ناتمام جمعی تبدیل کرده که علیرغم پیشرو بودن در مطالبهگری، دردهایشان همچنان حلنشده و مزمن باقی مانده است.
نتیجه گیری: سوگ ناتمام، عدالت و ضرورت بازسازی روان جمعی
اعتراضات آبان ۹۸، به دلیل سنگینی فاجعه و خشونت عریان، شکاف عمیقی در نگاه جامعه به حکومت ایجاد و عملا دوران جدیدی را آغاز کرد. فراتر از یک رویداد سیاسی، این واقعه به یک ترومای جمعی عمیق و حلنشده تبدیل شد. این سوگ حلنشده، شش سال پس از رخداد، همچنان خود را به صورت پدیدههایی چون اضطراب مزمن، بیاعتمادی نهادی و بیحسی عاطفی جمعی در جامعه نشان میدهد و سلامت روان فردی و انسجام اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است.
شرایط سلامت روان امروز جامعه، به روشنی نشاندهنده آن است که این تروماها و زخمها نه تنها حل نشدهاند، بلکه بازسازی و ترمیم نیز نیافته و همچنان به شکل فعال باقی ماندهاند. گروه مادران دادخواه در این میان، به نیروی محرکه مطالبهگری، احیای روایت و نماد مقاومت روانی تبدیل شدهاند؛ با این حال، این نقش پیشرو مانع از تداوم آسیبهای آنها و تحمل بار طردشدگی اجتماعی و فشار مداوم نشده است. فعالیتهای آنها گواهی است بر این حقیقت روانشناختی که سوگ بدون عدالت، به تروما تبدیل میشود.
در نهایت، تا زمانی که جامعه نتواند حق روایت خود را باز یابد و عدالت را تجربه کند، سوگ آبان ۹۸ به صورت یک زخم مزمن و فعال در روان جمعی باقی خواهد ماند. بازسازی اعتماد و امکان پردازش تروما، مستلزم پذیرش رسمی فقدان و آغاز یک فرآیند مطالبهگرانه برای پاسخگویی است. تنها از این طریق است که امکان گذر از آسیبهای گذشته و گشودن مسیری به سوی ترمیم و سلامت اجتماعی فراهم میشود.
این روزها سالگرد اعتراضات آبان ۹۸ است؛ اعتراضاتی که پس از افزایش ۲۰۰ درصدی قیمت بنزین آغاز شد، اما به همان محدود نماند و به بزرگترین جنبش اعتراضی علیه جمهوری اسلامی تا آن زمان تبدیل شد. این اعتراضات بسیاری از واقعیتها را در ایران تغییر داد.
مهمترین ویژگی اعتراضات آبان ۹۸ این بود که رویکرد سرنگونیطلبی و براندازی را در میان مردم معترض تثبیت کرد.
اگر اعتراضات کوی دانشگاه در سال ۷۸ و جنبش سبز در سال ۸۸ در چارچوب اصلاحطلبانه تعریف میشدند، از سال ۹۶ مسیر تغییر کرد و مردم دیگر بهدنبال اصلاحات نبودند؛ آنها مطالبه سرنگونی نظام را مطرح کردند.
اعتراضات آبان ۹۸ این خواسته را بهعنوان مطالبه اکثریت تثبیت کرد. به همین دلیل، شعارهای اصلی اعتراضات نیز براندازانه شد.
یکی دیگر از ویژگیهای مهم اعتراضات ۹۸، تمرکز شعارها بر شخص خامنهای بود. مردم مشکل را در اصل نظام میدیدند و خامنهای را نماد آن میدانستند. هرچه اعتراضات گستردهتر میشد، شعارها علیه خامنهای شدت بیشتری میگرفت.
در سالهای قبل نیز شعارهایی علیه خامنهای وجود داشت، اما از اعتراضات ۹۶ به بعد، این شعارها همزمان با مطالبه سرنگونی افزایش یافت و در اعتراضات ۹۸ به اوج رسید.
تمرکز اعتراضات بر خامنهای و اصل نظام موجب شد که معترضان با آگاهی کامل به شکستن قداست مصنوعی او دست بزنند.
این روند بعدها در اعتراضات ۱۴۰۱ نیز ادامه یافت و شعارهای بسیار تند علیه خامنهای در دانشگاه شریف و دیگر نقاط سر داده شد.
دانشجویان نخبه با آگاهی سیاسی، بهطور مستقیم و با الفاظ شدید علیه رهبر جمهوری اسلامی شعار میدادند. این کار نهتنها قداست مصنوعی او را شکست، بلکه سطح شعارها را به مرحلهای جدید رساند.
یکی از دلایل شدت گرفتن این شعارها، خشونت و سرکوب مداومی بود که حکومت از سال ۸۸ به بعد نشان داده بود.
اعتراضات آبان ۹۸ از همان روز نخست با شلیک مستقیم اسلحه جنگی مواجه شد. این نشاندهنده ترس شدید نظام از سقوط بود، نه قدرت یا اقتدار آن.
اولین کشته اعتراضات همان شب در سیرجان کرمان بود: جواد نظری فتحآبادی، کارگر کابینتساز و از خانوادههای قربانیان جنگ ایران و عراق، با شلیک مستقیم نیروهای حکومتی جان خود را از دست داد.
این اقدام نشان داد حتی این خانوادهها نیز از شر نظام در امان نیستند.
سرکوب در این مقیاس، آن را به تنها اعتراض بزرگی تبدیل کرد که سطح سرکوب و میزان کشتهشدگان به حدی بود که مردم از آن با عنوان «کشتار آبان» یاد میکنند.
نمونهای از این خشونت، کشتار مردم ماهشهر با دوشکا بود که به فاجعه «نیزارهای ماهشهر» مشهور شد.
اما حتی با این سرکوب گسترده، مردم ایران مقاومت کردند و جسارت خود را افزایش دادند. همزمان با تشدید سرکوب، اعتراضات گستردهتر و مطالبات مردم جسورانهتر شد. شعارهایی مانند «نترسید نترسید» نشانه همین شجاعت فزاینده است.
از سال ۸۸ به بعد، اعتراضات وجه دیگری هم یافت: مردم سیاست خارجی نظام را زیر سوال بردند. شعار معروف «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران» نمونهای از این تغییر نگرش بود.
مردم مشاهده کردند که بودجه کشور برای حمایت از گروههای نیابتی هزینه میشود، در حالی که نیازهای داخلی مانند توزیع شیر مدارس بهدلیل آنچه «کمبود بودجه» اعلام شده، بر زمین مانده است.
این تضاد، خشم و اعتراض مردم را افزایش داده و موجب شده شعار «دشمن ما همینجاست، دروغ میگن آمریکا است» شکل بگیرد.
در اعتراضات ۹۸، برای اولین بار، حکومت دچار کمبود نیروی سرکوب شد. سطح گسترده اعتراضات در سراسر کشور باعث شد دیگر امکان انتقال نیرو از شهری به شهر دیگر وجود نداشته باشد.
این نشاندهنده یک روند بازگشتناپذیر بود: اعتراضات ایران دیگر محدود به چند شهر نبود، بلکه کشوری، گسترده و فراگیر شده بود.
مسئولیت کشتار آبان ۹۸، علاوه بر خامنهای و سپاه، بر عهده حسن روحانی نیز بود که در آن زمان رییسجمهور و رییس شورای عالی امنیت ملی بود.
او بهعنوان مقام مافوق وزارت کشور و استانداران، در تصمیمات مربوط به سرکوب مستقیم مردم نقش داشت.
توهین او به مردم با جمله «من هم صبح جمعه از افزایش قیمت بنزین خبردار شدم»، پس از کشته شدن جوانان، نشانه بیتفاوتی و بیمسئولیتی او بود.
کشتار آبان ۹۸ در مجموع آغاز پایان خامنهای و نظام بود، زیرا مردم را در سرنگونی نظام راسخ و مصمم کرد.
شش سال پس از آبان ۹۸، روایت مادرانی که فرزندان خود را در آن سرکوب گسترده از دست دادند، نشان میدهد حکومت نهتنها معترضان را کشت، بلکه میکوشد حافظه جمعی را نیز بکشد. اما مادران آبان نمیگذارند آبان تمام شود.
شش سال پیش، در یک شب سرد و بارانی آبان، بهای بنزین ناگهانی و بیهشدار سه برابر شد. صبح، خیابانهای ایران در آتش بود.
حکومت اعتراضات را به «بنزینی» تقلیل داد؛ اما آنچه مردم تجربه کردند، نارضایتی اقتصادی نبود، بلکه گسستی تاریخی بود با حکومت جمهوری اسلامی؛ لحظهای که رشته میان حکومت و شهروندان برای همیشه از هم پاشید.
در کمتر از چند ساعت، دامنه اعتراضات به بیش از ۱۰۰ شهر رسید. حکومت سکوت را جای گفتوگو برگزید؛ و این سکوت، با قطع اینترنت، تبدیل شد به کابوسی در تاریکی؛ کابوسی که در آن مردم به رگبار بسته شدند.
سایه تاریکی؛ روایت مستند از کشتار
در دل یکی از بزرگترین قطعیهای اینترنت در تاریخ ایران و با استفاده از خاموشی دیجیتال، تکتیراندازان روی پشتبامها مستقر شدند و گلولهها اغلب سر و سینه را نشانه رفتند.
عفو بینالملل حداقل ۳۰۴ کشته را تایید کرد؛ اما اسناد بیمارستانی، تصاویر ماهوارهای و گزارشهای درزکرده داخلی تعداد قربانیان را تا حدود ۱۵۰۰ نفر برآورد میکنند.
هیچ فهرست رسمی از جانباختگان منتشر نشد؛ روایت بازماندگان و شاهدان عینی از تعداد کشتهها نشان میدهد که تعداد کشتهها خیلی بیشتر از این اعداد است.
شهادتهای مادران؛ حافظهای که خاموش نمیشود
در «برنامه با کامبیز حسینی»، دو مادر از دل تاریکی ششساله سخن گفتند؛ با صدایی آرام، اما سنگین که سکوت را میشکافت. روایت آنها شاکله این متن است؛ شواهد زندهای از آنچه حکومت میکوشد پنهان کند.
یکی از آنها میگوید: «من مادر پژمان قلیپور هستم. پسرم ۱۸ سال داشت، متولد ۷۸. او را در خمینیشهر با گلوله کشتند.»
و دیگری: «من مادر نوید بهبودی هستم. پسرم ۲۳ سال داشت. او را هم بهخاطر گرانی بنزین با گلوله خاموش کردند.»
این مادران در معرفی خود از مادر پسری بودن می گویند؛ انگار حالا آنچه بر سر فرزندانشان آمده، قسمتی از اسم و فامیل و هویت شخصی آنهاست. حالا دیگر «من مادر پسرم هستم که کشتند» جایگزین نام و نامخانوادگیشان شده.
این مادران خود را با فقدان دردناک فرزندانشان معرفی میکنند.
زمانی که متوقف شد؛ روزشمار مرگ
آبان که میرسد، زخمی کهنه دوباره باز میشود و مادران بازمانده ماه را روزشمار میکنند؛ نه با تاریخهای رسمی، بلکه با لحظاتی که زندگی هنوز زنده بود.
یکی از مادران میگوید: «امروز روزی بود که پسرم نفس میکشید. امروز هنوز زنده بود. امروز روز دهم من بود، روز پانزدهم من، روز بیستوپنجم من.»
دیگری میگوید: «ساعت ۷:۳۰ با او تماس گرفتم؛ هنوز نفس میکشید. ساعت ۸:۲۰ زدندش.»
او با اندوه فراوان و صدای لرزان که آشکارا نشان از ادامه عزاداری دارد، ادامه میدهد: «لباسهایش هنوز پشت در اتاقش آویزان است. میگویم وقتی برگردد، دنبال لباسهایش میگردد.»
یکی از مادران میگوید: «هنوز نمیپذیرم که دوباره از آن در وارد نمیشود.»
این انکار، انکار سوگ نیست؛ انکار روایتی است که حکومت میخواهد تحمیل کند.
از کهریزک تا بهشت زهرا؛ مهندسی سکوت
پس از کشتار، فشار و تحقیر آغاز شد. خانوادهها به کهریزک احضار شدند؛ جایی که در حافظه عمومی مترادف است با شکنجه و اعتراف اجباری.
از آنها تعهد گرفتند. مادری میگوید که با رفتاری بد و توهینآمیز فریاد میزدند: «گریه نکنید. مراسم نگیرید. حرف نزنید. بروید خانه.»
حتی حق انتخاب محل دفن هم با آنان نبود: «گفتند شما حق ندارید انتخاب کنید کجا دفنش کنیم.»
وقتی پدر نوید پرسید چه باید بکند، ماموران گفتند: «بچهتان را به شما نمیدهیم، خودمان میآوریم که دفن کنید.»
مادر دیگری میگوید: «روی قبر پسرم چهار دوربین گذاشتهاند. برای هر مراسمی زنگ میزنند. پلاک ماشین کسانی که میآیند را چک میکنند.»
در ایرانی که جمهوری اسلامی برای مردمش ساخته، حتی سوگواری برای آنها که خودش کشته، باید تحت نظارت دوربینهای مداربستهای صورت بگیرد که سر مزار آنها نصب کرده؛ حتی قبرستان نیز مکانی امنیتی است.
چرا حکومت از قبرها میترسد؟
در طول این سالها، جمهوری اسلامی هر کسی را که میکشد، میخواهد دوبار دفن کند؛ بار اول دفن فیزیکی قربانیان و بار دوم دفن حافظه عمومی آنان.
مادران آبان اما اجازه نمیدهند دفن دوم اتفاق بیفتد. یکی از آنها جملهای گفت که بهتنهایی ساختار این سیاست را برملا میکند: «این حکومت حتی از قبر بچههای ما هم میترسد. اگر از قبرها میترسند، فکر کن از زندهها چقدر میترسند.»
این جمله جوهر حقیقت را عریان میکند؛ قدرتی که از مردهها میترسد، مشروعیت ندارد.
در داخل ایران، هیچ تحقیق مستقلی اجازه کار ندارد. همان نهادهایی که متهم به کشتارند، قاضی و مجری هم هستند.
اما در لندن، «دادگاه نمادین مردمی آبان» پس از ماهها بررسی اسناد و شهادتها اعلام کرد مقامات جمهوری اسلامی مرتکب جنایت علیه بشریت شدهاند.
در این دادگاه اسناد و مدارک مسجل ثابت کرده که جمهوری اسلامی در آبان ۹۸ مرتکب قتل، شکنجه، ناپدیدسازی اجباری و خشونت جنسی شده است.
درست است که این حکم ضمانت اجرایی ندارد، اما برای خانوادههایی که «عدالت» از آنها دریغ شده، اینکه در جایی معتبر قاتل فرزندشان بهراحتی میتواند با حکم جنایت علیه بشریت محکوم شود، شاید تسلی کمی باشد که حقدار بودن آنها را به گوش جهان میرساند.
مادران آبان: مقاومت در برابر فراموشی
مادران آبان هر سال با آغاز این ماه، آیینی را زنده میکنند که در برابر سیاست رسمی فراموشی میایستد. آنها با هم تکرار میکنند: «امروز پسرم زنده بود»، «فردا هنوز زنده بود.»
ماه را با زیستن اندازه میگیرند، نه با تقویم. این مادران در استفاده از افعال گذشته و آینده و حال، نظمی نمیجویند و بهدقت از آنها استفاده نمیکنند؛ انگار زمان برای آنها در آبان ۹۸ متوقف شده و تلاش دارند که اجازه ندهند آبان هرگز به پایان برسد.
اندوه مادری که فرزند نوجوانش را از دست داده، دستور زبان خودش را دارد.
شمعی که در باران آبان خاموش نمیشود
حکومت میتواند اینترنت را قطع کند، مراسم را ممنوع کند، گورستانها را پر از دوربین کند. اما نمیتواند صدای مادری را خاموش کند که نام فرزندش را در تاریکی آبان به زبان میآورد.
یکی از مادران گفت: «شش سال است زندگی نکردهایم؛ زندگیمان سیاه است، پر از اشک. اما امیدوارم صدای ما به دنیا برسد.»
این مادران عدالت را برای انتقام نمیخواهند؛ عدالت را برای پیشگیری از تکرار طلب میکنند. آنها حافظان حافظهاند؛ صدای نسلی که حکومت میخواهد وجودشان را انکار و موجودیتشان را پاک کند.
تا وقتی صدای آنها شنیده میشود، آبان تمام نمیشود.
منا فیض محمدی، کارشناس ارشد ارتباط تصویری موسسه آموزش عالی فردوس مشهد و سارا صادقینیا، استادیار دانشکده هنر دانشگاه دامغان، در این مطالعه به بررسی سیر تحول خوشنویسی بر منسوجات از قرون اولیه اسلامی تا دوره صفوی و تاثیر آن بر پوشاک معاصر پرداختند.
طبق یافتههای تحقیق، در منسوجات قرون اولیه اسلامی تا عصر صفوی، خط مهمترین ابزار در تزیین پارچه به شمار میرفت.
۹ نمونه پارچه تاریخی بررسیشده در این پژوهش، از کفن منسوب به دوره سامانی تا پارچههای نفیس طراز آلبویه، پوشش مقابر سلجوقی، و پارچههای ایلخانی و صفوی نشان میدهد متن آنها بیش از هر چیز کارکردی مذهبی همچون دعا برای آمرزش، ذکر آیات قرآن یا یادآوری مرگ و ناپایداری دنیا داشتند.
در عین حال، برخی نمونهها کارکرد سیاسی داشتند؛ از جمله پارچههایی که نام و لقب حاکمان بر آنها نقش بسته بود.
پژوهشگران تاکید میکنند در اغلب این منسوجات، برای خط کادری مشخص در حاشیه یا اطراف نقش اصلی در نظر گرفته میشد و «خوانایی بر تزیین ارجحیت داشت».
به باور نویسندگان مقاله، این خطنوشتهها تنها نقش تزیینی نداشتند، بلکه پیام خود را آشکارا منتقل میکردند و به همین دلیل، خوشنویسی یکی از عناصر اصلی بصری و مفهومی پارچههای اسلامی بود.
از تار و پود تا چاپ روی تن جوانان
در بخش دوم مقاله، ۹ نمونه پوشاک معاصر مورد بررسی قرار گرفت که از میان سه برند شناختهشده ایرانی «نیمانی»، «تندرست» و «چکامه» انتخاب شدند؛ لباسهایی که در آنها خط تنها عنصر تزیینی بود.
در نمونههای معاصر، متنهای خوشنویسیشده همگی از شعر انتخاب شدهاند؛ اما در منسوجات تاریخی، خوشنویسی صرفا به شعر محدود نبود و مضامین گوناگونی چون دعاها و عبارات مذهبی، پیامها و نشانههای سیاسی، آرزوهای نیک و حتی اشاره به مکان یا موقعیت جغرافیایی بر پارچهها نقش میبست.
به گفته پژوهشگران، در اغلب لباسهای بررسیشده از برندهای ایرانی، خط نستعلیق به کار رفته است و طراحان تلاش کردهاند محل قرارگیری خوشنویسی و انحنای کلمات با فرم اندام، بهویژه در بخش بالاتنه، هماهنگ شود.
در این مقاله تاکید شده که در اکثر این نمونهها، جنبه «تزیین بر خوانایی برتری دارد».
هویت ایرانی در قاب حروف فارسی
یافتههای پژوهش حاکی از آن است که در طول تاریخ، خوشنویسی روی پارچه «زبان مشترک فرهنگی ایرانیان» بوده و با وجود تغییر خط از کوفی به نستعلیق، «ماهیت و اصالت خود را در طول تاریخ حفظ کرده است».
بر اساس این مطالعه، بهکارگیری تایپوگرافی در طراحی لباس معاصر میتواند «ترکیبی بومی و اصیل ایجاد کند»؛ رویکردی که هم امکان معرفی فرهنگ ایرانی در بازار جهانی را فراهم میآورد و هم به «مقاومت در برابر هجوم نمادهای بیگانه» یاری میرساند.
فیض محمدی و صادقینیا در جمعبندی مقاله خود یادآور میشوند اگرچه رویکردهای حروفمحور در هنر معاصر جهان بر طراحی لباس ایرانی اثر گذاشته است، «حسآمیزی خوشنویسی فارسی و پیشینه غنی کاربرد آن در طول دوران تاریخ، زمینهساز اصلی فرهنگ تزیین پوشاک با خط فارسی در دوران معاصر هستند».
به باور آنها، تداوم این پیشینه تاریخی سبب شده خوشنویسی در شکل چاپشده روی لباسهای امروز جایگاه خود را نزد مخاطب ایرانی حفظ کند و همچنان یکی از عناصر اثرگذار در هویت بصری پوشاک معاصر باقی بماند.