پیامدهای روانی-اجتماعی اعتراضات آبان ۹۸ و تحلیل سوگ ناتمام جمعی

اعتراضات آبان ۹۸ رخدادی بود تکاندهنده که اثرات روانی آن هنوز، شش سال بعد، در بدنه جامعه و حافظه جمعی باقی مانده است.

اعتراضات آبان ۹۸ رخدادی بود تکاندهنده که اثرات روانی آن هنوز، شش سال بعد، در بدنه جامعه و حافظه جمعی باقی مانده است.
این اعتراضات، ناشی از افزایش ناگهانی قیمت بنزین، با خشونت گسترده و سرکوب سازمانیافته همراه بود؛ تیراندازی مستقیم، بازداشتهای گسترده و تخریب اموال عمومی باعث شد بخش بزرگی از جامعه با تجربهای جمعی از ناایمنی، ترس و اضطراب مواجه شود. همزمان، قطع اینترنت و محرومیت از اطلاعرسانی موجب شد بسیاری از افراد از سرنوشت نزدیکان خود بیخبر بمانند و احساس بیقدرتی و انزوای شدید کنند.
این رخداد یک ترومای جمعی است. ویژگیهای آن، از جمله غافلگیری، شدت خشونت، قطع ارتباطات، بیخبری و مواجهه با مرگ و آسیب دیگران، باعث شکلگیری پیامدهای روانی کوتاهمدت مانند اضطراب فراگیر، تحریکپذیری، بیخوابی، خشم فروخورده و احساس گناه بازماندگی شد.
تجربه بازماندگان نشان میدهد که سوگ بسیاری از افراد ناتمام و پیچیده باقی مانده است. این سوگ نه تنها شامل فقدان جانباختگان، بلکه شامل از دست رفتن امنیت، آزادی، اعتماد اجتماعی و هویت جمعی است.انکار رسمی، فقدان عدالت و محدودیت در روایت، فرایند سوگواری جمعی را متوقف کرده و پیامدهای روانی بلندمدت، از جمله اضطراب مزمن، بیحسی عاطفی جمعی، بیاعتمادی نهادی و اختلالات جسمی و روانی را تا امروز باقی گذاشته است.
هدف این مقاله، بررسی پیامدهای روانی کوتاهمدت و بلندمدت، و شناسایی نقش خشونت سیاسی، سرکوب و محرومیت از روایت و عدالت در این فرایند است. همچنین، تحلیل مراحل سوگواری ناتمام جمعی پس از آبان ۹۸ و بررسی روانشناسی مادران دادخواه و سوگ حلنشده آنها ارائه میشود تا بتواند به درک بهتر پیامدهای روانی و اجتماعی این سوگ پایدار کمک کند.
متمایز بودن و پایداری اثرات روانی آبان ۹۸ تا امروز
با وجود تجربه اعتراضات متعدد در سالهای گذشته، آبان ۹۸ به دلیل شدت خشونت، گستردگی سرکوب، قطع ارتباطات و محرومیت از روایت به رخدادی متمایز و ماندگار تبدیل شد و تا امروز، شش سال بعد، اثرات روانی و اجتماعی آن در حافظه جمعی حلنشده باقی مانده است. غافلگیری جامعه در کنار خشونت عریان و احساس خشم فروخورده، این واقعه را به یک تروما جمعی بدل کرد که واکنش مردم در آن نه تنها پاسخ به یک تصمیم لحظهای، بلکه نتیجه انباشت طولانیمدت فشارهای روانی و اجتماعی بود.
سرکوبهای گسترده، حتی در میان کسانی که در صحنه اعتراض حضور نداشتند، احساس بیقدرتی و ترس ایجاد کرد. قطع اینترنت و محدودیت اطلاعرسانی نیز انزوای جمعی و درماندگی روانی را تشدید کرد و سیستم همدلی و سوگواری را مختل ساخت. همزمان، مشاهده و شنیدن مرگ و آسیب دیگران، همراه با انکار رسمی و فقدان عدالت، حس ناامنی و سوگ جمعی را به تجربهای پیچیده و ناتمام تبدیل کرد که هنوز در روان جامعه فعال است.
سوگ ناتمام جمعی و پیامدهای روانی-اجتماعی پایدار
جامعه پس از اعتراضات آبان ۹۸ درگیر سوگ پیچیده جمعی شد، زیرا تجربه فقدان و خشونت آنقدر شدید و گسترده بود که امکان پردازش روانی طبیعی برای افراد و گروهها فراهم نشد. عواملی چون شدت و ناگهانی بودن خشونت، قطع ارتباطات و محدودیت روایت، و فقدان عدالت و انکار رسمی، این سوگ را مبهم و پایدار نگه داشتند.
این سوگ، که بر کل بدنه جامعه اثر میگذارد و بدون پردازش مناسب به تجربهای مزمن و حلنشده تبدیل میشود، پیامدهای گستردهای را به دنبال داشته است که شش سال پس از رخداد، همچنان ماندگارند و بر زندگی فردی و اجتماعی جامعه تأثیرگذارند:
پیامدهای روانی-فردی: افراد دچار اضطراب مزمن و افسردگی پایدار شدهاند که عمدتا ناشی از ناامنی مداوم و فقدان عدالت است. همچنین، خشم فروخورده و احساس درماندگی در میان بازماندگان که حاصل نشنیده شدن صدا و ادامه یافتن حس بیقدرتی است. علاوه بر این، تأثیرات این تروما به صورت تروماهای طولانیمدت و جسمی (روانتنی) ظاهر شده که شامل اختلالاتی مانند بیخوابی، دردهای مزمن و فیزیکی است. در نهایت، ماهیت سوگ نیز به دلیل از دست رفتن جانباختگان، و همزمان، فقدان امنیت، آزادی و اعتماد، به یک سوگ پیچیده و چندلایه تبدیل شده است.
پیامدهای اجتماعی-جمعی: این تروما موجب آسیب به روابط و مناسبات جمعی و روابط بین فردی گردید. خشونت و انکار رسمی، بهطور مستقیم به بیاعتمادی عمیق و گستردهای به ساختار سیاسی و نهادهای رسمی انجامیده است. در کنار آن، جامعه درگیر بیحسی عاطفی جمعی شده که نشانه کاهش همدلی و بیاعتمادی اجتماعی در روابط است. این وضعیت با تجربه جمعی عدم احساس تعلق به ساختارهای موجود همراه شده و پیوندهای اجتماعی را بیش از پیش سست کرده است.
مادران دادخواه: نماد سوگ ناتمام و آسیب های پایدار
گروه مادران دادخواه اولین بار پس از اعتراضات آبان ۹۸ شکل گرفت، زمانی که مادران با فقدان خشونتبار فرزندان خود مواجه شدند. این گروه در پی انکار رسمی و فقدان عدالت، که عملا مسیرهای سنتی سوگواری را مسدود کرده بود، شکل گرفت. تشکیل این گروه یک پاسخ جمعی حیاتی به انزوای تحمیلشده بود؛ مادران با گرد آمدن در کنار هم، فضای امنی برای تأیید واقعیت فقدان و به اشتراکگذاری درد ایجاد کردند که نهادهای رسمی آن را سلب کرده بودند.
حضور جمعی مادران دادخواه، از همان ابتدا یک روند پیشرو بود. آنها با فعالیتهای عمومی، تجمعات صلحآمیز و بیان خواستههای خود، نه تنها صدای سوگ فردی خود را آشکار کردند، بلکه به نماد اجتماعی و قابل مشاهده تروما و خشم فروخورده جمعی تبدیل شدند. این اقدام جمعی به جامعه امکان داد تا با وجود سرکوب رسانهای و اجتماعی، همچنان با حافظه جمعی و سوگ پیوند برقرار کند.
با این حال، این مسیر پیشرو، خالی از آسیب نبود و سوگ مادران را حل نکرد. این گروه تا امروز نه تنها بار سوگ خود را به دوش میکشند، بلکه بهطور مداوم تحت فشار و آسیبهای روانی و اجتماعی مضاعف قرار گرفتهاند. مقاومت آنها در برابر انکار رسمی، به بهای آسیبهای جانبی و مزمن حاصل شده است؛ از جمله تهدیدهای مداوم، محدودیتهای امنیتی، انزوای بیشتر از جامعه وحشتزده، و پایداری درد فقدان بدون دسترسی به عدالت. این وضعیت، گروه مادران دادخواه را به آینه تمامنمای سوگ ناتمام جمعی تبدیل کرده که علیرغم پیشرو بودن در مطالبهگری، دردهایشان همچنان حلنشده و مزمن باقی مانده است.
نتیجه گیری: سوگ ناتمام، عدالت و ضرورت بازسازی روان جمعی
اعتراضات آبان ۹۸، به دلیل سنگینی فاجعه و خشونت عریان، شکاف عمیقی در نگاه جامعه به حکومت ایجاد و عملا دوران جدیدی را آغاز کرد. فراتر از یک رویداد سیاسی، این واقعه به یک ترومای جمعی عمیق و حلنشده تبدیل شد. این سوگ حلنشده، شش سال پس از رخداد، همچنان خود را به صورت پدیدههایی چون اضطراب مزمن، بیاعتمادی نهادی و بیحسی عاطفی جمعی در جامعه نشان میدهد و سلامت روان فردی و انسجام اجتماعی را تحت تأثیر قرار داده است.
شرایط سلامت روان امروز جامعه، به روشنی نشاندهنده آن است که این تروماها و زخمها نه تنها حل نشدهاند، بلکه بازسازی و ترمیم نیز نیافته و همچنان به شکل فعال باقی ماندهاند.
گروه مادران دادخواه در این میان، به نیروی محرکه مطالبهگری، احیای روایت و نماد مقاومت روانی تبدیل شدهاند؛ با این حال، این نقش پیشرو مانع از تداوم آسیبهای آنها و تحمل بار طردشدگی اجتماعی و فشار مداوم نشده است. فعالیتهای آنها گواهی است بر این حقیقت روانشناختی که سوگ بدون عدالت، به تروما تبدیل میشود.
در نهایت، تا زمانی که جامعه نتواند حق روایت خود را باز یابد و عدالت را تجربه کند، سوگ آبان ۹۸ به صورت یک زخم مزمن و فعال در روان جمعی باقی خواهد ماند. بازسازی اعتماد و امکان پردازش تروما، مستلزم پذیرش رسمی فقدان و آغاز یک فرآیند مطالبهگرانه برای پاسخگویی است. تنها از این طریق است که امکان گذر از آسیبهای گذشته و گشودن مسیری به سوی ترمیم و سلامت اجتماعی فراهم میشود.