روند صلح اوکراین در روزهای اخیر با دو افشاگری مهم وارد مرحلهای تازه شده است؛ مرحلهای که در آن نهتنها کارآمدی طرح صلح دولت ترامپ، بلکه سازوکارهای تصمیمسازی در این روند مورد توجه قرار گرفتهاند.
•
این دو رویداد، که یکی به درز یک مکالمه محرمانه و دیگری به منشأ طرح ۲۸ بندی مربوط میشود، فضای مذاکرات را پیچیدهتر کرده و پرسشهایی درباره نحوه طراحی و هدایت این ابتکار صلح ایجاد کرده است.
نخستین رویداد، انتشار فایل صوتی مکالمه میان استیو ویتکاف و یوری اوشاکوف بود؛ مکالمهای که در آن موضوعاتی مرتبط با نحوه بحثگذاری در مذاکرات مطرح شده است. درز این اطلاعات، فارغ از محتوای آن، توجه را به این واقعیت جلب کرد که تعاملات مربوط به طرح صلح از کانالهای رسمی و غیررسمی متفاوتی پیش میرود؛ کانالهایی که هر یک در معرض تفسیرهای گوناگون قرار دارند و میتوانند بر برداشت طرفها از روند مذاکرات تاثیر بگذارند.
رویداد دوم، افشا شدن این نکته بود که بخش قابلتوجهی از طرح ۲۸ بندی آمریکا بر پایه یک «غیرسند» ارائهشده از سوی روسیه شکل گرفته است. این موضوع نشان میدهد که روند طراحی طرح صلح تنها بر ورودیهای داخلی آمریکا تکیه نداشته و مجموعهای از اسناد و پیشنهادهای خارجی نیز در آن نقش داشتهاند. آشکار شدن این منشأ، بحثهایی را درباره میزان وابستگی طرحهای اولیه به مواضع یکی از طرفهای درگیر ایجاد کرد و نگاهها را به نحوه انتخاب منابع و اسناد پایهای در واشینگتن معطوف ساخت.
ترکیب این دو افشاگری، بدون آنکه لزوماً ماهیت مثبت یا منفی آنها را نشان دهد، تصویری پیچیدهتر از روند شکلگیری طرح صلح ارائه میکند. این تحولات نشان میدهد فرایند دیپلماتیک میان آمریکا، اوکراین و روسیه در بستری جریان دارد که در آن شفافیت، منابع اطلاعاتی، و مسیرهای ارتباطی نقش تعیینکنندهای در اعتمادسازی و شکلدهی به مراحل بعدی مذاکره دارند. اکنون بازیگران اصلی ــ از واشینگتن گرفته تا کییف و مسکو ــ باید مسیر ادامه این گفتوگوها را در شرایطی دنبال کنند که اطلاعات جدید، انتظارات و ادراک طرفها را دستخوش تغییر کرده است.
نشت مکالمه ویتکاف: شکاف در تیم ترامپ یا نشانهای از نفوذ خارجی؟ در این میان، نشت فایل صوتی مکالمه میان استیو ویتکاف، فرستاده ویژه ترامپ، و یوری اوشاکوف، یکی از بالاترین مقامات کرملین، تکانهای جدی در روند مذاکرات ایجاد کرد. در این مکالمه، ویتکاف ظاهراً به روسها مشاوره میدهد که چگونه واگذاری سرزمینی توسط اوکراین را به ترامپ «بفروشند». این اتفاق در زمانی رخ داد که واشینگتن تلاش داشت اوکراین را برای پذیرش طرحی تحت فشار بگذارد که از نظر بسیاری از سیاستمداران آمریکایی، «تسلیم کامل» در برابر مسکو بود.
واکنش جمهوریخواهان تندرو نیز به این نشت، شکاف داخلی را روشنتر کرد. دون بیکن، نماینده جمهوریخواه، صریحاً ویتکاف را «طرفدار روسها» خواند و خواستار اخراج او شد. چنین واکنشهایی نشان میدهد که حتی در حلقههای نزدیک به ترامپ نیز نگرانی درباره نفوذ روسیه در مسیر مذاکرات جدی است.
از سوی روسیه نیز واکنشها دوگانه بود. اوشاکوف ضمن پرهیز از تکذیب یا تایید مستقیم صحت فایل، تایید کرد که مکالمات محرمانه در حال شنود است و هدف از این کار را «مختلکردن روند صلح» اعلام کرد. این موضعگیری نشانهای آشکار از وجود یک جنگ اطلاعاتی موازی است؛ جنگی که میتواند هر لحظه مسیر پرونده اوکراین را تغییر دهد.
افشای سند روسی: طرح صلح آمریکا از کجا آمده بود؟ دومین مورد، گزارش چند منبع آگاه درباره منشأ «طرح صلح ۲۸ بندی» آمریکا بود. این طرح، که هفته گذشته علنی شد و موجی از واکنشهای منفی را به همراه داشت، بر اساس یک «غیرسند» روسی تدوین شده بود؛ سندی که مسکو پس از دیدار ترامپ و زلنسکی در ماه اکتبر به تیم ترامپ ارائه کرده بود.
این نکته، از چند جهت اهمیت دارد: ۱. روسیه عملاً چارچوب آغازین طرح آمریکا را نوشته بود؛ امری که بیسابقه و از نظر سیاسی خطرناک است. ۲. بسیاری از بندهای این طرح ــ خصوصاً مربوط به واگذاری سرزمین ــ همان مواردی بود که اوکراین سالها قاطعانه رد کرده بود. ۳. طرح بدون اطلاع کامل وزارت خارجه و شورای امنیت ملی و از مسیرهای غیررسمی شکل گرفته بود؛ از جمله جلسهای در میامی بین جرد کوشنر، ویتکاف و کریل دیمیترییف، رییس یکی از صندوقهای ثروت ملی روسیه.
این مسیرهای غیررسمی و موازی، یادآور الگوهایی در سیاست خارجی غیرسنتی ترامپ است؛ الگوهایی که تصمیمسازی رسمی را دور میزنند و مسیری شخصیتر برای پیشبرد اهداف ایجاد میکنند. اما در پرونده اوکراین، این رویه منجر به تدوین طرحی شد که نه تنها مورد پذیرش اوکراین و متحدان اروپایی قرار نگرفت، بلکه خود در واشینگتن نیز با مخالفت جدی مواجه شد.
کمک آمریکا به اوکراین؛ ابزار فشار یا تهدیدی واقعی؟ ترامپ و تیمش از ابتدا این طرح را همراه با تهدید کاهش کمکهای نظامی به اوکراین ارائه کردند. این امر بخشی از استراتژی فشار بود تا زلنسکی را وادار به پذیرش امتیازدهیهایی کنند که پیشتر به صراحت رد شده بود. اما با انتشار غیرسند روسی و آشکارشدن ارتباط آن با طرح آمریکا، این فشار نتیجه معکوس داد: اوکراینیها حمایت بیشتری از مواضع سرسختانه خود نشان دادند و متحدان اروپایی نیز بطور علنی نگران شدند.
هرچند طرح پس از موج انتقادها اصلاح شد و ۹ بند مهم از نسخه اولیه حذف شد، اما اعتماد سیاسی لازم از بین رفته است. حتی مارکو روبیو، وزیر خارجه، که در ابتدا این سند را مرور کرده بود، در گفتوگو با سناتورها مجبور شد تایید کند که برخی بندهای اولیه بیش از حد نزدیک به مواضع روسیه بوده است.
بازی دوگانه روسیه: مذاکره در ژنو، موشکباران در کییف همزمان با مذاکراتی که در ژنو و ابوظبی در جریان بود، روسیه کییف را با موشکهای بالستیک و پهپاد هدف قرار داد و هفت نفر در پایتخت کشته شدند. زلنسکی این اقدام را «ریاکارانه» و تلاشی برای افزایش فشار در زمان مذاکره توصیف کرد. چنین حملاتی یادآور این واقعیت تلخ است که برای مسکو، میدان جنگ و میز مذاکره دو ابزار مکمل هستند.
روسیه با این حملات به اوکراین پیام داد که تا زمانی که امتیازهای اساسی در مذاکرات داده نشود، هزینههای نظامی ادامه خواهد یافت. و در همان حال، با استقبال از سفر ویتکاف به مسکو، این امکان را نیز دارد که قبل از زلنسکی بار دیگر بر متن طرح تاثیر بگذارد.
عقبنشینی ترامپ، فرصت یا دام؟ تاخیر ترامپ در دیدار با زلنسکی میتواند به اوکراین فرصت دهد تا موضع خود را تقویت کند و از فشارهای واشینگتن بکاهد. اما در مقابل، فضای خالی ایجادشده میتواند به روسیه اجازه دهد زودتر بر افکار ترامپ تاثیر بگذارد؛ خصوصاً از طریق فرستادهای که اکنون خود موضوع جنجال است.
در نهایت، مهمترین پیام این تحولات آن است که روند صلح اوکراین بیش از هر زمان دیگر در معرض نفوذ پنهان، رقابت دستگاههای اطلاعاتی، و مذاکرات پشت پرده قرار گرفته است. طرحی که قرار بود پایاندهنده جنگ باشد، اکنون به نقطهای از مناقشه بزرگتر تبدیل شده است: اینکه چه کسی بر دیپلماسی آمریکا تاثیر میگذارد، و چه کسی هزینه واقعی جنگ را میپردازد.
اگرچه طرح اصلاحشده حمایت مشروط اوکراین را به دست آورده، اما مسائل اصلی ــ بهویژه واگذاری سرزمینی ــ هنوز فقط در سطح دیدار مستقیم میان ترامپ و زلنسکی قابل حل است؛ دیداری که اکنون بیش از همیشه دور و نامطمئن به نظر میرسد.
پژوهشی تازه روی بیش از ۱۴۰۰ دانشآموز مقطع متوسطه در ایران نشان میدهد نیازهای ارتباطی، سبک زندگی و احساس تنهایی، بیش از نیازهای آموزشی، در شکلگیری وابستگی افراطی نوجوانان به فضای مجازی نقش دارند.
فیروزه حاج علیاکبری، استادیار دانشگاه آزاد زنجان، حسین احمدی، استادیار دانشگاه فرهنگیان تهران و علی ذوالقدر، دانشجوی دکتری جامعهشناسی دانشگاه تبریز، این پژوهش را بهمنظور بررسی عوامل وابستگی دانشآموزان به فضای مجازی با تاکید بر نقش شناختی و فردی و میانجیهای رفتاری-اجتماعی انجام دادند.
پژوهشگران در این مطالعه که نتایج آن در نشریه «مطالعات دانشپژوهی» دانشگاه تبریز منتشر شد، به بررسی پاسخهای پرسشنامه آنلاین ۱۴۸۷ نفر از دانشآموزان پایههای هفتم تا نهم شهر زنجان پرداختند.
یافتهها نشان میدهد وابستگی افراطی به فضای مجازی میتواند در روند زندگی روزمره اختلال ایجاد کند و این وابستگی در میان نوجوانان با تضعیف روابط خانوادگی، افت عملکرد تحصیلی و افزایش آسیبهای روانی همراه است.
به گفته پژوهشگران، این وضعیت تنها محدود به بازیهای آنلاین و حضور در شبکههای اجتماعی نمیشود و شکلهای گوناگون حضور طولانیمدت در اینترنت را دربر میگیرد.
نیاز به دوستی؛ موتور پنهان استفاده افراطی از فضای مجازی
طبق یافتهها، ریشههای اصلی وابستگی به فضای مجازی را میتوان در دو دسته جستوجو کرد.
از یکسو، انگیزههایی که با برآوردن یا جایگزینی نیازهایی مانند ارتباط با دیگران، تعامل با همسالان و دستیابی به اهداف آموزشی مرتبط هستند، و از سوی دیگر، عوامل ساختاریتر مانند نحوه جامعهپذیری، نداشتن آگاهی کافی از کارکردهای فضای مجازی و ضعف در سواد رسانهای.
پژوهشگران معتقدند دانشآموزان «بهخاطر نیاز به روابط اجتماعی بیشتر و گستردهتر، به فضای مجازی پناه میبرند» و زمانی که این نیاز در مدرسه، خانواده یا محله محقق نمیشود، گوشی و اینترنت جای حیاط مدرسه و کوچه را میگیرد.
به باور آنان، بیاعتنایی نظام آموزشی به استفاده هدایتشده از اینترنت و نیز ناآمادگی والدین برای همراهی موثر با فرزندان، موجب شده است نسل کنونی دانشآموزان بدون برخورداری از آموزش کافی، وارد شبکههای اجتماعی و بازیهای آنلاین شوند.
پنهانکاری، افسردگی و گسست خانواده
در این پژوهش، پنج متغیر «پنهانکاری، افسردگی، اختلال در روابط خانوادگی، انزوای اجتماعی و سبک زندگی آنلاین» بهعنوان ویژگیهای پیامدی وابستگی به فضای مجازی سنجیده شدهاند.
نتایج مطالعه حاکی از آن است که این متغیرها بخش قابل توجهی از فرایند گذار نوجوانان از استفاده عادی تا وابستگی افراطی به فضای مجازی را مشخص میکنند.
بر این اساس، هرچه میزان گسست در روابط خانوادگی و احساس تنهایی بیشتر باشد، شدت وابستگی به فضای مجازی نیز افزایش مییابد.
نویسندگان مقاله تاکید میکنند که وابستگی به فضای مجازی صرفا پیامد وضعیت روانی نوجوانان نیست، بلکه خود میتواند به تشدید افسردگی و احساس انزوا بینجامد و چرخهای معیوب از وابستگی و آسیب روانی پدید آورد.
نیاز آموزشی، کماثرترین عامل
طبق دادههای بهدستآمده، نیاز آموزشی کمترین نقش را در وابستگی نوجوانان به فضای مجازی ایفا میکند.
به عبارت دیگر، در مقایسه با نیازهای ارتباطی و تعامل با همسالان، انگیزههای مرتبط با درس و آموزش تاثیر بسیار کمتری بر شاخص این نوع وابستگی نشان میدهند.
در این مقاله آمده است که «دانشآموزان علاقهمند به پیگیری مسائل آموزشی استفاده از فضای مجازی را بهعنوان یک ابزار جهت تحقق اهداف مرتبط با یادگیری در نظر میگیرند» و کمتر در دام استفاده افراطی از آن میافتند.
راهکارها؛ از گفتوگو در خانه تا سیاستگذاری در مدرسه
بر اساس نتایج، ویژگیهای زمینهای هم به شکل مستقیم و هم غیرمستقیم بر وابستگی افراطی به فضای مجازی اثر دارند و در مجموع حدود ۶۶ درصد تغییرات این پدیده را توضیح میدهند.
نویسندگان بر همین اساس پیشنهاد میکنند سیاستگذاری در مدرسه و خانه بهجای تمرکز بر فیلترینگ و وضع محدودیتهای فنی، بر تقویت مهارتهای ارتباطی، ایجاد فرصتهای سالم برای دوستی و آموزش سواد رسانهای متمرکز شود.
آنها بر «ضرورت برنامهریزی مناسب برای مدیریت سبک زندگی مجازی» تاکید میکنند؛ از تنظیم زمان استفاده از گوشی و اینترنت در خانه و مدرسه تا گفتوگوی صریح با نوجوانان درباره محتوای نامناسب، فشار همسالان و خطر پنهانکاری آنلاین.
به باور پژوهشگران، هنگامی که نیازهای ارتباطی و عاطفی دانشآموزان در فضای واقعی بیپاسخ بماند، شبکههای مجازی جای آن را پر میکنند و بازگرداندن نوجوانان به تعادل روانی و اجتماعی روزبهروز دشوارتر میشود.
امسال روز جهانی منع خشونت علیه زنان در حالی فرا رسید که بنابر آمار سازمان ملل دستکم ۸۴۰ میلیون زن، یعنی یک نفر از هر سه زن در جهان، حداقل یک بار در زندگی خود مورد خشونت فیزیکی یا جنسی قرار گرفته است.
در این میان خشونت دیجیتال و آزار آنلاین علیه زنان نیز در جهان بهسرعت در حال افزایش است. آمارهای جهانی از خشونت دیجیتال علیه زنان نشان میدهد که در بعضی کشورها تا ۵۸ درصد زنان خشونت دیجیتال و آزار آنلاین را تجربه کردهاند. علاوه بر این ۹۰ تا ۹۵ درصد از ویدیوهای دیپ فیک، با تصاویر زنان ساخته میشود که بخش عمده آن ناشی از سرقت و سوءاستفاده از تصاویر زنان است.
افزایش خشونت و آزار در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی همزمان با گسترش هوش مصنوعی و فناوریهای دیجیتال، سبب شده تا امسال «لزوم مقابله با خشونت دیجیتال» به یکی از بخشهای اصلی روز جهانی منع خشونت علیه زنان تبدیل شود.
تعیین شعار «برای آزار آنلاین هیچ توجیهی وجود ندارد» به همین دلیل انجام شده تا توجهات بیشتری به این مساله جلب شود.
خشونت دیجیتال علیه زنان به هر نوع خشونت مبتنی بر جنسیت گفته میشود که شامل سوء استفاده از اینترنت، فضای آنلاین و فناوریهای دیجیتال برای آزار روانی، آزار جنسی، تهدید، سرکوب، جاسوسی، سرقت اطلاعات و نفرت پراکنی علیه یک یا چند زن است. حمایت از زنستیزی نیز نوعی از خشونت دیجیتال علیه زنان است.
در موارد بسیاری، آزار و خشونت دیجیتال از یک پیام، یک نظر، یا یک پست به ظاهر کوچک شروع میشود، اما بهسرعت به سیلی از تهدید و خشونت در دنیای مجازی و واقعی تبدیل میشود.
در موارد فراوانی، عکسهای خصوصی زنان بدون رضایت دزدیده میشوند و با سوءاستفاده از ابزارهای مختلف از جمله هوش مصنوعی برای ساختن «دیپفیک»های جنسی به کار میروند.
استفاده از فناوریهای دیجیتال در اشکال مختلف و در اقدامات فردی یا سیستماتیک بهعنوان ابزاری برای تهدید، شرمندهکردن، کنترل، ساکتکردن و سرکوب زنان مورد سوء استفاده قرار میگیرد.
خشونت و آزار دیجیتال و آنلاین امروز به واقعیتی ترسناک برای میلیونها زن و دختر در جهان تبدیل شده است. برخی زنان حتی برای محافظت از خود و خانوادههایشان مجبور میشوند حسابهای کاربری خود را حذف کنند.
این خشونتهای دیجیتال و آنلاین برای بسیاری از زنان و دختران آسیبهای روانی و جسمی واقعی در پی داشته و پیامدهایش به خانه، محل کار و جوامع آنها گسترش یافته است.
خبرنگاران، کنشگران مدنی و فعالان حقوق بشر برای ساکت شدن پیامهای تهدیدآمیز دریافت میکنند، در موارد بسیاری آزار زنان از دنیای مجازی به دنیای واقعی کشیده میشود و حتی به فجایعی چون تجاوز یا قتل و کشتن زنان نیز منجر میشود.
خشونت دیجیتال علیه زنان؛ بخشی از خشونت سیستماتیک حکومتی در ایران
در کشوری مثل ایران، وجود حکومت ایدئولوژیک و مذهبی خود به عامل خشونت و از جمله خشونت دیجیتال علیه زنان تبدیل شده است.
جمهوری اسلامی به شکل سیستماتیک از فناوریهای دیجیتال برای خشونت علیه زنان و سرکوب آنها سوءاستفاده میکند.
زنان در ایران علاوه بر خشونت خانگی و خشونت اجتماعی، و انواع قوانین زنستیز، با انواع تهدیدات دیجیتال از پیامهای تهدیدآمیز، آزار نیروهای سایبری، هک و سرقت اطلاعات تا احضار، بازداشت و محاکمه مواجه میشوند.
حتی موارد متعددی از احضار و بازداشت کنشگران و هنرمندان بهدلیل انتشار عکس بدون حجاب اجباری وجود دارد که با خشونت سیستماتیک و با حمایت قوه قضائیه و دیگر دستگاههای سرکوبگر حکومتی، در بسیاری موارد به منع فعالیت زنان، محاکمه و زندانی شدن آنها منجر شده است.
در کشورهای دیگر هم پادکستها و برنامههایی با محتوای زنستیزانه و مروج مردسالاری افراطی در حال گسترش است که با نفرت پراکنی و انتشار اطلاعات غلط و تحریف شده، به خشونت دیجیتال و حتی فیزیکی علیه زنان دامن میزنند.
بر این موارد، باید نابرابری جنسیتی در دسترسی به فناوریهای دیجیتال را نیز افزود. این نابرابری و محرومیت به ویژه در مورد زنان و دختران در جوامع روستایی و کمدرآمد، بیشتر است.
برای آزار آنلاین هیچ توجیهی وجود ندارد
هر سال در روز جهانی منع خشونت علیه زنان یک کارزار ۱۶ روزه برای گسترش آگاهی از یکی از انواع خشونت علیه زنان برپا میشود. امسال این کارزار در فاصله ۲۵ نوامبر تا ۱۰ دسامبر بر «اتحاد برای پایان دادن به خشونت دیجیتال علیه زنان و دختران» تمرکز دارد.
این کارزار تاکید دارد که فضاهای آنلاین و دیجیتال باید در خدمت توانمندسازی زنان و دختران قرار گیرد اما در حال حاضر دنیای دیجیتال به میدان آزار، سوءاستفاده و حتی خشونت علیه میلیونها زن و دختر در مناطق مختلف جهان تبدیل شده است.
برگزارکنندگان روز جهانی منع خشونت علیه زنان، امسال در فراخوان خود از زنان و دیگر کنشگران خواستند تا با هشتگ «هیچ توجیهی برای آزار آنلاین وجود ندارد» (NoExcuse#) به «خشونت دیجیتال علیه زنان» اعتراض و در کارزار ۱۶ روزه «منع خشونت دیجیتال علیه زنان» مشارکت کنند.
حمایت از کمپینهای معترض به «خشونت علیه زنان» و حامی «برابری حقوقی زنان» یکی دیگر از راههای مشارکت در این کارزار جهانی است.
مشارکت کنندگان در کارزار جهانی منع خشونت علیه زنان، سالهاست که از رنگ نارنجی بهعنوان نماد این روز استفاده میکنند و با پوشیدن لباس نارنجی در خانه، اماکن عمومی، محل کار، مدرسه و دانشگاه، در پی جلب توجه همگان به «لزوم منع خشونت علیه زنان» هستند.
این کارزار همچنین بهدنبال «پاسخگو کردن و پایان دادن به مصونیت عاملان خشونت دیجیتال» و وادار کردن دولتها برای «جرمانگاری خشونت دیجیتال علیه زنان» است.
بخشی از کارزار امسال روز جهانی منع خشونت علیه زنان بر «آموزش و مهارتهای ایمنی آنلاین» و افزایش «سواد دیجیتال زنان» تمرکز دارد و از هدفهای دیگر آن گسترش آگاهی از «انواع خشونت علیه زنان» و لزوم حمایت عمومی از زنان قربانی خشونت دیجیتال است.
خشونت علیه زنان همیشه به شکل ضربوجرح یا محدودیتهای قضایی نیست. بخش مهمی از خشونت در جایی رخ میدهد که کمتر درباره آن صحبت شده: عرصه نشانهها، ارزشها، روایتها و هنجارهایی که جامعه از طریق آنها بدن زن را تعریف، کنترل و قضاوت میکند.
این همان چیزی است که پییر بوردیو، جامعهشناس فرانسوی آن را «خشونت نمادین» نامید؛ خشونتی که بدون اجبار مستقیم درونی میشود، طبیعی به نظر میرسد و فرد خشونتدیده اغلب به سختی میتواند آن را نامگذاری کند.
در جوامعی مانند ایران، خشونت نمادین نه یک لایه پنهان بلکه ساختاری عمیق و فراگیر است. از قوانین تا رسانهها، از شبکههای اجتماعی تا خانواده، از فرهنگ تا اقتصاد زیبایی، بدن زن به عرصهای تبدیل میشود که در آن نظم سیاسی، هنجارهای جنسیتی و ارزشهای اجتماعی دائماً بازتولید میشوند.
آنچه در ادامه میآید، تحلیلی از این خشونت با مثالهای واقعی از زندگی دیجیتال زنان ایران و ترندهای جهانی است.
بدن بهعنوان نماد قدرت؛ نظریه بوردیو و بازتاب آن در ایران
بوردیو میگوید خشونت نمادین زمانی اثرگذار میشود که مردم «سلطه را طبیعی» ببینند. وقتی زنی از کودکی یاد میگیرد «این لباس برای دختر خوب نیست»، «این رنگ موی زنانه نیست»، «این مدل آرایش سنگین است»، «این رفتارت جلب توجه میکند»، در واقع با سازوکاری مواجه است که به او میآموزد بدنش متعلق به خودش نیست؛ بدن او میدان داوری است.
در ایران این خشونت نمادین تاریخی، امروز با ابزارهای جدید بهویژه شبکههای اجتماعی تقویت شده است.
الگوریتمها چگونه خشونت نمادین را بازتولید میکنند؟
در سالهای اخیر الگوریتمهای اینستاگرام، تیکتاک و ایکس تعیین میکنند که کدام بدن دیده شود، کدام زیبایی «ترند» شود و کدام ظاهر«مقبول» یا «غیرطبیعی» نشان داده شود.
در اینستاگرام فارسی، صفحات مرتبط با زیبایی اغلب زن را در قالب «چهره کاملا فیلتر شده»، «بدن ساعتشنی»، «پوست کاملا صاف» و «تناسب محدود به یک قالب خاص» بازنمایی میکنند. تعداد لایکها و اشتراکگذاریها این الگو را تقویت میکند.
بهعنوان مثال در سال ۲۰۲۴-۲۰۲۵، ترند «صورت عروسکی» با فیلترهای اغراقشده، بخش بزرگی از فضای زیبایی فارسی را گرفت. هزاران دختر نوجوان، چهرههای ویرایششده را معیار زیبایی میدانستند و هر چهره واقعی و بدون فیلتر، با عنوان «خام»، «بیحال» یا «نامناسب» قضاوت میشد. این همان خشونت نمادین است: خودسانسوری ظاهری بر اثر فشار جمعی.
ایران؛ جایی که حاکمیت نیز در بازتولید خشونت نمادین نقش دارد
در بسیاری از کشورها خشونت نمادین بیشتر ریشه فرهنگی دارد، اما در ایران قدرت سیاسی نیز این خشونت را تقویت میکند.
قانون حجاب اجباری نمونهای کلاسیک است که بدن زن را به «موضوع کنترل حکومتی» تبدیل میکند. این قانون، بدن زن را نماد «نظم ایدئولوژیک» میکند و تخطی از آن نه فقط نافرمانی، بلکه تهدیدی علیه مشروعیت سیاسی تفسیر میشود.
در سال ۱۴۰۲–۱۴۰۳ استفاده از دوربینهای شهری برای ثبت «بدحجابی»، ارسال پیامکهای تهدید، جریمه خودروها و پروندهسازی برای زنان نمونهای از پیوند خشونت نمادین و خشونت ساختاری بود.
بدن زن در این سازوکار نه بدن، بلکه «کد» است؛ یعنی معنایی سیاسی که باید دیده، کنترل و تنظیم شود.
فشار اجتماعی در شبکههای اجتماعی ایران؛ از «کتواک خیابانی» تا «پلیس اخلاق دیجیتال»
در اینستاگرام و ایکس فارسی، نوعی ««پلیس اخلاق دیجیتال» وجود دارد: کاربرانی زن یا مرد که دائما بدن، آرایش، مدل پوشش و حتی زاویه عکس زنان را نقد میکنند. این پلیسها هم به زنان برای ظاهر مرتبشان حمله میکنند، هم آنها را به خاطر زیادی مرتب بودن نقد میکنند. مثالهای روشن این رویکرد را میتوان در این نمونهها دید:
زنان بیحجاب در خیابان: فیلمهایی که مخفیانه ضبط میشود و زیر آن نوشته میشود «این مدل پوشش فساده» یا «ترویج برهنگی».
این ویدیوها صدها بار بازنشر میشود و زن بدون رضایت خودش، سوژه قضاوت عمومی میشود.
آرایش غلیظ یا «بادی پازیتیوی» در اینستاگرام: زنانی که بدن غیرایدهآل خود را به نمایش میگذارند، زیر فشار توهینها و تمسخر قرار میگیرند. این شامل همه زنانی میشود که از حسابشان برای انعکاس رویدادهای زندگی خود بدون توجه به چهارچوبهای ظاهری استفاده میکنند.
ترند استایل دختر مرتب «clean girl aesthetic»: در نسخه ایرانی این ترند جهانی، از زنان انتظار میرود پوستی شفاف، آرایشی بسیار ساده ولی بینقص، و ظاهری «مرتب» داشته باشند. این ترند در ایران با فشار طبقاتی و جنسیتی ترکیب شده و به معیار تازهای برای ارزشگذاری زن تبدیل شده است.
قضاوت درباره سلبریتیها و بازتولید خشونت نمادین: کاربران بارها شکل بینی، وزن، مدل لبخند، رنگ مو یا لباس بازیگران و خبرنگاران زن را تحلیل میکنند. در شبکههای اجتماعی فارسی بارها دیدهایم که درباره آنها نوشتهاند: «خیلی عمل کرده»، «این مدل لباس چیه؟»، «اندامش مناسب نیست».
همه اینها خشونتاند؛ اما چون «به زبان نمادها» اعمال میشوند، کمتر بهعنوان خشونت شناخته میشوند.
گرایشهای غالب جهانی و اثرشان بر بدن زن در ایران
در سالهای ۲۰۲۴ تا ۲۰۲۵ سه ترند جهانی نقش تعیینکنندهای در شکلدهی به تصور زنان از بدن، زیبایی و «خودِ قابلنمایش» داشتهاند؛ گرایشهایی که اگرچه ظاهرا از فرهنگ غربی سرچشمه گرفتهاند، اما از طریق شبکههای اجتماعی بهسرعت در ایران بازتولید شده و لایههای تازهای از فشار زیبایی را بر زنان تحمیل کردهاند.
اثرگذاری این جریانها در ایران صرفا تقلید نیست؛ بلکه ترکیب آنها با ساختار فرهنگی، طبقاتی و جنسیتی کشور، آنها را به نسخهای شدیدتر و پیچیدهتر از خودشان تبدیل کرده است.
جنبش یا گفتمان «پذیرش بدن» (Body Positivity): این جریان قرار بود بدن را از اسارت معیارهای زیبایی آزاد کند. در اروپا و آمریکا این جریان رفتهرفته توانسته روایتهایی تازه از بدنهای متنوع، چاق، لاغر، دارای نقص، یا غیرهمخوان با استانداردهای سنتی بسازد.
اما در ایران، بازتاب این گفتمان با واکنشهای دوگانه روبهرو شده است. از یکسو، زنان جوان در اینستاگرام و تیکتاک فارسی سعی میکنند روایتهای متفاوتی از بدن ارائه دهند؛ از سوی دیگر، حجم تعقیب، تمسخر و خشونت کلامی علیه کسانی که اندامی خارج از استانداردهای کلاسیک نشان میدهند بسیار بیشتر از کشورهای غربی است.
برای مثال، زنان ایرانی که ویدیوهای «بادی پازیتیوی» منتشر میکنند اغلب با موجی از کامنتهای توهینآمیز، حملات اخلاقی یا تمسخر مواجه میشوند؛ فشارهایی که نشان میدهد خشونت نمادین چگونه این روایتهای رهاییبخش را پس میزند.
بحران «زیبایی فیلترشده»: در جهان بحثی جدی درباره اثرات مخرب فیلترها بر نوجوانان راه افتاده است؛ در ایران شدت این بحران بیشتر است.
نوجوانان ایرانی بهدلیل نبود آموزش رسانهای، وابستگی شدیدتری به فیلترها پیدا کردهاند. بسیاری از آنها چهره خود را فقط در نسخه فیلتر شده «قابل ارائه» میدانند و حتی در دنیای واقعی نیز تلاش میکنند شبیه تصویر دیجیتالشده خود باشند.
این پدیده، که در ایران با دسترسی گسترده به جراحی زیبایی ترکیب شده، بدن زن را به «پروژهای قابل اصلاح» تقلیل داده است؛ پروژهای که باید دائما به استانداردهای دیجیتال نزدیک شود.
زیباییشناسی تیکتاکی و «بدن استاندارد شده»: ترندهای جهانی مانند کمر باریک-باسن برجسته(slim-thick) ، بدن باشگاهی (gym body) و اندام ساعتشنی (hourglass) دوباره برگشتهاند.
در غرب، این استانداردها همزمان با گفتمانهای انتقادی و مقاومت اجتماعی پیش میروند، اما در ایران، انتقادها کمتر دیده میشود و تبلیغات رسمی کلینیکها، باشگاههای ورزشی و فروشندگان مکملهای ورزشی این استانداردها را تقویت میکنند.
اینستاگرام فارسی پر شده از ویدیوهایی که نشان میدهند «بدن ایدهآل» چگونه باید باشد: کمر باریک، باسن برجسته، بازوهای بدون چربی، و پوستی بدون نقص.
این استانداردها در ایران با فشار طبقاتی نیز درهم میآمیزند؛ زیرا تحقق آنها نیازمند هزینههای بالا برای جراحیهای زیبایی، تغذیه، باشگاه، مربی خصوصی و خدمات پوستی است. نتیجه آن است که بدن زن نه فقط از نظر جنسیتی، بلکه از نظر اقتصادی نیز طبقهبندی میشود.
خانواده و خشونت نمادین: قضاوتهای کوچک، اثرهای بزرگ
خشونت نمادین فقط در فضاهای سیاسی و دیجیتال رخ نمیدهد. در خانه نیز جملات سادهای مثل «با این لباس بیرون نرو»، «این آرایش دخترانه نیست»، «چاق شدی؟»، «این مدل شلوار مناسب نیست»، در ذهن دختران و زنان حک میشود و قراردادهای جنسیتی را بازتولید میکند. نتیجه آن است که زن، بهجای زندگیکردن در بدن خود، در بدن جامعه زندگی میکند.
چرا خشونت نمادین خطرناکتر از خشونت فیزیکی است؟
خشونت فیزیکی دیده میشود، ثبت میشود و قوانین میتوانند با آن مقابله کنند اما خشونت نمادین پنهان است، طبیعی جلوه میکند، از کودکی آغاز میشود، با الگوریتمها و شبکههای اجتماعی تقویت میشود و پیش از رسیدن به خشونت فیزیکی، ذهن و هویت زن را تسخیر میکند.
زنانی که با این استانداردها همخواناند، «مطلوب»، «مرتب»، «رو به رشد» یا «سلیقهمند» تلقی میشوند؛ و زنانی که از آنها فاصله دارند، با برچسبهایی چون «بیسلیقه»، «نامرتب»، «رها» یا «نامتناسب» قضاوت میشوند.
بدن زن، بهجای آنکه ملک شخصی او باشد، به صحنهای تبدیل میشود که سیاست، فرهنگ، اقتصاد و جامعه، هرکدام در آن تصویری از «زن مطلوب» میسازند.
خشونت نمادین زمانی متوقف میشود که به آن اشاره شود و به قول بوردیو «اولین قدم برای پایاندادن به خشونت نمادین، مرئیکردن نامرئیهاست.»
توافق صلحی که این روزها دربارهاش صحبت میشود، هنوز روی کاغذ نهایی نشده؛ اما جدیترین تلاش برای پایاندادن به جنگ روسیه و اوکراین از سال ۲۰۲۲ تا امروز است. در این میان، آمریکا و شخص دونالد ترامپ مستقیما نقش میانجی را برعهده گرفتهاند.
در حالی که ژنو و ابوظبی شاهد تلاشهایی جدی برای برقراری صلحاند، موشکهای روسی همچنان بر سر شهرهای اوکراین فرود میآیند.
در قلب این تحولات «طرح ۲۸ بندی صلح» آمریکا قرار دارد؛ متنی که ابتدا بهعنوان چارچوبی مشترک میان آمریکا و روسیه برای پایان جنگ درز کرد، و در همان روزهای اول، از سوی کییف و بسیاری از پایتختهای اروپایی بهعنوان «لیست آرزوهای کرملین» مورد حمله قرار گرفت.
این طرح تثبیت دستاوردهای سرزمینی روسیه در استان دونباس، ایجاد مناطق غیرنظامی حائل، محدود کردن ارتش اوکراین و تعهد دائمی کییف به نپیوستن به ناتو را پیشبینی میکرد؛ در عوض، وعده «تضمینهای امنیتی»، بازگشت تدریجی روسیه به اقتصاد غرب، و استفاده از بخشی از داراییهای مسدودشده روسیه برای بازسازی اوکراین را میداد.
واکنش منفی افکار عمومی در اوکراین و نگرانیها در اروپا، واشینگتن را مجبور کرد تا متن را بهسرعت بازنویسی کند. گزارشهای تحلیلی نشان میدهد که اروپاییها نسخه تعدیلشدهای از همان ۲۸ بند را روی میز گذاشتند و در گفتوگوهای آخر هفته گذشته در ژنو، آمریکا و اوکراین بر یک «چارچوب اصلاحشده» کوتاهتر (گفته میشود ۱۹ بندی) به تفاهم رسیدهاند.
در این نسخه جدید ظاهرا تلاش شده تا جواب برخی انتقادها داده شود: تاکید بیشتر بر استفاده از داراییهای روسیه برای بازسازی اوکراین، قیدهای سختتر بر خروج نیروهای روسی، و بازتعریف برخی مفاد بحثبرانگیز درباره عفو جنگی و انتخابات سریع در اوکراین.
نقطه عطف دیروز و امروز اما اعلام موضع رسمی کییف است. رستم عمروف، مشاور امنیت ملی اوکراین، میگوید کشورش با «اصول اصلی» این چارچوب صلح موافق است و تنها «جزییات فنی» باقی مانده؛ همزمان یک مقام ارشد آمریکایی هم به رسانهها گفته اوکراین عملا توافق را پذیرفته و اختلافها حاشیهای شدهاند.
مذاکرات در ابوظبی هم ادامه دارد؛ جایی که یک مقام ارشد ارتش آمریکا در نقش میانجی میان هیاتهای روس و اوکراینی در حال شاتل دیپلماسی است، دو طرف رو در رو نمینشینند و پیامها از مجرای واشینگتن ردوبدل میشوند.
با اینهمه، غایب بزرگ این معادله کرملین است. تا لحظه نگارش این متن، مسکو نه متن اصلاحشده را تایید کرده و نه حتی واکنش رسمی روشنی به خبر پذیرش اصول توافق از سوی اوکراین نشان داده است.
تحلیلهای منتشرشده در رسانههای آمریکایی و اروپایی میگویند روسیه همچنان نسخه اولیه ۲۸ بندی (همان متنی که اوکراین آن را «تسلیمنامه» میداند) را مبنای گفتوگو میداند و بعید است بهسادگی با نسخه تعدیلشده همراه شود.
بعضی منابع پیشبینی میکنند که مسکو ۱۹ بند جدید را رد خواهد کرد و جنگ دستکم تا بعد از کریسمس ادامه خواهد یافت.
رفتار میدانی روسیه نیز با این سناریو همخوان است. همزمان با پیشرفت مذاکرات، حملات موشکی و پهپادی مسکو به کییف و دیگر شهرها ادامه یافته و تلفات غیرنظامی ثبت شده است؛ پیامی آشنا از سوی کرملین که در هر مرحله از گفتوگوها، تلاش میکند خطوط قرمز خود را با قدرت آتش روی زمین تحمیل کند و نشان دهد حتی در آستانه توافق، ابزار فشار را کنار نگذاشته است.
در جبهه اوکراین، معادله پیچیدهتر است. ولودیمیر زلنسکی، در سخنرانی اخیر خود در پارلمان سوئد تاکید کرده که هر صلحی تنها زمانی مشروع است که روسیه «بهطور کامل تاوان تجاوز» را بپردازد و با استفاده از داراییهای بلوکهشدهاش، بازسازی اوکراین تامین شود؛ او آشکارا هرگونه واگذاری سرزمین را رد کرده است.
همین موضع باعث شد واشینگتن بخشی از مفاد اولیه درباره عفو گسترده و چشمپوشی از پیگردهای قضایی را نرمتر کند و محور غرامت و استفاده از داراییهای مسدودشده را پررنگتر سازد. اما خط اصلی اختلاف پابرجاست: چطور میتوان هم روایت اوکراینی «عدالت» را حفظ کرد و هم امضای روسیه را پای توافق آورد؟
اروپا نیز در وضعیت دوگانهای قرار گرفته است. از یک سو، پایتختهایی مانند برلین و هلسینکی از «پیشرفت در ژنو» استقبال کردهاند و کاهش فشار جنگ بر اقتصاد و انرژی اروپا را وسوسهکننده میبینند؛ از سوی دیگر، کارشناسان امنیتی و برخی کشورهای اروپای شرقی هشدار میدهند که مفاد طرح آمریکا (بهویژه توافق عدمتعرض سهجانبه میان روسیه، اوکراین و اروپا) میتواند در عمل به بازتعریف معماری امنیتی اروپا بر اساس خواست کرملین منتهی شود.
در نهایت، میانجیگری آمریکا و شخص ترامپ روی طنابی باریک راه میرود. از یک طرف، واشینگتن خود را نزدیکترین بازیگر به «لحظه صلح» معرفی میکند و حتی صحبت از سفر احتمالی زلنسکی به آمریکا برای نهاییکردن توافق در مارالاگو هم شنیده میشود؛ اما از طرف دیگر، هر امتیاز اضافی به روسیه میتواند منجر به شکافی عمیقتر در اوکراین و میان متحدان غربی شود و توافق را از درون متلاشی کند.
به بیان دیگر، ما هنوز با «توافق نهایی» روبهرو نیستیم؛ آنچه وجود دارد متنی است که اوکراین و آمریکا بر سر اصولش به تفاهم رسیدهاند، اما هنوز از فیلتر مسکو و آزمون افکار عمومی اوکراین و اروپا نگذشته است.
اگر روسیه آن را رد کند، واشینگتن با این واقعیت سخت مواجه میشود: جنگی چهار ساله را نمیتوان صرفا با فشار بر ضعیفترین بازیگر (اوکراین) تمام کرد. اگر هم کرملین بپذیرد، آزمون بعدی آغاز میشود: آیا این صلح، صلحی پایدار خواهد بود یا صرفا یک آتشبس طولانی تا جنگ بعدی.
در حالی که عملیات نظامی آمریکا در کارائیب هر روز گستردهتر میشود و دهها قایق مظنون به حمل مواد مخدر زیر آتش موشکهای آمریکایی منفجر میشوند، یک تغییر لحن ناگهانی از سوی رئیسجمهوری آمریکا، دونالد ترامپ، معادلات واشینگتن و کاراکاس را به شکلی غیرمنتظره دگرگون کرده است.
گزارش اختصاصی اکسیوس تایید میکند که ترامپ قصد دارد مستقیماً با نیکولاس مادورو گفتوگو کند ــ اقدامی که میتواند مسیر سختگیرانهترین عملیات آمریکا علیه ونزوئلا در سالهای اخیر را وارد نقطهای تازه و مبهم کند.
این تماس بالقوه، درست در همان روزی مطرح شد که دولت آمریکا یک گروه دیگر ونزوئلا را که امریکا میگوید تحت هدایت مادورو قرار دارد، رسماً بهعنوان سازمان تروریستی خارجی معرفی کرده است؛ اقدامی که معمولاً مقدمه عملیات نظامی یا رهگیری فراسرزمینی تلقی میشود. در عین حال، در پشتپرده سیاستهای دولت ترامپ ترکیبی از تهدید نظامی، فشار دیپلماتیک، گفتوگوهای مشروط و بازی روانی دیده میشود.
عملیات پرابهام آمریکا که حالا در سایه مذاکره قرار گرفته عملیات Southern Spear، که طی ماههای اخیر به ستون اصلی حضور نظامی آمریکا در کارائیب بدل شده، در ظاهر مأموریت مقابله با قاچاق مواد مخدر را بر عهده دارد، اما مقامهای آگاه به سیاستهای کاخ سفید اذعان میکنند که هدف واقعی از این عملیات، ایجاد چنان فشار نظامی و امنیتی بر کاراکاس است که رژیم مادورو را در موقعیتی شکننده و ناگزیر از امتیازدهی قرار دهد. این عملیات نهفقط شامل استقرار حدود ۱۰ هزار نیروی نظامی، ملوان و خلبان در پورتوریکو است، بلکه سلسلهای از حملات موشکی دقیق را نیز در بر گرفته که به گفته منابع آمریکایی، تاکنون ۲۱ حمله انجام شده و حداقل ۸۳ نفر در جریان آنها کشته شدهاند.
در چنین فضایی، که هر نشانهای از نرمش معمولاً بهعنوان مقدمهای برای تشدید تنش تفسیر میشود، تصمیم ترامپ برای گفتوگو با مادورو پیام دوگانهای حمل میکند: از یک سو نشان میدهد که کاخ سفید به این نتیجه رسیده است که ادامه عملیات بدون یک مسیر موازی دیپلماتیک ممکن است به بنبست سیاسی منجر شود، و از سوی دیگر نشان میدهد که واشینگتن قصد ندارد سطح بازدارندگی نظامی را کاهش دهد، بلکه به دنبال آن است که این بازدارندگی را به اهرمی مؤثر برای مذاکره تبدیل کند.
پارادوکس سیاست ترامپ: مادورو هم «نارکوتروریست» است، هم «قابل مذاکره» یکی از پیچیدهترین جنبههای رویکرد دولت ترامپ، این تناقض آشکار است که از یک طرف مادورو را در فهرست تروریستی قرار میدهد ــ اقدامی که از نظر حقوقی و نمادین، یکی از خشنترین برچسبهای ممکن در روابط بینالملل محسوب میشود ــ و از طرف دیگر، درباره گفتوگوی مستقیم با همین فرد صحبت میکند. مقامهای نزدیک به رئیسجمهوری [ترامپ] توضیح میدهند که این ظاهراً تناقض، در واقع بخشی از یک راهبرد محاسبهشده است؛ راهبردی که در آن فشار حداکثری با روزنههای محدود اما هدفمند دیپلماتیک همراه میشود تا طرف مقابل همواره در وضعیت «تردید نسبت به نیت واقعی آمریکا» باقی بماند.
یکی از مقامات میگوید: «هیچکس فعلاً برنامهای برای اقدام مستقیم علیه مادورو ندارد، اما این بدان معنا نیست که چنین گزینهای برای همیشه از روی میز برداشته شده است.» همین فضای تعلیق میان تهدید و گفتوگو، همان چیزی است که دولت ترامپ آن را مؤثرترین شکل اعمال فشار بر ونزوئلا میداند.
محاسبات مادورو؛ میان وعدههای تکراری و ترس از «حامیان کوبایی» ترامپ اگر در نهایت با مادورو صحبت کند، احتمالاً با همان الگوی وعدههایی روبهرو خواهد شد که مادورو بارها در سالهای گذشته به آمریکا و اروپا ارائه کرده است؛ وعدههایی همچون برگزاری انتخابات آزاد در چند سال آینده، واگذاری بخشی از منابع نفتی به آمریکا یا توقف ارسال نفت به روسیه. اما مقامهای آمریکایی تاکید دارند که این وعدهها هیچگاه عملی نشده و مقامات دیپلماتیک به ترامپ هشدار دادهاند که نباید فریب «تضمینهای تکراری و فاقد پشتوانه» را بخورد.
در واقع، پیچیدگی اصلی در خود کاراکاس نهفته است: مادورو خوب میداند که اگر بهطور واقعی وارد روند امتیازدهی شود و به فشارهای آمریکا تن دهد، احتمال آن وجود دارد که حامیان امنیتی کوبا ــ که از ستونهای اصلی حفظ حکومت او هستند ــ او راه تحت فشار بگذارند. این توازن ترس، یکی از دلایلی است که روند تغییر در ونزوئلا سالهاست در نقطهای نیمهقفلشده باقی مانده است.
نقش روبیو و مهندسی دوباره ساختار سیاست خارجی بر اساس اراده ترامپ تصوری که برخی منتقدان در داخل آمریکا مطرح میکنند این است که مارکو روبیو، وزیر خارجه و مشاور امنیت ملی ترامپ، پشت پرده سیاستهای سختگیرانه علیه ونزوئلا قرار دارد. اما مقامهای دولت تاکید میکنند که برعکس، این خود ترامپ است که از ابتدا بر اتخاذ سیاستهای تهاجمی اصرار داشته و روبیو و استیون میلر تنها معماران اجرایی آن هستند. یک مقام ارشد میگوید: «باز اصلی ونزوئلا ترامپ است، بعد میلر و سپس روبیو.»
در ماههای گذشته، روبیو و ژنرال دن کین ساختار سیاست خارجی را بهگونهای بازطراحی کردهاند که هرگونه مقاومت بوروکراتیک در وزارت خارجه یا شورای امنیت ملی در برابر رویکرد تهاجمی ترامپ به حداقل رسیده است؛ روندی که شامل تغییر نیروها، کنار گذاشتن منتقدان داخلی و تقویت کانالهای تصمیمگیری مستقیم کاخ سفید بوده است. نتیجه این مهندسی نهادی، فراهم شدن شرایطی است که در آن ترامپ میتواند بدون مانع بزرگ در دستگاه دیپلماتیک، مسیر گفتوگو با مادورو را بهعنوان بخشی از یک راهبرد گستردهتر دنبال کند.
چماق و هویج؛ الگویی که ترامپ بار دیگر در آمریکای لاتین آزمایش میکند تماس احتمالی ترامپ با مادورو، از دل همان الگویی بیرون میآید که رئیسجمهوری آمریکا پیشتر در پرونده کرهشمالی و ایران نیز دنبال کرده بود: ایجاد حداکثر فشار نظامی و اقتصادی در کنار بازکردن یک کانال محدود برای تعامل مستقیم. پیش از آغاز عملیات Southern Spear نیز، ترامپ تلاش کرده بود از طریق ریک گرنل، نماینده غیررسمی خود، به مادورو پیامهایی دوستانه اما مشروط ارسال کند. گزارشها نشان میدهد که مادورو حتی حاضر شده بود منابع نفتی خود را به آمریکا پیشنهاد دهد، پیشنهادی که ترامپ آن را نشانهای از «فهم مادورو نسبت به قدرت آمریکا» میدانست.
اما چون مادورو بر ماندن در قدرت پافشاری میکرد، این مسیر مسدود شد. اکنون اما با افزایش فشار نظامی و قرار گرفتن مادورو در فهرست تروریستی، ترامپ احساس میکند تماس مستقیم میتواند «آخرین فشار مؤثر» باشد؛ فشاری که اگر نتیجه ندهد، راه را برای اقدامات سختتر باز میگذارد.
تماس احتمالی، نه پایان تنش است و نه آغاز آشتی؛ بلکه آغاز مرحلهای تازه تصمیم ترامپ برای گفتوگو با مادورو را نباید بهعنوان عقبنشینی یا نرمش در برابر ونزوئلا تعبیر کرد؛ بلکه بخشی از یک راهبرد گستردهتر است که در آن ترکیب تهدید نظامی، حملات هدفمند، فشار اقتصادی و گفتوگوی محدود در کنار هم عمل میکنند تا واشینگتن بتواند کنترل بیشتری بر روندهای امنیتی نیمکره غربی پیدا کند. آنچه اکنون در جریان است، در واقع ورود به مرحلهای جدید از تنش میان آمریکا و ونزوئلاست؛ مرحلهای که در آن، امکان مذاکره و خطر تشدید تقابل بهطور همزمان افزایش یافته است.
اگر این تماس به امتیازدهی مادورو منجر شود، ترامپ یک پیروزی نمادین مهم را در کارنامه سیاست خارجی خود ثبت خواهد کرد. اما اگر مادورو مقاومت کند — که بسیاری معتقدند محتملتر است — تماس مستقیم با او تنها بهعنوان مقدمهای برای دورهای سختتر و پیچیدهتر از عملیات Southern Spear عمل خواهد کرد.
در هر دو حالت، این لحظه نقطه عطفی در روابط آمریکا و ونزوئلا و بخشی از بازطراحی نقشه ژئوپلیتیک آمریکای لاتین است؛ نقشهای که ترامپ میکوشد نامش در مرکز آن حک شود.