ترس، تبعیض و خانواده؛ سه مانع اصلی نابینایان در جستوجوی شغل

پژوهشی جدید در ایران نشان میدهد نابینایان جویای کار با دیوار ترس، تبعیض، کمبود مهارت و فشار خانواده روبهرو هستند و همین عوامل ورود آنها به بازار کار را دشوار کرده است.

پژوهشی جدید در ایران نشان میدهد نابینایان جویای کار با دیوار ترس، تبعیض، کمبود مهارت و فشار خانواده روبهرو هستند و همین عوامل ورود آنها به بازار کار را دشوار کرده است.
در این تحقیق چالشهای مسیر شغلی افراد نابینا در سه محور «نقش فرد»، «منزلت اجتماعی» و «نقش خانواده» مورد بررسی قرار گرفته است.
یافتههای این مطالعه که از سوی فهیمه باهنر، استادیار مشاوره دانشگاه شهید بهشتی و محیا صنیعیمنش، دانشجوی دکتری مشاوره در دانشگاه کردستان، انجام گرفت، در آخرین شماره فصلنامه علمی-پژوهشی «مشاوره شغلی و سازمانی» منتشر شده است.
نقش فرد، سازههای شخصیتی و کمبودهای مهارتی
نقش فرد بهعنوان اولین محور تحقیق شامل سازههای شخصیتی، ترسها و کمبودهای مهارتی است.
بر اساس یافتههای این مطالعه، بسیاری از افراد نابینا پس از تجربه شکستهای پیاپی در مسیر شغلی، خود را «ناکارآمد» میبینند و احساس «درماندگی» میکنند.
به نوشته پژوهشگران، نابینایانی که باور دارند برای تغییر موقعیت خود کاری از دستشان برنمیآید، مسیر شغلی را با ناامیدی و دلزدگی دنبال میکنند.
یکی از مصاحبهشوندگان گفت: «اینقدر به در بسته خوردم در پیدا کردن کار که واقعا حس میکنم تلاشهایم به جایی نمیرسه و همینی که هست. خب حق دارم الان نگاهم به همهچی و بهخصوص کار منفی باشه.»
ترس از شکست، تمسخر و اخراج بخش دیگری از «نقش فرد» در مسیر شغلی پرچالش افراد نابینا است.
یکی دیگر از مصاحبهشوندگان گفت: «میترسم همکارانم منو مسخره کنند. نه اینکه از روی عمد، بلکه غیرعمد بخوان یهجایی بگن ما میبینیم و تو نمیبینی. پس کاری که ما میگیم رو انجام بده و سر همین قضیه حس میکنم آدم توانمندی نیستم. چون در نهایت بقیه میگن چیکار کنم.»
افزون بر این موارد، عدم شناسایی علایق و تواناییها و کمبود مهارتهای اساسی شغلی هم در این پژوهش مطرح شده و برخی مصاحبهشوندگان دانشگاه را برای آمادهسازی خود جهت ورود به بازار کار کافی ندانستهاند.

جامعهای که نابینا را توانمند نمیبیند
در سطح اجتماعی، شرکتکنندگان در این پژوهش از «جو منفی» علیه نابینایان گفتهاند؛ از قوانین مبهم استخدام و سهمیههایی که بهطور واضح اجرا نمیشود تا نفوذ روابط و نبود شایستهسالاری.
یکی از آنها گفت هر سال در روز عصای سفید وعده حمایت از اشتغال معلولان تکرار میشود، اما «بعد فراموش میشه و میره تا سال دیگه ... بماند که این وسطها چقدر پارتیبازی میشه و اصلا به توانایی آدمها توجهی نمیشه».
این پژوهش به کمبودهای آموزشی، محدودیتهای شغلی و روابط آزاردهنده در محیط اجتماعی نیز اشاره میکند.
محققان این شرایط را نشانه «منزلت اجتماعی آسیبدیده» افراد نابینا در بازار کار میدانند و هشدار میدهند نگاه ترحمآمیز و بیاعتمادی به تواناییهای نابینایان، روند ادغام شغلی این گروه را کند کرده است.

خانواده در مرز حمایت و دلسرد کردن
در محور سوم که به نقش خانواده میپردازد، روایتها از ترکیب محبت و دلسرد کردن حکایت دارد.
بسیاری از مصاحبهشوندگان میگویند از خانواده انتظار تشویق دارند، اما در عمل با مقایسه با خواهر و برادرهای غیرنابینا و پیشنهاد ماندن در خانه روبهرو میشوند.
یکی از شرکتکنندگان در پژوهش گفت: «میخواستم برم دنبال کار، خانوادهام مخالف بودن. میگفتن نمیتونی و بنشین تو خونه، ما پول میدیم بهت.»
پژوهشگران این الگو را «تعاملی سوگیرانه» و نشانه «عدم تمایزیافتگی» در خانوادهها توصیف میکنند؛ حالتی که در آن فرزند نابینا از نظر عاطفی و مالی به والدین وابسته میماند و فرصت تجربه استقلال فردی را پیدا نمیکند.
اضطراب و احساس بیارزشی ناشی از این رابطه، عملکرد فرد در مصاحبهها و محیطهای کاری را تضعیف میکند و چرخه بیکاری را تداوم میبخشد.
به گفته پژوهشگران، توجه به مسائل فردی و مسائل محیطی، از جمله جامعه و خانواده، در مسیر شغلی افراد نابینا بسیار حائز اهمیت است و برنامههای مهارتمحور و مشاوره شغلی باید برای این گروه در اولویت قرار گیرد.
این پژوهش اصلاح نگرش عمومی، شفافسازی قوانین استخدام و آگاهسازی خانوادهها را از گامهای اصلی در مسیر دسترسی افراد نابینا به شغل پایدار میداند.
این مطالعه بر پایه مصاحبه با گروهی از نابینایان مادرزاد ساکن تهران در بازه سنی ۲۳ تا ۴۰ سال انجام شده است. این افراد بهطور میانگین چهار سال سابقه استخدامی داشتند و همگی دارای تحصیلات کارشناسی یا کارشناسی ارشد بودند.

خاکِ سرخ و سبزیِ بیانتها. انبوهی فشرده از درختان استوایی با آلونکهای پراکنده و کودکانی که برای خودروهای عبوری دست تکان میدهند. این نخستین تصویری است که از اوگاندا در ذهنم حک شده است: سرزمینی که چرچیل نام «مروارید آفریقا» را بر آن نهاد؛ مرواریدی سبز بر دوش مردمانی فقیر.
پرده اول
نمایش انتخابات : روایت من از انتخاباتی که قرار نبود واقعی باشد
اما این طبیعت بکر را در مسیر فرودگاه انتبه به کامپالا، پوسترهای پرشمار تبلیغاتی یوری کاگوتا موسوِوِنی، رییسجمهور اوگاندا، مخدوش کرده است؛ پوسترهایی با لبخند همیشگی موسوِوِنی، پسزمینه زرد و کلاهی بر سر. مردی که از سال ۱۹۸۶ -یعنی ۳۹ سال- در قدرت مانده و اکنون تلاش میکند پنج سال دیگر نیز در کاخ ریاستجمهوری بماند و برای انتخابات ژانویه ۲۰۲۶ خیز برداشته است.

تام، راننده تاکسی فرودگاه ـ مردی با سه زن و ۱۰ فرزند ـ با خشم از موسوِوِنی و فساد فراگیر در کشور حرف میزند و میگوید ژانویه پایان کار اوست: «این بار باید برود.»
اما این حجم عظیم تبلیغات برای رییسجمهوری ۸۱ ساله اوگاندا، در کنار فضای سرکوب و خفقان علیه احزاب مخالف، پیام دیگری نیز دارد. همانند دورههای پیشین، تهدیدهای امنیتی علیه فعالان سیاسی، محدودیت در برگزاری تجمع طرفداران اپوزیسیون و از همه مهمتر نبود یک چهره قدرتمند مخالف، از انتخابات چیزی بیش از یک نمایش پرهزینه باقی نگذاشته است.
نزدیک به چهار دهه حضور موسوِوِنی در قدرت، میراثی از فساد و سرکوب سیستماتیک برجای گذاشته؛ میراثی که ممکن است آرزوهای امثال تام را برای تغییر را باز هم ناکام بگذارد.
درست مانند روایت همسایه جنوبی اوگاندا؛ تانزانیا
انتخابات ۲۹ اکتبر ۲۰۲۵ در تانزانیا بیشباهت به داستان اوگاندا نبود. سامیا صولحو حسن کارزار انتخاباتی گستردهای را بدون حضور هیچ رقیب جدی هدایت کرد. او که در سال ۲۰۲۱ پس از مرگ جان مگوفولی رییس جمهور فقید تانزانیا، از سمت معاونت به ریاستجمهوری رسید، گامبهگام با حذف رقبای اصلی برای انتخابات ۲۰۲۵ برنامهریزی کرد: توندو لیسو، رهبر بزرگترین حزب اپوزیسیون، را با اتهام «خیانت» به دادگاه کشاند، نامزد حزب ACT-Wazalendo را رد صلاحیت کرد، و با کنترل شدید رسانهها، ایجاد فضای ارعاب و بازداشتهای خودسرانه، از رقابت انتخاباتی تنها اسمی باقی گذاشت.
بهعنوان گردشگری که تنها دو روز پیش از انتخابات در زنگبار و دارالسلام بودم، حجم و گستره تبلیغات انتخاباتی صولحو حسن شگفتزدهام کرد. کمتر خیابانی بود که با پوسترهای یکپارچه و باکیفیت او -با روسری سبز و رژ لب سرخ- تزئین نشده باشد. در ساحل زنگبار نیز بالگردهای تبلیغاتی با افراشتن بنرهای عظیمِ تصویر او آرامش گردشگران را برهم زده و ماساییهای دستفروش را هیجانزده کرده بودند.

پارادوکس تلخی بود؛ مردمی با میانگین درآمد ماهانه کمتر از ۱۰۰ دلار، و رییسجمهوری که از آسمان، لبخندزنان بر آنان سایه میانداخت.
از عبدالله، جوان نارگیلفروش ساحلی توریستی در زنگبار، پرسیدم: «فکر میکنی خانم حسن رأی میآورد؟»
لبخندی زد و گفت: «فکر نمیکنم.»
گفتم: «بعد از انتخابات ممکن است درگیری بشود؟»
قهقهه زد و گفت: «ما میرویم رأی میدهیم، بعدش هاکونا ماتاتا» به زبان سواحیلی یعنی «بیخیال، مهم نیست.»
اما پیشبینی عبدالله درست از آب درنیامد و این بار مردم تانزانیا «هاکونا ماتاتا» نبودند. انتخابات برگزار شد و طبق انتظار، صولحو حسن با اکثریت آرا پیروز اعلام شد. مردم اما این بار به خیابان آمدند و اعتراضهای خونینی شکل گرفت. دولت با سرکوب شدید، قطع اینترنت و بازداشت رهبران مخالف، کنترل اوضاع را به دست گرفت.
رویترز گزارش داد که در این درگیریها صدها نفر کشته شدند؛ رقمی که اپوزیسیون آن را حدود ۷۰۰ نفر اعلام کرده است. سامیا صولحو حسن ۶۵ ساله برای پنج سال دیگر بهعنوان نخستین رئیسجمهور زنِ محجبه آفریقا قدرت خود را تثبیت کرد و نمایش انتخابات به پایان رسید.

پرده دوم
پیوند اژدهای سرخ و دیکتاتورهای سالخورده
اوگاندا و تانزانیا فقط از نظر داشتن حکومتهای تمامیتخواه به هم شبیه نیستند. این دو کشور ثروتمند شرق آفریقا تولیدکننده و صادرکننده طلا و محصولات کمنظیر کشاورزی هستند. طبق گزارشهای رسمی، نزدیک به ۴۰ درصد صادرات این دو کشور طلا است و فقط در اوگاندا، طبق گزارش بانک مرکزی، در سال ۲۰۲۳ صادرات طلا بیش از ده برابر افزایش یافته است؛ آن هم بعد از سرمایهگذاری چین در یک کارخانه ذوب و تصفیه طلا در شرق این کشور.
چینیها حالا تبدیل به یکی از بزرگترین سرمایهگذاران و وامدهندگان به کشورهای شرق آفریقا شدهاند. دیدن رستورانهای چینی و مهندسان و تکنسینهایی که در شرق آفریقا برای به سامان رساندن پروژههای کوچک و بزرگ زندگی میکنند، تصویر آشنایی است.
چین از پروژههای عمرانی مثل ساخت جاده و راهآهن تا کشاورزی و مخابرات در شرق آفریقا حضور دارد. برای بسیاری از پروژهها، پکن از ترکیب وامهای بلندمدت از طریق بانکهای چینی و اجرای شرکتهای ساختمانی پیمانکاری چینی استفاده کرده است.
بهعنوان نمونه، تنها در پروژه نیروگاه حرارتی/آبی کاروما، چین حدود ۱٫۴ میلیارد دلار به اوگاندا وام داده است. در حوزه کشاورزی هم شرکتهای بزرگ چینی با اجاره زمین در شرق آفریقا محصولاتی مانند برنج، سویا و سیسال برای صادرات تولید میکنند. برخی زمینهایی که شرکتهای چینی اجاره کردهاند، قبلا به دست کشاورزان کوچک محلی برای خودکفایی یا تولید محصولات محلی استفاده میشد. اجاره بلندمدت این زمینها، در برخی قراردادها تا ۹۹ سال، باعث شده کشاورزان محلی دسترسی خود به زمین را از دست بدهند.

اما نگرانی اصلی این است که سرمایهگذاران چینی عمدتا علاقهای به شفافیت در پروژههای خود ندارند. آنها تمایل دارند جزئیات مالی، نرخ بهره و شرایط وامها یا قراردادهای سرمایهگذاری را منتشر نکنند. بسیاری از پروژهها از طریق وامهای دولتی یا شرکتهای دولتی چینی انجام میشوند و قراردادها محرمانهاند. حتی میزان پرداخت اقساط، تضمینهای دولتی یا نرخ سود معمولاً در دسترس عمومی نیست. از همه مهمتر بسیاری از پروژهها ارزیابی اثرات زیستمحیطی و اجتماعی محدود یا ناقص دارند.
قراردادهایی که با حمایت حکومتهای تمامیتخواه امضا میشوند و سود مردم محلی از آنها ناچیز است. تام، راننده تاکسی ما در اوگاندا، از نابود کردن جنگلها و از دست رفتن زمینهای کشاورزی مناسب برای سرمایهگذاری خارجی گلایه میکرد؛ از آلوده شدن آب رودخانهها با کودهای شیمیایی و بیکار شدن کشاورزان محلی.
اما این تنها گوشهای از حضور گسترده چینیها در شرق آفریقاست. اینکه منافع ملی مردم شرق آفریقا کجای این بده بستانهای اقتصادی است و بازپرداخت وامهای محرمانهای که به حکومتهای توتالیتر تقدیم میشود چه آیندهای را در اقتصاد این کشورها رقم میزند موضوعی فراتر از نگرانی کشاورزان محلی است. پشت پرده همکاری پکن با دیکتاتورهای سالخورده آفریقا است.
پرده سوم
فقر از جنسی دیگر، کریه و بیانتها
«ساحل کوکو» در دارالسلام از محبوبترین مکانهای شهر برای خوشگذرانی در یک آخر هفته گرم و شرجی است. جمعیتی انبوه از مردم شهر که به این گوشه تفریحی هجوم میآورند، شنا میکنند و از دکههای ارزانقیمت، موزهای کباب شده و نوشیدنی میخرند و با موسیقی و رقص معاشرت میکنند. سروصدای دستفروشان، گداها و تعداد زیاد کودکان در ساحل و شیطنتهایشان هیاهو را به اوج میرساند.
دیدن این تعداد کودک یک جا در ساحل برایم تازگی داشت. اما برای کشوری که نرخ باروری در آن ۴/۶ برای هر زن است، محل تفریح شهر هم باید اینگونه باشد. کودکانی که طبق گزارش یونیسف و اداره آمار ملی تانزانیا، ۷۴ درصد آنها دچار فقر چندبعدیاند؛ یعنی در حداقل سه حوزه مانند سلامت، آموزش، مسکن، آب و سرویسهای بهداشتی فقیرند. فقر در کشور اوگاندا وضعیت به مراتب وخیمتری دارد.

در مسیر رسیدن به سرچشمه رود نیل در شهر جینجا در اوگاندا، از شهرهای کوچک و روستاهای بسیاری عبور کردیم. جنس فقر در این گوشه از جهان متفاوت است: کریه، عریان و آوار بر سر زنان و کودکان. دیدن کودکانی که بعد از مدرسه، ساقه نیشکر به دهان و بدون کفش دبههای سنگین آب را تا خانه حمل میکنند، تصویر مشترک نیمروز روستاهای اوگانداست؛ روستاهایی که به معنای واقعی هیچ ندارند. داشتن برق و آب آشامیدنی سالم آرزویی دور برای روستاییان است. جادهها هم حتی در این مسیر توریستی که سالانه میلیونها دلار برای دولت درآمد دارد، خاکی و پر از دستانداز رها شدهاند.
بعد از ساعتها رانندگی به شهر جینجا رسیدیم؛ در میان همه زاغهها و آلونکها، یک خانه ویلایی زیبا با درختان بلند آووکادو و انبه خودنمایی میکرد. خانهای که روی دیوارهایش سیمهای خاردار و نیزه کار گذاشته بودند. راهنمای محلی گفت که این، خانهی شهردار جینجاست. محو زیبایی فضای سبز خانه بودم که ماشین در چالهای بزرگ افتاد و راهنما با خنده گفت: «فقط خانه خودش آباد است و حتی جاده اینجا را هم درست نکرده.»
روایت شهردار جینجا روایت کل کشور و حتی فراتر از آن شرق آفریقاست: سرزمینی که روی ثروت خوابیده، اما فساد حکومتهای تمامیتخواه، مردم را غارت کرده. دیکتاتورهایی که رفاه را به انحصار خودیها درآوردهاند و آرامش را تا چهارچوب دروازه خانههایشان متصور شدهاند.اقلیتی که کنترل ثروت ملی و سرمایهگذاریهای خارجی را در دست دارند و باقی کشور را در فقر و محنت بیپایان رها کردهاند.


با وجود وعده ترامپ برای پایان سریع جنگ، اوکراین امروز میان پیشروی آرام روسیه، تردید واشینگتن و مذاکراتی قرار دارد که پشت درهای بسته با مسکو شکل میگیرد؛ مسیری که بیش از آنکه به پیروزی اوکراین شبیه باشد، اروپا را نگران یک پیمان مینسک تازه میکند.
در ماههای منتهی به انتخابات، دونالد ترامپ اعلام کرد که اگر به کاخ سفید بازگردد «جنگ اوکراین را ظرف ۲۴ ساعت تمام میکند». این وعده تبدیل به ستون مرکزی کمپین او شد؛ وعدهای که هم محبوبیت داخلی میآورد و هم تصویری از یک «میانجی قاطع» میساخت. اما اکنون، با گذشت ماهها از بازگشتش به اتاق بیضی در کاخ سفید، چشمانداز پایان جنگ نهتنها مبهمتر شده، بلکه پیچیدگیهای سیاسی، نظامی و دیپلماتیک تازهای نیز به آن افزوده شده است.
سفر اخیر مقام ارتش آمریکا، دن دریسکول، به کییف و دیدار برنامهریزیشده او با مقامهای روسی، تازهترین تلاش کاخ سفید برای برقراری تماس مستقیم و آغاز دوباره گفتوگوهاست؛ تلاشی که نشان میدهد دولت ترامپ بهدنبال یک «راهحل از بالا» است، نه از مسیر معمول وزارت خارجه. دریسکول، همراه با دو ژنرال چهارستاره، قرار است وضعیت میدان جنگ، ظرفیت صنایع نظامی اوکراین و سناریوهای احتمالی برای توقف جنگ را بررسی کند. اما این ماموریت بیش از آنکه نشانه سرعت باشد، نشانه سردرگمی است؛ نشانهای از اینکه دولت هنوز فرمولی مشخص برای توقف جنگ پیدا نکرده است. نشستهای پیاپی با طرف روسی، مذاکرات در کشورهای مختلف و حتی دیدار مستقیم ترامپ با پوتین در آلاسکا هیچکدام نشان نداد که توافقی در راه است.
حالا گزارشهای منتشرشده از سوی اکسیوس نشان میدهد کاخ سفید در حال تهیه یک طرح ۲۸ مادهای با همکاری مستقیم روسیه است؛ طرحی که استیو ویتکاف، فرستاده ترامپ، آن را هدایت میکند. اما نکته کلیدی این است: این طرح قبل از آنکه با اوکراین هماهنگ شده باشد، با مسکو تنظیم میشود. منابع روسی بهخصوص کیریل دمیتریِف، کسی که در ماه گذشته با ویتکاف نشست داشت، آشکارا گفتهاند که «اینبار موضع روسیه واقعاً شنیده شده» اما این جمله در کییف بیش از آن که پیام مصالحه باشد زنگ هشدار است.
این واقعیت که فرستاده رئیسجمهوری آمریکا سه روز کامل با تیم روسی در میامی نشست داشته، اما دیدار برنامهریزیشده با زلنسکی به تعویق افتاده، بهتنهایی شکاف موجود را نشان میدهد: واشینگتن فعلا با مسکو حرف میزند، نه با متحدش.
این روند برای اوکراین جذاب نیست. اوکراین میداند که هر طرح آمریکایی بدون حضور فعال کییف، دیر یا زود به سمت «انجماد جنگ» یا «تثبیت خطوط تماس» میرود؛ همان چیزی که مسکو میخواهد. اگر خط تماس فعلی بهعنوان نقطه شروع مذاکره پذیرفته شود، روسیه با سرعت «لاکپشتی اما مداوم» خود در دونباس و زاپوریژیا در عمل در موضع بهتری قرار میگیرد. پیشرویهای اخیر در جبهه جنوب شرقی، هرچند تاکتیکی و محدود بوده، اما در تحلیل نهایی به روسیه وزن بیشتری در مذاکرات میدهد. در زبان ساده: روسیه زمینگیر شده، اما متوقف نشده؛ و توقف نکردن یعنی امتیاز.

رسانههای اروپایی از جمله اشپیگل و فایننشالتایمز در هفتههای اخیر نوشتهاند که «حمایت آمریکا از اوکراین وارد مرحله انتخاب گزینشی شده است». باید این را در نظر داشت که دولت ترامپ در شرایطی که اولویتهایش در خاورمیانه، توافقهای انرژی، فروش سلاح و مهار چین است، تمایلی ندارد در اوکراین همان سطح از «تعهد نامحدود» دولتهای قبلی را ادامه دهد. لحن کاخ سفید نیز تغییر کرده: سخنگفتن از «انعطاف»، «واقعبینی» و «زمان مناسب برای مصالحه» همان چیزی است که اوکراین همیشه از آن هراس داشته است.
در نهایت به نظر میرسد جوهر ماجرا این است که واشینگتن دیگر به دنبال یک پیروزی اوکراینی نیست؛ بلکه به دنبال یک توقف قابل اداره است. توقفی که بتواند آن را «دستاورد سیاست خارجی آقای رئیس جمهوری» معرفی کند، حتی اگر در عمل به معنای تثبیت شرایط فعلی روسیه باشد.
از طرف دیگر از نگاه مسکو، شرایط بینهایت امیدوارکننده است. افزایش حملات پهپادی روسیه، موج فشار بر زیرساختهای اوکراین، و پیشرویهای کوچک اما ثابت نیروهای روسی همگی بخشی از یک استراتژی فرسایشیاند که هدف آن «بالا بردن قیمت صلح» است. به عبارت دیگر، روسیه امروز در نقطهای ایستاده که هر توافقی برایش بهتر از توافق دو سال پیش خواهد بود.
در این میان، اروپا نیز نگران است. پاریس و برلین آشکارا میگویند طرحی که بدون حضور پررنگ اوکراین و تنها با جلب رضایت روسیه نوشته شود، نه به صلح میانجامد و نه به امنیت. اما وزن سیاست خارجی اروپا و توان نظامی و اراده آن در برابر واشینگتن محدودتر از آن است که بتواند، به رغم حمایتهای نظامی، سیاسی و معنوی از کیف، مسیر را تغییر دهد.
حالا این لحظه، لحظهای است که آینده جنگ اوکراین در چهار نقطه بازتعریف میشود:
روسیه که آهسته اما پیوسته پیش میرود
اوکراینی که به تجهیزات و تضمینهای تازه نیاز دارد
اروپایی که نگران تکرار توافقی مانند مینسک است
و آمریکا که تلاش میکند صلحی «قابل فروش» بسازد، نه یک پیروزی کامل
این جا است که وعده ترامپ برای پایان سریع جنگ، امروز بخشی غیر قابل باور از یک معادله پیچیده شده است. اگرچه پایان ممکن است نزدیک باشد، اما نه به الزام به شکلی که اوکراین میخواست. آنچه اکنون در حال شکلگیری است، چیزی شبیه یک توافق سرد است. توافقی که اگرچه کشتار را متوقف میکند، اما نقشه سیاسی اوکراین را برای سالها منجمد خواهد کرد.

در هنرستان دخترانه شهرری، بازرسی خشن، تخریب وسایل، تهدید کلامی و ممانعت از تماس با والدین، یک روز عادی مدرسه را به محیطی امنیتی بدل کرد. شهادت دانشآموزان نشان میدهد آنچه رخ داده، نشانه گسترش خشونت نهادی در مدارس ایران است.
سه دانشآموز به بیمارستان منتقل شدند و هنوز مسئولین واکنشی نشان نداده است. اسم مدیر مدرسه «اکرم عامری» است.
صبحِ روز حادثه، دانشآموزان هنرستان دخترانه «مجتهده امین» شهرری با صحنهای غیرعادی روبهرو شدند؛ دستور بازرسی اجباری. به آنان گفته شد کیفهای خود را روی زمین خالی کنند و برخی وسایل شخصیشان تخریب شد؛ از جمله تلفن همراه و دوربین. بازرسی بدنی با تماس فیزیکی انجام شد؛ بدون حضور والدین و بدون هیچ مجوز قانونی. مجموعهای از اقدامات که آشکارا خلاف آییننامههای رسمی آموزشوپرورش است و فضای مدرسه را در لحظه به محیطی امنیتی بدل کرد.
چند تن از دانشآموزان روایت مستند خود را از این واقعه برای ایراناینترنشنال ارسال کردند؛ روایتی که تصویری دقیق از یک خشونت سازمانیافته در محیط آموزشی ارائه میدهد.
خشونت سازمانیافته در محیط آموزشی: روایت مستند
بازرسی خشن و غیرقانونی
مدیر مدرسه بدون اطلاع قبلی، دانشآموزان را در صف نگاه داشت و اقدام به بازرسی اجباری و خشن کیفها کرد. کیفها با شدت تکان داده شد و وسایل به زمین پرتاب شد. چنین رفتاری خارج از هر معیار قانونی رفتار با دانشآموزان است و محیط یادگیری را به صحنه اعمال قدرت قهری تبدیل کرد.
تخریب وسایل شخصی و آموزشی
در جریان این تفتیش، تعدادی از تلفنهای همراه دانشآموزان بر زمین کوبیده و برخی شکسته شد. دوربین آموزشی رشته فتوگرافیک نیز تخریب شد. اقلامی مانند عطر، بادیاسپلش و وسایل شخصی ـ که هیچ منع قانونی برای حمل آنها وجود ندارد ـ ضبط شد. این اقدامات نه آموزشی، بلکه تنبیهی و تحقیرآمیز بود.
خشونت فیزیکی و تهدید کلامی
مدیر مدرسه با هلدادن، دادزدن و تهدیدهای مستقیم، رعب گستردهای ایجاد کرد. جمله تکاندهنده «تو را دار میزنم تا بقیه ببینند» ـ که یکی از دانشآموزان نقل کرده ـ مصداق آشکار خشونت کلامی و تهدید جسمی علیه یک نوجوان است.
رفتار توهینآمیز با کارکنان
خشونت فقط متوجه دانشآموزان نبود. مدیر مدرسه با معاونان و دبیران نیز با لحنی تند و توهینآمیز برخورد و فضای مدرسه را متشنجتر کرد.
ممانعت از تماس دانشآموزان با والدین
در حالیکه بسیاری از دانشآموزان دچار بیحالی، حملات «پانیک»، گریه، بیهوشی و مشکلات تنفسی شده بودند، مدیر مانع تماس آنان با خانوادهها شد و ادعا کرد که دانشآموزان «نمایش بازی میکنند». آنان در نهایت خودشان با اورژانس تماس گرفتند.
جلوگیری از ورود اورژانس و پلیس
طبق روایت دانشآموزان، هنگام مراجعه اورژانس و پلیس، مدیر از بازکردن در ورودی خودداری کرد و تلاش داشت وضعیت را عادی جلوه دهد. این اقدام امدادرسانی را به تاخیر انداخت و تلاشی آشکار برای پنهانسازی بحران بود.
وضعیت بحرانی دانشآموزان
نتیجه این رفتارها، بروز بیهوشی، تنگی نفس، اضطراب شدید، لرزش، مشکلات قلبی و پریشانی گسترده در میان دانشآموزان بود. فضای مدرسه ـ بهگفته دانشآموزان ـ پر از صدای جیغ، گریه و ترس بوده است.
نکات کلیدی درباره این واقعه
حراست آموزشوپرورش
حراست آموزشوپرورش وظیفه نظارت امنیتی بر مدارس را دارد و هیچ بازرسی گستردهای بدون اطلاع آن انجام نمیشود. از این منظر، حادثه شهرری نمیتواند صرفاً نتیجه تصمیم فردی یک مدیر باشد.
نفوذ بسیج دانشآموزی و نهادهای پرورشی
بسیج دانشآموزی با ماموریت «صیانت فرهنگی» و «پیشگیری از نفوذ»، نقش نظارتی و ایدئولوژیک پررنگی در مدارس دارد. نهادهای پرورشی نیز از مسیر آموزشی فاصله گرفته و بیشتر کارکرد امنیتی پیدا کردهاند.
سیاستهای پس از اعتراضات ۱۴۰۱
پس از اعتراضات «زن، زندگی، آزادی»، کنترلها در مدارس تشدید شد. از بخشنامههای نظارتی تا طرحهای کنترل فضای مجازی، الگوی رفتاری نهادهای رسمی بهسمت امنیتیکردن محیطهای آموزشی حرکت کرده است.
شباهت با الگوهای مشابه در دیگر مدارس
رفتارهای رخداده در شهرری با نمونههای مشابه در شهرهای دیگر ـ از تفتیش اجباری تا ضبط وسایل و انکار اولیه مسئولان ـ همخوان است؛ نشانه وجود یک رویه نهادی و نه یک خطای فردی.
فروپاشی اعتماد در محیط آموزشی
مدرسه باید امنترین مکان برای نوجوانان باشد. تبدیلشدن آن به محیط امنیتی، اعتماد دانشآموز، خانواده و نهاد آموزش را از میان میبرد؛ اعتمادی که بازسازی آن بسیار دشوار است.
مقاومت نسل زد در برابر کنترل
نسل زد آگاه، جهانی و حساس به تحکم است. روایت رسمی را بیچالش نمیپذیرد و نسبت به فشار امنیتی واکنش معکوس نشان میدهد. سیاستهای سختگیرانه نهتنها کارآمد نیست، بلکه سطح تعارض را افزایش میدهد.
امنیتیشدن مسائل تربیتی
در بسیاری کشورها، مسائل دانشآموزان از مسیر گفتوگو، مشاوره و همکاری با والدین حل میشود. در ایران اما همین مسائل ساده سریعاً امنیتی میشود و این روند آسیب روانی و اجتماعی را تشدید میکند.
آسیبهای روانی و عاطفی
بازرسی بدنی بدون رضایت، تجربهای آسیبزا و «تروماتیک» است. مواجهه با خشونت در محیطی که باید امن باشد، اثرات درازمدتی بر عزتنفس و سلامت روان نوجوان میگذارد.
پیامدهای آموزشی
فضای ناامن موجب افت کیفیت یادگیری، کاهش مشارکت آموزشی و در مواردی ترک تحصیل میشود. دانشآموزی که مدرسه را تهدید میبیند، انگیزهای برای یادگیری ندارد.
پیامدهای اجتماعی و سیاسی
خشونت علیه دانشآموزان جامعه را با بحران اخلاقی روبهرو میکند. زمانی که مدرسه نقش «پایگاه امنیتی» پیدا میکند، تربیت نسل آینده از مسیر گفتوگو خارج شده و بر ابزار کنترل استوار میشود.
واقعه شهرری هشداری ساختاری است
حادثه هنرستان شهرری نماد روندی عمیق و نگرانکننده در نظام آموزشی ایران است. روندی که طی آن مدارس امنیتی شدهاند و کارکرد اصلیشان را از دست دادهاند. مدرسه باید محل آموختن باشد، نه صحنه اعمال قدرت.
خشونت در مدارس امروز به پدیدهای دائمی و ویرانگر تبدیل شده است؛ و این خطرناک است. بسیار خطرناک.
واقعهٔ تکاندهنده هنرستان دخترانه شهرری در «برنامه»
رخداد هنرستانِ شهرری زنگ خطری جدی است. مدرسهای که باید امنترین و انسانیترین فضای رشد باشد، به محیطی تهدیدآمیز و خشونتزا تبدیل شده؛ این حادثه نشان میدهد که سیاست امنیتیسازی در مدارس نهتنها موفق نبوده، بلکه خود به منبع ناامنی تبدیل شده است. نسل جدید دیگر با فشار و ارعاب ساخته نمیشود؛ امنیتیسازی آموزش تنها شکافها را عمیقتر و بحرانها را بزرگتر میکند.
این موضوع امشب «برنامه با کامبیز حسینی» بود و مخاطبان از ایران و جهان در این بحث شرکت کردند و نظر دادند.
برنامه با کامبیز حسینی دوشنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۱ شب به صورت زنده از شبکه ایران اینترنشنال پخش میشود.

کنگره آمریکا چهارشنبه میزبان محمد بنسلمان، ولیعهد عربستان سعودی بود؛ در یک چرخش چشمگیر. در سال ۲۰۱۹، کنگره با اجماع دوحزبی لایحهای علیه ریاض و شخص بنسلمان تصویب کرد—بهدلیل جنگ یمن و قتل جمال خاشقجی—لایحهای که تنها با وتوی دونالد ترامپ از مسیر تبدیل شدن به قانون خارج شد.
سناتورهایی مانند مارکو روبیو، تیم کین و لیندسی گراهام در همان دوره بنسلمان را «قاتل»، «بیثباتکننده منطقه» و تهدیدی برای نظم جهانی توصیف میکردند. امروز، اما همان کنگره فرش قرمز را برای او پهن کرده است؛ تغییری که نه تصادفی است و نه صرفاً نتیجه گذر زمان، بلکه محصول یک کارزار سیاسی هوشمندانه، سرمایهگذاری تریلیونی و تلاش هدفمند برای بازنویسی تصویر ولیعهد در واشینگتن—روایتی که حتی ترامپ با موضعگیری تازهاش درباره پرونده خاشقجی، عملاً به سفیدسازی آن کمک کرده است.
محمد بنسلمان اما بهخوبی شکاف عمیق سیاسی در واشینگتن را میفهمد و آن را به فرصتی راهبردی تبدیل کرده است. او میداند ترامپ مشتاق نزدیکی به ریاض است و عربستان را ستون نظم جدید خاورمیانه میبیند؛ در عین حال، آگاه است که دموکراتها ـ با وجود انتقادهای شدید حقوق بشری ـ بهدلیل واقعیتهای انرژی، مهار ایران و نیازهای فناوری، نمیتوانند رابطه با سعودی را قطع کنند. بنابراین استراتژی او «یکحزبیسازی روابط» نیست؛ بلکه ساختن یک رابطه دوحزبی پایدار است تا عربستان در هیچ سناریوی انتخاباتی چیزی را از دست ندهد. رفتن او به کنگره ـ نه فقط کاخ سفید ـ دقیقاً با همین هدف طراحی شده: نشان دهد که عربستان شریک ثابتی برای آمریکا است، صرفنظر از اینکه کدام حزب قدرت را در دست دارد.
اما بنسلمان از کنگره چه میخواهد؟
الف) قراردادهای عظیم تسلیحاتی: ایجاد ستون فقرات ارتش آینده عربستان
بنسلمان در حال پیشبرد یکی از بزرگترین برنامههای نوسازی تسلیحاتی تاریخ سعودی است. بر اساس گزارشهای دفاعی، عربستان در چارچوب چشمانداز ۲۰۳۰ برنامه دارد حدود ۶۰ فروند F-15EX و ۴۸ فروند F-35 خریداری کند؛ بستهای که ارزش آن در برخی تحلیلها تا بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار برآورد شده و بهطور مستقیم برای موازنه با ایران و ارتقای «برتری هوایی» سعودی تعریف شده است. در کنار این، معامله ۱۵ میلیارد دلاری THAAD (شامل ۴۴ لانچر، ۳۶۰ موشک رهگیر و رادارهای AN/TPY-2) و خریدهای مکرر موشکهای پاتریوت PAC-3 نشان میدهد ریاض واقعاً بهسمت ایجاد یک چتر دفاع موشکی چندلایه حرکت میکند.
بنسلمان در کنگره بهدنبال آن است که این بستهها – بهخصوص F-35 – با کمترین مقاومت سیاسی تصویب و از خطر بلوکه شدن توسط نمایندگان منتقد حقوق بشر مصون بماند؛ یعنی ارتقاء قدرت نظامی عربستان را به یک واقعیت غیرقابل بازگشت در معماری امنیتی منطقه تبدیل کند.
هدف استراتژیک عربستان این است که خود را از یک «مشتری وابسته» به یک نیروی نظامی با بازدارندگی مستقل تبدیل کند. عربستان از جنگ یمن و حمله پهپادی به آرامکو در سال ۲۰۱۹ درس گرفته است که بدون دفاع هوایی چندلایه و قدرت تهاجمی مستقل، اقتصاد ۱ تریلیون دلاریاش آسیبپذیر است. به همین دلیل، بن سلمان تلاش میکند با لابی مستقیم در کنگره، مقاومت دموکراتها نسبت به فروش مهمات هدایتشونده و هواگردهای نسل جدید را کاهش دهد و یک چتر امنیتی بلندمدت برای دوران پادشاهی خود ایجاد کند.
ب) همکاری هستهای غیرنظامی: دستیابی به «گزینه هستهای بالقوه» بدون هزینه سیاسی
عربستان میداند که وارد عصر رقابت هستهای منطقهای شده است: ایران برنامه هستهای خود را تثبیت کرده، ترکیه پروژههای هستهایاش را با روسیه پیش میبرد، و مصر نیز طرحهای مشابهی شروع کرده است. بنسلمان بهدنبال آن است که عربستان نیز وارد این «باشگاه» شود، اما با حمایت رسمی آمریکا تا از هرگونه شائبه نظامیسازی فاصله بگیرد.
در سطح فنی، عربستان میخواهد به چرخه سوخت بومی، توان غنیسازی محدود، ساخت نیروگاههای هستهای با همکاری Westinghouse و زیرساختهای مدیریت پسماند و ایمنی دست یابد. اما هدف پنهانتر، ایجاد «گزینه هستهای بالقوه» است؛ یعنی تواناییای که اگر ایران در آینده به آستانه تسلیحاتی برسد، عربستان نیز در زمان کوتاهی توان واکنش داشته باشد.
این بخش از مذاکرات برای آمریکا حساس است، زیرا ایجاد هرگونه ظرفیت غنیسازی در عربستان میتواند هستهای شدن منطقه را تسریع کند. به همین دلیل بنسلمان با فشار مستقیم بر کنگره تلاش دارد نشان دهد که عربستان یک شریک قابل اعتماد، مسئول و وابسته به واشینگتن است؛ شریکی که میتواند رهبری هستهای «غیرنظامی اما استراتژیک» جهان عرب را برعهده بگیرد.
ج) هوش مصنوعی و فناوریهای کلیدی: آرامکو در برابر سیلیکونولی
در حوزه فناوری، دادههای امروز نشان میدهد که پروژه بنسلمان دیگر فقط «نئوم» بهعنوان یک شهر آیندهنگر نیست. عربستان با ایجاد شرکت دولتی Humain و تزریق منابع صندوق ثروت ملی (PIF) در ابعاد صدها میلیارد دلار، هدف گرفته که تا ۲۰۳۰ به یکی از بزرگترین صاحبان زیرساختهای هوش مصنوعی در جهان تبدیل شود.
طبق گزارشها، عربستان در حال بستن قراردادهایی برای تامین دهها تا صدها هزار چیپ AI از شرکتهایی مثل Nvidia و AMD، ساخت چند گیگاوات ظرفیت دیتاسنتر، و راهاندازی صندوقهای سرمایهگذاری مخاطرهپذیر چندمیلیارد دلاری است؛ و در برخی سناریوها هدفگذاری شده که تا ۷ درصد بار محاسباتی جهانی AI در عربستان میزبانی شود.
این اقدامات با چشمانداز ۲۰۳۰ گره خورده و عربستان را از یک اقتصاد صرفاً نفتی، به یک بازیگر ژئوپولیتیکی در بازار داده، کلود و هوش مصنوعی تبدیل میکند؛ چیزی که بنسلمان در کنگره آن را بهعنوان استدلال اصلی برای تثبیت رابطه تکنولوژیک بلندمدت با آمریکا استفاده میکند.
خلأ قدرت در جهان عرب و طرح بنسلمان برای تبدیل شدن به شریک شماره یک آمریکا
محمد بن سلمان درک دقیقی از خلأ قدرت در جهان عرب دارد و میخواهد آن را به فرصت تبدیل کند. او میبیند که مصر گرفتار بحران مالی شدید است، امارات در سطح ژئوپلیتیکی به سقف نفوذ خود رسیده، قطر هنوز برای بخشی از نهادهای آمریکایی شریک قابلاعتماد محسوب نمیشود، ترکیه سیاست خارجی دوگانه دارد، و ایران درگیر جنگ، تحریم و بیثباتی داخلی است.
در چنین فضایی، بنسلمان خود را تنها رهبر عرب با ثبات، منابع مالی عظیم، برنامه اقتصادی منسجم و توانایی اعمال نفوذ منطقهای میبیند. هدف او این است که به واشینگتن بفهماند: اگر آمریکا میخواهد یک شریک قدرتمند، قابل پیشبینی و قادر به مدیریت خاورمیانه داشته باشد، هیچ گزینهای جز او وجود ندارد.
این پیام، نهفقط خطاب به کاخ سفید، بلکه مستقیماً به ساختار تصمیمگیری آمریکا منتقل میشود: «رهبر اصلی منطقه من هستم و نظم آینده خاورمیانه بدون عربستان شکل نمیگیرد.»
او این پیام را دقیقاً در کنگره مطرح میکند، زیرا میداند هیچ سیاست پایداری در خاورمیانه بدون چراغ سبز قانونگذاران آمریکا دوام نمیآورد. سرنوشت فروش تسلیحات، همکاری هستهای، کمکهای امنیتی، و حتی توافقهای منطقهای همه در نهایت از مسیر کنگره عبور میکند.
بنسلمان تلاش میکند کنگره را قانع کند که رهبری عربستان بر جهان عرب نهتنها «قانونی» است، بلکه «ضروری» است: برای مهار ایران، برای تعامل با اسرائیل و روند صلح، برای مدیریت بازار نفت و انرژی، و برای ثبات امنیتی خلیج فارس. او میخواهد کنگره بپذیرد که هر توافقی—از اوپک گرفته تا پروازهای اسرائیل، از امنیت تنگه هرمز تا بازار انرژی جهانی—بدون ریاضِ تحت رهبری او نه اجرایی است و نه پایدار.
این یعنی تثبیت عربستان بهعنوان مرکز ثقل قدرت در خاورمیانه و خودِ بنسلمان بهعنوان رهبر بلامنازع جهان عرب در معادلهای که واشینگتن نیز ناچار است آن را قبول کند.

نشنال اینترست در مطلبی با اشاره به پابرجاماندن آتشبس در غزه و حملات هوایی اسرائیل، از جمله علیه پایگاههای حزبالله در جنوب لبنان، در مطلبی نوشت: «تحولات اخیر در امتداد مرز اسرائیل و لبنان بیشازپیش نشان میدهد که احتمال یک رویارویی بزرگ میان اسرائیل و حزبالله وجود دارد.»
نشانههای تشدید تنش پس از آتشبس غزه
با پایدار ماندن آتشبس در غزه، تحلیلگران معتقدند احتمال رویارویی نظامی میان اسرائیل و حزبالله بیشتر شده است. اسرائیل از زمان پایان جنگ ۲۰۲۴، حملات هوایی—از جمله ترور فرماندهان و حمله به مواضع حزبالله—را در جنوب لبنان افزایش داده و این حملات اکنون شتاب بیشتری گرفته است؛ اقدامی که بسیاری آن را مقدمه یک عملیات گستردهتر میدانند. در این تحلیلها تاکید میشود در صورتی که دولت لبنان نتواند حزبالله را خلعسلاح کند، اسرائیل ممکن است خود وارد عمل شود.
فشارهای آمریکا و باز شدن درِ مذاکره با اسرائیل
آتشبس اخیر فضای جدیدی برای دیپلماسی ایجاد کرده است. دونالد ترامپ در سخنرانی خود در کنست، از تلاشهای لبنان برای خلعسلاح حزبالله تمجید کرد و پس از آن، ژوزف عون، رئیسجمهوری لبنان، آشکارا خواستار مذاکره با اسرائیل شد—موضعی بیسابقه در سیاست لبنان. چندی بعد، فرستاده ویژه آمریکا، تام باراک، نیز همین موضع را تقویت کرد و هشدار داد که ادامه مسلحبودن حزبالله میتواند به حمله اسرائیل منجر شود. او لبنان را «دولت شکستخورده» خواند و تاکید کرد خلعسلاح حزبالله باید سریعتر انجام شود.
مقاومت حزبالله و توقف برنامه دولت لبنان
بهدنبال تصویب طرح خلعسلاح حزبالله در اوت گذشته و مامور شدن ارتش برای تهیه برنامه اجرایی تا پایان ۲۰۲۵، روند کار عملاً متوقف شده است. حزبالله و نبیه بری، رئیس پارلمان لبنان، فوراً تلاش کردند پیشبرد این طرح و هرگونه مذاکره مستقیم با اسرائیل را سد کنند. علاوه بر مخالفت حزبالله، کندی تصمیمگیری سیاسی و نبود ضربالاجل روشن در برنامه ارتش نیز روند را به تاخیر انداخته است. هرچند ارتش برخی مواضع گروه را در جنوب لیتانی برچیده، حزبالله خلعسلاح کامل را در سراسر لبنان رد میکند.
جدل بر سر شکل مذاکرات با اسرائیل
مذاکرات احتمالی میان لبنان و اسرائیل محل اختلاف است. بطور سنتی گفتوگوها غیرمستقیم و با میانجیگری آمریکا و سازمان ملل انجام میشود، اما دولت ترامپ اکنون خواستار گفتوگوهای مستقیم است تا نفوذ حزبالله به حداقل برسد. گزینه دیگر ادامه سازوکار آتشبس نوامبر ۲۰۲۴ است که لبنان را به خلعسلاح گروههای مسلح متعهد میکند و اسرائیل را از عملیات تهاجمی بازمیدارد. حزبالله ترجیح میدهد مذاکرات غیرمستقیم ادامه یابد تا زمان لازم برای بازسازی و حفظ نفوذ خود را داشته باشد.
بازسازی نظامی حزبالله با وجود ضربات سنگین
با وجود ضربههای جدی ناشی از جنگ با اسرائیل—از جمله از دست رفتن فرماندهان باسابقه، کاهش تجهیزات استراتژیک، اختلال مسیرهای تدارکاتی سوریه و کاهش حمایت مالی حکومت ایران—گزارشهایی نشان میدهد حزبالله در حال بازسازی نیرو و توان موشکی است. منابع اسرائیلی و آمریکایی ادعا میکنند این گروه به سرعت نسبت به سرعت ارتش لبنان در برچیدن مواضعش نیرو جذب میکند و تسلیحات خریدار میکند. حزبالله همچنین ساختار فرماندهی خود را در قالب واحدهای کوچکتر و خودمختار تغییر داده و تمرکز خود را بر جنگافزار سبک، موشکهای ضدتانک و پهپادهای تولید داخل گذاشته است.
ایدئولوژی به جای برتری نظامی
در شرایطی که توان نظامی حزبالله بهشدت آسیب دیده، رهبران گروه تلاش کردهاند با تقویت گفتمان «جهاد»، «مقاومت» و «وظیفه الهی»، خلأ قدرت خود را جبران کنند. نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله، در سخنرانیهای اخیر کمتر به تهدیدهای بزرگنمایانه علیه اسرائیل پرداخته و بیشتر بر «تحمل» و «ایستادگی» تاکید کرده است. همزمان، گزارشهایی درباره احیای شبکه تونلها و بازگشت به تاکتیکهای جنگ نامنظم منتشر شده است.
فشار اقتصادی و تلاش برای بقا
حزبالله تحت فشار مالی قرار دارد؛ از ضربه به مؤسسات مالیاش گرفته تا کاهش منابع ایرانی. با این حال، همچنان از مسیرهای غیررسمی و سوریه تامین مالی میشود و بخش بزرگی از منابع خود را به عملیات نظامی و حمایت از خانوادههای کشتهشدگان اختصاص داده است. فعالیتهای پهپادی و تامین قطعات از طریق شرکتهای پوششی خارجی نیز ادامه دارد.
احتمال اقدام یکجانبه اسرائیل
در حالی که آمریکا در تلاش است دولت لبنان را به سمت گفتوگو با اسرائیل و خلعسلاح حزبالله سوق دهد، حزبالله اخیراً در نامهای علنی اعلام کرده است که «هیچ دولتی در لبنان انحصار سلاح نخواهد داشت» و هرگونه مذاکره مستقیم با اسرائیل را رد کرده است. به دنبال این موضعگیری، اسرائیل حملات خود را افزایش داد و چندین روستا را تخلیه کرد. سفارت آمریکا نیز اعلام کرد که «اجازه نخواهد داد حزبالله همچنان تهدیدی برای لبنان باقی بماند».
فرصت تاریخی یا آغاز یک جنگ جدید؟
لبنان اکنون در نقطه حساسی قرار دارد. آتشبس غزه و تلاشها برای کاهش تنش در منطقه، فرصتی بیسابقه برای اعمال حاکمیت دولت و خلعسلاح حزبالله فراهم کرده است. اما اگر دولت لبنان نتواند با جدول زمانی واضح و تصمیمگیری قاطع پیش برود، احتمالاً اسرائیل خود وارد عمل خواهد شد—موضوعی که میتواند لبنان را وارد دور جدیدی از درگیری و بیثباتی کند.