سه پیمانه علمی برای اندازهگیری مهربانی

مهربانی ورزیدن دلپذیر و مورد مهرورزی قرار گرفتن از آن هم بهتر است. اما چیزی نیست که بتواند با چشم دیده و یا لمس شود. بو، صدا و طعمی هم ندارد. پس علم چگونه میتواند آن را مورد پژوهش قرار دهد؟

مهربانی ورزیدن دلپذیر و مورد مهرورزی قرار گرفتن از آن هم بهتر است. اما چیزی نیست که بتواند با چشم دیده و یا لمس شود. بو، صدا و طعمی هم ندارد. پس علم چگونه میتواند آن را مورد پژوهش قرار دهد؟
البته که راهی برای آن وجود دارد و آن، نحوه رفتار مغز ما بههنگام انجام یک رفتار خوب در حق دیگری است. این رفتار میتواند ثبت و تحلیل شود. بیبیسی با سه پژوهشگر در این باره گفتوگو کرده است که در پی میآید.
مغزمان ما را هنگامی که مهربانیم دوست دارد
آیا تاکنون برای کسی از خودگذشتگی به خرج دادهاید و پس از آن حس خوبی داشتهاید؟ این به آن دلیل است که بخشی از مغز شما بهنام «نوکلئوس آکومبنس»، قسمتی از گذرگاه پاداش مغز، با آزاد کردن مواد شیمیایی در بدن، به شما پاداش میدهد و برای همین است که احساس خوبی میکنید.
یک استاد روانشناسی، عکسالعمل مغز هنگام انجام اعمالی همچون کمک به دیگری و یا اهدا به یک خیریه را به خوردن یک تکه کیک لذیذ تشبیه میکند. بهگفته او، فرآیندی که در مغز هنگام انجام ایندست اعمال روی میدهد بسیار شبیه به فرآیندی است که در هنگام تجارب مثبت دیگر اتفاق میافتد؛ این کارها قسمتهایی از مناطق پاداش در مغز را فعال میکند و بهنوعی به آن پاداش میدهد و موجب چشمک زدن همان بخشهایی از مغز میشود که هنگام خوردن یک تکه کیک خوشمزه برای آن روی میدهد.
دوپامین، یکی از این مواد شیمیایی است که بهشکل یک پیامرسان در مغز عمل میکند، به ما میگوید که آنچه انجام دادیم رفتاری خوب بوده است و ما را به تکرار آن عمل وامیدارد. دیگری اکسیتوسین است که در ایجاد پیوند با و اعتماد به دیگران نقش دارد. اگر پس از وقتگذرانی با کسانی که با آنان پیوند عاطفی عمیقی دارید از حس خشنودی لبریزمیشوید، این بهدلیل ترشح اکسیتوسین است.
دیگری هورمون سروتونین است که در تنظیم خلوخو، ایجاد تعادل در برنامه خواب، پایین آوردن اضطراب و افزایش شادی نقش دارد.
چشمان ما به افراد غمگین واکنش نشان میدهد
میتوانید زمانی را به خاطر بیاورید که یکی از دوستان یا اقوام یا حتی یک غریبه غمگین به نظر میرسیده است و شما هم برای آنها ناراحت شدهاید؟ این یک مثال از همدلی است که در جریان آن توانستهاید احساسات دیگری را درک کنید. همدلی عامل نشان دادن نگرانی برای دیگران و مهربانی ورزیدن در هنگام نیاز است.
افراد از درجات متفاوتی از همدلی بهرهمندند. در ادامه، یک متخصص عصبپژوهی، درباره اینکه چه آزمایشی برای اندازهگیری این مورد در افراد گوناگون استفاده شده است توضیح میدهد.
بهگفته او، وقتی افراد غمگیناند، این ناراحتی در جسم آنها پدیدار میشود. مردمک چشمشان تنگتر میشود و هنگامی که کسی که دارای حس همدلی بالایی باشد به آنان نگاه کند، او نیز بر روی همان موج پیامهای جسمی اندوه تنظیم و مردمک چشمان او هم تنگتر خواهد شد.
در این آزمایش، افرادی که از حس همدلی بیشتری برخوردار بودند، به مردمک تنگتر چشمان غریبهها هم واکنش نشان دادند. در حالی که افرادی که حس همدلی پایینتری داشتند، به آن اصلا واکنش نشان ندادند.
بخشی از مغزمان به ما درس سخاوت میدهد
مغز ما با «نوکلئوس آکومبنس» برای مهربانی به ما پاداش میدهد اما قسمتی دیگر از آن هم از ما میخواهد که با دیگران مهربان باشیم.
یک استاد روانشناسی در سال ۲۰۱۶ و در جریان یک آزمایش در دانشگاه آکسفورد، از وجود بخشی در مغز که هنگام کمک به دیگران چشمک میزند، پرده برداشت.
در این آزمایش از داوطلبان خواسته شد تا از چندین نماد استفاده کنند. انتخاب یک نماد، به آنان پاداش میداد، در حالی که با انتخاب دیگر نمادها، پاداش نصیب بقیه میشد. هنگامی که افراد تعمدا انتخاب کردند که دیگران پاداش بگیرند تا خودشان، ناحیهای در قشر کمربندی قدامی مغز فعال میشد که پس از انتشار پژوهش مذکور،«مرکز سخاوت» مغز نام گرفت.
وقتی عملی برای نفع صرف دیگری انجام میدهیم، مرکز سخاوت مغز ما سوسو میزند. بهگفته پژوهشگری که هدایت این آزمایش را بر عهده داشت، این قسمت از مغز بهویژه برای سود رساندن به دیگری تنظیم شده است.
در این آزمایش نیز، همانند آزمایش مربوط به مردمک چشم، همدلی، بهویژه در سرعت افراد در کمکرسانی به دیگران، نقش داشت و فعال بودن این بخش ویژه در مغز، در تمامی داوطلبان یکسان نبود. در نتیجه داوطلبانی که خود را همدلتر توصیف میکردند زودتر برای منفعت رساندن به دیگران وارد عمل شدند تا آنانی که از حس همدلی بهره کمتری برده بودند.

کریسمس ۲۰۲۱ در راه است؛ قرار بود امسال خانوادهها و دوستان در اروپا با آغوش باز به استقبال آن بروند و یکدیگر را در آغوش بفشارند. اما در عوض، با افزایش موارد ابتلا به کرونا به ارقامی بیسابقه در برخی کشورهای اروپا، قاره سبز به مرکز شیوع کوویدـ۱۹ در جهان بدل شده است.
با اوج گرفتن موارد ابتلا پس از نزدیک به دو سال محدودیت، بحران سلامت شهروندان را به جان یکدیگر انداخته است و موجب صفآرایی واکسینه در برابر غیرواکسینه شده است.
دولتها برای حمایت از نظامهای درمان که کمرشان زیر بار فشار خم شده است، مستاصلند و میکوشند با اعمال مقرراتی برای محدود کردن انتخابهای افراد غیرواکسینه، نرخ واکسیناسیون را افزایش دهند.
اتریش؛ مردم با زبان خوش واکسن بزنند
اتریش روز جمعه یک گام فراتر نهاد و واکسیناسیون را از یکم فوریه ۲۰۲۲ اجباری کرد.
الکساندر شالنبرگ، صدراعظم اتریش، در این باره گفت که دولت برای مدتی طولانی و احتمالا زیادی طولانی، فکر میکرد که ممکن است بتوان مردم اتریش را راضی کرد که خودشان داوطلبانه واکسن بزنند.
او اجباری کردن واکسیناسیون را راه برونرفت اتریش از چرخه معیوب موجهای پیدرپی شیوع و قرنطینه، یک بار برای همیشه، عنوان کرد.
اتریش فعلا تنها کشور اتحادیه اروپاست که واکسیناسیون را اجباری کرده است اما رفتهرفته حکومتهای بیشتری به سختگیریهای اینچنینی روی میآورند.
اسلواکی؛ تنگ کردن حلقه به گرد افراد غیرواکسینه
اسلواکی هم از دوشنبه، ۲۲ نوامبر، یکم آذرماه، ورود افراد غیرواکسینه به تمامی فروشگاههای غیرضروری و مراکز خرید را ممنوع میکند. افراد غیرواکسینه در این کشور اجازه نخواهند داشت در مراسم عمومی و تجمعات شرکت کنند و هفتهای باید دو بار تست کرونا بدهند تا بتوانند سر کارشان حاضر شوند.
نخستوزیر اسلواکی گفت که کریسمس مبارک بهمعنای کریسمس عاری از کوویدـ۱۹ نیست. او تاکید کرد که برای داشتن کریسمسی مبارک، اسلواکی باید نرخ واکسیناسیون بسیار متفاوتی از آنچه دارد داشته باشد.
او محدودیتهای اعلامشده را «قرنطینه افراد غیرواکسینه» توصیف کرد.
تنها کمی بیش از ۴۵ درصد جمعیت ۵/۵ میلیون نفری اسلواکی بهطور کامل واکسینه شدهاند. شمار موارد ابتلا به کرونا در این کشور چند روز پیش به بیش از ۸ هزار مورد رسید.
اما تنها اروپای مرکزی و شرقی نیست که با امواج جدید شیوع کرونا دستبهگریبان است. کشورهای ثروتمند غرب اروپا هم زیر تازیانهاند و دولتهای آنها محدودیتهای جدیدی اعمال کردهاند.
آلمان؛ سبک سنگین کردن واکسیناسیون اجباری
آنگلا مرکل، صدراعظم آلمان، چند روز پیش گفت که وقت، وقت دست به کار شدن است. تنها ۶۷/۵ درصد جمعیت آلمان واکسینه شدهاند و این کشور نیز در حال بالا و پایین کردن اجباریسازی واکسیناسیون کرونا برای شمار زیادی از نیروهای بهداشت و درمان در این کشور است.
یونان؛ غیرواکسینهها در بند
در یونان نیز غیرواکسینهها مورد هدف قرار گرفتهاند. نخستوزیر یونان چند روز پیش از محدودیتهای جدیدی برای اشخاص غیرواکسینه خبر داد و ورود این افراد به میکده، رستوران، سینما، تئاتر، موزه و باشگاه را، حتی در صورت منفی بودن تست کرونایشان، ممنوع اعلام کرد.
او این محدودیتها را اقدامات فوری برای حفاظت از افراد و البته، تشویق غیرمستقیم به تزریق واکسن عنوان کرد.
حفظ حقوق جمعی یا لگدمال کردن حقوق فردی؟
یک قانونگذار ایرلندی اتحادیه اروپا در واکنش به اعلام محدودیتهای اخیر برای افراد غیرواکسینه گفت که ملتها به پایمال کردن حقوق فردی شهروندان روی آوردهاند و در برخی موارد آنان را حتی از رفتن به سر کار بازداشتهاند. او تصمیم اتریش برای قرنطینه غیرواکسینهها را سناریویی خوفناک خواند. او افزود که در ایرلند، کشوری که ۷۵ درصد جمعیت آن واکسینه شدهاند، نوعی نفرتپراکنی درباره افراد غیرواکسینه در حال شکل گرفتن است.
اما واکسیناسیون اجباری برای مقابله با برخی بیماریها در بسیاری کشورهای جهان بیتاریخچه نیست. واکسیناسیون آبله و فلج اطفال، از آن جمله است. هنگامی که سخن از کوویدـ۱۹ به میان میآید، بهرغم گذشتن آمار مرگومیر جهانی ابتلا به کرونا از ۵ میلیون نفر و با وجود مدارک پزشکی فراوان برای اثبات ایجاد محافظت واکسن در برابر مرگ و وخامت بیماری و کند کردن روند همهگیری، گروهی از جمعیت جهان همچنان لجوجانه با واکسن سر عناد دارند.
این هفته، نزدیک به ده هزار نفر در پراگ، پایتخت جمهوری چک، گرد آمدند و در مخالفت با اعمال محدودیتهای جدید برای افراد غیرواکسینه در این کشور، شعار «آزادی، آزادی» سر دادند.
پل گراوه، استاد دانشگاه اقتصاد لندن، با بیان اینکه هیچ آزادی فردی مطلقی وجود ندارد، گفت آزاد گذاشتن افراد برای واکسن نزدن باید برای تضمین آزادی دیگران برای لذت بردن از سلامت، محدود شود.
همین اصل است که موجب رویگردانی دوستان از همدیگر و فاصله انداختن میان خانوادهها در کشورهای اروپایی شده است.
بیریگیتا شونماکر، پزشک عمومی و استاد دانشگاه لووِن در بلژیک میگوید او هر روزه شاهد این است که واکسن زدن یا نزدن به نبردی میان افراد تبدیل شده است.
شونماکر افزود گرچه او تنشهای سیاسی حاصل از تئوری توطئهپراکنی مردم را میبیند، اما این مسائل بُعدی انسانی هم دارد؛ مثلا یکی از بیماران او که از تزریق واکسن میترسد از رفتن به خانه پدر و مادرش محروم شده است.
او گفت که در حالی که مقامات کشورها مدتها برای اجباریسازی واکسن دست دست میکردند، گونه بسیار مسری دیتا سر بر آورد و طرز تفکر آنها را عوض کرد. شونماکر بازگشت به وضعیت پیشین را بیاندازه دشوار توصیف کرد.
با وجود شمار روزافزون موارد ابتلا و محدودیتها برای مهار آنها، بوی دومین تعطیلات کریسمس ناخوشایند در اروپا به مشام میرسد.
در بلژیک، همین حالا هم بازار کریسمسی شهر لوون برچیده شده است و سرنوشت بازار کریسمس بروکسل، پایتخت، هم در دست بالا نرفتن شمار موارد ابتلاست.
پس از دو سال سخت، اروپا چشم در راه بازگشت کریسمس همیشگی است.

نیویورک تایمز در گزارشی به یافتههای جدید درباره روزهای نخستین شیوع کوویدـ۱۹ پرداخته است.
بهگزارش مایکل وروبی، دانشمندی که درباره آغاز همهگیری کوویدـ۱۹ در چین پژوهش میکند، سازمان بهداشت جهانی بهاحتمال زیاد در ترتیب زمانی شرح وقایع برای یافتن آغاز همهگیری، دچار خطا شده است. در گزارش وروبی آمده است که بیمار صفر کوویدـ۱۹، یک فروشنده زن در بازار زندهفروشی ووهان چین بوده است و نه حسابدار مردی که کیلومترها دور از این بازار زندگی میکرده است. گزارش این دانشمند در نشریه پزشکی «علم» منتشر شده است.
این گزارش، بحث بر سر اینکه اولین فرد مبتلا به کوویدـ۱۹ کیست را دوباره باز کرده است اما همچنان هم مشخص نیست که این ویروس ابتدا از بازار شهر ووهان سر بر آورد یا از آزمایشگاه ویروسشناسی ووهان نشست پیدا کرد یا جور دیگر به بزرگترین فاجعه سلامت قرن اخیر تبدیل شد.
مایکل وروبی، یک متخصص پیشگام در زمینه پژوهش تکامل ویروس در دانشگاه آریزونا در آمریکا، با جمعآوری اختلافات موجود منتشرشده درباره آغاز کرونا در نشریات پزشکی و ویدیوهایی در شبکههای خبری چین درباره نخستین دو بیمار ثبتشده مبتلا به کرونا، یک نمودار زمانی تنظیم کرد.
بنا بر استدلال وروبی، اولین مورد ابتلا که در بازار ووهان فروشنده بوده، در کنار بررسی دیگر موارد اولیه بستری مبتلایان به کرونا که با این بازار مرتبط بودهاند، نشان میدهد که به احتمال فراوان همهگیری از بازار ووهان آغاز شده است.
بهگفته دکتر وروبی، در شهر ۱۱میلیون نفری ووهان، نیمی از نخستین مبتلایان به بازاری مرتبط بودند که سایز یک زمین فوتبال است؛ اگر شیوع کوویدـ۱۹ از این بازار نبوده باشد، توضیح انتقال آن بسیار دشوار میشود.
بسیاری متخصصان، از جمله پیتر دشک، یکی از بازرسان تیم سازمان بهداشت جهانی که برای یافتن منشا کرونا به ووهان چین سفر کرده بود، گفت که اظهارات وروبی صحیح است و اولین بیمار مبتلا به کرونا احتمالا یک فروشنده در بازار ووهان بوده است.
برخی متخصصان همچنان مدارک در دست برای دانستن اینکه همهگیری کوویدـ۱۹ چگونه آغاز شد را ناکافی میدانند و بر این باورند که ویروس ابتدا بیمار صفری غیر از این فروشنده را مبتلا کرده است و سپس با انتقال سریع بین افراد، پایش به بازار ووهان باز شده است. تحقیقات بر روی سیر تغییر ژنوم ویروس عامل کوویدـ۱۹، از جمله یکی از پژوهشهای خود وروبی، نشان میدهد که اولین مورد عفونت حدودا در نیمه نوامبر ۲۰۱۹ و هفتهها پیش از بیمار شدن فروشنده مذکور رخ داده است.
بهگفته یک ویروسشناس، این نخستین بار نیست که در گزارش سازمان بهداشت جهانی درباره منشا ویروس کرونا، که با همکاری پژوهشگران چینی انجام شده است، ایراد پیدا شده است اما گزارش وروبی هم برای تعیین خاستگاه کوویدـ۱۹ چندان دقیق نیست.
اشتباه از کجا آغاز شد؟
مقامات ووهان پیشتر و در اوایل ژانویه ۲۰۱۱ گفتند که نخستین موارد ابتلا به کرونا در ووهان چین ۸ دسامبر ۲۰۱۹ پیدا شد؛ در فوریه ۲۰۲۱، بیمار صفری را مشخص کردند که ۸ دسامبر ۲۰۱۹ بیمار شده بود اما این فرد با بازار ووهان مرتبط نبود.
رییس سازمان مهار و پیشگیری از بیماریها در چین پیشتر گفته بود که ابتدا تصور میشده که بازار ووهان خاستگاه کروناست اما دیرتر مشخص شده است که این بازار تنها یکی از قربانیان کوویدـ۱۹ در ووهان بوده است.
سفر تیم بازرسان سازمان بهداشت جهانی به ووهان چین در ژانویه ۲۰۲۱ برای یافتن منشا کرونا، بیمار صفری که مقامات ووهان پیشتر اعلام کرده بودند را تایید کرد. این تیم با مرد حسابدار مذکور هم مصاحبه کرد.
پیتر دشک، یکی از متخصصانی که تیم بهداشت جهانی را در این سفر همراهی کرده بود، میگوید که طبق بررسیهای دکتر وروبی، آنان در یافتن بیمار صفر اشتباه کردهاند و تاریخ ۸ دسامبر، تاریخ صحیحی نیست.
بهگفته دشک، تیم سازمان بهداشت جهانی از حسابدار نپرسید که علایم او چه وقت آغاز شد و به تاریخی که دکترهای بیمارستان در ووهان به آنان داده بودند اکتفا کرد؛ اشتباه از همان جا رقم خورد.
بهگفته دشک اگر تیم سازمان بهداشت جهانی بیمار صفر را درست شناسایی کرده بود میتوانست سوالات بهتری از این زن درباره اینکه او در چه غرفهای کار میکرد و محصولاتی که میفروخت از کجا آمده بود بپرسد.
اشتباهات و اظهارات ضدونقیض
نهایتا در گزارش سازمان بهداشت جهانی آمد که ویروس کرونا از حیوان به انسان منتقل شده است اما این سازمان نمیتواند آغاز شیوع کوویدـ۱۹ از بازار زندهفروشی ووهان را تایید کند. اما از آن سو با اطمینان اعلام کرد که فرضیه مطرحشده درباره نشت ویروس از آزمایشگاه ویروسشناسی ووهان «بسیار نامحتمل» است.
گزارش سازمان جهانی بهداشت بهدلیل اشتباهات و کمبودهایش مورد انتقادهای فراوان قرار گرفته است. روزنامه واشینگتن پست در ژوئیه ۲۰۲۱ گزارش داد که لیست نمونههای ویروسی اولین مبتلایان، از جمله نخستین مورد ابتلای تاییدشده، که در این گزارش آمده است اشتباه دارد. سازمان بهداشت جهانی قول داد که اشتباهات گزارش را رفع کند، اما این اطلاعات همچنان بر وبسایت این سازمان باقی ماندهاند.
وروبی، که در پیدایش خاستگاه آنفلوانزا و اچآیوی تخصص دارد، کوشید از ارتباط نخستین روزهای همهگیری کوویدـ۱۹ سر در آورد. او گزارش ماه مه ۲۰۲۰ مقامات سلامت و بیمارستان ووهان را خواند و از اینکه یک حسابدار مرد ۴۱ ساله که هیچ ارتباطی با بازار زندهفروشی ووهان نداشت بیمار صفر معرفی شده بود متعجب شد. در این گزارش همچنین ظهورعلایم بیماری در این مرد ۱۶ دسامبر، نه ۸ دسامبر، قید شده بود.
وروبی مصاحبهای از مرد حسابدار بهتاریخ مارس ۲۰۲۰ با یک نشریه در شانگهای پیدا کرد که در آن میگفت که ۱۶ دسامبر تب کرده است. بنا بر ویدیوی این مصاحبه، او هرگز به بازار ووهان نرفته بود؛ در گزارش سازمان بهداشت جهانی او کیلومترها دورتر از این بازار زندگی میکرد. این مرد علایم خود را علایمی شبیه به کرونا توصیف کرد و گفت که احساس تنگینفس و درد در قفسه سینه داشته است.
بهگفته وروبی این که این مرد در حوالی آن تاریخ باید برای جراحی دندان به بیمارستان میرفت و برای او آنتیبیوتیک هم تجویز شده بود. بنابراین ممکن است این موارد در قید تاریخ اشتباه برای اولین مورد ابتلا به همهگیری کوویدـ۱۹ دخیل بوده باشد.
رنگ باختن امید برای یافتن حقیقت
طبق بررسیهای مایکل وروبی، نخستین مورد ابتلا به کوویدـ۱۹ زنی فروشنده در بازار ووهان است که علایم او حوالی ۱۱ دسامبر ۲۰۱۹ ظاهر شد.
تا ۳۰ دسامبر ۲۰۱۹، تاریخ قیدشده برای زمانی که مقامات ووهان به دکترها اعلام کردند که بهدنبال ارتباط بین موارد ابتلا با با بازار ووهاناند، دهها مورد احتمالی ابتلا به کرونا به بیمارستانهای ووهان مراجعه کرده بودند.
تا آن زمان دو بیمارستان ووهان هر کدام حدود ۷ مورد ابتلا به ذاتالریه پذیرش کرده بودند که نمیتوانستند علت وقوع آن را توضیح دهند؛ مواردی که در حقیقت کوویدـ۱۹ بوده است. ۴ مورد از هر هفت مورد در هر دو بیمارستان، با بازار ووهان مرتبط بود.
با این حال، برخی دیگر دانشمندان همچنان بر این باورند که اینکه کوویدـ۱۹ از بازار ووهان شروع شد هیچ حتمی نیست.
بهگفته بعضی متخصصان، ممکن است هرگز به منشا کوویدـ۱۹ پی نبریم. چرا که گرچه تلاش وروبی برای بازسازی وقایع با اطلاعات در دست، ستودنی است اما کار او نیز فرضیهای همچون دیگر فرضیات پیشتر مطرحشده است و تنها جزئیاتی جدید از نخستین موارد ابتلا، که به نیمه نوامبر ۲۰۱۹ بازمیگردد، به دانشمندان در ردیابی منشا ویروس عامل کوویدـ۱۹ کمک خواهد کرد.

همهگیری ویروس کرونا یکی از بیسابقهترین همهگیریها در طول تاریخ بوده است. این بیماری تاکنون میلیونها نفر را در سراسر جهان به کام مرگ برده است.
از طرفی سرعت انتشار و شیوع این ویروس به قدری بالاست که دولتها مجبور به اتخاذ سختترین محدودیتها در طول دو سال گذشته برای مهار آن شده و دانشمندان با استفاده از پیشرفتهترین یافتههای علمی و فناوریها برای تولید واکسن و دارو تلاش کردهاند.
اما برای برخی جدی و خطرناک بودن این بیماری هنوز به اندازهای نیست که تن به دستورالعمل علمی و تزریق واکسن بدهند.
جاناتان گودمن، پژوهشگر در حوزه تکامل انسانی در مقالهای به ریشههای این نوع رفتارها میپردازد و میگوید برخی از این رفتارها ریشه در آیینهای مذهبی و فرهنگی دارد که بخشی از میراث مشترک بشری در طول تاریخ است. بخشهایی از این مقاله را که در وبسایت خبری تحلیلی کانورسیشین منتشر شده، را در ادامه میخوانید.
مارسل ماوس، انسان شناس، در اثر کلاسیک خود به نام «هدیه»، شیوه غیرعادی هدیه دادن را در قوم مائوری توصیف میکند. این قوم اعتقاد داشتند کسانی که در مقابل دریافت هدیه، هدیهای نمیدهند در برابر بیماری - و احتمالاً مرگ - آسیبپذیر هستند.
در این نوع فرهنگها آیینهای تبادل هدیه با باورهای مربوط به بیماری مرتبط بود و در تعاملات فرهنگی به بیماری جایگاهی محوری داده میشد.
در مقابل، در جوامع مدرن غربی، بسیاری بیماریهای عفونی را تنها یک تهدید بیولوژیک برای سلامتی میبینند تا عناصری اساسی در اعتقادات و تغییرات فرهنگی. بسیاری از مردم در این جوامع بر این باورند که شیوع بیماریهای عفونی جدید پدیدهای است که انسان فقط باید به طور دورهای با آن مقابله کند.
اما همانطور که مثال مائوری نشان میدهد، بیماری تنها تهدیدی برای زندگی ما نیست، بلکه یک محرک پیچیده و نادیده گرفته شده در تغییرات فرهنگی است.
بیماریها در طول تاریخ تأثیرات مهلکی بر جمعیت بشر داشتهاند. اگر تاریخ همهگیریهای عفونی را در نظر بگیریم - از طاعون پریکلوس در آتن باستان تا کووید امروزی - بیماریهای عفونی در مجموع بیش از هر جنگی مرگ و میر داشتهاند.

در واقع، بیماریهای عفونی معمولاً در شرایطی که جنگ ایجاد میکند قابلیت رشد و شیوع بیشتری دارند. در طول جنگهای ناپلئون، تعداد افرادی که در ارتش بریتانیا بر اثر بیماری جان خود را از دست دادند هشت برابر بیشتر از تلفات مستقیم جنگ بود. به دلیل تهدیدات گستردهای که این ارگانیسمها ایجاد میکنند، همراه با عدم درک تاریخی ما از آنها، آیینهای بسیاری برای پاسخ به بیماری در بین فرهنگها به وجود آمده است.
برخی از اولین ثبتهای تاریخی نشان میدهد قوانینی پیرامون بیماری وجود داشته که بخشی از زندگی روزمره بوده است. به عنوان مثال، در میان هیتیها، که بیش از ۳ هزار سال پیش در آناتولی (ترکیه امروزی) در اوج قدرت خود بودند، دفع نادرست مواد باقیمانده از مراسم تطهیر و پاکسازی بیمار جادوگری تلقی می شد- که در آن زمان، مانند بسیاری دیگر از فرهنگها، یک جرم جدی محسوب میشد.
امروزه نیز در بیهار هندوستان، بسیاری از آداب و رسوم سنتی مرتبط با بهداشت، مانند آداب و رسوم مربوط به زایمان، با دستورالعملهای پزشکی مدرن همخوانی دارد.

تطهیر یا تمیز کردن موادی که ناپاک تلقی میشوند، همچنین در بسیاری از ادیان رایج کنونی، از جمله هندوئیسم، یهودیت و اسلام، نقشی اساسی ایفا کرده است - و تعداد کمی از دانشمندان امروزی، اهمیت بهداشت شخصی را به چالش میکشند. جالب است که در باورهای دینی هر کدام از این ادیان، بین مراسم تطهیر یا پاکسازی و خطرات بروز عفونت از جمله کرم قلابدار و تبخال ارتباط وجود داشته است.
این مسئله قابلیت وجود تضاد بین مناسک دینی و رفتار آگاهانه علمی را برجسته میکند و ممکن است این توهم را ایجاد کند که این دو از هم متمایز هستند. اما آئینها گاهی به این دلیل شکل میگیرند که این قابلیت را دارند که به مردم کمک کنند خطر بیماریها را برطرف کنند. یا همانطور که نمونه مائوری نشان میدهد، به گروههایی از مردم کمک میکند تا پیوندهای اجتماعی را بهتر حفظ کنند.
اما آئینها زمانی آسیب میرسانند که افراد آنها را در محیطهای جدید برگزار میکنند و یا زمانی که محیطهای قبلی انجام این مناسک تغییر میکنند. مثلا در حالیکه حمام کردن برای جلوگیری از بسیاری از بیماریها ضروری است، انجام مراسم پاکسازی در منابع آب آلوده، مانند رودخانه گنگ در هند، میتواند بسیار خطرناک باشد.
نبود تطابق فرهنگی
وقتی پیوند اولیه بین آئینها و فوایدی که از نظر سلامتی به ما میرسانند از بین میرود، شاید ما رفتاری که در نتیجه این عدم تطابق به ما آسیب میزند را «نبود تطابق فرهنگی» بنامیم. هنگامی که یافتههای علمی به ما کمک میکند تا این ناهماهنگیها را شناسایی کنیم- مانند حمام کردن در آبهای آلوده - باید شیوههای خود را بر اساس آن تغییر دهیم.
در هر یک از ادیان و فرهنگهای بیشماری که در طول هزارههای گذشته ظهور و انحطاط داشتهاند، باورها و آیینهایی، که نتیجه میراث عظیمی از دانش فرهنگی مشترک ما در طول هزاران سال بوده، روابط ما با بیماریها را تعیین کردهاند. مردم ناگهان شروع به استفاده از عبارت قدیمی «سرماخوردگی» نکردند، و یا چون همه نظریه میکروب و سرماخوردگی را میدانستند؛ بلکه به دلیل وجود درک عامیانه از شرایطی بود که مردم در اثر آن بیمار میشدند. چه در این مورد، و چه در بسیاری از موارد دیگر، تحقیقات علمی امروزی با درک عامیانه مطابقت دارد و نشان میدهد که ما چقدر میتوانیم از دانستههای علمی اجدادمان بیاموزیم.
رابطه عمیق بین بیماری و فرهنگهای انسانی، در نهایت، ممکن است بینشی در مورد هنجارهایی که در مورد نحوه برخورد با بیماریها وجود دارد و حتی رفتارهای خطرناکی که در مورد کووید میبینیم، ارائه دهد. با کم اعتمادی به علم در گوشههایی از جوامع غربی، مردم برای مبارزه با ویروس کرونا از روشهایی استفاده میکنند که پشتوانه علمی ندارند. با وجود نبود شواهد علمی کافی، برخی از افراد برای مقابله با ویروس کرونا به استفاده از سیر، ویتامین دی یا حتی مایع سفید کننده روی آوردهاند.
این نوع اتکا به تفکر غیرعلمی - یا حتی خرافاتی - شاید از باور هیتیها که جادو را در بروز بیماریها دخیل میدانستند، غیرعلمیتر باشد. دستکم فواید انجام مناسک پاکسازی و تطهیر برای جلوگیری از بروز بیماریها، برخلاف خوردن مایع سفیدکننده، به طور قطع از هزینههای آن بیشتر است.
آگاهی از این تشابهها ابزار مهمی برای کمک به مردم برای درک این موضوع است و نشان میدهد علم ضرورتا در تضاد با با مناسک دینی و فرهنگی نیست و در واقع علم و آیینها به طور جداییناپذیری به هم مرتبط هستند. اما ما باید عدم تطابق فرهنگی را با یافتههای جدید علمی تنظیم کنیم و آنهایی را که به ما آسیب می رسانند کنار بگذاریم یا به روز کنیم. درآمیختن پژوهشهای علمی و فرهنگی به ما در درک بهتر هر دو کمک میکند

از هر پنج نفر برای یک نفر از ما کنار آمدن با بوها، صداها و تصاویر روزمره دشوار است.
اما این حساسیت شدید به جای اینکه نقطه ضعف باشد، میتواند در همه موارد نقطه قوت باشد؛ از همهگیری گرفته تا بحران اقلیمی. روانشناسان معتقدند ویژگیهای افراد بسیار حساس میتواند در مقابله با بحرانهای همهگیری و زیستمحیطی به داد ما برسند و با استفاده از حس دلسوزی و حس قوی که نسبت به برقراری عدالت دارند، خوشبختی را برای ما به ارمغان بیاورند. روزنامه بریتانیایی گاردین در مقالهای به این موضوع پرداخته است.
افراد بسیار حساس به طور روزمره با چالشهای گوناگونی روبرو هستند. لنا نمیتواند با شلوغی یا نور زیاد کنار بیاید و میگوید: « من احساس میکنم زیادی برای این دنیا حساس هستم.» ملیسا از شوهرش میخواهد جلوی او فیلم تماشا کند تا ببیند آیا او هم میتواند خشونت، ناراحتی یا ترسناک بودن در فیلمها را تحمل کند. وقتی نوههای آنها به دیدنشان میآیند او مجبور میشود به اتاق دیگری برود، زیرا «خندههای بلند، صحبت کردن و همه با هم حرف زدنها، فحش دادنها و حتی بوی آنها او را ناراحت میکند. لوسیا میگوید که میتواند « ذره ذره الیاف لباسهایش» را احساس کند و گاهی اوقات احساس میکند که لباسهای او بسیار خارخاری و ناراحتکننده است.
لنا، ملیسا و لوسیا همگی خود را بسیار حساس توصیف میکنند، برچسبی که به گفته روانشناس آمریکایی الین آرون، میتواند در مورد ۲۰ درصد از ما کاربرد داشته باشد.
به عقیده برخی روانشناسان بالینی وقتی این افراد اطلاعاتی را دریافت میکنند، آنها را بسیار عمیقتر و دقیقتر پردازش میکنند. این افراد معمولا اطلاعات بسیار بیشتری را از انواع مختلف محرکها دریافت میکنند. این امر باعث میشود این افراد بسیاری از چیزها را همزمان دریافت کنند و به همین دلیل میتوانند بیش از حد تحریک شوند، بیش از حد برانگیخته شوند و بیش از حد تحت تاثیر قرار بگیرند.
به عقیده روانشناسان این ویژگی باعث میشود بسیاری از افراد بسیار حساس اعتماد به نفس پایینی داشته باشند و اغلب ممکن است در مدرسه مورد آزار و اذیت قرار بگیرند زیرا جامعه معمولا به آن به عنوان یک ضعف نگاه میکند، و به این افراد برچسب هایی مانند «شکننده» یا «بیش از حد احساساتی» میزند. افرادی که بسیار حساس هستند اغلب احساس تنهایی و غیرعادی بودن میکنند و فکر میکنند دیگران درکشان نمیکنند. دنیا برای این افراد خیلی خشن و پر سر و صدا است. تعجب آور نیست که آنها برای پذیرش خود مشکل دارند و پیغامهایی که از دیگران دریافت کردهاند باعث شده که قدر و ارزش این موهبت را ندانند.
اما در حالی که دنیای پر سر و صدا، دیوانه و همیشه روشن ما میتواند مکانی نابخشودنی باشد، هنوز جای امید هست. درک ما از معنای بسیار حساس بودن و نحوه مقابله با عوارض جانبی ناخوشایند آن رو به افزایش است.
به گفته جنویو فون لوب که یک روانشناس بالینی است و با افراد حساس بسیاری کار کرده، راز موفقیت این افراد پذیرش خود است. حساسیت بالا ذاتی است و چیزی نیست که بتوان آن را تشخیص داد یا «درمان» کرد، اگرچه افراد میتوانند مکانیسمهای مقابله را برای زمانی که زندگی طاقتفرسا می شود بیاموزند. فون لوب میگوید این افراد شدیدا به زمانی برای بیخیالی، استراحت و خواب فراوان احتیاج دارند. افراد بسیار حساس «نیاز دارند که خودشان را همگام کنند. از آنجایی که آنها خیلی بیشتر از دیگران اطلاعات دریافت میکنند و احساسات شدیدتری دارند، به زمان نیاز دارند تا احساسات خود را پردازش کنند، بنابراین هر گونه حرکت و ورزش میتواند واقعا برای آنها مفید باشد. ورزشهایی مانند پیاده روی، کیک بوکسینگ، رقص و یوگا، یا هر نوع حرکتی که دوست دارند برای آنها بسیار مفید است. انسانهای حساس به این دلیل که عمیقاً متفکر هستند، دنیای درونی بسیار غنی دارند و برای آنها واقعاً مهم است که این نوع ارتباطات معنیدار و عمیق را در روابط خود داشته باشند.»
فون لوب اضافه میکند که بودن در طبیعت میتواند مفید باشد. داشتن یک زندگی کممشغله و برنامه کاری سبک نیز به این افراد کمک میکند. به همین دلیل وقتی این افراد به صورت آزاد کار میکنند یا به گونهای که آزادی عمل بیشتری در برنامهریزی کاری خود دارند موفقترند. او در توصیه به این افراد میگوید:« خود را با دیگران مقایسه نکنید، اگر خود را با جریان اصلی دنیای غیر حساس مقایسه کنید، هرگز نمیتوانید کاری را که آنها انجام میدهند، انجام دهید، در عوض شما نقاط قوت منحصر به فرد خود را دارید و زیادی حساس بودن یک قدرت برتر است.»
این سوال وجود دارد که آیا حساسیت بالا نشانه اوتیسم است یا خیر؛ مایکل پلوس، استاد روانشناسی رشد و پژوهشگر در زمینه حساسیت در دانشگاه کوئین مری لندن، میگوید: «اگرچه هر دو دارای یک سیستم حسی پاسخگو هستند، اما حساسیت و اوتیسم احتمالاً دو چیز متفاوتاند» (کودکان بسیار حساس ممکن است در ابتدا مبتلا به اختلال اوتیسم تشخیص داده شوند). همینطور حساسیت هیچ ارتباطی با درونگرا بودن ندارد و برونگراهایی وجود دارند که بسیار حساساند. برخی روانشناسان معتقدند حساسیت یک ویژگی شخصیتی است، اما برخی پژوهشگران از دیدگاه بیولوژیکی یا فیزیولوژیکی به آن می پردازند.

پلوس با به کارگیری اصطلاح «شخصیت بسیار حساس» موافق نیست. او ترجیح میدهد حساسیت را به عنوان یک پیوستار در نظر بگیرد. او میگوید: «همه حساس هستند – بدون حساسیت به محیط اطراف خود نمیتوانیم زنده بمانیم – اما برخی افراد حساستر از دیگران هستند و داشتن حساسیت بالاتر مزایا و چالشهایی دارد.»
فون لوب نیز میگوید، این بدان معناست که بسیار حساس بودن یک نقطه ضعف نیست. در واقع، ممکن است این دقیقاً همان چیزی باشد که ما به آن نیاز داریم، اگر جامعه بتواند افراد با این ویژگیها را بشناسد و آنها را پرورش دهد. این باور وجود دارد که مردان نیز به اندازه زنان دارای حساسیت بالایی هستند، اما به دلایل فرهنگی که با باورهای جنسیتی و نگاه «مردانه» در این زمینه مرتبط است، این ویژگیها مطلوب تلقی نمیشوند که البته این نوع نگاه به ضرر همه ما تمام میشود. فون لوب میگوید: «برخی از نقاط قوت این افراد این است که بسیار خودآگاه هستند و ظرفیت عالی برای همدلی دارند. بنابراین این ویژگیها برای نقش های رهبری واقعا خوب و مفید هستند.»

افراد بسیار حساس اغلب افراد خلاقی هستند، بنابراین میتوانند به خوبی رویاپردازان دنیای ما باشند. نوع تفکر این افراد از جریان اصلی متفاوت است و احساس بسیار قوی نسبت به برقراری عدالت و انصاف دارند. آنها شنوندگان بسیار خوبی هستند و قوانینی را که منطقی نیستند زیر سوال میبرند. افراد حساس همچنین انسانهایی بسیار وظیفهشناساند، زیرا به جزئیات توجه میکنند و ما در دنیای کنونی به همه این مهارتها و آگاهیها نیاز داریم.»
فون لوب میگوید میتوان از تواناییهای افراد بسیار حساس در مقابله با بحرانهای همهگیری و شرایط اضطراری آبوهوایی که هر دو حوزههای حیاتی هستند به خوبی بهره برد. «آنها میتوانند از حس دلسوزی، دانش شهودی و خودآگاهی خود برای حل این بحرانها استفاده کنند.»
ایسادورا که یک فرد بسیار حساس است اغلب وقتی بیرون است از گوشگیر استفاده میکند تا جلوی شنیدن صداهای «گوشخراش» را بگیرد، نمیتواند بوی محصولات شوینده، بوی آشپزی و صدای بلند موسیقی در رستورانها را تحمل کند. با این حال، او میگوید: «با وجود همه چالشها، خوشحالم که بسیار حساس هستم، زیرا احساس میکنم جهان میتواند از افراد حساس بیشتر بهره ببرد. هماکنون میزان بیش از حدی از بیحساسیتی وجود دارد.»

هنگامی که خوشحالیم یک موسیقی شاد میتواند ما را بیشتر سر حال بیاورد و هنگامی که زانوی غم بغل میگیریم یک آهنگ غمانگیز میتواند بهرسایی روایتگر اندوهمان باشد.
اما تحقیقات نشان میدهد که موسیقی تنها غذا و دوای روح نیست و به جسم هم خدمت میکند. وبسایت کانورسیشن در مطلبی به تاثیر موسیقی در درمان برخی عارضهها پرداخته است که در زیر میآید.
احتمالا هنگامی که به آهنگ موردعلاقهتان گوش میکنید چندان توجه نکرده باشید، اما موسیقی تاثیر بیاندازه قدرتمندی بر مغز انسان دارد. آواز خواندن، نواختن ساز و گوش کردن به موسیقی، همه و همه، مناطقی از مغز را فعال میکند که اغلب در آن واحد مسئولیت مدیریت گفتار، حرکت، ادراک، حافظه و احساسات را بر عهده دارد. نکته جالبتوجه این که بنا بر پژوهشها، موسیقی میتواند به مغز برای ترمیم خودش کمک کند.
خیرهکنندهتر از آن، تاثیر موسیقی بر مغز در شرایطی است که این عضو، آنگونه که باید و شاید عمل نمیکند. بهعنوان مثال، تحقیقات نشان میدهد که موسیقی میتواند در بیماران مبتلا به آلزایمرعکسالعملی برانگیزد و به آنان در بازیابی حافظه از دسترفتهشان کمک کند. همچنین شواهدی از بیمارانی وجود دارد که دچار آسیب مغزی شدهاند و توانایی تکلم را از دست دادهاند اما همچنان میتوانند هنگام پخش موسیقی آواز بخوانند.

با علم به تاثیر شگرف موسیقی بر مغز، پژوهشگران در حال بررسی آناند که آیا موسیقی میتواند عارضههای عصبشناختی همچون سکته، پارکینسون و یا آسیب مغزی را درمان کند یا نه. تاثیر یکی از ایندست درمانها هماکنون در «موسیقیدرمانی عصبشناختی» تحت بررسی قرار دارد.
موسیقیدرمانی عصبشناختی تا اندازهای به فیزیوتراپی و گفتاردرمانی شباهت دارد، چرا که به بیماران در مدیریت علایم و عملکرد بهتر در زندگی روزمره کمک میکند. در این جلسات از نرمشهایی آهنگین و موزون بهره گرفته میشود که کمک میکند بیماران مهارتهای عملیشان را دوباره به دست آورند. بهعنوان مثال، به بیماران توان میبخشد تا بعد از سر گذراندن تجربه تصادف و یا تروما، در یک جلسه درمانی و همگام با ضرباهنگ موسیقی، دوباره راه بروند.

سخن گفتن، راه رفتن، اندیشیدن
اینگونه درمان در کمک به نجاتیافتگان سکته، موثر واقع شده است و بیش از درمانهای معمول، در بازیابی گفتار و پیشرفت در حرکت و راه رفتن به آنان کمک کرده است.
پژوهشگران همچنین به بررسی تاثیر موسیقیدرمانی عصبشناختی در درمان دیگر اختلالات حرکتی، همچون بیماری پارکینسون، پرداختهاند. بسیاری تحقیقات در این حوزه، متکی به شیوهای بهنام نرمشهای مفرح موزون بوده است که از توانایی مغز برای هماهنگی ناخودآگاه با یک ضرب موسیقی استفاده میکند؛ بهنحوی که بیمار نیاز دارد هماهنگ با یک ضرباهنگ و یا گام خاص موسیقی، راه برود.
در مقایسه با جلسات درمانی که در آنها از آهنگ استفاده نمیشود، موسیقیدرمانی عصبشناختی راه رفتن بیماران مبتلا به پارکینسون را بهبود میبخشد و مدت لحظاتی که بیمار درجا خشکش میزند- عاملی که موقتا توانایی حرکت را از بیمار سلب میکند- را کاهش میدهد.
پژوهشها همچنین تاثیر این شیوه مداوا برای درمان مشکلات ادراکی در افرادی که از «ترومای سر» رنج میبرند و یا مبتلا به بیماری هانتینگتوناند را نیز مورد بررسی قرار دادهاند. در این موارد، موسیقیدرمانی عصبشناختی بر فعالسازی و تحریک مناطق آسیبدیده مغز بیمار تمرکز میکند؛ مناطقی همچون قشر پیشپیشانی، قسمتی از مغز که مسئول برنامهریزی،تصمیمگیری، توانایی حل مساله و خویشتنداری است، از آن جمله است. در این درمان ممکن است از بیمار خواسته شود که در هنگام نواختن موسیقی، بهمحض شنیدن تغییری در گام آهنگ، مثلا تندتر یا کندتر شدن آن، به سراغ ساز دیگری برود و در حقیقت دو ساز را، یکی در خلال دیگری، بنوازد.
یک پژوهش در این باره نشان میدهد که چنین فعالیتهایی تمرکز و توجه دربیماران مبتلا به «ترومای سر» را بهبود بخشیده است و این خود تاثیر مثبتی بر سلامت بیماران داشته و احساس افسردگی و اضطراب در آنان را کاهش داده است.

مغز و موسیقی
بهباور پژوهشگران علت موثر بودن موسیقیدرمانی عصبشناختی به این دلیل است که این شیوه درمانی میتواند در آن واحد، چندین قسمت گوناگون در مغز را تحریک و فعال کند. برای بیماران مبتلا به عارضههای عصبشناختی، اغلب ارتباط بین قسمتهای مغز است که مشکلساز است و نه یک ناحیه از آن بهخودی خود.
تحقیقات همچنین نشان میدهد که موسیقی قادر است بهشکل یگانهای ارتباطات جدیدی میان نواحی گوناگون مغز برقرار کند. گوش گردن به موسیقی نیز، بیش از باقی فعالیتها، مثلا گوش دادن به کتاب صوتی، توانایی تعمیر نورونهای آسیبدیده مغز را دارد؛ این ممکن است بدان معنا باشد که با موسیقی، عملکرد مغز بهتر میشود و ارتباطات جدیدی میان بخشهای خود شکل میدهد.
موسیقی همچنین تاثیرات پایداری بر روی مغز دارد. در فواید آن همین بس که قسمتهای گوناگون مغز یک موسیقیدان معمولا بهتر از مغز آنانی که سازی نمینوازند با هم پیوند دارد و این همان چیزی است که برای بیماران مبتلا به عارضههای عصبشناختی مهم محسوب میشود؛ موسیقی میتواند در گذر زمان به آنان برای ترمیم پیوندهای صدمهدیده در مغزشان کمک کند.

فعالسازی چندین ناحیه از مغز میتواند دلیل برتری موسیقیدرمانی عصبشناختی نسبت به سایر درمانهای معمول باشد؛ چرا که بسیاری عارضههای عصبشناختی روابط میان نواحی مغز را مختل میکند و توانایی موسیقی برای فعالسازی چندین قسمت مغز در آن واحد، ممکن است بتواند این اختلالات ارتباطی را دور بزند و ارتباطات جدیدی برقرار کند که به بیماران برای غلبه بر برخی علایم خاص عارضه و یا مدیریت بهتر آن کمک کند.
گرچه پژوهشهای بیشتری در حوزه موسیقیدرمانی عصبشناختی لازم است تا بتواند آن را به درمانی فراگیر در نظامهای بهداشت و درمان بدل کند، نتایج اولیه پژوهشها نشان میدهد که این شیوه درمانی، مداوایی آتیهدار است و میتواند کمکحال بیماران باشد. تاثیر این شیوه درمانی بر بیمارانی که عارضهشان ناشی از سالمندی است، مانند مبتلایان به زوال عقل و یا آلزایمر، نیز در دست بررسی است.