تجاوز و خشونت جنسی؛ زنان با مشتهای گره کرده بدنهایشان را پس میگیرند
ایو انسلر معروف به وی (V)، نمایشنامهنویس آمریکایی، بازیگر و فعال حقوق زنان است که یک کارزار اعتراضی جهانی برای پایان دادن به تجاوز و خشونت جنسی علیه همه زنانی که به دلیل جنسیتشان مورد خشونت قرار گرفتهاند، به راه انداخته است.
او معتقد است بدن زنان به دلیل تهدیدها و خشونتها، برای اینکه کمتر دیده شود هر روز خود را کوچکتر میکند.
کمپین امسال که «برای بدن همه زنان، دختران و زمین برخیزید» نام دارد، در اواسط فوریه برگزار میشود. این کمپین از نجاتیافتگان این نوع خشونتها و متحدانشان دعوت میکند به صورت سیاسی و یا هنری علیه خشونت قیام کنند و از طریق رقص، هنر، راهپیمایی، انجام مراسم و آیینها، آواز، بیان گفتاری، روایتهای شخصی و راههای دیگر، خشم و مقاومت و یا دیدگاه خود را از جهانی بدون خشونت ابراز کنند.
ایو انسلر به همین مناسبت مقالهای برای روزنامه بریتانیایی گاردین نوشته که در آن توضیح میدهد چگونه زنان در حال باز پسگیری قدرت خود هستند. این مقاله روایتی است از تجربهها و دیدگاههای شخصی او.
«سالها طوری زندگی کردم که انگار هیچ بدنی نداشتم. مورد سوء استفاده قرار گرفتن در کودکی به این معنا بود که بدن من سرزمینی تسخیر شده بود و مکانی که از همان ابتدا غارت و مغلوب شده بود.
سیزده سال پیش متوجه شدم که سرطان رحم دارم که خیلی دیر متوجه آن شدم؛ زمانی که توموری به اندازه یک آووکادو رحمم را اشغال کرده و از روده بزرگم هم گذر کرده بود. من نه از وجود تومور خبر داشتم و نه احساسش می کردم.
این مساله من را ترغیب به یک جستوجو برای کشف حقایق پنهان درباره این موضوع کرد. برای رسیدن به پاسخ به سراسر جهان سفر کردم و زنانی در همه جای جهان پرسیدم: از چه زمانی بدن خود را ترک کردند؟ مالک بدن آنها کیست؟ بدن آنها اجازه اشغال چه فضایی را دارد؟ چگونه بدنهایشان توسط دولتها، شغلشان، دادگاه عالی، برتری سفیدپوستان، فجایع زیستمحیطی، فقر، خشونت پلیس، استعمار شهرک نشینان، ترنسهراسی، امپریالیسم و سرمایهداری آسیب دیده، تغییر کرده و یا رد شده است؟
بدن زنان همیشه در معرض تهدید است؛ گوش به زنگ است؛ دولا دولا و خمیده است؛ قایم میشود؛ خود را کوچکتر میکند تا کمتر دیده شود. همیشه منتظر تعرض است. همیشه در حال محافظت در برابر لمس ناخواسته و چنگزدن است. همیشه در معرض تجاوز جنسی و قتل است. بدن زنان چگونه با همه این فجایع مقابله میکند؟ بدن زنان کی استراحت میکند؟
از پرستاران انتظار میرود بدن خود را فدای کسانی کنند که از پوشیدن ماسک خودداری میکنند. کارگران رستوران را مجبور میکنند ماسکهای خود را بردارند و خطر بیماری و مرگ را به جان بخرند تا مشتری بدون ماسک بتواند تصمیم بگیرد که آیا چهره آنها به اندازه کافی برای یک انعام ناچیز زیبا است یا خیر.
کارگران زن در مزارع کالیفرنیا آنقدر به طور معمول مورد تجاوز جنسی قرار میگیرند که به این مزارع لقب «مزارع شورت» را دادهاند زیرا هنگام تجاوز به زنان، لباسهای زیرشان را پاره میکنند.
بدن زنان سیاهپوست به دست پلیس در رختخوابشان، در اتومبیلشان و به دلیل تخلفات [معمول] رانندگی و حتی زمانی که برای اطمینان از سلامت آنها به سراغشان میروند جلوی چشمان فرزندشان، مورد شلیک قرار میگیرد و پس از آن، حتی نام و روایت آنها ناپدید میشود.
بدن یک دختر بچه توسط والدینش به پیرمردی در هرات افغانستان فروخته شد تا خانواده گرسنهاش را زنده نگه دارد. بدن دختر دیگری به قیمت یک تلفن همراه به صورت آنلاین فروخته شد و بدن یک دختربچه دیگر برای گرم کردن محفل چند ثروتمند انگلیسی معامله شده است.
بدن زنان خاطرات آسیبهای روانی را با خود حمل میکنند؛ خاطراتی که آنها را مستعد ابتلا به انواع کیستها و تومورها، برآمدگیها، تودهها و بیماریها، تا مدتها پس از این آسیبها میکند.
بدن زنان همیشه در حال خدمت کردن، غذا دادن، حمام کردن، نگه داشتن، حمل و پرورش بدنهای دیگران است و هرگز زمانی برای فکر کردن به بدن خود ندارد. بدن زنان به دلیل «کمال»شان، و به دلیل «نقص»شان مورد تنفر واقع میشوند. بدن زنان به دلیل خیلی لاغر، خیلی چاق، خیلی گرد و خیلی تخت بودن مورد نفرت قرار میگیرند.
اما بدن زنان اکنون برای اولین بار دوباره زنده میشوند، برمیگردند و دوباره به یاد میآورند و دوباره بدن میشوند. درد ناشی از فشار انگشتان پدر در درون یک دختر ۵ ساله حالا به واژه، به آتش، به زبانی هدفمند و به قدرت تبدیل میشود.
بدنهای برهنه در خیابانها در برابر زنکشی میایستند. بدن زنان بومی سوار بر اسب و کایاک، به خطر نشت از خطوط لوله نفت اعتراض میکنند. بدنهایی به صورت مشتهای گره شده در مقابل صفهای پلیس میایستند. بدنهایی با شعار «بدن من انتخاب من» قیام میکنند. بدنهایی با تواناییهای فیزیکی متفاوت راهروهای کنگره را اشغال کردهاند. بدنهایی خشمگین درهای فولادی کارخانهای را میشکنند که خواهر و برادرهای کارگرشان بی دلیل در آن جان خود را از دست دادند.
بدن زنان، حالا بدون هیچ بدهی به دیگران قد علم میکنند. زیبایی و آواز پرندگان را در درون خود آزاد میکنند؛ دیگر اسیر یا کنار زده نمیشوند، بلکه تبدیل به یک بدن مواج واحد میشوند که با قیام بدنهای دیگر را فرا میگیرند.»
همه میخواهند بدانند که چطور باید استرسشان را کم کنند. به هر حال استرس اثرات منفی بسیار بر سلامت روح و جسم دارد. اما مجموعه شواهد روزافزون نشان میدهد
نحوه تفکر ما درباره استرس میتواند به ما برای مدیریت بهتر آن کمک کند. این نهتنها سلامت ما، از جمله سلامت روان، را بهبود خواهد بخشید بلکه میتواند ما را قادر سازد که در شرایط استرسزا در آینده، ببالیم و رشد کنیم. راهی که با آن قادر به انجام این کارها خواهید بود را باید از ورزشکاران بیاموزید.
کانورسیشن در گزارشی به نحوه نگرش ورزشکاران به استرس میپردازد و اینکه افراد معمولی چطور میتوانند از این طرز تفکر برای مدیریت استرس خود بهره بگیرند.
طرز تفکر یک فرد درباره استرس «نگرش به استرس» نامیده میشود. برخی افراد استرس را امری منفی میبینند و فکر میکنند که باید کاملا از آن بپرهیزند. برخی دیگر از نگرش مثبتتری نسبت به استرس برخوردارند و فکر میکنند که استرس فوایدی برای سلامتی، عملکرد و بهرهوری در بر دارد.
پژوهشها در آمریکا و استرالیا نشان میدهد که افرادی که استرس را تقویتکننده میدانند از بهرهوری بهتر، روان سالمتر و عملکرد تحصیلی بهتری برخوردارند. همچنین ارتباطی میان طرز تفکر مثبت و اینکه افراد چگونه به موقعیتهای استرسزا مینگرند وجود دارد. بهعنوان مثال، این افراد کارهای سخت را تهدید نمیدانند، بلکه چالش میبینند.
اما آنچه که تازگی دارد، یافتن رابطه میان نگرش به استرس و ورزشکاران است. ورزشکاران هر روزه با شرایطی استرسزا مواجه میشوند که اختیار کمی درباره آنها دارند. مانند استرسی که رسانه، رقابت و یا مسابقه به آنها میدهد. تیم پژوهشگران تحقیق حاضر علاقهمند بود که بفهمد که باور ورزشکاران درباره استرس چگونه بر سلامت روانشان تاثیرگذار است.
تیم تحقیق دادههای بیش از ۴۰۰ ورزشکار از سراسر جهان را جمعآوری کرد. مجموعه شرکتکنندگان، ورزشکاران در رشتههای مختلف ورزشی و از تفریحی تا حرفهای را در بر میگرفت. به این ورزشکاران پرسشنامههایی برای اندازهگیری نگرش به استرس و سلامت روان آنان داده شد؛ سپس رابطه استرس و سلامت روان مورد بررسی قرار گرفت. عوامل دیگر همچون سن، جنسیت و درجه حرفهای بودن آنان هم لحاظ شد.
نتیجه پژوهش نشان داد که در ورزشکارانی که استرس را مثبت و مایه تقویت عملکردشان میبینند، احتمال اینکه شرایط استرسزا را چالش ببینند بیشتر است. چنین رویکردی در کل، با سلامت روان بهتر، از جمله انرژی بیشتر و نشانههای افسردگی کمتر، در ارتباط بود.
البته استرس مزمن با مجموعهای از عوارض سلامتی نیز در ارتباط است پس مهم است که استرس بهعنوان چیزی که تنها مثبت است و بس، جلوه داده نشود. اما واکنش مثبت به استرس شدید، کمککننده است و در صورت چنین واکنشی احتمال اینکه ورزشکاران عملکرد و سلامت روان بهتری داشته باشند بیشتر است. بهعنوان مثال، اگر ورزشکاری استرس رقابت را مفید ببیند، این نگرش میتواند به او در داشتن تمرکز بهتر و انگیزه بیشتر برای دستیابی به موفقیت کمک کند.
نگرش به استرس
البته ورزشکاران کمی با افراد معمولی متفاوتاند. اما این بدان معنا نیست که نمیتوانیم از آنها بیاموزیم و با تغییر نحوه نگرشمان به استرس، سلامت روانمان را تقویت کنیم. پژوهشها نشان داده است که برای یک فرد معمولی، تماشای ویدیویی درباره اثرات مثبت استرس و دلیل روی دادن آن، میتواند نگرش آن شخص به استرس را تغییر دهد.
پژوهشها نشان میدهد که تماشای چنین ویدیوهایی میتواند به عملکرد و تمرکز بهتر افراد در مصاحبههای کاری آزمایشی کمک کند. تحقیق دیگر نشان داده است که فکر کردن افراد درباره استرس بهعنوان موردی که بیشتر مثبت است تا منفی، میتواند سلامت و عملکرد تحصیلی آنان را بهتر کند. بهعنوان مثال فرد احساس اضطراب خود را نشانهای از هیجان و نه استرس، ببیند.
بهترین راه برای اجرای چنین توصیهای، تصور موقعیت استرسزا و واکنشی است که به آن نشان خواهید داد؛ واکنشی شبیه آنچه یک ورزشکار در موقعیتی استرسزا خواهد داشت. مثلا تجسم کنید که باید سر کار چیزی ارائه دهید. اول بپذیرید که نشانههایی از استرس، مثلا ضربان قلب بالاتر، بروز خواهید داد. دوم اینکه پذیرای این احساسات باشید و بدانید که آین احساسات قرار است به تمرکز و افزایش انرژی شما کمک کند.
در نهایت، خودتان را تصور کنید که انتخاب کردهاید که استرس به یاری شما بیاید و چنین واکنشی را بهعنوان راهی برای بالیدن در شرایط پرفشار، به کار ببندید. این کار ممکن است در ابتدا دشوار به نظر برسد اما با تمرین، همه ما میتوانیم از تجسم برای برداشتی متفاوت از استرس، بهعنوان موردی مثبت، بهره بگیریم.
اگر نقاط مثبت استرس را در نظر بگیریم، استرس میتواند سلامت روان، عملکرد و بهرهوری ما را افزایش دهد.
چه ورزش باشد، چه سیاست، چه هک سایبری و جنگ، تاریخ اخیر روابط روسیه با جهان میتواند در یک جمله خلاصه شود: روسیه قسر در میرود.
آسوشیتدپرس در واکنش به مثبت شدن آزمایش دوپینگ کامیلا ولیوا، رقصنده پاتیناژ روسی ۱۵ ساله شرکتکننده در المپیک زمستانی پکن ۲۰۲۲، به تاریخچه مختصرومفید فرهنگ غالب دوپینگ تحتحمایت دولت روسیه، اشکال دیگر تقلب در فرهنگ روسیه و روابط مشکلساز این کشور با جهان میپردازد.
روسیه ولادیمیر پوتین، در هنر زیر پا گذاشتن قوانین سنگتمام گذاشته است، حالا این چه درعرصه المپیک باشد یا سیاست بینالملل و یا دخالت در انتخابات باقی کشورها. روسیه برای چنین اقداماتی بهای اندکی پرداخته است.
در المپیک زمستانی پکن، کاروان روسیه در قالب تیم روسیه حضور ندارد. بلکه ورزشکاران روس برای سومین بار تحت نام «کمیته المپیک روسیه»، موسوم به «آراوسی»، به رقابت میپردازند. کمیته بینالمللی المپیک استفاده از رنگهای ملی و پرچم روسیه را پس از یک عملیات دوپینگ گسترده تحتحمایت دولت روسیه در المپیک زمستانی سوچی ۲۰۱۴ بهمیزبانی خود این کشور، ممنوع کرد.
اما همچنان اولین رسوایی بازیهای ۲۰۲۲ پکن از آن یک دختر نوجوان ۱۵ ساله رقصنده پاتیناژ روس است که تست دوپینگ او مثبت و موقتا از شرکت در رقابتها تعلیق شده است تا درباره او تصمیمگیری شود. آزمایش مثبت کامیلا ولیوا ممکن است به قیمت از دست رفتن یک مدال طلا برای تیم روسیه، که البته آنطور که گفته شد ظاهرا نباید تیم روسیه نامیده شود، در رقابتهای تیمی تمام شود.
البته تعلیق موقت کامیلا ولیوا، مانند آنچه ممنوعیت شرکت رسمی روسیه از شرکت در مسابقات المپیک خوانده میشود، آنقدرها هم موثر نیست. کامیلا ولیوا با وجود احتمال تصمیمگیری درباره کنار گذاشتن او از رقابتها، همچنان سر تمرین میرود و حتی ممکن است در رقابتهای انفرادی زنان شرکت کند.
به همین شکل، ولادیمیر پوتین، رییسجمهور روسیه هم به افتتاحیه المپیک زمستانی پکن ۲۰۲۲ دعوت شده بود و از جایگاهش برای کاروان این کشور دست تکان میداد.
اما آنانی که نظارهگر روابط روسیه با دیگر کشورها در دهههای گذشته بودهاند آنقدرها از چنین وقایعی متعجب نمیشوند.
دیمیتری الپروویچ، عضو یک اتاق فکر که در جماهیر شوروی سابق بزرگ شده است میگوید دوپینگ، سنتی دیرباز در روسیه و جماهیر شوروی بوده است. چرا که فرهنگ عمومی در روسیه، این است که هدف وسیله را توجیه میکند و نتیجه تنها چیزی است که اهمیت دارد.
البته پوتین در برخی عرصههای پرمخاطرهتر از زمانی که پای طلا و نقره و برنز در میان باشد هم همچنان بدون آنکه مجازاتی کیفری متوجه اعمالش باشد عمل میکند.
بیش از ۱۰۰ هزار نیروی روس هماکنون در مرز اوکراین تجمع کردهاند و برای اشغال احتمالی این کشور آماده میشوند. بهرغم هفتهها دیپلماسی، پوتین همچنان دست بالا را دارد و اروپا را به لبه پرتگاه جنگ هل میدهد. بوریس جانسون، نخستوزیر بریتانیا با اشاره به بحران اوکراین میگوید وضعیت قاره اروپا در «خطرناکترین لحظه» در طی دههها قرار گرفته است.
مسموم کردن و قتل مخالفان کرملین هم برای دولت روسیه بهای اندکی داشته است. در میان افرادی که پس از انتقاد از دولت روسیه مسموم شدهاند، آنا پولیتکوفسکایا، خبرنگار روس است که پس از نوشیدن یک فنچای چای در سال ۲۰۰۴ بهشدت بیمار شد. او از مسمومیت جان سالم به در برد تا تنها دو سال بعد با شلیک گلوله جانش را از دست بدهد. الکسی ناوالنی، منتقد سرشناس دولت روسیه هم در سال ۲۰۲۰ پس از مسمومیت، بهشدت بیمار شد. اوهم نجات یافت و هماکنون در زندانی در روسیه در حبس است. هیچکدام از مسمومیتها آشکارا مرتبط با دولت روسیه دانسته نشد.
بازرسیهای فدرال ایالات متحده نشان میدهد که روسیه برای اختلال در انتخابات آمریکا نیز تلاش کرده بود. هکرهای دولت روسیه در سال ۲۰۱۶ کمیته ملی دموکرات را در آن زمان برای کمک به دونالد ترامپ برای پیروزی و آسیب به رقیب انتخاباتیاش، هیلاری کلینتون، هک کرده بودند. هکرهای دولت روسیه سال ۲۰۲۱ و در یک کارزار گسترده، به رخنه در آژانسهای فدرال مهم آمریکا نیز متهم شدند.
بحران فعلی اوکراین نیز اولین باری نیست که جنگگرایی روسیه «آتشبس المپیک» را زیر پا گذاشته است. «آتشبس المپیک» قرار دادی میان کشورها برای کنار گذاشتن درگیریهایشان در زمان برگزاری بازیهای المپیک است.
سال ۲۰۱۴ و در زمان میزبانی المپیک زمستانی سوچی، پوتین اختیار شبهجزیره کریمه و بنادر استراتژیک دریای سیاه از اوکراین را در دست گرفت و در طی بازیهای تابستانی ۲۰۰۸ که در پکن چین برگزار شده بود، روسیه اوستیای جنوبی و آبخاز، دو منطقه مجزا از کشور همسایهاش گرجستان را بهعنوان کشورهای مستقل به رسمیت شناخت و جایپای نظامیاش را، طی یک جنگ پنجروزه با گرجستان، در آن مناطق محکم کرد.
به نظر میرسد که تحریمهای اقتصادی و دیگر مجازاتهایی که آمریکا و متحدانش پس از تخلفات گوناگون روسیه بر این کشور اعمال کردهاند نیز بر بازداشتن پوتین از «رفتار زشت» تاثیر اندکی دارد.
سال ۲۰۲۰، وزارت دادگستری آمریکا ۶ مقام فعلی و پیشین وزارت اطلاعات روسیه را بهجرم کارزار هکی که بازیهای المپیک زمستانی ۲۰۱۸ در پیونگچانگ کره جنوبی را هدف قرار داده بود، محکوم کرد. هکرهای دولت روسیه با بدافزار، حملاتی طی مراسم افتتاحیه این بازیها انجام داده بودند تا اقدام کمیته ملی المپیک به ممنوعیت «روسیه» از شرکت در مسابقات المپیک، بهاتهام دوپینگ، را تلافی کنند.
دیوید باودیچ، از اعضای افبیآی، در آن زمان و در واکنش به آنچه روی داده بود گفت که روسیه بارها ثابت کرده که از هنجارهای معمول پیروی نمیکند و قصد دارد همچنان به رفتار سایبری مخرب خود ادامه دهد.
مثبت شدن تست دوپینگ کامیلا ولیوا در روسیه نیز موجب خشم شده و به این احساس که در زمان ورزش، سیاست و روابط بینالملل، روسیه همواره در مقابل جهان قرار میگیرد، دامن زده است.
دیمیتری پسکوف، سخنگوی کاخ کرملین به خبرنگاران گفت که کسانی به «رسوایی» پیرامون ولیوا دامن زدهاند که اطلاع نادرست به آنان داده شده است. تاتیانا ناوکا، رقصنده پاتیناژ برجسته روس و صاحب مدال طلای المپیک، که همسر پسکوف است، نیز از ولیوا حمایت کرد.
تانیا ناوکا گزارشها درباره دوپینگ ولیوا را بهگونهای دروغ خواند و گفت ولیوا تنها ۱۵ سال دارد و دوپینگ در سن او معنایی ندارد.
شهروندان معمولی روسیه نیز درباره اتهام ولیوا به دوپینگ اظهار تردید کردند. نیکولای استاشنکوف ۸۸ ساله، این رسوایی را نتیجه گستاخی سیاستمداران اروپایی و غربی و «سیاست کثیف» میداند.
مقامهای روسیه نیز در رسوایی دوپینگی که موجب شد تعداد کمتری از کاروان المپیک روسیه در المپیک ۲۰۱۶ ریودوژانیرو برزیل اجازه شرکت در رقابتها را داشته باشند، سیاست را مقصر دانسته بودند. پوتین بعدها با دستمایه قرار دادن این اتفاق، آن را یکی از قانعکنندهترین شواهد دخالت مستقیم سیاست در ورزش خواند.
نظرسنجیها نشان میدهد که چنین راهکاری بر عموم مردم روسیه موثر بوده است. یک نظرسنجی سال ۲۰۱۶ مرکز لوادا در روسیه، نشان داد که ۷۶ درصد روسها سیاستزدگی را دلیل محرومیت برخی ورزشکاران روس در المپیک ۲۰۱۶ ریودوژانیرو میدانند که بههدف بدنام کردن این کشور انجام شده بوده است.
اما روسیه همیشه در بدنام کردن خود ید تواناتری داشته است. گرگوری رودشنکوف، مسئول آزمایشگاه دوپینگ در المپیک زمستانی سوچی ۲۰۱۴ گفت که در آن دوره المپیک زمستانی، کاروان المپیک روسیه نمونه ادرارشان را ماهها پیش اینکه استروئید حلشده در الکلشان را سر بکشند، تحویل داده بودند. رودشنکوف که بعدها به آمریکا گریخت، افزود که طی برگزاری المپیک ۲۰۱۴ سوچی، نمونههای ادرار ورزشکاران روس را از درون سوراخی در دیوار آزمایشگاه به یک نیروی امنیتی روسی تحویل میداد که نمونههای ادرار اصلی را خالی و آن را با ادرار غیردوپینگی پر میکرد.
روسیه اگرچه برخی لغزشهای دوپینگی انفرادی را پذیرفته، همچنان اینکه این دوپینگها بخشی از برنامه دولت روسیه برای حمایت گسترده از دوپینگ باشد را قویا انکار میکند.
دیمیتری الپروویچ با قراردادن تخلفات رنگارنگ روسیه در کنار یکدیگر، آنها را نماینده وجهی از فرهنگ روسیه میداند که نتیجه را از هر چیز دیگر مهمتر میداند و برای رسیدن به ماحصل دلخواه از هر چیزی میگذرد. او افزود تقلب در روسیه پذیرفتهشده است؛ اگر مچتان گرفته نشود، مشکلی ندارد.
مریخ در آن واحد هم جای فوقالعاده و هم جای مخوفی برای جستجوی حیات است.
نشریه تایم در گزارشی به پژوهشی جدید پرداخته است که احتمال میدهد اثری از زندگی بر روی سیاره سرخ یافته باشد.
از یک سو، مریخ برهوتی بیش نیست. دمای هوای در این سیاره در زمستان به منفی ۱۵۳ درجه سانتیگراد میرسد و غلظت جو در آن تنها یک درصد غلظت جو زمین است و اساسا از دیاکسید کربن تشکیل شده است. از سوی دیگر، این سیاره سرخ همیشه هم چنین ویرانهای نبوده است. مریخ طی یک میلیارد سال اول از عمر ۴/۵ میلیارد سالهاش، غرق دریا و اقیانوس بود و لایهای هوای ضخیم روی آن را پوشانده بود. اما در نهایت میدان مغناطیسی سیاره سرخ از کار افتاد و به «باد خورشیدی» مجال داد تا جو و آب آن را از چنگش برباید و در فضا رها کند.
اما همان یک میلیارد سال نخست، برای مریخ فرصت زیادی بود تا دستکم برای حیات میکروبیاش زیرکانه نقشه بریزد. ممکن است برخی از این میکروبها مرده و رد شیمیایی آنها بر سطح سیاره سرخ به جا مانده باشد و بعضی به داخل زمین برگشته باشد تا در ژرفا و در لایههای آبخیز این سیاره به رشدونموشان ادامه دهند.
پژوهش جدیدی که در نشریه «پیشرفتهای فرهنگستان ملی علوم» منتشر شده است حاکی از آن است که برخی از آثار حیات گذشته بر روی مریخ پدیدار شده و البته که از پیش، همانجا جلوی چشم بوده است.
این پژوهش تازه به هدایت کریستوفر هاوس، زمینشناس در دانشگاه پنسیلوانیا آمریکا، بر مبنای پروژه کاوشگر «کنجکاوی» ناسا بنا شده است که حدود ۹/۵ سال است در «گودال گیل» مریخ، که زمانی دریاچهای بر روی این سیاره بود، میگردد و تمامی سنگها و رسوبات سطح این گودال را بهامید ردی از تاریخچه زمینشناسی و زیستشناسی این سیاره میکاود.
در قسمت اول پژوهش کریستوفر هاوس، کاوشگر «کنجکاوی» از متهای که روی آن سوار بود استفاده کرد تااز ۲۴ نقطه گوناگون در «گودال گیل» سنگ و خاک جمعآوری کند. این نمونهها سپس به گرمکن آزمایشگاه جاساز در بدنه کاوشگر منتقل و تا دمای ۸۵۰ درجه سانتیگراد گداخته میشد. پس از آن، یک طیفسنج لیزری برای تحلیل ترکیب شیمیایی نمونههای تبخیرشده وارد عمل میشد و در این نمونهها به دنبال کربن، عنصر اساسی برای حیات، میگشت. این کاوشگر مقادیر فراوانی از کربن یافت که البته قابلپیشبینی بود. قسمت حیرتآور، نوع کربنی بود که پیدا شد.
کربن-۱۲
عنصر کربن دارای دو «ایزوتوپ» اصلی، کربن-۱۳ با شش پروتون و ۷ نوترون، و کربن-۱۲ با ۶ پروتون و ۶ نوترون است. کربن-۱۳ کاربرد آنچنانی در زیستشناسی ندارد چرا که آنچنان که در زیستشناسی به آن نیاز است، بهسرعت ترکیب و تجزیه نمیشود. اما کربن-۱۲ خیلی راحت عمل میکند و هر چقدر کربن-۱۲ بیشتری در نمونههای مریخ پیدا شود، امکان اینکه آنچه که یافت شده است نشانهای از حیات گذشته باشد بیشتر میشود. کاوشگر «کنجکاوی» مقادیر زیادی کربن-۱۲ کشف کرد.
تقریبا بیش از نیمی از نمونههایی که این کاوشگر مورد بررسی قرار داد، شامل مقادیر بیشتری از میزان کربن-۱۲ بود که دانشمندان معمولا در شهابسنگهای مریخی یا در جو سیاره سرخ مییابند.
هاوس و همکارانش توضیح بیولوژیکی بسیار جذابی از یافتههایشان ارائه دادهاند؛ اینکه میکروبهای مریخی که در خاک و زیر خاک سیاره سرخ زندگی میکنند جذب کربن-۱۲ را به کربن-۱۳ ترجیح دادهاند و با جذب ایزوتوپ، متان را بهعنوان فرآورده فرعی تولید کردهاند. متان میتواند بلند، در جو پراکنده و با اشعه فرابنفش تجزیه شود و سپس کربن-۱۲ میتواند بهعنوان گرد دوباره پایین آمده و بر سطح خاک بنشیند.
کریستوفر هاوس در این باره به نشریه تایم گفت که مقادیر فراوان کربن-۱۲ یافتشده روی مریخ، بر روی زمین هم در «متان زیستی» و یا هنگامی که میکروبها متان زیستی مصرف میکنند، دیده میشود.
او افزود که نمونههای آمده از مریخ بهگونهای به سنگهایی در استرالیا که از ۲/۷ میلیارد سال پیش باقی مانده است، شباهت دارد؛ یعنی زمانی که جو زمین غنی و انباشته از متان زیستی بود.
پل ماهافی، عضو سابق تیم کاوشگر «کنجکاوی» ناسا با خرسندی از یافتههای این پژوهش گفت که چیزهایی که بر روی مریخ یافت میشود بهشکل وسوسهانگیزی جالب است . او تاکید کرد که برای اثبات وجود حیات روی مریخ، به مستندات بیشتری نیاز است.
احتیاط به خرج دادن ماهافی البته بجاست. کریستوفر هاوس خود میگوید که پدیدههای دیگر، بعضا غیرزیستی، هم میتواند یافتههای جدید را توضیح دهد. مثلا یکی اینکه انرژی فرابنفش خورشید ممکن است تغییراتی در ساختار مولکولی جو مریخ به وجود آورده باشد و مقادیر اضافه دیاکسید کربن و کربن-۱۲ تولید کرده باشد، که بعدتر بر خام سیاره سرخ نشسته باشد، به همان شکلی که میتوانسته در فرآیندی زیستی رخ دهد. هاوس با اشاره به این که مقالاتی درباره اینکه اشعه فرابنفش توانایی ایجاد تجزیه اینچنینی را دارد وجود دارد، گفت که نظر در این باره معطوف به آن است که چنین توضیحی اثبات و یا رد شود.
توضیح دیگر مدارکی مستند بر شهابسنگهاست که نشان میدهد که حدود هر صد میلیون سال، منظومه شمسی از میان «ابر میانستارهای» گذر میکند که غنی از عناصر گوناگونی از جمله کربن-۱۲ است. با توجه به این نظریه نیز، این کربن میتوانسته بر سطح مریخ نشست کند و توضیحی برای یافتههای پژوهش کریستوفر هاوس باشد. البته مشکل این نظریه این است که ابر میانستارهای میتواند خنکایی ایجاد کند که میتوانست باعث انجماد «گودال گیل» مریخ شود اما نشانهای از یخ بستن گودال گیل در زمانی که دریاچه بوده دیده نشده است.
کاوشگر «کنجکاوی» ناسا همچنان به اکتشافاتش ادامه میدهد و نهتنها سطوح مریخ را میکاود بلکه تودههای متان هم که در دورههایی از زیر سطح خاک مریخ آزاد میشود را برای وجود کربن رصد میکند. یافتن کربن، نهتنها اثباتی برای نشانه حیات پیشین در مریخ، بلکه تاییدی بر حیات حاضر در سیاره سرخ خواهد بود.
کریستوفر هاوس گفت اگر توده بزرگی از کربن یافت شود نتیجه ممکن است با میزان کربنی که در گذشته در این سطوح بوده همخوانی پیدا کند که این حاکی از آن خواهد بود که میکروبهای مریخی همچنان در زیرسطح خاک زندگی میکنند. او تاکید کرد که برای پژوهش درباره دنیایی دیگر همچون مریخ، هر احتمال و توضیح مذکور باید در نظر گرفته شده و احتیاط به خرج داده شود.
وزرای خارجه ۵۰ کشور دنیا ۲۰ و ۲۱ بهمنماه در سومین کنفرانس جهانی آزادی رسانه در تالین، پایتخت استونی ملاقات میکنند تا تعهداتشان به دفاع از آزادی رسانه را تجدید کنند.
این ۵۰ دولت عضو «ائتلاف آزادی رسانه»، موسوم به امافاسیاند؛ همکاری میاندولتی بین بریتانیا و کانادا که در سال ۲۰۱۹ پایهگذاری شد. وبسایت کانورسیشن بهبهانه این دیدار به چالشهای خبرنگاران در جهان و کموکاست عملکرد ائتلاف آزادی رسانه برای حمایت از حقوق آنها و راههایی برای بهبود عملکرد آن پرداخته است.
آزادی رسانه در سراسر جهان با روندی روبهافزایش و تحتثاثیر ترکیبی از عوامل سیاسی و اقتصادی، با تهدید روبهرو است. چندین سال است فناوری دیجیتال مدل کسبوکاری که روزنامهنگاری را بهصورت سنتی سر پا نگه داشته بوده تضعیف کرده است. این مورد و تمرکز هر چه بیشتر بر مالکیت رسانه در بسیاری کشورها، بدان معناست که فرصت کاری کمتری برای روزنامهنگاران برای اشتغال در این حرفه وجود دارد.
دیگر اینکه روزنامهنگارانی که مجبور به کارند، با خطری بسیار حقیقی مواجهاند. دسامبر ۲۰۲۱ و در رقمی بیسابقه در سراسر جهان، ۴۸۸ روزنامهنگار و افراد شاغل در رسانه در زندان بودند. در همین سال، ۴۶ خبرنگار نیز در حین انجام کارشان کشته شدند. یعنی تقریبا هفتهای یک نفر. اینها همه بر چالشی که آزادی رسانه همواره با آن مواجه بوده است، تاکید میکند.
اما با توجه به تهدیدات جانی، حقوقی و اقتصادی که روزنامهنگاران را تهدید میکند، نقش «ائتلاف آزادی رسانه» چیست؟ ارزیابی دوساله پژوهشگران مطلب مذکور نشان میدهد این ائتلاف برای اینکه بتواند ادعا کند که قادر به نجات آزادی رسانه از سراشیبی است که در آن افتاده، همچنان راهی طولانی در پیش دارد.
انگشت اتهام به سمت چه کسی نشانه میرود؟
ائتلاف آزادی رسانه تاکنون ۲۴ بیانیه مشترک صادر کرده و ناقضان آزادی رسانه را محکوم کرده است. این افراد شامل مقامهای کشورهایی از جمله بلاروس، چین، مصر، میانمار، فیلیپین، روسیه، اوگاندا و یمناند.
بهعنوان مثال، این ائتلاف اخیرا بیانیهای صادر کرد و از حمله مقامهای چین و هنگکنگ به آزادی مطبوعات و سرکوب رسانههای مستقل محلی در این کشوراظهار نگرانی شدید کرد. این بیانیهها بهشکلی تنظیم میشوند تا با محکوم کردن عمومی و بدنامسازی کسانی که آزادی رسانه را نقض میکنند، بر آنان «هزینهای دیپلماتیک» تحمیل کنند.
اما چنین بیانیههایی اغلب بسیار کم به اطلاع عموم میرسد. ائتلاف آزادی رسانه تا همین اخیرا، وبسایت و یا حساب رسانههای اجتماعی متعلق به خود نداشت و همانطور که یک فعال آزادی رسانه میگوید «بیانیهای که کسی آن را نبیند اثری هم ندارد.»
تنها ۵۷ درصد اعضای ائتلاف آزادی رسانه بیانیههایی مشترک مرتبط با نقض آزادی رسانه در برخی کشورها را امضا کردهاند. برخی کشورهای عضو هم سکوت ویژهای اختیار کردهاند. اسپانیا و بلیز، کشوری واقع در آمریکای مرکزی، در این دسته جای دارند و هر دو تنها ۲۷ بیانیههای مشترک را امضا کردهاند که از بیانیههایی که افغانستان امضا کرده هم کمتر است.
افغانستان ۳۱ درصد بیانیهها را امضا کرده است و آنچه حیرتآور است این است که افغانستان از این ائتلاف تعلیق و یا اخراج نشده است، کشوری که گزارشگران بدون مرز، وضعیت روزنامهنگاران در آن، پس از به قدرت رسیدن دوباره طالبان را «بهشدت پرمخاطره» توصیف کرده است.
در حقیقت این ائتلاف هنوز هیچ بیانیه مشترک عمومی که نقض آزادی رسانه بهدست اعضای خود را محکوم کند صادر نکرده است. در حالی که در کشورهایی همچون افغانستان، کرواسی و سودان نشانههایی آشکار از نقض آزادی رسانه دیده میشود.
بسیاری اعضای این ائتلاف هم خود نمونه خوبی در زمینه آزادی رسانه نیستند. بر اساس شاخص جهانی آزادی مطبوعات سازمان گزارشگران بدون مرز، بسیاری کشورهای عضو این ائتلاف در رتبهبندی آزادی رسانه در سال ۲۰۲۱ بهجای پیشرفت، تنزل داشتهاند که این خود بدان معناست که آزادی رسانه حتی در خود کشورهایی که حامی آناند، باز هم روبهکاهش است.
کمک مالی اختصاصدادهشده به حمایت از آزادی رسانه تحت این ائتلاف هم نسبتا بسیار اندک بوده است. تنها ۲۸ درصد اعضای این ائتلاف به «صندوق جهانی دفاع از رسانه» کمک مالی کردهاند. این صندوق که تحت یونسکو اداره میشود، بهمنظور تقویت حمایت حقوقی و «روزنامهنگاری تحقیقی» تاسیس شده است.
البته همهگیری کوویدـ۱۹ هم تا حدودی در اینکه اقدامات این ائتلاف برخلاف وعدههای اولیه آن، آنطور که بایدوشاید سریع، آشکار و جسورانه نبوده است، موثر بوده است.
دفاعی شایستهتر از آزادی رسانه
اما با وجود تمام آنچه که گفته شد، همچنین جا برای خوشبینی وجود دارد، چرا که ائتلاف آزادی رسانه به بسیار مشکلاتی که در بالا به آن اشاره شد واقف و در مسیر بهبود خود است. این ائتلاف نیاز دارد راهبرد فعالانهتری در ارتباطات خود در پیش بگیرد، افزایش شمار صدور بیانیهها و نمود بیشتر آنها هم مهم است.
از دیگر اقدامات ائتلاف باید پیشنهاداتی عملی درباره تقویت حمایت کنسولی از خبرنگاران در خطری باشد که به ویزای اضطراری نیاز دارند تا از کشوری که برایشان امن نیست بگریزند.
ائتلاف آزادی رسانه همچنین موفقیتهایی در اوایل راه خود داشته است که میتواند بر آنها بیفزاید. بسیاری کشورهای عضو این ائتلاف، پس از عضویت در آن، پیشرفتهایی در داخل کشورهایشان حاصل کردهاند.
تغییرات اقلیمی بیشک زندگی روزمره بسیاری از ما را تحت تاثیر قرار داده است. از آتشسوزی های جنگلی تا بارانهای سیلآسا. از فوران آتشفشانها تا سونامی در اقیانوس تا همین همهگیری اخیر که در دوسال گذشته همه جهان را درگیر کرده است.
با اینکه بحرانهای زیستمحیطی همه جهان را تحت تاثیر قرار میدهد، مواجهه با تبعات تغییرات اقلیمی برای کسانی که به طور مستقیم تحت تاثیر آن قرار میگیرند دشوارتر است و بسیاری را دچار اضطراب کرده است. اضطرابی که از آن به عنوان «اضطراب اقلیمی» (Eco-Anxiety) نام برده میشود و حالا کسانی با این مشکل به روانشناسان مراجعه میکنند. نیویورک تایمز در مقالهای با استناد به روایت چند نفر به این حوزه جدید از روانشناسی پرداخته است.
بسیاری از افراد در مواجهه با بحران زیستمحیطی دچار اضطراب شدهاند. یکی از آنها زن ۳۷ سالهای است به نام آلینا بلک که هر روز با دیدن بستهبندیهای پلاستیکی و حتی پوشک بچهاش بر اضطراب او افزوده میشد و برای رها کردن زندگی شهری و پناه بردن به دامن طبیعت روزشماری میکرد. اما کار تمام وقت و واقعیت زندگی به او این مجال را نمیداد.
آلینا تصمیم گرفت به جای رفتن فکری به حال اضطرابش کند. برای این کار او اصطلاح «اضطراب اقلیمی» را جستجو کرد و در این جستجو به نام توماس جی دوهرتی که روانشناس در حوزه محیط زیست بود، برخورد کرد.
یک دهه پیش، دکتر دوهرتی و یکی از همکارانش، سوزان کلیتون، استاد روانشناسی در کالج ووستر، مقالهای را منتشر کردند که ایده جدیدی را مطرح میکرد. آنها در نظرات خود استدلال میکردند که تغییرات اقلیمی تاثیر روانی شدیدی هم بر افرادی که بار آن را تحمل میکنند، و هم افرادی که آن را از طریق اخبار و تحقیق دنبال میکنند، خواهد داشت. در آن زمان، این مفهوم نوعی گمانهزنی تلقی میشد.
حالا شک و تردیدها در این زمینه در حال محو شدن است. مفهومی که فعالان جوان به عنوان اضطراب اقلیمی، معرفی کردند اکنون وارد واژگان اصلی شده و شرکتها و سازمانهای حرفهای در حال شتاب برای درک این موضوع و دستیابی به رویکردهای مناسب برای درمان این اضطراب هستند. اضطرابی که حالا دیگر نمیشود وجودش را انکار کرد و پرداختن به آن منطقی است.
اکنون افراد زیادی برای این مشکل به سراغ دکتر دوهرتی میآیند؛ یک دانشجوی دختر ۱۸ ساله که گاهی حملات پنیک (وحشتزدگی) او آنقدر شدید است که نمیتواند از رختخواب بلند شود. یک زمینشناس ۶۹ ساله که گاهی وقتی به نوههایش نگاه میکند، شدیدا غمگین میشود. مردی ۵۰ ساله که از روش زندگی مصرفگرایانه دوستانش ناامید میشود و نمیتواند صحبتهای آنها را در مورد تعطیلات در توسکانی ایتالیا تحمل کند.
ظهور این حوزه در روانشناسی با مخالفتهایی نیز روبرو شده است. رواندرمانگرها همواره به گونهای آموزش دیدهاند تا دیدگاههای خود را از کارشان دور نگهدارند. بسیاری از صاحبنظران در حوزه روانشناسی معتقدند که اضطراب ناشی از تغییرات آبوهوایی از نظر بالینی با اضطراب ناشی از سایر تهدیدات اجتماعی مانند تروریسم یا تیراندازی در مدرسه تفاوتی ندارد. از طرفی، برخی فعالان زیستمحیطی نگرانند که با اضطراب ناشی از تغییرات اقلیمی به صورت یک تفکر ناکارآمد برخورد شود که باید تسکین یابد و یا از آن بدتر درمان شود.
اما آلینا بلک علاقهای به بحثهای نظری نداشت. او همین حالا به کمک احتیاج داشت.
او گرتا تونبرگ (فعال زیست محیطی جوان سوئدی) نبود، بلکه یک مادر شاغل بود که از خواب کافی محروم شده بود. دو سال آتشسوزی جنگلی و امواج گرمای بیامان در پورتلند چیزی را که در درونش مدفون شده بود، تحریک کرده بود؛ نوعی احساس اجبار برای آمادگی در برابر فاجعه.
تحقیقات اخیر نیز هیچ شکی در مورد روند صعودی تاثیرات روحی روانی تغییرات اقلیمی بر افراد باقی نگذاشته است. یک نظرسنجی در ۱۰ کشور از ۱۰ هزار نفر بین ۱۶ تا ۲۵ ساله که اخیرا منتشر شد، آمار شگفتانگیزی از بدبینی نشان میداد. ۴۵ درصد از پاسخدهندگان گفتند نگرانی در مورد تغییرات اقلیمی بر زندگی روزمره آنها تاثیر منفی میگذارد. سه چهارم گفتند معتقدند «آینده ترسناک است» و۵۶ درصد گفتند «بشریت محکوم به فنا است.»
دکتر سوزان کلایتون میگوید به نظر میرسد ترس جوانان از تغییرات اقلیمی نسبت به تهدیدات قبلی، مانند جنگ هستهای، بسیار بیشتر شده است: «ما قطعا قبلا با مشکلات بزرگی روبرو بودهایم، اما تغییرات آب وهوایی یک تهدید وجودی محسوب میشود و به سادگی احساس امنیت مردم را تضعیف میکند.»
یک رواندرمانگر ۳۷ ساله ساکن پورتلند که این اواخر از دانشگاه فارغ التحصیل شده میگوید در هیچیک از آموزشهای دانشگاهی او را برای مواجهه با کسانی که دچار اضطراب اقلیمی شدهاند آماده نکرده است.
بسیاری از مراجعهکنندگان دکتر دوهرتی پس از اینکه از گفتوگو درباره مشکل خود با روانشناسان قبلی ناامید شدند به سراغ او آمدند.
فرانک ۶۹ ساله، استاد بازنشسته زمینشناسی، برای دستیابی به آنچه که او «امید واقعبینانه» میخواند، به سراغ دکتر دوهرتی رفت.
او صبحی از سالها پیش را به یاد میآورد که نوهاش به دامان او خزید و در آغوشش به خواب رفت و او با تجسم آیندهای که در انتظار اوست پر از احساس غم شد. او میگوید کنار آمدن با این اندوه با کمک یک روانشناس که بحرانهای زیست محیطی را درک میکند، آسانتر است.
آلینا بلک، هرگز دلگرمیهای مبهمی که روانشناس قبلیاش به او میداد را نپذیرفته بود. او برای ملاقات با دکتر دوهرتی روز شماری میکرد و امیدوار بود که او در همان اولین جلسه چیزی بگوید که به آسانی این بار سنگین را از روی دوش او بردارد.
بخش بزرگی از عملکرد دکتر دوهرتی کمک به مردم برای مدیریت احساس عذاب وجدان آنها در مصرف کردن است. او دیدگاهی انتقادی نسبت به مفهوم ردپای اقلیمی دارد و میگوید شرکتهای بزرگ برای انداختن بار مسئولیت تغییرات آب وهوایی بر دوش افراد این ساختار را به وجود آوردهاند.
دکتر دوهرتی از شیوههای رفتار درمانی شناختی استفاده میکند و به مراجعهکنندگان خود یاد میدهد چگونه و چقدر خود را در معرض اخبار زیست محیطی قرار دهند و به تصورات خود نگاه انتقادی داشته باشند.
او همچنین از معنا درمانی و یا رواندرمانی وجودی (رواندرمانی اگزیستانسیال) استفاده میکند؛ حوزهای که ویکتور ای. فرانکل آن را پدید آورد. فرانکل پس از اینکه از اردوگاههای کار اجباری آلمان جان سالم به در برد کتاب «جستجوی انسان برای معنا» را نوشت، که در آن شرح میدهد چگونه زندانیان اردوگاه آشویتس توانستند زندگی شادی داشته باشند.
دکتر دوهرتی میگوید: «وقتی باید از نظریههای فرانکل استفاده کنم یعنی اینکه اوضاع وخیم است. فاجعه در همان مقیاس است و من سعی میکنم در این دنیای بیمعنا به دنبال معنا بگردم.»
حالا آلینا بلک کمی آرامتر شده است. او آخر هفتهها، با خانوادهاش برای پیادهروی به جنگل میرود تا تمرین کند از پیادهروی بدون نگرانی برای آینده لذت ببرد. آلینا میگوید گفتگو با دکتر دوهرتی «این دریچه را برای من باز کرد که حل این مشکل واقعا بر عهده ما افراد نیست.»
با این حال او مطمئن نیست که آرامش همه آن چیزی است که او میخواهد. دنبال کردن اخبار تغییرات اقلیمی از نظر او یک وظیفه است؛ باری که او قرار است به دوش بکشد؛ دستکم تا زمانی که مطمئن شود مقامهای مسئول کارشان را انجام میدهند.
هدف نهایی او این است که نه کاملا بیخیال شود و نه اجازه دهد ترسهایش او را فلج کنند بلکه چیزی در این میانه است. او آن را با کسی مقایسه میکند که از پرواز میترسد اما سعی میکند یاد بگیرد ترس خود را به گونهای مهار کند که بتواند پرواز کند.