تکانهای ناگوار گهواره زمین؛ شمار کشتهشدگان زلزله ترکیه و سوریه از ۴۷ هزار تن گذشت
ترکیه و سوریه هنوز از شوک ناشی از زلزله ۱۷ بهمن ماه با بزرگی ۷/۸ قد راست نکرده بودند که زلزلهای با بزرگی ۶/۳، روز دوشنبه یکم اسفند ماه بار دیگر منطقه مرزی دو کشور را لرزاند و ویرانی بسیاری در شهر انطاکیه، مرکز استان ختای (هاتای) ترکیه بر جای گذاشت.
وبسایت اندیشکده واشینگتن مقالهای تحلیلی درباره کاستیهای اپوزیسیون در خیزش انقلابی مردم ایران علیه جمهوری اسلامی منتشر کرده است که در ادامه آن را میخوانید.
شعار «زن، زندگی، آزادی» حدود پنج ماه است که در ایران و جهان طنینانداز شده و همبستگی بیسابقهای برای ایجاد تغییر در ایران شکل گرفته است.
برخی تحلیلگران گفتهاند تغییر رژیم در ایران به سرعت به وقوع خواهد پیوست اما درخواست مردمی برای سرنگونی جمهوری اسلامی تنها زمانی میتواند محقق شود که نوعی فرماندهی مرکزی یعنی رهبری ملی، متشکل از گروهها و افراد اپوزیسیون، شکل بگیرد.
پس از گذشت قریب به پنج ماه، نیروهای اپوزیسیون ایران از به وجود آوردن رهبری و مشارکت معنادار در صحنه جنبش باز ماندهاند.
گروههای اپوزیسیون جمهوری اسلامی را میتوان به شش گروه کلی تقسیم کرد: گروههای اتنیکی، ملیگرایان، سلطنتطلبان، چپگرایان، «مسلمانان ترقیخواه» و مجاهدین. اما حتی در داخل خود این گروهها، میزان بالایی از تنوع ایدئولوژیک وجود دارد.
اپوزیسیون ایران همچنین از چهرههای متعدد تاثیرگذاری تشکیل شده که لزوما با هیچ حزب و گروه نامبرده همسو نیستند اما در عین حال با جمهوری اسلامی مخالفاند.
در بین این افراد نام چهرههایی همچون شاهزاده رضا پهلوی، حامد اسماعیلیون، علی کریمی، شیرین عبادی، نازنین بنیادی و مولوی عبدالحمید اسماعیلزهی به چشم میخورد و نام بسیاری از نویسندگان سرشناس، روشنفکران، هنرمندان و فعالان را نیز میتوان در این فهرست گنجاند.
صداهای مخالف جمهوری اسلامی آنقدر زیادند که از شمار خارجاند. تمامی این گروهها مدت مدیدی است که گرچه در مخالفت با رژیم یکرنگ هستند اما هم در داخل و هم با یکدیگر، دچار عدم هماهنگیاند. اختلافات این گروهها در ساماندهی وضعیت بغرنج فعلی و تطبیق راهبردها با شرایط موجود، مانعی بر سر راه همبستگی است.
گرچه گروههای اپوزیسیون در ایران همواره در درخواست برای سرنگونی رژیم همصدا بودهاند اما به نظر میرسد که در چگونگی این سقوط اختلاف نظر دارند و این اختلاف نظرات در اعتراضات اخیر ایران پررنگتر شده است.
دو کاستی اصلی اپوزیسیون
در سازماندهی و رهبری اعتراضات اخیر در ایران، اپوزیسیون دیر وارد عمل شد و از جنبش مردمی چندین و چند گام عقب افتاد؛ این «پدیده» بر دو کاستی طولانیمدت اپوزیسیون ایران تاکید دارد:
۱- اختلافنظرات در داخل گروهها و احزاب و میان آنها، باعث ناهماهنگی در اقدامات داخل و خارج ایران است.
۲- چنین اختلافاتی هر اقدام گروههای اپوزیسیون را برای تشکیل رهبری در ایران که قادر به پیش بردن جنبش مردمی در این کشور باشد، ناکام میگذارد.
این نقص در هماهنگی معلول چند علت است: از یک سو گروههای اپوزیسیون ایران به وسیله ایدئولوژی خودشان محدود شدهاند. مثلا سازمان مجاهدین خلق خود را تنها سازمانی میداند که میتواند رهبر انقلاب آینده ایران باشد و در نتیجه، نیازی به اتحاد با دیگر نیروها یا حتی تلاش برای هماهنگی با آنها در اعتراضات نمیبیند.
این در حالی است که این سازمان در اعتراضات اخیر ایران چیزی در چنته نداشته و شاهدی مبنی بر این که حتی یک شعار به نفع این گروه در اعتراضات اخیر سر داده شده باشد، وجود ندارد.
از سوی دیگر، شکاف و تفرقه انداختن در اپوزیسیون ایران گوشهای از راهبرد جمهوری اسلامی برای کاهش تاثیرگذاری اپوزیسیون است. اختلاف انداختن در بین این گروهها یکی از شیوههای معمول رژیم برای دستیابی به هدف «تفرقه بنداز و حکومت کن» است.
جمهوری اسلامی همچنین در جریان اعتراضات اخیر به روایتی متوسل شده که معترضان را «تجزیهطلب» میخواند و با همین کار برخی گروههای اپوزیسیون از جمله گروههای اتنیکی را از بقیه گروه جدا کرده و به انزوا رانده است.
رژیم همچنین روایتی مجعول را پیش میبرد که طبق آن، خواست مردم ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی به لغو حجاب اجباری تقلیل مییابد.
گرچه گروههای اپوزیسیون اتنیکی خود با هم متحدند اما هماهنگی در سطح گسترده و با سایر گروههای اپوزیسیون در حال حاضر واقعیتی کمی دور از دسترس به نظر میرسد.
رهبری ملی و جنبش اعتراضی نو
با وجود هر آنچه گفته شد، گروههای اپوزیسیون به اهمیت اقدام متحدانه و لزوم تشکیل ائتلاف واقفاند و اخیرا به آن اذعان و بر آن تاکید کردهاند. گرچه نشان دادن همبستگی ملی به خودی خود برای تشکیل رهبری ملی (که لازمه دستیابی به آزادی است) کافی نیست.
رهبری ملی میتواند به چندین شکل ایجاد شود.
بنا بر پیشنهاد برخی کارشناسان، رهبری ملی باید خودجوش و ارگانیک از دل جنبش ملی سر بیرون آورد اما عقیده برخی دیگر از صاحبنظران این است که رهبری باید از تصمیمگیری، برنامهریزی و اراده نخبگان دموکراتیک (که مرتبط با جنبش مردمیاند) سرچشمه بگیرد.
گرچه این دو نظر طی چند ماه گذشته بسیار موردبحث قرار گرفته اما باور نگارنده این است که راه دوم، باثباتتر و بادوامتر باشد که البته آن هم متاسفانه در وضعیت جاری ایران چندان عملی به نظر نمیرسد.
جنبش امروز ایران رهبران بسیاری دارد که بعضا هنوز موفق به ایجاد هماهنگی در گروه و انشعابات گروه خودشان نشدهاند؛ چه رسد به این که بتوانند ائتلافی در سطح ملی فراهم کنند.
اما ایجاد رهبری ملی در ایران در گرو توافق جمعی بسیاری از احزاب و افراد است که خواستار گذار ایران به دموکراسیاند.
حدود پنج ماه از آغاز خیزش انقلابی در ایران گذشته و گرچه برخی گزارشها حاکی از در هم شکسته شدن اعتراضات در اثر سرکوب شدید جمهوری اسلامی است، منابع داخل ایران نظر متفاوتی دارند و میگویند خیزش مردمی هنوز برجاست و تنها جایش را به نافرمانی در سکوت داده است.
سیر آنچه در این مدت روی داده، پر فراز و نشیب بوده است. ماهها از اعتراضاتی که در ابتدا مردم ایران را به خیابانها کشاند گذشته و پاسخ آن، سرکوب سنگین حکومتی و اعدام چندین تن از معترضان بوده است.
ایبیسی نیوز گزارشی در این باره منتشر کرده که در ادامه بخشهایی از آن را میخوانید.
زنان در ایران هم پس از روسری سوزاندن و مو چیدن، به مقاومتشان، هر چند با گامهایی شمرده، ادامه دادهاند و حمایت جهانی پشت سر آنهاست.
یکی راههای مقاومت آنان، کنار گذاشتن حجاب به طور کلی است.
برخی زنان میگویند دیگر روسری سر نخواهند کرد.
زنی در این باره به ایبیسی نیوز میگوید مشاهده این که حجاب چهطور به ابزاری برای سرکوب زنان تبدیل شد، حجاب را در چشم او بیارزش کرد: «اینطور نیست که از روسری سر نکردن نترسم اما با این حرکت نشان میدهم که میتوانم علیه سیستم بشورم و با دیگرانی که روسری بر سر نمیگذارند همدلی و همراهی کنم.»
راه دیگری که ایرانیان برای ادامه خیزش انتخاب کردهاند، ادامه دادن تجمعات و تظاهرات ایرانیان ساکن خارج کشور در سراسر جهان است تا جمهوری اسلامی را از تنظیم قوانین اسلامی و تحمیل آنها بر جامعه، عقب بنشانند.
خالی شدن فضای حقیقی از تجمعات پرهیاهو، همچنین به معنای خالی شدن دنیای مجازی از اعتراضات نیست. خیزش ایرانیان تا مغز استخوان رسانههای اجتماعی نفوذ کرده و هشتگهای مرتبط با این خیزش، توییتر و سایر رسانههای اجتماعی را درنوردیده است و جهان و چهرههای سرشناس را به واکنش واداشته است. طوفان هشتگها و محتواهای مرتبط با خیزش نمیگذارد جهان همچون گذشته به وقایع ایران بیاعتنا باشد.
پس کمرنگ شدن اعتراضات به معنای تمام شدن آن نیست.
سامان، یکی از معترضانی که در جریان خیزش انقلابی بینایی یک چشمش را با شلیک گلوله پینتبال از دست داده، به ایبیسی نیوز میگوید: «هر معترضی میداند که با رفتن به اعتراضات ممکن است با گلوله کشته شود و حتی جسدش ناپدید شود اما به هر حال هنوز به امید بیرون انداختن جمهوری اسلامی از ایران، به اعتراضات میرود.»
حقیقت همین است. خطر از دست رفتن جان معترضان در ایران همیشه وجود داشته است اما حتی کشتار باعث نشده که خیزش به ایستایی دچار شود.
رویا برومند، فعال حقوق بشر، پیشتر به ایبیسی نیوز گفته بود: «جمهوری اسلامی توقع نداشت مرگ یک زن جوان کُرد، ایران را اینچنین دچار تلاطم کند.»
وبسایت جدلیه تحلیلی منتشر کرده است درباره خیزش علیه جمهوری اسلامی در ایران و نامی که باید بر آن گذاشت. این مطلب را در ادامه میخوانید:
بسیاری از فعالان داخل و خارج ایران، جنبش عظیمی را که اخیرا علیه جمهوری اسلامی به راه افتاده، «انقلاب» نامیدهاند. اما انقلابهای امروزی واقعا چه شکل و شمایلی دارند؟
قیام مردم ایران مانند انقلابهای بهار عربی، در عصری نئولیبرال شکل گرفته است. بهار عربی فرصتی برای پژوهشگران بود تا درباره عناصر و سبک انقلاب در زمانهای نئولیبرال نظریهپردازی کنند و اینگونه انقلابها را در قالب تئوری بنشانند.
به طور خلاصه، این انقلابها، انقلابهایی بدون رهبر، صلحآمیز، «روندمند» و وفقپذیرند و در نهایت، احتمال این که تغییر در تعقل مردمی را در پی داشته باشند بیشتر است تا این که به تحولی سیاسی بینجامند.
مقاله حاضر به بازنمایی خصوصیات انقلابهای اینچنینی در رژیمهای نئولیبرال میپردازد و خلاصهوار به مختصات آنچه آصف بیات، جامعهشناس، آن را «انقلابی بدون انقلابیون» توصیف میکند، اشاره میکند.
توضیحات بیات در ترسیم تصویری از لحظه انقلابی در ایران و درک وضعیت فعلی آن مهم است.
بهار عربی
بیات، در کتاب خود «انقلاب بدون انقلابیون»، بین «انقلاب به مثابه یک تغییر» و «انقلاب به عنوان یک جنبش» خطی میکشد.
انقلاب به مثابه یک تغییر، به بر سر کار آمدن حکومتی نو اشاره دارد اما انقلاب به عنوان یک جنبش، تنها تعقل مردمی را تحت تاثیر قرار میدهد. بر اساس تحلیل بیات، بهار عربی بیشتر انقلابی جنبشگون بوده تا انقلابی موجب تغییر.
اینگونه انقلابها چهار مشخصه دارند:
۱. حقوق بشر و مشروعیت
این انقلابها از سمت نهادهای بینالمللی انقلابهای مشروع محسوب میشوند حال آن که در چهارچوب ایدئولوژیکی، درگیری مسلحانه و خشونت انقلابی تا حدود زیادی نامشروع تلقی میشود.
بدین شکل، یک رویکرد با محوریت حقوق بشر برای تغییر، بیشتر بر اصلاح نهادهای سیاسی حاضر متمرکز است تا ایجاد تحولات رادیکال سیاسی-اقتصادی.
در این دست انقلابها، باوری پذیرفته شده وجود دارد که تغییر تندروانه میتواند به مصیبتی بزرگتر منجر شود اما در عین حال، مردم همچنان مصرانه خواهان تغییر حکومت و سلطه آن بر زندگی افرادند. احتمال تغییر در رژیمهای نئولیبرال محدود است.
۲. انقلابهایی بدون رهبر
این دست انقلابها رهبر رسمی ندارند. البته در مورد بهار عربی، رهبرانی وجود داشتند اما جای رهبران کاریزماتیک و ملی خالی بود و بدون رهبر، انقلابیون فرصتهای کمتری برای مذاکره با حکومت و طبقه حاکم داشتند. آنها گزینهای جز این نداشتند که در خیابانها بمانند تا حاکمان از کشور بگریزند و تا آن وقت هم دیر شده و آشوب و اختلال مملکت را فرا گرفته بود.
مساله دیگر این که جنبشهای بدون رهبر نمیتوانند سازماندهی قرص و محکم و یا ساختار فرماندهی واحد داشته باشند که کار این انقلابها برای انتقال قدرت پس از سقوط دیکتاتور را بسیار دشوارتر میکند.
۳. «افقیگرایی»
در غیاب رهبر، جنبشهای مذکور میتوانند به سرعت خود را با تغییرات در سطح خیابانها وفق دهند اما از سوی دیگر، بیشتر هم مستعد تفرقهاند چون موجی از ایدهها و نظرات، در هر دو سطح راهبردی و ایدئولوژیک، در حال رقابت با یکدیگرند.
در مورد بهار عربی، این افقگرایی با فنآوری دیجیتال سهولت بیشتری یافت و به افراد بیشتری اجازه داد تا فراتر از مرزهای ملی، در این انقلابها مشارکت کنند که البته همین خود موجب درگیری و تنش شد.
۴. جای خالی بینش ایدئولوژیک
انقلابهای بهار عربی در غیاب رهبر و تکثر، درباره شفافیت هدفشان به مشکل خوردند؛ بر خلاف انقلاب سال ۵۷ که افراد و سازمانها در مقوله بینش و آنچه میخواستند همسو بودند و ارزشها و دید یکسانی درباره حکومت آتی در ایران داشتند.
عصر نئولیبرال، در کل پسا ایدئولوژیک است و این بدان معناست که بسیاری در خیابانها، بدون این که یک بینش ایدئولوژیک برای آینده کشور ارائه کنند، رهبر انقلاب محسوب میشوند.
در چنین جوامعی، روشنفکران که احتمالا میتوانستند شفافیت به چنین فضایی بیاورند، اهمیتشان را از دست میدهند یا حتی از سوی معترضان داخل خیابان محکوم میشوند.
بیات اشاره میکند که بهار عربی، شماری بیسابقه از مردم، از هر قشر و طبقه را به خیابانها کشاند و پیوندهای اجتماعی محکمی پدید آورد که از انقلابهای پیشین در این کشورها، بسیار دموکراتیکتر بودند.
بهرغم این نقاط قوت، بهار عربی از ایجاد تغییر سیاسی طولانیمدت بازماند.
با ظهور نئولیبرالیسم، انقلابها از حالت تندروانه خارج شدهاند و طبقه اقتصادی حاکم همچنان کنترل روابط سیاسی مهم را بر عهده دارد.
در چنین شرایطی، اصلاحات، طبقه حاکم را از میدان به در نخواهد کرد و پیرو باور کارل مارکس درباره این که «قدرت مادی را باید با نیروی مادی سرنگون کرد»، میتوان پیشبینی کرد که گرچه ایندست انقلابها به صورت غیررسمی فضاهای دموکراتیک به وجود میآورند اما به تغییرات سیاسی بنیادین ختم نمیشوند و انقلابی به مثابه جنبش خواهند بود نه انقلابی که تغییر به ارمغان بیاورند.
ایران؛ انقلابی خالی از ایده انقلابی اما آتیهدار
نکته اول این که قیام مردم ایران در این مقطع رهبر کاریزماتیکی ندارد و بیشتر به نظر میرسد جنبشی دموکراتیک است. همچنین احتمالا از سازماندهی لازم کلی برای انقلابی سیاسی بیبهره است. ممکن است این گفته متناقض به نظر برسد اما احتمال این که انقلابی دموکراتیک به اهدافش دست پیدا کند، کمتر است.
دو این که از بیانیههای منتشر شده برمیآید که معترضان حاضر در خیابانها و شبکه حامیان آنها، حقوق بشر، عدم خشونت و تکثر را به ایدهآل خود تبدیل کردهاند. پس انقلاب ایران به هر حال پساایدئولوژیک است چون حتی یک بینش ایدئولوژیک شیرازه آن را متصل به هم نگه نداشته است.
در غیاب یک رهبر یا بینش ایدئولوژیک، شخصیتهای متعدد آنلاین به گزینههای رهبری تبدیل شدهاند اما برخلاف مورد مصر و تونس، چنین رهبرانی نتوانستهاند تودههای انبوه مردم را بسیج کنند.
نبود رهبری و بینش، در نتیجه به اختلافات سیاسی انجامیده که گرچه باعث تغییر تعقل مردمی شده اما تغییرات سیاسی در پی نداشته است.
در نتیجه گرچه بسیاری جنبش مردم ایران را انقلاب میخوانند، با توجه به نظریات بیات در کتابش، آنچه در ایران در حال روی دادن است در واقع انقلاب به مثابه جنبش است تا انقلاب به عنوان تغییر و این به معنای بیاهمیت بودن آن نیست و برخلاف چالشهای بر سر راه، وضعیت انقلابی در ایران بسیار آتیهدار است.
تحلیلگران در ایران شاهد تغییر ایجاد شده در تعقل مردمی در قبال حکومتی غیردموکراتیکاند.
در مرکز قرار گرفتن حقوق زنان و آزادیهایشان باعث به وجود آمدن نوعی انقلاب شده که کارگران، دانشجویان و گروههای اتنیکی را کنار هم آورده تا در کنار پیشینه دیگر انقلابها در ایران، دیدی متفاوت از آینده این کشور ارائه دهند.
انقلابگونه فعلی مردم ایران، روزی به عنوان بخشی از لحظه «پیشاانقلاب» در ایران قلمداد خواهد شد.
خبرگزاری «ترند» درباره وضعیت ثبات در جمهوری اسلامی تحلیلی منتشر کرد که در ادامه آن را میخوانید.
حمله تروریستی به سفارت آذربایجان در تهران «منطقه» را وحشتزده کرده است و سران دولتها، دیپلماتها و قانونگذاران در بسیاری کشورها در سراسر جهان، این «حمله تروریستی» را محکوم کردهاند.
کشته شدن یک تن و زخمی شدن دو نفر دیگر در این حمله، پرسشهای بسیاری برانگیخته است که برخی از آنها درباره احتمال و مدت بقای جمهوری اسلامی هستند.
جمهوری اسلامی، قایقی شکسته در دریایی پرتلاطم
سطح نارضایتی مردم برای جمهوری اسلامی مثل یک بمب ساعتی است که تیکتاک آن طی سالهای اخیر بلند و بلندتر شد و در نهایت به انفجار اجتماعی طی هفتههای اخیر انجامید. پنج ماه است که ایران با شدتی بیسابقه به لرزه درآمده است.
البته وقوع اعتراضاتی با شدت و ضعف گوناگون، چیزی نیست که در گذشته ایران بیسابقه بوده باشد اما اعتراضات این بار بسیار گسترده بوده و اقشار مختلف اجتماع را به صحنه آورده است.
به چند عامل از عواملی که رژیم را به حال و روز فعلی آن انداخته، نگاهی بیندازیم:
■ حجاب، عاملی مهم ولی نه تنها دلیل!
حجاب اجباری و مجازات سرپیچی از آن، از مهمترین عوامل درگیری بین مردم ایران و حکومت است. حجاب اجباری فراتر از نام آن و نماد جمهوری اسلامی برای دههها بوده است.
اما زمانه تغییر کرده و زنان و مردانی که پس از انقلاب به دنیا آمدهاند، محافظهکاری نسلهای پیش از خود را ندارند. اینترنت هم در این میان نقش بزرگی بازی کرده: پرده آهنین جمهوری اسلامی حالا از پرده آهنین اتحاد جماهیر شوروری هم فرسودهتر است.
با اینترنت، جوانان هم فرصت این را داشتهاند تا از زندگی همسنوسالانشان در باقی کشورها، درس بگیرند.
جمهوری اسلامی از ته دل آرزو میکرد این موج اعتراضات به مشکلات جدی ختم نشود و به راههای معمول برای مقابله با آن متوسل شد اما این بار نه تنها اعتراضات نخوابید بلکه به درخواست برای حقوق زنان برای حجاب اختیاری هم ختم نشد و شعارهایی مرتبط با سرنگونی رژیم سر داده شد.
■ اقتصاد بد و افسار پاره کردن جمهوری اسلامی
بیشک یکی از مهمترین عوامل برای عدم ثبات جمهوری اسلامی، از هم فروپاشی وضعیت اقتصادی است. ارزش ریال سقوط آزاد کرده. کیفیت زندگی مردم ایران در حال نزول و نرخ بیکاری رو به صعود است.
جمهوری اسلامی جز اعتراضات در داخل، در خارج هم با تحریمهای بینالمللی مواجه شده است.
تاثیر تحریمهای آمریکا جز اقتصادی، سیاسی هم بوده چون یکی از پیامدهای آن بر سر کار آمدن ابراهیم رئیسی، با پیشینه مخالفت با غرب بود. با بر سر کار آمدن او، جمهوری اسلامی هم هر چه بیشتر در فعالیتهای مخرب در جهان درگیر شد و در سوریه، عراق، لبنان، یمن، آفریقا و آمریکای لاتین هم جولان داد.
دولت جو بایدن اگرچه برای احیای برجام اظهار آمادگی کرد اما برجام هنوز احیا نشده است.
تحریمها در هر صورت بیشک به جمهوری اسلامی صدمه زده و توانایی آن برای تعامل با دنیای خارج را به شدت کاهش داده.
غرب در این میان موفق شده است تا به چیزی دست یابد که طی سالهای سال موفق به آن نشده بود و آن هم محدود کردن قراردادهای اقتصادی و مالی جمهوری اسلامی با شماری از کشورهایی بود که پیش از این متحد آن محسوب میشدند.
ایران در چه مسیری است؟
اعتراضات در ایران طبیعتا کمتر شده اما به این معنی نیست که بحران تمام شده است.
ممکن است آخوندها وقت تنفسی پیدا کرده باشند اما هیچکدام از دلایل اساسی نارضایتی حل نشده است؛ تحریمها هنوز برجا هستند، اقتصاد آهستهآهسته در حال فروپاشی است و حقوق زنان و اتنیکها همچنان زیر پا گذاشته میشود.
رژیم آخوندی به جای بالا بردن سطح زندگی مردم ایران، پول زیادی برای تاثیر گذاشتن بر «منطقه» و حمایت از تروریستها در سراسر جهان صرف میکند.
مشخص نبودن این که بعد از علی خامنهای، رهبری به چه کسی میرسد هم به عدم ثبات در ایران دامن زده است.
رابطه اسرائیل با جمهوری اسلامی هم در این میان مهم است و درگیری این دو کشور به نوعی درگیری برای تهران و تلآویو تبدیل شده است که در آن جمهوری اسلامی همیشه آماده است تا هر گونه حمله را تقصیر اسرائیل بیندازد و در مقابل، تلآویو هم کمتر فرصتی به نفع خودش را در آشوبی که دامنگیر آخوندها شده، از دست میدهد.
تمامی این عوامل، جمهوری اسلامی را با شوکهای بزرگتری روبهرو میکند. رژیم حاکم در صادرات سیاست انقلاب اسلامی (در حقیقت همان سیاست تروریسم حکومتی) تا جایی پیش رفته که از نگه داشتن ثبات در خود ایران هم غافل شده است.
در اواخر دهه ۸۰ میلادی، مقامهای اتحاد جماهیر شوروی فکرش را هم نمیکردند که طی تنها چند سال، کلهپا شوند و احتمالا در سر مقامهای جمهوری اسلامی هم همین میگذرد.
آفتاب نیمروز جمهوری اسلامی رو به زوال است و ظاهرا این برای همه جز خود آخوندها عیان است.
وبسایت پولیتیکو مطلبی درباره نقش زنان در خیزش انقلابی در ایران منتشر کرده است که در ادامه آن را میخوانید.
جهان به خیزش انقلابی ایرانیان با حیرت مینگرد اما اگر «خوب» نگاه میکرد، باید از پیش هم به قدرت پنهان زنان ایران گوشهچشمی میداشت. تمام این سالها زنان آرام و راهبردی، تار و پود رشته جمهوری اسلامی، یعنی حجاب را پنبه کردهاند.
خیزش انقلابی در ایران، جنبش مدنی خودجوش افرادی است که جانشان به لبشان رسیده و در حالی که نمیتوانند حتی حداقلهای زندگی را برای خود مهیا کنند، باید از رژیم خودکامه مذهبی هم (که با وعده و وعید نگهداری از مردم خودش بر سر کار آمد) هم اطاعت کند و چه چیزی خطرناکتر از انبوه مردمی است که چیزی برای از دست دادن نداشته باشند؟ انقلاب فرانسه خود گواه چنین ادعایی است.
جمهوری اسلامی ۴۳ سال است با سیاست وحشتآفرینی به قدرت چسبیده است و زنان بیش از همه بهای چنین چنگزدنی را پرداختهاند.
در این بازی قدرت، رژیم گاهی هم مردم را به صورت غیررسمی کمی آزاد میگذارد تا دوباره با ضرب شست ناگهانی و بدون اعلام، با سختگیری غافلگیرشان کند. البته از این شلکن و سفتکن حکومت آشکارا حرفی زده نمیشود. اما داستان ژینا (مهسا) [امینی] بود که کارد را به استخوان رساند. مانند خیلی زنها، چند تار موی مهسا از روسریاش، بیرون ریخته بود. به هر حال قوانین فیزیک تا ابد از قوانین حجاب اجباری جمهوری اسلامی تبعیت نمیکنند و روسری گاهی از سر لیز میخورد.
در تمام ۴۳ سال اخیر، از دست جمهوری اسلامی در رفت که با این اقدامات حکومت فقط زنها را جسورتر میکند؛ چون زنها در ایران قبل از مرگ مهسا امینی هم روسری را کم و بیش دور انداخته بودند.
همین اقدامات بود که خیزش انقلابی را رقم زد و افرادی از جمله نازنین بنیادی، بازیگر و فعال حقوق بشر، آن را «نخستین انقلاب به رهبری زنان» میدانند.
بنا بر تحلیل نازنین بنیادی، جمهوری اسلامی دو راه پیش رو دارد: یکی این که به سرکوب وحشیانه مردم ایران ادامه دهد که این راه تنها خشم و کینه علیه رژیم را بیشتر میکند و برای جمهوری اسلامی نبردی است که در آن ناگزیر شکست خواهد خورد یا این که گشت ارشاد را منحل کند و به زنان اجازه دهد حجاب از سر بردارند که البته حجاب اجباری از ارکان یک حکومت اسلامی است و بدون آن، چنین حکومتی از اساس پاشیده است.
بنیادی باور دارد جمهوری اسلامی به هر حال بازنده است و هر راهی برود، آنقدری بقا نخواهد یافت.
جمهوری اسلامی همواره کوشیده که خیزش انقلابی در ایران را وابسته به غرب و آن را جنبشی سیاسی به جهان بشناساند، اما آنچه در ایران روی میدهد جنبشی برای احقاق حقوق مدنی است. زنان ایران از بنیادیترین حقوق بشر محروماند.
جنایات جمهوری اسلامی توجه جهان را هم به خود جلب کرده و باعث اخراج این کشور از کمیسیون مقام زن سازمان ملل متحد شده است.
طبق قوانین جمهوری اسلامی، بسیاری از تصمیمات مهم زندگی زنان وابسته به اجازه مردان است و شعار انقلاب «زن، زندگی، آزادی» درباره سیاست نیست بلکه درخواست برابری است.
در اوایل اعتراضات برآورد مقامهای اطلاعاتی ایالات متحده این بود که جنبش مردم ایران این بار هم همچون جنبشهای گذشته شکست خواهد خورد اما ایرانیان باور دارند که این بار فرق میکند.
و اگرچه منابعی در داخل رژیم در ابتدای اعتراضات فکر میکردند راه برونرفتی از بحران فعلی وجود خواهد داشت اما با هر چه به خاک و خون کشیده شدن بیشتر اعتراضات، امید برای هر اصلاح هم رنگ باخت.
در کشوری که در زبانی که مردم به آن تکلم میکنند، زن بر مرد تقدم دارد و این در ترکیباتی مثل «زن و شوهر»، «زن و مرد» و «خواهر و برادر» در زبان فارسی هویداست، زنان در نهایت خواستار احقاق حقشان شدهاند.
مردم ایران دیگر خریدار حرفهای رژیم که اگر جمهوری اسلامی نبود ایران دست داعش میافتاد هم نیستند.
به هر حال در ایران آنچه که نباید، برای جمهوری اسلامی اتفاق افتاده و آب رفته دیگر به جوی بازنمیگردد.
آمار جانباختگان زلزله دوشنبه دستکم هشت تن است و آمار کشتهشدگان زلزله ۱۷ بهمن هم از مرز ۴۷ هزار نفر گذشت. عجیب آن که تیمهای امداد و نجات در روزهای اخیر موفق شدهاند چندین نفر از مجروحان زمینلرزه ۱۷ بهمن را همچنان زنده از زیر آوار بیرون بیاورند.
حدود ۸۵ هزار ساختمان ویران شده، آسیب دیده یا در معرض تخریب ناگهانی هستند و هزاران تن نیز آواره شدهاند.
مولود چاووشاوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، زلزله ۱۷ بهمن را بزرگترین فاجعه تاریخ این کشور خوانده و گفته است آنچه در واقعیت رخ داده، بسیار بدتر از آن چیزی است که در رسانهها نمایش داده میشود.
مرکز مدیریت حوادث اضطراری ترکیه اعلام کرده است انرژی آزاد شده زمینلرزه ۱۷ بهمن، معادل ۵۰۰ بمب اتمی بوده است.
پژوهشگران میگویند بناهای ساخته شده در ترکیه و سوریه همیشه در برابر زلزله آسیبپذیر بوده و وقوع بیش از یک دهه درگیری در سوریه هم در ویران شدن هر چه بیشتر آنها در اثر زلزله تاثیر داشته است.
وبسایت نیچر سراغ چهار پژوهشگر رفته و از آنان درباره علت زمینلرزه در ترکیه و سوریه پرسیده است.
ترکیه در قلب منطقه زلزله
دیوید روثری، استاد زمینشناسی میگوید قسمت اعظم ترکیه روی فلات (صفحه) آناتولی و بین دو گسل شمال آناتولی و غرب آناتولی قرار گرفته است.
این همان فلات زمینساختی است که «صفحه» عربستان از جمله سوریه را حرکت میدهد. این صفحه رو به شمال حرکت و با لبه جنوبی اوراسیا برخورد میکند و ترکیه را با فشار به سمت غرب میراند.
ترکیه سالی دو سانتیمتر در گسل شرق آناتولی جابهجا میشود و زمینلرزه اخیر در اثر درگیر شدن نیمی از این گسل در زلزله ایجاد شد.
یک زمینشناس ساکن استانبول هم میگوید مردم ترکیه میدانستند در برابر زلزله آسیبپذیرند و وقوع زلزله جای تعجب نداشت.
این زمینشناس تنها چندین روز پیش از وقوع زلزله اخیر، در شهرهای آدانا، طرسوس و مرسین در غرب ترکیه، کارگاههای «آگاهی درباره زلزله» برگزار کرده بود.
کانون زمینلرزه اخیر اما در ۲۶ کیلومتری شرق شهر نورداغی در منطقه غازی عینتاب و در عمق ۱۷/۹ کیلومتری بود.
جنگ پیش از زلزله تن ساختمانها را لرزانده بود
مرگ ناشی از زلزله اغلب با فروریختن بناها و ساختمانها رخ میدهد. بسیاری از مردم ترکیه در ساختمانهایی سکونت دارند که به احتمال بسیار زیاد، به دلیل سازه «غیرمسلح» و قاب بتونی کوتاه (ستون کوتاه) آنها، با لرزش، ویران میشوند.
بر اساس یک پژوهش منتشر شده در سال ۲۰۲۲ در آنکارا، مرکز شهر غازی عینتاب در صورت وقوع زلزلهای با بزرگی ۶/۵ آسیب «متوسط تا جدی» میدید و این به دلیل این است که بیشتر ساختمانهای واقع در این منطقه، سازههایی با آجر کوتاه هستند که تنگاتنگ هم بنا شدهاند.
در سال ۱۹۹۹ وقوع زلزلهای با بزرگی ۷/۴ در ۱۱ کیلومتری جنوب شرق ازمیت ترکیه بیش از ۱۷ هزار نفر را به کام مرگ کشاند و بیش از ۲۵۰ هزار تن را بیخانمان کرد.
پس از این ضایعه، دولت ترکیه از سیستمی برای بنای ساختمانهای جدید و بیمه زلزله اجباری خبر داد. با این حال بسیاری از ساختمانهایی که در زلزله اخیر ترکیه آسیب دیدند پیش از سال ۲۰۰۰ بنا شده بودند.
وضعیت در سوریه حتی بغرنجتر است و جنگ ۱۱ ساله در این کشور، اعمال استانداردهایی برای بنا کردن ساختمان را غیرممکن کرده است.
زلزلهای که شمال شرق سوریه را لرزاند و ساختمانهایی که در حلب و ادلب فرو ریختند، برخی همان بناهایی بودند که در جنگ آسیب دیده و با مصالح کمکیفیت یا به قول راثری «با هر چه دم دست بوده» بازسازی شده بودند.
راثری میگوید که چنین ساختمانهایی احتمالا از آنهایی که تا حدودی هزینه بیشتری صرفشان شده بود زودتر فروریختهاند ولی باید باز هم صبر کرد و دید علت ویرانی بناها چه بوده است.
پژوهشگران میگویند وضعیت زلزلهزدگان با بدتر شدن هوا دشوارتر خواهد شد و پسلرزهها هم تا هفتهها و ماهها ادامه خواهد داشت.
یک محقق با هشدار درباره کاهش درجه هوا در مناطق زلزلهزده در ترکیه و سوریه میگوید که شانس نجات دادن افراد روز به روز کمتر میشود و اگر از زیر آوار بیرون کشیده نشوند، از سرما یخ خواهند زد.