بهای توجیه تعامل غرب با افغانستان: بازی درآوردن طالبان در صحنه جهان و قربانی شدن زنان
وبسایت کانورسیشن در مقالهای تحلیلی به تاثیر «تعامل غرب با طالبان» بر وضعیت حقوقبشر در افغانستان پرداخته و از این رهگذر، بر مساله زنان در این کشور تمرکز کرده است.
•
انزوای اقتصادی و سیاسی افغانستان از زمان سر کار آمدن دوباره طالبان در اوت ۲۰۲۱، به وخامت بحران انسانی در این کشور دامن زد.
طبق آمار برنامه جهانی غذا، بین نوامبر ۲۰۲۲ و مارس ۲۰۲۳ شمار افغانهایی که در «ناامنی غذایی» به سر میبرند به ۲۰ میلیون نفر رسیده که ۳/۲ میلیون تن از آنها زیر سن پنج سالگیاند و شش میلیون تن، به کمک اضطراری نیاز دارند.
استدلالهای غرب مبنی بر تعامل هر چه بیشتر با طالبان در زمانی که دولت تحت حمایت ایالات متحده در کابل حاکم بود افزایش یافت. دولتی که پس از حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۱ به دنبال حمله ۱۱ سپتامبر شکل گرفته بود.
بعدتر، گفتوگوهای صلح در دوحه قطر بود که به خروج آمریکا از افغانستان انجامید. خروج آمریکا از افغانستان در اوت ۲۰۲۱ هم خروجی پرآشوب بود که به افتادن دوباره قدرت به دست طالبان منجر شد.
گرچه طالبان از سال ۲۰۰۱ گروهی تروریستی اعلام شده اما غرب همواره خواستار میزانی از تعامل با طالبان شده است.
از جمله استدلالهایی که برای توجیه لزوم این تعامل آورده میشود این است که چنین تعاملی «بشردوستانه» است و باور بر این است که انزوای کامل افغانستان موجب خواهد شد طالبان گره سیاستهای سرکوبگرانهشان را به گرد گردن افغانستان، هر چه تنگتر کنند.
برخی مدافعان چنین استدلالهایی حتی بر این باورند که این تعاملات باید از تمرکز فعلی صرف بر حمایتهای بشردوستانه، به حوزه سیاست و دیپلماسی گسترش یابند.
مارس ۲۰۲۲، واشینگتن مجاب شده بود تا کانالهای دیپلماتیک برای به رسمیت شناختن احتمالی طالبان را به جریان بیندازد اما پرونده این اقدام با ممنوع کردن تحصیلات برای زنان در افغانستان بسته شد.
بسیاری از تحریمهای اعمالشده بر امارت اسلامی اما طی ۱۸ ماه گذشته، با صدور مجوزهای خزانهداری آمریکا تسهیل شده است.
این مجوزها به آمریکا و دیگر کشورها و نهادها در سراسر جهان اجازه میدهد تا با افغانستان روابط مالی برقرار کنند.
مجوزهای برقراری روابط مالی با افغانستان از دسامبر ۲۰۲۱، طالبان و «شبکه حقانی» را قادر به برقراری تبادلات مالی کرده است، گرچه تبادلات مالی مستقیم با چنین گروههایی که همچنان در لیست نهادهای تروریستی قرار دارند، هنوز ممنوع است.
۱۸ ماه آسان گرفتن غرب بر طالبان اما نشان داده که تسهیل تحریمها باعث نشده طالبان هم امتیازاتی بدهد و این توجیه که این تعامل دوسویه است، صحیح نیست.
ایدئولوژی طالبان در ذات آن بسیار سختگیرانه است و هر تحلیل و توجیهی برای تعامل، وخیمتر شدن وضعیت فعلی در افغانستان را در نظر نگرفته یا دستکم گرفته است.
رهبران افراطگرای افغانستان با تسهیل تحریمهای غرب، سیاستهای سختگیرانهشان را افزایش دادهاند و قربانی اصلی چنین سیاستهایی هم البته زنان افغانستاناند.
طی سال ۲۰۲۲ بیش از ۳/۷ میلیارد دلار کمک از کشورهای اهدا کننده سراسر جهان به افغانستان اهدا شده که نزدیک به یکسوم این مبلغ را آمریکا پرداخته است.
آیا طالبان اصلا همکاری هم میکند؟
اکراه طالبان برای تعامل حقیقی با غرب را از آنجا میتوان فهمید که دفترشان در دوحه قطر که در گفتوگوهای صلح و خروج آمریکا از افغانستان نقشی حیاتی ایفا کرد، از زمان بر سر کار آمدن دوباره طالبان در افغانستان خاک گرفته است.
دولت طالبان هماکنون در چنگ هبتالله آخوندزاده است. آخوندزاده پایگاه این گروه را به جنوب قندهار منتقل کرده؛ جایی که سرسپردگان محافظهکار او، آنجا را قبضه و حلقه اعمال سیاستهایشان را به گرد سیاستهای داخلی و منطقهای امارت اسلامی تنگتر کردهاند.
رویکرد آخوندزاده نسبت به زنان هم از رد درخواست امینه محمد، معاون دبیرکل سازمان ملل متحد برای دیدار با او در ژانویه ۲۰۲۳ مشخص است.
هیات امینه محمد برای تعامل با رهبری افغانستان به این کشور سفر کرد اما موفق به دیدار با هبتالله آخوندزاده نشد.
اما محبوبه سراج که نامزد دریافت جایزه صلح نوبل سال ۲۰۲۳ شده است، از مدافعان تعامل با طالبان است و توجیه او این است که اگر جهان با طالبان وارد گفتوگو و مذاکره نشود، سر در آوردن از این که افغانستان چه باید بکند و جهان چه باید بکند، دشوارتر میشود و بهای انزوای افغانستان را مردم آن و «زنان و کودکان» آن میپردازند.
جریان امور در افغانستان از اوت ۲۰۲۱ تاکنون اما نشان میدهد صرف آمال و آرزوهای غرب برای تغییر افراطگرایی مذهبی، پیشبرنده نیست و آن را تغییر نمیدهد. این است که تعامل هر چه بیشتر غرب با طالبان باید برای امارت اسلامی هزینهای داشته باشد؛ هزینهای که کمبها هم نباشد.
هر گونه تعامل با طالبان باید متکی بر توضیح آنان درباره چگونگی انجام اصلاحات بهویژه در مورد وضعیت زنان باشد. زنان و دخترانی که با بازگشت طالبان از حق تحصیل و بسیاری از حقوق دیگر خود محروم شدهاند.
سلمان رشدی، نویسنده سرشناس و نگارنده رمان «آیات شیطانی»، بار دیگر به جهان کلمات و دنیای نویسندگی بازگشته است. مجله تایم به همین مناسبت با او گفتوگویی انجام داده است.
رشدی ۱۲ اوت سال ۲۰۲۲ (۲۱ مرداد ۱۴۰۱) برای سخنرانی به موسسه چاتاکوآ در نیویورک رفته بود که هادی مطر، مهاجم ۲۴ ساله اهل نیوجرسی، دواندوان خودش را به او رساند و با زدن ضربات پیاپی چاقو به صورت و گردن و شکمش، او را مجروح کرد.
در اثر این حمله بینایی یک چشم رشدی از دست رفت.
او چند هفته پیش از آن حمله در مصاحبه با یک مجله آلمانی، زندگی خود را پس از سالها مخفی شدن «نسبتا عادی» توصیف کرده بود و خود را فردی «خوشبین» خوانده بود.
رشدی گفته بود فتوای روحالله خمینی (برای کشتن او به خاطر نوشتن رمان «آیات شیطانی») مدتها قبل صادر شده است اما علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی هم حکم کشتن رشدی را تیری خوانده بود که تا بر هدف ننشیند، از پا نخواهد نشست.
گزیده مصاحبه خبرنگار تایم با رشدی را بخوانید درباره تجربه سر پا شدن او پس از حمله، خیزش انقلابی در ایران و این که زندگی او چگونه از نگارش «آیات شیطانی» متاثر شد:
سلمان رشدی ۷۵ ساله، پشت میزش کارش برگشته و طعم موفقیت آخرین کتابش «شهر پیروزی» و رفتن سر وقت نوشتن کتابی دیگر (پس از این که تابستان ۲۰۲۲ در موسسه چاتاکوآ در نیویورک تا دم مرگ رفت) را مزه مزه میکند.
او درباره کتاب جدیدش به تایم میگوید: «اگر کتابی (درباره حمله) بنویسم کتاب آنچنان طولانی نخواهد بود.»
او اشاره میکند که کتاب ممکن است کتابی چند ۱۰۰ صفحهای باشد و او امیدوار است که در یک سال یا دور و بر چنین زمانی تمامش کند اما به خودش فشاری برای نوشتن آن نمیآورد و آهستهآهسته پیش خواهد رفت.
رشدی که بیش از ۱۰ بار مورد اصابت چاقو قرار گرفت، روایت سر پا شدن پس از ۱۲ اوت ۲۰۲۲ را با احتیاطی (که او را تاکنون زنده نگه داشته) تعریف میکند و میگوید که کمکم لم زندگی اینچنینی دستش آمده. شیشه دودی، چشم راست او را که در اثر یکی از ضربات چاقو نابینا شده، پوشانده.
او میگوید: «چاقو تا عمق زیادی در چشمم و تا عصب بینایی فرو رفت.»
رشدی تا مدتی نمیتوانست از دست چپش هم استفاده کند. او میگوید که درمانگرش به او برای حل «کابوسهایش» و مسایلی از این دست، کمک کرده است.
هادی مطر، مرد جوان اهل نیوجرسی که به رشدی حمله کرد، منتظر برگزاری دادگاهش است و سلمان رشدی در حال سبک و سنگین کردن آن میزان از آزادی که پس از آن حمله خواهد داشت.
او پس از انتشار رمان تحسین شدهاش «شهر پیروزی»، آنچنان آفتابی نشده و از زمان حمله تاکنون، تنها یک مصاحبه با تایم، پس از قرار گرفتن در لیست ۱۰۰ چهره تاثیرگذار این مجله داشته است.
رشدی در آن مصاحبه گفته بود از قرار گرفتن نامش در آن لیست خرسند است چون به نظر میرسد کسی متوجه کاری که او میکند، شده است.
او گفته بود خوشحال است که نقدهای نوشته شده بر «شهر پیروزی» نه از سر ترحم و دلسوزی به خاطر اتفاقی که برای او افتاده، بلکه برای خود کتاب نوشته شده است.
رشدی همچنین گفته بود قرار گرفتن در آن لیست برای او به آن معنا بوده که نامش به عنوان یک هنرمند در فهرست قرار گرفته نه به عنوان کسی که صرفا به او حمله شده است.
رشدی نه حضوری، بلکه مجازی، از خانهاش در نیویورک با تایم مصاحبه کرده است:
تایم: نه یک احوالپرسی سرسری و معمولی! حالتان واقعا چطور است؟
رشدی: من ... یکجورهایی بهترم. بدن انسان توانایی فوقالعادهای در بهبود یافتن دارد. نمیتوانم بگویم ۱۰۰ درصد سلامتی خودم را به دست آوردهام ولی خب در مسیر آن هستم.
تایم: تعریف شما از بهبودی چیست؟
رشدی: من به چشم بهبودی به این مقوله نگاه میکنم و البته که چشم من برنمیگردد. این چشم از دست رفته است. دستم بدجوری آسیب دیده بود اما بهبودی آن با یک عالم درمان، خوب پیش رفته. زخمهای دیگر هم در حال بهبودی هستند اما در مجموع، کلی درمان لازم است و البته ترومای پس از سانحه هم وجود دارد که خب دارد بهتر میشود.
تایم: میتوانم از درمان ترومای پس از سانحه بپرسم و این که آیا در روند بهبود شما تاثیری داشت؟
رشدی: من درمانگر بسیار خوبی دارم که مدتهاست به او مراجعه میکنم. او مرا خوب میشناسد و در این مراجعهها باید درباره چیزهای معمول (مرتبط با واقعه رخداده) مثلا کابوسها و اینجور چیزها صحبت کنید و خب این پروسه زمان میبرد. اتفاق واقعا هولناکی در زندگیام رخ داد که درک و هضم آن طول میکشد. اما یکی از کارهایی که برای خودم انجام میدهم این است که راهی برای نوشتن آنچه اتفاق افتاد پیدا کنم و آنچه در آینده منتشر میکنم، احتمالا خیلی زیاد در همین باره خواهد بود. برای من این کار به معنای چیرگی بر آن (حمله) است. هنوز به این که (نوشتن) چگونه شکل بگیرد فکر میکنم. نمیتوانم بیش از این از آن حرف بزنم. فقط میتوانم بگویم قصد دارم چیزی بنویسم و دارم به آن فکر میکنم.
تایم: طبق تجربه گزارشگری من، هر چه شما به صحنه خشونت نزدیکتر باشید، نوشتن آن بهتر از آب درمیآید.
رشدی: اوهوم. بیراه نیست. البته که من به آن صحنه (حمله) خیلی خیلی نزدیک بودم.
تایم: خیلی در فضای عمومی آفتابی نمیشوید. نه؟
رشدی: نه خیلی. آهسته و پیوسته به جهان برمیگردم. میخواهم زندگیام را دوباره و آنچنان که بود از سر بگیرم. فقط آهسته پیش میروم.
تایم: آیا فکر میکنید دوباره به مرکز توجه و دیدارهای حضوری برگردید؟
رشدی: این سوال مهمی است و جواب آن این است که «نمیدانم». به این زودیها که نه. یکی از مشکلات موسسه چاتاکوآ این بود که آنجا اصلا امنیتی نداشت و پیشگیری از آنچه اتفاق افتاد کار سختی نبود. ولی در غیاب هر گونه امنیت بود که چنین چیزی رخ داد. شما به عنوان یک داستاننویس آنقدری مخاطبانتان را نمیبینید. سالها در یک اتاق مینشینید و هر از چند گاهی هم از آن خارج میشوید تا با خوانندگانتان دیداری داشته باشید. من واقعا از آن لحظه ملاقات با مردمی که به کار من بها میدهند لذت میبرم و این که از چنین چیزی محروم شوم حیف است اما باید درست و حسابی روی آن (دیدارهای حضوری) فکر کنم.
تایم: درباره ایران بپرسم. احتمالا تحولات آن را دنبال میکنید؟
رشدی: خیلی وقت پیش، سال ۱۹۸۶ و وقتی از دانشگاه کمبریج فارغالتحصیل شدم به ایران سفر کردم. پیش از سر کار آمدن دولت فعلی (جمهوری اسلامی) بود. ایران را واقعا دوست داشتم. کشور زیبایی بود. مردمش را دوست داشتم. مردمی که بسیار بافرهنگ، فرهیخته و مهماننواز بودند. اما راستش از حرف زدن درباره این موضوع (ایران) کمی دلزدهام چون صادقانه بگویم از تنها من به ایران این است که آنها (جمهوری اسلامی) سعی کردند مرا بکشند. ای کاش ربط من به ایران اینطور نمیبود. البته که بله! آنچه را در ایران رخ میدهد دنبال میکنم اما آنچنان چیزی نمیتوانم درباره آن بگویم. هر چه بگویم مشتی بدیهیات است. زنان جوان در ایران و مردانی که آنها را حمایت میکنند، میستایم. به همین بسنده میکنم.
تایم: فکر میکنم شما بیش از جمهوری اسلامی دوام بیاورید.
رشدی: خب (اینطور شود) که خوب میشود.
تایم: (سوال غیرمستقیم ) درباره آیات شیطانی بگویید.
رشدی: حقیقت این است که با آن چیزی که درباره «آیات شیطانی» رخ داد مردم معمولا من را با دین و نوشتن آن کتاب مرتبط میدانند اما این (تصور) کموبیش در مقابل من، به عنوان یک نویسنده، قرار دارد. من خودم آدمی مذهبی نیستم و هیچوقت هم دین، جز در همان کتاب آیات شیطانی، موضوع اصلی نوشتههای من نبوده. بزرگترین آسیب حملات به کتاب «آیات شیطانی» این بود که مردم را درباره این که من چطور نویسندهای هستم و این که درباره من چطور حرف بزنند، گمراه کرد. یکی از چیزهایی که افرادی که این کتاب را خواندهاند میپرسند -و البته شمار بسیار کمی از حملهکنندگان به این کتاب واقعا آن را خواندهاند- این است که «چه کسی فکر میکرد کتاب خندهدار باشد؟» و جواب این است: آنهایی که کتاب را خواندهاند میدانند خندهدار است.
تایم: در مطلبی که در نیویورکر درباره شما چاپ شده بهعنوان نماد آزادی بیان حضور دارید.
رشدی: من از قدیم این دیدگاه را (درباره خودم) دارم که من رماننویسام و البته سهم خودم هم در راه آزادی بیان ادا کردهام.
تایم: حالا که دوباره به نوشتن برگشتهاید از روز کاریتان برایمان بگویید.
رشدی: خب مثلا الان اگر با شما گفتوگو نمیکردم، احتمالا در حال کمی نوشتن بودم. من هیچوقت آدم صبح بلند شدن نبودهام، پس یکجورهایی مثل ساعت کاری معمول کار میکنم. با این استثنا که شبها، قبل از خواب، حتما حتما چیزی را که در طول روز نوشته باشم، میخوانم. این کارم دو دلیل دارد: یکی این که برای فردا صبح که دوباره سراغش (متن) میروم مرورش کرده باشم و دوم این که ببینم آیا نیازی هست چیزی را پس از چند ساعتی دور بودن از متن، تغییر بدهم یا نه. همینگوی (ارنست همینگوی، نویسنده آمریکایی) اینطور میگفت که همیشه باید یک جمله کمتر از آنچه میدانید بنویسید تا صبح (روز بعد) بدانید جمله اولی (که با آن نوشتنتان را شروع میکنید) چیست. چون وقتی اولین جمله را نوشته باشید، نوشتن دومین جمله خیلی آسانتر است.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای به هشتگ ترند اخیر تیکتاک، «سندرم دختر ارشد» پرداخته است برای رسیدن به پاسخ این پرسشها که این سندروم دامنگیر زنان چطور سندرومی است و چگونه میتوان آن را از میان برداشت.
آیا نام سندروم دختر ارشد به گوشتان خورده؟ این سندروم که قرعه آن به نام دختر ارشد خانواده میافتد، از دوران کودکی، بار روانی سنگینی به او تحمیل میکند.
با فرو رفتن در نقش دختر ارشد، نگهداری از خواهر و برادر کوچکتر تا کمک در تمام کارهای خانه، نگهداری از پدر و مادر بیمار، خرید خانه و غیره، همه به دوش دختر ارشد خانواده میافتد.
باری که بر عهده گرفتن چنین نقشهایی به دختر ارشد تحمیل میکند سنگین اما نامریی است و از سنین خردسالی هم به دوش او میافتد.
ممکن است از خودتان بپرسید خب مشکل چیست؟ آیا کودک بزرگتر نباید بزرگانهتر رفتار کند و از خواهر و برادر کوچکترش نگهداری کند؟ و دلیل بیاورید که زنان «در ذاتشان» در تیمارداری و مراقبت بهتر هستند.
بله! اینها فقط چند مورد از تصوراتی هستند که با شنیدن نام سندروم دختر ارشد به ذهن برخی میرسد و البته که همین تصورات، موانعی هستند بر سر راه حل این معضل.
هشتگ «سندروم دختر ارشد» اخیرا بر روی تیکتاک وایرال شده و دختران نوجوان درباره کار بیجیره و مواجب و سهم ناعادلانه کارهای خانه که به دوش آنها میافتد، گله میکنند و از تاثیرات منفی آن بر زندگی و سلامت جسم و روانشان میگویند.
البته که این سندروم دیروز و امروز به وجود نیامده و دستکم قرنهاست در سراسر جهان رواج دارد اما چرا اخیرا در رسانههای اجتماعی بر آن تمرکز شده است؟
بهرغم رشد و پیشرفت زنان در حوزههای تحصیل و اشتغال، همچنان سهم عمده کار خانه بر عهده آنهاست و پای پیشرفت در زمینه برابری در محل کار هم هنوز به خانه نرسیده است.
سندروم دختر ارشد میتواند به فهم این که چرا وضعیت برابری در محل کار و خانه طراز نیست، کمک کند.
بر اساس تحقیقات، کودکان نقش پررنگی در مشارکت در کار خانه دارند که اغلب دیده نمیشود و اغلب دختران بین سنین پنج تا ۱۴ سال، تا ۴۰ درصد بیشتر از پسران در کارهای خانه مشارکت میکنند.
طبق سلسلهمراتب مردسالارانه اجتماع، سهم بیشتر از کار خانه هم نصیب دختر ارشد میشود.
بر پایه نظرات کاربران تیکتاک، این سندروم میتواند سلامت دختر ارشد خانواده را به خطر بیندازد و کودکی او را به یغما ببرد، چون سهم نامتناسبی از وظایف بزرگسالانه به دوش آن کودک افتاده که چنین وضعیتی معمولا با اصطلاح «والدگری فرزند» شناخته میشود و موجب نابرابری جنسیتی در کار خانه میشود که به همان منوال هم از نسلی به نسل دیگر انتقال پیدا میکند.
چرا این بلا سر دختر ارشد خانواده میآید؟
در لایه زیرین سندروم دختر ارشد، نظریههای رفتاریای وجود دارد که همزمان یکدیگر را تقویت میکنند و در به وجود آمدن یکدیگر نقش دارند.
یکی از آنها نظریه «الگوسازی» است که طبق آن دختر ارشد اغلب پا جای پای مادرش میگذارد و از او یاد میگیرد که بر حسب جنسیتش باید در خانه چه بکند.
طبق نظریه «نقشآموزی جنسیتی» هم والدین اغلب کارهای متفاوتی به دختر و پسر (بر حسب جنسیتشان) در خانه محول میکنند.
نظریه «نقشآموزی جنسیتی» هم اغلب بنا شده بر نظر والدین مبنی بر آن است که کار خانه ربطی با زنانگی دارد و بنابراین برای والدینی که آگاهانه میکوشند تا چنین رویکردی را در خانه جا بیندازند، دختر خانواده ناخودآگاه به کارهایی در خانه میپردازد که بر حسب جنسیت به مادر داده شده؛ مثلا به آشپزی، نظافت و خرید مشغول میشود.
سومین نظریه، نظریه «جایگزینی نیروی کار» است که طبق آن، وقتی مادرها وقت محدودی برای انجام کار خانه دارند، وظایفشان به دختر ارشد که نقش «جایگزین» او را بازی میکند، محول میشود و در نتیجه دختر ارشد بیشتر از باقی فرزندان درگیر نگهداری از خواهر و برادر و کار خانه میشود.
جالب آن که در چنین حالتی، مادر در محیط کاری به سمت برابری جنسیتی پیش میرود (چون با کمک دختر ارشد، برای خودش وقت بیشتری خریده است) اما به این قیمت که دختر ارشدش در خانه از برابری جنسیتی باز میماند و از سنین کودکی به کار خانه میافتد.
با نگاهی وسیعتر به این مساله، میتوان دید که در حقیقت نابرابری جنسیتی در جهان از خانه شروع میشود و سندروم دختر ارشد تاثیری جدی در آن دارد؛ به گونهای که به بحران تیمارداری و نگهداری در جهان هم مرتبط است. مثلا بسیاری از فیلیپینیها که به آمریکا، اروپا و خاورمیانه مهاجرت میکنند به همین دست مشاغل و مشاغلی مرتبط با کار خانه مشغول میشوند. دلیل آن هم این است که در فیلیپین دختر ارشد جایگزین مادر است و بعد از مادر، اوست که خانه را میگرداند و همین میراث را در مهاجرت با خود به سایر نقاط جهان میبرد و در حقیقت در کشور میزبان به حل مساله نابرابری جنسیتی داخلی تا حدودی کمک میکند (چون حلال آن مشکل از منبعی خارج از کشور تامین شده است).
در چنین داد و ستدی، سندرم دختر ارشد موجب به وجود آمدن نابرابری جنسیتی داخلی در نسلهای بعدی است و بار چنین معضلی را از دوش یک گوشه از جهان به شانه گوشهای دیگر از آن میاندازد.
چگونه میشود با سندروم دختر ارشد مبارزه کرد؟
«درمان» سندروم دختر ارشد در حرف ساده به نظر میرسد: در حقیقت در این روند لازم است خانوادهها متوجه سهم ناعادلانه کار خانه باشند که به دوش دخترانشان میاندازند و وظایف فرزندان در خانه را عادلانه بین آنها تقسیم کنند.
در عمل اما چنین چیزی آنقدر هم ساده نیست و مستلزم این است که مردان خانواده برای انجام دادن سهمشان از کار خانه پیشقدم شوند و برخی از آموختههای جامانده از قرون و اعصار را مبنی بر این که کار خانه کار زنانه است، دور بریزند.
اولین گام در حل معضل سندروم دختر ارشد به رسمیت شناختن آن است و این که چنین مشکلی وجود دارد و این که دختران ارشد و در حقیقت کودکان، در این کار کردن دخیلاند؛ کاری نامریی که ارزش و مزدی ندارد.
تغییر و حل معضلی نامریی ممکن نیست و سندروم دختر ارشد هم فقط مشکل فردی نیست بلکه مسالهای است که در قابی بزرگتر با نابرابری جنسیتی در جهان مرتبط است و بنابراین نقطه شروع خوبی برای مبارزه با آن است.
دالایی لاما، رهبر مذهبی تبت، از این که از پسر بچهای خواسته بود زبانش را بمکد، عذر خواست. انتشار ویدیوی این ماجرا موجی از اعتراض برانگیخت. وبسایت کانورسیش در مقالهای به گوشهای از باورهای بوداییان تبت، گذشته دالایی لاما، روند انتخاب جانشین او و مشکلات سر راه آن پرداخته است.
ویدیوی درخواست دالایی لاما از پسر بچه برای مکیدن زبان او کمتر از دو ماه پیش در مراسمی با حضور هوادارانش در شمال هند گرفته شده است؛ جایی که او پس از قیام نافرجام تبت در سال ۱۹۵۱ علیه قدرت، در آنجا در تبعید زندگی میکند.
به گزارش خبرگزاری فرانسه، کاربران اینترنت رفتار او را «منزجرکننده» و «کاملا ناسالم» نامیدند.
برخی کاربران هم بر این نظرند که وقتی در مقابل دوربین چنین اتفاقهایی میافتد، در خفا ممکن است چه ماجراهایی در جریان باشد؟
دالایی لاما در جهان به عنوان رهبر جنبش خودمختاری تبت نیز شناخته میشود اما با وجود اهدای جایزه صلح نوبل به او در سال ۱۹۸۹، میزان دعوتهای رهبران و شخصیتهای سراسر جهان از او بسیار کاهش یافته است.
این در حالی است که مقامات چین او را «گرگی در لباس راهب» توصیف میکنند.
به دلیل روابط پرتنش دالایی لاما با حکومت چین، این که او به دنبال تعیین جانشین برای خودش است، مشکلات بسیاری به وجود خواهد آورد.
پس از الحاق تبت به چین در دهه ۱۹۵۰، چین به دنبال اعمال کنترل بر فرآیند انتخاب رهبران بودایی بهویژه دالایی لاماها برآمد. در سال ۲۰۱۱، وزارت امور خارجه چین گفت که خودش دالایی لامای بعدی را منصوب میکند و نیازی نیست راهبان بودایی او را منصوب کنند.
دالایی لامای فعلی، تنزین گیاتسو، چهاردهمین دالایی لاما، در ژوییه ۲۰۲۳ به ۸۸ سالگی میرسد و البته وقت آن است که گفتوگوهایی درباره جانشینی او به میان بیاید.
دالایی لاماها رهبرانی مذهبیاند که «فقط برای منفعت بقیه» کار میکنند.
برای بوداییان، مقصد نهایی رسیدن به روشنضمیری یا نیروانا و رهایی از چرخه مرگ و زندگی است. بوداییان ماهایانا معتقد به تناسخاند و بر این باورند که «بودهیساتوا» دوباره متولد میشود تا درد و رنج جهان را به دوش بکشد و به دیگران برای رسیدن به روشنضمیری یا همان نیروانا کمک کند.
دالایی لامای فعلی چطور انتخاب شد؟
تنزین گیاتسو، چهاردهمین دالایی لاما و دالایی لامای فعلی، تنها چهار سال داشت که به این مقام رسید.
جستوجو برای یافتن او کمی پس از مرگ سیزدهمین دالایی لاما آغاز شد و راهبان، نشانههای محل تولد دوباره سیزدهمین دالایی لاما را شناسایی کردند.
معمولا نشانههایی از این که دالایی لامای بعدی کجا به دنیا خواهد آمد وجود دارد و آزمونهایی که نشان میدهد جانشین درست پیدا شده است.
انتخاب دالایی لاما به روایت خود او
چهاردهمین دالایی لاما نخستین خاطرات خود را تعریف میکند و این که یکی از راهبانی را که به جستوجو در روستا آمده بودند، شناسایی کرده بوده. راهبان با لباس مبدل آمده بودند تا معلوم نشود دنبال چه کسیاند.
در برخورد با گروه راهبان، دالایی لامای کودک درباره گردنبند تسبیحمانندی که یکی از راهبان دور گردن داشته سوال میکند: گردنبند مهره که متعلق به سیزدهمین دالایی لاما بود.
پس از آن برخورد، گروه راهبان بار دیگر بازمیگردد تا پسربچه را بیازماید و از او بپرسد کدام اموال به سیزدهمین دالایی لاما تعلق دارد که کودک همه آنها، از جمله یک طبل و عصا را درست تشخیص میدهد.
چین و جنجال دالایی لاما
امروزه هم روند انتخاب دالایی لاما بر طبق همان سنت گذشته است اما در سال ۱۹۵۰ دولت کمونیست چین تبت را اشغال و تاکید کرد که تبت متعلق به چین است.
دالایی لاما در سال ۱۹۵۹ گریخت و در تبعید، دولتی بنا گذاشت. دالایی لاما مورد احترام مردم تبت است و تبتیها طی ۷۰ سال حکمرانی چین بر تبت، وفاداری به او را حفظ کردهاند.
در سال ۱۹۹۵ دولت چین دالایی لاما را به دلیل انتخاب پانچن لامایی شش ساله بازداشت کرد؛ چین همچنان افشا نمیکند پانچن لاما کجاست و اطلاعاتی درباره او نمیدهد.
اقتدار معنوی پانچن لاما در مقام دوم پس از دالایی لاماست و نقش کلیدی در تعیین دالایی لامای جانشین دارد.
با بازداشت یازدهمین پانچن به دست دولت چین، تبتیها شورش کردند و دولت چین در واکنش، پسر یکی از افسران امنیتی چین را به عنوان یازدهمین پانچن لاما معرفی کرد.
چین میخواهد دالایی لامای بعدی را خودش منصوب کند اما برای بودائیان تبت مهم است که در فرآیند چنین انتخابی دخالت داده شوند.
گزینههای آتی برای انتخاب دالایی لامای بعدی
با توجه به تهدیدهای چین، چهاردهمین دالایی لاما بیانیههایی منتشر کرده است که مشروعیت پانزدهمین دالایی لاما -دستنشانده چین- را دشوار خواهد کرد.
چین از سویی اعلام کرده که تبت دیگر نیازی به دالایی لاما ندارد و از سوی دیگر گفته که اگر مردم تبت خواهان حفظ این وجه از فرهنگ بودایی تبتیاند، صاحباختیارند.
دالایی لامای فعلی اشاره کرده که او در ۹۰ سالگی انتخاب خواهد کرد آیا دوباره متولد شود یا نه؟
یک راه هم این است که دالایی لاما خودش دالایی لامای بعدی را قبل از مرگش مشخص کند و قدرت روحانیاش را خودش با دست خودش به جایگزینش واگذار کند.
دالایی لاما همچنین گفته که اگر در خارج تبت بمیرد و پانچن لاما در آن زمان همچنان مفقود باشد، تناسخ او در خارج تبت و به احتمال خیلی زیاد در هند رخ خواهد داد.
کارشناسان معتقدند دولت چین با همان پانچن لامایی که خودش منصوب کرده در تبت به دنبال دالایی لامای بعدی خواهد گشت.
دالایی لاما پیش از این گفته بود ممکن است در کالبد یک زن به زندگی برگردد و این که آن زن باید «زن خیلی زیبایی» باشد که این اظهارنظر او با انتقادات گسترده روبهرو شد.
دالایی لامای فعلی بارها تاکید کرده که هیچکس در تبت به انتخاب دولت چین اعتماد نخواهد کرد و تبتیها هرگز یک دالایی لاما را که چین بر سر کار بگذارد، نخواهند پذیرفت.
ایالات متحده اما با حمایت از دالایی لاما در دسامبر ۲۰۲۰، خودمختاری مردم تبت را به رسمیت شناخت و دولت بایدن هم دوباره در مارس ۲۰۲۱ اعلام کرد دولت چین نباید هیچ نقشی در جانشینی دالایی لاما داشته باشد.
نظر به تمام این اوصاف، روند پیدا کردن پانزدهمین دالایی لاما متفاوت خواهد بود و احتمالا در خارج تبت و پیش چشم رسانههای بینالمللی و تبتیان در تبعید، در تاریخ ثبت خواهد شد.
شبکه خبری الجزیره در گزارشی به سرقت و گم شدن اشیای تاریخی در عراق در پی حمله آمریکا به این کشور در سال ۲۰۰۳ پرداخته است که گزیدهای از آن را در ادامه میخوانید.
ورود به موزه ملی عراق در قلب بغداد، پایتخت، قدم نهادن در دالان تاریخی هزاران ساله است.
پشت دروازههای موزه، میراث هزاران ساله بینالنهرین با اشیایی بازمانده از سومریان، آشوریان، بابلیان و اکدیان جا خوش کرده است.
مجسمههای موزه شگفتآورند اما تنها بخش کوچکی از میراث باستانی عراقاند که سالهاست قربانی غارت و نابودی شده است؛ اما به نظر میرسد دولت عراق مصمم است وضعیت را بهبود بخشد.
پس از حمله آمریکا به عراق در سال ۲۰۰۳ شمار زیادی از اشیای باستانی، هم از موزههایی مثل موزه ملی عراق و هم از سایتهای باستانشناسی در سراسر کشور به سرقت رفتند.
بسیاری از عتیقهجات در عراق نیز با سر بر آوردن داعش نابود و گم شدند.
حکیم الشمری، از مقامهای وزارت فرهنگ عراق، گفت تلاشها برای پیدا کردن آثار باستانی مسروقه ادامه دارد و برنامه این است که این میراث تحت توافقهای بینالمللی مبنی بر بازگرداندن آثار فرهنگی، به عراق بازگردانده شود.
بنا بر آمار و ارقامی که الشمری ارائه داده، دولت عراق در سالهای اخیر موفق شده حدود ۱۷ هزار تکه از این اشیای باستانی را از ایالات متحده و ۳۶۴ تکه از آنها را از لبنان به عراق بازگرداند.
او شمار آثار به یغما رفته را هزاران مورد عنوان کرد و گفت که باقی این دست اشیا هم باید از فرانسه، آلمان، ایتالیا، بلژیک، مصر، عربستان سعودی، کویت، اردن و ایران به عراق بازگردانده شوند.
دولت عراق اخیرا از بازگشت شماری از این عتیقهجات از ایالات متحده خبر داد که اشیایی تاریخی، متعلق به دوره تمدن بابلاند.
موفقیت نسبی
حیدر فرحان، استاد فلسفه باستانشناسی در دانشگاه بغداد، گفت که موفقیت دولت عراق در بازگرداندن شماری از این آثار باستانی و اقدامات دولت این کشور در مذاکره درباره عتیقهجات به سرقت رفته اگرچه قابل تحسین است اما بسیاری از این اشیای تاریخی هنوز به عراق بازنگشتهاند و تلاشها در این زمینه، همراستای انتظارات از دولت عراق نبوده و موفقیت به دست آمده تنها موفقیتی نسبی است.
او با انتقاد از این که آمار و ارقام دقیقی از اشیای باستانی به سرقت رفته وجود ندارد گفت که ارقام منتشر شده درباره اشیای مسروقه صحیح نیست و با سیاهه و فهرست دارایی خود موزه ملی عراق نمیخواند.
وزارت امور خارجه عراق مسوولیت برگرداندن اشیا باستانی کشور از سراسر جهان را بر عهده دارد.
فواد حسین، وزیر امور خارجه عراق پیشتر از بازگشت حدود ۱۸ هزار تکه عتیقهجات به عراق خبر داده و اظهار امیدواری کرده بود با همکاری و هماهنگی بینالمللی، تمام این اشیای باستانی مسروقه به عراق بازگردانده شود.
دفتر یونسکو در عراق هم به الجزیره گفت که در حال همکاری با دولت عراق برای بارگرداندن ۴۰ هزار تکه از عتیقهجات مسروقه و ۳۰ هزار شی تاریخی است که بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲ در دیگر نقاط جهان پیدا شدند و متعلق به عراقاند.
این اشیا فعلا در سفارت عراق در دیگر کشورها و «مراکز به امانت گذاشتن اشیای گرانبهای باستانی» نگهداری میشوند تا در فرصتی مناسب به عراق انتقال یابند و به مراکزی که قادر به حفاظت از این اشیا هستند، تحویل داده شوند.
نقش آمریکا در نابودی و غارت اشیای تاریخی عراق
در چشم بسیاری از عراقیها، تقصیر گم شدن بسیاری از اشیای باستانی به گردن آمریکاست.
برخی مقامهای آمریکایی از اهمال ژنرالهای ارتش در حفاظت از سایتهای باستانشناسی و اشیای موزه ملی عراق گله کرده بودند.
عامر عبدالرزاق، پژوهشگر باستانشناس گفت که اهمال ارتش آمریکا، البته «عمدی» بود.
او تاکید کرد هنگام «اشغال» و آشوب در عراق، تانکهای ارتش آمریکا موزه ملی عراق را محاصره کردند اما ذرهای در برابر مافیای سارقان اشیای تاریخی نایستادند؛ دزدهایی که به موزه هجوم بردند و دستکم ۱۴ هزار شی عتیقه را به سرقت بردند.
بنا بر اظهارات عبدالرزاق، ارتش آمریکا بعدتر و در پی فشار نهادهای باستانشناسی در عراق تعهد داد از اشیای تاریخی محافظت کند اما در عمل، سایتهای باستانشناسی (مثلا در شهر باستانی اور) را پایگاه نظامی یا کمپ کرد و تجهیزات جنگی سنگین خود را هم در زیگورات اور مستقر کرد.
عبدالرزاق از این که ارتش آمریکا شهر باستانی بابل را به پایگاه نظامی تبدیل کرده و در آنجا تلی از خاک ایجاد کرد و به بناهای تاریخی صدمه زد، انتقاد کرد و گفت ارتش آمریکا همین کار را در شهر نمرود موصل و بقیه سایتهای باستانشناسی سراسر عراق هم انجام داد.
به گفته این پژوهشگر باستانشناس، با وجود این که ایالات متحده بسیاری از این اشیا را به عراق بازگردانده اما باز هم تلاش واشینگتن در این زمینه کافی نبوده و بسیاری از اشیای تاریخی متعلق به عراق در آمریکا و بریتانیا معامله شدهاند.
عبدالرزاق بر ضرورت انجام تلاشهای دیپلماتیک بیشتر و همکاری بینالمللی بهتر تاکید کرد.
امضای توافق از سرگیری روابط بین تهران و ریاض همچنان واکنشهای بینالمللی به دنبال دارد و موجب انتشار تحلیلها و پیشبینیهای زیادی درباره آینده خاورمیانه شده است. وبسایت کانورسیشن در مقالهای به پیامدهای مثبت و منفی این توافق در «منطقه» و تاثیر آن بر نظم جهانی پرداخته است.
پس از گذشت چهار دهه از آنچه دشمنی و شکاف عمیق عقیدتی-سیاسی به نظر میرسید، تهران و ریاض توافقی مبنی بر از سرگیری روابط امضا کردند و پس از هفت سال روابط تیره و تار، سفارتخانههایشان را در دو کشور بازگشایی خواهند کرد.
روابط دو کشور در پی اعدام روحانی شیعه، نمر النمر در عربستان سعودی که در سال ۲۰۱۶ رخ داد به تیرگی گرایید؛ اعدامی که واقعهای سرنوشتساز برای خاورمیانه توصیف شده بود.
توافقنامه مذکور اما در پکن، پایتخت چین، به امضا رسید.
این توافق گرچه مثبت به نظر میرسد منتها به درگیریها در منطقه پایان نخواهد داد و مشکلات درگیری و خشونت در یمن، عراق، لبنان و سوریه را از میان نخواهد برد.
درست است که چالشهای اقتصادی جدی، دولت عربستان سعودی و مقامهای جمهوری اسلامی را در تعاملی دیپلماتیک قرار داده تا نظم منطقهای باثباتتری ایجاد کنند و به دو کشور اجازه دهند تا در برنامههای اصلاحات داخلی در کشورهای خودشان متمرکز شوند، اما این پیامد توافق صلحی که از آن حرف زده میشود نخواهد بود.
رقابت بین تهران و ریاض دلایل عمدهای داشته و دارد که سرمنشا آن نگرانیها درباره امنیت منطقه است.
دیگر این که هر دو دولت مدعی رهبری جهان اسلاماند و درگیریهای قومی و فرقهای و همچنین نوع رابطه متفاوت دو کشور با واشینگتن هم در این میان مطرح است.
در تحلیلهای سرسری، دلیل اختلافات دو کشور اغلب به درگیری فرقهای و کینه دیرینه میان دو کشور از قدیمالایام تقلیل داده میشود اما چنین تحلیلی صحیح نیست چرا که در چنین تفسیری، بستر رخدادها و وقوع حوادث غیرمترقبهای که جنس روابط دو کشور را شکل داده، نادیده گرفته میشود.
به جز آن کینه دیرینه که همواره به آن اشاره میشود، روابط بین دو کشور با سر کار آمدن جمهوری اسلامی این چنین تیره و تار شد.
مسایل در خاورمیانه پیچیده است و منافع مقامهای سعودی و سران جمهوری اسلامی هم در همین بافت دچار تعارض شده و طیفی از چالشهای سیاسی و اقتصادی-اجتماعی پیچیده را در منطقه به وجود آورده است.
همچنین دو کشور نمیتوانند به عقب برگردند و هر چه کردهاند را تغییر دهند و اگر بخواهند هم ضمانتی نیست که گروهها و گماشتگان آنها (همانهایی که در جنگهای نیابتی درگیر میشوند) همچنان برنامهها و نقشههای خودشان را پیش نبرند.
فارغ از این توافق، وضعیت در یمن، سوریه، لبنان، عراق و بحرین غیرقابل پیشبینی خواهد بود و قطعیتی بر سر این که تهران و ریاض قادرند تاثیرشان را بر کشورهای منطقه بگسترانند وجود ندارد.
بنا بر نظر تحلیلگران، توافق برای از سر گرفتن روابط تهران و ریاض بیشک منافعی نیز برای امنیت در منطقه خواهد داشت اما از خود توافق و امیدها و نگرانیها درباره پیامدهای آن جالبتر، نقش چین در سر گرفتن آن است.
چه منفعتی عاید چین میشود؟
سالهاست از بهبود روابط دولت عربستان سعودی و جمهوری اسلامی حرف زده میشود اما این که چین توانسته در نهایت این توافق را جوش دهد، نشاندهنده تاثیر رو بهافزایش پکن بر خاورمیانه است.
چین مدتهاست با جمهوری اسلامی همکاری اقتصادی دارد و در سالهای اخیر کوشیده با دولتهای عرب، به ویژه عربستان سعودی و عراق نیز وارد روابط تجاری شود. روابط تیره و تار تهران و ریاض باعث تاثیر منفی بر سرمایهگذاریهای پکن در «منطقه»، از پروژههای زیربنایی تا ابتکار «کمربند و جاده» است.
از سوی دیگر سر گرفتن این توافق در زمانی رخ داده که روابط ریاض و واشینگتن به تیرگی گراییده و گرچه آمریکا علنا از انعقاد این توافق استقبال کرده است اما در خفا نگرانیهایی جدی از چنین توافقی و تاثیر گستردهتر آن بر خاورمیانه و سیاست جهانی دارد.
با توجه به چنین شرایطی، تاثیر چین بر عربستان سعودی و البته سراسر خاورمیانه جای تعجب ندارد.
حرکت پکن در مسیر میانجیگری بین تهران و ریاض اگرچه شبهامیدی برای صلح به جهان تزریق میکند اما این صلح به چه بهایی خواهد بود؟
از سویی سبک سرمایهگذاری چینی که تردیدهای جدی درباره احترام به دموکراسی و حقوق بشر درباره آن مطرح است، مدل مطلوبی نیست و از سوی دیگر، توافق بین ریاض و تهران هم از سوی برخی، پیروزی خودکامگی نامیده شده که اصلاحات در داخل ایران و عربستان سعودی را بیش از پیش محدود خواهد کرد.
به جز ایالات متحده، اسرائیل هم نگرانیهایی درباره این توافق دارد.
جمهوری اسلامی کابوس منطقه است و با این توافق از سر گیری روابط با دولت عربستان سعودی، در حقیقت مسیری مشابه «پیمان ابراهیم» را که در تابستان ۲۰۲۰ منعقد شد پی گرفته است.
امضای پیمان ابراهیم، عادیسازی روابط اسرائیل با امارات متحده عربی، بحرین و مراکش را به عنوان اتحادی استراتژیک علیه جمهوری اسلامی در پی داشت.
دولت بنیامین نتانیاهو همواره به دنبال عادیسازی روابط با عربستان سعودی بوده و امیدوار بوده تا تهدید جمهوری اسلامی علیه دو کشور را به عنوان ابزاری برای دستیابی به آن توافق دلخواه به کار گیرد.
توافق از سرگیری روابط میان تهران و ریاض همچنین سوالاتی درباره آینده امنیت منطقه برمیانگیزد.
در چشم اسرائیل، عربستان سعودی و کشورهای حاشیه خلیج فارس، ایالات متحده مدتهاست در خاورمیانه نقش واسطهای برای برقراری امنیت ایفا میکند و اقدامات اخیر چین همه حاکی از آن است که این کشور تلاش دارد جای پایش را در سیاست خاورمیانه محکم کند.
به نظر میرسد بهبود روابط بین مقامهای عربستان سعودی و جمهوری اسلامی به نفع نظم در منطقه باشد اما واقعا دردی از علل درگیری در یمن و هیچ نقطه دیگری در خاورمیانه دوا نخواهد کرد و جدا از آن، مسایلی جدی در مورد امنیت منطقه و نظم جهانی، لزوم برقراری دموکراسی و احترام به حقوق بشر بر خواهد انگیخت.
مساله تعامل ایالات متحده با خاورمیانه هم همیشه مطرح است.
کوتاه آن که گرچه ابتکار برای از سرگیری روابط بین تهران و ریاض گام مثبتی انگاشته میشود، راهی برای حل درگیریها در منطقه نخواهد بود و میانجیگری چین، اتفاقا ممکن است به چالشهای بیشتری برای مردم خاورمیانه منجر شود.