آفانتزیا؛ وقتی تصویری در ذهن نقش نمیبندد

سایت کانورسیشن مطلبی منتشر کرده است درباره عارضهای در افراد که موجب میشود قادر به تصویرسازی ذهنی نباشند یا توانایی آنان در این کار محدود باشد. ترجمهای از این مقاله را در ادامه میخوانید.

سایت کانورسیشن مطلبی منتشر کرده است درباره عارضهای در افراد که موجب میشود قادر به تصویرسازی ذهنی نباشند یا توانایی آنان در این کار محدود باشد. ترجمهای از این مقاله را در ادامه میخوانید.
وقتی از بقیه بخواهید چشمانشان را ببندند و به غروب آفتاب فکر کنند، بیشتر آدمها میتوانند تصویری از خورشید در افق ببینند؛ برخی ممکن است جزییاتی جاندار، مانند رنگهای در هم آمیخته را هم تصور کنند و برخی هم شاید تصویری مبهم در ذهنشان نقش ببندد که جزییات پرآبوتابی ندارد. اما نتیجه یک پژوهش جدید نشان میدهد افرادی هم وجود دارند که هیچ تصویر ذهنیای در ذهنشان نقش نمیبندد.
غیاب تصویرسازی ذهنی، «آفانتزیا» نامیده میشود و افرادی که به آن مبتلایند اغلب از شنیدن اینکه دیگران تصاویری را با چشم ذهنشان میبینند، شگفتزده میشوند. برخی از آنها حتی میگویند وقتی دیگران از «چشم ذهن» حرف زدهاند، آنان فکر کردهاند که استعاری سخن میگویند!
از آنجا که فرآیند ذهنی درونی یک انسان برای دیگران آشکار نیست، به اشتباه افتادن در این باره که ذهن همه یکجور کار میکند معمول است.
طبق اعداد و ارقام، دستکم چهار درصد مردم جهان به آفانتازیا دچارند.
افرادی که به آفانتزیا مبتلایند میگویند قدرت تجسم تصاویر بصری را ندارند و ۹۷ درصد آنان هم از دستکم یک مشکل مشابه دیگر مثلا عدم توانایی در تصور برخی صداها و طعمها سخن میگویند.
توانایی تصویرسازی روزمره
تصاویر ذهنی در فرآیند شناختی روزمره نقش دارند؛ مثلا تصاویر دیداری و مکانی نقش مهمی در خاطرات اتوبیوگرافیک بازی میکنند.
نتایج یک پژوهش پیشین نشان میدهد افرادی که قادر به تجسم جاندار اشیا و صحنهها هستند میتوانند خاطرات خودشان را هم سریعتر و با جزییات بیشتری به یاد بیاورند.
اما افرادی که به آفانتزیا دچارند، گرچه قادرند خاطرات شخصیشان را به یاد بیاورند اما جزییات آنها کم و قدرت تجربی آن، به رغم اهمیت وقایع و تنیدگی آنها به زندگی شخصیشان، کمجانتر است.

تصاویر ذهنی همچنین در هنگام خواب دیدن حضور دارند و جالب اینکه ۶۰ درصد افرادی که به آفانتزیا دچارند میگویند که خواب میبینند و در خوابهایشان تصاویر ذهنی وجود دارد اما کیفیت تجربی آنها در خواب دیدن با افرادی که توانایی تصویرسازی ذهنی معمول دارند، متفاوت است.
این نکته که افراد مبتلا به آفانتزیا میتوانند در خواب تصاویر ذهنی ببینند حاکی از آن است که آفانتازیا میتواند کمبود تصاویر ذهنی در هنگامی باشد که فرد بیدار و آگاه است اما نمیتواند تصویر ذهنی احضار کند یا به عبارت دیگر آوردن مشکل بیشتر هنگامی است که فرد قصد میکند تصویرسازی ذهنی داشته باشد.
تصویر و خوانش
بسیاری از مردم همچنین از تصاویر ذهنی در حین خواندن بهره میگیرند و هنگام خواندن، الگوهای ذهنی ایجاد میکنند که کمک میکند معنای واژگان و جملهها را بفهمند. تحقیقات نشان میدهد انسان این الگوها را با استفاده از تصاویرسازی ذهنی ایجاد میکند.
به نظر میرسد آفانتزیا بر توانایی افراد برای ساختن الگوهای ذهنی در هنگام خواندن هم تاثیر میگذارد. طبق یک تحقیق، هنگام خواندن توصیفات صحنههای ترسناک، افراد مبتلا به آفانتزیا واکنش احساسی و جسمی کمتری دارند که نشان میدهد توانایی تصویرسازی آنان از باقی افراد ضعیفتر است.

مثلا وقتی کلمات مرتبط با تجارب حسی مثل دیدن یا بوییدن را میخوانیم، بخشهایی از مغز که مسوول چنین احساساتی است هم فعال میشود؛ اگرچه در حال حاضر تحقیقی در این باره که آیا این درباره افراد مبتلا به عارضه آفانتزیا هم صدق میکند یا نه، وجود ندارد.
حالات مختلف
افراد مبتلا به آفانتزیا همیشه غیاب تصویرسازی ذهنی را مورد منفی قلمداد نمیکنند و برخی حتی موفقیتشان در حوزههایی مثل علوم و ریاضیات را مدیون همین عارضه میدانند.
افراد مبتلا به آفانتزیا همچنین در حوزههای خلاق مثل هنرهای بصری یا نوشتن حضور دارند چون غیاب تصاویر ذهنی به معنی عدم تخیل نیست.
چندی پیش دانشگاه گلاسکو در اسکاتلند، نمایشگاهی با آثار هنرمندان مبتلا به آفانتزیا و هنرمندان هایپرفانتزیا (افرادی با توانایی تصویرسازی زنده و جاندار) برگزار کرده بود.
شناسایی عوارضی مثل آفانتزیا به محققان کمک میکند تا بفهمند «حالات شناختی» گوناگونی وجود دارد. برای برخی افراد، فکر کردن ممکن است شامل تجارب حسی آگاهانه و ناآگاهانه باشد. برای برخی دیگر، یا آنانی که آفانتزیا دارند، فکر کردن شامل دسترسی به واقعیت (فکت) است.
آفانتزیا نشان میدهد در توانایی شناختی افراد تنوع وجود دارد و بهرغم فرضیاتمان، مغز همه ما انسانها به یک شکل کار نمیکند.
تحقیقات درباره آفانتزیا تازه در آغاز راه است اما این امید وجود دارد که راهی به سوی درک بهتر ذهن انسان باشد.

وبسایت لایفهکر مقالهای درباره تاثیر ورزش بر بهبود سکس و رابطه جنسی منتشر کرده است که در ادامه ترجمهای از آن را میخوانید.
همه آگاهیم که باید سلامت بدنمان را بهبود ببخشیم اما اگر احیانا به انگیزه بیشتری برای رفتن به باشگاه نیاز دارید، باید بدانید و آگاه باشید که ورزش میتواند زندگی جنسی شما را هم بهبود ببخشد. البته به نظر میرسد این موضوع آنچنان هم نکته تازهای نیست.
کارلا رابینسون، یک کارشناس در حوزه سلامت میگوید: «ورزش جریان خون در سراسر بدن را زیاد میکند که باعث برانگیختگی و زیاد شدن میل جنسی (لیبیدو) میشود.»
اما خب این تمام کاری نیست که از دست ورزش برای بهتر کردن زندگی جنسی ما برمیآید.
ادامه مطلب را بخوانید تا ببینید ورزش کردن چطور میتواند در باشگاه و اتاق خواب، جان تازهای به شما ببخشد.
ورزش جریان خون، توان و بنیه را افزایش میدهد
دکتر سیمران شامانور، متخصص حوزه پزشکی جنسی، به لایفهکر میگوید: «وقتی ورزش میکنید ضربان قلب شما بالاتر میرود که این خود به افزایش گردش خون در سراسر بدن، از جمله اندامهای جنسی میانجامد.»
او در ادامه میگوید که گردش بهتر جریان خون به سکس بهتر و پرتوانتر میانجامد و به مردان هم کمک میکند تا نعوظ بهتری داشته باشند.
طبق یک پژوهش منتشر شده در ژورنال پزشکی جنسی در سال ۲۰۲۱، زنانی که ورزش میکردند بیشتر انگیختگی و میل جنسی داشتند، ارگاسمهای بیشتری داشتند و واژن آنها هم بیشتر تحریک و مرطوب میشد.

همچنین با ورزش مداوم، سکس میتواند بیشتر طول بکشد تا بیشتر از آن لذت ببرید.
رابینسون معتقد است تمرین با وزنه راهی مناسب برای بالا بردن تستوسترون و بهبود میل جنسی است.
او میگوید که مردان ممکن است پس از انجام تمرینات مقاومتی، شاهد بالا رفتن سطح تسوتسترون در بدنشان باشند: «مردان مسنتر هم ممکن است پس از ورزشهای هوازی تستوسترون بیشتری ترشح کنند.»
تستوسترون همچنین به بهبود میل جنسی در زنانی که در دوره پیش از یائسگی قرار دارند کمک میکند. پژوهشها حاکی از آن است که تستوسترون ترشح شده پس از ورزشهای «هیت» (تمرینات متناوب با شدت بالا) در این دسته از زنان، در مقایسه با دیگر ورزشها نتیجه بهتری میدهد.
ورزش همچنین استرس را کاهش میدهد و دلیل حال خوب افراد پس از ورزش هم این است که بدن با تمرین ورزشی، هورمون اندورفین آزاد و خلقوخو را متعادل میکند.
دیوید زال، روانشنالس بالینی، معتقد است: «میل جنسی به سلامت روانی هم وابسته است و وقتی افراد غمگین و افسردهاند، از سکس لذت کمتری میبرند و میل جنسیشان هم کاهش مییابد. در حالی که خلقوخوی بهتر، اعتماد به نفس افراد را بالاتر میبرد و آنها را هنگام سکس ریلکس میکند.»

تقویت عضلات کف لگن مساوی با ارگاسم بهتر!
ملیسا بنتیولیو، موسس «فیتنس فریم» باور دارد که انجام مرتب «پیلاتس» با تسهیل و تقویت ارگاسم رابطه دارد و در کل زندگی جنسی افراد را بهتر میکند.
به نظر بنتیولیو، پیلاتس با یک سلسله حرکات، توانایی درگیر کردن و بهبود عضلات کف لگن را دارد که هدف آنها تقویت تونوس (کشنگ) ماهیچهای در کف لگن است؛ کف لگن مثانه، رحم، رکتوم را در برمیگیرد و نقشی اساسی در عملکرد جنسی افراد و لذت در سکس دارد.
بنتیولیو میگوید که گاهی عضلات ضعیف در این نقاط از بدن به انقباضات ضعیف میانجامد که در نهایت ارگاسمی کمجان را به دنبال خواهد داشت یا ممکن است فرد اصلا به ارگاسم نرسد.
بنتیولیو معتقد است: «هر چه بیشتر یاد بگیرید که عضلات کف لگن را با حرکاتی کنترلشده درگیر کنید، بدن شما هم بهتر یاد میگیرد که آن عضلات را شناسایی کند و از آنها در زمان آزاد و منقبض کردن، درست کار بکشد و همه اینها به ارگاسم شما کمک میکند.»

پیلاتس همچنین به منعطفتر شدن بدن کمک میکند که خب کمی چست و چابک بودن در اتاق خواب هم بد نیست.
گنجاندن ورزشهایی مثل یوگا -که انعطاف بدن را بهبود میبخشد- در برنامه ورزشیتان، ممکن است زندگی جنسیتان را هم بهتر کند.
پژوهش درباره یوگا و سلامت جنسی گسترده نبوده اما کارلا رابینسون میگوید: «شواهدی وجود دارد که نشان میدهد یوگا میتواند درد هنگام سکس را کاهش دهد و مرطوب شدن، انگیختگی و ارگاسم را بهبود ببخشد و اگر به کار هیچکدام از این موارد هم نیاید، انجام مداوم همان حرکات کششی در یوگا و پیلاتس باعث میشود هنگام امتحان کردن پوزیشنهای جدید در اتاق خواب، عضلاتتان نگیرد.»
چطور باید ورزش را در برنامهتان بگنجانید؟
طبق توصیه دیوید زال، افراد باید دستکم ۱۵۰ دقیقه ورزش با شدت متوسط یا ۷۵ دقیقه ورزش بسیار فشرده در هفته را در کنار ورزشهای قدرتی، دستکم دو بار در هفته، بگنجانند.
شامانور هم توصیه میکند این نوع ورزشها همچنین میتوانند ترکیبی استفاده شوند تا با حفظ تنوع، افراد را به برنامه ورزشی پایبند نگه دارند.
او توصیه میکند که افراد عضلات شکمشان را هم طی تمرینات درگیر و تقویت کنند چون تقویت عضلات شکم برای پوزیشنهایی از سکس که نیاز به تعادل دارند بسیار مهم است.

برای نخستین بار در تاریخ مسابقات ۶۷ ساله یوروویژن، زنی توانست دوباره جایزه این رویداد آوازخوانی محبوب را کسب کند؛ «لورین» یک سوئدی مراکشیتبار است که با آهنگ «تتو» جایزه یوروویژن ۲۰۲۳ را به میزبانی لیورپول از آنِ خود کرد. زنی که خود را «چادرنشینی از کوههای اطلس» توصیف میکند.
کلمه یوروویژن برای اولین بار به وسیله جورج کامپی، روزنامهنگار بریتانیایی، در سال ۱۹۵۱ میلادی استفاده شد و سه سال بعد، اتحادیه رادیو و تلویزیون اروپا با پیشنهاد مارسل بزنسون، مدیرکل شرکت پخش رسانه سوئیس، شبکهای را به این نام برای مبادله و تولید برنامههای تلویزیونی مشترک و مقرون به صرفه راهاندازی کرد.

اما ایده برگزاری مسابقه آواز یوروویژن از تلویزیون ملی ایتالیا و از مسابقه آوازی گرفته شد که سالها در ایتالیا برگزار میشد.
محبوبترین و موفقترین برنامه شبکه یوروویژن، مسابقه «آواز یوروویژن» نام گرفت که اکنون از آن با عنوان قدیمیترین مسابقه بینالمللی تلویزیونی جهان در بخش موسیقی هم یاد میشود.
این رقابت از سال ۱۹۵۶ میلادی (به غیر از سال ۲۰۲۰) هر سال برگزار شده است.
«لورین» اما اولین زن در تاریخ این مسابقات است که توانسته دو بار جایزه یوروویژن را بگیرد؛ این خواننده سوئدی یک بار در سال ۲۰۱۲ با آهنگ «یوفوریا» و بار دیگر امسال (سال ۲۰۲۳) برای آهنگ «تتو» این جایزه را کسب کرد.
خبرنگار اسکاینیوز با «لورین زینب نورا طلحاوی» معروف به «لورین» که جدیدترین برنده یوروویژن است، در هتل لانگهام واقع در مرکز شهر لندن گفتوگو کرده که گزارشی از این گفتوگو را در ادامه میخوانید.
این خواننده ۳۹ ساله درباره ترس، شهرت، خانواده، مبارزه برای حقوق بشر، زندگی در سوئد و جستوجو برای رسیدن به یک هدف صحبت میکند.

با ناخنهای بلند سنگی بر بستری از شن
لورین در ابتدا برای حضور در یوروویژن بهعنوان نماینده سوئد برای بار دوم مطمئن نبود: «اما هر زمان که نه میگفتم این انرژی متراکم در اطراف من وجود داشت.»
او به سقف و بعد به من نگاه میکند و «مثل یک فرد روحانی» زمزمه میکند؛ انگار دارد برای من داستان تعریف میکند.
با نگاهی به سقف ادامه میدهد: «کیهان؟ جدی؟ آیا این راهی است که شما میخواهید من بروم؟»
تماشای او همان طوری که هست، فوقالعاده سرگرم کننده است.
او میگوید از ماه اکتبر مانند یک ورزشکار زندگی میکند چون باید برای اجرای «تتو» با اوج و فرودهای ترانه همراه با رقصی نفسگیر آماده میشد: «روی صحنه با ناخنهای سنگی بلند در بستری از شن دراز کشیدهام. آسمان هست. خاک هست، باد هست.»
در این اجرا او سعی دارد ارتباط انسان با زمین را نشان دهد: «تنها چیزی که ندارم آب است. در عوض عرق میریزم!»
لحنش جدی میشود: «ما دنیای بسیار آشفتهای ایجاد کردهایم. اینطور نیست؟ با این همه اطلاعات، روزی گیر خواهیم افتاد.»
من با شوق سر تکان میدهم: بله، ناخنهای ساخته شده از سنگ درست به نظر میرسد.
شانههایش را بالا میاندازد و پوزخند میزند. «چه میتوانم بگویم؟ من یک فرد بسیار روحانی هستم. من یک چادرنشین از کوههای اطلسم.»

از مراکش تا سوئد؛ یک نبرد خانوادگی
او، لورین زینب نورا طلحاوی، در استکهلم به دنیا آمده اما هر دوی والدینش از نسل اول مهاجران مراکشی بودهاند. مادرش در ۱۴ سالگی از یک ازدواج اجباری فرار کرده، به سوئد آمده و آنجا با پدر لورین آشنا شده و در ۱۶ سالگی لورین را به دنیا آورده. اما او پنج فرزند دختر و پسر دیگر نیز دارد.
لورین به طور خلاصه از مادربزرگش میگوید: «شوهرش در جنگ کشته شد؛ او بسیار زیبا و جوان بود، خانواده میخواستند او دوباره ازدواج کند اما او این را نمیخواست. بنابراین روزی لباس مردانه پوشید، دو فرزندش را برداشت و به الجزایر گریخت. او به تنهایی فرزندانش را بزرگ کرد و همچنان به پوشیدن لباس مردانه ادامه داد. زنان خانواده من واقعا سخت جنگیدند تا من امروز در این جایگاه باشم.»
او میگوید: «من باید خیلی سریع بزرگ میشدم زیرا باید به هم کمک میکردیم. ما کسی را در سوئد نداشتیم. کار سختی بود؛ خانوادهام بسیار فقیر بودند. با این حال نکات مثبتی نیز وجود داشت... یکی از نکات زیبای بزرگ شدن توسط یک فرد جوان این است که دیگران را به راحتی قضاوت نمیکنی چون هیچ کس به شما یاد نداده این کار اشتباه است یا درست. در نهایت میتوانی انسانها را راحت تر درک کنی.»
لورین ۱۳ ساله بود که مادرش دوباره ازدواج کرد: «ناپدریام با انرژی بسیار عجیبش وارد خانواده شد. من توسط یک مادر مجرد بزرگ شدم، یک زن بسیار قدرتمند و مصمم. بعد این بابانوئل بزرگ، نرم و سوئدی از راه رسید.»
او ادامه میدهد: «تمام تلاش مادرم برای زنده ماندن بود اما ناپدری من بیشتر میگفت: شاید باید کمی آرام باشیم. از لحظات کوچک، همین حالا لذت ببریم. لازم نیست همه چیز یک مبارزه باشد. فکر میکنم او به ما آموخت که چگونه عشق را نشان دهیم.»

پناهگاهی مقدس به نام آواز
لورین با تجربه دست اول خود، نکات غیرقابل انکاری را در مورد مهاجران و پناهندگان بیان میکند: «شما میخواهید به عنوان یک شخص هدف داشته باشید، میخواهید احساس کنید مهم هستید. ما مهاجران را مجبور میکنیم بنشینند و منتظر بمانند. بگذاریم خود را بخشی از جامعه بدانند و هدف داشته باشند. این واقعا مهم است. چگونه میتوان اعتماد به نفس ایجاد کرد؟ اگر من خود را بخشی از جامعه نمیدانستم چگونه میتوانستم به اینجا برسم و این کار را انجام بدهم؟»
آواز خواندن در حمام و کلیسا، تنها راهی بود که لورین در کودکی و در هیاهوی خانواده پر جمعیت خود میتوانست در آن، لحظاتی را برای خودش داشته باشد: «آواز خواندن برای من یک پناهگاه مقدس بود. چیزی که برای خودم داشتم.»
سال ۲۰۰۴ در مسابقه صدای سوئد شرکت کرد: «خیلی دردناک بود ...»
او وضعیت را اینطور به یاد میآورد: «حتی نمیدانستم میکروفون چگونه کار میکند ... نمیدانستم قضاوت شدن چگونه است. همیشه در خلوت خودم آواز خوانده بودم. آن شوک و احساساتی که تجربه کردم به من آموخت باید خیلی چیزها بیاموزم. به عنوان یک زن باید از مسایل مطلع باشید چون در غیر این صورت کسی میآید و میگوید عزیزم، ما این کار را برایت انجام میدهیم، تو نگران نباش. من نمیخواستم دیگران مسایل مرا کنترل کنند.»
میتوان دید که او بسیار خودساخته است.
لورین میگوید: «نمیدانم چرا مردم قبل از رفتن روی صحنه تمرین آواز میکنند؟ من این کار را انجام نمیدهم. یک بوکسور چند ساعت قبل از مسابقه ورزش نمیکند چون حتما بدنش به او میگوید: بیخیال! کمی به من استراحت بده.»

یوروویژن؛ هیچچیز مهمتر از زندگی نیست
لورین در یوروویژن ۲۰۱۲ با آهنگ Euphoria، برنده مسابقه شد. آهنگ بسیار خوب بود و توانسته بود در چارتهای بریتانیا قرار بگیرد و هفتهها بعد از مسابقه جایگاه خود را حفظ کرد.
مسابقه آن سال به میزبانی کشور آذربایجان در باکو برگزار شد. لورین با یک گروه فعال محلی در آذربایجان ملاقاتی داشت اما دولت این کشور که سابقه زندانی کردن فعالان سیاسی را دارد، از لورین خشمگین شد و او را به سیاسی کردن یوروویژن متهم کرد.
او در این باره میگوید: «من دقیقا میدانستم چه کاری انجام میدهم چون معتقدم هیچ چیز مهمتر از زندگی انسان نیست. میخواستند چه بگویم؟ لعنت به زندگی انسانی؟ چطور ممکن است که مردم برای به دست آوردن حقوق خود در حال مبارزه باشند اما برای من مهم نباشد چون من آهنگ لعنتی خودم را خواهم خواند. این چطور ممکن است؟»
او بار دیگر به نحوه بزرگ شدنش اشاره میکند و میگوید: «در زندگیام فقر را دیدهام و درد را به طرق مختلف تجربه کردم. مادرم مرا به تنهایی بزرگ کرد. نمیتوانم نسبت به شرایط انسانها بیتفاوت باشم.»
لورین از تعهد خود نسبت به مسایل گوناگون بشری میگوید. اینکه کمتر از یک ماه بعد از حمله روسیه به اوکراین، در یک جشن جمعآوری کمک مالی برای جنگزدگان اجرا کرد.
این خواننده همچنین برای امکان تحصیل دختران در افغانستان و حقوق کودکان کمپین مبارزاتی دارد.

دنیای یک ستاره
او میگوید: «یکی از چیزهای فوقالعاده در مورد یوروویژن، ایجاد هنجارهای بینالمللی است. از حضور پل اسکار، اولین شرکتکننده همجنسگرا در سال ۱۹۹۷، تا دانا اینترنشنال، خواننده تراجنسیتی که در سال ۱۹۹۸ برنده شد و بوسه کریستا زیگفریدز از لبان خواننده زن پشتیبان خود روی صحنه در سال ۲۰۱۳. پیام بسیار واضح است، هیچ کس برای در امان ماندن از واکنش افراد متعصب پنهان نمیشود.»
ترکیه به دلیل حضور شرکتکنندگان همجنسگرا و تراجنسیتی، دیگر در یوروویژن حاضر نمیشود. مجارستان از سال ۲۰۲۰ و از زمانی که ویکتور اوربان نخستوزیر این کشور آزار و اذیت جامعه دگرباشان جنسی را تشدید کرد و وجود محتوای دگرجنسگرایی را در برنامههای کودکان در مدارس و رسانه ممنوع کرد، در این مسابقه شرکت نکرد.
رسانهها در سال ۲۰۱۷ لورین را به عنوان دوجنسگرا معرفی کردند اگرچه او میگوید: «دلیل این که مردم اینگونه فکر میکنند پاسخ من به سوال یک روزنامهنگار در این مورد بود. او پرسید تو دوجنسگرا هستی؟ و من گفتم: حدس میزنم که هستم زیرا عشق جایی است که آن را پیدا میکنی. عشق، عشق است. این خیلی ربطی به [به اندام جنسی خود اشاره میکند] ندارد، بلکه [به قلبش میزند] مربوط میشود.»
او میگوید: «من این واقعیت را در مورد یوروویژن دوست دارم که مهم نیست چه پیشینهای دارید. تا زمانی که با عشق و احترام حاضر شوید، اجازه دارید بخشی از این رویداد باشید.»
لورین درباره ستاره بودن هم فلسفهای جالب دارد: «شما میتوانید یک روز مورد علاقه باشید و روز دیگر فراموش شوید. یک روز در اوج باشید و یک روز در فرود. من یک اصل اساسی برای خودم دارم. اینکه نمیخواهم بدانم مردم چه چیزی دربارهام میگویند. چه نظرات مثبت و چه نظرات منفی.»
او ادامه میدهد: «پیروزی و شکست، تحسین و انتقاد، جزیی از زندگی هستند. این دنیا بر مبنای روز و شب، تولد و مرگ بنا شده است و هیچ استثنایی هم وجود ندارد.»
با همین جملات است که خداحافظی میکنیم و لورین برای گرفتن تاکسی از هتل خارج میشود.
تک آهنگ «تتو» از لورین اکنون منتشر شده و در دسترس است.


۲۶ سال پیش است. یکی از دوستانم فیلم «تایتانیک» را به دستم رسانده و نمیتوانم حتی از یک لحظهاش چشم بردارم. زمزمه میکنم: «رز؛ دستش را رها نکن ...» اما در میان اشکهای من، رز جسم بیجان جک را به اقیانوس میسپارد تا همراه با کشتی تایتانیک در میان آبهای تاریک ناپدید شود.
با پایان تیتراژ و پس از چند دقیقه سکوت، صدای بیرون آمدن نوار کاست از دستگاه پخش، دوباره مرا به اتاقی که در آن نشستهام باز میگرداند.
از زمان اولین اکران فیلم تایتانیک ۲۶ سال میگذرد و هنوز هر مطلبی راجع به این کشتی میبینم، ناخودآگاه داستان عاشقانه جیمز کمرون را به خاطر میآورم.

کشتی مسافربری تایتانیک اولین سفر ناتمام خود را در تاریخ ۱۰ آوریل سال ۱۹۱۲ میلادی از شهر ساوتهمپتون در کشور انگلیس به سمت نیویورک در آمریکا آغاز کرد اما پنج روز بعد با برخورد به کوه یخ در روز ۱۵ آوریل سال ۱۹۱۲در اقیانوس اطلس غرق شد.
در این حادثه حدود هزار و ۵۰۰ نفر جان باختند.
لاشه تایتانیک ۳۷ سال پیش در کف اقیانوس اطلس پیدا شد و از آن روز، دانشمندان تحقیقات بسیاری برای یافتن علت اصلی غرق شدن این کشتی انجام دادند.
در جدیدترین بررسیها، دانشمندان به کمک روشهای پیشرفته اسکن دیجیتال موفق به تهیه تصویر سهبعدی با کیفیت ۴کی (4K) از لاشه کشتی شدند.
وبسایت اسکای نیوز در گزارشی به این بررسی پرداخته است.
برای دیدن تصاویر جذاب و سهبعدی از کشتی غرق شده تایتانیک میتوانید این لینک را ببینید.
دوقلوی سهبعدی تایتانیک
اسکن دیجیتال، لاشه غرق شده کشتی را با دقتی که قبلا هرگز دیده نشده بود نشان میدهد. با استفاده از این تکنولوژی، محققان اولین ماکت دیجیتال کشتی تایتانیک را در اندازه واقعی شبیهسازی کردند.
آنها امیدوارند با استفاده از این ماکت فوقالعاده، موفق به کشف اسرار معروفترین کشتی غرق شده جهان شوند.

دانشمندان ماکت تایتانیک را «دوقلوی دیجیتال» نامگذاری کردند؛ ماکتی که با استفاده از نقشهبرداری از کشتی واقعی در عمق سه هزار و ۸۰۰ متری (۱۲ هزار و ۵۰۰ پایی) اقیانوس اطلس ساخته شده است.
جزییات نقشهبرداری به حدی دقیق است که حتی شماره سریال روی تیغه یکی از ملخهای کشتی را نیز میتوان در تصاویر دید.
تحولآفرین
پارکس استفنسون، کارشناسی که در ۲۰ سال گذشته کشتی تایتانیک را مطالعه کرده است، این پروژه را «تحولآفرین» توصیف میکند.
او میگوید: «آنچه برای اولین بار میبینیم، تصویری دقیق و واقعی از لاشه کشتی و محدوده آوار آن است. با استفاده از این تصاویر، جزییاتی را میبینیم که هیچیک از ما تا به حال ندیده است. این به من اجازه میدهد تا نور جدیدی بتابانم بر همه چیزهایی که تا به امروز آموختهام.»
استفنسون در ادامه میگوید: «اکنون ما دادههایی واقعی داریم که مهندسان میتوانند برای بررسی علت مکانیکی فروپاشی و غرق شدن کشتی از آن استفاده کنند و در نتیجه به داستان واقعی فاجعه تایتانیک نزدیکتر شوند.»
آغاز فصل جدید
این دوقلوی دیجیتال با استفاده از هفت میلیون و ۱۱۵ هزار تصویر و فیلم ویدیویی با کیفیت 4K ساخته شده است.
تصاویری که متخصصان آبهای عمیق شرکت مگلان با استفاده از دو زیر دریایی اکتشافی به نامهای رومئو و ژولیت از لاشه غرق شده گرفتهاند.

زیر دریاییها به دقت، هر میلیمتر از لاشه به دو نیم تقسیم شده و همچنین میدان زباله اطراف آن را به طول سه مایل (۸/۴ کیلومتر) نقشهبرداری کردند که برای نسل بعدی اکتشاف، تحقیق و تحلیل در مورد تایتانیک، آغازی از یک فصل جدید محسوب میشود.
تایتانیک از بُعد سوم
گرهارد سیفرت از شرکت اکتشافی مگلان که عملیات نقشهبرداری از لاشه تایتانیک را در این تحقیقات رهبری میکند، میگوید: «دوقلوی دیجیتالی، یک مدل سهبعدی فوتورئالیستی بسیار دقیق از لاشه ارائه میدهد.»
او میگوید: «این مدل برای اولین بار به افراد این امکان را میدهد تا از نمای باز، تصویر کامل تایتانیک غرق شده را ببینند. با ساخت این مدل سهبعدی، میتوانیم کشتی شکسته را به روشی کاملا جدید به تصویر درآوریم و جزییات کوچک شگفتانگیز آن را ببینیم.»
در واقع فیلم جدید تایتانیک، لاشه این کشتی را با بالاترین کیفیت به مخاطب نشان میدهد.
ریچارد پارکینسون، بنیانگذار مگلان، نتایج پروژه تیمش را حیرتانگیز توصیف میکند.
او میگوید: «در طول پروژه تایتانیک، حجم دادهای که به دست آوردیم بسیار زیاد بود. حدود هفت میلیون و ۱۵۰ هزار تصویر و حدود ۱۶ ترابایت داده جمعآوری کردیم که تقریبا ۱۰ برابر بزرگتر از دادههای هر مدل سهبعدی زیر آبی است که قبلا آزمایش شده.»
این دو قولوی سهبعدی، تایتانیکی است که تا به حال کسی آن را ندیده است.

به تازگی و در رویدادی کمسابقه، نوزادی با دیایان سه نفر در بریتانیا متولد شد. گاردین در گزارشی به روش درمانی جدیدی پرداخته است که میتواند از بروز شماری از اختلالات ژنتیکی و ارثی در جنین جلوگیری کند.
به تازگی و طی فرایندی کمسابقه، یک جنین با دیانای سه نفر به دنیا آمد. این روش درمانی جلوی انتقال بیماریهای لاعلاجی را میگیرد که طی اختلالات میتوکندری از مادر به فرزند به ارث میرسند.
این شیوه که نام آن درمان با میتوکندری اهدایی موسوم به «امدیتی» است از بافت تخمک زنان سالم اهداکننده برای درست کردن رویان با آیویاف استفاده میکند تا جنین جهشهای خطرناک میتوکندریایی را از مادر بیولوژیکیاش به ارث نبرد.
در این حالت رویان، چون اسپرم و تخمک والدین بیولوژیک دارای میتوکندری، تخمک اهداکننده را هم در خود دارند، نوزاد متولد شده با دیانای مادر و پدر خودش همراه مقدار کمی از ماده ژنتیکی (در حدود ۳۷ ژن) اهداکننده به دنیا میآید.
چنین فرآیندی با نام «نوزاد با سه والد» خوانده میشود اما در حقیقت ۹۹/۸ درصد دیانای نوزادی که با این شیوه متولد میشود از پدر و مادر بیولوژیکیاش است.

امدیتی که نام دیگر آن درمان جایگزینی میتوکندریایی است، با هدف کمک به زنان دارای اختلال میتوکندری به وجود آمد تا نوزادشان بدون احتمال به ارث بردن برخی بیماریها و اختلالات گاهی لاعلاج، متولد شود.
تا پیش از این به دنیا آوردن فرزند به شیوه معمول برای زنانی که به اختلالات میتوکندریایی مبتلا بودند نوعی قمار محسوب میشد.
احتمال داشت برخی کودکان سالم متولد شوند چون تنها مقدار کمی از میتوکندری مشکلدار را به ارث میبردند اما باقی نوزادان ممکن بود میزان بیشتری از آن به ارث ببرند و به بیماریهایی پیشرونده، وخیم و گاهی کشنده مبتلا شوند؛ همانطور که همچنان از هر شش هزار نوزاد، یک نفرشان با اختلالات میتوکندریایی متولد میشود.
نقش میتوکندری در ساختار سلول بسیار مهم است چرا میتوکندری در صورت سلامت بودن، میتواند انرژی سلولهای تشکیلدهنده اعضای بدن را فراهم کند.
ممکن است در نتیجه جهشهایی که باعث آسیب به میتوکندری میشود، تمامی اعضای بدن از مغز و قلب تا ماهیچه و کبد تحت تاثیر قرار بگیرند و اوضاع را برای کودکی که با این اختلال متولد میشود، روز به روز بد و بدتر کند.
کلینیک نیوکاسل نخستین و تنها مرکز در بریتانیاست که اکنون اجازه انجام چنین فرآیندی را در این کشور دارد.
این فرآیند مراحل بسیاری هم دارد: در مرحله اول از اسپرم پدر برای بارور کردن تخمک مادر و همچنین تخمک اهداکننده استفاده میشود و سپس مواد ژنتیکی اصلی از تخمک اهداکننده برداشته و با تخمک بارور شده زوج جایگزین میشود.

این تخمک به جای میتوکندری دارای اختلال مادر بیولوژیکی، تمام کروموزوم پدر و مادر را در کنار میتوکندری سالم اهداکننده دارد.
در مرحله بعدی هم این رویان در داخل رحم مادر جایگذاری میشود.
این فرآیند خالی از خطر نیست و در برخی موارد، میزان ناچیزی از میتوکندری غیر طبیعی، بهناچار از تخمک مادر به تخمک اهداکننده منتقل میشود که میتواند در مراحل رشد جنین چندین برابر شود.
زنانی که اختلالات جهش در میتوکندری دارند میتوانند با به سرپرستی پذیرفتن کودکان یا داشتن آیویاف با تخمک اهداکننده، صاحب فرزند شوند.
البته بریتانیا نخستین کشوری نیست که نوزادی با درمان امدیتی در آن متولد میشود.
پیش از این و در سال ۲۰۱۶، یک پزشک آمریکایی از تولد نخستین نوزاد با این روش درمانی خبر داده بود.
این فرآیند در مکزیک و برای یک مادر اهل اُردن انجام شد که پیش از انجام آن، نه تنها چهار بار سقط داشت که از دو فرزند متولد شدهاش هم یکی شش سال و دیگری تنها هشت ماه عمر کرده بود.

جف کافمن، هنرمند، نویسنده و کارگردان مستند سیاسی با نام «نسرین» است که در سال ۲۰۲۰ نامزد جایزه ویژه هیأت داوران شد. متن زیر که در وبسایت سیانان منتشر شده به قلم کافمن است که با نسرین ستوده، وکیل دادگستری و حقوق بشر و رضا خندان، فعال مدنی و همسر ستوده، مصاحبهای داشته است.
بهار سال ۲۰۱۸ بود که دو مرد در تهران، نقشهای کوچک ولی خطرناک کشیدند تا حمایتشان را از زنانی که به حجاب اجباری اعتراض داشتند، نشان دهند: رضا خندان، طراح گرافیک و همسر وکیل حقوق بشر سرشناس، نسرین ستوده و پدر دو فرزند و فرهاد میثمی، پزشک، معلم و ناشر کتابهای درسی.
رضا و میثم هزاران سنجاقسینه گرد سفید و یک ماشین دستی کوچک خریدند که جملهای با رنگ سبز و قرمز بر روی آنها چاپ میکرد: «من به حجاب اجباری اعتراض دارم.»
رضا و میثم به نوبت سنجاقسینه درست میکردند.
سنجاقسینههایشان توجه دیگر فعالان مدنی و البته مقامهای جمهوری اسلامی را هم جلب کرد.
روز ۱۳ ژوئن سال ۲۰۱۸، نسرین ستوده برای دفاع از حقوق زنانی که حجاب اجباری را از سر برداشته بودند، بازداشت شد.
چندی نگذشت که خانه و دفتر رضا و فرهاد هم مورد حمله قرار گرفت و سنجاقسینهها ضبط شد.
رضا و فرهاد هر دو به بند مردان همان زندانی که نسرین در آن زندانی بود فرستاده شدند.
رضا پس از ۱۱۱ روز حبس، با قرار وثیقه آزاد شد و نسرین سه سال در زندان ماند و سپس به دلایل پزشکی (یک مشکل قلبی که در اثر ابتلای او به کووید-۱۹ بدتر شده بود) به مرخصی استعلاجی رفت.
فرهاد که به شدت بیمار بود هم ماه فوریه ۲۰۲۳ آزاد شد. پیش از آزادی او، عکسهای بدن به شدت نحیف که در اثر اعتصاب غذای طولانی به وجود آمده بود، خشم جهانی را برانگیخت.

من نگارنده، جف کافمن و کارگردان یک مستند درباره نسرین ستوده با نام «نسرین» هستم. وقتی من و مارسیا راس، تهیهکننده مستند، عکسی از نسرین و رضا و فرهاد در روز آزادی فرهاد از زندان دیدیم، تحت تاثیر دوستی پایدار و مبارزهطلبی آنها قرار گرفتیم: در این عکس نسرین سنجاقسینه مذکور با پیام «من به حجاب اجباری اعتراض دارم» را به یقه کتش زده بود.
این عکس من و مارسیا را بر آن داشت تا صدها سنجاقسینه دقیقا به همان شکل درست کنیم تا حمایتمان را از حقوق هر زن برای انتخاب پوشش، افکار و اعمالش نشان دهیم.
تصمیم ما باعث به راه افتادن کارزاری جهانی شد.
حالا که ایران همچنان متاثر از پسلرزههای اعتراضات در واکنش به کشته شدن ژینا (مهسا) امینی ۲۲ ساله در بازداشتگاه گشت ارشاد است، من نگارنده، جف کافمن، با نسرین و رضا درباره نقشی که مردم در سراسر جهان میتوانند در این جنبش بازی کنند و این که چطور میتوانند آن را زنده نگه دارند، حرف زدهام.
جف کافمن: اعتراض به حجاب اجباری چگونه به بخشی مهم از رابطه شما تبدیل شد؟
نسرین ستوده: وقتی من و رضا آشنا شدیم برای مجلهای کار میکردیم که حول شکل دادن گفتوگو درباره مسایل اجتماعی فعالیت میکرد. در آن زمان برای مردها معمول بود که فکر کنند باید بر بدن و رفتار زنها سلطه داشته باشند.
وقتی رضا از من خواست با او بیرون بروم به او گفتم: «ببین! باید بدانی که من به حجاب معتقد نیستم.»
رضا جواب داد که (حجاب) مسالهای شخصی است و من در انتخاب این که چه میکنم آزادم. این روی تصمیم من برای ازدواج با او تاثیر زیادی داشت.

رضا خندان: من شیفته ذهن نسرین، کنشگرایی و احساس مسوولیت شهروندیاش شدم. وقتی شما به فردیت و آزادی فردی احترام بگذارید، (آن احترام) از حجاب و انتخاب لباس فراتر میرود.
من مخالفتی با زنان محجبه ندارم. من مخالف تحمیل حجاب به تمام زنان، فارغ از دین و آداب آنانم. این ( باور من) هم فقط درباره حجاب نیست. من مخالف تحمیل هر دین یا باورم.
نسرین: همین است که من رضا را دوست دارم و ۳۰ سال است او را تحسین میکنم!
جف: چرا شما و بقیه حاضرید جانتان را برای مبارزه با حجاب اجباری به خطر بیندازید؟
نسرین: پلیس زنان را از وسط خیابان جمع میکند و به باد کتک میگیرد، دستگیرشان میکند و حتی میکشد. چرا؟
حجاب اجباری درباره سلطه بر بدن زنان نیست بلکه برای در اختیار گرفتن توانایی ما برای داشتن افکار (تصمیمات) خودمان است. (حجاب اجباری) هر دو جنس را به دام میاندازد.
افرادی مثل رضا و فرهاد میثمی حاضرند برای درست کردن آن سنجاقسینهها به زندان بروند و اعتصاب غذا کنند و از ذرهذره جانشان مایه بگذارند چون حاضر نیستند ببینند که با زنان و دختران در این کشور چنین برخوردی میشود. دلیل من هم همین است. نمیتوانم رنج مردمم را ببینم.
جف: نسرین! تو صاحب یکی از آخرین سنجاقسینههای «من به حجاب اجباری اعتراض دارم» در ایران هستی (جمهوری اسلامی باقی آنها را نابود کرده است). این یکی چطوری این همه سال جان سالم به در برد و برای تو ماند؟
نسرین: روزی که برای بازداشتم آمدند رضا مشغول درست کردن همین سنجاقسینهها بود و من هم وقتی بازداشت شدم و مرا به زندان بردند یکی از همانها را به یقه کتم زده بودم.
من توی ماشین با پنج افسر، چهار افسر مرد و یک افسر زن بودم. یک افسر مرد مسنتر که کنار من نشسته بود پرسید آن چیست به سینهات زدهای و من گفتم یک سنجاقسینه درباره مخالفت من با حجاب اجباری است. مرد جوابی نداد و کلا حرفم را نشنیده گرفت.
وقتی به زندان رسیدم هنوز سنجاقسینه به لباسم بود. تمام مدت فرآیند پذیرش در زندان هم سنجاق به سینهام بود و اصلا آن را از من نگرفتند.
وقتی مرا به سلولم بردند آن را به ملافهای که دور تختم کشیدم زدم.
وقتی باقی زندانیها به دیدنم میآمدند نگاه میکردند ببینند سنجاقسینه هنوز آنجاست.
مقامهای زندان هم همینطور بودند.
سنجاقسینه تا آخرین لحظه و تقریبا سه سال در زندان اوین با من بود و وقتی من را به زندان قرچک منتقل کردند گم شد اما کسی یک دانه دیگر از اینها داشت و برای من فرستاد و من هنوز آن را به سینه میزنم.
جف: محبوبیت جهانی کارزار این سنجاقسینه چه حسی دارد؟
رضا: من که خیلی خوشحالم. جمهوری اسلامی فکر کرده بود اگر آنها را ضبط کند و ما را به زندان بفرستد جلوی پخش شدن این سنجاقسینهها را میگیرد و تمام ماجراها تمام میشود اما دستگیری ما به خبر تبدیل شد و هر کسی از ما خبر میگرفت خیلی زود میفهمید که به خاطر آن سنجاقسینهها و پیامی که روی آنها نقش بسته بوده، بازداشت شدهایم.

در نهایت هم تو (جف کافمن) و مارسیا (مارسیا راس، تهیهکننده مستند «نسرین») از ماجرا خبردار شدید و به کارزرار ما جان تازهای بخشیدید.
این که هر روز که بیدار میشوم عکس مردمی را میبینم که سنجاقسینه را به لباسشان زدهاند مرا بسیار خوشحال میکند.
در نهایت این (مبارزه) از آنچه ما فکرش را میکردیم بسیار فراتر رفت.
نسرین: طی چند سال گذشته من در زندان بودم و متوجه شدم رسانههای اجتماعی و فنآوری چقدر در مبارزه علیه سرکوب در ایران اهمیت دارد و کارزار سنجاقسینه هم بخش خوبی از آن (مبارزه) است.
تغییر واقعی از داخل آغاز میشود اما دموکراسی در بقیه جهان میتواند خلا آن در اینجا را پر کند.
متاسفانه رای دادن در ایران شوخیای بیش نیست. مقام رهبر دائمی است. رییسجمهوری هم فقط عروسک خیمهشببازی اوست. چشم ما به جهان است.
همین است که وقتی بقیه ملتها سرانشان را انتخاب میکنند، موضعگیری نامزدهای انتخاباتی درباره حقوق بشر مهم است چون آنچه آنان بکنند در نهایت بر زندگی ایرانیان تاثیرگذار خواهد بود.
مثلا وقتی من بازداشت شدم، رضا و فرهاد سنجاقسینه «من به حجاب اجباری اعتراض دارم» را درست کردند به امید این که مردم آن را به سینه بزنند. (مردم) نمیدانستند که چنین کاری چه تاثیری خواهد داشت!
ما خوشحالیم که این سنجاقسینهها راهشان را به جهان پیدا کردهاند. این فوقالعاده است.
جف: به نظر شما احتمال تغییر در ایران چقدر است؟
رضا: جنبشی که در پی مرگ مهسا امینی آغاز شد حاصل دههها سال کار و تلاش زنان و فعالان مدنی در ایران بود. بیگمان جنبش «زن، زندگی، آزادی» تاثیر شگرفی داشته اما یک آغاز قدرتمند به معنای یک پایان پیروزمندانه نیست.
بزرگترین نگرانی من این است که این جنبش به دست گروهی کوچک و صاحبنفوذ در خارج ایران که به گرد ولیعهد رضا پهلوی شکل گرفتهاند، ربوده شود. گوش رسانههای خارجی به آنهاست، آنها بسیار ثروتمند و فرصتطلب هستند و ارتباطات قدرتمندی دارند.
اما آنها از ملت ایران و فعالانی که در این جنبش فعالیت دارند منفصلاند.
ترس من عبور (ایران) از رژیم مذهبی به دیکتاتوری سکولار است.
نسرین: فکر میکنم تنها تغییر مثبت از مسیر رفراندمی آزاد و عادلانه میگذرد که طبق استانداردهای جهانی باشد و در آن هر کسی حق داشته باشد نظر خود را آزادانه ابراز کند.
بزرگترین نگرانی حاضر مسموم کردن صدها دانشآموز دختر در سراسر ایران است و این که هیچ اقدامی برای متوقف کردن آن انجام نمیگیرد.
مدارس دخترانه در این کشور صدها سال پیش با همت زنان شجاع دایر شد و پیش از آن، هیچ دسترسیای به چنین مدارسی وجود نداشت.
امروز میبینیم که دختران به دست حکومتی طالبانمانند، مسموم و مرعوب میشوند.
کلمات بیانگر عمق اندوه ما نیستند.
طی جنبش مدنی در ایالات متحده، آمریکاییها فرصت آن را داشتند تا نگاهی به خودشان بیندازند و از خود بپرسند که چگونه ملتی اجازه چنین رفتاری با سیاهپوستان را به خود میدهد؟ این همان سوالی است که ما باید در ایران از خودمان بپرسیم: چهجور جامعهای فرزندانش را به مدرسه میفرستد که آنجا مسموم شوند؟
در دراز مدت، نگرانی من از بابت آزادی و دموکراسی در ایران است. فرض بگیریم که رفراندومی آزاد و عادلانه اتفاق بیفتد. اما پس از آن چه خواهد شد؟ آیا خواهیم توانست از دموکراسیای که به دست آوردهایم پاسداری کنیم؟ امیدوارم که بتوانیم. امیدوارم.