رسواییهای شبکههای اجتماعی: الگوریتم اینستاگرام در خدمت پدوفیلها
نتایج تحقیقات مشترک روزنامه والاستریت ژورنال و محققان دانشگاهی، نشان میدهد الگوریتمهای اینستاگرام با ترویج مطالب مربوط به سوءاستفاده جنسی از کودکان، شبکهای از این حسابها را به کاربران دیگر توصیه میکنند.
این تحقیقات که با کمک پژوهشگران دانشگاه استنفورد و دانشگاه ماساچوست امهرست انجام شده است، از ضعف بزرگ الگوریتمهای توصیه محتوای اینستاگرام پرده برمیدارند.
به گفته محققان، سیستم توصیه اینستاگرام با اتصال پدوفیلها به هم، آنها را به سمت فروشندگان محتوای جنسی کودکان هدایت میکند.
این محتواها به راحتی با هشتگهایی همچون «سکس پیشانوجوانی» قابل جستوجو و پیدا کردن هستند و کاربران را به حسابهایی که آشکارا فروش سکس کودکان را تبلیغ میکنند، هدایت میکنند.
این حسابها یک مِنو برای خرید محتوا در اختیار کاربران اینستاگرام قرار میدهند که شامل فیلمها و تصاویر گوناگون با موضوعاتی مانند آسیب به خود و وحشیگری است.
هنگامی که محققان با ساخت یک حساب آزمایشی اینستاگرام، محتوای این حسابها را مشاهده کردند، الگوریتم این شبکه اجتماعی بلافاصله حسابهای مشابه دیگری را برای دنبال کردن به آنها توصیه کرد.
محققان با استفاده از برخی هشتگهای مرتبط با سکس زیر سن قانونی، بیش از ۴۰۵ حساب کاربری پیدا کردند که احتمالا به وسیله خود این کودکان گردانده میشدند و برخی تنها با ۱۲ سال سن، دهها هزار دنبالکننده داشتهاند.
در گزارش روزنامه والاستریت ژورنال آمده است: «دنبال کردن تعداد انگشتشماری از این توصیهها کافی بود تا یک حساب آزمایشی با محتوای جنسی کودکان پر شود.»
به گفته محققان، یک مشکل متا، ناتوانی این شرکت در رصد تصاویر جدید سوءاستفاده جنسی از کودکان است چون نرمافزار بررسی و رصد اتوماتیک فقط برای تشخیص عکسهایی که از پیش وجود داشتند و دست به دست میچرخیدند طراحی شده بود.
مورد عجیب دیگر این است که اگر کاربری محتوایی غیرقانونی را جستوجو کند، هشداری با این محتوا به کاربر نشان داده میشود: «ممکن است تصاویری از سوءاستفاده جنسی از کودکان در میان نتایج باشد».
اما باز هم اینستاگرام به کاربر این امکان را داده تا با کلیک روی گزینه «نتایج را نشان بده» به آن محتواها دسترسی پیدا کند.
پس از افشاگری والاستریت ژورنال، اینستاگرام بدون اینکه توضیح بدهد چنین گزینهای چرا اصلا وجود داشته است، آن را حذف کرد.
دنبالکنندگان این دست حسابهای کاربری همچنین از ایموجیهای خاص، تصاویر و اختصاراتی استفاده میکردهاند که بین خودشان میدانستند به معنای «پورن کودکان» است.
میل جنسی به کودکان که به آن پدوفیلی یا «کودککامی» گفته میشود، نوعی ناهنجاری روانی است که در بسیاری از کشورها مجازات سنگینی برای جرایم مربوط به آن پیشبینی شده است.
شرکت «متا» بهعنوان مالک پلتفرم اینستاگرام، در واکنش به نتایج این تحقیقات گفت یک کارگروه داخلی را برای بررسی موارد مطرح شده ایجاد میکند.
این شرکت سوءاستفاده از کودکان را «جنایتی وحشتناک» توصیف کرد و گفت بهطور مداوم در حال بررسی شیوههایی برای مقابله با این رویه است.
متا همچنین خاطرنشان کرد در ماه ژانویه امسال، ۴۹۰ هزار حساب ناقض قوانین ایمنی کودکان را حذف کرده و از زمان آغاز تحقیقات والاستریت ژورنال، اینستاگرام هزاران هشتگی که کودکان را به موارد جنسی مرتبط می کنند، مسدود کرده است.
بر اساس این گزارش، برخی از این هشتگها میلیونها پست داشتهاند.
اما این تلاشها نه تنها کافی نیست بلکه برای آنها دیر هم شده است.
الکس استاموس، رییس رصدخانه اینترنت دانشگاه استنفورد و مدیر ارشد سابق امنیت شرکت متا به والاستریت ژورنال گفت که این شرکت باید تلاش بیشتری در این زمینه انجام دهد.
متا همچنین تاکید کرد طی دو سال گذشته ۲۷ شبکه مربوط به حسابهای پدوفیلی و هشتگهای مرتبط با این حوزه را شناسایی کرده و از بین برده است.
به گفته او، وقتی یک تیم کوچک سه نفره از محققان دانشگاهی با دسترسی محدود میتوانند چنین شبکه عظیمی را بیابند، متا باید زنگ خطر خود را به صدا درآورد.
این تحقیقات همچنین نشان میدهند شرکت متا گزارشهای کاربران درباره درخواست حذف محتوای آزار کودکان را نادیده میگیرد.
این پژوهش همچنین به بررسی رفتار پلتفرمهای دیگری مانند توییتر و تیکتاک نیز پرداخته است اما نتایج نشان میدهند محتوای جنسی کودکان در تیکتاک چندان در دسترس نیست.
نتایج این تحقیقات درباره توییتر هم به کشف ۱۲۸ حساب منجر شده که به فروش محتوای سوءاستفاده جنسی کودکان مشغول بودند اما میزان آن کمتر از یکسوم حسابهای کشف شده در اینستاگرام است.
توییتر گرچه کاربران کمتری نسبت به اینستاگرام دارد اما در زمینه مقابله با توصیه (نکردن) حسابهای پدوفیلی به کاربران، عملکرد بهتری داشته است.
ایلان ماسک، مدیرعامل توییتر، با واکنش به انتشار این خبر و اسکرینشاتی از تیتر والاستریت ژورنال آن را «بسیار بسیار نگران کننده» توصیف کرد.
اینستاگرام بیش از ۱/۳ میلیارد کاربر دارد و در بین نوجوانها هم از محبوبیت بسیاری برخوردار است.
مقاله زیر درباره لزوم خودشناسی است که در وبسایت «مکتب زندگی» منتشر شده. در ادامه ترجمهای از این مطلب را میخوانید.
یکی از بارزترین ویژگیهای ما انسانها این است که خیلی کم ذهنمان را میشناسیم چون اگرچه ما درون خود ساکنیم، اما در بیشتر مواقع بخش کوچکی را از آن که هستیم، درک میکنیم.
گاهی به نظر میرسد دریافتن چگونگی پدیدهها در یک سیاره دیگر آسانتر از درک آن چیزی است که در چینهای مغز خودمان میگذرد.
خودناآگاهی بارها و بارها ما را غافلگیر و آشفته کرده است. در روزهای خاصی بدون اینکه دلیل آن را بدانیم، تحریکپذیر و غمگین میشویم. یا ممکن است احساس کنیم در حرفه خود گم شدهایم. آرزو میکنیم «کار خلاقانهای انجام دهیم» یا «در تبدیل شدن جهان به مکانی بهتر نقش داشته باشیم». برنامههایی مبهم که ما را در برابر برنامههای قویتر دیگران آسیبپذیر میکند.
پیچیدگیهای ذهن انسان
ایده تقسیمبندی اساسی ذهن به دو بخش خودآگاه و ناخودآگاه، دستاورد علم روانشناسی است. تقسیمبندی میان آنچه فورا در دسترس ماست و آنچه در سایه قرار دارد و ما را با علایم، رویاها، بر نوک زبان آمدنها و اضطرابها، اشتیاقها و ترسها شگفتزده میکند.
علم روانشناسی بر این امر اصرار دارد که رسیدن به بلوغ نیازمند یک انگیزه دائمی است برای شناخت آنچه در درون ما به صورت ناخودآگاه وجود دارد تا به ما را در رسیدن به تسلط بر هنر خودشناسی، کمک کند.
این است که لازم نیست خودمان را به خاطر درک ضعیف از ذهنمان سرزنش کنیم. مشکل در ساختار ذاتی مغز است؛ اندامی که در طول هزاران سال و نه با محاسبات درونی و صبورانه ایدهها و احساسات، بلکه با تصمیم گیریهای سریع و غریزی، تکامل یافته است.
چرا احساساتمان را سرکوب میکنیم؟
میزان سرکوب احساسات، باعث بخشی از ناتوانی ما در نگاه کردن به درون است.
بسیاری از موارد ناخودآگاه، آن قدر پیچیده هستند که ما از نگاه دقیق به آنها اجتناب میکنیم. برای مثال، ممکن است نسبت به افرادی که فکر میکردیم دوستشان داریم، به طرز نگران کنندهای عصبانی باشیم. ممکن است بیرحمتر و حسودتر از آن چیزی باشیم که آدمهای خوب قرار است باشند. ممکن است مجبور باشیم تغییرات بزرگی در زندگی خود ایجاد کنیم اما سهولت وضعیت موجود را ترجیح دهیم.
در دوران کودکی خیلی ماهرانه و بدون اینکه متوجه باشیم، باورهایی در مورد عادی و یا غیرعادی بودن مسائل به ما القا شده است. بنابراین از تجربه کردن آنها بازماندهایم. برای مثال: پسرها اجازه نداشتند نیاز به گریه کردن را امری عادی بدانند و دختران نیز اجازه نداشتند برخی از جاهطلبیها را از ترس خانم قلمداد نشدن، تجربه کنند.
ممکن است امروز ما چنین ممنوعیتهای سادهلوحانهای نداشته باشیم اما موارد دیگری، به همان اندازه قدرتمند، میتوانند جای آنها را گرفته باشند.
برای مثال، شاید باورهای پنهان اما قدرتمندی در سر ما فرو رفته باشد، مثل اینکه هیچ فردی قاعدتا نباید تحت تاثیر وسوسه تجربه یک رابطه جنسی قرار بگیرد یا به خاطر جداییای که سه سال پیش اتفاق افتاده، همچنان ناراحت باشد. حتی امروزه بیشتر تمایلات جنسی ما جایی در تعریف یک فرد محترم ندارند.
معمولا هنگام بروز احساسات دشوار، قسمت آگاه ذهن با مشکل مواجه میشود و ممکن است راه مناسب را نشان ندهد. ناکامی در بررسی پیچیدگیهای ذهن در واقع ما را در محافظت از تصویر آشنا از خودمان کمک میکند تا بتوانیم خودمان را یک فرد خوب بدانیم.
تلاش برای فرار کردن از خود واقعی
با وجود این نمیتوانیم برای همیشه به راحتی از دروننگری فرار کنیم زیرا بیمیلی به نگاه کردن به درون، هزینه گزافی خواهد داشت: خواستهها و احساسات بررسی نشده ما را تنها نمی گذارند. آنها صبر میکنند و خود را به صورت مسایل دیگری بروز میدهند.
احساس جاهطلبی که شناخته نشده به صورت اضطراب ظاهر میشود. حسادت به صورت تلخی و ناراحتی بیرون میزند. عصبانیت به خشم تبدیل میشود. غم و اندوه به افسردگی تبدیل میشود. موارد سرکوبشده، سیستم عصبی را تحت فشار قرار میدهند. در نتیجه ما دچار تیکهای آزار دهنده، انقباض ناخودآگاه ماهیچههای صورت، ناتوانی جنسی، ناتوانی در انجام کارها، اعتیاد به الکل یا اعتیاد به تماشای پورن میشویم.
اکثر به اصطلاح «اعتیادها»، نشانه وجود احساسات شدید و مداومی هستند که آنها را نادیده گرفته و راهی برای رفعشان پیدا نکردهایم.
بیخوابی انتقام افکاری است که در طول روز از مواجهه با آنها خودداری کردهایم.
اهمیت شناخت خود
در واقع وقتی ما با خودمان غریبه هستیم، تصمیمات بدی میگیریم. از رابطهای خارج میشویم که ممکن است کاملا کارآمد باشد. استعدادهای حرفهای خود را به موقع کشف نمیکنیم. دوستانمان را به خاطر رفتارهای ناخوشایند از خودمان دور میکنیم. حتی درکی در مورد این نداریم که چگونه با دیگران برخورد میکنیم و آنها را از خودمان بیزار یا شوکه میکنیم. چیزهای اشتباهی میخریم و برای تعطیلات جاهایی میرویم که به چیزی که واقعا از آن لذت میبریم، ربطی ندارند.
سقراط با خلاصه کردن تمام حکمت فلسفه در این دستور ساده که «خودت را بشناس»، اهمیت این موضوع را نشان میدهد.
جامعه کنونی هیچ کمبودی از افراد و سازمانهایی ندارد که بتوانند ما را در قارههای دور راهنمایی کنند اما تعداد بسیار کمی هستند که میتوانند به ما کمک کنند تا بتوانیم وظیفه مهمتر سفر به ذهن خودمان را انجام دهیم.
خوشبختانه با این حال، تعدادی ابزار و تمرین وجود دارد که میتوانند به ما کمک کنند تا به درون ذهن خود دست پیدا کنیم و از ابهامی خطرناک به سمت خودشناسیای نجاتبخش حرکت کنیم.
وبسایت کانورسیشن در مقالهای به نتایج پژوهشی پرداخته که اخیر در زمینه ارضا شدن مردان هنگام سکس انجام شده است. ترجمهای از این مقاله را در ادامه میخوانید.
سکس جوری در فیلمهای عامهپسند نمایش داده میشود که انگار برای مردان، دستکم از نظر جسمی، راحت اتفاق میافتد. اگرچه ممکن است سکس فعالیتی ساده به نظر برسد اما در حقیقت به درجه بالایی از هماهنگی بین مغز و اعضای بدن نیاز دارد.
دادههای یک پژوهش اخیر نشان میدهد از هر پنج مرد در بریتانیا، یک مرد با مشکلات نعوظ دست و پنجه نرم میکند و نیمی از مردان در گروه سنی ۴۰ تا ۷۰ سال، مشکلات نعوظ دارند.
با در نظر گرفتن چنین دادههایی، پژوهشگران کوشیدند تا با طراحی یک مدل ریاضی، واکنش جنسی در مردان را بسنجند تا تجارب جنسی آنها را ارتقا دهند.
محققان دریافتند انگیختگی روانی بیش از حد، چه پیش از سکس و چه در هنگام انجام آن، رسیدن به ارگاسم را برای مردان دشوار میکند.
تا همین اواخر علم چندان به ابعاد جسمی و روانی این مساله نپرداخته بود که در هنگام سکس چه اتفاقی برای افراد میافتد.
بخشی از این غفلت به دلیل تابویی بوده و هست که حول محور سکس شکل گرفته است.
نخستین تحقیقات در این باره اما در سال ۱۹۶۰ انجام شد. ویلیام مسترز و ویرجینیا جانسون، دو محقق آمریکایی، از بیش از ۳۸۰ زن و بیش از ۳۰۰ مرد دعوت کردند تا در آزمایشگاه به تماشای رابطه جنسی آنها با هم بنشینند.
آنان از مشاهده تغییرات فیزیولوژیک این افراد در هنگام سکس، یادداشت برداشتند.
با جمعآوری داده از بیش از ۱۰ هزار مرتبه سکس این افراد، مسترز و جانسون نتیجه پژوهششان را در سال ۱۹۶۶ در مقالهای تحت عنوان واکنش جنسی انسان منتشر کردند.
در این مقاله، مسترز و جانسون الگویی پیشنهاد کردند که طبق آن، واکنش جنسی انسان یک چرخه بود. چرخهای از هیجان، ثبات، ارگاسم و نتیجه.
مسترز و جانسون برای بررسی هر کدام از این مراحل، به تغییرات فیزیولوژیک اندامهای جنسی در کنار واکنشهای کلی مانند نفسنفس زدن، بالا رفتن نبض و فشار خون و البته مواردی مثل عرق کردن غیراختیاری بلافاصله پس از رسیدن به ارگاسم پرداختند.
گرچه دانش چندانی درباره واکنش جنسی زنان وجود ندارد اما الگوی ارائهدادهشده مسترز و جانسون درباره چرخه پاسخ جنسی در مردان از گذر زمان سربلند بیرون آمده و هنوز هم بهترین تحقیق درباره سیری است که مردان هنگام داشتن سکس میپیمایند.
تحقیقات دیگر پس از پژوهش جانسون و مسترز هم نشان داد طیف واکنشی زنان همگام سکس متنوعتر است و از آن سیر خطی (هیجان، ثبات، ارگاسم و نتیجه) که مردان هنگام سکس میپیمایند، پیروی نمیکند.
اما یکی از نقدهایی که به متد مسترز و جانسون وارد بود این بود که اجزای بُعد جسمی پاسخ جنسی را در نظر نگرفته بود.
در الگوی ریاضی، محققان پژوهش اخیر قصد کردند تا تعامل بین وجوه جسمی و روانی سکس در مردان را بررسی کنند و الگوی آنها بر اینکه سطح انگیختگی جنسی و روانی در مردان طی سکس چطور تغییر میکند، متمرکز ماند.
در این پژوهش دادههای پاسخ جسمی تحقیقات مسترز و جانسون و نتایج پنج پژوهش با افامآرآی (تصویربرداری تشخیص مغناطیسی) از سکس افرادی بین سالهای ۲۰۰۳ و ۲۰۱۱ بررسی شد. افامآرآی تغییرات کوچک در جریان خون در هنگام فعالیت مغز را بررسی کرد.
الگویی که محققان پژوهش مذکور درست کردند دو چیز را در نظر گرفت: یک اینکه تحریک روانی، وقتی کسی از نظر جسمی هیجان زده است (مثلا پورن تماشا کرده یا منتظر سکس با شریک جنسیاش است) افزایش مییابد و دیگر اینکه پس از سکس، هیجان روانی در نهایت فروکش میکند.
زیادی هیجان زده نشوید!
نتایج الگوهای پژوهش مذکور نشان داد که اگر مردی از نظر روانی زیادی هیجان زده باشد، حالا چه این هیجانزدگی به دلیل برانگیختگی روانی پیش از سکس یا در هنگام آن باشد، شانس برای رسیدن به ارگاسم کاهش مییابد.
یک توضیح محتمل برای چنین چیزی این است که وقتی کسی بیش از حد هیجان زده میشود، به همان اندازه هم زیادی بر روی عملکرد جنسی متمرکز میشود تا به ارگاسم دست پیدا کند و این میتواند باعث ایجاد اضطراب شود.
خود اضطراب یک حالت روانی ناشی از انگیختگی بیش از حد است؛ به همین دلیل، مردم میتوانند به شکل آزاردهندهای به ارگاسم نزدیک شوند ولی از لب چشمه تشنه برگردند.
راه حل چنین مشکلی این است که باید ذهن را خاموش کرد، آرام شد و اجازه داد انگیختگی روانی کاهش پیدا کند.
یک یافته دیگر الگوی تحقیق مذکور نشان داد درجات انگیختگی جسمی با تحریک روانی کاهش مییابد. اگرچه ممکن است این گفته عجیب و متناقض به نظر برسد اما با نتایج تحقیقات مبتنی بر افامآرآی ۱۵ سال پیش (که در بالا به آنها اشاره شد) مطابقت دارد.
در آن تحقیقات، ۲۱ مرد درون یک اسکنر افامآرای قرار داده شدند و از آنها خواسته شد تا خود را با فکر کردن به شریک جنسیشان یا «خود-تحریکی» به ارگاسم برسانند. نتیجه آن تحقیقات نشان داد دقیقا پیش از ارگاسم، بسیاری از قسمتهای ذهن غیرفعال میشود؛ مثلا آمیگدال یا همان بادامه مغز (که وظیفه بررسی احساسات و تحریکات آسیبرسان را دارد)، مناطق پیشانی مغز (که وظیفه تصمیمگیری و قضاوت را بر عهده دارند) و همچنین قشر حدقهای پیشانی که مسوولیت احساسات، لذت، تصمیمگیری، ارزشگذاری و غیره را دارد، همه غیرفعال میشوند.
با توجه به تمامی این اوصاف، ارگاسم «رها کردن» است؛ به این معنی که همانقدر که رهایی جسمی است، رهایی ذهنی هم هست.
مدلهای ریاضی پیشتر در فهم فرآیندهای جسمی مثل گردش خون، بیماری قلبی، سرطان، شلیک نورون در مغز و ... به کار آمدهاند و به کار بستن آنها در پدیده پیچیدهای مثل پاسخ جنسی میتواند راهگشای بهبود عملکرد جنسی و یافتن رویکردهایی جدید برای درمان نقصهای عملکرد جنسی باشد.
چه چیزی از تحقیقات نصیب زنان خواهد شد؟
زنان نسبت به مردان پاسخ جنسی متنوعی از جمله یک یا چند ارگاسم دارند.
دادههای اخیر نشان میدهد به ازای هر ۹۵ درصد مواردی که مردان دگرجنسگرا به ارگاسم میرسند، ۶۵ درصد زنان دگرجنسگرا ارگاسم را تجربه میکنند. پس گام بعدی محققان باید طراحی یک مدل ریاضی برای ارائه پاسخ جنسی زنان باشد به امید اینکه لااقل در زمینه ارگاسم، فاصله میان زنان و مردان کمتر شود.
وبسایت ژاکوبن در مقالهای تحلیلی به موضع جدید و متناقض چپگرایان آلمان در قبال جنگ اوکراین و ارسال سلاح به این کشور از سوی متحدان غربیاش پرداخته که ترجمهای از آن را در ادامه میخوانید.
در آلمان حتی چپگرایان افراطی که دیر زمانی است با قدرت سر سازگاری نداشتند خواستار فرستادن تانک و جت به اوکراین شدهاند و در غیاب یک راهحل جایگزین، خودشان هم دنبالهرو درخواست دولت برای تجهیز سلاح برای اوکراین هستند.
بین سیاستمداران چپگرای آلمان یک اقلیت کوچک اما با صدای رسا، نظر خودشان را درباره جنگ در اوکراین بیان میکنند: آنها حامیان فرستادن سلاح به اوکرایناند.
استدلال اساسی: حق دفاع برای اوکراین
یک استدلال چپگرایان حامی ارسال سلاح به اوکراین این است: شکی نیست که اشغال اوکراین به دست نیروهای روسیه نقض حقوق بینالملل است و حق دفاع برای اوکراین محفوظ است و همبستگی بینالمللی با این کشور هم به معنای دفاع از اوکراین (یا دستکم دولت فعلی آن) در حفظ چنین حقی است.
منتقدان فرستادن سلاح به اوکراین هم خواستار این هستند که دولتهای غربی از تلاشهای دیپلماتیک سازمان ملل متحد، برزیل، چین، اسپانیا و ...، برای دسترسی به یک قرارداد صلح استفاده کنند اما با ارائه چنین راهحلی، منتقدان ارسال سلاح به تسلیم شدن در برابر پروپاگاندای ارعاب پوتین متهم میشوند و اینکه به نظر میرسد آنها اوکراین را به حال خودش رها کردهاند تا تسلیم شود و در حقیقت یک سیاست کجدار و مریز در پیش گرفتهاند.
بیشتر حامیان فرستادن سلاح به اوکراین معمولا هرگز به پیامدهای ممکن و ناخواسته اعمال خودشان فکر نمیکنند اما نتیجه (عدم عاقبتاندیشی) در مورد حمله روسیه به اوکراین بسیار جدی است و با توجه به غلبه روسیه در جنگ اوکراین و رو کردن انواع سلاح جنگی مسکو در خاک این کشور، در نهایت حساب وکتاب عاقبت این جنگ ممکن نیست و خطر یک جنگ جهانی سوم هستهای در خارج مرزهای اوکراین هم وجود دارد.
وارد نبودن استدلالات چپگرایان آلمان
جالب اما رنگ عوض کردن چپگراها از زمان وقوع جنگ اوکراین است و کشف ناگهانی این که چطور دولتی که قابل قبول آنها نبود حالا میتواند ابزار پیشبرد سیاستهایشان باشد.
اوکراین یک انقلاب آنارشیستی-کمونیستی نیست که در حال دفاع از خودش در برابر فاشیسم باشد و یک مدل دموکراتیک جدید در خاورمیانه هم نیست. دولت اوکراین از نظر مالی و نظامی کاملا وابسته به غرب است و دولتی است که به زحمت از کشور همسایهاش روسیه، کمتر خودکامه و کمتر اولیگارشی-کاپیتالیستی است.
در اوکراین فعالیت احزاب اپوزیسیون سوسیالیست و کمونیست حتی پیش از شروع جنگ هم به عنوان احزاب «حامی روسیه» ممنوع شده بود.
همنوازی چپگرایان آلمان با حاکمان
به طور کلی به ساز دولت رقصیدن چپگرایان آلمان مبنی بر فرستادن سلاح به اوکراین عجیب است و برای این درخواست، گروههای چپگرا و چپگرای افراطی در آلمان باید بتوانند با ارزیابی دولت آلمان و آمریکا همسو شوند.
این دو کشور حمله روسیه به اوکراین را «تضاد ارزشها» میدانند که در آن اوکراین در در دفاع از «آزادی و دموکراسی» غرب در برابر «خودکامگی شرقی» ایستاده است.
توجیه چپگرایان این است که در جنگ اوکراین با روسیه، باید با فرستادن سلاح به اوکراین با این کشور همبستگی نشان داد و از حاکمیت آن دفاع کرد. این نشان میدهد که چطور منطق نیروی نظامی به تفکر چپگرا رخنه کرده است و شاهدی بر این مدعاست که آنان که از راهبردهای ارتشی و نظامی به دورترین هستند، شدت و حدت بیشتری برای اعمال راهحلهایی وابسته به زور ارائه میدهند، آن هم در حالی که افسران نظامی ارشد درباره توهم راهحل نظامی در اوکراین هشدار میدهند.
تجربیات پیشین تاریخی درباره آلمان نشان میدهد اگر کشوری مورد حمله قرار بگیرد، اجبار اخلاقی برای تامین سلاح از سوی این کشور وجود ندارد و نظر آنالنا بربوک، وزیر امور خارجه آلمان هم چیزی جز این نیست.
ماجرا آنجایی مشکلدار میشود که بر اساس همین استدلال، دولت آلمان به مردم یمن (برای مقابله با عربستان سعودی) و کردهای شمال سوریه و شمال عراق هم (برای مقابله با ترکیه) سلاح بفرستد.
سیاست خارجی همسو ارزش-محور؟
اما نمیبینیم که دولت آلمان تصمیم به (فرستادن سلاح به یمن و کردهای شمال سوریه و شمال عراق) گرفته باشد و در همان حال هم از اینکه چنین راهحلهایی (فرستادن سلاح به اوکراین) را «سیاست خارجه در راستای ارزشها» بخواند ابایی ندارد.
اغلب چپگرایان آلمان که حالا همراستا با دولت آلمان از «حق دفاع شخصی» اوکراین و فرستادن سلاح میگویند، در همان حال هم استاندارد دوگانه و ریاکاری غربی را تقبیح میکنند که البته این دو کنار هم، واقعا با هم جور در نمیآیند.
اینکه چپگرایان در عمل از دولت چیزی مثل فرستادن سلاح طلب میکنند عجیب است چون کلا وجود همان دولت را در نظریه رد میکنند.
همچنین چپگرایان خواستار تحریم هم میشوند و گرچه تحریم ابزار معمول سیاست خارجی است اما این هم در تناسب و تجانس با باقی موارد نیست و اعمال تحریم تنها موقعی منطقی است که یکنوع یکدستی (در قبال باقی موارد در جهان) درباره آن اعمال شود.
جوابهای ناخوشایند!
در واکنش به تمامی این تناقضات، وقتی از چپگرایان آلمان در این باره پرسیده شود که چرا از فرستادن سلاح به اوکراین حمایت میکنید ولی آن را به یمن یا مناطق کردنشین شمال سوریه و عراق نمیفرستید، چه جوابی دارند؟
تنها دو پاسخ احتمالی به این پرسش وجود دارد: یکی اینکه چنین درخواستی از سوی چپگرایان صرفا مبتنی بر نژاد است. اینکه اوکراینیها سفیدپوست و مسیحیاند و طبق همین استدلال، ارزشهای برتری نسبت به مسلمانان غیرسفیدپوست دارند (این احتمال پایین است) و دو اینکه، این سیاست که چپگرایان آلمان در پیش گرفتهاند شبیه همان دولت کاپیتالیستی شده که تقبیحش میکردهاند.
و جواب هر کدام باشد، باید چپگرایان آلمان را حسابی معذب کند.
جوییش کرونیکل در گزارشی اختصاصی بر طبق یافتههای این نشریه، به همکاری دانشگاههای بریتانیا با رژیم جمهوری اسلامی در توسعه فنآوریهایی پرداخته که میتواند در ساخت پهپاد و جت جنگی استفاده شود.
برخی نمایندگان پارلمان بریتانیا درباره این افشاگریها اظهار نگرانی عمیق کردند و سخنگوی دولت بریتانیا گفت که دولت این کشور همکاریهایی که امنیت ملی کشور را به خطر بیندازد، نمیپذیرد.
دستکم ۱۱ دانشگاه در بریتانیا از جمله دانشگاه کمبریج و ایمپریال کالج لندن، در تحقیقات مذکور مشارکت داشتهاند.
صادرات نظامی و تکنولوژی «دومنظوره» از بریتانیا به ایران ممنوع است و این کشور اخیرا تحریمهای جدیدی علیه افراد جمهوری اسلامی و سازمانهایی که پهپادهای انتحاری به روسیه میفرستند نیز اعمال کرده است.
وجود زرادخانه پهپاد و موشک جمهوری اسلامی، دولت بریتانیا را تحت فشار فزاینده قرار داده تا سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را گروهی تروریستی اعلام کند.
نظر به تمامی این موارد، جوییش کرونیکل میتواند افشا کند در یکی از پروژههای مذکور، محققان در بریتانیا برای پیشرفت موتور بهبود اوجگیری، سرعت و دوربرد بودن پهپاد همکاری داشتهاند. پروژههایی که تامین مالی آنها با جمهوری اسلامی بوده است.
یک دانشگاه دیگر در بریتانیا هم با محققانی ساکن ایران برای امتحان کردن سیستم پیچیده کنترل جدید موتور جت به منظور افزایش قابلیت مانور و زمان پاسخ دادن آن در «کارکردهای نظامی» همکاری داشته است.
دیگر پژوهشگران ساکن بریتانیا هم برای استفاده از وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین با جمهوری اسلامی همکاری کردهاند.
نمایندگان مجلس بریتانیا خواستار بررسی این موضوع شدهاند که چنین تحقیقاتی چطور در خاک این کشور و با وجود تحریمهای سفت و سخت بریتانیا علیه جمهوری اسلامی اتفاق افتاده است.
لرد پولاک، رییس افتخاری «دوستان محافظهکار اسرائیل» گفت: «روشن است که سپاه پاسداران برنامه پهپادی جمهوری اسلامی را کنترل میکند و روسها در جنگی که [ولادیمیر] پوتین به راه انداخته، از این سلاحها علیه اوکراین استفاده میکنند.»
پولاک گفت اینکه پای سپاه پاسداران به دانشگاههای بریتانیا رسیده مدرک دیگری دال بر این است - البته نه اینکه واقعا مدرکی لازم باشد - که سپاه پاسداران باید خیلی وقت پیش تروریستی اعلام میشد.
دیوید لمی، وزیر امور خارجه در سایه بریتانیا هم پژوهش جوییش کرونیکل را «عمیقا نگرانکننده» خواند و خواستار تحقیقات فوری دولت بریتانیا درباره احتمال نقض تحریمها در پروژههای مذکور شد.
دیوید دیویس، نماینده حزب محافظهکار پارلمان بریتانیا نیز در واکنش به یافتههای جوییش کرونیکل گفت اعمال تحریم، اگر دولتی که تحریم میکند آن را به درستی اعمال و رصد نکند، فایدهای ندارد.
دیویس در ادامه گفت که نباید برای پژوهشگران در دانشگاههای بریتانیا مقدور باشد به رژیم جمهوری اسلامی در غنیسازی سیستم تسلیحاتیاش کمک کنند: «تسلیحاتی که ممکن است بر ضد متحدان ما و حتی سربازان خود ما به کار گرفته شود.»
در میان دانشگاههایی که با جمهوری اسلامی همکاری کردهاند دانشگاه کرنفیلد بریتانیا هم قرار دارد که یک موسسه تحقیقاتی متخصص در علوم هوافضا و مهندسی است و با نیروی هوایی پادشاهی بریتانیا همکاری تنگاتنگی دارد.
محققان کرنفیلد و دیگر دانشگاههای بریتانیا مقالههایی پژوهشی را که خودشان اذعان دارند میتوانند کاربرد نظامی هم داشته باشند، با همکاری پژوهشگران در دانشگاههای ایران نوشتهاند. دانشگاههایی که بریتانیا، آمریکا و اتحادیه اروپا آنها را تحریم کردهاند.
یکی از یافتههای کلیدی جوییش کرونیکل، پژوهش مشترک احمد نجاران خیرآبادی، پژوهشگری در ایمپریال کالج لندن و محققان دانشگاه فنی شاهرود و دانشگاه فردوسی مشهد است.
این پژوهش به جزییات کارکرد موتور پهپاد از جمله پهپاد شاهد ۱۳۶ پرداخته که روسیه از آنها برای حمله به اهداف اوکراینی استفاده میکند.
در این تحقیق آمده است که در دنیای مدرن، وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین به خاطر فواید مهم و اساسیشان کاربرد گستردهای دارند و نقش مهمی در امور نظامی بازی میکنند.
هزینه این پژوهش که در ماه مارس سال ۲۰۱۹ منتشر شد از سوی وزارت علوم، تحقیقات و فنآوری جمهوری اسلامی تامین شده است.
وزیر اسبق این وزارتخانه، کامران دانشجو و معاون فعلی آن محمد نوری، هر دو در لیست تحریمهای بریتانیا قرار دارند.
فرزین ندیمی، پژوهشگر موسسه واشینگتن، گفت که پژوهش ایمپریال کالج میتوانسته کاربردهای نظامی مهمی داشته باشد و موتوری که در آن تحقیق مورد بررسی قرار گرفته میتواند در پهپادهای کوچکتر هم استفاده شود.
یک تحقیق مهم دیگر هم پژوهشی مشترک بین دانشگاه کرنفیلد و دانشگاه علم و صنعت ایران است.
بهرغم ارتباط تنگاتنگ با وزارت دفاع بریتانیا، دانشگاه کرنفیلد هم «کاربردهای نظامی» سیستمهای پیشرفته نظامی تحت عنوان «سامانه کنترل فازی» را به همراه محققان ایرانی بررسی کرده است.
در پژوهش منتشر شده آنها در سال ۲۰۲۱ آمده است که این سامانه کنترل باعث میشود موتور قابلیت مانور بهتری داشته باشد و این وجه مهمی برای کاربردهای نظامی و وسایل نقلیه هوایی بدون سرنشین است.»
این پژوهش را سهیل جعفری، استاد مدیریت و کنترل توربین گاز در دانشگاه کرنفیلد و سید جلال محمد دولابیفرد، استادی ساکن تهران انجام دادهاند.
دکتر جعفری هم پیشتر استاد دانشگاه صنعتی شریف بوده که این دانشگاه از سال ۲۰۱۲ و به دلیل ارتباط با برنامه هستهای جمهوری اسلامی در لیست تحریم بریتانیا قرار دارد.
فرزین ندیمی گفت که دانشگاههای ایران از نیمه دهه ۸۰ میلادی، «نقش مهمی» در برنامه ساخت پهپاد جمهوری اسلامی بازی کردهاند.
او گفت دانشکدههای مهندسی پول خوبی برای تحقیقات پهپادی دریافت کردهاند و سپاه پاسداران هم سالهاست به پژوهشهای مرتبط با پهپاد اولویت داده و تقریبا تمامی دانشگاهها با سپاه و وزارت دفاع به منظور انجام تحقیقات نظامی مرتبط قراردادهایی امضا کردهاند.
قوانین مرتبط با تحریم در بریتانیا انتقال تکنولوژی نظامی و دومنظوره به ایران یا هر فرد مرتبط با آن را ممنوع کرده و هر کمکی به فنآوری در توسعه، تولید، مونتاژ و آزمایش فنآوری و هر خدمات فنی دیگر را هم ممنوع کرده است.
مجازات فراهم کردن این امکانات برای هر فرد یا نهادی در ایران یا مرتبط با جمهوری اسلامی به عنوان یک جرم، میتواند تا هفت سال زندان داشته باشد.
بر اساس تحلیل هزاران مقاله منتشر شده در ژورنالهای علمی از سال ۲۰۱۷ تا کنون، جوییش کرونیکل به صدها پروژه دست پیدا کرده که در آن محققان در دانشگاهها و موسسات بریتانیا با دانشگاههایی در ایران که به علت ارتباطشان به برنامه هستهای جمهوری اسلامی در لیست تحریم بودهاند، همکاری داشتهاند.
بسیاری از این تحقیقات ربطی به امور نظامی ندارند اما حقوقدانان معتقدند همکاری با ایرانیان این دانشگاهها، حتی در امور غیرمرتبط به مسایل هستهای نیز ممکن است قوانین تحریم را نقض کرده باشد.
طبق این قوانین، شهروندان و ساکنان بریتانیا نباید در اعمالی درگیر شوند که منافع «مستقیم و یا غیرمستقیم» برای یک فرد یا نهاد در لیست رسمی تحریمها داشته باشد. این ممنوعیت شامل «مالکیت فکری» نیز میشود.
یکی دیگر از تحقیقاتی که جوییش کرونیکل به آنها دست پیدا کرده یک پژوهش است که ابوالفضل آذرنیا، محققی در دانشگاه شریف در سال ۲۰۱۹ و در حوزه صنایع هوافضا نوشته است.
در بین کسانی که در نوشتن این مقاله با او همکاری داشتهاند نام محققانی از دانشگاه ایمپریال کالج لندن و لیورپول هم به چشم میخورد.
صنعت هوافضای جمهوری اسلامی که هلیکوپترهای نظامی، هواپیماهای حملونقل و جت جنگی میسازد، از سال ۲۰۱۰ تحت تحریمهای بریتانیا قرار گرفته است.
جوییش کرونیکل به بیش از ۲۰۰ مقاله دست پیدا کرده که محققان دانشگاه «شهید بهشتی» و پژوهشگران ساکن بریتانیا با یکدیگر نوشتهاند. یکی از این مقالات در حوزه مخابرات و استراق سمع را چند محقق ساکن ایران در همکاری با ذبیح قاسملویی، استاد دانشگاه نورثآمبریا که سردبیر ژورنال علم و صنعت کابردی بریتانیا نیز هست، نوشتهاند.
دانشگاه «شهید بهشتی» ایران هم از ماه می سال ۲۰۱۱ در لیست تحریمهای بریتانیا بوده است.
اینها همه در حالی است که صنعت تسلیحاتی جمهوری اسلامی از جمله موشکهای بالیستیکی میسازد که ممکن است روزی علیه اسرائیل استفاده شود.
ممکن است فکر کنیم افرادی که ما آنها را موفق میپنداریم هرگز احساس تنفر از خود را تجربه نکردهاند. با دیدن این افراد ما احتمالا از خودمان میپرسیم چگونه ممکن است آنان انزجار از خود را تجربه کرده باشند؟ مقالهای در اینباره بخوانید که در وبسایت «مدرسه/مکتب زندگی» منتشر شده است.
آدمهای موفق همانها هستند که همیشه در امتحانات فوقالعاده خوب عمل میکنند، مورد تحسین معلمان هستند و از بهترین دانشگاه ها پذیرش میگیرند. کسانی که وارد دانشکدههای حقوق و پزشکی میشوند و بعد با افتخارات زیاد مدرک فارغالتحصیلی خود را میگیرند و کسبوکارهایی پررونق راه میاندازند. کسانی که در نقاط اعیانی شهر زندگی میکنند، صبحها زود بیدار میشوند و قبل از شروع یک روز پر از جلسات مهم، صبحانه سالم خود را آماده می کنند.
به جز افرادی که دچار از خودبیزاری شدید هستند، به ندرت کسی برای تحت تاثیر قرار دادن اطرافیان باعث رنج و زحمت خودش میشود.
افراد موفق با وجود همه دستاوردهایشان و فارغ از هر گونه تحسین، توجه یا تمایزی، نمیتوانند کافی بودن خود واقعیشان را قبول کنند. از نظر بسیاری از آنها صرف «بودن» هرگز کافی نیست و حق وجود داشتن هر فرد با تلاش مداوم او توجیه میشود. تلاشهای دائمی این افراد حاکی از شک و تردید پایانناپذیر و نهان در وجودشان است که گمان میکنند به اندازه کافی خوب نیستند.
طبق استانداردهای آنها، هیچ وقت و مهلت اضافیای وجود ندارد. اوقات فراغت به دقت از تقویم این افراد حذف شده و شاید سالها گذشته باشد از آخرین باری که اینگونه افراد از یک روز فراغت، لذت برده باشند.
آنان در اکثر مواقع اگر لحظهای دستشان به کاری بند نباشد، دچار اضطراب میشوند و از خود میپرسند:« قرار بود چه کاری انجام دهم؟ چه چیزی را فراموش کردهام؟»
تاثیر افراد موفق بر جوامع
شکی نیست که جهان مدیون افراد موفق است. آنها همان کسانی هستند که آسمانخراشها را می سازند و به کاوش سیارات میپردازند، بازار سهام را زیر و رو میکنند و کسبوکارهای جدید راه میاندازند. فیلم میسازند و کتاب می نویسند. بدون وجود این افراد بسیاری از نیازهای جهان برآورده نمیشد و نمیشود.
احترام ما برای این افراد اما نباید مانع درک این موضوع شود که راه و روش آنها برای زندگی، هزینههایی گزاف بر جوامع تحمیل میکند؛ ثروت ملتها بر اساس مشکلات روحی افراد جامعه ساخته شده است.
انگیزه اصلی افرادی که موفقیتهای زیادی کسب کردهاند نه صرفا از روی استعداد، خلاقیت، انرژی یا مهارت (گرچه تمامی این موارد در نهایت دخیل هستند) است بلکه از یک احساس شرم اولیه در مورد خودشان سرچشمه میگیرد. آنها برای فرار از تحقیر خود واقعیشان نیاز به پوشیدن جامه موفقیت دارند.
جای تعجب نیست که تلاشهای آنها اغلب برای شکست دادن و پنهان کردن خود واقعیشان است.
هر چند ممکن است برای مدتی طولانی به نظر برسد آنان دنبال پول، قدرت، تحسین و تمایز هستند اما همه این تلاشها و دستاوردها صرفا جایگزینی برای خلا اساسی نهان در وجودشان است که همان «احساس عدم شایستگی» رخنه کرده در آنان است.
این گسست، بیمیلی و غم غریبی است که ممکن است حتی در برخی لحظات بزرگترین پیروزیها با این افراد همراه باشد.
در نهایت افراد موفق به هر دستاوردی هم که برسند احتمالا در روزها و سالهای پس از آن احساس پوچی میکنند چون با سردرگمی به این نتیجه میرسند هر چند به موفقیتهایی دست یافتهاند اما هیچ کدام از این موارد برای فرونشاندن درد و بیقراری درونیشان کافی نبوده است.
شکست برای آرامشی پایدار
اگر افراد موفق در نقطهای از مسیر زندگی خود دچار شکست شوند، مثلا در اثر یک ورشکستگی، رسوایی یا رکود اقتصادی غیرمنتظره زمین بخورند، میتوان آنها را تا حدودی خوششانس حساب کرد. اگرچه ممکن است به دنبال این شکست دچار فروپاشی ذهنی شوند و از فعالیت باز بمانند اما در عین حال این شکست میتواند بارقهای از امید به همراه داشته باشد چون میتواند فرصتی باشد تا این افراد را متوجه تلاش بیثمرشان برای پنهان کردن وحشتشان از دوستداشتنی نبودن (از طریق کسب موفقیت) بکند.
در پی شکست این فرصت وجود دارد که این افراد با ترس درونیشان با روشهای واقعبینانهتر و موثرتری مقابله کنند. درک این موضوع زمانی شدنی است که افراد موفق، متوجه شوند در تمام مدت درگیر بازی اشتباهی بودهاند و مشکل واقعی هرگز ربطی به کمبود دستاوردها نداشته بلکه این خلا درونی، از باور غلط آنان به موفقیت سرچشمه میگرفته است.
چنین معیارهایی درباره کسب موفقیت به توهم جمعی جوامع ما مربوط میشود؛ اینکه ما آنچنان مشتاقیم به چنین موفقیتهایی افتخار کنیم که از وجود زخم عمیقی که محرک اصلی تلاش پایانناپذیر این افراد هستند، غافل میشویم.
اگر در درک این موضوع تلاش کنیم و به افراد فوق موفقی که از خودشان بیزار هستند نیز این اطمینان را بدهیم که آنها در هر حال و فارغ از موفقیتهایشان ارزش دارند که مورد محبت قرار بگیرند، دنیا جایی سادهتر اما به مراتب شادتری خواهد بود.