کامبیز غفوری، روزنامهنگار در مصاحبه با ایراناینترنشنال به برخی گمانهزنیها و شایعات در خصوص کشته شدن ابراهیم رئیسی پرداخت و گفت وقتی حکومتی ۴۵ سال جنایت میکند و در مورد این جنایات دروغ میگوید، طبیعی است که مردم روایت این حکومت را در مورد رویدادهای مختلف نپذیرند.
او افزود ما هنوز نمیدانیم احمد خمینی و اکبر هاشمی رفسنجانی چطور مُردند یا چرا رسانههای نزدیک به سپاه پاسداران در ساعات ابتدایی ناپدید شدن رئیسی اعلام کردند او به سلامت فرود آمده و ادامه مسیر را با خودرو پیموده است.
مهدی اصلانی، فعال حقوق بشر، از زندانیان سیاسی دهه ۶۰ و جان به در برده از اعدامهای سال ۶۷ در گفتوگو با ایراناینترنشنال به بررسی گزینههای پیشنهادی شورای شهر تهران برای نامگذاری یکی از خیابانها یا معابر اصلی پایتخت به اسم ابراهیم رئیسی پرداخت.
او یکی از موارد پیشنهادی را خیابان خاوران از میدان خراسان تا سهراه افسریه خواند و گفت: «این مصداق ضربالمثلی است که میگویند قاتل به محل جنایتش برمیگردد.»
اصلانی ادامه داد: «خاوران تفاهم وجدانهای زخمخوردهای است که در آن طی تابستان حدود چهار دهه قبل، با حکم ابراهیم رئیسی جان چندین هزار جوان گرفته شد و حالا قاتل را به محل جنایتش باز میگردانند.»
این فعال حقوق بشر تاکید کرد: «این مچاندازی بین مردم و حکومت خوف، بیتردید به پیروزی مردمی منجر خواهد شد که هدفی جز دادخواهی عادلانه ندارند.»
اصلانی با اشاره به شادمانی مردم از کشته شدن رئیسی، آن را «نه ستایش مرگ» بلکه «ابراز شادی از مرگ یکی از نمادهای تباهی مطلق در حکومت خوف» توصیف کرد.
حسین آرین، تحلیلگر امور نظامی و راهبردی به ایراناینترنشنال گفت معلوم نیست که بالگرد بل-۲۱۲ حامل ابراهیم رئیسی، واقعا سیستم فرستنده مکانیاب اضطراری «ایالتی» را داشته است یا نه؟
به گفته او، این سیستم در صورت وقوع سانحه معمولا برای ۷۲ ساعت سیگنال کمک را در باند ویاچاف و یواچاف میفرستد: «حتی در صورتی که بالگرد فاقد چنین سیستمی باشد، با توجه به عالیرتبه بودن سرنشینانش میتوانند ایالتی را روی بالگرد بگذارند و در صورت وقوع سانحه، آن را به کار بیندازند.»
آرین با طرح احتمالات مختلف گفت: «این امکان هم وجود دارد که چنین دستگاهی روی بالگرد وجود داشته ولی به دلیل ضربه بسیار شدید ناشی از برخورد با کوه، متلاشی شده و باطری آن از بین رفته باشد.»
مجید گلپور، محقق و مشاور روابط ایران و اروپا در گفتوگو با ایراناینترنشنال، به بررسی تسلیتگویی هماهنگ مقامهای اروپایی و آمریکایی در مورد مرگ ابراهیم رئیسی و همراهانش پرداخت.
به گفته او، این پیامهای تسلیت در حالی برای جمهوری اسلامی ارسال شد که آمریکاییها و اروپاییها تمام پروندههای رئیسی را در دست دارند.
گلپور تاکید کرد: «آنها در محافل دیپلماتیک در بسته میگویند برای پایین آوردن سطح تنشها ابراز همبستگی میکنیم و امیدوارند با این روش، راه را برای مذاکرات هستهای و برجام-۲ باز کنند.»
به گفته این محقق و مشاور روابط ایران و اروپا، باید تمام خبرها را با دقت بررسی کرد و از صحت آنها مطمئن شد زیرا ایران میتواند آبستن تحولات و نابسامانیهای بسیاری بشود.

با مرگ ابراهیم رئیسی، رییس دولت سیزدهم، بخشی از تحلیلها درباره تحولات پیشِ روی ایران بر مساله جانشینی رهبر فعلی جمهوری اسلامی متمرکز شده است. این روند گذار اما تحت تاثیر فضای حکومتی خاکسپاری چند روزه رئیسی در شهرهای مختلف، به حاشیه رفته است.
روز سهشنبه یکم خرداد، مراسم افتتاحیه دوره ششم مجلس خبرگان رهبری در غیاب ابراهیم رئیسی، یکی از اعضای این مجلس برگزار شد.
مجلس خبرگان رهبری احتمالا در آیندهای نه چندان دور محل تصمیمگیری برای انتخاب جانشین علی خامنهای خواهد بود.
در این مراسم احمد علمالهدی، پدر همسر رئیسی و از چهرههای تندروی حامی حکومت هم غایب بود چرا که در کنار تابوت دامادش در تبریز به سر میبرد.
در غیبت آنها، ۵۵ عضو خبرگان به محمدعلی موحدی کرمانی برای یک دوره ریاست دستکم دو ساله بر این نهاد رای دادند.
تحلیلهای رسانهها و ناظران سیاسی در ماههای اخیر به خصوص در میانه برگزاری انتخابات خبرگان و با وجود بیتوجهی افکار عمومی، معطوف به شیوه نقشآفرینی این نهاد بالادستی و حاکمیتی پس از مرگ احتمالی خامنهای بوده است که حالا وارد فاز تازهای میشود.
اما چرا موحدی کرمانی برای این جایگاه انتخاب شد؟
او از روحانیون حلقه مرکزی مورد اعتماد جمهوری اسلامی و رهبر آن است، سابقه انتقاد یا موضعگیری علیه حکومت نداشته و همواره جایگاه امن خود را در حلقه «معتمدان نظام» حفظ کرده است.
این عضو جامعه روحانیت مبارز، برای اثبات تعهد خود به حکومت در انتخابات دوره قبلی خبرگان که نامش در فهرست اصلاحطلبان هم قرار گرفته بود، گفت: «باید بگویم که من انقلابی و ولایی و اهل اصول هستم. کسانی که اسم بنده را در لیستهایشان میآورند، میدانند من مواضعم چیست. شنیدهام که این اصلاح طلبان هم اسم من را در لیستشان گذاشتهاند. من راضی به زحمتشان نبودم.»
این روحانی تندرو با نگاهی سخت و محافظهکارانه در زمینه سیاسی و مدنی معتقد به محدودیتهای شدید برای جامعه است و نگاهی نزدیک به مواضع خامنهای دارد.
موحدی کرمانی حتی چند قدم از خامنهای جلوتر رفته و خواستار «حرام» شدن پیامرسان تلگرام و اعمال سانسوری مثل چین در فضای مجازی ایران شده است.
علاوه بر این، او همیشه خط سیاسی خود را با رهبر جمهوری اسلامی تنظیم کرده است؛ چه در حمایت از ممنوعیت واکسن کرونا، چه پیشتازی در توجیه حمله مستقیم به تلآویو، چه در مخالفت با تصویب افایتیاف و چه موضوعات دیگر.
موحدی کرمانی ۹۳ ساله به جای احمد جنتی ۹۷ ساله بر کرسی ریاست خبرگان تکیه زد.
او قبلا تاکید کرده بود که «ولایتمدار و انقلابی» است و خامنهای را «نایب امام زمان» میداند.
با حضور موحدی کرمانی در راس خبرگان، در این مقطع دو نکته میتواند قابل توجه باشد:
اول اینکه با توجه به سن بالایش و احتمال کمتر توافق نهادهای نظامی و امنیتی تعیینکننده روی چهرهای مثل او برای رهبری، ریسک رقابت یک گزینه محتمل با گزینههای مطرح دیگر از جمله مجتبی خامنهای برطرف شده است.
همانگونه که جنتی در ریاست خبرگان تا کنون هر گونه احساس خطری را از جانب این نهاد مدیریت میکرد احتمالا از این پس نیز موحدی کرمانی چنین نقشی خواهد داشت.
از سوی دیگر نیز خامنهای و نهادهای تعیینکننده زیرمجموعه موحدی کرمانی، فردی معتمد و گوش به فرمان را در راس نهادی دارند که قرار است با رای اعضایش رهبر آینده انتخاب شود.
حالا با حذف رئیسی در اثر سقوط بالگردش، بحثهای مربوط به جانشینی کمی «شسته و رفتهتر» شده و بیش از پیش امکان مدیریت دارند.
با خارج شدن یک گزینه از گردونه، احتمالا تحلیلها هم بیش از پیش بر نقش مجتبی خامنهای معطوف خواهند شد.

آیا سقوط هلیکوپتر حامل ابراهیم رئیسی اتفاقی بود و آیا رویدادهای پیش روی جمهوری اسلامی «اتفاقی» خواهند بود؟
تنها هنگامی میتوانیم پیشآمده را اتفاقی بدانیم که به زمان همچون فرایندِ دگرگشتِ آنچه هست، بیندیشیم. یعنی بیندیشیم که آنچه ناگهان آشکار میشود، در آنچه هست به گونهای منطقی یا بالقوه نبوده، بلکه بهخودی خود دگرگون شده است.
اما در کشورِ امام زمان که خدا از دهان رهبرش حرف میزند، آن چه پیش میآید چیزی نیست مگر بالفعل شدن امکانهای از پیش رقمخورده. پس اتفاقی نمیافتد و اگر هم افتاد، میتوانیم به اتفاقی بودنش شک کنیم.
اگر از عالم لاهوت فرود بیاییم و پا به عالم ناسوت بگذاریم و بپذیریم که در راستای دکترین «نگاه به شرق»، حکومت اسلامی همچون حکومتی مافیایی، از شیوههای دستگاه مافیایی کلانتری یعنی رژیم پوتین گرته برمیدارد، این شک هم بیشتر پا سخت میکند. پس به همان اندازه که میتوان به اتفاقی بودن سقوط هواپیمای پریگوژین شک کرد، اگر رویکرد مافیایی رژیم جمهوری اسلامی را در جداییناپذیریاش از ادعای خامنهای ببینیم که کردار خود را منطبق با خواست الهی میداند، میتوان به اتفاقی بودن مرگ ابراهیم رئیسی هم شک کرد و آن را به مجموعه مرگهای مشکوک دیگری افزود که تاریخ جمهوری اسلامی با آنها گره خورده است.
اینمیان آنچه این شک را قویترمیکند، دورخیزی است که رئیسی، به امید رسیدن به بالاترین جایگاه در حکومت اسلامی از چندی پیش آغاز کرده بود و همه میدانند که فواره -اگر بتوان او را به فواره تشبیه کرد- چون بلند شود، سرنگون میشود. هرچند این مثل شاید دلخوشکنکی بیشتر نباشد که با دیدن بلندی روزافزون اقبال خصم آن را بر زبان میآوریم، اما سرنگونی بالگردی که او را از سد «قیز قلعهسی» به تبریز میرساند، کاربرد این زبانزد را روامیدارد؛ همچون روا بودن کاربرد آن برای سرنگونی پیشاپیش رقمخورده هواپیمای پریگوژین. این آخری پس از عرضاندام در برابر پوتین به چنین سرنوشتی دچار شد. آیا رئیسی هم چنین کرده بود، یا خیال چنین کاری را در سر میپخت؟
عضویت رئیسی در هیات رسیدگی به وضعیت زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، معروف به «هیات مرگ»، سکوی پرش پیشرفت اودر سلسله مراتب دستگاه حکومت شد تا بتواند از آن سال به بعد پلههای ترقی را در ۲۳ سال، یکی پس از دیگری بپیماید: دادستان تهران، ریاست سازمان بازرسی کل کشور، معاون اول قوه قضاییه، دادستان کل کشور، تولیت آستان قدس رضوی، رییس قوه قضاییه، و سرانجام ریاست جمهوری در سال ۱۴۰۰ پس از شکست در انتخابات ۱۳۹۶.
او که دریافته بود دولت در جمهوری اسلامی با ریختن خون دیگران به کنار میآید، تنها چیزی که در کارنامهاش کم داشت، مقام رهبری بود. ولیفقیه شدن یکشبه «حجتالاسلام» خامنهای این امید را در دیگران هم پدید آورده بود که رسیدن به چنین جایگاهی به آن دشواریها هم نیست که خمینی و منتظری تصور کرده بودند. تنها میباید در بزنگاه تاریخیِ گزینشِ رهبر جدید در مقام مناسب بود و این مقام، با توجه به نمونهای که پیش چشم داشتند، مقام ریاست جمهوری بود.
شتاب رئیسی برای رسیدن به این مقام با بالا رفتن سن خامنهای نسبت مستقیم داشت و او به دشواری میتوانست بیقراریاش را پنهان کند. با توجه به همین رفتار، به اشتباه میپنداشتم که خامنهای مانع رسیدن او به این مقام خواهد شد. چون باور نداشتم -همانگونه که هنوز باور ندارم- که خدا از دهان خامنهای سخن میگوید.
خلاف خمینی که پس از برکناری منتظری، انتخاب جانشین خود را به عهده زیردستانش گذاشت (شاید به این دلیل که جنس هملباسیهای خودش را خوب میشناخت و میدانست برای نگهداشت خوان یغمایی که برای آنها گسترده، بیگمان چارهای خواهند یافت)، خامنهای که هیچکدام از گماردگانش مگر سلیمانی که دیگر نیست، به چشمش نمیآیند، کسی نیست که چنین مساله سرنوشتسازی را به دیگران بسپرد.
او که در ۳۵ سال حکمرانیاش، یعنی تنها دو سال کمتر از زمان پادشاهی محمدرضا شاه، از جمهوری اسلامی اختاپوس مالی- نظامی مخوفی ساخته که بازوهایش از مرزهای ایران و منطقه درمیگذرند و به قارهایهای دیگر هم میرسند، چنین دستگاهی را که آینده اسلام در ایران به آن گره خورده است، به دست هر کسی نمیدهد.
از میان همه مدعیان برای دستیابی به این مقام، بیمایهترین آنها یعنی ابراهیم رئیسی در صحنه مانده بود. با مرگ او دگردیسی دشواری که میباید از جمهوری اسلامی که ادعای اصلیاش براندازی پادشاهی است، گونهای سلطنت موروثی بسازد، سادهتر انجام خواهد گرفت.