حسین علیزاده، تحلیلگر مسائل بینالملل در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «رییسجمهور هر جای دنیا وقتی به مقام خودش میرسد، حرفش نافذ بر میلیونها شهروند آن کشور است. من یک سوال ساده دارم: پزشکیان در صورتی که انتخاب شود، حرفش میتواند نافذ بر سپاه قدس باشد؟ آیا حرفش میتواند نافذ بر رهبر جمهوری اسلامی باشد؟»
او رایگیری برای انتخاب رییسجمهور را «انتخاباتی برای برگزیدن پیشکار رهبری» خواند و افزود: «شما از پیشکار رهبری چه انتظاری دارید؟»
منصوره حسینی یگانه، روزنامهنگار و پژوهشگر حقوق زنان در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «در شرایط فعلی کسانی مردم را تشویق به شرکت در انتخابات میکنند و وعده میدهند و میگویند وضعیت از این بدتر نمیشود. باید گفت که هیچ تضمینی برای بدترشدن فضا وجود ندارد، همانطور که تجربه گذشته نشان داده است.»
او افزود: «مشارکت مردم و امیدواری آنها به صحبتهای جلیلی و پزشکیان باعث میشود مردم در آینده افسردهتر و سرخوردهتر شوند.»
امید شمس، حقوقدان و تحلیلگر سیاسی در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت: «در ایران اساسا کاندیداهای انتخابات نمیتوانند نماینده ما باشند، زیرا انتخاب پیشاپیش انجام شده است.».
او ماهیت و هویت حکومت را از دلایل بیمعنا شدن انتخابات دانست و افزود: «ما در جمهوری اسلامی از لحاظ ساختار حقوقی و سیاسی، با یک دوپارگی مواجه هستیم. به عبارتی دیگر، ما با ساختاری سر و کار داریم که یک سمت آن، مفاهیم مذهبی و سمتی دیگر، مفاهیم دموکراتیک است. این دو مفهوم مدام همدیگر را خنثی میکنند. از یک سو علی خامنهای میگوید مردم صلاحیت شرکت در رفراندوم را ندارند؛ از طرفی دیگر، بر حضور مردم در انتخابات تاکید میکند.»
مراد ویسی، تحلیلگر سیاسی با اشاره به تفاوتهای پزشکیان و جلیلی گفت جلیلی با تفکر خود، «چاقو به دست ایستاده و صراحتا میگوید ما رای مردم را قبول نداریم».
او افزود جلیلی نماینده جبهه پایداری و تفکر مصباح یزدی است که به صورت علنی معتقد بود مردم حقی برای انتخاب رییسجمهور ندارند.
ویسی با مقایسه جلیلی و پزشکیان تاکید کرد نامزد مورد حمایت اصلاحطلبان میخواهد «با پنبه سر بِبُرد».
به گفته این تحلیلگر، پزشکیان و ظریف وعدههایی میدهند که قادر به عمل کردن به آنها نیستند.
رضا علیجانی، فعال و تحلیلگر سیاسی با اشاره به حمایت اصلاحطلبان از پزشکیان و تاکید چندباره این نامزد بر پیروی از سیاستهای علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، گفت پزشکیان توان ایستادن در برابر هسته مرکزی قدرت را ندارد.
او صحبتهای پزشکیان و جلیلی را در جریان اولین مناظره، «گفتاردرمانی، موعظهدرمانی و راهحلهای هوایی دادن» خواند و افزود بسیاری از مردم این مناظرهها را دنبال نمیکنند.
علیجانی تاکید کرد زمین بازی نیروهای گذارطلب و تحولخواه، «جامعه مدنی تحریمکننده انتخابات، زندانیان سیاسی زن و مرد، محصورین، کارگران و معلمان است»، نه صندوق رای حکومت.

پرسش ریشهای برابر رفتار و خوی ایرانیها در سالهای گذشته و اکنون، در فراز و فرودهای سیاست از جمله بالاگرفتن جنبشهای اعتراضی و بهویژه رایگیریهای حکومت همواره این پرسش بوده است که چرا هیچ امر سیاسی توانایی تبدیل شدن به امر جمعی در مقیاسی گسترده را ندارد؟
مخالفان و منتقدان جمهوری اسلامی در سالهای گذشته دو نمونه موضعگیری نسبت به انتخابات غیردموکراتیک در ایران داشتهاند.
عدهای شرکت نکردن در انتخابات و عدهای شرکت در آن را توصیه کردهاند. دسته نخست به بهانه اینکه انتخابات غیردموکراتیک با شرکت مخالفان و مردم مشروعیت دموکراتیک مییابد، شرکت نمیکنند و دسته دوم به این بهانه که با انتخاب نامزد میانه رو یا اصلاحطلب از یکهتازی جناح روبهرو جلوگیری شود، شرکت میکنند.
نگاهی به حاصل این دو رویکرد در عمل و بررسی تاثیر آن، یعنی ناتوانی در تغییر، نشان داد که امتحان دوباره هر کدام اگر چه ناممکن نیست، اما پیروزی چشمگیری به بار نخواهد آورد. چراکه شرکت نکردن در انتخابات بدون سازماندهی مقاومت مدنی و تلاشهایی برای تصرف و تغییر نهادهای قدرت، نه میتواند مانع برگزاری مراسم رایگیری شده و نه میتواند نتیجه آن را به شکل دلخواهی تغییر دهد.
تبلیغات گروه حاکم هم بدون سازماندهی قدرتمند رسانهای و میدانی برابر، قابل شکستن نیست. در سوی مقابل نیز، شورای نگهبان و محدود کردن دایره حضور، عملا راه را بر انتخاب و قدرتمند کردن نیروی تغییر بسته است.

تجربه دولتهای اصلاحطلب و اعتدالی نشان داد که این دو گروه نهتنها پس از رایگیری به مطالبات اجتماعی و آزادیهای عمومی تعهدی ندارند، بلکه خود سدی محکم در خط دفاعی حاکمیت و بخشی از سرکوب هستند، سدی که هر نیروی تغییری لاجرم باید از آن هم عبور کند.
تاریخ رایگیری در جمهوری اسلامی نهتنها تنگتر شدن مداوم دایره انتخابشوندگان را نشان میدهد بلکه مهمتر از آن بر این گزاره صحه میگذارد که نظام ِهمچنان دوقطبی، تکوجهی عمل میکند چرا که خروجی هر دو قطب به تایید یک دیگری بزرگتر وابسته است. انتخابشده، نماینده چیزی جز دیگری بزرگتر نیست و همارزی خاصی هم با جامعه ندارد.
نتیجه اینکه فقدان نمایندگی اجتماع که نظارت استصوابی آن را موجب میشود، با هیچ و تهی بودن نفس انتخاب یکی میشود. موجودیت اجتماعی در صندوق رای به آمار فروکاسته میشود و بیش از آن حق دلالتگری ندارد.
فروکاستن موجودیت اجتماعی مردم به آمار همان است که خامنهای بارها بر آن صحه گذاشته است. او موجودیت اجتماعی را تنها در بازنمایی آن برای تایید سیستم معنی میکند و نه بیشتر. از همین رو است که هر بار فراخوان رای همگانی صادر میکند اما شدت نظارت استصوابی و مهندسی رایگیری را همزمان افزون میکند.
مردم و حتی مخالفان، در نگرش خامنهای و نظام او وظیفهای جز بازنمایی خواست او ندارند و بازنمایی خواست رهبر از سوی توده همه آبروی نظام است.
پس دال سیاسی انتخابات، مدلولی جز حیثیت سیستم ندارد وگرنه از انجام آن نیز به راحتی سر باز میزد.
این مدلول، این کالای موثر در حیات نظام، جز از شیوه تولیدی موجه عرضه نمیشود. مشارکت مردمی، شیوه تولید آن از یک دوقطبی واقعا موجود اما محدود شده است. آن چنان محدود که مجال بروز کوچکترین تضاد را ندهد. این محدودیت در انتخابات گذشته چنان دامنه یافت که نه قطبی ماند و نه تفاوتی.
بازی اما دستکاری میشود و به جای نمایش اضمحلال قطبها و به جای تبلیغ موجودیت اجتماعی و اساسا به جای کالا، شیوه تولید یعنی خود رایگیری (انتخابات) تبلیغ میشود. معنای این دستکاری فروکاستن اجتماع به آماری است که کالای ناموجود را تایید میکند.
سیاسیون مشارکتورز نیز اگرچه دوقطبی موجود در نظام را برجسته و برای استفاده از آن تبلیغ و تهییج میکنند، اما به سهو یا عمد شبحی را که سراسر آسمان را فرا گرفته یا نمیبیند یا انکار میکنند، شبح سخنرانی خامنهای. فراخوان شرکت همگانی با ساخت «بازدارندگی و سپس انگیزش».
انتخابها محدودند، در صورت مشارکت جز انتخاب کارت روی میزی که خامنهای چیده است، امکان دیگری وجود ندارد. بازی روی این میز برای مسلمین واجب شرعی، برای همگان وظیفه میهنی و دفاع از نظام در برابر دشمنان است.
اما این برای انگیزش تودهها کافی نیست. فراخوان بزرگتری هم وجود دارد: «مخالفان هم بیایند برای ایران رای بدهند.». نتیجه؟ انتخاب در این بازی انتخاب خامنهای است و هر رای که به صندوق انداخته شود رای به سازنده بازی و شبح فراگیر اوست. بازی و شبح فراگیری که نه به وسیله سرکوب، بلکه با اتکا به قانون و بدون خشونت مشخص خود، خواهان تایید از تودههاست.

اپوزیسیون هم با همه فروپاشیدگی، با همه بیبرنامگی و با همه ناتوانی خود در ایجاد آلترناتیو جمعی شدن، در برابر این بازی، راهکاری عملی در زمین اجرا ندارد تا مردم را به حرکت و تایید آن وادارد.
اصلاحطلبها اما مهره بازی در همین زمین هستند. زمینی که پس از مرگ خمینی، خامنهای آن را خورده است و حالا هرطور که دوست دارد آن را میکارد. کودش سپاه و بسیج و خاکش اصل نظام است و میوه دیکتاتوری میدهد.
اصلاحطلبها که رعیتهای زحمتکش این مزرعه بودهاند، برای اعمال سلیقهشان تلاش میکنند. برخی اوقات با همگرایی و تبانی، ارباب را در بحران می گذارند و برخی اوقات چون رعیتهای سرکش در کاهدان محبوس میشوند.
آنها برای کار دیگری ساخته نشدهاند. رایگیری تنها ممکنکننده حضور آنها برای ایجاد فرصت است. برای این که ارباب را خوشروتر کنند. هر بار که زیاده میروند و تنبیه ارباب را نوش جان میکنند، از هم پاشیدهتر و بیسازمانتر میشوند. تنبیه سختتر که میشود با عوامل ارباب ساخت و پاخت میکنند. اما از این بازی چیزی جز خواست ارباب بیرون نمیآورند.

نتیجه این نشدن و نتیجه این حل، اضمحلال امر اجتماعی و در نتیجه اضمحلال دستوری است که نظام سیاسی مخالفان به عنوان نظام اجتماعی تغییر، قصد فراگیری آن را دارد.
تغییرات دموکراتیک ساختاری در ایران نیازمند تلاش منسجم و فداکارانهای برای ساختن و سامان دادن تشکلهای مقاومت در برابر استبداد است. مهمتر آنکه این سازماندهی اگر وجود داشته باشد با شرکت کردن یا نکردن در انتخابات، مهر خود را برای تغییر خواهد زد. امری که اصلاحطلبان و مخالفان حکومت هر دو به تجربه نشان دادهاند که تا کنون از انجام آن عاجز ماندهاند.
ایرانیان اما در دو دوره گذشته رایگیری از سر همین تجربه به ابتکاری دست یافتهاند. آنها در نبود نیروی سازمانی مقاومت، نمونهای از مقاومت موازی در برابر دستگاه استبدادی یعنی شرکت نکردن در رایگیری را به کار گرفتهاند. راهی که اگر چه منزهطلبانه اما کمهزینه و معطوف به نتیجه است. هم اعلام پیروزی برای حکومت را سختتر و هم هزینههایی را به آن تحمیل میکند. نه به استبداد حاکم مشروعیت میدهد و نه برای روشهای ناکارآمد اصلاح پشتوانه اجتماعی میسازد.
سکوت کسانی که در برابر امر غیردموکراتیک دستوری به نام انتخابات راهی جز خاموشی ندارند– هر اندازه که باشند- معنایی دارد و ارائه این معنا و تزریق آن به جامعه از راه فعالیت سیاسی و رسانهای تا زمانی که به امر اجتماعی تبدیل شود و ادامه این بمباران معنا برای امر اجتماعی باقی ماندن آن، کاری است که مخالفان اندکاندک به صرافت انجام آن افتادهاند.
روشن کردن این گزاره که حضور در رایگیری از سر بیچارهگی و ذلالتی که حکومت به جامعه تحمیل میکند، لاجرم تایید همان ذلالت و بیچارگی است و امری که دیکتاتور از دیدن آن لذت میبرد.
حالا معنای دستور حاکمیت برای شرکت موافق و مخالف روشن است «بگذارید ما به جای شما سخن بگوییم» و معنای خاموشی مقاومتگران نیز روشن، «نمیخواهیم به جای ما سخن بگویید». این تمرد، این نخواستن و گسترش آن و تبدیل آن به امر اجتماعی، همان طرحواره محرکی است که دستور حاکمیت را در خود فرو بلعیده و میمیراند.
مخالفان هم میگویند در شرایطی که هر رای شما رای به خامنهای است، در شرایطی که نظام نیاز به تایید داخلی برای تایید خارجی دارد سکوت کنید، سکوت شما معنی دارد. در اعلام نه بزرگ به خامنهای و در یک نافرمانی بزرگ که آغاز یک تغییر است. تغییر نه از بالا که از پایین صورت میگیرد. سرباز شوایکها را رها کنید. آنها نهایتا برای ارباب شدن تلاش میکنند. چشم به راه ما نمانید. خودتان تغییر را آغاز کنید.
