محسن سازگارا، تحلیلگر سیاسی و عضو شورای مدیریت گذار در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت جمهوری اسلامی تصمیم خود را برای حمله به خاک اسرائیل گرفته است.
او افزود با این حال، حکومت ایران هنوز در مورد چگونگی انجام این حمله به جمعبندی نهایی نرسیده اما این احتمال وجود دارد که هدف جمهوری اسلامی مراکز نظامی اسرائیل باشد.
سازگارا ترور هنیه در تهران را «تحقیر دستگاه اطلاعاتی و امنیتی» جمهوری اسلامی دانست و افزود به دنبال این حادثه، نیروهای نیابتی حکومت ایران درباره روابط خود با تهران دچار تردید خواهند شد.

کشتن اسماعیل هنیه، رییس پیشین دفتر سیاسی حماس که به عنوان میهمان جمهوری اسلامی در تهران به سر میبرد، پیامدهای متعددی برای حکومت ایران دارد و بر اعتبارش در داخل کشور و نیروهای نیابتی منطقه و متحدانش تاثیر خواهد داشت.
شکست تهران در حفاظت از مهمانان خود، بازتاب گستردهای در رسانههای جهانی داشته و به ادعاهای جمهوری اسلامی مبنی بر قدرقدرت بودن آسیب رسانده است.
مرگ رییس دفتر سیاسی حماس میتواند به عنوان یک نقطه عطف در عرصه سیاسی داخلی و خارجی تهران تلقی شود که تاثیرات آن فراتر از عرصه اطلاعاتی-امنیتی است و میتواند پیامدهای کوتاه و بلندمدتی داشته باشد.
واکنش حاکمیت
جمهوری اسلامی در واکنش به این شکست اطلاعاتی-امنیتی به سرعت اقدام به توجیه و انکار ضعفهای خود میکند تا ناکارآمدی خود را با استفاده از راهکارهای گوناگون پنهان کند.
این راهکارها میتواند شامل اعلامهای عمومی مبنی بر اینکه حادثه ناشی از خطای فردی یا نقص جزیی بوده، باشد. حکومت همچنین ممکن است تلاش کند تا این حادثه را به عنوان یک «حادثه غیرمنتظره» و نه به عنوان شکست سیستماتیک توصیف کند.
مقامها برای کاهش توجه عمومی به این شکست اقدام به سانسور اخبار مرتبط با این حادثه کردهاند و همزمان اخبار نادرستی را منتشر میکنند تا توجه رسانهها و افکارعمومی را به سوی موضوعات دیگر منحرف کنند.
در همین راستا، نهادهای سرکوب حکومت به کنترل دقیقتر رسانهها و اطلاعات پرداخته اندو رسانهها را وادار میکنند که تنها گزارشهای مورد تایید حکومت را منتشر کنند. نظام همچنین میکوشد میکند تا با برگزاری انواع گردهمایی خیابانی و تبلیغاتی به نمایش قدرت و ثبات بپردازد تا افزایش نارضایتی و بیاعتمادی داخلی را پنهان کند.
مقامهای حاکمیت طبق معمول در نشستهای عمومی و بیانیههای خود بر قدرت و ثبات رژیم تاکید میکنند و اطمینان میدهند که این حادثه تاثیری بر وضعیت کلی کشور نخواهد گذاشت.

پیامدهای حادثه در داخل ایران
حاکمیت برای جلوگیری از افزایش نارضایتی و نقدهای داخلی، به افزایش سرکوب مخالفان و منتقدان داخلی و شهروندان خواهد پرداخت.
این امر میتواند شامل محدود کردن فعالیت رسانهای و جلوگیری از اعتراضات و همچنین دستگیریهای بیشتر باشد. افزون بر این، حاکمیت تلاش میکند تا با تحریک احساسات ضداسرائیلی و ضدآمریکایی فضای روانی جامعه را مدیریت کند و شکست اطلاعاتی-امنیتی را به توطئه دشمنان نسبت دهد.
اما این حادثه، بهرغم تلاشهای حاکمیت، به عنوان یک ناکامی بزرگ اطلاعاتی-امنیتی برای دولت و نهادهای امنیتی تعبیر میشود و به افزایش انتقادات جناحهای درون حاکمیت نیز منجر خواهد شد. همچنین، موجب تضعیف جایگاه حاکمیت و اعتبار آن در میان افکار عمومی خواهد شد. وقوع چنین حادثهای که مسبوق به سابقه است، آنهم در پایتخت کشور نشاندهنده ضعف جدی در سیستم امنیتی و اطلاعاتی رژیم ولایی است.
همچنین شکست حکومت در صیانت از رییس پیشین دفتر سیاسی حماس اعتبار آن در حفظ امنیت داخلی و حفاظت از مهمانان خارجی را به شدت زیر سوال میبرد و به تضعیف روابط حکومت با حماس و سایر گروههای نیابتی فعال در منطقهای میانجامد.
نیروهای سرکوب نظام، مانند بسیج، سپاه پاسداران و دیگر نیروهای امنیتی و نظامی به دلیل ناتوانی در حفظ امنیت داخلی و جلوگیری از ترور یکی از رهبران برجسته گروههای نیابتی، اعتماد خود را به توانایی اطلاعاتی-امنیتی جمهوری اسلامی از دست میدهند.
این کاهش اعتماد به کاهش کارآمدی دولتی میانجامد. نهادهای مختلف امنیتی و اطلاعاتی ممکن است برای یافتن مقصر یا انتقاد از عملکرد یکدیگر تلاش کنند، که این مساله به تضعیف هماهنگی و همبستگی داخلی بین مقامها منجر خواهد شد.
گروههای نیابتی
گروههای نیابتی که به حمایت تهران وابستهاند، از مرگ رییس دفتر سیاسی حماس به این نتیجه خواهند رسید که تهران قادر به حمایت از آنها و حفاظت از رهبران و افراد کلیدی این گروهها نیست.
این امر طبیعتا به کاهش اعتماد این گروهها به توانایی جمهوری اسلامی در ارائه حمایتهای امنیتی و اطلاعاتی آنها منجر میشود. با افزایش احساس ناامنی در میان این گروهها بعید نیست که آنها را به تجدیدنظر در همکاریهای خود با تهران بپردازند. زیرا اگر این گروهها احساس کنند که تهران دیگر قادر به تامین حمایتهای کافی از آنها یا مقابله با تهدیدات امنیتی نیست، ممکن است در راهبرد و سیاستهای خود تجدیدنظر کنند. این امر میتواند به کاهش تعهدات یا تغییرات در نحوه همکاریهایشان با تهران منجر شود.
در نتیجه، شکست اطلاعاتی–امنیتی تهران در حفاظت از میهمانان خود بر توازن قدرت و نفوذ رژیم تهران در منطقه تاثیر خواهد گذاشت. اگر این رخداد به کاهش قدرت منطقهای و نفوذ این رژیم در میان گروههای نیابتی منجر شود، رقبای منطقهای آن از این فرصت طلایی برای گسترش نفوذ خود استفاده خواهند کرد. این تغییرات بر معادلات قدرت در خاورمیانه در بلندمدت تاثیر خواهد گذاشت.

اسماعیل هنیه، رییس دفتر سیاسی گروه حماس، در اتاق محل اقامت خود در قلب تهران کشته شد. همین جمله کوتاه کافی بود تا در ساعتهای ابتدایی انتشار خبر، کاربران در رسانههای اجتماعی نسبت به آن واکنشی گسترده نشان دهند.
واکنشها به این اتفاق با روایتهایی سرشار از کنایه و طنز و بعد با خشم، نفرت، نگرانی و حسرت همراه بود.
تمسخر اقتدار جمهوری اسلامی در پایتخت خود، آن هم در شرایطی که شهر در وضعیت بالای امنیتی و نیمه تعطیل بود؛ خشم و نفرت از حکومتی که بیتدبیری و کاستیهای خود را برای تامین زندگی شهروندان پشت توهمی به نام «امنیت» پنهان کرده و نگرانی و حسرتی که واژه «انتقام سخت»، بعد از کشته شدن قاسم سلیمانی، فرمانده شاخه برونمرزی سپاه پاسداران، با انهدام هواپیمای اوکراینی در آسمان ایران بر دل مردم ایران گذاشت.
بامداد چهارشنبه ۱۰مرداد۱۴۰۳، روز میزبانی از دهها مهمان خارجی برای مراسم تحلیف مسعود پزشکیان در پایتخت ایران، یک رسوایی امنیتی دیگر و تحقیر جمهوری اسلامی با نشان دادن عمق آسیبپذیری دفاعی و اطلاعاتی نهادهای امنیتی حکومت بود.

کنایه و تمسخر، سلاح مردم بیدفاع در برابر دیکتاتور
هنوز چند ساعت از انتشار عکسهای مراسم تحلیف نگذشته بود که خبر کشته شدن هنیه منتشر شد، آن هم پس از رجزخوانی طرفداران جمهوری اسلامی موسوم به «ارزشی» که اسماعیل هنیه را در آغوش مسعود پزشکیان نشان میداد و دستی که به نشانه افتخار و حمایت از حماس از سوی رییسجمهور جدید در مجلس بالا برده شده بود.
حالا بازی در زمین واژهها در میان کاربران تغییر کرده است. جمله «جبهه مقاومت در آغوش امن ایران»، دستمایه تمسخر تعداد بسیاری از مخالفان جمهوری اسلامی شد.
کاربری با انتشار عکسی قدیمی از آنچه جمهوری اسلامی «محور مقاومت» مینامد، با زیر سوال بردن اقتدار این گروهها، زنده ماندن حسن نصرالله، دبیرکل حزبالله لبنان را در جمعی ۹ نفره مورد تمسخر قرار داد.
کاربر دیگری نیز با دستمایه طنز قرار دادن سریال حکومتی «گاندو» که برای نمایش اشراف اطلاعاتی و عملیاتی نیروهای جمهوری اسلامی در زمینه اسرائیل ساخته شده بود، درباره مرگ هنیه در تهران اظهارنظر کرد.
کاربرانی که در دقایق اولیه، چنان با زبان طنز به بیکفایتی تامین امنیت میزبان برای آنچه مقامات جمهوری اسلامی «مهمان عزیز» خوانده بودند پرداختند، که مهدی کشتدار، مدیرعامل خبرگزاری «میزان»، وابسته به قوهقضاییه جمهوری اسلامی، زبان به تهدید گشود و دادستانی تهران نیز خبر از تشکیل پرونده برای کاربران شبکههای اجتماعی خبر داد.
درحالی جمهوری اسلامی تمام قوای خود را برای مقابله با ظنزنوشته شهروندان در رسانههای اجتماعی که از مرگ اسماعیل هنیه ابراز خوشحالی کرده بودند بهکار گرفته، که این کنایه و تمسخر، تنها سلاح اعتراضی مردمی به دیکتاتوری، کودککشی و پیوند عمیق جمهوری اسلامی با حماس است؛ مردمی که رد پولهایشان، منابعی که باید برای رفاه و آسایششان صرف شود را در تونلهای مخفی او پیدا میکنند.
سرنگونی خامنهای، راهحل نهایی برای ثبات در منطقه
در کنار نوشتههای طنز و شوخی کاربران در شبکه اجتماعی ایکس درباره جزییات و نحوه کشته شدن اسماعیل هنیه در اتاق خواب محل اقامتش در تهران، برخی از اعضای خانواده کشتهشدگان بیش از چهل و پنج سال حکومت جمهوری اسلامی نیز به این اتفاق واکنش نشان دادند.
از جمله حامد اسماعیلیون، عضو خانواده کشتهشدگان در انهدام هواپیمای اوکراینی و از اعضای «انجمن جانباختگان پرواز پیاس۷۵۲» که در شبکه اجتماعی ایکس، به حضور اسماعیل هنیه در تهران و پرواز او درست در شب انهدام هواپیمای اوکراینی اشاره کرد. اسماعیلیون نوشت: «[هنیه] آن شب به سلامت ایران را ترک کرد درحالیکه ساعتی بعد ۱۷۷ مسافر و خدمهی بیگناه را با موشکها به خون کشیدند، چمدانهایشان را سرقت کردند و برای سالها بر جنایتشان خاک پاشیدند.»
انهدام هواپیمای اوکراینی با موشکهای سپاه، بعد از وعده «انتقام سخت» از سوی علی خامنهای در پی کشته شدن قاسم سلیمانی بود.
واژهای که بعد از کشتهشدن اسماعیل هنیه در پایتخت ایران در ادبیات خامنهای، به «خونخواهی» تبدیل شد و حساب کاربری منتسب به او در شبکه اجتماعی ایکس نوشت: «اسرائیل مهمان عزیز ما را کشت، ولی زمینه مجازاتی سخت برای خود را فراهم ساخت.»
اظهارنظری که در کنار تهدیدات سایر مقامهای و مسوولین جمهوری اسلامی برای «انتقام» خون اسماعیل هنیه از اسرائیل، زمینه نگرانی شهروندان ایرانی در داخل و خارج از ایران درباره امنیت و وقوع جنگ را بهوجود آورده است.
درحالی مقامهای ایران این حمله را به اسرائیل نسبت میدهند، تاکنون مقامهای اسرائیل و در راس آن بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر این کشور، هیچ اظهارنظری درباره این ادعا نکردند.
شاهزاده رضا پهلوی نیز در شبکه اجتماعی ایکس، با انتشار متنی، حضور هنیه در ایران را توهین به ملت کشور و ملت ایران دانست و نوشت «هزینه تروریسم این ابَرجنایتکار علیه اسرائیلیها و فلسطینیهای بیگناه، از پول مردم ایران و برخلاف خواست و منافع آنها تامین میشد.»
او همچنین از مردم ایران با نام «مبارزان شجاعی ایرانی» یاد کرد که «راهحل نهایی و تنها مسیر رسیدن به صلح پایدار در خاورمیانه هستند.» شاهزاده رضا پهلوی از «خلافت تبهکار» برای توصیف علی خامنهای استفاده کرد و سرنگونی او با حمایت مردم ایران را، راه رسیدن به صلح و ثبات در منطقه دانست.
مردمی که حتی شوخی و شادیهای کوتاهشان در مرگ یکی از بزرگترین همدستان جمهوری اسلامی در آتشافروزها در منطقه و جهان، رفیق دلارهای ارسالی در چمدان به فلسطین، در نگاه جمهوری اسلامی، سهم بیشتری در خدشهدار کردن اقتدار جمهوری اسلامی و برهم زدن امنیت روانی جامعه دارد، تا بیعملی و گندهگوییهای حکومتی دستپاچه که رهبرش این روزها بیشترین مشغلهاش، خواندن نماز میت بر سر جنازههایی است که روی دستشان میماند.
شاهین مدرس، تحلیلگر مطالعات امنیتی در گفتوگو با ایراناینترنشنال به بررسی نحوه پاسخ احتمالی جمهوری اسرائیل به کشته شدن هنیه و ابعاد آن پرداخت.
او با تاکید بر اینکه جمهوریاسلامی ضربه بسیار بزرگی خورده است، گفت احتمال اینکه تهران بخواهد وارد دور جدیدی از درگیری با اسرائیل شود بسیار بالاست.
به گفته مدرس، از طرفی، احتمال تصمیم جمهوری اسلامی برای حمله مستقیم، بالاتر از اقدام آن از طریق گروههای نیابتیاش است.
جمشید برزگر، روزنامهنگار و تحلیلگر سیاسی در یادداشتی که در وبسایت ایران اینترنشنال منتشر شده است به پیامدهای چندگانه کشتهشدن اسماعیل هنیه در تهران پرداخته است.
به نوشته این روزنامهنگار، کشتهشدن اسماعیل هنیه، نزدیکترین فرد در میان رهبران حماس به جمهوری اسلامی، از هر نظر شکستی حقارتبار و تاریخی برای جمهوری اسلامی است و پیامدهایی چندگانه و چندوجهی برای رژیمی دارد که درکش از اقتدار، از سرکوب و کشتار و ترور شهروندان بیدفاع در داخل و خارج از ایران فراتر نمیرود.
به نظر جمشید برزگر، کشته شدن هنیه آن هم در قلب پایتخت ایران و ساختمان بهشدت حفاظت شدهای که گفته شده متعلق به سپاه پاسداران است و در شامگاه مراسم تحلیف مسعود پزشکیان، نقطه اوج عملیات مختلفی است که گفته می شود اسرائیل در سالهای اخیر در خاک ایران انجام داده و ابعاد آن از خارج کردن اسناد برنامه هستهای جمهوری اسلامی با کامیون تا ترور چهرههای موثر و خرابکاری در تاسیسات هستهای گسترده بوده است.
متن کامل تحلیل جمشید برزگر را اینجا در وبسایت بخوانید.


کشته شدن اسماعیل هنیه، نزدیکترین فرد در میان رهبران حماس به جمهوری اسلامی، از هر نظر شکستی حقارتبار و تاریخی برای جمهوری اسلامی است و پیامدهایی چندگانه و چندوجهی برای رژیمی دارد که درکش از اقتدار، از سرکوب و کشتار و ترور شهروندان بیدفاع در داخل و خارج از ایران فراتر نمیرود.
کشته شدن هنیه آن هم در قلب پایتخت ایران و ساختمان بهشدت حفاظت شدهای که گفته شده متعلق به سپاه پاسداران است و در شامگاه مراسم تحلیف مسعود پزشکیان، نقطه اوج عملیات مختلفی است که گفته می شود اسرائیل در سالهای اخیر در خاک ایران انجام داده و ابعاد آن از خارج کردن اسناد برنامه هستهای جمهوری اسلامی با کامیون تا ترور چهرههای موثر و خرابکاری در تاسیسات هستهای گسترده بوده است.
آنچه این عملیات را با دیگر اقدامات منتسب به اسرائیل در خاک ایران متفاوت میکند، بیش و پیش از هر چیز به هویت فرد ترورشده بازمیگردد که بهطور بالفعل ابعادی منطقهای و بینالمللی به اصل عملیات و پیامدهای ناشی از آن میدهد.
ترور اسماعیل هنیه در هر کجا و به هر شکل که اتفاق میافتاد، پیامدهایی برای جنگ غزه و روند مذاکرات آتشبس و بهطور کلی مساله فلسطین و اسرائیل داشت و خواه ناخواه، مستقیم یا غیرمستقیم دامن جمهوری اسلامی را نیز میگرفت.
با این همه نمیتوان تردید کرد که بهدلیل کشته شدن او در تهران و درست پس از شرکت در مراسم تحلیف پزشکیان و دیدار با علی خامنهای، جمهوری اسلامی سهمی به مراتب بیشتر در تحمل پیامدهای چندگانه و پرداخت هزینههای کشته شدن او خواهد داشت.
این پیامدها را میتوان در چهار گروه اصلی دستهبندی کرد:
اول: تحقیر تاریخی و بینالمللی جمهوری اسلامی در رویارویی با اصلیترین دشمن خود؛
دوم: آرزوی انتقامگیری و ناتوانی از انجام آن؛
سوم: آینده روابط حماس و جمهوری اسلامی و جایگاه تهران در جبهه موسوم به مقاومت؛
چهارم: شرایط داخلی و وضعیت دولت پزشکیان.
اول: تحقیر تاریخی و بینالمللی جمهوری اسلامی
جمهوری اسلامی در مراقبت از میهمانی که آشکارا از سوی رهبران اسرائیل به مرگ تهدید شده بود، ناتوان بود. برعکس برخی همسایگان مانند قطر و ترکیه که با اطمینان خاطر میتوانستند میزبان اسماعیل هنیه باشند، جمهوری اسلامی از موقعیت و جایگاهی برخوردار نیست که قادر باشد از دیگران تضمینهایی از این دست بگیرد.

گذشته از این ضعف ناشی از بیاعتباری و انزوای بینالمللی، به گواهی دهها عملیات کوچک و بزرگ، دستگاه امنیتی اطلاعاتی جمهوری اسلامی همچون دیگر بخشهای حکومتی ناتوانتر، ضعیفتر و ناکارآمدتر از آن است که بتواند با بحرانها یا اقدامات جدی دیگر کشورها و در این مورد بهخصوص با اسرائیل مقابله و یا آنها را مهار کند.
این وضعیت چنان عیان است که دیگر نیازی نیست مخالفان حکومت یا ناظران مستقل از آن سخن بگویند. سه سال پیش از آنکه فردی مانند اسماعیل هنیه در روز تحلیف یک رییس دولت در جمهوری اسلامی ترور شود، علی یونسی وزیر پیشین اطلاعات هشدار داده بود که میزان نفوذ در دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی و ناکارآمدی این دستگاهها به جایی رسیده است که رهبران حکومت باید نگران جان خویش باشند. ترور هنیه، این ضعفها و حفرهها را به آشکارترین شکل ممکن پیش چشم جهانیان هویدا کرد.
وضعیت جمهوری اسلامی از این نظر در نبردهای اطلاعاتی و امنیتی کشورهای متخاصم در تاریخ معاصر اگر بینظیر نباشد، قطعا کمنظیر است و بهسختی میتوان نمونههایی مشابه برای شکستهای پردامنه آن پیدا کرد.
دوم: آرزوی نابودگری و ناتوانی در عمل
رهبران جمهوری اسلامی در حرف، تقریبا بیمهاباتر از رهبران هر کشور دیگری، برای دیگران آرزوی نابودی میکنند، شعار مرگ بر این کشور و آن کشور سر میدهند و از محو کردن یک کشور و فروپاشاندن کشور دیگر سخن میگویند.
با این همه اما در عمل بهدلیل همان بیلیاقتی، ناکارآمدی و فساد فراگیری که در تمام شئون حکمرانی رهبران جمهوری اسلامی پیداست، اگر به تقویت همان کشورهای متخاصم کمک نکرده باشند، در مسیر تحقق آرزوهای خود هم نتوانستهاند گامی موثر بردارند یا اگر برداشتهاند بیش از آنکه سود کنند زیان دادهاند. تنها سود بزرگ آنها را شاید بتوان حفظ و بقای حکومتی چنین ناکارآمد، نامشروع و نامقبول برای بیش از چهار دهه دانست.
در حالیکه به عنوان نمونه، اسرائیل یا آمریکا توانستهاند اغلب در سکوت و یا بدون هیاهوی چندان، ضرباتی بسیار مهلک و جدی به منابع انسانی و تجهیزاتی جمهوری اسلامی و گروههای نیابتیاش وارد کنند، جمهوری اسلامی در مقابل به رغم سر و صدای فراوان و وعدههای بیشمار هرگز نتوانسته است ضربهای متقابل و همسنگ به دشمنان خود وارد کند.
تنها کافی است شمار عملیات خرابکارانه و ترورهای موفق چهرههای مهم برای جمهوری اسلامی چه در درون ایران و چه در میان گروههای نیابتی را با تلاشهای ناکام این حکومت و رسواییهای ناشی از آن مقایسه کرد.
در حالی که آمریکا و اسرائیل مقامهای کلیدی مثل قاسم سلیمانی، محسن فخریزاده و فرماندهان ارشد حزبالله و حماس را هدف میگیرند، جمهوری اسلامی در قبرس و ترکیه و تایلند و ... به دنبال ترور گردشگران و یا بازرگانان اسرائیلی بوده است؛ اما خوشبختانه از انجام این ترورها هم ناتوان بوده و هر بار رسواییهای بینالمللی و رسانهای به بار آورده است.

رسانههای جمهوری اسلامی آشکارا و بدون پردهپوشی نگاه فقهای شیعه حاکم بر ایران را بازتاب میدهند و میگویند که در اسرائیل شهروند غیرنظامی وجود ندارد تا به این ترتیب، توجیهی برای حملات خود به غیرنظامیان بیایند، مانند آنچه در انفجار مرکز آمیا در بوئنوس آیرس کردند یا شنبه شش مرداد با شلیک موشک به زمین بازی کودکان دروزی در بلندیهای جولان.
در عرصه رویارویی نظامی هم وضع چندان بهتر نیست. بهعنوان نمونهای از یک رویارویی مستقیم، پس از حمله اسرائیل به کنسولگری جمهوری اسلامی در دمشق، سپاه پاسداران بیش از ۳۰۰ پهپاد، موشک کروز و موشک بالستیک به سوی اسرائیل شلیک کرد که نتیجه آن تنها مجروح شدن یک دختربچه در اثر اصابت لاشههای یک موشک منهدم شده بود.
در مورد مشهور دیگر، پس از کشته شدن قاسم سلیمانی، جمهوری اسلامی چند موشک راهی زمینهای خالی و بایر پایگاه عینالاسد کرد و البته بعد، در هراس از پاسخ متقابل آمریکا، با شلیک دو موشک، هواپیمای مسافربری اوکراینی را بر فراز تهران سرنگون کرد.
سوم: آینده جبهه مقاومت
هرچند در مجموع، حماس از زمان تاسیس با جمهوری اسلامی در رابطه بوده، اما روابط این دو همیشه به گرمی ماهها و سالهای اخیر نبوده است.
رابطه حماس و جمهوری اسلامی، بهویژه از زمان بهار عربی و جنگ داخلی سوریه بهشدت تیره شد. این تیرگی تا خالد مشعل از رهبری دفتر سیاسی کنار گذاشته نشد و اسماعیل هنیه جانشین او نشد، ادامه یافت. جمهوری اسلامی به مدد کمکهای مالی بی حساب و کتاب و فرستادن پول با چمدان و نیز تجهیز تسلیحاتی کوشید وفاداری حماس را جلب کند و این گروه سنی را در میان گروههای شیعی هوادار خود تحت عنوان کلی «جبهه مقاومت» جای دهد.
چنین اقدامی مستلزم آن بود که جمهوری اسلامی در سیاست منطقهای خود از نگاه شیعی و تبعیضآمیزی که نسبت به دیگر مذاهب اسلامی از جمله اهل تسنن دارد و آن را بیهیچ ملاحظهای در داخل کشور اعمال میکند، فاصله بگیرد و به جای آن بر فصول مشترک دیگری، مانند آمریکاستیزی و اسرائیلستیزی تکیه کند، درست مانند همان رویکردی که در قبال طالبان و القاعده در پیش گرفت.

با این همه، کشته شدن اسماعیل هنیه در تهران، همین حالا هم زمینهساز اعتراضاتی در برخی طیفهای حاضر در «جبهه مقاومت» شده است و زمزمههایی از نقش و مسئولیت جمهوری اسلامی در کشته شدن او به گوش میرسد. بسیار محتمل به نظر میرسد که این نگاه در هفتههای آینده بیش از پیش شنیده شود، با این همه، نگرانی اصلی رهبران جمهوری اسلامی این اعتراضات نیست، زیرا کمکهای مالی میتوانند دستکم بهطور موقت جامهای از سکوت بر تن این نارضایتی و آزردگی بپوشاند.
دغدغه اصلی رهبران جمهوری اسلامی این است که چه کسی جانشین هنیه در حماس خواهد شد و تیم رهبری جدید تا چه اندازه به جمهوری اسلامی متمایل خواهد بود و تا چه اندازه در برابر کشورهای عرب یا حتی ترکیه که میکوشند حماس را از تهران دور و به خود نزدیک سازند، مقاومت کنند. تجربه خالد مشعل که از او به عنوان محتملترین جانشین هنیه یاد میشود، برای بیمناکی جمهوری اسلامی از آینده روابطش با حماس کافی است.
فراتر از آن، ناتوانی از محافظت از فرماندهان بلندپایه در گروههای نیابتی، مانند حزبالله لبنان و حشد شعبی عراق، تعارض منافع و رقابتهای داخلی این گروهها و از دست رفتن اعتماد و اطمینان از اینکه جمهوری اسلامی قادر به محافظت از آنهاست، میتواند رشته ترورهای فرماندهان ارشد حزبالله و در راس آنها فواد شکر و نیز کشته شدن بیش از نیمی از تیم رهبری حماس را به نقطه عطفی در مناسبات جمهوری اسلامی و گروههای نیابتی آن بدل کند.
چهارم: دولت پزشکیان
مسعود پزشکیان و حامیان اصلاحطلب او در جمهوری اسلامی، پس از معرفیاش بهعنوان رییس جدید دولت در جمهوری اسلامی، شاید هرگز فکر نمیکردند که کارشان را قرار است با چنین بحرانی آغاز کنند؛ چه هنگامی که او به رهبران گروههای نیابتی پیام میداد و چه هنگامی که در مراسم تحلیف اسماعیل هنیه را در آغوش میکشید و در سخنرانیاش همراه با کف زدن او و دیگر نمایندگان گروههای نیابتی و شعارهای مرگ بر آمریکا و مرگ بر اسرائیل نمایندگان، در دفاع از جبهه مقاومت سخن میگفت.
شکی نیست که اصلاحطلبان حکومتی بخواهند از این آب گلآلود شده ماهی خود را بگیرند و جهتگیری ناگزیر پزشکیان و دولتش را ناشی از این ترور قلمداد کنند، اما واقعیت این است که دولت پزشکیان در این عرصهها دست بستهتر از آن است که بخواهد مثلا با قطع حمایت از گروههای نیابتی، گامی برای بهبود روابط با جهان غرب بردارد.
آنها که در دهه های گذشته با ادعاها و وعدههای بهمراتب بیشتر به ریاست دولت رسیدند در پیمودن این راه کاملا ناموفق بودند چه رسد به کسی که از ابتدا خود را مجری سیاستهای علی خامنهای معرفی کرده است.
ترور اسماعیل هنیه در تهران و در روز تحلیف پزشکیان تنها بر سرعت محو رویاهای فروخته شده قبل از رایگیری میافزاید و چهره واقعی دولت او را نمایان میسازد. اگر باشند کسانی در گرد او که به راستی به «مروت با دوستان و مدارا با دشمنان» باور داشتند، با این حادثه و پیامدهای آن خیلی زود از ابرهای نرم وهم بر زمین سخت واقعیت سقوط خواهند کرد و چه بسا همچون دوران روحانی، کارزار پشیمانی از رای دادن راه بیندازند و سرانجام به اکثریت مردمی بپیوندند که دیدهاند جمهوری اسلامی اگر اقتداری داشته، در سرکوب زنان و کشتن کودکان و اعدام جوانان و زندانی کردن پدران و مادران جانباختگان بوده است و بس.