حسن منصور، اقتصاددان، گفت برنامههایی که در جمهوری اسلامی نوشته میشود قابل اجرا نیست.
او تاکید کرد که هیچ کشوری پیدا نمیشود که میان رییس دولت و رییس کشور این همه تناقض باشد.
رضا غیبی، روزنامهنگار اقتصادی به ایراناینترنشنال گفت برنامه اقتصادی مسعود پزشکیان همچنان مشخص و شفاف نیست.
به گفته او، وزرایی که برای حوزه اقتصاد در کابینه پیشنهادی پزشکیان معرفی شدهاند، تاکنون به جز بیان کلیات، هیچ برنامه مشخصی به عنوان مثال در زمینه اشتغالزایی ارائه نکردهاند.
به اعتقاد این روزنامهنگار، وزرای پیشنهادی هیچ چشمانداز روشنی به مخاطب نمیدهند و به همین دلیل وضعیت رشد اقتصادی، اشتغال، مسکن و تورم همچنان نامعلوم خواهد بود.
غیبی گفت ترکیب کابینه پیشنهادی پزشکیان نشاندهنده عدم موفقیت او در زمینه اقتصاد خواهد بود زیرا بسیاری از این افراد در دولتهای پیشین نیز مسئولیتهای مشابهی داشتهاند که یا در انجام وظایف خود ناکام بودهاند یا با موانع جدی در اجرای برنامههایشان مواجه شدهاند.
او تاکید کرد: «در حال حاضر نیز هیچ چیزی تغییر نکرده، بیبرنامگیها همان است و افراد نیز همان مسئولیتهای پیشین را دارند.»
روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی، به ایراناینترنشنال گفت: «کشور با چندین ابر بحران از جمله بحران امنیتی، اجتماعی، بینالمللی و بحران اقتصادی مواجه است. این ابربحرانها در درون خود بحرانهای متعدد دیگری را تولید و تقویت میکنند.»
به گفته او، علت اصلی بروز این بحرانها، ابلاغ سیاستهای کلی از سوی علی خامنهای و اجرای آن از سوی دولتها و کارگزاران اوست.
رحیمپور به سخنان مسعود پزشکیان در جلسه شنبه ۲۷ مرداد بررسی وزرای پیشنهادی در مجلس اشاره کرد که در آن گفت در منطقه «تنش و خونریزی» وجود دارد.
این تحلیلگر سیاسی یادآور شد که پزشکیان به نقش جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتیاش در این وضعیت اشارهای نکرد.
به گفته رحیمپور، پزشکیان نه تنها راهکاری درباره سیاست خارجی، مذاکرات با آمریکا و رفع تحریمها ارائه نکرد، بلکه وزیر امور خارجهای را پیشنهاد داد که صراحتا اعلام کرده بود «برجام احیاشدنی نیست».
او انتخاب مجدد اسماعیل خطیب بهعنوان وزیر اطلاعات را بهویژه دو هفته پس از کشته شدن اسماعیل هنیه در تهران، بیانگر این دانست که مسعود پزشکیان هیچ قصدی برای تغییر در سیاستهای کشور ندارد.
احمد علوی، استاد دانشگاه و اقتصاددان مقیم سوئد به ایراناینترنشنال گفت این مجلس، اکثریت مردم ایران را نمایندگی نمیکند و از «اقلیتی وابسته به جناح افراطی» تشکیل شده است که «پایداریچی»ها بر آن سلطه دارند.
به گفته او، پزشکیان نمیتواند در این مجلس به طور علنی درباره «گشایش به جهان» صحبت کند.
علوی افزود: «البته او یک متن مبهم خواند و به گفته خودش برنامه منسجمی هم ندارد. این موضوع مورد اشاره نمایندگان مخالف هم قرار گرفت.»
این استاد دانشگاه یادآور شد که پزشکیان در واقع باید «در قفس نمایندگان مجلس و رهبر ولایی به عنوان کارمند و کارگزار رفتار کند» و انتظار نمیرود که دگرگونی خاصی برای بهبود معیشت مردم و رفع تحریمها و رفع تبعیضها ایجاد شود.

در طول چهل و شش سال گذشته که جمهوری اسلامی قدرت را در ایران در دست گرفته، پیکره و روان جامعه بستر التهابات و بحرانهای عمیق و تاریخی بوده، بحران و التهابی که جنگ و سرکوب و زیست مداوم زیر سایهشان از اصلیترین آنهاست.
خشونتهای انقلابی پس از تغییر حکومت در سال ۱۳۵۷، جنگ با عراق و کشتار زندانیان سیاسی در دهه شصت، سرکوب خونبار اعتراضات معیشتی در دهه هفتاد، تحمیل خفقان در اصلاحات دهههای هفتاد و هشتاد با چاشنی قتلهای زنجیرهای، و همچنین کشتار و بازداشت معترضان سال ۸۸ چند نمونه از وقایع تروماتیکی هستند که جمهوری اسلامی در چند دهه نخست حکمرانی خود برای ایران رقم زد.
پس از آن نیز با تغییرات اجتماعی و سیاسی درون کشور و تحولات تکنولوژیک جهانی شیوه سرکوب و تحمیل هراس جمعی به مردم به شکلی مدرن انجام و وحشتآفرینی حکومت همزمان با افول اقتصادی شدید و اوج گرفتن اختناق سیاسی و اجتماعی دنبال شد. از دهه ۹۰ سرعت و روند تروماهای جمعی برای مردم بیشتر از قبل شده است. بحرانی که افزایش ملموس خودکشی در جامعه و گسترش آن به سنین جوان و نوجوان تنها یکی از پیامدهای آن بوده است.
فارغ از تمامی رخدادهای خشونتآمیز و هراسافکن دهههای نخست، سرکوب و کشتار حکومت در قبال اعتراضات سراسری سالهای ۹۶ به بعد که با خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» به اوج خود رسید، به نوبه خود سهم بزرگتر و موثرتری در ایجاد زخمهای عمیق روانی در جامعه داشته است.
آمار مرگهای ناشی از خودکشی در دهه ۱۳۹۰ سیر تصاعدی ۴۰ درصدی داشته و از حدود ۳۵۶۰ مورد در سال به بیش از ۵۰۰۰ مورد افزایش یافته است. این آمار اقدام به خودکشیهای ناموفق را شامل نمیشود و تنها خودکشیهای منجر به مرگی که از سوی نیروی انتظامی ثبت شدهاند را در برمیگیرد.
این تنها بخشی از ترومای گسترده و مداوم در جامعه ایران است. اما تروما، یا معادل فارسی آن روانزخم یا آسیبروانی، به چه معناست؟
انجمن روانشناسی آمریکا روانزخم را «یک واکنش عاطفی به یک رویداد وحشتناک مانند تصادف، تجاوز یا بلایای طبیعی» تعریف میکند. اما درباره تهدید جنگ که کل اجتماع را هدف قرار میدهد، مساله ترومای جمعی مطرح میشود. کای اریکسون، رییس پیشین انجمن جامعهشناسی آمریکا، ترومای جمعی را «آسیبهای مشترک به سلامت روانی و اجتماعی یک گروه از جمله اختلالات در بافت اجتماعی، از دست دادن هویت جمعی و کاهش حس جامعهپذیری گروه» میداند.

تهدید گسترش جنگ؛ باز شدن زخمهای کهنه
در چند ماه اخیر، تنشهای جمهوری اسلامی با اسرائیل و تهدید گسترش جنگ در خاورمیانه برگی دیگر به تاریخ سیاه بحرانها و تروماهای جامعه ایران در دوران جمهوری اسلامی افزوده است. این تروماهای جمعی به معنای واقعی کلمه روان جامعه را تحت تاثیر قرار دادهاند.
آغاز و تداوم این جنگ میان جمهوری اسلامی و اسرائیل انگیزهها و ریشههایی دارد که نه برای کسب منافع برای مردم ایران است و نه حتی برای محافظت از آنان. مردم ایران به جبر جغرافیا در میانه این جبهه و در خطر گسیل گدازههای آتشفشان این جنگ قرار گرفتهاند و تا این لحظه نیز از حرارت سوزنده آن در امان نبودهاند.
درگیریهای مستقیم و پینگپونگی میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، جنگهای روانی، رسانهای و تهدیدهای کلامی مکرر طرفین به حمله نظامی گسترده، هر بار موجب تشدید و تعمیق نگرانیها و روانزخمهای مردم میشوند.
امامان جمعه، مقامهای مذهبی و نظامی و دولتمردانی که هر روز در تریبونها و رسانههای عمومی به هر دلیلی، از جمله خوشامد اصحاب قدرت، ماندن در پست و جایگاه یا هر انگیزه شخصی و سیاسی، حرف از «انتقام» و «حمله نظامی» میزنند. آنها لرز و وحشت را برای مردم کشور بیش از پیش رقم میزنند. بماند به کنار آثار و عواقب سوء چنین سیاستهای جنگطلبانهای بر بازار و معیشت که خود زخمی دیگر بر روان جامعه است.
در حالی که شهروندان مدتهاست درگیر جنگ اقتصادی و روانی ناشی از این تنشها هستند، تهدید آغاز جنگ نظامی گسترده نیز ماهها است که مانند شمشیر داموکلس معلق بر بالای سرشان احساس میشود.
فارغ از اختلافات و موضعگیریهای سیاسی افراد درباره این جنگ و بازیگران بینالمللیاش و نحوه پایان و نتیجه این درگیری احتمالی، کشتار غیرنظامیان و خسارات جانی و مالی جبرانناپذیر کابوس واقعی هر جنگی است.
به دلیل هشت سال جنگ پرهزینه در دهه شصت با کشور همسایه، عراق، جامعه ایران یک جامعه جنگزده محسوب میشود. آمار رسمی «بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس» حاکی از درگیری پنج میلیون نفر از جامعه در جنگ و کشتهشدن حدود ۱۹۰ هزار نفر در آن است. جنگی که خرابیهای فیزیکی، بدنهای مصدوم و مجروح و خسارات معنوی آن هنوز در جامعه در جریان است.
اما اکنون بازگشت تهدیدهای پیدرپی جنگ به خانهها و خیابانهای ایران مردم را دچار «بازتراما» یا «بازروانزخم» میکند.
انجمن روانشناسی آمریکا در تعریف پدیده «بازروانزخم» میگوید این مساله زمانی رخ میدهد که «فرد دوباره با یادآورهای روانزخم مواجه میشود، که میتواند به تجربه مجدد علائم اختلال استرس پس از سانحه یا دیگر علائم مرتبط با روانزخم منجر شود. این امر میتواند از طریق مواجهه با رویدادهای مشابه، محیطها، یا حتی بحثهایی که خاطرات روانزخم اولیه را تحریک میکنند، اتفاق بیفتد.»
ایرانیان خارج؛ اشباع از روانزخمها
دیاسپورا یا همان جامعه ایرانی ساکن خارج کشور نیز بهرغم دوری از مرزهای کشور خود کماکان از گزند این ناآرامیها در امان نیست. بنا بر آمار مقامهای دولت، حدود ۴.۵ میلیون ایرانی در خارج کشور زندگی میکنند. دوری از محیط تراماتیک و داشتن یک زندگی استاندارد بخشی از دلایل تعداد قابل توجهی از دیاسپورای ایرانی برای جلای وطن و جا گذاشتن تعلقات و وابستگیهای خود در ایران است.
اما واقعیت آن است که نگرانیها و روانزخمهای ناشی از تهدید جنگ از مرزها عبور میکنند و درون مرزهای کشوری نمیمانند. تماشای وضعیت هشدار و احساس مسئولیت و متعاقب آن، احساس گناه به دلیل ناتوانی در ایجاد تغییرات کلان و یا دستکم نجات خانواده و نزدیکان بخشی از ویژگیهای روانزخمهای دیاسپورای ایرانی است.
البته نمیتوان ادعا کرد که تنها معضل پیشرو و روانزخمهای مردم داخل ایران به مساله تهدید جنگ محدود میشود. مردم در حال حاضر به طور همزمان با مجموعه پیچیدهای از معضلات و روانزخمهای فردی و جمعی دست و پنجه نرم میکنند. انتقام جمهوری اسلامی از زنان و مبارزاتشان برای حق زیستن عادی، سرکوب روزافزون آزادیها و حقوق ابتدایی شهروندان، سقوط ارزش ارز رایج و گرانیهای افسارگسیخته از جمله بخشهای این مجموعهی پیچیده هستند.
روان جامعه ایران چه به لحاظ تاریخی و چه به لحاظ تعدد از روانزخمها اشباع شده است.

تداوم عامدانه روانزخمها؛ سپر حفاظتی حکومت
جمهوری اسلامی نهتنها دغدغهای برای سلامت روان و کاهش آلام روحی شهروندان ندارد، بلکه تلاشی نیز برای حفظ سلامت جامعه و کاهش فشارهای روانی ناشی از بحرانها به کار نمیبنند.
انجمن علمی روانشناسی در بیانیهای در سال ۱۳۹۸ گفته بود: «شوربختانه در این دوران، زندگی برای بیشتر مردم دشوار شده است.» این انجمن بارها هشدار داده که حکومت باید سلامت روان مردم را جدی بگیرد. اما حکومت با سیاستگذاریهای ناکارآمد چه در بعد کارآمدی و چه روانی، جنگطلبانه و ایدئولوژیک عمل میکند و همواره آسیبهای روانی مضاعفی به مردم تحمیل کرده است.
نهادها و مقامهای حکومت نه تنها نگران اثرات بلندمدت روانزخمهای طولانیمدت بر بافت فرهنگی و اجتماعی ایران نیستند، حتی در مواردی تعمدا برای افزایش کمی و تداوم هر چه بیشتر تشویشها و موقعیتهای تراماتیک یا آسیبزا کوشش کردهاند. چرا که تداوم وضعیتهای آسیبزا منجر به فرسایش و خستگی روانی جامعه میشود. حکومت تداوم موقعیتهای فرسایشی را برای خود تبدیل به یک فرصت و استراتژی کرده تا بلکه خستگی روانی مردم احتمال خیزش و انقلاب را به حداقل برساند.
یکی از نمونههای این فرصتطلبی این است که در ماههای اخیر، حکومت هر بار به موازات افزایش گمانهزنیها درباره بالا رفتن احتمال وسعت یافتن زمین جنگ به خانههای مردم ایران و افزایش فشار روانی بر جامعه، سرکوبهای داخلی را هم تشدید کرده است. تشدید سرکوبها به منظور اعمال فشار و استهلاک روانی حداکثری بر مردم و به مثابه یک اولتیماتوم است تا بدانند حکومت حتی در میانه جنگ هم قرار نیست سرکوب داخلی را فراموش کند و به آنها مجال اعتراض و انقلاب بدهد.
اما این فرسایشها و ناامیدیها در جامعه در حکم خاکستر روی آتش هستند. به ویژه از دی ماه سال ۱۳۹۶ شاهد بودهایم که جرقههایی از جنایات حکومت منجر به شعلهور شدن آتش خشم مردم شده و اعتراضات سراسری خیرهکننده و خیزش انقلابی «زن، زندگی، آزادی» را هم پدید آورده است.
این خشم مردمی، حتی با وجود خاکستر در چشمانشان، به نظر میرسد به رقم زدن یک انقلاب همهجانبه متعهد است. اگر قرار بر مرگ انگیزه شهروندان برای اعتراض و خیزش بود، کشتار و سرکوب و جنگ سه دهه نخست جمهوری اسلامی میتوانست مردم را متوقف کند.

«نه خانی آمده و نه خانی رفته»؛ این ضربالمثلی است که ایرانیان به خوبی با آن آشنا هستند. حالا به نظر میرسد که مسعود پزشکیان، رییس دولت چهاردهم چنین استراتژی را برای حوزه فرهنگ و هنر در نظر گرفتهاست.
شکاف روزافزون میان جامعه و جمهوری اسلامی در سالهای اخیر تا حد بسیاری مربوط به حوزههای فرهنگ و هنر بوده، جایی که اکنون نهادهای نظامی، ایدئولوژیک و شخص علی خامنهای حساسیتی بیش از پیش روی آن دارند.
همین مساله جایگاه وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را نیز با آنکه سر و صدا و حواشی کمتری متوجه آن میشود، بیشتر میکند، نهادی که پزشکیان قصد دارد سکانش را به دست عباس صالحی بسپارد؛ چهرهای با مختصات سیاسی و ایدئولوژیک خاص که او را بیدردسر به کرسی وزارت میرساند.
صالحی تحصیلات خود را در از کودکی، ۹ سالگی، و پیش از انقلاب در حوزه علمیه مشهد آغاز کرد. او بعد از انقلاب به قم رفت و تا دهه هفتاد مشغول به تحصیل و تدریس در حوزه بود. ورود او به عرصه فرهنگ با نشریه «حوزه» آغاز شد و با نشریه «پگاه» ادامه پیدا کرد.
صالحی مسیر دولت را نیز در بخش ایدئولوژیک پیش گرفت و عضو متوالی در هیاتمدیره و هیات امنای دفتر تبلیغات اسلامی شد. او در دولت روحانی، به عنوان معاونت فرهنگی وزارت ارشاد منصوب و پس از استعفای جنتی، مدتی سرپرست این وزارتخانه شد. او همچنین در دولت دوم روحانی، وزیر ارشاد بود.
با روی کار آمدن ابراهیم رئیسی، صالحی به ریاست دانشگاه مذاهب اسلامی منصوب و پس از درگذشت محمود دعایی، مدیرمسئول و نماینده خامنهای در روزنامه اطلاعات شد.
حواشی دوران مدیریت
صالحی از مدیران بیسر و صدای جمهوریاسلامی است. تنها حاشیه جدی پیرامون مدیریت او به دولت اول حسن روحانی بازمیگردد. جایی که علی جنتی با هدف کاهش سختگیریها در حوزه کتاب و نشر، طرح حذف سانسور پیش از نشر کتاب را مطرح کرد و عباس صالحی به عنوان معاونت فرهنگی ارشاد، مسئول مستقیم اجرای این طرح بود. طرحی که با مخالفت گسترده ناشران مواجه شد.
ناشران معتقد بودند که واگذاری سانسور به آنها، وجههشان را در میان اهالی کتاب از بین میبرد و رابطه آنان را متزلزل میکند. بنابر گفتههای منوچهر حسنزاده، مدیر نشر مروارید، اگر ممیزی به ناشر سپرده میشد، ناشر از وحشت خمیر شدن کتاب، ناگزیر به خودسانسوری دست میزد. اما اجرای همین سیاست نشان میدهد صالحی ظرفیت پیش بردن پروژههای خاص فرهنگی جمهوری اسلامی را دارد.
او در همان مدت مسئولیت با سیاستهای حکومت برای تحدید فضای مجازی همراهی کرد. صالحی فضای مجازی را «آخر الزمان» خواند و حتی گفت که برای نظارت بر شبکههای اجتماعی «وزارت ارشاد شماره دو» تاسیس میشود، نهادی که مشخص نبود و نشد منظور او از آن چه بود.
دیدگاه این چهره معتمد خامنهای درباره جلوگیری از شفافیت در حوزههای مختلفی خود را نشان داده است؛ تا جایی که در دوره شیوع کرونا، با سیاست دولت برای پنهانکاری و جلوگیری از انتشار آمار شیوع، او به شورای شهر تهران و گمرک نامه فرستاد و دستور داد آنها آمار متفاوت از ستاد دولتی کرونا اعلام نکنند.
تئاتر نیز در دوره همین وزیر بود که با سختیهای بیش از پیش مواجه شد تا جایی که ۲۵۰ هنرمند تئاتر با نوشتن نامهای به او نسبت به سختگیریها در صدور مجوز پخش آنلاین و خانگی تئاتر انتقاد کرده و خطاب به صالحی گفتند: «تئاتر را کمخاصیت و کممایه نکنید.»
دیگر حاشیه مدیریتی در دوران وزارت صالحی، بحران کمبود کاغذ بود که نارضایتیهای بسیاری در پی داشت. بحرانی که موجب افزایش قیمت برخی نشریات حتی تا دو برابر و کاهش تعداد صفحات برخی دیگر مطبوعات شد.
جایگاه صالحی در دوگانه حکومت-هنرمندان
رابطه هنرمندان و نویسندگان با حکومت، از ابتدای انقلاب تا امروز، همواره پرتنش بودهاست. مهاجرت و بیکاری بسیاری از هنرمندان پیش از انقلاب، کشتار و منزوی کردن بخش مهم و برجستهای از نویسندگان و روشنفکران، دستگیری و اخراج بسیاری از روزنامهنگاران و همچنین اعمال سانسورهای شدید و سخت، حاصل چهلسال حکومت اسلامی در ایران بودهاست.
رهبر جمهوریاسلامی حساسیت جدی بر عرصه فرهنگ و هنر داشته و بخش اعظم هنرمندان و نویسندگان را «دشمن» پنداشتهاست.
همه وزیران ارشاد، همواره در میانه این دوقطبی ایستادهاند. برخی کمی نزدیکتر به اهالی فرهنگ و هنر، که عموما با تذکرهای جدی و خشن خامنهای مواجه شدند و دست آخر کارشان به استیضاح و استعفا رسید، و دستهای دیگر نزدیکتر به خامنهای و مغضوب اهالی فرهنگ و محبوب حکومت شدند.
سوابق صالحی در دوران مدیریتش نشان میدهد که او قطعا نزدیک به خامنهای خواهد ایستاد. صالحی گرچه تلاش میکند با اجتناب از ادبیات تهاجمی، نگاهی توام با احترام و مصلحتاندیشی به هنرمندان داشتهباشد، اما قطعا در همه تنشهای پیش رو، پشت سنگر حکومت خواهد ایستاد. چه آنکه او حتی قبل از رفتن به صحن مجلس برای رای اعتماد، طی روزهای گذشته در کنار عارف، معاون اول پزشکیان، به دیدار خامنهای رفت و در کنار او نشست.
او به سانسور باور دارد و آن را حق قانونی حاکمیت میداند. تنها دستاورد دوران مدیریت او در حوزه کتاب، تسریع فرآیند ممیزی و تعیین تکلیف مجوزهای معلق ماندهبود.
در حوزه سینما، انحلال موسسه رسانههای تصویری و واگذاری تصدیگری شبکه نمایشخانگی به نهاد حکومتی «ساترا» در دوران او به وقوع پیوست. اقدامی که بخش بزرگی از صنعت نمایش را به زیر چنبره تسلط صداوسیمای جمهوری اسلامی برد. در حوزه موسیقی نیز کنسرتهای بسیاری در دوران او لغو شد.

این بار فرق دارد
صالحی اینبار با وزارتخانهای متفاوت و با شرایطی بحرانی طرف خواهد شد. دو قطبیهای گذشته به شدت تشدید و اختلافات حکومت و هنرمندان در حد بحرانی تعمیق شدهاست.
او نه سکان یک کشتی روی دریایی آرام که سکان یک کشتی طوفانزده و شکسته را تحویل گرفتهاست. هنرمندانی که خودخواسته حجاب از سر برداشتند و دیگر انذار و تهدید دولتی علیه آنها کارساز نیست، فیلمسازانی که برای ساخت فیلم دیگر لزومی به اخذ مجوز از مدیران حکومتی نمیبینند و فیلمهایشان به جشنوارههای بینالمللی راه مییابد، نویسندگانی که دیگر تن به سانسورچیها نمیدهند و آثارشان را در دهها بستر مجازی به مخاطب میرسانند، روزنامهنگارانی که در داخل و خارج کشور شجاعانه برای افشای ماهیت واقعی استبداد و فساد قد علم کردهاند.
دیگر کنترل مثل قبل برای جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگ کارساز نیست، شاید به همین دلیل بود که صالحی در ابتدای مرداد ماه، پیشنهاد وزارت را رد کرد. هرچند صالحی با توجه به ارتباط بسیار نزدیکش با روحانیون و بیت خامنهای، به سادگی از سد مجلس خواهد گذشت، اما روزهای ناآرام او به زودی فراخواهند رسید.
فرهنگ و هنری که در آن جمهوری اسلامی با سبک زندگی جامعه، پوشش زنان، محتوای نشر، مواضع هنرمندان، کلام خوانندگان و تحرکات سلبریتیها گلاویز شده، حواشی بسیاری برای صالحی خواهد داشت؛ به خصوص در دوره پسامهسا که بیش از پیش صدای اعتراض جامعه از فرهنگ و هنر بر میخیزد و گوش جهان بیشتر بر روی این صدا متمرکز است.
«نه خانی آمده و نه خانی رفته»، این استراتژی پزشکیان در حوزه فرهنگ و هنر همانقدر سادهانگارانه به نظر میرسد که پذیرش مسئولیت اداره کشور از سوی او سادهانگارانه بود. این بار اما همه چیز فرق دارد.