خالد حمده، کارشناس مسائل امنیتی و نظامی در مصاحبه با ایراناینترنشنال هشدار داد در آیندهای نزدیک شاهد آغاز جنگی جدید در جنوب لبنان خواهیم بود.
حمده گفت: «به رغم انتخابهای محتاطانه حزبالله، نگرانی در مورد تشدید درگیریها از جانب اسرائیل همچنان وجود دارد زیرا اسرائیل گفته به اهدافی در داخل لبنان حمله خواهد کرد.»
این کارشناس افزود حملات اخیر حزبالله به اسرائیل عواقب جدی برای منطقه به همراه خواهد داشت.

همزمان با برگزاری کنوانسیون ملی حزب دموکرات، بحث انتخابات ریاستجمهوری ۲۰۲۴ در آمریکا مجددا در شبکههای اجتماعی میان فارسیزبانان بالا گرفته است.
محمدجواد ظریف در جریان رقابتهای انتخاباتی منجر به رییسجمهور شدن مسعود پزشکیان گفت که «فرق میکند» چه کسی در پاستور بنشیند. هر چند نهایتا با معرفی کابینه پزشکیان و سخنان او درباره روند انتخاب وزرای پیشنهادیاش، این گزاره تا حد زیادی نقض و روشن شد راهبرد دولت او و انتخابها و انتصابهایش چیزی جز آن که رهبر جمهوری اسلامی بطلبد نیست و نخواهد بود اما به نظر میرسد در نگاه مقامهای جمهوریاسلامی، واقعا «فرق میکند» چه کسی در کاخ سفید بنشیند.
انکار عمومی، فعالیت در پشت پرده
مقامهای جمهوری اسلامی همواره در اظهارات عمومی خود تلاش کردهاند هر دو حزب عمده آمریکا را دشمن ایران نشان دهند. در همین راستاست که محمد مرندی، استاد دانشگاه و تحلیلگر سیاسی حامی حکومت، تاکید کرد: «دموکراتها و جمهوریخواهان در فشار حداکثری به ما مشترکاند.»
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی نیز بر چنین موضعی، علنا تاکید کرده است.
در زمان انتخاب دونالد ترامپ بهعنوان رییسجمهوری آمریکا، در حالی که بسیاری از تحلیلگران و فعالان سیاسی نگران آینده ایران بودند، خامنهای اعلامکرد: «نه عزا میگیریم، نه شادی میکنیم. آن حزب و این حزب، هر کسی آمد فقط شر رساند.»
در پشت صحنه اما شواهد و نشانهها اثبات میکنند مقامهای جمهوری اسلامی بر خلاف ادعای خود در فضای عمومی، بهشدت به انتخابات آمریکا اهمیت میدهند.
در انتخابات ریاستجمهوری سال ۲۰۲۰ در ایالات متحده، دخالت جمهوری اسلامی در انتخابات آمریکا چنان محل بحث بود که حتی در مناظره انتخاباتی نیز جو بایدن و ترامپ مجبور به صحبت در این باره شدند.
یک سال بعد از انتخابات، دولت آمریکا به نام شش هکر و یک شرکت ایرانی دست یافت که در جریان انتخابات با هدف ترساندن رایدهندگان، دامن زدن به ناآرامیهای اجتماعی و ایجاد بیاعتمادی نسبت به نهاد انتخابات در آمریکا فعالیت میکردند.
حالا نیز در انتخابات پیش روی ریاستجمهوری آمریکا، دخالتهای مرتبط با جمهوری اسلامی دوباره خبرساز شده است.
در پی موجی از اقدامات مجازی و سایبری، افبیآی، جمهوریاسلامی را مسئول اقدامات رو به افزایش اخیر از جمله هک مکاتبات و اسناد ستادهای انتخاباتی ترامپ و بایدن-هریس معرفی کرده است.

چشم ایرانیان به ایالتهای چرخشی
در جامعه ایران، به طور خاص شهروندان عادی تا سالهای متمادی وقتی سخن از آمریکا به میان میآمد، کمتر تفاوت عمدهای میان جمهوریخواهان و دموکراتها قائل بودند اما در دو دوره اخیر انتخابات آمریکا، ایرانیان آنچنان به این دو حزب سیاسی توجه و بعضا تعصب دارند که انتخابات ایالات متحده به بحث داغ شبکههای اجتماعی بدل شده است.
در انتخابات ۲۰۲۰، آش چنان شور شد که کاربری به کنایه نوشت: «آنقدر که مردم ایران پیگیر آرای ایالت ویسکانسین هستند، خود آمریکاییها نیستند.»
شاید بتوان گفت حساسیت افکار عمومی ایرانیان نسبت به دوگانه احزاب غالب آمریکا، از زمان به قدرت رسیدن ترامپ بیشتر از پیش برانگیخته شد.
اولین جرقه دوگانهسازی میان دموکراتها و جمهوریخواهها برای ایرانیان در نامه ۳۰ فعال سیاسی ایرانی و درخواست آنان برای تشدید تحریمها علیه سپاه پاسداران و خامنهای زده شد. نامهای خطاب به ترامپ، در فاصلهای کوتاه پس از زمان انتخاب او بهعنوان رییسجمهوری ایالات متحده.
این نامه با واکنشهای گستردهای در داخل و خارج از کشور مواجه شد. بسیاری از فعالان سیاسی اصلاحطلب این نامه را سخیف، خائنانه، ضد ملی و در راستای کمک به جریان «دلواپس داخلی» خواندند.
دلواپس، در آنزمان به جریان تندروی حامی حکومت، بهویژه جبهه پایداری اطلاق میشد.
در آن دوران شکاف دولت-ملت در ایران تا حد فعلی عمیق نشده بود و برجام امید به بهبود را در قلب بخشی از جامعه زنده کرده بود. با روی کار آمدن ترامپ و احتمال خروج او از برجام همه این امیدها ناامید میشد. هنوز کشتار مردم معترض و مخالف حکومت در اعتراضات سراسری دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ رخ نداده و جامعه از اصلاحطلبان و حسن روحانی قطع امید نکرده بود.
طبیعی بود که نامه ۳۰ فعال سیاسی ایرانی به ترامپ و درخواست تشدید تحریمها از نگاه جریانهای امیدوار به تغییر جمهوری اسلامی مورد قبول نیفتد.
ترامپ، فشار حداکثری، قاسم سلیمانی و چند داستان دیگر
ترامپ با رسیدن به کاخ سفید وعده داده بود آمریکا را از برجام خارج کرده و توافقی با ایران امضا خواهد کرد که «هم برای ایران خوب باشد و هم آمریکا».
او از برجام خارج شد اما فرصت امضای توافق جدیدی را نیافت.
ترامپ سیاست فشار حداکثری علیه تهران را بهکار گرفت و با ایجاد یک اتحاد عربی در مقابل جمهوری اسلامی و تحریم خریداران نفت ، تلاش میکرد ایران را به گوشه رینگ برده و پای میز مذاکره بنشاند.
سیاست او برای پیشبرد عادیسازی روابط با اسرائیل در منطقه نیز به شکل دیگری منافع و جایگاه جمهوری اسلامی را تضعیف میکرد.
این سیاستها موجب اوجگیری تنشها میان دو کشور و درگیریهای شدیدتر نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی با آمریکا در منطقه شد. حمله گسترده نیروهای مقاومت نیابتی جمهوری اسلامی به آرامکو، صادرات انرژی در عربستان سعودی را چند روزی مختل کرد و متقابلا کشتن قاسم سلیمانی در عراق، به افزایش تنشها منجر شد. از سویی نیز گزارشها حاکی از آن بود که فشار اقتصادی به تهران، نیروهای نیابتی و تحرکات نظامی آنان را در منطقه کاهش و تحت تاثیر قرار داد.
این وقایع در کنار سرخوردگی و خشم اجتماعی ناشی از سرکوبهای خونین دی ماه ۹۶ و آبان ۹۸ و همچنین تعمیق شکاف دولت-ملت در ایران، نگاه بخش مهمی از جامعه و فعالان سیاسی ایرانی را بیش از پیش به سوی انتخابات آمریکا چرخاند و حساسیت آنها را افزایش داد.
جمهوری اسلامی که از تنگنای اقتصادی حاصل از سیاست فشار حداکثری ترامپ به ستوه آمد، ترجیح داد با روی کار آمدن یک دولت دموکرات و اهل سازش، روزنهای برای تنفس خود بیابد.
در سوی دیگر، جامعه سرخورده و جانبهلب شده تصور کرد با انتخاب دوباره ترامپ و ادامه فشارهای او، روند براندازی و سقوط جمهوری اسلامی تسهیل خواهد شد.

بایدن، «زن، زندگی، آزادی» و دوباره انتخابات آمریکا
با پیروزی بایدن، فضا برای تنفس و متعاقبا تحرکات و تهدیدهای جمهوری اسلامی بازتر شد.
خامنهای و سپاه پولهای بلوکهشده خود را پس گرفتند و فضا برای تقویت نیروهای نیابتی و گسترش نفوذ منطقهای حکومت دوباره فراهم شد.
تقویت دستگاه سرکوب و گذار و بازتنظیم درونی جمهوری اسلامی با پروژه موسوم به «خالصسازی» از طریق انتخابات مهندسی شده و پیروزی ابراهیم رئیسی کلید خورد.
در اعتراضات سراسری ۱۴۰۱ و جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز سیاست یک بام و دو هوای دموکراتهای حاکم در آمریکا در قبال معترضان ایرانی و مماشات با حکومت، دوباره یادآور سکوت باراک اوباما، رییسجمهوری اسبق آمریکا در سال ۸۸ بود؛ جایی که مردم فریاد زده بودند: «اوباما، اوباما/ یا با اونا یا با ما».
همین روند و رفتار کاخ سفید، بسیاری از نیروهای اپوزیسیون و مردم مخالف حکومت را از حزب دموکرات دور و به ترامپ نزدیکتر و امیدوار کرد.
حامیان ترامپ و مدافعان هریس چه میگویند
با نگاهی کلی به آرایش سیاسی گروهها و اقشار مختلف مردم پیرامون دوگانه هریس- ترامپ، میتوان دریافت که نیروهای راستگرا و ملیگرای ایرانی اغلب هوادار ترامپ و جریان چپگرا و نهادگرا عمدتا حامی هریس هستند.
اما این دستهبندی در میان نیروها و تحلیلگران سیاسی کمی متفاوت است.
در حال حاضر، شاید بتوان گفت از میان سیاستمداران درون حکومت، تنها گروه علاقهمند بازگشت ترامپ، جریان نزدیک به پایداری و طیف سعید جلیلی است. این جریان همواره با تعامل و مذاکره با غرب و ارتباط با جهان زاویه داشته و در وضعیت فعلی که بیت خامنهای، سپاه پاسداران و اصلاحطلبان و جریان محمدباقر قالیباف به اتحادی عاطفی-تاکتیکی رسیدهاند، دست خود را از قدرت کوتاه میبیند و علاقهمند به تضعیف این اتحاد از طریق فشار خارجی به دولت پزشکیان است.
با روی کار آمدن کامالا هریس، شانس یک توافق محدود با آمریکا تا حدودی افزایش مییابد اما با حضور دوباره ترامپ در کاخ سفید این احتمال بسیار پایین و ثمره آن در خوشبینانهترین احتمالا توافقی اجباری و از موضع ضعف با آمریکا خواهد بود.
بنابراین، روشن است که هسته سخت حکومت و اصلاحطلبان تمایلی به حضور ترامپ در کاخ سفید ندارند.
در میان مخالفان حکومت نیز نیروهای سیاسی قائل به براندازی بدون قید و شرط جمهوری اسلامی که نظرسنجیهای مستقل سالهای اخیر و محتوای فارسی رسانههای اجتماعی حاکی از افزایش تعداد آنهاست ، حضور ترامپ، تحریمهای تازه و فشار اقتصادی مضاعف به جمهوری اسلامی را عامل تضعیف دستگاه سرکوب و افزایش خشم اجتماعی میدانند که منجر به انقلاب یا فروپاشی سیاسی خواهد شد.
از سوی دیگر اما گروهی از نیروهای سیاسی تحولخواه، گذارطلب و دموکراسیخواه معتقدند تحریمها طبقه متوسط را بیش از پیش حذف و نابود میکند و متعاقبا فشار کشنده اقتصادی، امکان اولویتیابی ارزشهای اجتماعی و سیاسی نظیر دموکراسی، نهادهای مدنی و فرهنگی را لغو کرده و در آن صورت انقلاب یا فروپاشی نظام دیکتاتوری و اقتدارگرا، منجر به بازتولید یک دیکتاتوری تازه یا جنگ داخلی خواهد شد.
هر چند مشخص نیست چنین فرضی چهقدر متناظر با واقعیت است و تا چه میزان برای تحلیل مسیر اعتراض و براندازی در ایران دقیق خواهد بود؛ چه آن که بهرغم تضعیف طبقه متوسط در سالهای اخیر، شعارها و گفتمان دموکراسیخواهی همواره از محورهای اعتراضات در ایران بوده است.

انسداد سیاسی؛ کسی غالب نیست
آن چه در ایران و زیر پرچم جمهوریاسلامی میگذرد، معنای تام و تمام انسداد سیاسی است. در چنین شرایطی، عملا امکان تغییر و بهبود از جانب یک جریان قدرتمند یا غالب مسدود شده و هر راهحلی به بنبست میرسد.
بنابراین، نه تجربه «اصلاحات گام به گام» یا اخیرا «اصلاحات از بالا» (حتی به فرض صادقانه بودن ادعای اصلاحطلبان) ثمربخش خواهد بود نه امکان ایجاد نهادهای مدنی و ارتقای فرهنگی و بسط دموکراسی مهیا میشود و نه حامیان براندازی بیقید و شرط میتوانند تضمین کنند که گزینه جایگزینی جمهوری اسلامی لزوما حکومتی پایبند به جمهوری و دموکراسی خواهد بود.
در این وضعیت، ناظران و تحلیلگران نیز هیچ پیشبینی قابل اعتنایی نمیتوانند داشته باشند.
با این حال تنها میتوان از یک گزاره مطمئن بود: «فرق میکند چه کسی در کاخ سفید بنشیند.»

مراسم راهپیمایی اربعین که مربوط به چهلمین روز کشته شدن امام سوم شیعیان است، مانند چند سال اخیر در حالی برگزار میشود که کمتر کسی تا دو دهه پیش نام آن را شنیده بود. سال به سال بر بودجههای اختصاص دادهشده به این مراسم افزوده شده و بازتاب رسانهای آن از سوی حکومت فربهتر میشود.
مراسم و مناسک مذهبی در جمهوری اسلامی که از دیرباز نقشی کلیدی در تقویت هویت «امت اسلامی» داشتهاند، اکنون به طور فزایندهای به عرصه رسمی سیاست وارد شدهاند. این تغییر در کاربرد مناسک، نشاندهنده استفاده هدفمند از نمایشهای مذهبی و آیینی برای پیشبرد اهداف سیاسی و تبلیغاتی است.
در سالهای اخیر، این روند توسعه و تعمیق یافته و به صورت گستردهتری در حوزه سیاست و رسانههای رسمی نمود پیدا کرده است.
تعظیم شعائر در فقه شیعه و مفهوم مناسک
در فقه شیعه، «تعظیم شعائر» به معنای بزرگداشت و احترام به آیینها و مراسم مذهبی است. این تعظیم که به نوعی ابراز احترام به اصول و قواعد دینی محسوب میشود، نقش مهمی در تقویت هویت مذهبی و اجتماعی مسلمانان شیعه ایفا میکند.
مناسک که شامل مراسم مختلف مذهبی از جمله عزاداریها، جشنها و عبادات میشود، به عنوان ابزارهایی برای تقویت و تثبیت اعتقادات دینی در جامعه به کار میروند.
در جمهوری اسلامی، مناسک مذهبی و آیینی به مرور زمان از صرف ابراز احترام به شعائر دینی فراتر رفته و به «ابزاری برای مدیریت سیاسی و اجتماعی» تبدیل شدهاند.
این تغییر در کاربرد به ویژه با توجه به افزایش نمایشهای مذهبی در عرصه عمومی و رسانهها، به نوعی نشاندهنده استفاده استراتژیک از مناسک برای پیشبرد اهداف سیاسی و تبلیغاتی است.
راهپیمایی اربعین؛ از شعائر دینی تا نمایش حکومتی
راهپیمایی اربعین اکنون بهعنوان یکی از بزرگترین و مهمترین مناسک مذهبی در جمهوری اسلامی شناخته میشود.
طی دو دهه اخیر، این مراسم به سرعت به یکی از جدیترین نمایشهای مذهبی و حکومتی در ایران تبدیل شد، به طوری که جواد رهبر سعادتی، معروف به میرزا جواد تبریزی، از فقهای معاصر شیعه، این مراسم را از «شعائر الهی» دانست.
علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی نیز به زائران اربعین یادآوری کرد: «توفیق حفظ یکی از شعائرالله را پیدا کردهاید.»
این تغییر در ابعاد و اهمیت مراسم اربعین به ویژه با توجه به حضور و مشارکت برخی زائران دیگر کشورها، نشاندهنده تلاش جمهوری اسلامی برای تبدیل آن به یک نمایش قدرتمند سیاسی و مذهبی است.
بسیاری از رسانههای حکومتی به طور ویژه به پوشش گسترده مراسم اربعین مشغول شدهاند و آن را به عنوان یک نماد از قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی معرفی کردهاند.
در این راستا، رسانهها به جزییات دقیق مراسم، از جمله حضور گسترده مردم، ترتیب و سازماندهی مراسم و تاثیر آن بر تقویت هویت مذهبی و سیاسی پرداختهاند.
در کنار اینها گفته شده که جمهوری اسلامی پس از قدرت گرفتن قاسم سلیمانی در فرماندهی نیروی قدس سپاه پاسداران، در مراسم راهپیمایی اربعین میکوشد تا از میان زائران، برای گروههای نیابتی مسلح خود در منطقه، افرادی را جذب کند.

نمونههایی برجسته از نمایشهای مذهبی در عرصه سیاست
با ورود نمایشهای مذهبی به عرصه رسمی سیاست،از این آیینهای مذهبی به عنوان ابزاری برای قدرتنمایی و تبلیغات استفاده شده است.
یکی از اهداف بارز استفاده از مناسک در جمهوری اسلامی، پنهانسازی ضعفهاست.
در این مورد به عنوان نمونه میتوان به حادثه سقوط بالگرد حامل ابراهیم رئیسی اشاره کرد. پس از این حادثه، به جای این که به علت سقوط و بررسی مسائل مربوطه پرداخته شود، جنازههای جانباختگان به طور گستردهای در شهرهای مختلف از جمله تبریز، تهران، قم و مشهد گردانده شدند.
این مراسم تشییع جنازه، به احتمال فراوان برای منحرف کردن توجه افکار عمومی از بررسی دقیق علت حادثه و مسئولان آن طراحی شد.
در این روش، مسئولان به جای پاسخگویی به سوالات اساسی، به نمایشهای مذهبی و مراسم رسمی پرداخته و فضای عمومی را به سمت قدردانی از قربانیان و نشان دادن همبستگی منحرف میکنند.
در نمونهای دیگر، کشتهشدن قاسم سلیمانی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران در عراق، به یکی از مهمترین و پرحاشیهترین وقایع سیاسی و مذهبی پس از انقلاب سال ۵۷ تبدیل شد.
پس از کشته شدن او، برنامههای گستردهای در شهرهای مختلف ایران، از جمله تهران و کرمان برگزار شد.
این مراسم، علاوه بر قدیسسازی از سلیمانی، به عنوان ابزاری برای تقویت هویت مذهبی و نمایش قدرت جمهوری اسلامی به کار رفت و در مراسم سالگرد او و پس از بمبگذاری در آن در کرمان، بار دیگر جلوهگری کرد.
اساسا تشییع جنازه در ایران به عنوان راهی برای کنترل افکار عمومی و ایجاد تصویر قوی از نظام سیاسی و مذهبی کشور عمل میکند.
پلاسکو چگونه آیین شد
یکی از مهمترین و عجیبترین نمونههای برگزار کردن مناسک به جای پاسخگویی، پس از آتشسوزی ساختمان پلاسکو در تهران بود.
در پی حادثه آتشسوزی و ریزش ساختمان پلاسکو، حکومت به جای معرفی و محاکمه متخلفان، مراسم تشییع جنازه برای آتشنشانان کشته شده برگزار کرد تا در آن باز هم بر موج احساسات جامعه سوار شود و به جای پاسخگویی، توجه را به مسائل دیگر معطوف کند.
حاضر شدن در محل دفن مسئولانی که به هر دلیلی فوت کردهاند، که به مراسم «تجدید میثاق» معروف شده، برگزاری مراسمی با عنوان «جاماندگان اربعین» و موارد دیگری از این دست، نمونههایی از رشد فزاینده مناسک و نمایشهایی هستند که به شکل رسمی وارد عرصه سیاست جمهوری اسلامی شدهاند.

ورود نمایش به عرصه رسمی رسانهها
از بارزترین نمونههای ورود نمایش به عرصه رسمی سیاست، انعکاس رسانهای آن است.
بسیاری از رسانههای حکومتی به طور مداوم به پوشش جزییات این نمایشها و مراسم میپردازند و آنها را به عنوان نمادهایی از قدرت و تاثیرگذاری نظام معرفی میکنند.
این اتفاق در خصوص شخص علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی به دفعات رخ داده است.
زمانی که خامنهای در سال ۱۳۹۳ مورد عمل جراحی پروستات قرار گرفت، نمایش «عیادت مسئولان نظام از رهبری»، سر خط خبرهای روز بود و این که چه کسانی اجازه یافتند تا به عیادت بروند و چه کسانی نه، حاوی پیامهای سیاسی قلمداد شد.
نمایشی که میبایست حاشیه سیاست میبود، به متن بدل شد.
در مثالی دیگر، روز هشتم تیر ۱۴۰۳، بسیاری از رسانههای حکومتی با شوق فراوان گزارش دادند که خامنهای در سن ۸۵ سالگی، با حضور پای صندوق رای، بدون عصا ایستاده و سر حال در معرض دید مردم قرار گرفته است.
در سالهای اخیر حتی نوشتههای پشت سر خامنهای در دیدارهای عمومی مورد توجه رسانههای حکومتی قرار میگیرند، از آنها رمزگشایی میکنند و آنها را دارای پیام سیاسی خاص میخوانند.
به این ترتیب آیین، مناسک و رمزگشایی از چهرههای نمایشی در عرصه سیاسی، جانشین شفافیت شده است.
تاثیرات و پیامدهای ورود نمایشهای مذهبی به سیاست
ورود نمایشهای مذهبی به عرصه رسمی سیاست، تاثیرات متعددی بر سیاستگذاری و شکلگیری افکار عمومی داشته است.
پنهانسازی مشکلات و ناکارآمدیها یکی از اهداف مهم این جریان است.
استفاده از مناسک به عنوان ابزارهایی برای منحرف کردن توجه از مشکلات اصلی و ناکارآمدیهای ساختاری، به یک استراتژی رایج تبدیل شده است.
نمایشهای مذهبی برای نظام، جلب مشروعیت میکنند و برای حمایت عمومی مورد استفاده قرار میگیرند. چنانکه در سالهای اخیر بسیاری از این مناسک و نمایشها به تقویم رسمی کشور نیز وارد شدهاند.
جمهوری اسلامی به جای اینکه بعد از ۴۵ سال نسبت به ابتدای استقرار خود به سمت ساختاری مدرن برود، در عقبگردی تاریخی به شیوهای نمایشی، تبدیل به ساختاری شده است که صرفا مناسک را هر چه باشکوهتر برگزار میکند.
در پس این مناسک و نمایشها، وضعیت فاجعه حکمرانی پنهان شده است.

بنا بر برخی تخمینها حدود ۶۰۰ هزار تا ۱.۵ میلیون ایرانی در آمریکا زندگی می کنند که اغلب آنها میتوانند رای بدهند.
اگر همان رقم ۶۰۰ هزار نفر را که به عدد سرشماری سال ۲۰۲۰ آمریکا نزدیکتر است در نظر بگیریم، باز هم رای ایرانیان در شش ایالت چرخشی در انتخابات پیش روی ریاستجمهوری میتوانند تاثیرگذار باشد. با توجه به تقدم نظام الکترال کالج بر تعداد آرای عمومی در کل کشور، در انتخابات ۲۰۲۰ در نهایت جو بایدن با حدود ۴۰ هزار رای بیشتر در ایالات چرخشی پیروز شد.
اما اولویتهای ایرانی-آمریکاییها هنگام رای دادن چیست؟ چه جمهوریخواه، چه دمکرات و چه مستقل، مشخص و الزاما قطعی نیست که اولویت اول ایرانیان سیاست خارجی آمریکا در برابر جمهوری اسلامی باشد. شهروندان آمریکایی معمولا به مسائل اقتصادی مثل هزینه انرژی، تورم، وضعیت بازار سهام و مسائل اجتماعی مثل امنیت و تامین اجتماعی اولویت میدهند.
میتوان فرض کرد که سیاست خارجی نامزدهای انتخابات در برابر جمهوری اسلامی در میان سه اولویت اول ایرانی-آمریکاییهای نسل اول قرار داشته باشد، که فرض دور از ذهنی نیست. در این صورت، سیاست دولت آمریکا نسبت به ایران نقشی تعیینکننده پیدا میکند. در این حالت، آنها باید سیاست نامزدها را در برابر موضعی که نسبت به جمهوری اسلامی دارند قرار دهند و یک طرف را برگزینند.
در این یادداشت، سیاست و دستاورد دونالد ترامپ در برابر تیم جو بایدن- هریس مورد بررسی قرار میگیرد که میتواند نشاندهنده این باشد که چطور بر سرنوشت ایرانیان آمریکا تاثیر میگذارد. به علت آن که هریس معاون دولت بایدن بوده، همان سیاست دولت بایدن را به او هم میتوان نسبت داد، مگر آنکه خلافش را گفته باشد یا در چند ماه مانده به انتخابات پیش رو در ماه میلادی نوامبر اینطور بگوید.
ترامپ و فشار حداکثری
سیاست ترامپ در برابر جمهوری اسلامی «فشار حداکثری» نام داشت و شش محور در آن مورد عمل قرار گرفت.
۱. خروج از برجام که به نظر ترامپ معامله بدی بود، نه برنامه هستهای جمهوری اسلامی را متوقف میساخت و نه سودی برای آمریکا داشت. بهرغم برداشتن پنج گام از سوی جمهوری اسلامی در دوره پس از خروج ترامپ از برجام، تا پایان دولت او میزان غنیسازی برنامه اتمی ایران در حد پنج درصد بود. همچنین، گازدهی در فردو و توقف فروش ذخایر اورانیوم غنیشده و ذخایر آب سنگین گامهایی جدی در جهت نظامیسازی برنامهی هستهای نبودند؛
۲. اعمال تحریمهای بانکی و نفتی تا حد فلج کردن اقتصاد ایران. در دوران ترامپ، فروش نفت ایران تا حد ۳۰۰ هزار بشکه در روز کاهش یافت و نرخ دلار در ایران حدودا ۱۰ برابر افزایش یافت.
۳. پرهیز از پرداختن پول در ازای آزادی گروگانهای آمریکایی و ایرانی-آمریکایی.
۴. ایجاد ساز و کاری برای بازدارندگی جمهوری اسلامی از حمله به سفارتخانهها و تاسیسات آمریکا در منطقه با حذف قاسم سلیمانی و تهدیدهای نظامی. پس از حذف سلیمانی و همراهانش، حملات موشکی نیروهای نیابتی حکومت ایران به پایگاههای آمریکا در عراق و حملات نمایشی به پایگاه عینالاسد به حداقل رسید، زیرا مقامهای آمریکایی بلافاصله به این حملات پاسخ میدادند. از سویی، نمایش قایقهای تندروی جمهوری اسلامی در خلیج فارس و دریای عمان در حوالی ناوهای آمریکایی بعد از اخطار ترامپ مبنی بر حمله به آنها برای دورهای نسبتا طولانی متوقف شد. همچنین، ربودن کشتیهای نفتکش نیز در سال آخر دولت ترامپ متوقف شد؛
۵. افشاسازی در مواردی از جمله ساقط شدن هواپیمای اوکراینی از سوی سپاه پاسداران، که تا سه روز بوقهای تبلیغاتی، مقامها و مشاطهگران آنها در آمریکا در موردش دروغ میگفتند. نهادهای اطلاعاتی آمریکا نقشی تعیینکننده در افشای چنین تبلیغات و دروغهایی داشتند.
۶. منع ورود مسلمانان از کشورهای «صادرکننده تروریسم» که ایران نیز در فهرست آنها گنجانده شد. بهرغم ارجاع موضوع به دیوان عالی از سوی دمکراتها، در نهایت دیوان این منع را در مورد ایران و چند کشور دیگر تایید کرد.

بایدن-هریس؛ خشنودسازی برای سر عقل آوردن
سیاست آمریکا در دوره بایدن-هریس و دستاوردهای آن، که این دولت نامی بر آن ننهاده، اما بهترین عنوان برای آن میتواند «خشنودسازی برای بر سر عقل آوردن» باشد، شامل محورهای کاملا متفاوتی با راهبرد ترامپ بوده است.
۱. تلاش بیوقفه به مدت دو سال با هدف بازگشت به برجام، که البته قانون اقدام راهبردی مجلس در ایران مانع از آن شد. به موازات این تلاشها، در سوی دیگر، غنیسازی در برنامه اتمی جمهوری اسلامی نخست به ۲۰ درصد در ژانویه ۲۰۲۱ و سپس به ۶۰ درصد در آوریل ۲۰۲۱ رسید. علاوه بر آن، از زمان اجرای قانون مجلس، همکاری جمهوری اسلامی با آژانس بینالمللی انرژی اتمی کاهش یافت و در مرحله بعد قصد تولید اورانیوم فلزی با غنای ۲۰ درصدی در ژوئیه ۲۰۲۱ اعلام شد؛
۲. خودداری از اعمال تحریمهای نفتی، تا حدی که فروش نفت ایران در ماههای پایانی دولت بایدن به دو میلیون بشکه در روز رسید. به علاوه، برای معاملات بانکی دولت جمهوری اسلامی در برخی محدودهها با پولهای بلوکهای که آزاد شد، تمهیداتی در نظر گرفته شد. دولت بایدن پول بلوکهشدهای برای جمهوری اسلامی باقی نگذاشت؛
۳. پرداخت شش میلیارد دلار پول بلوکهشده در کره جنوبی برای آزادی پنج گروگان آمریکایی و ایرانی-آمریکایی؛
۴. استخدام افراد نزدیک به لابی جمهوری اسلامی در وزارتخانههای دفاع و خارجه آمریکا که در نهایت به تعلیق نماینده ویژه دولت آمریکا در امور ایران- به دلایلی که هنوز دقیقا اعلام نشده- منجر شد. آنچه در این زمینه میدانیم، انتشار اسناد محرمانه وزارت خارجه در روزنامه تهرانتایمز است. این روزنامه ابزار تبلیغاتی حکومت ایران به زبان انگلیسی است که تحت مالکیت سازمان تبلیغات اسلامی اداره میشود؛
۵. افزایش حملات نیروهای سپاه قدس به تاسیسات نظامی آمریکا در منطقه: بنا به گزارش رسانههای آمریکا و اذعان مقامهای دولت، این حملات از زمان روی کار آمدن بایدن بیوقفه ادامه داشته است؛
۶. تحریم افراد درجه دو و سه در نهادهای قضایی و نظامی، تحت عنوان «تحریمهای هوشمند»، که در اعمال فشار به جمهوری اسلامی یا بازداشتن آن از نقض حقوق بشر و گسترشطلبی کاملا بیحاصل بودهاند. در یک دوره، دولت بایدن در مسیر برداشتن سپاه پاسداران از فهرست سازمانهای تروریستی دولت آمریکا قدم برداشت، اما با موانع جدی حقوقی و سیاسی مواجه شد.
در دور دوم ریاستجمهوری ترامپ و در دولت معاون اولی هریس، تفاوت چندانی از آنچه که اشاره شد مشاهده نمیشود، چون هیچیک از دو کارزار این نامزدها سخنی درمورد تغییر سیاست خارجی آمریکا در منطقه و نسبت به جمهوری اسلامی مطرح نکردهاند.
هریس و مشاورانش اصولا از سخن گفتن با رسانهها و برگزاری کنفرانس مطبوعاتی پرهیز میکنند، زیرا موفقیت بایدن را در سال ۲۰۲۰ بدون بیان سیاستها و صرفا با حمله به ترامپ و شیطانسازی از او دیدهاند.
ایرانی-آمریکاییها تنها با مراجعه و بررسی محورهای کارنامه دولتهای ترامپ و بایدن-هریس میتوانند تصویری جامع از دو سیاست فشار حداکثری و سیاست خشنود سازی پیدا کنند، چرا که راهبرد کارزار هریس فعلا سکوت در این زمینه است.

سرانجام کابینه پیشنهادی مسعود پزشکیان از مجلس دوازدهم به صورت کامل رای اعتماد گرفت و به شکل رسمی تشکیل شد.
اگرچه در فراکسیون «انقلاب اسلامی» مجلس چهار وزیر پیشنهادی شامل احمد میدری، عبدالناصر همتی، محمدرضا ظفرقندی و رضا صالحی امیری حدنصاب را نیاورده بودند، اما دولت پزشکیان بعد از ٢۶ سال مشابه دولت اول محمد خاتمی توانست از سد رای اعتماد مجلس بدون تلفات بگذرد. البته عامل اصلی هماهنگی کامل پزشکیان با خامنهای، نهادهای اطلاعاتی و همچنین رعایت خطوط قرمز و بده و بستان با محمدباقر قالیباف، رییس مجلس، بود.
فراکسیون انقلاب اسلامی مشابه انتخابات هیاترییسه نشان داد که اعضای حاضر آن الزامی در تبعیت از مصوبات فراکسیون ندارند و رفتار متفاوتی را در اتخاذ تصمیمات اصلی انجام میدهند.
ازاینرو، مجلس دوازدهم عملا فراکسیون اکثریت ندارد و اکثر نمایندگان با گرایش اصولگرایی، تحت تاثیر پیام، از مصادر بالای قدرت، گروههای نفوذ در مجلس و بده و بستانهای سیاسی عمل میکنند.
در عین حال باید توجه داشت که فقط صلاحیت یک وزیر دولت ابراهیم رئیسی از سوی مجلس رد شد. در دولت اول حسن روحانی، دلیل ندادن رای اعتماد به سه وزیر پیشنهادی، نادیده گرفتن حساسیت مجلس و هسته سخت قدرت از سوی حسن روحانی بود. میانگین رای اعتماد وزریران دولت رئیسی، ٢٢٤ رای بود که کمترین آن ٧۶ و بیشترین ٢٧٧ رای بودند.آمار مربوطه برای دولت پزشکیان به ترتیب، ٢٣٧، ١۶٣ و ٢٨١ است.
تعداد نمایندگان مجلس یازدهم در زمان دادن رای اعتماد، ٢٨۶ نفر بود که دو نفر کمتر از تعداد نمایندگان در مجلس دوازدهم در موقعیت مشابه است.
سرتیپ خلبان عزیز نصیرزاده با کسب ٢٨١ رای از مجموع ٢٨٨ رای، رکورد کسب رای اعتماد یک وزیر بعد از انقلاب ۱۳۵۷ را شکست. در بین وزیران مشترک با دولت رئیسی، عباس علیآبادی، وزیر نیرو ۶٨ رای بیشتر از دوره قبل کسب کرد. اسماعیل خطیب، وزیر اطلاعات نیز ٣٩ رای بیشتر به دست آورد ولی از میزان رای اعتماد امیرحسین رحیمی، وزیر دادگستری، ٩ رای کاسته شد. بر خلاف فضاسازی در خصوص اهمیت رای بالای عباس عراقچی، اما این اتفاق نیفتاد. رتبه عراقچی در توزیع رای اعتماد داده شده به وزیران، یازدهم است درحالیکه حسین امیرعبدالهیان، وزیر امور خارجه دولت سیزدهم، ٢٣ رای بیشتر آورده بود و رتبهاش نیز در بین وزیران سوم بود.
رای پایین ظفرقندی برای وزارت بهداشت که در حدود ۵۷ درصد نمایندگان حاضر در هنگام اخذ رای اعتماد بود، هشداری به او است که اگر در زمان وزارت به توافقات عمل نکند، در خطر استیضاح خواهد بود.
از آنجایی که ترکیب سیاسی مجالس یازدهم و دوازدهم یکسان است، این امر نشان میدهد که ترکیب سیاسی متفاوت دولتهای سیزده و چهارده نه تنها تاثیری در رفتار مجلس نداشت بلکه حتی به طور نسبی دولتی که در ظاهر همسویی کامل ندارد، رای بیشتری گرفته است. این اتفاق برگ تایید دیگری بر وابستگی قوه مقننه در ساختار حقوقی و حقیقی قدرت در جمهوری اسلامی است که تحت تاثیر پیامهای ارسالی از بیت رهبری عمل میکند.

فراکسیون اقلیت که نیروهای اصلاحطلب، اعتدالی و منفرد در آن حضور دارند، حداکثر ۸۰ رای دارد و نمیتوانست بدون همراهی بخش قابل اعتنایی از اصولگرایان در تعیین وزیران اثرگذار باشد.
چند وزیری که بر سر تایید آنها از سوی مجلس بحث بود، پیشتر از سوی اطلاعات سپاه و وزارت اطلاعات برگ تایید را گرفته بودند. از بین آنها تنها ظفرقندی بود که در جلسه داخلی کمیسیونها حاضر نشد که مواضع قبلی خود را پس بگیرد، اما دیگران به صورت علنی توبه کردند و تواب بودن خود را اعلام کردند.
البته طبق اظهارات مقامهای اطلاعاتی و همچنین نتیجه ارزیابی، ظفرقندی نیز ممکن است رویکرد مشابهی را در خلوت در پیش گرفته باشد. در این خصوص دیداری که او قبل از انجام رای اعتماد با نمایندگان خامنهای در دانشگاهها داشت، این احتمال را قوت میبخشد که او تضمینهای لازم برای رعایت خطوط قرمز مورد نظر در مدیریت جنبههای دانشگاهی و اجتماعی وزارت بهداشت را داده است.
علاوه بر این، ظفرقندی به لحاظ سیاسی و گفتمانی به بخش سنتی اصلاحطلبان تعلق دارد که از اشتراک بالایی با نظرات خامنهای و گفتمان کلاسیک جمهوریاسلامی برخوردار است.
پزشکیان نخستین رییسجمهوری بود که رسما و علنا تایید این دو نهاد اطلاعاتی را به عنوان شرط انتخاب همکارانش پذیرفت. از اینرو ترکیب پیشنهادی وزیران و معاونان رییسجمهوری، پیشاپیش چراغ سبز را از هسته سخت قدرت گرفته بود. طبق اظهارات پزشکیان در مجلس، مداخله نهاد ولایتفقیه در چینش قوه مجریه گسترش بیشتری پیدا کرده و از دولت رئیسی نیز بیشتر شده است.
پزشکیان افشا کرد قبل از اینکه گزینه مورد نظر در وزارت امور خارجه را معرفی کند، خامنهای اسم عباس عراقچی را آورده است. همچنین در خصوص وزیر ارشاد، اصرار خامنهای تا جایی بوده که شخصا با عباس صالحی تماس گرفت و در پی آن او مخالفتش با وزیر شدن را پس گرفت. در مورد فرزانه صادق مالواجرد، وزیر راه و مسکن نیز که تنها وزیر زن است، توصیه خامنهای در کار بوده است.
به این ترتیب، کابینه چهاردهم دولت خامنهای است و پزشکیان با پذیرش رضایتمند شان تدارکاتچی، تنزل قوه مجریه به معاونت اجرایی ولیفقیه را پذیرفته است.
روالی که تعیین وزیران طی کرده است و آنچه در صحن علنی مجلس دوازدهم رخ داد، همراه با ویژگیها و سوابق پزشکیان، محمدرضا عارف و وزیران کابینه نشان میدهد این دولت با اعمال سیاستزدایی در عرصههای سیاسی، دفاعی- نظامی، هستهای و فرهنگی وضعیت موجود را ادامه میدهد.
تنها در حوزههای اقتصادی، صنعتی، عمرانی، بهداشتی و آموزشی ممکن است تغییرات مثبت محدودی رخ بدهد که تحقق آنها نیز مشروط به گشایش در سیاست خارجی است.
عباس عراقچی به تنهایی از منظر توانایی دیپلماتیک تفاوت خاصی با حسین امیرعبدالهیان ندارد و تبار مشترکی با او دارد. همچنین او اعلام کرده است که مفاد راهبردی سیاست خارجی ستیزهجویانه نظام را قبول دارد و در چارچوب قانون اقدامات راهبردی مجلس، مذاکرات بازسازی برجام را به پیش میبرد. ازاینرو موفقیت او در تنشزدایی وابسته به تصمیمگیری خامنهای و نتیجه انتخابات ریاستجمهوری ٢٤∙٢ آمریکا است؛ وگرنه امیرعبدالهیان نیز در پی بازسازی برجام بود که مجوز لازم را دریافت نکرد.
اگرچه به صورت نسبی، توان بوروکراتیک و فنسالارانه دولت پزشکیان در مقیاس نه چندان زیادی از دولت رئیسی بیشتر است، اما در چارچوب تنگناها و بنبستهای نظری و سیاسی بعید است که دولت او بتواند بخش اصلی وعدههای داده شده را عملی سازد و تفاوت معنادار و پایداری در وضعیت عمومی کشور ایجاد کند.

«ای کاش مادر من و مادر کامالا میتوانستند ما را در این لحظه ببینند. اگر مادرانمان اینجا بودند حتما میگفتند: راهتان را ادامه دهید».
این بخشی از سخنرانی پرشور زنی است که در سال ۲۰۱۶ میلادی، پس از سالها کار سیاسی در بالاترین ردههای اجرایی و مدیریتی، توانست نامزدی حزب دموکرات برای رقابتهای ریاستجمهوری را به دست آورد، اما آنچه نتوانست انجام دهد به گفته خودش «گذر از سقف شیشهای» بود.
هیلاری کلینتون، وزیر امور خارجه پیشین آمریکا و اولین زنی که توانست نامزد انتخابات ریاستجمهوری این کشور شود، روز سهشنبه در گردهمایی ملی حزب دموکرات در شیکاگوبا اطمینان گفت که کامالا هریس، همان زنی است که سرانجام از «بلندترین و سختترین سقف شیشهای» برای زنان عبور خواهد کرد و اولین رییسجمهوری زن در ایالات متحده خواهد شد.
اما ظاهرا این تنها خانم کلینتون نیست که حامل چنین امیدی است. در نظرسنجیها از رایدهندگان هم تا اینجای کار، هریس پیشتاز است. نظرسنجی مشترک ایبیسی نیوز، ایپسوس و واشینگتنپست نشان میدهد که کامالا هریس ۴۹ درصد و دونالد ترامپ ۴۵ درصد آرا را دارند.
کدام ویژگیها در کارنامه و شخصیت کامالا هریس است که میتواند برای ناظران و تحلیلگران سیاسی از یک سو و برای رایدهندگان آمریکایی از سوی دیگر جذاب باشد؛ آن قدر جذاب که برای شکستن سقف شیشهای با او همراه شوند؟
همه هویتهای هریس
دونالد ترامپ، رقیب انتخاباتی کامالا هریس چندی پیش گفت: «کامالا همیشه هندی بود و ناگهان تصمیم گرفت که سیاه باشد». اظهارنظری که بسیاری از رسانههای آمریکایی آن را تلاش ترامپ برای زیر سوال بردن تعلقات هویتی کامالا هریس ارزیابی کردند؛ هویتی چهلتکه و متنوع که عنوان اولین زن سیاهپوست و نخستین آمریکایی-آسیایی را که معاون رییسجمهوری آمریکا شد در کارنامه او به ثبت رسانده است.
آنچه نامزد حزب جمهوریخواه در رقابتهای انتخاباتی ۲۰۲۴ آمریکا بر آن دست گذاشته اما دقیقا نقطهای است که مجموعهای به نام کامالا هریس را به گروههای مختلف رایدهنده در آمریکا نزدیک میکند.
بیشتر مهاجران خود را با او همداستان میدانند. کامالا هریس سال ۱۹۶۴ در ایالت اوکلند به دنیا آمد؛ هم پدر و هم مادرش مهاجر بودند. دکتر شیامالا گوپالان، مادر هریس، زیستشناس، پژوهشگر سرطان و کنشگر حقوق بشر بود و دونالد هریس، پدرش، استاد چپگرای اقتصاد در دانشگاه استنفورد. شیامالا از هند و دونالد از جامائیکا به آمریکا آمده بودند، در جریان جنبش حقوق مدنی سیاهان با هم آشنا شدند و هویتی رنگارنگ و متکثر به دخترانشان کامالا و مایا دادند؛ آمریکاییِ مهاجر، آسیاییتبار، هندیتبار و سیاهپوست.
جنسیت هریس هم لایه هویتی دیگری به او میبخشد، لایهای که نه تنها او را به زنان آمریکایی به عنوان نیمی از جمعیت پیوند میزند بلکه در جایگاه استثنایی وارث چندین نسل از زنان سیاه که برای برابری و علیه تبعیض جنسیتی و نژادی در این کشور فعالیت کردهاند قرار میدهد.
هریس خودش هم در زندگینامهاش «حقایقی که نمیگوییم»- که در ایران هم نشر نون آن را با ترجمه علیاکبر عبدالرشیدی منتشر کرده- از هویتهای متنوع خود سخن گفته و به آن میبالد.
این روزها بسیاری از زنانی که خود را با او همپیوند میبینند، در حالی که کت و دامنهای یکشنبهشان را به تن دارند به کلیسا میروند تا برای پیروزیاش دعا کنند. زنان حامی او، نه فقط در آمریکا که هزاران کیلومتر دورتر از پایتخت آمریکا در دهکدهای کوچک در جنوب هند هم عکسهایش را به در و دیوار زدهاند و امیدوارند که اولین رییسجمهوری زن آمریکا بشود؛ دهکدهای که پدربزرگ و مادربزرگ هندی هریس در آن زندگی میکردند.

ترکیب «ماملا» و «پدر مهربان و بامزه»
خانواده برای سالها از ارزشهای مرکزی جامعه و زندگی آمریکایی بوده است. با این حال خانواده آمریکایی و رویکرد شهروندان به آن هم در طول دهههای گذشته تغییرات مهمی را پشت سر گذاشته است.
پژوهشهای موسسه پیو نشان میدهد که در دهه ۱۹۷۰میلادی ۶۷ درصد از آمریکاییهای ۲۵ تا ۴۹ ساله خانوادههای غیرهمجنس تشکیل داده، با همسران خود و فرزندان زیر ۱۸سالهشان زندگی میکردند، عددی که در پنج دهه گذشته بهشدت تنزل کرده و به ۳۷ درصد رسیده است.
در برابر، شکلهای دیگری از خانواده در آمریکای امروز رشد کرده؛ خانوادههای چندنژادی و چندقومیتی از یک سو و خانوادههای همجنس از سوی دیگر. علاوه بر این زنان آمریکایی امروز کمتر از سالهای ۱۹۷۰ بچهدار میشوند و بسیاری از زنان بدون آن که تن به ازدواج بدهند مادر میشوند. همه اینها یعنی تغییر شکل خانواده در یکی از بزرگترین کشورهای حامی نهاد خانواده در جهان.
در این جامعه تغییرشکلیافته که تغییر و تنوع بیشتری هم پیش رو دارد، ترکیب کامالا هریس و شریک سیاسیاش، تیم والز در بسیاری از تحلیلهای رسانهای، ترکیبی مناسب یا حتی برنده توصیف میشود.
کامالا که فرزند بیولوژیکی ندارد- و به همین دلیل جی.دی ونس، معاون ترامپ او را یکی از زنان گربهدوست بیفرزند میخواند- مادرخواندگی فرزندان همسرش، کول و الا را پذیرفته. کامالا هریس در سال ۲۰۱۴ میلادی با خطبه عقدی که خواهرش، مایا جاری کرد با داگلاس امهاف، وکیل یهودیالاصلی ازدواج کرد و مادرخوانده فرزندان او شد اما خودش در مصاحبهای گفته: «از کلمه مادرخوانده خوشمان نمیآمد و تصمیم گرفتیم با جمع کردن اسم کامالا و کلمه مادر در یک کلمه، واژه ماملا را بسازیم». میگوید در میان همه نقشهایش، ماملای کول و الا بودن است که نقش محبوب اوست.
همه اینها نامزد دموکراتها را در موقعیتی آشنا هم برای دوستداران نهاد خانواده و هم برای طرفداران شکلهای نوینتر این نهاد قرار میدهد.
در کنار او، تیم والز، فرماندار مینهسوتا، میانهرو محبوب تند و تیزی است که عنوانی که رسانهها و مردم به او میدهند کنار ماملا خوش مینشیند. تیم والز به «پدر مهربان و بامزه» معروف است. او که علاوه بر فرمانداری مینهسوتا و عضویت در کنگره آمریکا، سالها معلم مدارس دولتی، مربی فوتبال و عضو گارد ملی آمریکا هم بوده، چهره «مهربان و همراه» یک پدر خانواده در دهه ۶۰ زندگیاش را دارد. خودش میگوید: «من با آدمهای معمولی بزرگ شدهام».
از همین منظر است که دموکراتها روی اثرگذاری او بر رایدهندگان ایالتهای موسوم به «دیوار آبی» یعنی ویسکانسین، میشیگان، پنسیلوانیا و مینهسوتا از یک سو و کمربند اوهایو، ایلینویز و ایندیانا از سوی دیگر حساب کردهاند.
وقتی به کارنامهاش نگاه شود، تصویب غذای رایگان برای دانشآموزان، رای به لایحههای حامی کارگران و افزایش دستمزد، کاهش قیمت انسولین، کمک به اجارهنشینها و تامین حق پایان خودخواسته بارداری برای زنان مینهسوتا دیده میشود.
والز علاوه بر همه اینها پدری است که نام دخترش را Hope به معنای امید گذاشته چرا که به گفته خودش او و همسرش سالها تحت درمانهای ناباروری در انتظار بچهدار شدن بودهاند و حالا او پدری است که دختر نوجوانش را برای بازی هیجانانگیز «اسلینگشات» همراهی میکند و در حالی که دختر گیاهخوارش را به ساندویچ بوقلمون دعوت میکند شوخی میکند که: «بوقلمون در مینهسوتا گوشت محسوب نمیشود».
شاید ترکیب همه این مشخصات است که سبب شده تیم والز در تمام رقابتهای انتخاباتی زندگیاش تا امروز، شکستناپذیر باقی بماند.
راه سخت هریس به سوی کاخ سفید
کامالا هریس که پیش از این و در ۵۵ سالگی برای به دست آوردن نامزدی حزب دموکرات خیزی ناموفق برداشته بود، در سال ۲۰۲۱ میلادی به ادای سوگند معاونت ریاست جمهوری رضایت داد.
معاونت جو بایدن البته از هریس چهرهای بینالمللی ساخت اما کارش را برای رییسجمهوری شدن هم دشوارتر کرد. حالا عملکرد او به عنوان معاون رییسجمهوری در موفقیت کمپین انتخاباتیاش اثر دارد و نگاهی به نظرسنجیها نشان میدهد که معاونت ریاستجمهوری نقطه قوت کارنامهاش نیست. مدافعانش میگویند مسئولیتهایی که بایدن به او داد کمابیش فیصلهناپذیر بودند؛ مثلا ریشهیابی مهاجرت انبوه از آمریکای مرکزی و مکزیک به ایالات متحده.
مساله مهاجرت غیرقانونی از کشورهای موسوم به مثلث شمالی (گواتمالا، هندوراس و السالوادور) به آمریکا با معاونت هریس نه تنها حل نشد که در دورهای افزایش هم یافت.
نظرسنجی یو اس ای تودی کامالا هریس را نامحبوبترین معاون رییسجمهوری تاریخ آمریکا معرفی میکند؛ هرچند بعضی روششناسی این نظرسنجی را زیر سوال بردهاند اما به هر حال این نتایج بخشی از واقعیت را نمایندگی میکند.
از سوی دیگر عنوان «زیادی لیبرال» که حزب رقیب برای او به کار میبرد، چندان هم بیمشتری نیست و میتواند رایدهندگان در ایالتهای مرکزی و محافظهکارتر آمریکا را از او دور کند یا آن طور که میشل اوباما در سخنرانی پرشور خود در گردهمایی دموکراتها در شیکاگو گفت بخشی از مردم را از او بترساند.
از همین جاست که روزنامه نیویورکتایمز در انتقاد به کمپین هریس مینویسد: «دموکراتها نمیتوانند تنها روی محبوبیت تیم والز در تیک تاک حساب کنند. آنها باید نشان دهند که از مردم معمولیاند؛ حزبی برای خانوادههای میهنپرست طبقه متوسط که میدانند این کشور میتواند بهتر باشد».
وزن سیاسی هریس در حال حاضر در ایالتهای پیشرو و تحصیلکردهتر آمریکا سنگینتر است؛ موضوعی که شاید از جمله با نقش پررنگ او در مبارزه برای حق زنان بر بدن خود و اقداماتی مثل برگزاری تور حقوق باروری در سراسر کشور قابل توضیح باشد. با این حال، کامالا هریس برای این که بتواند به عنوان رییسجمهوری آمریکا پشت میز معروف رزولوت در کاخ سفید بنشیند راهی دشوار و ناهموار پیش رو دارد و از رای بدنه محافطهکارتر جامعه آمریکا بینیاز نیست.