وزیر خارجه اسرائیل: ترامپ متوجه خطر جاهطلبیهای هستهای ایران شده است



روزنامه اعتماد به نقل از اقوام آیناز کریمی، دانشآموز ۱۷ سالهای که به دلیل داشتن لاک ناخن و موی رنگ شده از مدرسه اخراج شد و خودکشی کرد، نوشت مدیر مدرسه به آیناز فحاشی کرده و حرفهای نامربوط زده است. طبق این گزارش، مدیر مدرسه تا ساعت آخر نگذاشته او سر کلاس برود یا به خانه برگردد.
اعتماد در شماره روز ۲۱ آبان خود در گزارشی به جزییات خودکشی آیناز، دانشآموز پایه دوازدهم پرداخت و به نقل از برادر او نوشت که تاکنون هرچه درباره خواهرش منتشر شده، درست است.
برادر آیناز در مورد این رخداد به اعتماد گفت: «آیناز در مدرسه قبازرد روستای دریس درس میخواند. هرچه تاکنون منتشر شده، درست است. مدیر مدرسه آیناز را اخراج کرده است. ما از او شکایت کردیم.»
یکی از اقوام این دختر نیز به اعتماد گفت: «آن روز مدیر مدرسه آیناز را از کلاس بیرون برده و شروع به فحاشی و تحقیر او جلوی دانشآموزان دیگر کرده است.»
به گفته او، آیناز وقتی به خانه برگشته، در حالی که یونیفرم مدرسه به تن داشته، به زندگی خود پایان داده است.
اعتماد در گزارش خود به واکنش امیرحسین جمشیدی، مدیر آموزش و پرورش شهرستان کازرون نیز اشاره کرد و نوشت که او تا اسم آیناز کریمی را شنیده، گفته است اجازه ندارد تلفنی در مورد این خبر صحبت کند و تماس را قطع کرده است.
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان، روز ۱۷ آبان در گزارشی نوشت که چند روز پیش از آن، در روستای دریس، از توابع شهرستان کازرون، آیناز کریمی، دانشآموز کلاس دوازدهم و «نوجوانی پرامید به آینده»، با خشونت و تهدید مدیر مدرسه به دلیل «رعایت نکردن شئونات» و داشتن لاک ناخن و موهای رنگشده روبهرو شد.
طبق این گزارش، خانم رحیمی، مدیر مدرسه، برای سرکوب این دختر، حتی با برادرش تماس گرفت و او را از مدرسه بیرون کرد و در نتیجه این فشار و بازخواستهای خانواده و بر اساس سنتهای سختگیرانه محلی، در نهایت او به زندگیاش پایان داد.
به توصیه کارشناسان اگر با کسی یا کسانی روبهرو میشوید که از جملهها و عبارتهایی نشاندهنده افسردگی یا تمایل به پایان زندگی استفاده میکنند، از آنان بخواهید با پزشک متخصص معتمد، نهادهایی که در این زمینه فعالیت میکنند یا فردی مورد اعتماد درباره نگرانیهایشان صحبت کنند. اگر به خودکشی فکر میکنید، در ایران با اورژانس اجتماعی با شماره تلفن ۱۲۳ تماس بگیرید.

اعتماد در گزارش روز دوشنبه خود به نقل از یکی از منابع محلی نوشت که مدیر مدرسه آیناز را به خاطر «عدم رعایت موارد انضباطی» تهدید به اخراج از مدرسه کرده بود: «یکی میگوید لاک زده، دیگری میگوید موهایش را رنگ کرده. این که مدیر مدرسه دقیقا بر سر چه موردی میخواسته او را اخراج کند، هنوز مشخص نیست. این را هم شنیدیم که آیناز آن روز به مسوولان مدرسه گفته خودش را میکشد.»
یکی از اقوام نزدیک آیناز نیز در مورد روز خودکشی او به اعتماد گفت: «مدرسه آیناز در روستای دریس بود اما خانواده ساکن روستای طالقانی بودند. آن روز مدیر مدرسه به خاطر موارد انضباطی به آیناز فحاشی کرده و حرفهای نامربوط زده است. این را همکلاسیهای آیناز به ما گفتهاند.»
این منبع آگاه افزود: «دوستانش گفتهاند آیناز از فحاشی و تهدید مدیر مدرسه خیلی ناراحت شده بود.»
به گفته این منبع، وقتی او به خانه برگشته، ناهار نخورده و در حالی که یونیفرم مدرسه به تن داشته، در انبار خانه به زندگی خود خاتمه داده: «خانواده او وقتی به آنجا رفتهاند، متوجه شدهاند آیناز خودکشی کرده است.»
به گفته این فرد نزدیک به خانواده کریمی، آیناز فرزند هفتم و آخر خانواده بوده و چه از نظر مالی و چه خانوادگی، هیچ مشکل نداشته است.
مسئول مدرسه، مسئول چنین رخدادهایی است
سارا گلستانی، روانشناس، در مورد خودکشی آیناز کریمی و آرزو خاوری، دو دانشآموز نوجوان در روزهای گذشته، به اعتماد گفت: «این خودکشیها در این سن با این موضوع در بافت اجتماعی که امروز وجود دارد به معنای ابراز خشم است. این نوع خودکشیها دقیقا پیام دارند. خودکشی آن هم بلافاصله در واکنش به موضوعی، قطعا مفهومش این است که آن فرد میخواهد بگوید کاری میکنم یادت نرود با من چه کار کردی!»
این روانشناس با بیان این که هر کسی در اعتراض به موضوعی خودکشی را انتخاب کند، درست نیست، گفت: «آن دسته از افراد که زمینه روانی برای انتخاب خودکشی داشته باشند برای ابراز خشم و اعتراض چنین اقدامی را انجام میدهند.»
گلستانی خاطرنشان کرد: «این بدین معنا نیست که این افراد در زندگی خود هیچ مشکلی نداشتهاند اما ماجرا این است که اینها نوجوان هستند و نوجوان یعنی پر از هیاهو و هیجان. بنابراین وقتی مسوولان مدرسه با نوجوان طرف هستند باید در برخورد خیلی بااحتیاط رفتار کنند.»
او در پایان با تاکید بر این که این دو دانشآموز از منظر حقوقی کودک بودند و نیاز به مراقبت داشتند، گفت: «مسئول و معلم مدرسهای که این موضوع را متوجه نیست در حالی که کارش این است که با این دانشآموزان ارتباط داشته باشد و هدایتشان کند، مسئول چنین اتفاقاتی است.»
طی ماههای گذشته گزارشهای بسیاری درباره افزایش فشارها به دانشآموزان برای تحمیل حجاب اجباری و رفتار خشن مدیران مدارس با آنها منتشر شده است.
علیرضا کاظمی، وزیر آموزش و پرورش، مهر امسال در یک سخنرانی برای دانشآموزان به مناسب بازگشایی مدارس گفت که اولویت این وزارتخانه برپایی نماز و برنامههای دینی است.
محمدحسین پورثانی، معاون پرورشی و فرهنگی وزارت آموزش و پرورش، روز ششم اردیبهشت امسال با بیان این که ۱۶ طرح «عفاف و حجاب» در مدارس در حال اجراست، گفت: «جمهوری اسلامی میخواهد دختر ایرانی کنشگر باشد.»
همانزمان ویدیوهایی به ایراناینترنشنال رسید که نشان میدادند دانشآموزان مدرسه دخترانه «کمالی دهقان» در شهرک رازی کرج، در اعتراض به رفتار خشن مدیر این مدرسه و فشارهای او در مورد حجاب اجباری، از رفتن به سر کلاس خودداری کرده و با درآوردن مقنعه، در حیاط مدرسه تجمع کردند.
پیش از آن، علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، بر ضرورت رعایت حجاب اجباری تاکید کرد و از دستگاههای حکومتی خواست در این زمینه فعالانهتر عمل کنند.

اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، دوشنبه ۲۱ آبان در جریان نشست خبری هفتگی خود، درباره انتقال پیکر جمشید شارمهد، زندانی سیاسی ربوده شده ایرانی-آلمانی که در زندان کشته شده، گفت اگر درخواستی برای انتقال جسد او باشد، با توجه به قوانین داخلی ایران انجام خواهد شد.
سخنگوی وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی در پاسخ به سوال سایت جماران درباره انتقال جسد شارمهد، بدون اشاره به نام او گفت: «موضوعات مرتبط با انتقال متوفی در هر وضعیت فرضی چیزی است که طبق قوانین داخلی ایران وضعیتش روشن است. بر همان اساس اگر درخواستی باشد با توجه به قوانین داخلی ایران اقدام خواهد شد.»
بقایی که در ابتدای صحبت خود، شارمهد را شهروند «تبعه آلمان» خطاب کرد، در ادامه حرف خود را تغییر داد و او را تبعه ایرانی دارای گذرنامه آلمان خطاب کرد.
او در ادامه واکنش دولت آلمان به اعدام شارمهد را «ناموجه، غیرقابل توجیه و عجیب» خواند و از واژه «فوت» برای قتل حکومتی و فراقضایی این شهروند ربوده شده در دوبی و کشته شده در یکی از زندان جمهوری اسلامی استفاده کرد.
خبرگزاری میزان هفتم آبان در گزارشی درباره شارمهد نوشت: «با حکم دادگاه صالح محکوم و در تاریخ هفت آبان ۱۴۰۳ به سزای اعمالش رسید.»
پس از آن در روز ۱۵ آبان، اصغر جهانگیر، سخنگوی قوه قضاییه جمهوری اسلامی گفت که جمشید شارمهد، زندانی سیاسی ایرانی-آلمانی، پیش از اجرای حکم اعدام، دچار سکته شده و جان باخته است.
ساعاتی بعد، دلیل مرگ (سکته) از این خبر حذف شد.
عباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی، روز ۱۹ آبان در پاسخ به سوال نشریه اشپیگل درباره این که چرا جسد شارمهد تحویل داده نشده، گفت اگر خانواده او رسما درخواستی ارائه دهند، مانعی برای این کار وجود ندارد.
او افزود: «اگر خانواده او بخواهند حاضریم کالبدشکافی انجام دهیم.»
ایراناینترنشنال پیش از این و در تاریخ ۱۲ آبان، در گزارشی به بررسی اطلاعات مبهم درباره چگونگی مرگ شارمهد پرداخت و از قول غزاله شارمهد، دختر او نوشت که قوه قضاییه اعلام نکرده پدرش اعدام شده است.
او گفت مقامهای عالیرتبه آلمان به او اطلاع دادهاند جمهوری اسلامی به آنان گفته که جمشید شارمهد مرده است.
استفاده از عبارت «به سزای اعمالش رسید»، در بسیاری از رسانهها به عنوان اعلام خبر اعدام شارمهد تلقی شد.
غزاله شارمهد با بیان این که در اغلب گزارشهای رسانههای حکومتی در ایران نیز ننوشتند پدرش اعدام شده، تاکید کرد: «اصلا معلوم نیست پیکر پدرم کجاست. آیا کسی پیکر او را دیده؟ ما سندی ندیدهایم. دولتهای آلمان و آمریکا هم هیچ سند و مدرکی که نشان دهد پدرم زنده نیست ندیدهاند و دولت آلمان صرفا به این دلیل که حکومت تروریستی جمهوری اسلامی گفته است پدرم مُرد، حرف آنها را پذیرفته است.»
جمشید شارمهد، شهروند ۶۹ ساله متولد ایران با تابعیت آلمانی، دو دهه ساکن آمریکا بود (گرین کارت آمریکا داشت).
او ۱۱ مرداد ۱۳۹۹ در جریان سفری از آلمان به هند، پس از یک توقف سه روزه در امارات متحده عربی، به دست ماموران جمهوری اسلامی در دوبی ربوده و به ایران منتقل شد.
این زندانی سیاسی پس از تحمل بیش از ۹۰۰ روز حبس در سلول انفرادی از سوی ابوالقاسم صلواتی در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران و به اتهام «افساد فیالارض» به اعدام محکوم شد.
خبرگزاری میزان، دوم اسفند ۱۴۰۲ به نقل از دادگستری استان تهران گزارش داد حکم اعدام شارمهد بر اساس اتهام «طراحی عملیات انفجار در حسینیه سیدالشهدای شیراز» علیه این زندانی سیاسی صادر شده است. اتهامی که بارها از سوی خانواده این زندانی سیاسی، نهادهای حقوق بشری و سازمان ملل رد شد و جمهوری اسلامی مدارک مستندی در این زمینه ارائه نکرد.
نماینده دادستان در جلسات دادگاه مستنداتی در توضیح اینکه اتهام ادعایی بر چه اساسی علیه شارمهد مطرح شده، ارائه نکرد و به غیر از آنچه اعترافات این زندانی سیاسی خوانده شد، سند و مدرک دیگری منتشر نشد.
غزاله شارمهد، همان زمان در گفتوگو با رادیو ایراناینترنشنال با اشاره به عادلانه نبودن روند دادرسی پرونده پدرش گفت: «مقامات جمهوری اسلامی خود در ابتدا اعلام کردند ماجرای حسینیه شیراز در پی انفجار در برخی وسایل در زمان برگزاری نمایشگاه جنگ ایران و عراق در این مکان رخ داد و حتی بابت این موضوع از مردم عذرخواهی کردند.»
شارمهد با بیان این که جمهوری اسلامی در ادامه این موضوع را به بمبگذاری ربط داد، افزود: «در این سالها چندین شهروند در ارتباط با این موضوع اعدام شدهاند اما باز سراغ دیگران رفتند و باز بحث بمبگذاری و محاکمه و مجازات دیگران را پیش کشیدند.»
حکم اعدام جمشید شارمهد در حالی که از رعایت حقوق اولیه شهروندی و داشتن وکیل انتخابی در فرایند دادرسی محروم بود و مدتها در سلول انفرادی و تحت شکنجه و بیخبری از خانواده به سر برد، طی سه ماه در دیوان عالی کشور تایید شد.
شارمهد از زمان بازداشت تا تاریخ هفتم آبان، به مدت چهار سال در سلولهای انفرادی یکی از خانههای امن نهادی امنیتی در تهران و بازداشتگاه اطلاعات سپاه موسوم به بند دو-الف سپاه پاسداران در زندان اوین به سر برد.
خبرگزاری میزان هفتم آبان در گزارشی درباره شارمهد نوشت: «با حکم دادگاه صالح محکوم و در تاریخ هفت آبان ۱۴۰۳ به سزای اعمالش رسید.»
انتشار اخبار مبهم با تیترهایی همچون «پایان جمشید شارمهد» که ظن اجرای حکم اعدام او را با همراه داشت، با واکنشهای گسترده داخلی و بینالمللی و محکومیتهای شدید روبهرو شد.
مسعود پزشکیان، رییس دولت چهاردهم، ضمن دفاع از آنچه جمهوری اسلامی بر سر جمشید شارمهد آورد، از کشورهای غربی به دلیل واکنشها و موضعگیریها در این خصوص انتقاد کرد.
از جمله این واکنشها، بسته شدن کنسولگریهای جمهوری اسلامی در آلمان و فرا خوانده شدن سفیر آلمان در تهران از سوی برلین بود و او به سرعت ایران را ترک کرد.

بر اساس برخی گزارشهای منتشر شده در رسانههای داخلی، سفر برنامهریزی شده مسعود پزشکیان، رییس دولت چهاردهم جمهوری اسلامی به باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان، برای شرکت در کنفرانس سازمان ملل متحد در زمینه تغییرات اقلیمی (کاپ ۲۹)، لغو شده و او عازم این نشست نشده است.
روزنامه فرهیختگان روز دوشنبه ۲۱ آبان به نقل از «یکی از اعضای شورای اطلاعرسانی دولت» خبر داد: «رییسجمهوری قرار نیست برای شرکت در اجلاس کاپ ۲۹ به باکو برود.»
این روزنامه دلیل این تصمیم را حضور اسرائیل در این کنفرانس اعلام کرد.
این در حالی است که حبیبالله عباسی، مدیر روابط عمومی نهاد ریاست جمهوری، روز دوشنبه ۱۴ آبان به ایرنا گفت پزشکیان برای شرکت در کنفرانس کاپ ۲۹ به باکو خواهد رفت.
دفتر پزشکیان یا خبرگزاری رسمی دولت هنوز در این زمینه واکنشی نشان ندادهاند.
کنفرانس تغییرات اقلیمی سازمان ملل متحد که شامل مجموعهای از نشستهای سالانه با محوریت تغییرات آبوهوایی است، از سال ۱۹۹۵ برگزار میشود.
هدف این کنفرانس بررسی پیشرفتهای حاصل شده از سوی اعضای کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد تغییر آبوهوا در محدودکردن تغییرات اقلیمی است.
بیستونهمین دوره این کنفرانس سالانه، از ۱۱ تا ۲۲ نوامبر (۲۱ آبان تا دوم آذر) در شهر باکو، پایتخت جمهوری آذربایجان برگزار میشود.
گزارشها درباره لغو سفر پزشکیان به باکو دو روز پس از هشدار روزنامه کیهان، نزدیک به دفتر رهبر جمهوری اسلامی، درباره این سفر منتشر شدهاند.
کیهان روز شنبه نوشت: «انتظار از رییسجمهوری کشورمان آن است که نه فقط از حضور در اجلاس خودداری کنند -که به یقین چنین خواهند کرد- بلکه باید دولت باکو را به شدت مورد اعتراض قرار بدهند.»
کیهان همچنین از اقدام دولت باکو برای «ارسال سوخت و کالا» به اسرائیل با وجود جنگ غزه انتقاد کرد.
پیش از این علی خامنهای، رهبر جمهوری اسلامی، در چند نوبت خواستار قطع ارتباطات اقتصادی کشورهای دارای جمعیت اکثریت مسلمان با اسرائیل شده بود.
در سالهای اخیر روابط جمهوری اسلامی و جمهوری آذربایجان به دلیل رابطه نزدیک باکو و اسرائیل بسیار پرتنش شده است.

مسعود پزشکیان، در دیدار با جمعی از اقتصاددانان گفت: «بنده به مردم قول میدهم که در این مسیر صادقانه با آنها سخن بگویم و به آنان اطمینان میدهم که همانگونه که تاکنون دروغ نگفتهام، پس از این نیز هرگز از من دروغ نخواهند شنید.»

در ایران، مردم با کمبودهای متعددی دست و پنجه نرم میکنند. از کمبود برق و گاز و بنزین گرفته تا کمبود گازوئیل، آب، مسکن، دارو، معلم، اتوبوس، شغل و کسری بودجه. این آخری به گفته علی لاریجانی، از مقامهای ارشد سابق جمهوری اسلامی، به اندازه دوران جنگ ایران و عراق، بحرانی است.
در ایران بهجای این که برای رفع کمبودها تلاش شود، آنچه افزایش یافته، تورم، گرانی، آلودگی هوا، فساد، قیمت ارز و طلا، بحرانآفرینی و ماجراجویی در سیاست خارجی و بردن کشور تا آستانه جنگ و دخالت بیشتر حکومت در زندگی مردم، از جمله تحمیل حجاب اجباری و مقابله حکومت با حق زنان برای پایان خودخواسته بارداری است.
به اینها باید افزایش ناکارآمدی و دزدی مسولان یک حکومت بیکفایت را نیز افزود.
اخیرا و با گذشت ۱۰۰ روز از ریاستجمهوری مسعود پزشکیان، حکومت با پررویی اعلام کرد که قرار است قطع برق بهطور کامل و در سراسر کشور انجام شود.
پزشکیان که آمده بود اوضاع را بهبود بخشد، نه تنها به این هدف نرسید، بلکه وضعیت زندگی مردم بدتر نیز شده است.
مسئولان میگویند حالا بهدلیل فصل سرما، قطع برق ادامه خواهد داشت؛ انگار چه در گرمای تابستان باشد و چه در سرمای زمستان، خانههای مردم ایران از برق محروم میمانند و صنایع نیز از کار میافتند.
این وضعیت در حالی است که خامنهای امسال را سال «جهش تولید» نامیده. جهش تولید با این اوضاع برق؟
مشکل کمبود برق تنها بهانهای از سوی یک حکومت ناکارآمد است. حکومتی که در کشوری با ثروتهای بیشمار نفت و گاز، رودخانههای پرآب و بیش از ۲۶۰ روز آفتابی، چنین وضعیتی را برای مردم رقم زده است.
این اوج ناتوانی در مدیریت کشوری است که از لحاظ منابع طبیعی غنی است. اینکه مسئولان در تابستان و زمستان به مردم بگویند برق کمتر مصرف کنند، شرمآور و مایه خجالت است.
پیش از آن که از مردم بخواهند برق کمتری مصرف کنند، این مسئولان باید در تلویزیون ظاهر شوند و از مردم ایران عذرخواهی کنند.
آنها باید بگویند: «ما، مسئولان جمهوری اسلامی، بابت این که نتوانستیم برق و گاز مورد نیاز شما را تامین کنیم، از شما عذرخواهی میکنیم.»
باید بگویند: «ما را ببخشید که وقتی ایران دارای دومین ذخایر گاز جهان و سومین ذخایر نفت جهان است، باز هم نتوانستیم خانههای شما را گرم کنیم و در زمستان با مشکل قطع گاز و برق مواجه هستید.»
مسئولان جمهوری اسلامی هرگز پاسخ نمیدهند که چرا با وجود وعدههای قبلی، قادر به تامین انرژی پایدار نبودهاند.
آنها هرگز به مردم نمیگویند که آمار و ارقام پرطمطراق درباره توسعه فازهای مختلف پارس جنوبی و عسلویه، همه خیالبافی بوده است.
اگر این آمارها درست بوده و هستند، چرا مردم همچنان در وسط زمستان با کمبود گاز و قطع برق مواجه میشوند؟
این حکومت نه تنها بیکفایت است، بلکه دروغگو هم هست و برای اداره ایران، یکی از بزرگترین کشورهای جهان از نظر منابع نفت و گاز، کوچک و ناتوان است.
این که قطع مکرر برق نشانهای از بیعرضگی و بیکفایتی است، فقط ادعا نیست بلکه آمار و ارقام این را نشان میدهند.
ایران با دومین ذخایر گاز جهان، نمیتواند سوخت نیروگاههای خود را در زمستان تامین کند؛ این یا نشان از ناتوانی است یا از فساد.
با وجود داشتن این ثروتهای عظیم، جمهوری اسلامی، نه توانسته گاز کافی برای نیروگاهها تامین کند و نه گازوئیل.
در حالی که سومین ذخایر نفت جهان را در اختیار داریم، مسئولان کشور نمیتوانند حتی برای تولید برق از این منابع استفاده کنند. اگر این حقیقت را به جهانیان بگویند، همه خواهند گفت که شما شایستگی مدیریت کشور را ندارید.
از سوی دیگر مسئولان جمهوری اسلامی مدعی هستند که برنامه هستهای برای تولید برق و مصارف پزشکی است اما نتیجه آن یک نیروگاه هزار مگاواتی در بوشهر بوده است؛ در حالی که مصرف برق کشور به حدود ۷۷ هزار مگاوات میرسد.
با این حساب، آیا تولید این مقدار برق با چنین هزینههای گزافی ارزش داشته است؟
البته آنها میگویند که برنامه هستهای صرفا برای تولید برق نیست و کاربردهای پزشکی نیز دارد. حتی اگر این ادعا درست باشد، چرا وضعیت دارویی کشور به این حد بحرانی است؟ چرا بیماران خاص نمیتوانند داروهای حیاتی خود را تهیه کنند؟
در حالی که کشور ما بیش از ۲۶۰ روز آفتابی دارد، سرمایهگذاری چندانی در تولید برق خورشیدی انجام نشده است که همه اینها، نشانه بیلیاقتی، فساد و دزدی توامان است.