ردپای یک تبار انسانی اسرارآمیز در صحرای بزرگ آفریقا کشف شد
تایج یک پژوهش تازه نشان میدهد بیابان خشک و سوزان صحرای بزرگ آفریقا (صحرا)، در گذشتهای نهچندان دور، منطقهای سرسبز، پرآب و سکونتپذیر بوده و یک تبار جداافتاده و ناشناخته از انسانها در آن زندگی میکرده است.
این تحقیق که بهتازگی در مجله علمی «نیچر» منتشر شده، بر پایه تحلیل ژنتیکی دو اسکلت حدودا هفت هزار ساله در پناهگاه سنگی «تاکارکوری» در جنوب غربی لیبی صورت گرفته است.
این منطقه که زمانی پوشیده از سبزهزار و دریاچه بود، امروزه به بخشی از خشکترین بیابان جهان تبدیل شده است.
صحرای بزرگ آفریقا یکی از خشکترین و متروکترین مکانهای کره زمین است. این بیابان پهناور که در سراسر شمال آفریقا امتداد یافته، بخشهایی از ۱۱ کشور را در بر میگیرد و مساحتی همتراز با چین یا آمریکا را پوشش میدهد.
انسانهایی دور از دسترس جهان
پژوهشگران به رهبری یوهانس کراوزه از موسسه انسانشناسی تکاملی ماکس پلانک، موفق شدند دیانای دو فرد مومیاییشده در تاکارکوری را استخراج و تحلیل کنند.
این اسکلتها به زنانی تعلق دارد که در دوران نوسنگی شبانی در این منطقه زندگی میکردند.
کراوزه بر این باور است که این افراد به «یک تبار انسانی ناشناخته و کاملا جداافتاده از سایر جمعیتهای انسانی در آفریقا و اوراسیا» تعلق داشتند.
به گفته کراوزه، نکته جالب توجه این است که در مردم تاکارکوری، هیچگونه اثر ژنتیکی قابل توجهی از جمعیتهای جنوب صحرای آفریقا، خاور نزدیک یا جوامع پیشاتاریخی اروپای شمالی دیده نمیشود.
شواهد باستانشناسی حاکی از آن است که این افراد به دامداری مشغول بودند و حیوانات اهلی را نگهداری میکردند.
یافتههای بهدستآمده از این مکان شامل ابزارهایی از سنگ، چوب و استخوان حیوانات، قطعات سفالی، سبدهای بافتهشده و مجسمههای حکاکیشده است.
تاریخ گمشده شمال آفریقا
بر پایه یافتههای این پژوهش، تبار ژنتیکی این دو فرد به شاخهای بازمیگردد که حدود ۵۰ هزار سال پیش از جمعیتهای جنوب صحرای آفریقا جدا شده است؛ همزمان با دورهای که سایر انسانهای مدرن، مهاجرت از آفریقا به سوی خاورمیانه، اروپا و آسیا را آغاز کردند.
یافتهها همچنین نشان میدهند از حدود ۲۰ هزار سال پیش، گروههایی از شرق مدیترانه، ایبری و سیسیل به شمال آفریقا مهاجرت کردند.
با این حال، تبار مردم تاکارکوری به دلایلی نامشخص، تا حدود پنج هزار سال پیش در انزوا باقی ماند.
کراوزه افزود: «در آن زمان، تاکارکوری بر خلاف چشمانداز بیابانی خشک امروزی، یک دشت سرسبز با دریاچهای در کنار آن بود.»
صحرا؛ از بهشت سبز تا بیابان مرگ
صحرای آفریقا در بازه زمانی بین ۱۴ هزار و ۵۰۰ تا پنج هزار سال پیش، منطقهای سبز و زیستپذیر بود، اما با پایان یافتن دوره مرطوب آفریقایی، این ناحیه بار دیگر به بیابانی خشک و غیرقابلسکونت تبدیل شد.
با بازگشت شرایط بیابانی، جمعیت تاکارکوری نیز از میان رفت؛ با این حال، به گفته پژوهشگران، نشانههای ژنتیکی آنها همچنان در برخی از گروههای ساکن شمال آفریقا قابل مشاهده است.
کراوزه اضافه کرد: «میراث ژنتیکی این تبار فراموششده، دیدگاه تازهای از گذشته عمیق شمال آفریقا پیش روی ما میگذارد.»
اد شیرن، خواننده و ترانهسرای بریتانیایی، با انتشار تکآهنگ «عزیزم» به همکاری با هنرمندان ایرانی روی آورده است.
نشریه گاردین این اثر را «تجربهای میانفرهنگی با ریشههای فارسی» توصیف کرد که در عین حال، به شکلی شگفتانگیز، انگلیسی به نظر میرسد.
این تکآهنگ که با همکاری ایلیا سلمانزاده، آهنگساز و تهیهکننده ایرانی-سوئدی ساخته شده، بخشی از آلبوم تازه شیرن با عنوان «Play» خواهد بود.
گاردین در توصیف «عزیزم» نوشت که این تکآهنگ در نقطه جالبی از مسیر حرفهای شیرن منتشر میشود. آلبومهای قبلی او، «Subtract» و «Autumn Variations» که در سال ۲۰۲۳ منتشر شدند، با تهیهکنندگی آرون دسنر (The National)، لحنی متفاوت و کمی آرامتر از کارهای معمول او داشتند و بهویژه آلبوم «Subtract» تحسین منتقدانی را برانگیخت که معمولا به آثار شیرن روی خوش نشان نمیدهند.
این دو آلبوم، نخستین آثار شیرن بودند که هیچکدام از آهنگهای آنها به رکورد یک میلیارد بار پخش دست نیافتند. این در حالی است که آلبوم «Divide» که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، شامل پنج آهنگ با بیش از یک میلیارد پخش بود، از جمله «Shape of You» که یکی از تنها دو آهنگی است که بیش از چهار میلیارد پخش در اسپاتیفای داشته است.
تکآهنگ «عزیزم» با همکاری گروهی از نوازندگان سازهای سنتی خاورمیانه مانند سازهای کوبهای، دف و سنتور تولید شده است. در این اثر همچنین گروه کُر «Citizens of the World» که متشکل از پناهندگان است نیز حضور یافتند.
گاردین در ادامه نوشت: «اما وقتی به نتیجه نهایی گوش میدهید، میان این اثر و موسیقی ایرانی همان نسبتی برقرار است که میان آهنگ "Galway Girl" و موسیقی اصیل ایرلندی. ریتم خاص آهنگ شاید ریشه در موسیقی ایرانی داشته باشد اما به همان میزان میتواند برگرفته از ریتمهای موسیقی گِلم راک (glam rock) اوایل دهه ۷۰ میلادی باشد.»
بر اساس این گزارش، در ملودی فرعی که همراه با کُر اجرا میشود، حال و هوای خاورمیانهای احساس میشود اما: «بقیه آهنگ کاملا انگلیسی به گوش میرسد؛ گیتار آکوستیک ضربی که نقش محوری دارد، گروه کُر قدرتمند و خوانندگی پرشور با ترانهای که درباره رقص با همسرش است.»
اد شیرن
منتقد گاردین معتقد است آهنگ «عزیزم» با همان تاثیرگذاری که از شیرن در حالت پاپ عامهپسند انتظار میرود، عمل میکند: «ملودی اصلی آهنگ از همان بار نخست شنیدن در ذهن مینشیند و پس از آن بیرون کردن آن از ذهن تقریبا غیرممکن است. اینکه این ویژگی را جذاب یا آزاردهنده بدانید، کاملا به دیدگاه شما نسبت به شیرن و آثارش بستگی دارد.»
جواب این پرسش که آیا این آهنگ میتواند شیرن را به جرگه هنرمندانی با آثار میلیاردی بازگرداند یا خیر، هنوز مشخص نیست. موسیقی پاپ امروز وارد عصر تازهای شده که جسورانهتر، نوآورانهتر و شخصیتیتر از دورانی است که شیرن در آن به شهرت رسید. با این حال، کمتر به این نکته توجه شده که شیرن همچنان تاثیر عمیقی بر دنیای پاپ دارد و هنرمندانی چون نواکاهان، بنسون بون و الکس وارن که اکنون در صدر جدول موسیقی بریتانیا قرار دارند، بخش قابل توجهی از سبک و روح موسیقی شیرن را در آثار خود حفظ کردهاند.
خبر انتشار ترانه «عزیزم» با واکنش مثبت شماری از چهرههای شناختهشده ایرانی همراه بوده است.
بسیاری از کاربران فارسیزبان در شبکههای اجتماعی نیز از انتخاب عنوان فارسی «عزیزم» استقبال کردهاند.
این آهنگ بهعنوان بخشی از آلبوم جدید شیرن با عنوان «Play» منتشر خواهد شد.
در نخستین ماههای سال ۲۰۲۵، دونالد ترامپ در قامت رییسجمهوری ایالات متحده، بار دیگر برگ برنده همیشگیاش را از دوران ریاستجمهوری پیشین رو کرد: تعرفه. جزییات سیاستهای تعرفهای، اهداف مورد نظر دولت ترامپ و نگرانیهای مطرحشده از سوی تحلیلگران و صنعتگران را در این گزارش بخوانید.
ترامپ با اعلام یک مجموعه تعرفه فراگیر و سنگین بر واردات، وعده داد که اقتصاد آمریکا را از آنچه «استثمار تجاری» مینامد، نجات خواهد داد. اما آیا این بازگشت پرهیاهو به سیاستهای حمایتی، نسخه شفابخش اقتصاد آمریکاست یا اینکه مسیر تازهای به سوی رکود، تورم و منازعات تجاری جهانی گشوده میشود؟
اقداماتی که شامل اعمال تعرفه ۱۰ درصدی بر تمام واردات و نرخهای بالاتر برای برخی کشورهاست، بحثهای گستردهای را در بین اقتصاددانان، سیاستگذاران و فعالان بازار برانگیخته است.
سیاستهای جدید تعرفهای چیست؟
در تاریخ ۱۳ فروردین که ترامپ آن را «روز رهایی» نامید، دولت او استراتژی جامعی در حوزه تجارت اعلام کرد که در محور آن، افزایش تعرفهها برای مقابله با کسری تجاری ایالات متحده و حمایت از صنایع داخلی قرار دارد.
مهمترین بخشهای این برنامه به شرح زیر است:
تعرفه ۱۰ درصدی عمومی بر تمام واردات
از تاریخ ۱۶ فروردین، تمامی کالاهای وارداتی به ایالات متحده مشمول تعرفه ۱۰ درصدی میشوند.
هدف این اقدام کاهش وابستگی به کالاهای خارجی و تقویت تولید داخلی است.
تعرفههای متقابل بر اساس روابط تجاری
کشورهایی که مازاد تجاری بالایی با آمریکا دارند یا خودشان تعرفههای سنگینی بر کالاهای آمریکایی اعمال میکنند، با نرخهای بالاتر روبهرو میشوند. برای برخی کشورها، این تعرفهها تا ۴۹ درصد نیز میرسد.
این مرحله از ۲۰ فروردین آغاز میشود.
تعرفههای خاص برای برخی صنایع
برخی بخشهای صنعتی مانند خودروسازی، به طور ویژه هدف قرار گرفتهاند.
به عنوان مثال، واردات خودرو و قطعات آن از ۱۴ فروردین با تعرفه ۲۵ درصدی روبهرو شدهاست.
منطق ترامپ
ترامپ سالهاست بر این نظر تاکید دارد که آمریکا در تجارت جهانی «بازنده» بوده است؛ کارخانههایش به خارج رفتهاند، کارگرانش بیکار شدهاند و بازارش به روی رقبایی باز است که خودشان مرزهایشان را بسته نگه داشتهاند.
سیاست تعرفهای جدید در واقع پاسخی مستقیم به این تلقی است که اگر دنیا تعرفه میبندد، آمریکا هم خواهد بست.
اما پرسش اینجاست که در اقتصادی جهانیشده که زنجیرههای تامین به شدت به هم گره خوردهاند، چنین رویکردی چقدر عملی و مفید است و هزینههای آن چه خواهد بود؟
کدام کشورها از تعرفههای جدید ترامپ مستثنا شدهاند؟
در چارچوب سیاست تعرفهای جدید دولت ترامپ کشوهای خاصی از این تعرفهها مستثنا شدهاند. دلایل این مساله عمدتا به توافقنامههای تجاری موجود، وابستگی متقابل اقتصادی، و اهداف ژئوپلیتیک مربوط میشود.
استثنا شدن این کشورها به معنای «معافیت رسمی» نیست؛ بلکه به این معناست که دولت آمریکا اساسا دلیلی برای اعمال تعرفه بر آنها نمیبیند، چون نه وارداتی از آنها صورت میگیرد، نه کسری تجاری با آنها دارد و نه هدف فشار سیاسی خاصی هستند.
روسیه و کشورهای بیاثر
کشورهایی مانند روسیه که حجم تجارت دوجانبهشان با آمریکا پایین است یا عملا تحت تحریمهای گسترده قرار دارند، بهدلیل اثرگذاری ناچیز بر کسری تجاری آمریکا، از لیست تعرفههای جدید کنار گذاشته شدهاند.
در واقع، نبودن نام آنها نه بهمعنای رابطه اقتصادی دوستانه، بلکه به دلیل بیاثر بودن وضع تعرفه بر واردات اندک از این کشورهاست.
ایران و کره شمالی، کشورهای مانند مالی، نیجر، بورکینافاسو یا سودان جنوبی، نپال، بوتان، گویان، جزایر کارائیب (مثل سنت لوسیا یا دومینیکا) و برخی کشورهای کوچک اقیانوسیه از جمله این کشورها هستند.
کانادا و مکزیک
دو شریک اصلی آمریکا در توافقنامه تجارت آزاد آمریکای شمالی (USMCA) نیز مشمول تعرفههای عمومی نشدهاند.
دلیل اصلی این استثنا، وجود تعهدات حقوقی در چارچوب این توافق است که اجازه اعمال تعرفههای گسترده را نمیدهد؛ مگر در شرایط خاص.
با این حال، این معافیت کلی نیست و ممکن است برخی کالاهای خاص از جمله خودرو یا قطعات خاص، بسته به منبع و نحوه تولید، همچنان مشمول تعرفههای موضوعی شوند.
برخی کشورهای متحد استراتژیک
گرچه در فهرست رسمی معافیتها نام تمام کشورها مشخص نشده اما برخی تحلیلها حاکی از آن است که بعضی متحدان کلیدی آمریکا مانند استرالیا، اسرائیل و بریتانیا در عمل هدف اصلی این سیاستها نبودهاند یا از اعمال فوری تعرفه معاف شدهاند؛ بهویژه در کالاهای حساس یا صنایع خاص.
البته تاکید دولت ترامپ بر «تعرفه متقابل» باعث شده در مورد این کشورها نیز بررسیهایی در جریان باشد و در صورت حفظ موانع تجاری از سوی آنها، احتمال مشمول شدنشان در آینده وجود دارد.
اثرات اقتصادی: چشمانداز مبهم
تورم و هزینههای خانوار
تحلیلها نشان میدهند اعمال این تعرفهها میتواند سالانه حدود هزار و ۳۵۰ دلار به هزینههای مصرفکنندگان آمریکایی اضافه کند. این در حالی است که هدف اعلامشده دولت، «کاهش هزینه زندگی» بوده است. افزایش عمومی قیمتها، بهویژه در کالاهای مصرفی وارداتی، میتواند فشار تورمی را تشدید کند. همچنین، انتظار میرود تورم کلی حدود ۲.۵ درصد افزایش یابد که به کاهش درآمد واقعی خانوارها منجر میشود.
رکود تورمی؟
برخی اقتصاددانان هشدار میدهند ترکیب تورم بالا با کندی رشد اقتصادی - یا همان رکود تورمی - یکی از خطرات جدی این سیاست است. بانکها و موسسات بزرگ مالی نیز نسبت به اثرات بلندمدت این تنشهای تجاری بر رشد اقتصادی آمریکا هشدار دادهاند.
آسیب جهانی
از سوی دیگر، کشورهای دیگر و حتی شرکای سنتی آمریکا مانند اتحادیه اروپا، ممکن است اقداماتی تلافیجویانه انجام دهند. این موضوع میتواند جنگ تجاری گستردهتری را رقم بزند و اقتصاد جهانی را به ورطه بیثباتی بکشاند.
برندگان و بازندگان
بخشی از صنایع آمریکایی که با واردات ارزان رقابت میکردند (مانند فولاد، آلومینیوم یا برخی صنایع سبک) ممکن است در کوتاهمدت از کاهش فشار رقابتی سود ببرند اما صنایع وابسته به واردات مثل خودروسازی یا فناوری، با افزایش هزینه مواد اولیه، در نهایت ممکن است آسیب ببینند.
فناوری و حوزه دیجیتال
شرکتهای بزرگ فناوری نگاهی عملگرایانهتر دارند. از یک سو، تعرفهها ممکن است فرصتی برای فشار بر کشورهای خارجی به منظور کاهش مالیاتهای دیجیتال یا محدودیتهای سایبری باشد؛ اما از سوی دیگر، افزایش قیمتها برای مصرفکنندگان و احتمال کاهش فروش جهانی، تهدیدی جدی محسوب میشود.
کسبوکارهای کوچک
کسبوکارهای خرد که به واردات متکی هستند (از پوشاک تا قطعات یدکی)، در این میان بیشترین آسیب را میبینند. آنها نه توان افزایش قیمت زیاد دارند، نه ظرفیت جذب این فشار هزینهای را.
بعد سیاسی: شکاف داخلی و بحران خارجی
در صحنه داخلی، سیاستهای تعرفهای ترامپ شکافی در حزب جمهوریخواه ایجاد کرده است.
برخی از چهرههای حزب که به اصول سنتی تجارت آزاد پایبند هستند، میگویند ترامپ در حال رها کردن بنیانهای اقتصادیای است که از دهه ۱۹۸۰ بر آنها تاکید شده بود.
در سطح بینالمللی، واکنشها از نارضایتی گرفته تا تهدید به مقابله به مثل متفاوت بودهاند.
اگر شرکای تجاری آمریکا نیز تعرفههایی مشابه بر کالاهای آمریکایی اعمال کنند، امکان دارد یک دومینوی تجاری جهانی به راه بیفتد؛ چیزی که در سالهای پایانی دولت اول ترامپ نیز به وضوح دیده شد.
سیاستهای تعرفهای ترامپ در سال ۲۰۲۵ تلاشی است برای بازگرداندن چرخ تولید به داخل آمریکا اما در عین حال یادآور بازگشتی به اقتصاد دهههای گذشته است؛ دورانی که حمایت از تولید ملی با دیوارهای تعرفهای معنا مییافت.
در جهانی که اقتصادش بهطرز بیسابقهای به هم پیوسته است، چنین سیاستهایی ممکن است در کوتاهمدت پر سروصدا و در میان برخی رایدهندگان محبوب باشد اما در بلندمدت میتواند به کاهش رقابتپذیری، افزایش هزینهها و اختلال در نظم تجاری جهانی منجر شود.
آیا اقتصاد آمریکا میتواند بدون واردات ارزان و زنجیرههای جهانی به شکوفایی برسد؟ پاسخ این پرسش، آزمونی است که دولت ترامپ در سالهای آینده در معرض آن خواهد بود.
شرکتهای نوپا در زمینه هوش مصنوعی، با ارائه ابزارهایی که امکان ارتباط مجازی با درگذشتگان را فراهم میکنند، عصر تازهای از ارتباط دیجیتال با جهان پس از مرگ را رقم زدهاند که میتواند تاثیرات عمیقی بر فرآیند طبیعی سوگواری انسانها داشته باشد.
فناوری هوش مصنوعی در سالهای اخیر به سرعت در بخشهای گوناگون زندگی انسانها جای گرفته و اکنون به یکی از قلمروهای دستنخورده، یعنی «مرگ و سوگواری» وارد شده است.
تمایل به برقراری ارتباط با درگذشتگان همواره بخشی از تاریخ بشر بوده است. ادیان و آیینهای عرفانی برای هزاران سال مسیرهایی را به منظور پیوند میان دنیای زندگان و مردگان ارائه کردهاند اما اکنون فناوری مسیر جدیدی برای این منظور گشوده است.
بر اساس گزارش نیویورک تایمز، شرکت کرهای دیپ برین اِیآی (DeepBrain AI) با ابزاری به نام ریمِموری (Re;memory) امکان ایجاد نمایههای واقعگرایانه از افراد درگذشته را فراهم کرده است. این فناوری با استفاده از ضبط استودیویی و پرده سبز، بازنماییهای شبیه به واقعیت از افراد درگذشته ایجاد میکند.
در ویدیوی تبلیغاتی این شرکت، مردی که درگذشته است، با همسرش گفتوگو میکند. این دیدار مجازی، واکنش احساسی عمیقی را در زن برمیانگیزد و نشان میدهد که چگونه فناوری میتواند لحظات عاطفی قدرتمندی را برای بازماندگان ایجاد کند.
این شرکت تنها نمونهای از بازار رو به رشد محصولات هوش مصنوعی است که تجربهای نزدیک به غیرممکن مانند ارتباط و حتی «دیدار مجدد» با درگذشتگان را وعده میدهند.
شرکتهایی مانند هییراَفتر اِیآی (HereAfter AI) و استوری فایل (StoryFile) نیز خدمات مشابهی ارائه میدهند که میتوانند با صدا و خاطرات فرد درگذشته برنامهریزی شوند تا هولوگرامها یا رباتهای گفتوگوی واقعگرایانهای را تولید کنند.
پیشینه تاریخی ارتباط فناورانه با درگذشتگان
تلاش برای استفاده از فناوری به منظور ارتباط با درگذشتگان پیشینهای نسبتا طولانی دارد.
بیش از یک قرن پیش، توماس ادیسون اعلام کرد در حال تلاش برای ساخت دستگاهی است که به «شخصیتهایی که این دنیا را ترک کردهاند» امکان برقراری ارتباط با ما را میدهد.
ادیسون در گفتوگو با مجله آمریکن تاکید کرده بود که این دستگاه نه از طریق ابزارهای «خرافی» یا «عجیب»، بلکه با بهرهگیری از «روشهای علمی» عمل خواهد کرد.
اگر در قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم، جلسات احضار روح، ادعای مشاهده ارواح و «تلفن ارواح» ادیسون، نمایانگر کوششهای شبهعلمی برای ارتباط با مردگان بود، امروز با ظهور آواتارهای هوش مصنوعی، به عصر نوینی از معنویت دیجیتال گام نهادهایم که بسیار پیچیدهتر و باورپذیرتر از گذشته است.
چالشهای هوش مصنوعی در ارتباط با درگذشتگان
فناوریهای دیجیتال پیش از این نیز در بسیاری از جنبههای زندگی ما نفوذ کردهاند. الگوریتمها محتوای رسانهای ما را انتخاب میکنند، تبلیغات هدفمند نیازهای ما را پیشبینی کرده و برنامههای هوشمند سلامت، فعالیتهای روزمره ما را مدیریت میکنند.
اکنون با گسترش صنعت فناوری مرتبط با مرگ، سوگواری نیز در معرض دگرگونی قرار گرفتهاست.
استفاده از هوش مصنوعی در حوزه سلامت روان با رباتهای گفتوگو و «همراهان مجازی» مانند رپلیکا (Replika) پیش از این رواج یافته اما موج جدید این فناوریها به طور خاص فرآیند سوگواری را هدف قرار داده است.
شرکتهای سازنده این فناوریها با ادعای «تسهیل سوگواری» و «بهبود فرآیند مواجهه با فقدان»، دیدگاهی نادرست را ترویج میکنند که سوگواری فرآیندی با مراحل مشخص است که میتوان آن را بهینهسازی کرد.
این ادعا از دیدگاه علم روانشناسی بیپایه است چرا که سوگواری تجربهای پیچیده، شخصی و چندوجهی است که هر شخص به شیوه منحصر به فرد خود آن را تجربه میکند و نمیتوان آن را با ابزارهای هوش مصنوعی به فرآیندی قابل پیشبینی و کنترل شده تبدیل کرد.
خطرات و پیامدهای اخلاقی
فناوریهای هوش مصنوعی در حوزه سوگواری با خطرات اخلاقی همراه هستند و انگیزه سودمحور شرکتهای سازنده این فناوریها میتواند آنها را به سمت بهرهبرداری از احساسات آسیبپذیر کاربران سوق دهد.
پژوهشگران دانشگاه کمبریج به تازگی در مطالعهای درباره «صنعت دیجیتال پس از مرگ» هشدار دادهاند که این شرکتها ممکن است با ایجاد وابستگی عاطفی، کاربران را به پرداخت حق اشتراک یا تماشای تبلیغات برای ادامه ارتباط با تصویر دیجیتالی عزیزان درگذشته مجبور کنند.
سناریوی نگرانکننده دیگر، عدم توانایی یا تمایل شرکتها به غیرفعال کردن «نمایههای هوشمند درگذشتگان» است که میتواند منجر به ارسال پیامها و اعلانهای ناخواسته از سوی پروفایل مجازی متوفی شود و این حس ناخوشایند را در بازماندگان ایجاد کند که گویی «از سوی مردگان تعقیب میشوند».
آینده سوگواری در عصر هوش مصنوعی
اگر در گذشته، جلسات احضار روح تنها توهمی گذرا از ارتباط با درگذشتگان ایجاد میکرد، فناوری هوش مصنوعی امروز چیزی به مراتب اغوا کنندهتر عرضه میکند: امکان گفتوگوی مستمر و تعامل با تصویر دیجیتالی متوفی که میتواند روند طبیعی پذیرش واقعیت فقدان را مختل کند.
اگرچه میزان استقبال عمومی از این فناوریها هنوز مشخص نیست اما با توجه به رقابت فشرده شرکتهای فناوری در ایالات متحده، چین و کره جنوبی برای توسعه این محصولات، به نظر میرسد در آینده نزدیک، فناوریهای مرتبط با سوگواری دیجیتال به بخشی جداییناپذیر از زندگی بشر تبدیل خواهند شد.
پژوهش تازه دانشمندان موسسه ماکس پلانک هلند نشان میدهد علاقه به موسیقی در ژنهای ما ریشه دارد. دانشمندان با بررسی بیش از ۹ هزار دوقلو به این نتیجه رسیدند که بیش از نیمی از تفاوتهای افراد در میزان لذت بردن از موسیقی، به عوامل ژنتیکی و تفاوتهای موجود در دیانای آنها بازمیگردد.
بر اساس گزارش نشریه نوروساینس نیوز، پژوهشگران در این مطالعه گسترده که نتایج آن در مجله نیچر کامیونیکیشن منتشر شده است، به دنبال پاسخ یکی از پرسشهای اساسی درباره موسیقی گشتند: چرا انسانها از موسیقی لذت میبرند؟
جاکومو بینیاردی، نویسنده اصلی این مقاله و دانشجوی دکترا، معتقد است پاسخ به این سوال بزرگ میتواند دریچهای به سوی جنبههای عمومیتر ذهن انسان بگشاید؛ از جمله اینکه چگونه تجربهها برای انسان لذتبخش میشوند.
موسیقی نقش مهمی در عواطف انسانی، پیوندهای اجتماعی و بیان فرهنگی دارد. داروین نیز موسیقی را از «اسرارآمیزترین استعدادهای انسان» میدانست. اما آیا عوامل ژنتیکی در لذت بردن از موسیقی دخیل هستند؟
برای پاسخ به این پرسش، پژوهشگران از طرح مطالعه دوقلوها استفاده کردند که در آن شباهتهای بین دوقلوهای همسان و دوقلوهای ناهمسان مقایسه میشود. به طور ساده، اگر دوقلوهای همسان شباهت بیشتری نسبت به دوقلوهای ناهمسان در علاقه به موسیقی داشته باشند، عوامل ژنتیکی باید نقشی در آن ویژگی داشته باشند.
تیم پژوهشی با همکاری موسسه ماکس پلانک در بخش زیباییشناسی تجربی در آلمان و موسسه کارولینسکا در سوئد، توانست از دادههای بیش از ۹ هزار دوقلو استفاده کند. این دادهها شامل نظرات شخصی دوقلوها درباره میزان لذت بردنشان از موسیقی و سایر تجربیات لذتبخش بود. همچنین، تواناییهای آنها در تشخیص عناصر موسیقایی مختلف مانند گام، ملودی و ریتم نیز بررسی شد.
پژوهشگران در این مطالعه، با استفاده از پرسشنامه موسیقی بارسلونا، جنبههای گوناگون لذت موسیقایی را در شرکتکنندگان سنجیدند. علاوه بر لذت موسیقایی، توانایی درک عناصر موسیقی و همچنین میزان لذت آنها از سایر تجربههای خوشایند زندگی نیز مورد ارزیابی قرار گرفت.
تحلیلهای پیشرفته آماری روی این دادهها نشان داد که عوامل ژنتیکی و محیطی به شیوههای متفاوتی بر جنبههای مختلف لذت موسیقایی تاثیر میگذارند. به عبارت دیگر، مسیرهای ژنتیکی متفاوتی برای انواع مختلف لذت موسیقایی وجود دارد و هر کدام الگوی خاصی از ارتباط با مهارتهای شنیداری-موسیقایی دارند که در این پژوهش به صورت عینی اندازهگیری شدند.
نتایج نشان میدهند توانایی تجربه لذت از موسیقی تا حدی ارثی است. با استفاده از طرح مطالعه دوقلوها، پژوهشگران نتیجه گرفتند که حدود ۵۴ درصد از تفاوتهای موجود در میزان لذت افراد از موسیقی (در میان جمعیت مورد مطالعه سوئدی) مستقیما به تفاوتهای ژنتیکی آنها مربوط میشود.
یافته شگفتانگیز دیگر این پژوهش نشان داد که ۷۰ درصد از تاثیرات ژنتیکی بر لذت موسیقایی، کاملا مستقل از ژنهای مرتبط با درک عناصر موسیقی یا لذتهای عمومی زندگی است.
این کشف مهم بیانگر آن است که در ژنوم انسان، سازوکارهای ویژهای وجود دارد که منحصرا برای لذت بردن از موسیقی تکامل یافتهاند.
با وجود تفاوتهای چشمگیر میان افراد در میزان و نوع لذت از موسیقی، تا پیش از این پژوهش، اطلاعات علمی اندکی درباره ریشههای این تفاوتها در دست بود. این مطالعه، گام مهمی در مسیر شناخت پایههای ژنتیکی این گوناگونیها به شمار میرود.
شناخت چگونگی تاثیر ژنها بر تجربه موسیقایی ما میتواند پرده از راز تنوع گسترده سلیقههای موسیقایی و واکنشهای احساسی متفاوت افراد به موسیقی بردارد.
دستاوردهای این پژوهش میتواند در عرصههای متعددی کاربرد داشته باشد؛ از موسیقی درمانی و بهبود روشهای آموزش موسیقی گرفته تا طراحی سامانههای پیشنهاددهنده موسیقی که با توجه به ویژگیهای ژنتیکی افراد، آهنگهای متناسب با ذائقه آنها را پیشنهاد میدهند.
این پژوهش در نهایت تصویر تازهای از رابطه انسان و موسیقی ارائه میدهد. عشق به موسیقی صرفا محصول تاثیرات فرهنگی یا محیطی نیست، بلکه در ساختار زیستی و ژنتیکی ما ریشه دوانده است.
این یافته با مشاهده حضور همیشگی موسیقی در تمام فرهنگها و دورههای تاریخی همخوانی دارد و نشان میدهد ارتباط انسان با موسیقی بسیار عمیقتر و پیچیدهتر از آن چیزی است که پیشتر تصور میشد.
اوتیسم که به آن اختلال طیف اوتیسم (ASD) نیز گفته میشود، میلیونها نفر را در جهان تحت تاثیر قرار میدهد. با اینکه آگاهی عمومی درباره آن در حال افزایش است، اما هنوز سوءبرداشتهای زیادی وجود دارد که نگرش اجتماعی، سیاستگذاریها و حتی فرآیند تشخیص و حمایت از افراد را تعیین میکند.
دوم آپریل (امسال برابر با ۱۳ فروردین)، به عنوان روز جهانی آگاهی از اوتیسم نامگذاری شده است.
اوتیسم دقیقا چیست؟ یک ناتوانی است، یک تفاوت، یا یک اختلال؟ آیا افراد دارای اوتیسم میتوانند بهطور مستقل زندگی کنند؟ آیا فقط کودکان را درگیر میکند؟ و چرا تعداد تشخیصها در حال افزایش است؟
در این مقاله، به بررسی علمی و واقعی اوتیسم و افسانههایی که باید کنار گذاشته شوند، میپردازیم.
اوتیسم چیست؟
اختلال طیف اوتیسم یک شرایط عصبتحولی است که بر چگونگی ارتباط، پردازش اطلاعات و تجربه جهان از سوی فرد تاثیر میگذارد. اصطلاح «طیف» به این معناست که افراد میتوانند ویژگیها، تواناییها و چالشهای بسیار متفاوتی داشته باشند.
برخی افراد دارای اوتیسم صحبت نمیکنند، برخی دیگر بسیار پرحرف هستند. برخی نیاز به حمایت کامل دارند، در حالی که برخی دیگر بهصورت مستقل زندگی میکنند و در شغل، تحصیل یا روابط موفق هستند. این تنوع، اوتیسم را پیچیده میکند اما نه مرموز.
از منظر بالینی، اوتیسم باعث تفاوت در تعامل اجتماعی و ارتباطی، شامل دشواری در تفسیر نشانههای اجتماعی، زبان بدن، یا قواعد نانوشته گفتوگو میشود.
رفتارهای تکراری یا علایق محدود مانند وابستگی به فعالیتهای روزمره، تمرکز شدید روی موضوعی خاص، یا حساسیتهای حسی (مثلا نسبت به صدا، نور یا لمس) هم در این اختلال وجود دارد.
پردازش غیرعادی اطلاعات حسی میتواند در افراد به صورت حساسیت زیاد یا کم نسبت به محرکهای حسی بروز کند.
مهم است بدانیم اوتیسم بیماری روانی نیست. همچنین ناشی از شیوه تربیت والدین یا تروما نیست؛ یک تفاوت عصبی است که از دوران رشد اولیه شروع میشود. هرچند ممکن است علایم آن تا زمانی که فشارهای اجتماعی افزایش پیدا نکنند، آشکار نشود.
تشخیص: چرا اوتیسم رو به افزایش است؟
تعداد تشخیصهای اوتیسم در چند دهه اخیر بهویژه در کشورهای با درآمد بالا افزایش یافته است. در آمریکا، مرکز کنترل و پیشگیری از بیماریها تخمین میزند که از هر ۳۶ کودک، یک نفر در طیف اوتیسم قرار دارد. روندهای مشابهی در سایر کشورها نیز مشاهده میشود.
این افزایش نه یک «اپیدمی»، بلکه حاصل شناخت بهتر است. در گذشته، بسیاری از افراد دارای اوتیسم، بهویژه زنان، دختران و افراد رنگینپوست، تشخیص داده نمیشدند یا به اشتباه تشخیص داده میشدند.
تغییر معیارهای تشخیصی و افزایش آگاهی، باعث شناسایی بهتر و دقیقتر شده است؛ نه اینکه موارد آن افزایش پیدا کرده باشد.
تشخیص اوتیسم از طریق ارزیابیهای رفتاری انجام میشود. هیچ آزمایش خون یا اسکن مغزی قطعی برای آن وجود ندارد. متخصصان بهدنبال الگوهای رفتاری و رشدی میگردند و معمولا آن را با گزارش والدین یا سوابق رشد فرد ترکیب میکنند.
علت اوتیسم چیست؟
هیچ عامل واحدی برای اوتیسم وجود ندارد. پژوهشها نشان میدهند که ترکیبی از عوامل ژنتیکی و محیطی بر رشد مغز تاثیر میگذارند. برخی ژنها با افزایش احتمال اوتیسم در ارتباط هستند اما هیچ ژنی بهتنهایی باعث آن نمیشود.
برخی مطالعات به عوامل دوران بارداری مانند سن والدین، عوارض زایمان یا مصرف داروهای خاص اشاره کردهاند اما اینها عوامل خطر هستند نه علت مستقیم.
مهمتر از همه اینکه واکسنها باعث اوتیسم نمیشوند. این موضوع بارها و بارها در پژوهشهای علمی معتبر تایید شده است.
این افسانه از یک مطالعه جعلی در سال ۱۹۹۸ آغاز شد که اکنون بهصورت رسمی رد و از مجلات علمی حذف شده اما آسیب آن همچنان باقی مانده و منجر به بیاعتمادی خطرناک به واکسیناسیون شده است.
افسانهها در برابر واقعیتها
برخی از رایجترین باورهای غلط درباره اوتیسم و واقعیتهای مرتبط با آنها را بخوانید:
افسانه ۱: افراد دارای اوتیسم فاقد همدلی هستند.
واقعیت: بسیاری از افراد اوتیستیک احساس همدلی بسیار عمیق و شدیدی دارند، گاهی حتی بیشتر از دیگران. آنها ممکن است احساسات خود را به شکلی متفاوت بیان کنند یا در تشخیص حالات چهره مشکل داشته باشند اما این به معنای بیتفاوتی نیست.
افسانه ۲: همه افراد اوتیستیک نابغهاند.
واقعیت: یکی از رایجترین تصورات اشتباه درباره اوتیسم، تصویری است که فیلم معروف «مرد بارانی» (Rain Man) در سال ۱۹۸۸ ساخت.
در این فیلم، بازیگر مشهور داستین هافمن، نقش مردی به نام ریموند را بازی میکند؛ مردی در طیف اوتیسم که توانایی خارقالعادهای در به خاطر سپردن اعداد، محاسبات ریاضی و شمارش سریع دارد اما در عین حال، در تعاملات اجتماعی و زندگی مستقل ناتوان است.
گرچه این فیلم در زمان خودش باعث افزایش آگاهی درباره اوتیسم شد اما همزمان کلیشهای از این وضعیت ایجاد کرد: فردی منزوی، نابغه، غیرقابل برقراری ارتباط و وابسته. واقعیت این است که اکثریت افراد دارای اوتیسم، تواناییهای خارقالعاده یا نابغهوار ندارند و آنهایی هم که دارند، از ویژگیهایی متنوعتر و گستردهتری از آنچه در فیلم نشان داده شد، برخوردار هستند.
پژوهشها نشان میدهند که تنها درصد کمی از افراد اوتیستیک (تقریبا ۱۰ درصد یا کمتر) دارای مهارتهای فوقالعاده در یک حوزه خاص هستند که به آنها گاهی «تواناییهای ساوانت» گفته میشود.
با این حال، بسیاری از مردم هنوز تصور میکنند هر فرد اوتیستیکی باید نابغهای در ریاضی یا حافظه باشد که این باعث فشار، قضاوت اشتباه و درک سطحی از واقعیت طیف اوتیسم میشود.
افسانه ۳: اوتیسم فقط کودکان را درگیر میکند.
واقعیت: اوتیسم یک وضعیت مادامالعمر است. کودکان دارای اوتیسم، در بزرگسالی نیز دارای این ویژگیها خواهند بود. نیازهای آنها ممکن است تغییر کند اما ویژگیهای عصبی اصلی باقی میماند.
افسانه ۴: میتوان «درمان» شد.
واقعیت: افراد از اوتیسم «خارج» نمیشوند. با حمایت و آموزش مناسب میتوانند مهارتهایی برای مدیریت چالشها کسب کنند اما هویت عصبی آنها باقی خواهد ماند.
افسانه ۵: اوتیسم ناشی از شیوه تربیت والدین است.
واقعیت: یکی از قدیمیترین و مخربترین افسانهها درباره اوتیسم، نظریهای به نام «مادر یخچالی» (Refrigerator Mother Theory) بود.
این نظریه در دهه ۱۹۴۰ و ۱۹۵۰ از سوی روانکاوانی مانند برونو بتلهایم مطرح شد. آنها ادعا میکردند اوتیسم نتیجه والدینی سرد، بیعاطفه و ناتوان از ایجاد پیوند عاطفی با فرزندشان است؛ بهویژه مادران.
بر پایه این فرض نادرست، بسیاری از مادران در آن زمان سرزنش شدند، احساس گناه کردند و حتی از مراقبت از فرزندشان باز داشته شدند. کودکانی که امروز مشخصا در طیف اوتیسم قرار میگیرند، در آن زمان در بیمارستانهای روانی بستری و از خانواده جدا میشدند.
این نظریه نه تنها کاملا نادرست بود، بلکه آسیب روانی شدیدی به خانوادهها زد.
پژوهشهای علمی بهویژه از دهه ۱۹۷۰ میلادی به بعد، ثابت کردند اوتیسم هیچ ارتباطی با شیوه فرزندپروری ندارد. با وجود رد کامل این نظریه از سوی جامعه علمی، تاثیرات اجتماعی و احساسی آن تا سالها باقی ماند.
امروزه، نظریه مادر یخچالی بهعنوان مثالی از پزشکی غیرعلمی و آسیبزننده شناخته میشود و یادآور این نکته است که چگونه پیشداوری و فقدان شناخت میتواند باعث درد و بیعدالتی شود.
طیف گسترده اوتیسم
عبارت معروفی وجود دارد که: «اگر یک نفر اوتیستیک را دیدهای، فقط یک نفر را دیدهای»؛ چرا که اوتیسم در هر فرد به شکلی متفاوت بروز میکند.
برای مثال، زنان و دختران اوتیستیک اغلب کمتر تشخیص داده میشوند. آنها ممکن است رفتارهای اجتماعی را بهتر تقلید کنند یا گفتوگوها را از قبل حفظ کنند. به همین دلیل بسیاری از آنها تا بزرگسالی یا حتی هرگز تشخیص داده نمیشوند.
افراد غیرگویا (غیرکلامی) اغلب به اشتباه بهعنوان افراد دارای ناتوانی ذهنی در نظر گرفته میشوند، در حالی که بسیاری از آنها از طریق نوشتن، ابزارهای کمکی یا روشهای جایگزین، ارتباط برقرار میکنند.
بسیاری از افراد دارای اوتیسم همچنین دچار شرایط همراه مانند بیشفعالی، اضطراب، صرع یا ناتوانی ذهنی هستند که فرآیند تشخیص را پیچیدهتر میکند.
زبان: «فرد اوتیستیک» یا «فردی با اوتیسم»؟
در مورد اصطلاحات، بحثهایی وجود دارد. برخی زبان هویتی را ترجیح میدهند، چرا که معتقدند اوتیسم بخشی جدانشدنی از وجود آنهاست: «فرد اوتیستیک».
برخی دیگر زبان فردمحور را ترجیح میدهند تا بر فردیت تاکید شود: «فردی با اوتیسم».
هیچ پاسخ قطعی یا جهانی در این زمینه وجود ندارد. با این حال، بسیاری از فعالان اوتیسم، زبان هویتی را ترجیح میدهند. بهترین راه، پرسیدن ترجیح خود فرد است.
حمایت و فراگیری
اوتیسم نیازی به «درمان» ندارد اما افراد اوتیستیک به حمایت، درک و تسهیلات نیاز دارند؛ بهویژه در آموزش، اشتغال، مراقبتهای بهداشتی و زندگی روزمره.
در مدارس، شیوههای آموزشی فراگیر و برنامههای حمایتی فردی میتوانند به موفقیت دانشآموزان اوتیستیک کمک کنند. در محل کار، تغییرات کوچکی مانند ارتباط واضحتر، محیطهای کمصدا، یا انعطاف در ساعات کاری، تاثیر زیادی دارد.
بسیاری از بزرگسالان دارای اوتیسم با وجود داشتن تحصیلات عالی، با بیکاری مواجه هستند. دلیل آن بیشتر فرآیند مصاحبههای شغلی، چالشهای حسی، یا فرهنگ کاری نامناسب است. کارفرمایانی که به تنوع عصبی اهمیت میدهند، اغلب با کارکنانی دقیق، صادق و نوآور روبهرو میشوند.
نقش خودحمایتی
جنبش حقوق اوتیسم، به رهبری خود افراد اوتیستیک، روایتهای قدیمی که اوتیسم را تنها یک نقص یا تراژدی میدانستند، به چالش کشیده است.
امروزه بسیاری از افراد درباره تنوع عصبی صحبت میکنند؛ یعنی تفاوتهای عصبی بخشی طبیعی از تنوع انسانی هستند، نه لزوما مشکل یا اختلال.
این نگاه به معنای نادیده گرفتن چالشها نیست. بلکه به معنای شناخت همزمان نقاط قوت و ضعف و تمرکز بر پذیرش بهجای دلسوزی است.
شعار معروف «هیچ چیز درباره ما، بدون ما» بیانگر این است که صدای افراد اوتیستیک باید در سیاستگذاری، تحقیقات و گفتوگوهای عمومی شنیده شود.
بازنمایی اهمیت دارد
تصویرسازی رسانهای از اوتیسم بهبود یافته اما هنوز کلیشهها پابرجاست: نابغه عجیب و غریب، فرد بیاحساس یا پسر سفیدپوست منزوی. این بازنماییها میتوانند انتظارات عمومی را شکل دهند و درک واقعی را محدود کنند.
اوتیسم واقعی گستردهتر، پیچیدهتر و متنوعتر از آن چیزی است که در فیلم و سریالها میبینیم.
بازنمایی بهتر در کتابها، سیاست، فرهنگ و رسانه به عادیسازی تفاوت و کاهش اَنگ اجتماعی کمک میکند.
به سوی آینده
در روز جهانی آگاهی از اوتیسم، تنها بالا بردن آگاهی کافی نیست. آگاهی باید منجر به عمل، شمول و تغییرات ساختاری شود. آگاهی یعنی حمایت از خدمات و پژوهشهایی که با اولویتهای خود افراد اوتیستیک هماهنگ است.
آگاهی یعنی آموزش معلمان، کارفرمایان و پزشکان برای داشتن رویکردی مبتنی بر شناخت اوتیسم و درک اینکه اوتیسم با رسیدن به ۱۸ سالگی تمام نمیشود و بزرگسالان اوتیستیک هم نیاز به احترام، حمایت و فرصت دارند. آگاهی یعنی شنیدن صدای خود افراد اوتیستیک، نه صحبت کردن بهجای آنها.
اوتیسم بخشی از تنوع انسانی است. هرچه بیشتر آن را درک کنیم، بیشتر میتوانیم دنیایی بسازیم که برای همه قابل زندگی باشد.
اگر شما یا یکی از عزیزانتان بهدنبال اطلاعات یا حمایت درباره اوتیسم هستید، سازمانهایی مانند Autism Self Advocacy Network (ASAN)، Autistica و گروههای محلی منابع مفیدی هستند.
در ایران، مراکزی مانند انجمن اوتیسم ایران، سازمان بهزیستی و برخی کلینیکهای تخصصی روانپزشکی و گفتاردرمانی، خدمات ارزیابی، مشاوره و حمایت به خانوادهها و افراد در طیف اوتیسم ارائه میدهند.