مراد ویسی، تحلیلگر ایراناینترنشنال معتقد است: «با اجماع منطقهای علیه جمهوری اسلامی و عقبنشینی نیروهای نیابتیاش، بعید است آمریکا و اسرائیل فرصت را از دست بدهند.»
او افزود: «هدف، توقف کامل برنامه هستهای، محدودسازی موشکی و نابودی شبکههای نیابتی ایران است؛ یعنی نابودی همه محورهای قدرتنمایی جمهوری اسلامی.»

ژنرال دیوید پترائوس، فرمانده پیشین ستاد فرماندهی مرکزی ارتش ایالات متحده (سنتکام)، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، برای نخستینبار جزییاتی از طرح حمله نظامی آمریکا به تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی را فاش کرده است.
به گفته او، این طرح سالها پیش طراحی شده و حتی یک بار بهصورت کامل در خاک آمریکا تمرین و بازبینی شده است.
پترائوس که در فاصله سالهای ۲۰۰۸ تا ۲۰۱۱، فرماندهی سنتکام را بر عهده داشت، گفت این طرح تنها محدود به هدف قرار دادن تاسیسات هستهای نیست، بلکه شامل نابودی سامانههای پدافندی و موشکی جمهوری اسلامی نیز میشود.
او که یکی از چهرههای برجسته ارتش ایالات متحده به شمار میرود، پیشتر در سالهای ۲۰۰۱ و ۲۰۰۲ بهعنوان فرمانده ارشد ناتو در بالکان و سپس در سال ۲۰۰۷ بهعنوان فرمانده ارشد نیروهای آمریکایی در عراق خدمت کرده است.
پترائوس پس از پایان دوران فرماندهیاش در سنتکام در سال ۲۰۱۱، به ریاست سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) منصوب شد. با توجه به سوابق نظامی و اطلاعاتی پترائوس، او بهخوبی با ایران، ساختار سپاه پاسداران و نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی آشنایی دارد.
او در سالهای حضورش در عراق و منطقه، بارها با نیروی قدس سپاه پاسداران و فرمانده وقت آن، قاسم سلیمانی، درگیر شد و تقابل این دو از موضوعات مورد توجه رسانههای جهانی در سالهای ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۱ بود.
پترائوس در گفتوگو با ایراناینترنشنال تاکید کرد طرح عملیات نظامی آمریکا علیه جمهوری اسلامی، یک طرح جامع و چندلایه است که نهتنها تاسیسات هستهای، بلکه سامانههای پدافند هوایی و موشکی، و ظرفیت پهپادی حکومت ایران را نیز هدف قرار میدهد.
او افزود این طرح ۱۵ سال پیش تهیه و از آن زمان بهطور مداوم بهروزرسانی شده است. در دوران فرماندهی او بر سنتکام، این عملیات یک بار بهشکل کامل و عملیاتی در خاک آمریکا تمرین شده تا خلبانان تمامی مراحل را اجرا و ایرادات احتمالی را شناسایی و رفع کنند.
به گفته پترائوس، ارتش آمریکا در مقطعی، برای اجرای این طرح در حالت آمادهباش کامل قرار گرفته بود؛ بهطوری که هواپیماهای جنگی، پایگاههای پروازی، بمبها، هواپیماهای سوخترسان و حتی تدارکات غذایی آماده اجرای عملیات شده بودند، اما در لحظه آخر، تصمیم به عدم اجرای حمله گرفته شد.
یکی از نکات کلیدی در اظهارات پترائوس، تاکید او بر ضرورت نابودی سامانههای پدافند هوایی و موشکی جمهوری اسلامی پیش از آغاز حمله به تاسیسات هستهای است.
او تصریح کرد از آنجا که بمبافکنهای آمریکایی دارای سرنشین هستند، باید پیش از ورود به حریم هوایی ایران، اطمینان حاصل شود که احتمال هدف قرار گرفتن این هواپیماها به حداقل ممکن رسیده باشد.
آمریکا نمیخواهد که هواپیماهایش در جریان حمله سرنگون شوند یا خلبانان آنها اسیر یا کشته شوند، چرا که این موضوع میتواند به ابزار تبلیغاتی جمهوری اسلامی تبدیل شود.
پترائوس همچنین تاکید کرد توان موشکی و پهپادی جمهوری اسلامی در فهرست اهداف اصلی حمله قرار دارد، زیرا این قابلیتها ممکن است در پاسخ تلافیجویانه حکومت ایران علیه اسرائیل یا پایگاههای آمریکایی در منطقه مورد استفاده قرار گیرند.
او در واکنش به اظهارات اخیر فرماندهان سپاه پاسداران، از جمله امیرعلی حاجیزاده، که تهدید کردهاند در صورت حمله آمریکا، منطقه را به آتش خواهند کشید، گفت: «جمهوری اسلامی خود در خانهای شیشهایتر از دیگران زندگی میکند.»
او افزود آمریکا کاملا آگاه است جمهوری اسلامی در صورت حمله ممکن است اقدام تلافیجویانه انجام دهد و بنابراین برای وارد آوردن ضربات سهمگینتر و موثرتر به جمهوری اسلامی نیز آمادگی دارد.
در همین چارچوب، ایالات متحده اخیرا اقدام به انتقال سامانههای پدافندی پاتریوت از کره جنوبی به منطقه خلیج فارس کرده است. این اقدام تنها بهمنظور بازدارندگی نیست، بلکه نشانهای از آمادگی کامل نظامی آمریکا برای حمله احتمالی به جمهوری اسلامی است.
انتقال یکسوم از کل بمبافکنهای بی۲ به منطقه، همچنین جابهجایی ناو هواپیمابر «کارل وینسون» از اقیانوس آرام به حوزه سنتکام، همه نشانههایی از آمادهسازی نظامی برای حمله است.
پترائوس یادآور شد اسرائیل بهتنهایی توانایی انجام چنین حملهای را ندارد، زیرا نه بمبهای سنگرشکن GBU-57 را در اختیار دارد (که هرکدام وزنی حدود ۱۴ تُن دارند) و نه هواپیماهایی که قادر به حمل این بمبها باشند.
از همین رو، ایالات متحده تنها کشوری است که میتواند چنین عملیاتی را بهصورت کامل و موثر انجام دهد.
او در بخش دیگری از سخنان خود احتمال داد حمله بهطور کامل توسط آمریکا صورت گیرد و نیازی به مشارکت اسرائیل نباشد، چرا که مشارکت اسرائیل ممکن است با موانع لجستیکی و سیاسی مواجه شود.
آمریکا با استقرار ناوهای هواپیمابر، بمبافکنها در جزیره دیهگو گارسیا، و ناوهای موشکانداز همراه، قادر است حمله را از دریا و هوا بهصورت مستقل و بدون نیاز به استفاده از پایگاههای خود در کشورهای عربی منطقه انجام دهد.
برخلاف تصور بسیاری، ترامپ هرچند علاقهمند به آغاز جنگ نبود، اما در صورت ضرورت، هم اراده و هم توان اجرای عملیات نظامی را دارد.
رهبران جمهوری اسلامی در این زمینه دچار سوءبرداشت شدند. جمهوری اسلامی در آستانه تسلیم سیاسی و تن دادن به توافقی دردناک یا روبهرو شدن با خطر حمله کمسابقه آمریکا است.
امید شمس، تحلیلگر سیاسی به ایران اینترنشنال گفت که جمهوری اسلامی بیش از هر چیز نیازمند خرید زمان است و این زمان میتواند به آمادگی شرایط سیاسی در داخل کشور برای «نرمش قهرمانانه» کمک کند.
او افزود که آمریکا تنها چیزی که مایل نیست، طولانیتر شدن فرایند مذاکره احتمالی با جمهوری اسلامی است.

این روزها، رسانههای معتبر بینالمللی همه درباره حمله به ایران صحبت میکنند. ایران به بحث داغ جهانی تبدیل شده است، نه بهخاطر پیشرفت، توسعه، صلح یا آرامش، بلکه بهدلیل خطر جنگ.
در شرایطی که هر لحظه و هر روز ممکن است کشور به درون جنگی خانمانسوز سقوط کند، خامنهای میگوید که تغییراتی در سیاستهای خود ایجاد نخواهد کرد. در حالی که همه درباره یک جنگ ویرانگر هشدار میدهند، او به مردم میگوید که آرام باشند و این سختیها، دشواریهای رسیدن به قله است.
بسیاری از سیاستمداران آمریکایی و اسرائیلی، از جمله ترامپ و نتانیاهو، مکررا اعلام کردهاند که دشمن آنها حکومت جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران است، نه مردم ایران. جالبتر اینجاست که ترامپ و نتانیاهو بیشتر از خامنهای در وصف فرهنگ و تمدن مردم ایران صحبت کرده و تفاوتی بین حکومت جمهوری اسلامی و مردم ایران قائل هستند.
مقایسه کنید این نگاه رهبران آمریکا و اسرائیل به مردم ایران را با نگاه خامنهای و تمام کسانی که جمهوری اسلامی را بر اساس ایدهها و نظرات او ساختهاند.
خامنهای حتی در پیام نوروزیاش نه نوروز را تبریک گفت و نه سال نو را، و بعد از انتقادات شدید، تنها یک تبریک ظاهری در نماز عید فطر گفت و تمام شد. بنیانگذاران جمهوری اسلامی، از جمله خامنهای، چگونه به این مردم و فرهنگ آنها نگاه میکنند؟
خامنهای و دیگر نظریهپردازان انقلاب ۵۷، با توهین به ارزش های مردم ایران، آنها را از فرهنگ خودشان دور کردهاند. همین حالا هم خامنهای نه تنها به نوروز اهمیتی نمیدهد، بلکه میخواهد کشور را به سوی یک جنگ ویرانگر دیگر سوق دهد.
در حالی که رسانهها از خطر حمله قریبالوقوع به ایران صحبت میکنند، رهبر جمهوری اسلامی همچنان در توهمات خود غرق است و به هیچ عنوان تغییراتی در سیاستهایش نمیبینید.
در حالی که تمامی نشانهها نشان میدهند که جنگ قریبالوقوع است، خامنهای یا تحولات اطراف ایران را نادیده میگیرد، یا برایش اهمیتی ندارد که جمهوری اسلامی برای دومین بار در طول عمر ۴۶ سالهاش ایران را وارد یک جنگ دیگر کند.
این جنگ، که بسیاری از تحلیلگران آن را ویرانگرتر از جنگ ایران و عراق میدانند، به شکلی مشابه با اشتباهات تاریخی خمینی میتواند فاجعهای دیگر برای کشور ایجاد کند. خامنهای، مانند خمینی، با تصمیمات اشتباه خود کشور را به سوی یک فاجعه میبرد.
خمینی با تضعیف ارتش ایران، زمینه را برای حمله صدام به ایران فراهم کرد. خامنهای نیز به نوعی همان راه را میرود، اما به شکلی خطرناکتر. او و فرماندهان سپاه فکر میکنند که جمهوری اسلامی به اندازه کافی قوی است که هیچکس نمیتواند به آنها حمله کند، در حالی که این یک توهم خطرناک است.
امروز، برخلاف آنچه که خامنهای و فرماندهان سپاه میگویند، بسیاری از تحلیلگران جهانی هشدار میدهند که این جنگ میتواند سنگینترین حمله پس از جنگ جهانی دوم باشد.
وزیر امور خارجه فرانسه نیز اخیرا اعلام کرده که اگر توافقی به دست نیاید، حمله به ایران تقریبا اجتنابناپذیر است.
کشورهای دیگر همچون بریتانیا نیز اعلام کردهاند که آماده هستند تا حضور نظامی خود را تقویت کنند. رسانهها گزارش دادهاند که آمریکا تجهیزات جنگی بیشتری به منطقه ارسال کرده است و همه اینها نشاندهنده اجماع جهانی علیه جمهوری اسلامی است. این اقدامات نشان میدهند که جهان در حال شکل دادن به یک ائتلاف برای مقابله با جمهوری اسلامی است.
خامنهای و مسئولان جمهوری اسلامی باید از خود بپرسند که چرا کشور و مردم ایران باید هزینه اشتباهات آنها را بپردازند؟ چرا باید مردم ایران بهدلیل سیاستهای آنها در آستانه یک جنگ ویرانگر دیگر باشند؟ آیا این به خطر انداختن جان مردم و آینده ایران نیست؟ مردم ایران این شرایط را نمیخواهند. این جنگها و بحرانها بههیچ وجه نتیجهای جز فقر و فلاکت برای مردم ایران نخواهد داشت.
به نظر میرسد که حکومت جمهوری اسلامی نه تنها نگران این مسئله نیست، بلکه با سیاستهای خود کشور را به سمت یک بحران بزرگتر سوق میدهد. بحرانی که میتواند قمار آخر خامنهای هم باشد و به تضعیف شدید یا سرنگونی جمهوری اسلامی هم منجر شود.

در حالی که حکومت تلاش میکند آیینهای ملی چون سیزدهبهدر را با تغییر نام و محدودسازی شادی عمومی از معنا تهی کند، ایرانیان بار دیگر با حضور گسترده در طبیعت، موسیقی، رقص و دورهمیهای خانوادگی نشان دادند که هویت فرهنگی و حق شاد زیستن را واگذار نخواهند کرد.
به این ترتیب، سیزدهبهدر ۱۴۰۴ برای ایرانیان نهتنها روز طبیعت، بلکه روز مقاومت مدنی در برابر حذف نمادهای ملی بود.
این مقابله حکومت با مناسبتهای ملی و بهانههای مردم برای شادی و زندگی، از همان آغاز نوروز شروع شد. در لحظهای که میلیونها ایرانی به رسم هزاران ساله، کنار سفرههای هفتسین گرد آمده بودند تا تحویل سال نو را جشن بگیرند، رهبر جمهوری اسلامی در سخنرانیاش نه تبریکی گفت، نه نامی از «نوروز» برد و نه نشانی از شعف و شادمانی ملی بروز داد.
این سکوت معنادار در نوروز ۱۴۰۴، نه فقط یک حذف تصادفی یا بیحوصلگی سیاسی، بلکه ادامه سیاست فرهنگیای است که علی خامنهای طی دو دهه گذشته آن را با دقت، گزینش و مداومت پی گرفته: اسلامیزهکردن گزینشی سنتها و حذف یا خنثیسازی آن دسته از آیینهای ملی که با روایت دینی او همخوانی ندارند.
خامنهای از دهه ۸۰ به این سو، بارها و بارها مخالفت ضمنی و صریح خود با برجستهسازی نمادهای ملی را بیان کرده است. او حتی در سالهایی که به اجبار عرف یا فشار اجتماعی، واژه نوروز را در سخنان خود گنجانده، تلاش کرده با چاشنی مذهبی آن را از محتوای ملی تهی کند.
در این پروژه، عناصر «بیخطر» یا قابل دینیسازی، مانند صبر و تقوا و دعا در سال نو برجسته شدهاند، در حالی که عناصر نمادین و سکولار جشنها، مثل آیینهای شادیآور، آتش، رقص، موسیقی و پیوندهای قومی و اسطورهای یا با سکوت گذرانده شده یا صراحتا «خرافه» و «ضداسلامی» قلمداد شدهاند.
این سیاست فرهنگی، تنها مختص نوروز نیست. آیینهایی چون چهارشنبهسوری، شب یلدا و جشن سده نیز همواره در تیررس حملات فکری و امنیتی بودهاند. اما نوروز به دلیل گستره جغرافیایی و عمق فرهنگیاش، میدان رویارویی اصلی میان دو دیدگاه بوده: از یکسو دیدگاه رسمی که هویت ملی را تهدیدی برای ایدئولوژی دینی میداند و در دیگر سو، دیدگاه مردم که نوروز را نه صرفا یک جشن که نماد پیوستگی با تاریخ، هویت و شادی مشروع میدانند.
نوروز ۱۴۰۴ نقطه عطفی در این تقابل بود؛ چرا که برای نخستینبار پس از انقلاب، تحویل سال با شبهای قدر مقارن شد؛ وضعیتی که حکومت کوشید آن را به فرصتی برای غلبه نمادهای مذهبی بر نمادهای ملی بدل کند.
در روزهای منتهی به نوروز، فرماندهان سپاه هشدار دادند که مردم باید شان ماه رمضان و شبهای قدر را رعایت کنند. وزارت ارشاد و صداوسیما با تاکید بر حرمت شبهای احیا، از پخش برنامههای شاد یا موسیقیمحور در ایام نوروز پرهیز کردند. در سطح شهرها، رنگ مشکی تبلیغات ماه رمضان بر سر در معابر، عملا نوروز را به حاشیه برد.
اما در نقطه مقابل این تلاش برای انکار، مردم رفتار دیگری نشان دادند. حضور در مکانهای فرهنگی، پارکها، موزهها و مقاصد تاریخی در سراسر کشور، حتی در شبهای احیا، در بالاترین سطح خود طی سالهای اخیر بود.

برخلاف سالهای گذشته، خانوادههای بیشتری ترجیح دادند به جای حضور در مراسم دعا و مناجات یا اقامت در حرمهای مذهبی، لحظه سال تحویل را در جمعهای خانوادگی، سفر، طبیعت و فضای شهری سپری کنند.
از روز اول فروردین تا ۱۳ به در، در تهران، شیراز، اصفهان و بسیاری از شهرها، تصاویر رقص و آواز و شادی کودکان در میادین عمومی و فضای مجازی منتشر شد که پیام روشنی برای حکومت داشت: هویت ملی ما سرکوبشدنی نیست.
میتوان گفت که جمهوری اسلامی در نوروز ۱۴۰۴ شکست فرهنگی بزرگی را تجربه کرد. سالها حذف و سانسور و تحقیر آیینهای ملی، نهتنها باعث فراموشی آنها نشده، بلکه حتی واکنشی معکوس در مردم ایجاد کرده است.
جامعهای که روزگاری تا حدی با مناسک مذهبی پیوند خورده بود، امروز بهتدریج در حال کاهش جنبههای مذهبی آیینها و تقویت وجه ملی، فرهنگی و شادیآور آن است. آنچه خامنهای و نظامش «خرافه» میخوانند، از نگاه مردم نخ تسبیح فرهنگ و حافظه تاریخیشان است.
از سوی دیگر، مردمی که به خوبی دریافتهاند قدرت سیاسی در تلاش است آیینها را یا مصادره کند یا از بین ببرد، به مقاومتی هوشمندانه روی آوردهاند. این مقاومت، شکلی پنهان، غیرسیاسی و بیخشونت دارد، اما تأثیر آن درازمدت و ژرف است. در زمانی که حکومت تلاش میکند حتی نام ۱۳ به در را در تقویم تغییر دهد و آن را «روز طبیعت» بنامد، مردم با برگزاری این مراسم به شکل سنتی، عملا این تصمیمات را بیاثر میکنند.
باید تاکید کرد که این نبرد تنها یک مناقشه فرهنگی نیست. در بطن آن، مساله مشروعیت نمادین حکومت نهفته است. خامنهای و دستگاه فرهنگی زیر نظر او از آن واهمه دارند که آیینهای ملی میتوانند به پیوندی غیرمذهبی، فرامذهبی و حتی غیردولتی میان ایرانیان بدل شوند.

آنگونه که دین سیاسی شیعه، رابطه عمودی امت و امام را برجسته میکند، آیینهای ملی رابطه افقی ملت و تاریخ را تقویت میکنند. از همینروست که حکومت احساس میکند حتی یک جشن خانوادگی یا مراسم آتشبازی میتواند به فضای نافرمانی مدنی بدل شود، چنانکه در چهارشنبهسوریهای اخیر شاهد آن بودیم.
بر این اساس، رفتار علی خامنهای در نوروز ۱۴۰۴ نه یک اتفاق بلکه نتیجه سالها سیاستگذاری فرهنگی، فقهی و امنیتی است. او که در سالهای گذشته کوشیده با تعبیرات مبهم مانند «بهار معنوی» و «نوروز اسلامی» جشن ملی ایرانیان را خنثی کند، اینک حتی دیگر نیاز نمیبیند چنین واژگانی را به زبان آورد. سکوت او در مقابل شادی عمومی، دقیقا بهمثابه اعتراض به شادی مردم است.
در مقابل این سکوت و حذف، مردم با صدا، تصویر، موسیقی، حضور و بازسازی آیینها در فضای شخصی و مجازی، پاسخ دادهاند. آنها با پافشاری بر نمادهای نوروزی، با سفرهای گسترده، با پخش موسیقی سنتی و شاد، با شادیکردن در میادین و پارکها نشان دادند که این نبرد را جدی گرفتهاند و چنین بود که نوروز امسال بیش از هر زمان دیگری، به میدان دفاع از هویت بدل شد.

در روزهای اخیر، بسیاری از کشورها، سیاستمداران و تحلیلگران نظامی درباره احتمال حمله آمریکا و اسرائیل به جمهوری اسلامی سخن میگویند. دونالد ترامپ تهدید کرده که در صورت عدم دستیابی به توافق، تأسیسات هستهای ایران را بهطور گسترده بمباران خواهد کرد.
در مقابل، روسیه و چین ضمن مخالفت با چنین حملهای، نسبت به پیامدهای گسترده آن هشدار دادهاند.
در اسرائیل نیز بحث درباره قریبالوقوع بودن حمله شدت گرفته و شمارش معکوس برای انجام یک عملیات نظامی سنگین در جریان است. در همین حال، علی خامنهای اعلام کرده که جمهوری اسلامی در صورت حمله، پاسخی ویرانگر خواهد داد.
با توجه به این مواضع، بهنظر میرسد که مذاکرات جدی میان طرفین در جریان نیست و احتمال درگیری نظامی بیش از هر زمان دیگری افزایش یافته است. شواهد حاکی از آن است که حملهای در راه خواهد بود. در این میان، شش سوال اساسی مطرح است که بسیاری بهدنبال یافتن پاسخی برای آنها هستند:
۱-حمله در چه زمانی انجام خواهد شد؟
۲-آیا حمله توسط آمریکا انجام خواهد شد، اسرائیل یا هر دو بهطور مشترک؟
۳-ابعاد و شدت حمله تا چه حد خواهد بود و چه اهدافی مورد حمله قرار خواهند گرفت؟
۴-آیا خامنهای و فرماندهان سپاه نیز هدف قرار خواهند گرفت و کشته خواهند شد؟
۵-جمهوری اسلامی چگونه و در چه سطحی قادر به پاسخگویی خواهد بود؟
۶-مدت زمان درگیری چقدر خواهد بود و آیا این درگیری به یک جنگ تمامعیار تبدیل خواهد شد و ممکن است به سقوط جمهوری اسلامی منجر شود؟
زمان احتمالی حمله
یکی از سوالات اصلی در ذهن مردم این است که اگر حملهای قرار باشد انجام شود، چه زمانی رخ خواهد داد؟
از نظر تحلیلی، حمله در زمانی انجام خواهد شد که آمریکا، بهویژه دونالد ترامپ، به این نتیجه برسد که تلاشهای دیپلماتیک برای رسیدن به توافق با جمهوری اسلامی به نتیجه نرسیده و راهی جز اقدام نظامی باقی نمانده است.
شواهد و قرائن نشان میدهد که چنین شرایطی بسیار نزدیک است. اظهارات خامنهای، تشدید لحن طرفین و همچنین ابراز نگرانی روسیه و چین از پیامدهای حمله به تاسیسات هستهای ایران همگی نشاندهنده کاهش امید به راهحل دیپلماتیک و افزایش احتمال اقدام نظامی هستند.
یکی از نشانههای نزدیک شدن حمله، سفر فرمانده ستاد فرماندهی مرکزی ایالات متحده (سنتکام) به اسرائیل در این هفته است. تجربههای گذشته نشان داده که هماهنگی میان آمریکا و اسرائیل در چنین مواردی بهشدت افزایش مییابد.
علاوه بر این، ناو هواپیمابر کارل وینسون آمریکا نیز بهسمت منطقه حرکت کرده و انتظار میرود طی دو هفته آینده در منطقه مستقر شود. این ناو در کنار ناو هواپیمابر هری ترومن قرار خواهد گرفت .
همچنین، استقراردست کم پنج فروند بمبافکن رادارگریز بی-۲ آمریکا در جزیره دیهگو گارسیا که کمتر از چهار هزار کیلومتر با ایران فاصله دارد، نشاندهنده آمادگی آمریکا برای انجام حملات راهبردی است. این بمبافکنها قادرند با حمل بمبهای سنگرشکن جیبییو-۵۷، تاسیسات هستهای ایران را بهطور جدی هدف قرار دهند.
با توجه به اینکه ترامپ به جمهوری اسلامی دو ماه فرصت داده بود تا توافق کند یا با حمله مواجه شود، این مهلت حدود ۲۲ اردیبهشت به پایان خواهد رسید. از آن زمان به بعد، احتمال حمله بهطور قابلتوجهی افزایش خواهد یافت، هرچند وقوع حمله پیش از آن نیز منتفی نیست.
عاملان حمله: آمریکا، اسرائیل یا هر دو؟
یکی دیگر از سوالات اساسی این است که آیا حمله فقط از سوی اسرائیل انجام خواهد شد یا آمریکا نیز در آن مشارکت خواهد داشت؟ با توجه به اینکه جنگندههای اف-۱۵ اسرائیل تنها قادر به حمل بمبهای سنگرشکن با وزن ۹۰۰ کیلوگرم هستند، و بمبافکنهای بی-۲ آمریکا میتوانند بمبهای سنگرشکن ۱۴ تنی جیبییو-۵۷ را حمل کنند، احتمال مشارکت آمریکا در حمله افزایش یافته است. لحن ترامپ و صحبت هایش درباره کیفیت حمله نیز نشانه دیگری از افزایش احتمال شرکت مستقیم آمریکا در حمله است.
اهداف و میزان تخریب احتمالی
بهاحتمال زیاد، تاسیسات هستهای جمهوری اسلامی، بهویژه فردو، نطنز، و تاسیسات آب سنگین اراک، از جمله اهداف اصلی حمله خواهند بود. علاوه بر این، احتمالا تاسیسات موشکی و پهپادی ایران نیز بهشدت بمباران خواهند شد تا امکان پاسخگویی جمهوری اسلامی کاهش یابد.
همچنین، انتظار میرود که سامانههای پدافندی، راداری و ارتباطی ایران در موج نخست حملات از کار انداخته شوند تا برتری هوایی برای حملات بعدی ایجاد شود.
احتمال حمله به مناطق مسکونی ضعیف است، زیرا آمریکا و اسرائیل از مخالفت عمومی مردم ایران با جمهوری اسلامی آگاهاند و تمایلی ندارند که افکار عمومی ایران را علیه خود تحریک کنند.
همچنین، حمله به زیرساختهای اقتصادی در موج نخست بعید بهنظر میرسد، اما در صورت حمله تلافیجویانه جمهوری اسلامی به تاسیسات اقتصادی و شهری اسرائیل، احتمال بمباران زیرساختهای نفت و گاز ایران افزایش خواهد یافت.
احتمال کشتن فرماندهان سپاه و خامنهای
یکی از سناریوهای محتمل این است که آمریکا و اسرائیل تلاش کنند با ترور فرماندهان سپاه و مقامات ارشد جمهوری اسلامی، از جمله علی خامنهای، توانایی تصمیمگیری و پاسخگویی نظامی جمهوری اسلامی را بهشدت کاهش دهند. این رویکرد مشابه اقداماتی است که آمریکا در کشتن قاسم سلیمانی و اسرائیل در هدف قرار دادن رهبران حزبالله انجام داده است.
پاسخ احتمالی جمهوری اسلامی
در صورت وقوع حمله، جمهوری اسلامی احتمالا سعی خواهد کرد با حملات موشکی و پهپادی به اسرائیل و پایگاههای آمریکا در منطقه پاسخ دهد اما با توجه به برتری نظامی آمریکا و اسرائیل، این پاسخها احتمالا تأثیر چندانی نخواهند داشت و ممکن است با حملات متقابل شدیدتر مواجه شوند.
جمهوری اسلامی توان ضربه زدن به اسرائیل و تا حدود کمتری به پایگاه های آمریکا در منطقه را دارد ولی معمولا در ارزیابی این توان مبالغه و بزرگ نمایی میکند. جمهوری اسلامی امکانی برای پیروزی در جنگ ندارد.
مدت زمان درگیری و سرنوشت جنگ
یکی دیگر از سوالات مهم این است که درگیری تا چه مدت ادامه خواهد یافت و آیا به یک جنگ تمامعیار تبدیل خواهد شد. به نظر می رسد حمله پرشدت و کم مدت خواهد بود. اگر جمهوری اسلامی پاسخ گستردهای دهد، جنگ میتواند ابعاد وسیعتری پیدا کند. جنگ ممکن است به تضعیف جدی جمهوری اسلامی و حتی به خطر افتادن موجودیت آن در اثر قیام مردم منجر شود ولی این احتمال هم وجود دارد که جمهوری اسلامی بهشدت تضعیف شود ولی سقوط نکند. چیزی شبیه صدام حسین بعد از شکست در جنگ کویت در ۱۹۹۱.
بهطور کلی، همه نشانهها حاکی از آن است که احتمال حمله بهشدت افزایش یافته و در صورت شکست نهایی دیپلماسی، وقوع یک درگیری نظامی گسترده بسیار محتمل خواهد بود.