مراد ویسی، تحلیلگر ارشد ایراناینترنشنال، میگوید: «خامنهای نمیخواهد امکان ساخت بمب را از دست بدهد. او بر این باور است که اگر غنیسازی، محصولات آن و ابزارهای مرتبط را کنار بگذارد، در برابر آمریکا عملاً خلع سلاح خواهد شد.»
ویسی در ادامه گفت: «اینکه پس از سخنان خامنهای قیمت دلار افزایش یافته، چگونه میتواند نشاندهنده قدرت کلام او باشد، آنطور که روزنامه کیهان ادعا میکند؟»
او اضافه کرد: «درست است که غنیسازی برای خامنهای بُعد حیثیتی پیدا کرده، اما اصرار او بر ادامه آن، بیش از هر چیز ریشه در ملاحظات مهم امنیتی دارد.»

در سالگرد کشته شدن مشکوک ابراهیم رئیسی، علی خامنهای با ستایش از عملکرد او در برابر ایالات متحده، اعلام کرد که چشمانداز روشنی برای موفقیت مذاکرات میان جمهوری اسلامی و آمریکا نمیبیند. این اظهارنظر بهعنوان نشانهای مهم از افزایش احتمال شکست مذاکرات تلقی میشود.
نکته مهمی که در سخنان خامنهای به چشم میآید، تمجید او از رئیسی بهخاطر مقاومت در برابر به گفته وی «تهدید و تطمیع» و خودداری از مذاکره با آمریکا است؛ این تمجید در واقع کنایهای تلویحی به دولتهای حسن روحانی و مسعود پزشکیان محسوب میشود که رویکرد مذاکرهگرایانهتری با ایالات متحده داشتهاند یا دارند.
خامنهای با این نوع اظهارات سعی دارد پیشاپیش زمینه را برای رفع مسئولیت از خود در صورت شکست مذاکرات فراهم کند. او میخواهد در صورت به نتیجه نرسیدن مذاکرات، ادعا کند که از ابتدا با گفتوگو با آمریکا مخالف بوده است. این تاکتیکی است که پیش از این نیز در دولتهای روحانی و خاتمی به کار برد؛ زمانی که توافقی حاصل میشد، آن را به خود منتسب میکرد و میگفت مذاکرات زیر نظر او انجام شده است، اما اگر مذاکرات به شکست میانجامید یا توافق به نتیجه نمیرسید، مسئولیت را متوجه دولت میدانست و از بیاعتمادی به آمریکا سخن میگفت.
حتی خامنه ای از اوباما، که از او خوشش نمیآید، برای سرکوفت زدن به روحانی استفاده میکرد و مدعی بود که رییسجمهوری آمریکا از رییسجمهوری ایران زرنگتر بوده است.
حالا که استیو ویتکاف، فرستاده ترامپ، اعلام کرده ایالات متحده حتی اجازه غنیسازی یک درصدی به جمهوری اسلامی نخواهد داد، اختلافات بین تهران و واشینگتن به اوج رسیده است.
این در حالی است که ایران بر ادامه غنیسازی، حتی در سطوح زیر چهار درصد، اصرار دارد. خامنهای روز سهشنبه در واکنشی تند، آمریکا را به «یاوهگویی» متهم و اعلام کرد که جمهوری اسلامی از غنیسازی عقبنشینی نخواهد کرد.
این موضعگیری نشان میدهد دو طرف حاضر به کوتاه آمدن از مواضع خود نیستند. آمریکا غنیسازی را خط قرمز خود میداند و خواهان توقف کامل آن است، در حالی که خامنهای آن را نه تنها یک حق بلکه یک موضوع حیثیتی میداند.
با این حال، تحلیل دقیقتر نشان میدهد که ماجرای غنیسازی برای خامنهای فقط موضوعی حیثیتی نیست. دلیل مهمتر این است که او ادامه غنیسازی را تنها مسیر باقیمانده برای حفظ توان بالقوه ساخت سلاح هستهای میداند.
جمهوری اسلامی با غنیسازی شدید اورانیوم، به پیشرفتهایی در انبار کردن مواد لازم و حتی کوتاهتر کردن مسیر ساخت بمب اتمی دست یافته است. خامنهای نگران است که اگر این ظرفیت از بین برود، جمهوری اسلامی در برابر فشارهای آمریکا و اسرائیل کاملا بیدفاع شود.
از دید خامنهای، غنیسازی، آخرین ابزار بازدارندگی جمهوری اسلامی است، بهویژه در شرایطی که گروههای نیابتی ضعیف شدهاند و توان موشکی نیز کارایی مورد انتظار را نداشته است. بنابراین، حفظ امکان ساخت سلاح اتمی برای او بهنوعی تضمین بقاست و عقبنشینی از غنیسازی را بهمثابه خلع سلاح تلقی میکند.
خامنهای در سخنانش گفت در آینده درباره دلیل فشار آمریکا برای توقف غنیسازی صحبت خواهد کرد. تحلیل این سخنان نشان میدهد که او به دنبال حفظ اهرم تهدید در مذاکرات است، حتی اگر فعلا درباره آن شفافتر صحبت نکند.
در همین راستا، پیشنهاد عمان برای برگزاری دور پنجم مذاکرات در رم نیز با مخالفت جمهوری اسلامی مواجه شده است. عباس عراقچی، مذاکرهکننده ارشد، از سفر به رم امتناع کرده؛ چراکه شرکت در این مذاکرات مستلزم پاسخدادن به پیشنهاد مشخص آمریکا است.
بر اساس گزارشها، این پیشنهاد شامل توقف کامل غنیسازی میشود و چون جمهوری اسلامی توان پذیرش آن را ندارد، ترجیح داده مذاکرات را به تعویق بیندازد.
از سوی دیگر، ترامپ و دستیارانش مانند مارکو روبیو، وزیر امور خارجه آمریکا، با صراحت اعلام کردهاند که جمهوری اسلامی میتواند راکتور صلحآمیز داشته باشد اما حق غنیسازی ندارد، چون هر لحظه ممکن است این ظرفیت بهسرعت به سمت ساخت سلاح سوق پیدا کند.
در این شرایط، بازی دوگانهای که خامنهای سالها دنبال میکرد، یعنی «نه جنگ، نه مذاکره»، دیگر پاسخگو نیست. قاسم محبعلی، مدیرکل پیشین خاورمیانه در وزارت امور خارجه نیز در اظهارنظری کمسابقه، اعلام کرد جمهوری اسلامی دیگر در موقعیت «نه جنگ و نه صلح» قرار ندارد و باید یکی را انتخاب کند. این اظهارات را میتوان نقدی مستقیم به سیاستهای خامنهای تلقی کرد.
محبعلی همچنین گفته غنیسازی تا کنون بیش از دو تریلیون دلار برای مردم ایران هزینه داشته، در حالی که خروجی آن تنها تامین یک درصد برق کشور از طریق نیروگاه بوشهر است. این واقعیت اقتصادی نیز موجب شده که حتی در میان بدنه کارگزاران جمهوری اسلامی، صدای مخالفت با ادامه این مسیر بلندتر شود.
در نهایت، بازار هم به بنبست مذاکرات واکنش نشان داده است. پس از سخنان اخیر خامنهای، نرخ دلار دو هزار تومان افزایش یافت و به ۸۴ هزار تومان رسید. در حالی که روزنامه کیهان این افزایش قیمت را نشانه تاثیرگذاری سخنان خامنهای دانسته، واقعیت این است که این افزایش نشانهای از نگرانی عمیق بازار نسبت به شکست مذاکرات و تشدید تحریمهاست. مقایسه چنین واکنشی با قدرت رهبری، مانند آن است که کسی در دعوا برای ترساندن طرف مقابل، شیشهای بشکند و به خودش آسیب بزند.
در مجموع، به نظر میرسد جمهوری اسلامی اکنون در موقعیتی قرار گرفته که نه میتواند از مواضع خود عقبنشینی کند و نه توان ادامه مسیر تقابل را دارد. با اصرار آمریکا بر توقف کامل غنیسازی و عدم تمایل خامنهای به پذیرش آن، افق توافق بیش از هر زمان دیگری تیره و تار شده و سایه جنگ دوباره بازگشته است.
مهدی خلجی، تحلیلگر مسائل ایران، در گفتوگو با ایراناینترنشنال میگوید: «یکی از فنون کلیدی در یک مذاکره موفق، نحوه بازتاب مذاکرات در رسانهها و مدیریت افکار عمومی است.»
او اضافه کرد: «در میان رهبران جهان، دو نفر هستند که درک عمیقی از رسانه و روایتسازی دارند؛ دونالد ترامپ و علی خامنهای.»
ابراهیم روشندل، دیپلمات سابق و کارشناس امنیت ملی و مسائل استراتژیک، در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت: «اختلافات اصلی، بهطور کلی، حول محور توقف یا عدم امکان غنیسازی در ایران است که تحتتاثیر فشارهای حداکثری ایالات متحده مطرح میشود.»
فعالان اقتصادی، در مورد بروز ابر تورم در ایران، در صورت شکست مذاکرات جمهوری اسلامی و آمریکا هشدار دادند.
محمد ماشینچیان، پژوهشگر ارشد حکمرانی در دانشگاه پیتزبورگ به ایراناینترنشنال گفت: «در صورت شکست مذاکرات بین ایران و آمریکا، فروش نفت و فرآوردهها بهشدت پایین خواهد ماند. ممکن است حتی صادرات نفت به کمتر از یک میلیون بشکه در روز برسد، آنهم با تخفیفهای زیاد و هزینههای سنگینی که شرکتهای واسطه و دلالان تحریم دریافت میکنند.»

یک سال از کشته شدن ابراهیم رئیسی، رییس دولت پیشین جمهوری اسلامی در سانحهای موسوم به «سقوط بالگرد در منطقه ورزقان» میگذرد. حادثهای که با وجود گذشت ۱۲ ماه، علل وقوع آن هنوز در هالهای از ابهام است اما شاید سوال مهمتر از «چگونه مردن رئیسی» این باشد که: چه کسی از مرگ او سود برد؟
در ادبیات جنایی، یک اصل مهم وجود دارد: بررسی انگیزه و شناسایی ذینفعان.
پلیس و کارآگاهان در پروندههای قتل همواره بهدنبال این هستند که ببینند مرگ یک فرد چه تغییری در معادلات ایجاد کرده و چه کسانی از این مرگ منتفع شدهاند. از همین منظر اگر به ماجرای مرگ رئیسی نگاه کنیم، پرسشی جدیتر از فرضیه «سانحه طبیعی» در برابر ما قد علم میکند: آیا نظام جمهوری اسلامی در عمل ذینفع اصلی این مرگ نبوده است؟
چرخش سیاست خارجی
یک سال پس از مرگ رئیسی، جمهوری اسلامی با ایالات متحده در حال مذاکره است، آن هم نه با دولت جو بایدن بلکه با دولت دونالد ترامپ، رییسجمهوری که مقامهای جمهوری اسلامی او را صراحتا «قاتل قاسم سلیمانی» میدانستند و مذاکره با او را ناممکن توصیف میکردند.
بیشتر بخوانید: قتل یا سانحه؛ سناریوها درباره سقوط بالگرد رئیسی به کجا رسیدند؟
چنین چرخشی در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بیسابقه نیست اما در این مقطع، به نظر میرسد حذف فیزیکی رئیسی یکی از زمینههای کلیدی آن بوده است.
دولت رئیسی، دولتی بود که به شدت بر «مقاومت»، «استقلال» و «عدم اتکا به بیگانگان» تاکید و بر گفتمان «توان داخلی» تمرکز داشت. وزیر امور خارجه او، حسین امیرعبداللهیان، شخصیتی بود که به گفته کاظم جلالی، سفیر جمهوری اسلامی در روسیه، «با درک درست از جهان اسلام، وزیر خارجه مقاومت» خوانده میشد.
محمد مخبر، سرپرست دولت پس از مرگ رئیسی نیز تاکید کرده بود: «امیرعبداللهیان وزیر خارجه جریان مقاومت بود.»
بیشتر بخوانید: حسین امیرعبداللهیان و کشته شدنش؛ تغییر مشی سیاست خارجی ایران در دوره او
در چنین شرایطی، هرگونه نرمش یا مذاکره با غرب، بهویژه با آمریکا، میتوانست بحران گفتمانی جدی برای جمهوری اسلامی ایجاد کند.
چرخش از «مجازات قاتل سلیمانی» به «پذیرش منطق مذاکره» با او، به سادگی از دولت رئیسی برنمیآمد. حتی در دورانی که مذاکرات هستهای در دولت او با دولت بایدن و کشورهای اروپایی انجام شد، نتیجهای حاصل نشد چرا که اساسا گفتمان دولت رئیسی و نیروی انسانی حاضر در آن، توان پیش بردن چنین مسیری را نداشت اما مرگ رئیسی، راه را برای آمدن مسعود پزشکیان و بازگشت «گفتمان مذاکره» باز کرد.
انتقاد برخی اصولگرایان به مهندسی انتخابات
پزشکیان با شعار «دیپلماسی» و «تغییر» و با همراهی علنی محمدجواد ظریف، نماد مذاکرات برجام، وارد انتخابات و پیروز شد. پیروزیای که از دید بخشی از اصولگرایان، اصلا تصادفی یا رقابتی نبود.
محمد منان رئیسی، نماینده قم در مجلس شورای اسلامی، بلافاصله پس از اعلام نتایج، در یادداشتی شورای نگهبان را متهم به مهندسی انتخابات کرد و نوشت: «اینکه به راحتی و بدون عاقبتاندیشی، طی پنج-شش روز، پشت میز و زیر باد کولر بنشینند و بدون تحلیل لازم، ترکیبی را در فرایندی غیرشفاف تحویل ما دهند ... اگر قرار بر مهندسی انتخابات (گرچه سهوا) به نفع دوستان اصلاحطلب بود، آیا میشد چینش نامزدها را بهتر از این اعلام نمود؟! قطعا خیر!»
در شبکههای اجتماعی نیز برخی از کاربران موسوم به «ارزشی» و «انقلابی»، از حذف عامدانه رئیسی سخن گفتند.
نگارنده این متن، یک روز پیش از برگزاری دور اول انتخابات ریاستجمهوری در سال ۱۴۰۳، در یادداشتی مسعود پزشکیان را گزینه مطلوب خامنهای برای ریاست جمهوری دانسته بود.
آیا جمهوری اسلامی با حذف فیزیکی یک چهره تندرو، مسیر را برای یک چهره میانهرو هموار کرد؟
از دید برخی تحلیلگران، شواهد و سود حاصل شده از این تغییر، چنین امکانی را رد نمیکند.

جمهوری اسلامی و بحران انرژی
یکی از مسائل کلیدی این روزهای ایران، کمبود انرژی است. به گفته فاطمه مهاجرانی، سخنگوی دولت پزشکیان، این بحران ناشی از «عدم سرمایهگذاری و سیاستگذاری درست در سالهای اخیر» است. به عبارت دیگر، همه میدانستند بحرانی در راه است اما اقدامی نشد.
تغییر مسیر از انزوا به تعامل، یکی از راههای عبور از این بحران است و این همان کاری است که دولت پزشکیان با چراغ سبز رهبر جمهوری اسلامی آغاز کرده و این تنها در غیاب رئیسی امکانپذیر شده است.

راز سقوط بالگرد؛ ابهام یا توطئه؟
در مورد علت سقوط بالگرد حامل رئیسی، روایت رسمی همچنان بر «بدی آب و هوا» تاکید دارد اما بسیاری از نزدیکان حکومت، به نقش احتمالی موساد یا خرابکاری اشاره کردهاند.
فواد ایزدی، استاد دانشگاه و تحلیلگر صداوسیما، گفت: «سانحه ممکن است رخ داده باشد اما مسئله ما در منطقه آذربایجان، وجود اسرائیل و موساد است.»
روزنامه جمهوری اسلامی نیز با اشاره به گمانهزنیها نوشت: «این حادثه در نزدیکی مرز کشورمان با جمهوری آذربایجان رخ داده که اسرائیل امکانات اطلاعاتی، مخابراتی و نظامی زیادی در آن مستقر کرده است.»
کامران غضنفری، نماینده مجلس، پا را فراتر گذاشت و گفت: «آمریکا و اسرائیل با همکاری [الهام] علیاف، رییسجمهور را به شهادت رساندند ... اما برخی آقایان مصلحت نمیبینند اعلام کنند و شهادت را نسبت میدهند به یک توده ابر ... عجب ابر متراکم و هوشمندی بود!»
در مقابل، ستاد کل نیروهای مسلح تمامی سناریوهای مرتبط با «خرابکاری»، «حمله» یا «عملیات هدفمند» را رسما تکذیب کرده است اما تکذیبها، گمانهزنیها را خاموش نکرده چون هیچ گزارش شفافی از مکالمات خلبان، جعبه سیاه و جزییات دقیق سقوط منتشر نشده است.

چه کسی سود برد؟
مرگ رئیسی، مرگ یک مقام ارشد جمهوری اسلامی بود که سابقهاش در نقض حقوق بشر از جمله در اعدامهای گسترده دهه ۶۰، در حافظه تاریخی مردم ایران ثبت شده است. جامعهای که نه با شوک، بلکه با شوخی به خبر مرگ او واکنش نشان داد و نگاهش به مرگ او از جنس «تسلیت» نبود.
اما مهمتر از مرگ رئیسی، تغییری است که پس از او رخ داد. حذف رئیسی، زمینهساز چرخش در سیاست خارجی، باز شدن فضای مذاکره و کنترل بحرانهایی نظیر کمبود انرژی شد و جمهوری اسلامی با هزینه گفتمانی کمتر از حدی که شاید در صورت ادامه حیات رئیسی به وجود میآمد، توانست از دولت مقاومت عبور کند و به دولت دیپلماسی برسد.
از این منظر، شاید آنچه مهم است نه چگونه مردن، بلکه چرا مردن رئیسی باشد و اینکه چه کسی یا کسانی از آن منتفع شدهاند؟