عطا حسینیان: جمهوری اسلامی فقط زبان زور را میفهمد
عطا حسینیان، روزنامهنگار اقتصادی، در ارتباط با اعتصاب سراسری کامیونداران در ایران به ایراناینترنشنال گفت: «کاملا مشخص است که طبق همه تجربههایی که داریم، جمهوری اسلامی فقط زبان زور را میفهمد.»
عطا حسینیان، روزنامهنگار اقتصادی، در ارتباط با اعتصاب سراسری کامیونداران در ایران به ایراناینترنشنال گفت: «کاملا مشخص است که طبق همه تجربههایی که داریم، جمهوری اسلامی فقط زبان زور را میفهمد.»
کامیونداران ایرانی در اعتصاب بهسر میبرند. بنا بر اعلام «اتحادیه تشکلهای کامیونداران و رانندگان»، این اعتصاب در بیش از ۱۳۰ شهر کشور، از بندرعباس و تهران گرفته تا اهواز، سنندج، تبریز، شیراز، زاهدان، مشهد و اصفهان گسترش یافته است.
برخلاف آنچه شاید از بیرون به نظر بیاید، این فقط یک اعتراض صنفی نیست؛ بلکه همگرایی نارضایتیهای چندلایه از سوی کامیونداران، نانوایان و کشاورزانی است که ناگزیر از زیستن در وضعیت نابسامانی هستند که جمهوری اسلامی برایشان فراهم کرده است.
امروز، سه قشری که ستون فقرات اقتصادی ایران را تشکیل میدهند، ناراضیاند. این نارضایتی محدود به مشکلات صنفی نیست، بلکه ریشه در ناکارآمدی ساختاری، فساد سیستماتیک و بیکفایتی حاکمیتی دارد که توان پاسخگویی به ابتداییترین نیازهای جامعه را ندارد.
دنیا به حرکتش ادامه داد و جمهوری اسلامی از جایی به بعد دیگر نتوانست. شاید حقههایش دیگر تمام شد؛ شاید آنقدر درطول عمرش بحران تولید کرد که دیگر بحرانهای روزمرهاش برای مردم«خاطره» شد.
جمهوری اسلامی چوپان دروغگو شد. از همانجایی خورد که دوم دبستان در کتاب فارسی ابتدایی برای دانش آموزان تبلیغات می کرد. کسی دیگر به او اعتماد ندارد. حتی کارمندان حراست! آنچه امروز در جادهها، نانواییها و مزارع میگذرد، نشان از بحرانی فراتر از مشکلات روزمره دارد: بحران اعتماد عمومی به سیستم حکمرانی.
شایان سمیعی، کارشناس امنیت ملی، در گفتوگو با ایراناینترنشنال گفت آمریکا در مذاکرات هستهای با جمهوری اسلامی «واقعیت امر را توضیح داده، اما جای مانور نیز باقی گذاشته است.»
او افزود: «در ابتدا استیو ویتکاف از غنیسازی ۳.۶۷ درصدی سخن گفته و سپس واشینگتن تاکید کرد که این میزان باید به صفر برسد. این تاکتیک باعث شد عباس عراقچی، وزیر خارجه
جمهوری اسلامی، از همتای عمانی خود بخواهد به آمریکا پیشنهاد دهد غنیسازی برای مدتی به صفر برسد تا جمهوری اسلامی زمان بخرد و همزمان از فعالسازی مکانیزم ماشه نیز جلوگیری کند.»
سمیعی در ادامه گفت: «واشینگتن از درگیری نظامی با جمهوری اسلامی پرهیز میکند و به نوعی میخواهد بردباری راهبردی نشان میدهد. اما جنگ در اوکراین، تنشها با چین و تایوان، و انتخابات میاندورهای آمریکا در اولویت بالاتری قرار دارند.
او تاکید کرد: «اگر دونالد ترامپ در انتخابات میاندورهای سال آینده کنترل مجلسین را از دست بدهد، عملا ابزارهای فشار علیه جمهوری اسلامی را از دست خواهد داد.»

کامیونداران ایرانی در اعتصاب بهسر میبرند. بنا بر اعلام «اتحادیه تشکلهای کامیونداران و رانندگان»، این اعتصاب در بیش از ۱۳۰ شهر کشور، از بندرعباس و تهران گرفته تا اهواز، سنندج، تبریز، شیراز، زاهدان، مشهد و اصفهان گسترش یافته است.
برخلاف آنچه شاید از بیرون به نظر بیاید، این فقط یک اعتراض صنفی نیست؛ بلکه همگرایی نارضایتیهای چندلایه از سوی کامیونداران، نانوایان و کشاورزانی است که ناگزیر از زیستن در وضعیت نابسامانی هستند که جمهوری اسلامی برایشان فراهم کرده است.
امروز، سه قشری که ستون فقرات اقتصادی ایران را تشکیل میدهند، ناراضیاند. این نارضایتی محدود به مشکلات صنفی نیست، بلکه ریشه در ناکارآمدی ساختاری، فساد سیستماتیک و بیکفایتی حاکمیتی دارد که توان پاسخگویی به ابتداییترین نیازهای جامعه را ندارد.
دنیا به حرکتش ادامه داد و جمهوری اسلامی از جایی به بعد دیگر نتوانست. شاید حقههایش دیگر تمام شد؛ شاید آنقدر درطول عمرش بحران تولید کرد که دیگر بحرانهای روزمرهاش برای مردم«خاطره» شد.
جمهوری اسلامی چوپان دروغگو شد. از همانجایی خورد که دوم دبستان در کتاب فارسی ابتدایی برای دانش آموزان تبلیغات می کرد. کسی دیگر به او اعتماد ندارد. حتی کارمندان حراست! آنچه امروز در جادهها، نانواییها و مزارع میگذرد، نشان از بحرانی فراتر از مشکلات روزمره دارد: بحران اعتماد عمومی به سیستم حکمرانی.
سوخت، بیمه و فساد ساختاری
مهمترین خواستههای کامیونداران کاهش ناگهانی سهمیه گازوئیل، افزایش ۴۵ درصدی حق بیمه تامین اجتماعی و پایین بودن نرخ کرایه حمل بار نسبت به نرخ تورم است. رانندگان میگویند سیستم توزیع بار، فاسد است و سود واقعی در جیب واسطه میرود، نه راننده.
این نخستین بار نیست که رانندگان خودروهای سنگین اعتصاب میکنند. در سال ۱۳۹۷، ایران شاهد اعتصابات مشابهی بود که با برخوردهای امنیتی و تهدید به «اشد مجازات» مواجه شد و سرکوب گردید.
تجربه به ما میگوید که سرکوب، در کوتاهمدت شاید بتواند شعله اعتراضات را بهطور موقت فرو بنشاند، اما در بلندمدت، تنها خشم و نارضایتی را عمیقتر و گستردهتر میکند. اصلاً جمهوری اسلامی استاد تبدیل نارضایتی به خشم، و خشم به آتش است. آتشی که حالا دیگر دامن خودش را گرفته است.
در شرایط کنونی، بهنظر میرسد حکومت نه ارادهای برای حل ریشهای مشکلات دارد و نه توانی برای مدیریت بحرانهایی که از دل جامعه برخاستهاند.
جمهوری اسلامی در اولویتبندی بحرانهای داخلی و خارجی ناتوان است و اولویت مردم، ترجیح حکومت نیست. در حالی که حاکمیت درگیر بحران هستهای، مذاکره با آمریکا و تقابل با اسرائیل است، در خانه قافیه را باخته و کمتر کسی در ایران امیدی به حل ساختاری بحرانها به دست جمهوری اسلامی دارد.
خوشبینترین شهروند ایرانی هم باور ندارد که خامنهای بتواند از این پیچ خطرناک سالم عبور کند. حاکمیتی که همواره در موقعیت «وضعیت حساس کنونی» مردم را قرار داده و اصلاً با نگهداشتن شرایط در تزلزل ارتزاق کرده، حالا خودش در وضعیت حساس کنونی گیر افتاده است.
مردم اما از آن «وضعیت حساس کنونی» دیگر گذشتهاند و حالا در وضعیت عبور حداکثری از جمهوری اسلامی قرار دارند. مردم امروز ایران باور دارند که این حاکمیت توان تعامل با دنیای امروز را ندارد و اگر بماند، نسخهای بزکشده از طالبان خواهد بود که تنها روزبهروز و سالبهسال کشور را عقبتر میبرد.
جمهوری اسلامی پاسخگوی نیازهای شهروند امروزی ایرانی، که رفاه بیشتر و تعامل با دنیای جدید میخواهد، نیست. مردم نمیخواهند بحران نان داشته باشند؛ این برایشان بحران پیشپا افتادهای است.
بحران نان
اعتراض نانوایان از تاخیر در پرداخت یارانهها، ناکارآمدی سامانه «نانینو»، افزایش هزینههای آب، برق، گاز و مواد اولیه، و کاهش سهمیه آرد ریشه میگیرد. سود ماهانه بسیاری از نانواییها چیزی جز بقا در خط فقر نیست.
قطعیهای مکرر برق نیز خسارت مستقیم به تولید نان وارد میکند. پاسخ حکومت به نانوا، اسپری فلفل بوده که واکنش منفی بسیاری از مردم را برانگیخته است، حتی آنها که برانداز نیستند و از طرفداران نظام بهشمار میروند، از این نوع برخورد با نانوایان عصبانیاند.
نان همواره در فرهنگ ایرانی با مفهوم برکت تعریف میشود و برخورد خشونتآمیز با نانوا، بیاحترامی به مرد یا زن شریفی است که تلاش میکند برای شما نانی تولید کند که درعوض برای خودش نانی روی سفرهی خانوادهاش ببرد. زدن اسپری فلفل به چنین انسانی، نهایت بیمعرفتی است. ایرانیها وقتی به بیمعرفتی کسی پی ببرند، دیگر با او رفاقت نمیکنند؛ این ارزشی نانوشته است که جناح سیاسی نمیشناسد.
نارسایی اعضا و مرگ!
رسانههای حکومتی، از جمله خبرگزاری سپاه (فارس) و تابناک (نزدیک به محسن رضایی)، تلاش دارند اعتراضات را ناشی از «شایعات»، عوامل خارجی یا حتی «باجخواهی صنفی» جلوه دهند، نهادهایی چون سندیکای کارگران شرکت واحد و اتحادیه رانندگان، این اعتراضات را حق مسلم کارگران دانسته و از آن حمایت کردهاند.
این اعتصاب اما پتانسیل آن را دارد که در صورت ثبات قدم رانندگان و صبوری صنایعی که به آنها وابستهاند، به کابوسی جدی و مرگبار برای جمهوری اسلامی بدل شود.
خامنهای برای رهایی از کابوسهای قبلیاش، نظیر جنبش مهسا، ابایی از کشتار کودکان نداشت. آیا رانندگان میتوانند آغازِ پایان این حکومت کودککش باشند؟ روی کاغذ نمیتوان صددرصد ناامید بود. اگر حملونقل مختل شود، شریان حیاتی قطع میشود. نظامی که از ورشکستگی مالی — به لطف منابع طبیعی — نمیترسد، تنها با نگهداشتن حداقلی چهار ستون اقتصاد زنده است.
اگر شریان هوایی که مردم از آن تنفس میکنند، قطع شود خودبهخود خواهد مرد. آیا جمهوری اسلامی دچار نارسایی اعضا خواهد شد و خواهد مُرد؟ اکنون تردیدی نیست که باور عمومی این است که او بیمار است.
علائم بیماری عمیقتر
اعتصاب کامیونداران، نانوایان و کشاورزان نشانههایی از تب یک بیماری مزمن در ساختار سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی است. جرقه این اعتراضها، مسائل معیشتی و صنفی بوده، اما زمینههای آن عمیقتر و بهمراتب سیاسیتر از آن چیزی است که حاکمیت القا میکند.
حکومت نه ارادهای برای اصلاح دارد و نه ظرفیتی برای مدیریت بحران. تقلیل اعتصاب کامیونداران به «اغتشاش» یا «توطئه خارجی» جز شعلهورتر کردن آتش نارضایتی، نتیجهای نخواهد داشت.
آیا خامنهای این را نمیداند؟
او دارد با هوش گذشتهاش، با آینده ایران بازی میکند. خامنهای پیرمردی است که تمام بازیهایش را کرده و دستش رو شده. او تمامی حقههایش را بازی کرده و بهنظر میرسد راهحلی برای پیچیدگی دنیای امروز ندارد. پیرمردی پرحاشیه که که هنوز دارد با زرنگبازی آخوندی و مظلومنمایی شیعه زمان میخرد.
هر چه هست، ما میدانیم که این خامنهای، آن خامنهای نیست. او اخیراً بسیاری از بازیهای تک به تکش را باخته است؛ از حمله حماس به اینسو، تا نابودی کامل نیروهای نیابتیاش در منطقه. خامنهای اکنون مشکل روابط عمومی دارد. تمام تخممرغهایش در سبد قاسم سلیمانی بود؛ و با کشته شدن سلیمانی، آغاز پایان خامنهای رقم خورد.
او دیگر نمیتواند در سایه نیابتیها، بیکفایتی داخلی را مشروع جلوه دهد یا با نهجالبلاغه (پزشکیان) مردم را فریب دهد.
امروز، شدیدترین بحران خامنهای، بحران مشروعیت جمهوری اسلامی است. او نه مشکل آمریکا دارد، نه مشکل اسرائیل. بحران اصلی او، خود اوست. او اعتبارش را نزد نانواها از دست داده. نانوای ایرانی باور دارد که خامنهای دیگر مشروعیت اداره کشور را ندارد. بلد نیست. این برایش خیلی بد است! برایش بد است که نانوا به او فحش بدهد.
ملتی که نیم قرن طعم زندگی نچشیده؛ زنده است؟
سفر ترامپ به عربستان، قطر و امارات و مقایسه این کشورها با ایرانی که جمهوری اسلامی ساخته، غرور ملی گروه زیادی از ایرانیان را ـ بهدرست یا بهغلط ـ تحریک کرده است. آیا ملتی که نیم قرن است طعم زندگی را نچشیده، زنده است؟ پاسخ روشن است: این ملت آنقدر زنده است که کامیوندارانش اعتصاب کردهاند. و حالا، با علم به اینکه بهنظر میرسد انقلاب بعدی ایران، انقلاب طبقه متوسط نیست، چگونه میتوان از کامیونداران حمایت کرد؟
امشب در تازهترین قسمت «برنامه با کامبیز حسینی»، به بررسی آخرین وضعیت کامیونداران و پیرامون آنها پرداختیم.
در این برنامه، روزبه بوالهری، روزنامهنگار، مهمان بود و بینندگان از سراسر جهان به پرسش اصلی برنامه پاسخ دادند: چگونه میشود از کامیونداران حمایت کرد؟
این قسمت را در یوتیوب ایراناینترنشنال تماشا کنید:

در شرایطی که صدای اعتراض به شیوه حکمرانی علی خامنهای در میان مقامات جمهوری اسلامی، اندک اندک بلندتر از همیشه شنیده میشود، عیسی کلانتری، وزیر سابق کشاورزی و از مقامات باسابقه در دولتهای جمهوری اسلامی، اعلام کرده است: «در این ۴۶ سال، ایران را نابود کردهایم.»
کلانتری در گفتوگویی صریح با سایت انتخاب با اشاره به گسترش بیسابقه فقر در کشور، گفته است: «حدود سهچهارم مردم ایران – یعنی چیزی بین ۷۰ تا ۷۵ درصد – زیر خط فقر زندگی میکنند.»
این آمار بهروشنی با آمار رسمی فاصله زیادی دارد، چرا که منابع رسمی معمولا از ۳۰ تا ۴۰ درصد جمعیت زیر خط فقر سخن میگویند.
وی همچنین هشدار داده است که بهرهبرداری بیرویه از منابع آب زیرزمینی کشور، به فرونشست شدید زمین در برخی مناطق منجر شده، بهطوری که اکنون بخشهایی از شهر اصفهان عملاً «روی شش متر هوا» قرار گرفتهاند.
هشدار درباره بحران فرونشست زمین و پیامدهای آن، موضوع تازهای نیست. پیش از کلانتری، کارشناسان محیط زیست همچون محمد درویش بارها نسبت به سیاستهای نادرست جمهوری اسلامی هشدار دادهاند.
آنچه اظهارات کلانتری را متفاوت میکند، جایگاه پیشین او در ساختار رسمی قدرت است: یک مقام عالیرتبه که اکنون صریحاً از «نابودی کشور» در نتیجه حکمرانی جمهوری اسلامی سخن میگوید. این را بگذارید کنار انتقاد مسعود روغنی زنجانی، رییس پیشین سازمان برنامه و بودجه، که گفته بود خامنهای اصولا مخالف رفاه مردم است چون فکر میکند رفاه مردم را بیدین میکند.
نکته کلیدی در این نوع اظهارات این است که انتقادات از درون نظام و از سوی کسانی مطرح میشود که خود در پدید آمدن این وضعیت نقش داشتهاند. اهمیت آن در این است که این صداهای معترض، هر روز بلندتر میشوند و بهصورت مستقیم، سیاستهای رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران را زیر سوال میبرند.
عیسی کلانتری در حالی چنین آماری را اعلام میکند که بهوضوح، مخاطب اصلی انتقادهای او رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه است حتی اگر نام آنها را مستقیماً نبرد.
او سیاستهای کلان اقتصادی را «ضد توسعه» میخواند و تاکید میکند که کشور را نمیتوان با فقر اداره کرد. سخنی که این روزها میان مقامات منتقد بیشتر شنیده میشود.
عیسی کلانتری با آمار تکاندهنده ۷۵ درصد جمعیت زیر خط فقر، عملاً روایت رسمی جمهوری اسلامی را به چالش میکشد. این در حالی است که خود او نیز سالها در رأس ساختار حکومتی حضور داشته و نمیتوان نقش او را در رسیدن به وضعیت فعلی انکار کرد.
با این حال، سخنان او بازتابی از بحرانی عمیقتر است: صدای اعتراض و نقد به شخص رهبر و سپاه، اکنون نه فقط از سوی مردم معترض در خیابان، بلکه از درون حاکمیت نیز شنیده میشود. این همان شکافی است که طی سالهای اخیر با خیزشهای مردمی متعدد، هر روز عمیقتر شده و انسجام نظام را زیر سوال برده است.
در همین چارچوب، مسائلی نظیر فساد ساختاری سپاه در حوزه تحریمها، قاچاق نفت، مخالفت با FATF و بهرهبرداری مالی از دشمنی با آمریکا و اسرائیل، بیش از پیش به موضوع گفتوگو در سطح حاکمیت تبدیل شده است.
منتقدان میگویند سپاه بهعنوان فروشنده اصلی نفت، به اسم دور زدن تحریمها، سود اصلی تحریمها را به جیب میزند، در حالی که هزینه این مسیر را مردم با فقر و بیکاری میپردازند.
فرماندهان سپاه که عملاً جایگزین شرکت ملی نفت و بانک مرکزی شدهاند، اکنون نفت را با تخفیف به چین میفروشند، پول آن در قالب یوان در بانکهای چین بلوکه میشود و ایران مجبور است در ازای آن کالاهای گرانقیمت و بیکیفیت چینی وارد کند. مثال اخیر آن، خرید سه هواپیمای دست دوم ایرباس با قیمتی سهبرابر ارزش واقعی از چین بود. نمونهای آشکار از فساد به اسم دور زدن تحریمها.
این مدل حکمرانی که بهجای تعامل جهانی، بر شعاری همچون «مرگ بر آمریکا» و دشمنسازی مداوم تکیه دارد نه تنها اقتصاد کشور را زمینگیر کرده، بلکه به ابزاری برای سودجویی گروههایی در درون حاکمیت تبدیل شده است.
در رأس این «کاسبان تحریم»، فرماندهان سپاه قرار دارند. به گفته محمدحسین عادلی، رییس پیشین بانک مرکزی، حجم این رانتها و ضررها و فسادهای ناشی از تحریم بالغ بر ۵۰ میلیارد دلار است.
اما مسئله به اینجا ختم نمیشود. یکی از موانع جدی بهبود اوضاع اقتصادی، مخالفت خامنهای و سپاه با تصویب کامل FATF است. دلیل اصلی این مخالفت، جلوگیری از افشای مبادلات مالی برای حمایت از گروههای نیابتی مانند حزبالله، حماس، جهاد اسلامی و حوثیهاست. چون در صورت پذیرش شفافیت مالی، امکان پولشویی و انتقالهای مخفیانه پول برای آنها از بین میرود. برای ساختاری که خود متهم به حمایت مالی از گروههای تروریستی است، شفافیت چیزی جز تهدید نیست.
از همین روست که ایران بیش از هشت سال است در فهرست سیاه FATF باقی مانده. نتیجه آن، انزوای مالی ایران، عدم سرمایهگذاری خارجی، و تشدید بحران اقتصادی بوده است.
در چنین شرایطی، شکافهای درونی حاکمیت، از جمله اختلافات افرادی مانند روحانی با خامنهای و حملات غیرمستقیم او به سیاستهای خامنهای، اگرچه ریشه در رقابتهای قدرت دارد، اما فرصتی فراهم کرده که افکار عمومی، هرچه بیشتر به واقعیت پشت پرده دست یابد.
حسن روحانی، عیسی کلانتری ، عباس آخوندی و شماری دیگر از مقامات پیشین جمهوری اسلامی، حالا علناً میگویند که کشور در مسیر اشتباهی قرار گرفته است. مسیری که با «اقتصاد مقاومتی»، دشمنی دائمی با جهان و فساد سیستماتیک تعریف شده است. این شکاف در حاکمیت، در کنار خیزشهای مردمی، میتواند به تضعیف تدریجی بنیانهای نظام بینجامد و بقای آن را به خطر بیندازد.

جعفر پناهی برای فیلم تازهاش به نام «یک تصادف ساده» نخل طلای جشنواره کن را برد؛ این، نهفقط برای پناهی، که برای سینمای مستقل و معترض ایران، یک دستاورد تاریخی محسوب میشود.
«یک تصادف ساده» بدون مجوز رسمی، بدون رعایت حجاب اجباری، و بهشکل زیرزمینی در داخل ایران ساخته شده است. بر اساس نقدهای منتشرشده، این اثر یکی از جسورانهترین فیلمهای پناهی است که در آن با صراحت از جمهوری اسلامی انتقاد میکند.
پس از اعلام خبر برنده شدن فیلم پناهی، و در حالی که شبکههای اجتماعی پر شده بود از پیامهای تبریک و تحسین، واکنش حکومت و رسانههای وابسته به آن اما سرد، همراه با حملات شدید، و متضمن اتهامات سیاسی بود.
این بار نه تنها فیلم پناهی، بلکه خود جشنواره کن هم از سوی محافل حکومتی هدف حمله قرار گرفت.
واقعیت انکارناپذیر است!
جعفر پناهی با دریافت نخل طلای کن، پس از کسب خرس طلایی برلین و شیر طلای ونیز، به معدود فیلمسازانی در تاریخ سینمای جهان پیوست که هر سه جایزه معتبر را دریافت کردهاند؛ پیشتر کارگردانان صاحبنامی نظیر میکلآنجلو آنتونیونی و رابرت آلتمن توانسته بودند به چنین موفقیتی دست یابند.
نخل طلای کن اما، بدون شک معتبرترین جایزه سینمایی است. پیش از پناهی، عباس کیارستمی با فیلم «طعم گیلاس» در سال ۱۹۹۷ این جایزه را گرفت و با حملات شدید محافل تندرو روبهرو شد؛ تا جایی که کیارستمی در بازگشت به ایران - برای جلوگیری از درگیری - ناچار به خروج مخفیانه از فرودگاه مهرآباد شد.
جعفر پناهی تاکنون ۱۲ فیلم بلند ساخته و از شاگردان عباس کیارستمی است. او بارها مرزهای سانسور را ، به شیوه خودش، جا به جا کرده و پس از اعتراضات سال ۱۳۸۸، به شش سال زندان و ۲۰ سال ممنوعیت فیلمسازی و خروج از کشور محکوم شده بود.
پناهی در همان دوران نیز بهصورت مخفیانه به ساخت فیلمهایی چون «این فیلم نیست»، «پرده بسته»، «تاکسی»، «سه رخ» و «خرس نیست» ادامه داد.
او برای حکومت خطرناک است!
واکنش نهادها و رسانههای حکومتی به این جایزه، نشان از نارضایتی عمیق ساختار قدرت دارد.
روزنامه فرهیختگان تیتر زد: «نخل طلا، مس شد!» و مدعی شد این جایزه «بیارتباط با سیاستهای ضدملی غرب نیست».
خبرگزاری دانشجو، پناهی را «دلال» و «ایرانفروش» خواند و گزارشگر صداوسیما فیلم را فاقد ارزشهای فنی و هنری دانست و دریافت نخل طلا را «تصادفی» توصیف کرد.
در برابر این هجمهها، شمار زیادی از چهرههای فرهنگی، اجتماعی و سیاسی در داخل و خارج از کشور از این موفقیت استقبال کردند.
نرگس محمدی نوشت پناهی «در روندی خستگیناپذیر برای تعمیق مفاهیم انسانی و حقوق بشری» به این جایگاه رسیده است. شاهزاده رضا پهلوی ابراز امیدواری کرد روزی سینماگران ایرانی بتوانند بدون سانسور فیلم بسازند. حامد اسماعیلیون نیز شجاعت پناهی را الهامبخش خواند.
ژولیت بینوش، بازیگر فرانسوی، فیلم را «برآمده از حس مقاومت و بقا» توصیف کرد و وزیر امور خارجه فرانسه، اعطای این جایزه را «نمادی از ایستادگی در برابر سرکوب» دانست.
در واکنش، جمهوری اسلامی کاردار سفارت فرانسه در تهران را احضار کرد و عباس عراقچی نیز با لحنی تهاجمی در شبکه ایکس نوشت: «فرانسه صلاحیت اخلاقی برای ارشاد دیگران ندارد.»
جعفر پناهی اما پس از دریافت جایزه، همه ایرانیان را صرف نظر از باورهایشان به اتحاد دعوت و آرزو کرد روزی فرا برسد که «هیچکس به مردم نگوید چه بپوشند و چه بسازند.»
سیلی بر صورت سانسور
کسب این جایزه، نه تنها افتخاری برای یک فیلمساز مستقل، بلکه نمادی از قدرت مقاومت در برابر سانسور و سرکوب حکومتی است. در کشوری که هنرمند برای خلق اثر باید مجوز حکومتی بگیرد، فیلمسازی بدون مجوز، خود یک کنش سیاسی و اعتراضی و یک نافرمانی مدنی است.
جمهوری اسلامی، به جای آنکه موفقیت پناهی را افتخاری ملی بداند، آن را بخشی از «توطئه سیاسی غرب» تفسیر میکند؛ نگاهی که شکاف عمیق میان حکومت و بدنه فرهنگی مستقل کشور را به وضوح آشکار میسازد.
فیلمسازانی چون جعفر پناهی و محمد رسولاف نشان دادهاند که حتی در دل ممنوعیت، زندان و فشار نیز میتوان خلاق ماند، دیده شد و حقیقت را روایت کرد.
… و اینکه چرا جمهوری اسلامی از جایزهٔ پناهی عصبانی است؟
امشب در تازهترین قسمت برنامهٔ «با کامبیز حسینی»، به بررسی جایزه نخل طلای جعفر پناهی و واکنشهای جنجالی به آن پرداختیم.
در این برنامه، محمد عبدی، منتقد سینما، مهمان بود و بینندگان از سراسر جهان به پرسش اصلی برنامه پاسخ دادند: چرا جمهوری اسلامی از اینکه جعفر پناهی نخل طلای کن را دریافت کرده، عصبانی است؟
این قسمت را در یوتیوب ایراناینترنشنال تماشا کنید: