حسن هاشمیان، تحلیلگر جهان عرب، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت جنگ اخیر میان اسرائیل و جمهوری اسلامی، جایگاه منطقهای حکومت ایران را بهطور جدی تضعیف کرده است.
هاشمیان افزود جمهوری اسلامی نهتنها ضربات شدیدی در سطح زیرساختهای نظامی و برنامه هستهای خود متحمل شده، بلکه نیروهای نیابتیاش نیز عملا از صحنه خارج شدهاند.
این تحلیلگر ادامه داد: «این ضعف، راه را برای بازیگران تازهنفس مانند دولت جدید سوریه به رهبری احمد شرع هموار میکند تا نقش فعالتری در آینده منطقه ایفا کنند.»
هاشمیان گفت: «شکست پروژه نیابتی جمهوری اسلامی، در واقع بازگشت به مسیری است که رفیق حریری در دهه ۲۰۰۰ آغاز کرده بود؛ یعنی صلح تدریجی بین کشورهای عربی و اسرائیل.»
او اضافه کرد: «امروز سوریه با دور شدن از محور جمهوری اسلامی و در صورت پیوستن به پیمان ابراهیم میتواند همزمان با دیگر کشورهای منطقه در بازتعریف نظم جدید خاورمیانه نقشآفرین باشد؛ نظمی که برخلاف دو دهه گذشته، نه بر مبنای درگیری بلکه بر پایه مصالحه و توسعه اقتصادی شکل خواهد گرفت.»
شاهین میلانی، مدیر مرکز اسناد حقوق بشر، در مصاحبه با ایراناینترنشنال گفت اقدام اخیر جمهوری اسلامی در بازداشت بهائیان و سایر شهروندان در ایران به بهانه «جاسوسی» برای اسرائیل «مضحک» است، زیرا بهائیان همواره تحت نظارت شدید حکومت هستند و هیچ دسترسی به اطلاعات محرمانه امنیتی ندارند.
میلانی افزود بازداشت بهائیان به اتهام «جاسوسی» برای اسرائیل، «نشانه ناتوانی حکومت در شناسایی جاسوسان واقعی است» و جمهوری اسلامی از این طریق میکوشد به توجیه ضعفهای امنیتی خود بپردازد
مدیر مرکز اسناد حقوق بشر هشدار داد شمار بازداشتشدگان در ایران ممکن است فراتر از آمار اعلامشده باشد، چرا که برخی خانوادهها بهدلیل نگرانی از شرایط موجود، بازداشت بستگان خود را علنی نکردهاند.
نورمن رول، مشاور ارشد سیاستگذاری در سازمان اتحاد علیه ایران هستهای، گفت: «بهصورت فزایندهای میبینیم که، حتی بر مبنای اطلاعاتی که در معرض دسترسی عموم قرار دارد، برنامه هستهای ایران یک ضربه ویرانگر خورده است.»
روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی، در گفتوگو با ایراناینترنشنال تاکید کرد که شرایط پس از جنگ ۱۲ روزه میان جمهوری اسلامی و اسرائیل بهمراتب پیچیدهتر از پیشبینیهای اولیه شده است. به گفته او، حتی انجام مذاکرات عادی نیز اکنون دشوارتر و زمانبرتر از آن چیزیست که پیش از آغاز جنگ تصور میشد.
رحیمپور با اشاره به ساختار سیاسی جمهوری اسلامی، که در میانه بحران وارد جنگ شد، گفت: «در حال حاضر این ساختار دچار آشفتگی در فرآیند تصمیمگیری است و برای مدیریت موثر مذاکرات، نیاز به انسجام، هماهنگی و هدایت هوشمندانه در سطح حاکمیت وجود دارد.»
او مهمترین چالش کنونی را «تعیین زبان و چارچوب مذاکرات از سوی جمهوری اسلامی» دانست؛ موضوعی که «بدون اصلاح اختلالات در سامانه مدیریتی کشور امکانپذیر نیست».
به گفته رحیمپور، آنچه نباید رخ میداد اتفاق افتاد؛ «جنگ آغاز شد و دو طرف متحمل خسارات سنگینی شدند. جمهوری اسلامی نیز تلاش کرد با حملات موشکی به اسرائیل نوعی توازن ایجاد کند؛ اقدامی که ممکن بود جنگ را وارد فاز فرسایشی کند.» او تاکید کرد: «وقتی جنگی رخ میدهد، پارامترهای مذاکره اساسا تغییر میکنند.»
رحیمپور معتقد است مذاکرات با آمریکا اکنون از آن جهت دشوارتر شده که ایالات متحده مستقیما در خاک ایران عملیات نظامی انجام داده و تاسیسات کلیدی هستهای جمهوری اسلامی را هدف قرار داده است؛ در حالی که ایران نیز با حملات موشکی و پهپادی به مواضع آمریکا واکنش نشان داده است. این تبادل مستقیم تنش را بهشدت افزایش داده و روند تصمیمگیری درباره مذاکرات را پیچیدهتر کرده است.
او همچنین به دو عامل داخلی اشاره کرد که روند مذاکره را با مانع روبهرو کردهاند. نخست، وجود جریانها و شخصیتهایی درون حاکمیت است که نهتنها مخالف مذاکرهاند، بلکه آغاز جنگ را دلیلی بر بیاعتباری مسیر دیپلماتیک میدانند. این جریانها همچنان فعالاند؛ از جمله با طرحهایی نظیر تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی و فضاسازی در رسانههای رسمی برای اعمال فشار به حاکمیت و ممانعت از بازگشت به میز مذاکره.
دومین مانع، به گفته رحیمپور، «سردرگمی در تعیین زمان مناسب برای آغاز مذاکرات» است. او با اشاره به خسارات گستردهای که دو طرف متحمل شدهاند، گفت: «تاسیساتی که موضوع مذاکره بودند اکنون وجود ندارند و جمهوری اسلامی نیز با در اختیار داشتن حدود ۴۰۰ کیلوگرم اورانیوم غنیشده، دیگر ابزار قابل توجهی برای چانهزنی ندارد. این موضوع میتواند موضع تهران را سرسختانهتر کرده و پیچیدگی مذاکرات را بیشتر کند.»
رحیمپور در آخر گفت که مجموع این عوامل موجب شده جمهوری اسلامی هنوز تصمیم قطعی برای ورود به مرحله جدید مذاکرات اتخاذ نکرده باشد.

چندین کارشناسان به ایراناینترنشنال گفتند جمهوری اسلامی به آنچه قبل از حملات هوایی اسرائیل و آمریکا بود، باز نخواهد گشت، اما اینکه در آینده چه رخ خواهد داد، نامشخص است.
این کارشناسان افزودند ایران اکنون با یک انتخاب تعیینکننده روبرو است: دکترین خصومت چند دههای خود نسبت به اسرائیل و آمریکا را کنار بگذارد، یا آن را تقویت کند و خطر فروپاشی را بپذیرد.
الکس وطنخواه، مدیر برنامه ایران «موسسه خاورمیانه» در این زمینه گفت: «این علی خامنهای است که جهانبینیاش مسلما در مرکز این مساله قرار دارد که چرا وارد درگیری شدیم.»
چندین تحلیلگر خاورمیانه به ایراناینترنشنال گفتند حکومت مذهبیان که زمانی غیرقابل نفوذ تلقی میشد، اکنون در حال فروپاشی است، اقتدارش در داخل تضعیف شده و آیندهاش نامشخص است.
وطنخواه این پرسش را مطرح کرد که چه واکنشی از درون رژیم نشان داده میشود و افزود: «سیاستهای تندروها، قدرتنمایی، داشتن موشکهای بالستیک، اقدامات مقاومتی، مبارزه علیه آمریکا و اسرائیل. اینها این فاجعه را برای ایران به ارمغان آوردند.»
تهران در دفاع از حریم هوایی خود، محافظت از مقامات و وفاداران به حکومتش و همچنین حفاظت از برنامههای هستهای و موشکی خود شکست خورد.
در حالی که جمهوری اسلامی مدتهاست به بیثباتی در منطقه دامن میزند، این اولین بار در دهههای اخیر است که جنگ به خاک خود ایران میرسد. این ممکن است یک نقطه عطف باشد.
وطنخواه گفت: «جنگ علیه اسرائیل و ایالات متحده به عنوان چیزی که در خارج از مرزهای ایران انجام میشود، تبلیغ میشد. این جنگ ناگهان در خاک ایران و به معنای واقعی کلمه در شهرها و شهرستانهایی که مردم در آن زندگی میکنند، به وقوع پیوست.»
تغییر در راه است
این لرزش داخلی ممکن است منجر به فروپاشی نشود، اما میتواند دگرگونی جدی ایجاد کند.
آوی ملامد، یک مقام سابق اطلاعاتی اسرائیل و بنیانگذار «درون خاورمیانه: دیدگاههای اطلاعاتی»، گفت: «من انتظار پسلرزههای قابلتوجهی را در ساختار رژیم دارم.»
ملامد افزود: «تغییر در درون رژیم، نه تغییر رژیم. اما باز هم، ممکن است تغییر در درون رژیم منجر به پویایی شود که در نهایت باعث تغییر رژیم میشود.»
در همین حال، دولت ترامپ در حال شادی پیروزی است. دونالد ترامپ روز سهشنبه در شبکه اجتماعی تروث سوشال نوشت که چین اکنون میتواند خرید نفت از ایران را از سر بگیرد- چرخشی شدید نسبت به تهدیدهای قبلیاش.
ترامپ نوشت: «چین اکنون میتواند به خرید نفت از ایران ادامه دهد. امیدوارم که آنها مقدار زیادی هم از آمریکا خریداری کنند. این افتخار بزرگی برای من بود که این اتفاق بیفتد!»
تنها یک ماه پس از هشدار به جهان در مورد خرید نفت ایران، ترامپ به خبرنگاران گفت که امیدوار است ایران «یک کشور تجارتکننده بزرگ» باشد.
کارشناسان میگویند این واقعیت که ایران و اسرائیل سیگنال آتشبس را پذیرفتند، نشان میدهد که هیچ یک از طرفین خواهان درگیری طولانیمدت نیستند.
به گفته کامران متین، استاد روابط بینالملل در دانشگاه ساسکس، اکنون به نظر میرسد که سطحی از تغییر سیاسی اجتنابناپذیر است.
او گفت: «انواع امتیازاتی که ایران مجبور خواهد شد در مذاکرات احتمالی پس از آتشبس بر سر پروژههای هستهای و موشکی خود بدهد، بسیار فراتر از محدودیتهای ایدئولوژیک سیاسی رهبری فعلی علی خامنهای است.»
متین افزود: «او از هفتم اکتبر مجبور شده در مورد مسائل مهم امنیت ملی به طور مکرر متناقض باشد.»
در حال حاضر، ناظران از نزدیک نظارهگر هستند تا ببینند آیا جمهوری اسلامی که احساس ضعف میکند، در داخل کشور به شدت واکنش نشان میدهد یا خیر.
روز دوشنبه دوم تیر، مقامات ایرانی محمدامین مهدوی شایسته را به اتهام جاسوسی برای اسرائیل اعدام کردند.
متین هشدار داد: «رژیم ممکن است با تشدید چشمگیر سرکوب مخالفان و حتی تکرار اعدامهای دستهجمعی زندانیان سیاسی در سال ۱۳۶۷، به دنبال کاهش حس تحقیر خود باشد.»
چنین اقدامی میتواند اعتراضات گستردهای را برانگیزد و به طور بالقوه جمهوری اسلامی شکننده را به سمت فروپاشی سوق دهد.
حملات هوایی ممکن است پایان یافته باشد، اما نبرد واقعی برای آینده ایران تازه آغاز شده است. حملات اسرائیل جمهوری اسلامی را تا مغز استخوان لرزاند، رهبری آن آسیب دیده، ساختار قدرتش در معرض خطر قرار گرفته و مشروعیتش در داخل کشور عمیقا از بین رفته است.

جامعه ایران در مقطعی تاریخی قرار گرفته که تضادهای روانی، سیاسی و اجتماعی به اوج خود رسیدهاند.
تجربه بیش از چهار دهه سرکوب، ناامنی، فقر، فساد، خشونت و انکار حقیقت، شکلی از جنگ پنهان را در روان جمعی مردم ایجاد کرده است؛ جنگی درونی که تمام ابعاد زندگی روانی، روابط انسانی و حافظه جمعی را درگیر کرده است.
این یادداشت میکوشد تا واکنشهای روانی جامعه ایران در برابر جنگ خارجی را تحلیل کند، اما از منظری عمیقتر به سالها جنگ درونی و روانی بپردازد که این جامعه را پیش از هر درگیری واقعی، خسته و فرسوده کرده است. هدف، فهم این پدیده در بستری روانشناختی و اجتماعی است، نه تایید و نه رد واکنش های مردم.
فرسایش روان جمعی در جنگ پنهان و درونی
جامعه ایران طی بیش از چهار دهه، تحت فشارهای شدید روانی و سرکوبهای سیستماتیک سیاسی، اجتماعی و فرهنگی قرار داشته است. این فشارها ساختاری پایدار از خشونت ایجاد کردهاند که تأثیرات عمیقی بر روان فردی و جمعی گذاشته است. ما با نوعی جنگ روانی و پنهان مواجهیم؛ جنگی که با ابزارهایی چون ترس، حذف، تحقیر، سانسور و تهدید اداره شده است. خشونتهایی که صرفاً فیزیکی یا آشکار نبوده؛ بلکه ساختاری، مزمن و فراگیرند. مردم ایران در زیست روزمره خود با اشکال متنوعی از آن روبهرو بودهاند: قوانین تبعیضآمیز، سانسور مستمر، تحقیرهای نهادی، فقر ساختاری و بیعدالتی گسترده. اینها، شکلهایی از خشونت و سرکوب سیستماتیکاند که روان انسان را فرسوده و به فرسایش مزمن روانی در جامعه انجامیدهاند.
این سرکوبها، با گذر زمان، به صورتهای گوناگونی بروز یافته است: خشمهای فروخورده، فرسودگی جمعی، انزوا، بیاعتمادی عمومی و بیحسی هیجانی. بسیاری از خانوادهها از اوایل انقلاب تاکنون، یک یا چند عضو را در جریان اعدامها، زندانها یا اعتراضاتها از دست دادهاند. در چنین بستری، آسیبهای روانی عمیق و بیننسلی ریشه دواندهاند؛ یعنی رنج و ترس از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود، بدون آنکه فرصت پردازش یا درمان پیدا کند. از این منظر، جامعه عمیقاً زخمی است؛ جامعهای که بدن و روان جمعیاش زخمخورده، اما هرگز فرصت ترمیم نیافته است.
یکی از مهمترین پیامدهای سرکوب مزمن، انباشت خشم بدون امکان تخلیه سالم است. مردم برای دههها امکان اعتراض آزاد، دادخواهی واقعی یا ابراز احساسات دردناک را نداشتهاند. خشمهای فروخورده، بهجای تخلیه در عرصه عمومی، در ساحت خصوصی یا مجازی سرباز کردهاند: در شکل خشونت خانگی، نزاعهای اجتماعی، حملههای کلامی و نوشتههای پر از کینه. این خشم انباشته، وقتی با تهدید یا بحران خارجی مواجه میشود، میتواند ناگهان فوران کند؛ گاهی به شکل امید به انتقام، گاهی به صورت بیتفاوتی نسبت به فاجعه، و گاهی در هیبت شادی از ویرانی سیستم. این نه از سر بیاخلاقی، بلکه بهمثابه ابراز دیرینه خشم انباشتهای است که سالها مجال بروز نیافته است.
جنگ در واقعیت: مواجهه با اضطراب فراگیر
در شرایط کنونی که ایران درگیر وضعیتی واقعی از جنگ است، جامعه با سطحی بیسابقه از اضطراب، نگرانی و فشار روانی مواجه شده است. صداهای وحشتناک، اخبار حملات، تصاویر و روایتهای دردناک، و همچنین نگرانی مداوم نسبت به جان عزیزان، همگی موجب شدهاند که یک فضای اضطراب جمعی گسترده بر زندگی مردم سایه بیفکند.
در این وضعیت، اضطراب دیگر واکنشی پنهان یا شخصی نیست؛ بلکه به یک تجربه مشترک اجتماعی تبدیل شده است. اختلال در عملکردهای روزمره، افت کارایی شغلی، تغییر در روابط خانوادگی، و حتی تغییر الگوهای خواب و خوراک، همگی نشانههایی از تاثیرات مستقیم این جنگ بر روان فردی و جمعی هستند. این مواجهه واقعی و لحظهبهلحظه با خطر، سطح هوشیاری و آمادهباش روانی افراد را بهطور مزمن افزایش داده است. این وضعیت، اگرچه واکنش طبیعی روان انسان برای حفظ بقاست، اما در صورت تداوم میتواند زمینهساز آسیبهای عمیقتر روانی، مانند اختلال اضطراب مزمن شود.
دوگانگی روانی جامعه در برابر جنگ خارجی
با آغاز حملات و درگیریهای نظامی، جامعه ایران با نوعی دوگانگی روانی عمیق مواجه شده است؛ دوگانهای میان ترس از ویرانی و امید به رهایی. این وضعیت ظاهراً متناقض، اما از نظر روانی کاملاً قابلفهم است؛ چراکه جامعهای که دهها سال درگیر جنگ روانی بوده، حال با پدیدهای روبهروست که میتواند نماد پایاندهنده باشد، هرچند که خود سرآغاز بحران تازهای است. در تحلیل این دوگانه، دو گروه عمده قابل مشاهدهاند:
1. گروهی که جنگ را تهدید میدانند: این گروه، عمدتاً با تجربهای مستقیم یا بیننسلی از جنگ هشتساله ایران و عراق، یا از منظر انسانی و اخلاقی، جنگ را یک فاجعه میدانند. آنها نگران جان انسانها، نابودی زیربناها، فروپاشی اجتماعی و بحرانهای بعدی هستند. برای آنها، جنگ هیچگاه راهحل نیست، بلکه بازتولید رنج است.
2. گروهی که جنگ را فرصت یا پایانبخش میدانند: این گروه، در حقیقت بیشتر قربانی جنگ روانی، سرکوب، بیعدالتی و فقدان امید هستند. در روان آنها، جنگ خارجی نه آغاز ویرانی، بلکه شاید پایان دههها خشونت سیستماتیک، تحقیر و بیصدایی است. برای آنها، احتمال فروپاشی ساختار قدرت، مساوی است با تولد دوبارهای ممکن. این گروه، گاه بدون نادیده گرفتن هزینههای جنگ، آن را آخرین راه میدانند.
این تضاد روانی، ناشی از سالها خشم انباشته و ناتوانی در تغییر ساختار موجود است. در چنین بستری، در کنار ترس طبیعی از فاجعه بیرونی، احساساتی چون خشم و نفرت از عامل یا عوامل درونی سرکوبگر نیز انباشته شده است. این خشم فروخورده که سالها مجال بروز نیافته، در مواجهه با تهدید بیرونی که عامل داخلی را هدف قرار میدهد، میتواند به شکل شادی یا رضایت ناخودآگاه بروز کند. این شادی نه از سر بدخواهی برای مردم، بلکه از بابت انتقام یا عدالتی است که هرگز محقق نشده بود.
جنگ خارجی بهمثابه پایان جنگ درونی؟
در شرایطی که جامعهای سالها با خشونت پنهان، انکار حقیقت، سرکوب سیاسی و رنجهای روانی مزمن زیسته، طبیعی است که جنگ خارجی که در حالت عادی باید ترسناکترین سناریو باشد، گاهی بهعنوان پایاندهنده تلقی شود. این تلقی از چند مکانیسم روانی و اجتماعی ناشی میشود:
• پایان دادن به بلاتکلیفی و فرسودگی روانی: یکی از سنگینترین آثار روانی سرکوب و خشونت مزمن، بلاتکلیفی و فرسودگی امید است. برای روان خسته، داشتن یک پایان حتی اگر ویرانگر باشد، بهتر از ادامه یک رنج بیانتهاست.
• تخیل فروپاشی و بازسازی: در ذهن بخشی از جامعه، جنگ با دشمن خارجی نماد فروپاشی نظامی است که امکان اصلاح ندارد. این تخیل، بازسازی امید از دل ویرانی است.
• پایان رنج از طریق انتقال رنجها به بیرون: جامعهای که در درون خود پر از خشم، اندوه و زخم است، اما امکان ابراز مستقیم آن را ندارد، این هیجانات را به بیرون منتقل میکند. دشمن بیرونی در مقابل سیستم سرکوبگر داخلی میایستد و با تخریب او، نوعی رهایی روانی تجربه میگردد.
• معنازدایی و جستجوی نقطه عطف: در دورههایی که مردم دچار معنازدایی شدهاند، فاجعهای بزرگ مانند جنگ میتواند بهعنوان یک نقطه عطف یا مرحلهای از پاکسازی تلقی شود. گویی رنج بیپایان و بیمعنا، فقط با یک اتفاق عظیم میتواند متوقف شود و راهی برای بازآفرینی معنا باز کند.
جنگ خارجی، در ناخودآگاه بخشی از جامعه، نه با عنوان فاجعه، بلکه بهمثابه پایان یک دوره رنج، عدالت نمادین، یا آغاز یک امکان تازه دیده میشود. این برداشت، نه حاصل ناآگاهی یا خشونتطلبی مردم، بلکه نتیجه سالها سرکوب، زخمهای روانی، بیاعتمادی و انکار امید است.
امکان های عبور از چرخه سرکوب روانی
اگرچه جامعه ایران گرفتار چرخهای از سرکوب سیستماتیک و انباشت خشم شده است، اما فهم عمیقتر روان جمعی و مواجهه با واقعیت میتواند آغازگر تغییر باشد. مسیر عبور جامعه از چرخه سرکوب روانی و رسیدن به ترمیم، نیازمند رویکردی چندوجهی است:
1. به رسمیت شناختن زخمهای تاریخی: پایان دادن به انکار جمعی، بنیادیترین گام برای آغاز هرگونه درمان است؛ چرا که جامعهای که درد خود را نپذیرد، راهی برای التیام نخواهد یافت.
2. ترمیم اعتماد عمومی: ایجاد فضاهایی برای سوگواری و بازسازی حافظه جمعی از طریق نهادسازی، شفافیت و گفتوگوهای بیننسلی، برای ساماندهی روان آشفته جامعه حیاتی است.
3. کنشگری اجتماعی: پتانسیل بیبدیل جامعه برای نافرمانی مدنی و کنشگری اجتماعی، به عنوان نیروی محرکهای قوی، امکان بازنویسی روایتها و مواجهه شجاعانه با ترس از فروپاشی را فراهم میآورد. این کنشگریها نه تنها حس ناتوانی را کاهش میدهند، بلکه بستری برای تخلیه انرژیهای فروخورده و بازآفرینی امید فراهم میسازند.
نتیجه گیری
کالبدشکافی روان جامعه ایران نشان میدهد که مواجهه با جنگهای بیرونی، تنها بازتابی از جنگهای روانی و داخلی عمیقی است که دههها در این سرزمین ریشه دوانده است. از فرسایش روان جمعی و احساسات متناقض ناشی از زخمهای التیامنیافته تا ظرفیتهای پنهان برای نافرمانی مدنی و کنشگری، همگی روایتگر جامعهای هستند که با وجود درد، همچنان به دنبال ترمیم و بازگشت به تعادل است. این مقاله، فراخوانی است برای درک این پیچیدگیها؛ اما لازم به تاکید است که این تحلیل به هیچ وجه به معنای تایید یا توجیه جنگ خارجی نیست، بلکه صرفاً کوششی برای درک ریشههای روانشناختی واکنشهای جامعه است. هدف این است که با به رسمیت شناختن گذشته و فعالسازی امیدهای حقیقی، بتوان مسیری به سوی آیندهای با زخمهای ترمیمپذیر و صلح پایدار گشود.