روزنامه زیر نظر خامنهای ترامپ و نتانیاهو را تهدید به مرگ کرد
روزنامه کیهان، زیر نظر نماینده علی خامنهای، در مطلبی در صفحه نخست خود دونالد ترامپ و بنیامین نتانیاهو را تهدید به مرگ کرد و نوشت آنها «نباید زنده بمانند.»
این روزنامه با تصویر و خبر تشییع جسد فرماندهان ارشد نظامی جمهوری اسلامی نوشت: «ملت امام حسین در حماسه تشییع، علیه آمریکا و اسرائیل اعلام جنگ کرد و تصریح کرد که ترامپ و نتانیاهو نباید زنده بمانند.»
کانال ۱۲ اسرائیل گزارش داد یک شهروند ۲۴ ساله اسرائیلی به نام روی میزراهی که در ماه آوریل به اتهام جاسوسی برای جمهوری اسلامی بازداشت شده بود، مواد منفجره قدرتمندی را در نزدیکی خانه وزیر دفاع اسرائیل کار گذاشته بود.
تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که جمهوری اسلامی بهرغم تمام شکستهای نظامی، همچنان توانایی بقا دارد. این بنبست تاریخی، اکنون چنان فراگیر شده که به بحرانی معنایی برای مردم بدل شده است: وقتی هیچکدام از راههای کلاسیک تغییر کار نمیکند، چه باید کرد؟
از واپسین روزهای خرداد ۱۴۰۴، مردم ایران یک تجربه بیسابقه را پشت سر گذاشتهاند. جمهوری اسلامی، پس از چندین دهه تنش با اسرائیل و ایالات متحده، بهطور مستقیم وارد جنگی تمامعیار با این دو کشور شد.
این نبرد که ۱۲ روز به طول انجامید، زیرساختهای هستهای و نظامی کشور را در هم کوبید، فرماندهان اصلی نیروهای مسلح از جمله محمد باقری، حسین سلامی، غلامعلی رشید و علی شادمانی را از میان برداشت و نهاد فرماندهی سپاه پاسداران و ارتش را به لرزه انداخت.
با اینحال، نتیجه نهایی برای بسیاری از ایرانیان ناامیدکننده بود: آتشبس برقرار شد، حکومت نجات یافت و هیچکدام از سناریوهای تغییر، چه از درون و چه از بیرون، به وقوع نپیوست.
اگر اعتراضات مردمی در سالهای گذشته از دی ۹۶ و آبان ۹۸ گرفته تا جنبش «زن، زندگی، آزادی» با سرکوب خونین پاسخ داده شد و اگر اصلاحطلبی درونساختاری از دولت محمد خاتمی تا مسعود پزشکیان به فرسودگی و بیاثر شدن رسید، حالا حتی امید به فروپاشی از طریق فشار نظامی نیز برای گروهی که آن را تنها راهحل ممکن میدانستند، رنگ باخته است.
تجربه جنگ ۱۲ روزه نشان داد که جمهوری اسلامی، بهرغم تمام شکستهای نظامی، همچنان توانایی بقا دارد.
این بنبست تاریخی، اکنون چنان فراگیر شده که دیگر تنها یک بحران سیاسی یا اجتماعی نیست، بلکه به یک بحران معنایی برای مردم بدل شده است: وقتی هیچکدام از راههای کلاسیک تغییر کار نمیکند، چه باید کرد؟
برای درک عمیقتر این وضعیت، باید آن را در سه سطح بررسی کرد: تحلیل سیاسی و نهادی، ارزیابی تاریخی-تطبیقی، و نهایتا طراحی راهبردی برای آینده.
این سه سطح، بهجای آنکه پاسخی قطعی ارائه دهند، امکان شکلدهی به یک گفتوگوی واقعی درباره بنبستی را فراهم میکنند که جامعه ایران در آن گرفتار شده است.
سیاست در استیصال
در ادبیات علوم سیاسی، ساختارهایی که امکان اصلاح ندارند، اعتراض را بهشدت سرکوب میکنند و در برابر حملات خارجی نیز انعطافناپذیر باقی میمانند، بهعنوان «رژیمهای اقتدارگرای مقاوم» شناخته میشوند.
مدل حکمرانی جمهوری اسلامی، بهویژه پس از دهه ۱۳۹۰، بهخوبی در چارچوب نظریههای «اقتدارگرایی مقاوم» جای میگیرد. مفهومی که به رژیمهایی اشاره دارد که با وجود بحرانهای داخلی، اعتراضات مردمی و فشارهای بینالمللی، به بقای خود ادامه میدهند.
اوا بلین، استاد علوم سیاسی، در مقاله شاخص خود با عنوان «پایداری اقتدارگرایی در خاورمیانه» نشان میدهد که دوام رژیمهای اقتدارگرا در این منطقه بیش از آن که به مشروعیت یا عملکرد اقتصادی وابسته باشد، متکی بر انسجام نیروهای امنیتی و اراده آنان برای سرکوب است.
جمهوری اسلامی با تکیه بر سپاه پاسداران، بسیج و شبکههای اطلاعاتی موازی، ساختار پیچیدهای از کنترل و سرکوب اجتماعی ایجاد کرده که دقیقا با مدل بلین همخوانی دارد.
استیون لوویتسکی و لوکان وی، استادان علوم سیاسی نیز در کتاب «اقتدارگرایی رقابتی» مفهوم رژیمهای هیبریدی را مطرح میکنند که در آن، نهادهای دموکراتیک وجود دارند اما این نهادها بهشدت دستکاری و کنترل میشوند تا حکومت اقتدارگرا بتواند در ظاهر قانونی، اما در واقع مستبدانه عمل کند.
نظام جمهوری اسلامی نیز دقیقا در این چارچوب قرار میگیرد: انتخاباتی با ظواهر رقابتی اما در عمل، فاقد امکان واقعی برای انتقال قدرت.
بنابراین، ترکیب ساختار امنیتی متراکم، نهادهای نمایشی و فقدان اراده سیاسی برای اصلاح، جمهوری اسلامی را به نمونهای برجسته از اقتدارگرایی مقاوم بدل کرده است؛ رژیمی که بهجای اصلاح، بحران را مدیریت میکند، بهجای پاسخگویی، سرکوب را پیچیدهتر میسازد و بهجای فروپاشی، از فشار خارجی برای تحکیم درونی خود استفاده میکند.
چنین ساختارهایی نهفقط با زور بلکه با طراحی پیچیده سرکوب روانی، تکهتکه کردن جامعه مدنی، مدیریت وفاداری اقتصادی و بهرهبرداری از احساسات ملیگرایانه، توانستهاند در مقابل موجهای اصلاحی یا انقلابی ایستادگی کنند.
در سطح داخلی، مردم با نهادی روبهرو هستند که نه تنها اصلاحات را ناکارآمد کرده، بلکه ابزار مشارکت سیاسی را بهکلی تهی کرده است.
از این رو، پیروزی پزشکیان در انتخابات ریاستجمهوری ۱۴۰۳، اگرچه بسیاری را به اصلاحاتی حداقلی امیدوار کرد ولی فقدان اختیار او در برابر نهادهای امنیتی و نظامی و نیز عدم تغییر در ساختارهای تصمیمگیری کلان، بار دیگر نشان داد که تغییر از درون این سیستم تنها در حد تعویض ویترین است.
اما حتی در شرایطی که فشار از بیرون مانند تحریم یا حمله نظامی وارد شده، جمهوری اسلامی توانسته این تهدیدها را به فرصت بدل کند.
نظریه «بازی دو سطحی» رابرت پاتنم، محقق شناخته شده علوم سیاسی، توضیح میدهد که در روابط بینالملل، بازیگران سیاسی میتوانند از فشارهای بینالمللی برای تقویت موقعیت داخلی خود استفاده کنند.
حکومت ایران بارها توانسته از دشمن خارجی، ابزار بسیج ایدئولوژیک بسازد، مخالفان داخلی را متهم به «همکاری با بیگانه» کند و نهادهای سرکوب را با حمایت عمومی دوباره بسازد.
در جریان جنگ اخیر نیز این الگو بار دیگر به کار گرفته شد: فرماندهان نظامی کشته شدند اما روایت مقاومت و مظلومیت بلافاصله از سوی دستگاههای تبلیغاتی فعال شد.
تجربه تاریخی و بومی انسداد
برای فهم بهتر این بنبست، باید آن را در مقایسه با دیگر جوامع در وضعیتهای مشابه قرار داد.
یکی از نمونههای کلاسیک، اتحاد جماهیر شوروی در دهه ۱۹۸۰ بود و آنچه گذار به فروپاشی را ممکن کرد، نه اعتراضات مردمی یا فشار خارجی، بلکه اصلاحاتی از درون با رهبری میخائیل گورباچف بود. اصلاحاتی که با حمایت بخشی از نخبگان و ساختار بوروکراتیک انجام شد.
تفاوت اساسی این وضعیت با ایران امروز، فقدان اراده اصلاح در راس قدرت و نبود ساختار بوروکراتیک مستقل از ایدئولوژی است.
در سوی دیگر طیف، سوریه قرار دارد.
در این کشور، اعتراضات مردمی به دلیل سرکوب وحشیانه و نبود رهبری منسجم، به جنگ داخلی انجامید و در نهایت با دخالت خارجی، حکومت بشار اسد از بین رفت و دولت جدیدی مستقر شد؛ اما گذر از این مسیر همراه با ویرانی و انشقاق اجتماعی بود.
در این میان، ایران به نوعی در حالت تعلیق تاریخی بهسر میبرد: نه مانند شوروی نخبگان اصلاحطلب دارد، نه مانند سوریه درگیر فروپاشی اجتماعی است.
نتیجه آن، چیزی است که جوئل میگدال، پژوهشگر برجسته حوزه روابط دولت و جامعه، در قالب نظریه «انسداد نهادی» توصیف میکند: ساختاری که از درون قفل شده، از بیرون نفوذناپذیر است، و جامعه نیز به دلیل سرکوب شدید، ناتوان از سازماندهی مجدد برای جایگزینی آن شده است.
خطای تخمین و اثر «گردآمدن حول پرچم»
حتی در بحبوحه آشفتگی نظامی و امنیتی جمهوری اسلامی، زمانی که فرماندهان ارشد سپاه پاسداران در عرض چند روز کشته شدند و زیرساختهای حساس هستهای و نظامی در هم شکستند، برخلاف بسیاری از پیشبینیها، نه شورش داخلی گستردهای شکل گرفت، نه حتی از درون طبقات ناراضی حکومت صدایی برای بهرهبرداری از این خلأ قدرت بلند شد.
این خطای تخمین، دلایل متعددی دارد.
نخست، تحلیلهای بیرونی عمدتا بر فروپاشی ساختاری تمرکز داشتند و از درک ظرفیتهای «چسب اجتماعی و روانی» حکومت بازماندند.
ساختارهای امنیتی رژیم، حتی در شرایط بحرانی، همچنان انسجام نسبی داشتند و اجازه ندادند خلأ قدرت به درگیری یا ریزش منجر شود.
دوم، بخشی از جامعه از جمله طبقات سنتی، بخشهایی از اقشار مذهبی یا حتی برخی لایههای ملیگرا در مواجهه با حمله خارجی دچار همان پدیدهای شدند که در نظریههای علوم سیاسی از آن با عنوان «گرد آمدن دور پرچم» یاد میشود؛ یعنی گردآمدن روانی و نمادین مردم حول مفهوم وطن در شرایط تهدید خارجی.
این حس خطر، ولو کوتاهمدت، انسجام روانی مصنوعی ایجاد کرد و مانع از شکلگیری «هرگونه حرکت ساختارشکن» شد.
در نتیجه، حکومت توانست حتی در لحظهای که از بیرون کاملا متزلزل بهنظر میرسید، از درون بدون شکاف باقی بماند و این، خود نشانهای هشداردهنده از عمق و پیچیدگی انسداد سیاسی در ایران است.
راهبردهای ممکن برای خروج از بنبست
در چنین وضعیتی، هر راهکاری که بر یکی از سه مسیر کلاسیک (اصلاح، انقلاب، یا مداخله خارجی) متکی باشد، از پیش شکستخورده است.
در عوض، باید به راهکارهایی چندلایه، تدریجی و ترکیبی اندیشید که همزمان از دل جامعه برخیزند و نهاد قدرت را نه لزوما با زور، بلکه با فرسایش مشروعیت به عقبنشینی وادار کنند.
یکی از مسیرهای محتمل، «گذار فرسایشی» است: فرایندی تدریجی که با انباشت شکستهای کوچک حکومت، گسترش روایتهای بدیل، نافرمانیهای مدنی هوشمند و مهاجرت نخبگان، ساختار قدرت را از درون تهی میکند.
این مسیر نیازمند سازمانیابی مدنی، رسانههای مستقل و بازتعریف کنشگری سیاسی از خیابان به شبکههای غیررسمی است.
مقاومت در این حالت نه به شکل اعتراض مستقیم، بلکه در قالب ساختن فضاهای موازی زیست، آموزش، گفتوگو و حتی طنز و کنایه پیش میرود.
راه دیگر، استفاده از شکافهای احتمالی در راس قدرت است.
کشتهشدن فرماندهان ارشد، افزایش فشار بینالمللی و فرسایش درونسیستمی ممکن است در آیندهای نزدیک به شکافهای جدی در حاکمیت منجر شود.
اگر در چنین لحظهای، جامعه آمادگی نداشته باشد، امکان کودتا یا قدرتگیری یک جناح نظامی افراطی وجود دارد اما اگر شبکههای مدنی، سیاسی و روشنفکری آماده باشند، شاید بتوان گذار کمهزینهتری رقم زد.
در نهایت، نباید ظرفیت مذاکره با جهان را نادیده گرفت.
گفتوگوهای هوشمند، مشروط به تغییرات واقعی، میتواند تحریمهای گزینشی را به ابزاری برای فشار بر نهادهای سرکوبگر بدل کند.
این تحریمها باید نه علیه مردم، بلکه علیه بنیادها و شبکههای مالی سپاه پاسداران، شورای نگهبان و نهادهای تبلیغاتی اعمال شوند.
امید کی بر میگردد؟
وضعیتی که مردم ایران در آن گرفتار آمدهاند، صرفا بنبست سیاسی نیست، بلکه انسدادی عمیقتر، پیچیدهتر و وجودیتر است.
در طول حدود ربع قرن گذشته، نسل پشت نسل، به امید یک مسیر رهایی وارد میدان شدهاند: نسلی اصلاحطلب، نسلی معترض، نسلی انقلابی و اکنون نسلی که حتی خاطره پیروزی را به ارث نبرده است.
شکست همه راههای شناختهشده برای تغییر، از درون سیستم و بیرون آن، از صندوق رای تا خیابان، از فشار بینالمللی تا حمله نظامی، نهتنها فضای سیاسی، که خودِ روان جمعی جامعه را در حالت تعلیق و بیباوری فرو برده است.
این ناامیدی، از جنس معمول نیست.
ناامیدی رایج در جوامع سرکوبشده، معمولا با امیدی متقابل در آینده همراه است: امیدی به فردا، به یک نسل دیگر، به یک رهبری نوظهور.
اما آنچه ایران امروز با آن روبهروست، نوعی بیزمانی سیاسی است: مردم نه فقط راهی برای خروج نمیبینند، بلکه دیگر حتی نمیدانند چه زمانی قرار است دوباره امید، مشروعیت پیدا کند.
این همان چیزیست که میتوان آن را «انسداد وجودی» نامید؛ یعنی فروپاشی تصور داشتن «افق».
انسان ایرانی در وضعیت فعلی، نه فقط از حقوق شهروندیاش محروم است بلکه از بنیادیترین وجه انسانیاش هم دور مانده: از رویا داشتن.
در چنین حالتی، جامعه نهفقط بیصدا میشود بلکه ممکن است به تدریج به بیحسی اخلاقی برسد.
فقدان امکان کنش، به سرخوردگی منجر میشود و سرخوردگی به بیتفاوتی.
این بیتفاوتی به سیاست، به مسئولیت و به سرنوشت دیگران، اگرچه سازوکار بقا برای فرد است اما در سطح کلان، مرگ جامعه است.
چنین جامعهای شاید سالها بدون انفجار بزرگ دوام بیاورد اما درون خود را از دست میدهد و پوسیده، خالی و بیمعنا میشود.
با این حال، حتی در دل چنین انسدادی، هنوز میتوان روزنههایی برای بازسازی تصور آینده جستوجو کرد.
بازسازی این تصور، با نسخههای بزرگ و شعارهای انقلابی ممکن نیست.
سیاست در ایران امروز نه در مرکز بلکه در حاشیهها زندگی میکند: در شعر و موسیقی، در شبکههای دوستی، در انتخابهای کوچک روزمره، در زبان طنز، در رد کردن اجبارها، در نافرمانیهای خاموش.
اینجاست که زندگی سیاسی دوباره جوانه میزند؛ جایی که امید نه بهعنوان یک ابزار مبارزه، بلکه بهمثابه یک فضیلت انسانی دوباره بازسازی میشود.
در این مسیر، وظیفه روشنفکران، فعالان، نویسندگان و همه کنشگران مدنی، نه تولید نسخههای فوری نجات، بلکه حفظ شعلههای کمفروغ معنا و گفتوگوست.
وقتی همه راهها بستهاند، آنچه باقی میماند، حفظ امکان گفتن است؛ حتی اگر شنیده نشود، نوشتن، حتی اگر منتشر نشود، اندیشیدن، حتی اگر در سکوت.
تنها در چنین فضاهایی است که میتوان دوباره افق را باز کرد، امید را بازآفرید و به سیاست، بهمعنای اصیل کلمه، امکان بازگشت داد.
بنابراین، مساله امروز مردم ایران این نیست که چرا نظام تغییر نمیکند، بلکه این است که در دل انسدادی که نظام ساخته، چگونه میتوان همچنان زیست، مقاومت کرد، معنا ساخت و نپوسید؟
این راه، راهی آرام، تدریجی و نامطمئن است اما تنها راهی است که امکان بازسازی آیندهای انسانی میدهد: آیندهای که در آن، مردم ایران بار دیگر بتوانند درباره سرنوشت خود، با صدای خود، تصمیم بگیرند؛ نه از طریق سقوط ناگهانی یا نجات قهرمانانه، بلکه از راه فرایند خلاق و ریشهدار بازسازی جامعه، فرهنگ و زندگی در دل فاجعه.
محمدرضا نقدی، معاون سپاه پاسداران، درباره جنگ ۱۲ روزه با اسرائیل گفت: «ما دستمان برای جنگیدن پر است و شاید بتوانیم چندسال همینطوری روی سر دشمن بریزیم.»
این مقام سپاه گفت: «توان خیلی داریم، خیلی حرفها برای زدن داریم اما بنای کشت و کشتار حداکثری نداریم.»
او افزود: «ما کمتر از پنج درصد توان دفاعی کشورمان در این جنگ وارد عمل شد.»
نقدی اضافه کرد: «قدرت اصلی نیروهای مسلح ما در نیروی زمینی است که خیلیحرفها برای زدن دارد.»
شبکه فاکسنیوز با انتشار تصاویری از یک چت با فرزند هدایتالله فرزادی، رییس زندان اوین، گزارش داد مامورانی از اسرائیل پیش از حمله هشدار داده بودند که این مقام قضایی باید برای نجات جانش، درهای زندان را باز و زندانیان را آزاد کند اما او فرار کرد.
وبسایت فاکسنیوز شنبه هفتم تیر بر اساس مجموعه پیامهای واتساپی که از طریق یک منبع اطلاعاتی اسرائیلی در اختیارش قرار گرفته، گزارش داد روز دوم تیر و پیش از حمله به اوین، یک مامور با امیرحسین فرزادی، پسر بزرگ رییس زندان، تماس گرفته است.
در این تماس به امیر دستور داده شده به پدرش بگوید درهای زندان را باز و زندانیان سیاسی را آزاد کند: «چون ظرف چند دقیقه به اوین حمله میشود.»
بر اساس این گزارش، امیر پرسیده که آیا اتفاقی برای پدرش افتاده و مامور اسرائیلی پاسخ داده به شرطی که این پیام را منتقل و پدرش را متقاعد کند، هیچ اتفاقی برای او نخواهد افتاد و زنده میماند.
تصویری که فاکسنیوز با عنوان چت میان امیرحسین فرزادی و مقام اسرائیل منتشر کرد
منبعی که این اطلاعات را در اختیار فاکسنیوز قرار داده، گفت امیر پس از دریافت هشدار، با عمویش تماس گرفته و او با خودرویش به سمت زندان رفته تا هدایتالله فرزادی را از آنجا بیرون بیاورد.
به گفته این منبع، این دو نفر لحظاتی پیش از آغاز حملات هوایی اسرائیل به اوین، با سرعت از محل گریختهاند و از آن زمان تاکنون خبری از هدایتالله فرزادی در دست نیست.
روابط عمومی ادارهکل زندانهای استان تهران بلافاصله به این گزارش واکنش نشان داد و در اطلاعیهای، آن را «دروغپردازی و تلاش کور صهیونیستها برای منحرف کردن افکار عمومی از حمله به زندان اوین» خواند.
این اطلاعیه افزود: «طبق مستندات موجود، در زمان وقوع حمله، فرزادی به همراه یک تیم در حال بازدید از یکی از بندهای زندان بود»
جمهوری اسلامی هنوز آمار دقیقی از شمار کشتهشدگان، چه مدیران و کادر زندان و چه زندانیان محبوس در اوین، ارائه نداده است.
پیشتر اطلاعاتی به ایراناینترنشنال رسیده که نشان میدهد شماری از کارکنان اوین از جمله دو تن از مدیران بدنام این زندان که سابقه ریاست بندهای چهار، هفت و هشت را دارند به همراه تعدادی از نیروهای نظامی و گارد زندان کشته شدهاند.
اسکندر مومنی، وزیر کشور دولت مسعود پزشکیان، ششم تیر گفت از ساعات اولیه حمله، مقامهای امنیتی اقداماتی برای جلوگیری از فرار زندانیان انجام دادند و در این زمینه، مصوبهای برای جلوگیری از شورش یا فرار زندانیان در زندان اوین تصویب شده بود.
در روزهای گذشته گزارشهایی درباره بیخبری از وضعیت و محل نگهداری شماری از زندانیان سیاسی محبوس در اوین پس از انتقال زندانیان به دیگر زندانها، منتشر شده است.
هدایتالله فرزادی، رییس زندان اوین
تحریم فرزادی از سوی آمریکا و اروپا به دلیل نقض فاحش حقوق بشر
فاکسنیوز یادآوری کرد فرزادی که از شهریور ۱۴۰۱ مدیر زندان اوین بوده، به نقض فاحش حقوق بشر، از جمله شکنجه و قتل فعالان و زندانیان سیاسی، متهم است.
اتهامات علیه او شامل ضرب و شتم، گرسنگی دادن، خشونت جنسی علیه زندانیان زن و قتل است.
آمریکا و اتحادیه اروپا پیشتر فرزادی را تحریم کرده بودند.
وزارت خزانهداری آمریکا پیشتر در بیانیهای برای تحریم فرزادی نوشته بود تعداد زیادی از معترضان خیزش انقلابی سال ۱۴۰۱، پس از بازداشت و انتقال به زندان اوین، مورد شکنجه و دیگر اشکال سوءرفتار جسمی قرار گرفتند.
فرزادی پیش از حضور در زندان اوین، ۱۰ سال در زندان دیزلآباد کار کرده بود.
او در دیزلآباد کرمانشاه به سازماندهی برای قطع عضو زندانیانی با جرایم کوچک در ملاءعام مشهور بود.
وزارت خزانهداری آمریکا گفته بود فرزادی در دوره ریاستش بر زندان تهران بزرگ (فشافویه)، بر «شکنجه و بدرفتاری با زندانیان» نظارت داشته است.
اتحادیه اروپا نیز اواخر فروردین امسال در اطلاعیهای، از تحریم فرزادی و شش فرد و دو نهاد جمهوری اسلامی بهدلیل نقش آنها در بازداشت و زندانی کردن شهروندان اروپایی در ایران خبر داده بود.
تاد لیونز، مدیر موقت اداره مهاجرت و گمرک آمریکا، اعلام کرد در هفته گذشته ۱۳۰ تبعه ایرانی که بهصورت غیرقانونی در ایالات متحده اقامت داشتهاند، بازداشت شدهاند. این اقدامات در پی افزایش نگرانیهای امنیتی در آمریکا پس از حملات این کشور به برنامه هستهای جمهوری اسلامی انجام شده است.
لیونز شنبه هفتم تیر در گفتوگو با فاکس نیوز جزییاتی از تلاشها برای بازداشت اتباع ایرانی را که بهطور غیرقانونی در ایالات متحده حضور دارند، ارائه کرد.
او با اشاره به برخورد با تهدیدهای پنهان یا «سلولهای خفته» تهدیدآمیز در آمریکا گفت: «در حال پیگیری فعالانه اطلاعات جنایی و ضدجاسوسی هستیم.»
مدیر موقت اداره مهاجرت آمریکا درباره بازداشت ۱۳۰ تبعه ایرانی افزود که یکی از این افراد، مرتبط با حزبالله لبنان بوده است.
طبق آمار اداره مهاجرت آمریکا، در حال حاضر مجموعا ۶۷۰ ایرانی در سراسر ایالات متحده در بازداشت هستند.
وزارت امنیت داخلی آمریکا سهشنبه گذشته اعلام کرد که دو شهروند ایرانی را بهدلیل مسائل مرتبط با امنیت ملی در لسآنجلس بازداشت و آنها را به بازداشتگاه مهاجرتی منتقل کرده است.
همزمان اداره مهاجرت و گمرک آمریکا از بازداشت ۱۱ تبعه ایرانی خبر داد که بهطور غیرقانونی در ایالات متحده حضور داشتند و با انتشار تصاویر آنان نوشت: «افراد بازداشتشده شامل یک فرد با ارتباطات پذیرفتهشده با حزبالله، یک مظنون یا فرد شناختهشده تروریستی و یک تکتیرانداز سابق ارتش ایران هستند.»
اداره مهاجرت و گمرک ایالات متحده همچنین یک شهروند آمریکایی که ماموران این اداره را به قتل تهدید کرده و در حال پناه دادن به یکی از اتباع غیرقانونی ایرانی بوده، دستگیر کرد.
۱۱ بازداشتشده، چه کسانی هستند؟
رسانههای آمریکا گزارش دادند ۱۱ فرد ایرانی بازداشتشده همگی مرد هستند و پنج نفر از آنان سابقه کیفری در زمینه سرقت، مواد مخدر، حمل سلاح و جرائم دیگر دارند.
مقامات آمریکایی گفتند که این بازداشتها منعکسکننده تعهد وزارت امنیت داخلی برای دور نگه داشتن تروریستهای شناختهشده یا مظنون، از شهروندان آمریکایی است.
تریشیا مکلافلین، معاون وزیر در وزارت امنیت داخلی گفت: «تحت رهبری کریستی نوم، وزیر امنیت داخلی ایالات متحد، وزارت امنیت داخلی بهطور کامل در حال شناسایی و بازداشت تروریستهای شناختهشده یا مظنون و افراطگرایان خشونتطلبی است که بهطور غیرقانونی وارد کشور شدهاند؛ چه از طریق برنامههای جعلی آزادی مشروط دولت جو بایدن و چه از سایر طرق».
او افزود: «ما بارها گفتهایم که بدترینها را بیرون میکشیم و همین کار را میکنیم. ما منتظر عملیات نظامی نمیمانیم؛ ما بهطور فعالانه دستور رییسجمهور ترامپ برای تامین امنیت میهن را اجرا میکنیم.»
نگرانی از اقدام علیه امنیت ملی به دلیل حضور غیرقانونی اتباع ایرانی در آمریکا در شرایطی است که در سالهای اخیر فرماندهان سپاه پاسداران، دونالد ترامپ را به دلیل عملیات کشتن قاسم سلیمانی به قتل تهدید کردهاند.
شبکه انبیسی یکشنبه گذشته و پیش از آن که ترامپ دستور نهایی برای حمله به سایتهای هستهای ایران را صادر کند، با استناد به اظهارات دو مقام آمریکایی و یک فرد مطلع گزارش داد که جمهوری اسلامی هشدار داده «حملات تروریستی» را از طریق سلولهای خفته در داخل ایالات متحده آغاز خواهد کرد.