آرش آرامش، حقوقدان و کارشناس امنیت ملی، میگوید: «ترامپ همان راه مماشاتگرایانهای را با جمهوری اسلامی در پیش گرفته که پیشتر بایدن و دموکراتها رفته بودند، چون تصور میکند میتواند با آنها کنار بیاید. حتی حمله به تأسیسات هستهای، اقدامی بازدارنده برای اسرائیل بود.»
فرزین ندیمی، پژوهشگر امور دفاعی و امنیتی در موسسه واشینگتن، در گفتوگو با ایراناینترنشنال، با بیان اینکه ایران همچنان بهعنوان تهدیدی بالقوه برای امنیت منطقه شناخته میشود، گفت: «با وجود حملات سنگین اسرائیل و آمریکا به تاسیسات هستهای، جمهوری اسلامی همچنان توانایی بازسازی زیرساختها و ادامه غنیسازی اورانیوم را دارد.»
او اضافه کرد: «بخشی از ذخایر اورانیوم در مکانهایی پنهان شدهاند که آژانس بینالمللی انرژی اتمی به آنها دسترسی ندارد. این مسئله، بهویژه برای اسرائیل که بهشدت نسبت به هرگونه بازگشت فعالیتهای هستهای تهران حساس است، هشداری جدی بهحساب میآید.»
ندیمی با بیان اینکه اسرائیل با تکیه بر شبکه اطلاعاتی فعال در داخل ایران، کوچکترین تحرکات را زیر نظر دارد، گفت: «هر اقدام سادهای مانند جابهجایی مواد هستهای یا نصب قطعات سانتریفیوژ میتواند بهعنوان نشانهای از ازسرگیری فعالیتهای خطرناک تلقی شود و پاسخ فوری اسرائیل را در پی داشته باشد. این نظارت دائمی، بخشی از استراتژی پیشگیرانهای است که اسرائیل دنبال میکند تا مانع از بازسازی توان هستهای ایران شود.»
او با تاکید بر اینکه جمهوری اسلامی از منظر امنیت هوایی نیز در وضعیت بحرانی قرار دارد، افزود: «حریم هوایی کشور همچنان بسته است و پروازهای تجاری تنها در حد محدود و عموما برای مقامهای ارشد حکومت انجام میشود. شرکتهای هوایی اروپایی از پرواز در آسمان ایران خودداری میکنند. پروازهای شناسایی اسرائیل هم ادامه دارد و عملا شرایط امنیتی هوایی ایران تفاوتی با مناطق جنگزدهای مانند لبنان یا سوریه ندارد.»
این پژوهشگر امور دفاعی و امنیتی ادامه داد: «در صورت امضای توافق سیاسی، شاید بتوان پروازهای اسرائیلی را متوقف کرد، اما تا زمانی که اسرائیل احتمال تهدیدی را از طریق منابع اطلاعاتیاش احساس کند، خطر حمله مجدد باقی میماند.»
او در پایان گفت: «در سطح نظامی نیز، گرچه برخی پایگاههای موشکی آسیب دیدهاند، تونلهای زیرزمینی هنوز باقی ماندهاند. هرگونه بازسازی یا جابهجایی موشکها ممکن است موجب شود اسرائیل، با تکیه بر برتری هواییاش، بار دیگر بدون هشدار و در سکوت، حمله کند و البته جمهوری اسلامی هم آن را در سکوت نگه دارد.»
شایان سمیعی، کارشناس امنیت ملی، میگوید: «نتانیاهو به واشینگتن آمده تا ترامپ را به حملات سنگینتر علیه جمهوری اسلامی ترغیب کند. او میداند که برای همسو کردن ترامپ، باید غرورش را تلطیف کند، چون ترامپ را فردی میداند که نیازی به گفتوگو ندارد و خود تصمیمگیرنده است.»

بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، پس از حمله این کشور به ایران و وارد آوردن ضربات موفق نظامی به جمهوری اسلامی و نیروهای نیابتی آن در منطقه، به آمریکا رفته تا با دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا دیدار کند.
نخستوزیر اسرائیل دوشنبه ۱۶ تیر برای دیدار با ترامپ وارد واشینگتن شد.
روزنامه گاردین با اشاره به این سفر نوشت نتانیاهو که روابط پیچیدهای با رییسجمهوری آمریکا دارد، این بار در موضع قدرت به کاخ سفید میرود.
گاردین افزود ترامپ ماه گذشته از نتانیاهو ابراز ناراحتی کرد اما حالا پس از حمله هوایی آمریکا به برنامه هستهای جمهوری اسلامی، دو رهبر در موضع یکسانی قرار گرفتهاند.
ناظران معتقدند نتانیاهو با دست پر و در موضع سیاسی قدرتمندی به واشینگتن رفته که میتواند پوشش دیپلماتیک لازم را برای پایان جنگ غزه فراهم کند، بدون اینکه با مخالفت حامیان راستگرای خود روبهرو شود.
واکنش حماس به پیشنهاد آتشبس
حماس به پیشنهاد آتشبس ۶۰ روزه از سوی اسرائیل واکنش مثبت نشان داده و خواستار پایان کامل جنگ و توزیع کمکها از طریق سازمان ملل شده است.
حماس مخالف نقش «بنیاد کمکهای بشردوستانه غزه» است که آمریکا و اسرائیل از آن حمایت میکنند.
در نقاط توزیع کمکها از سوی این بنیاد، بارها به مردم تیراندازی شده و صدها نفر کشته شدهاند.
از سوی دیگر، اسرائیل تغییرات پیشنهادی حماس در توافق آتشبس را «غیرقابل قبول» خوانده اما نتانیاهو اعلام کرده است مذاکرهکنندگان خود را برای گفتوگوهای غیرمستقیم به قطر میفرستد.
امیدواری ترامپ به حصول توافق
نتانیاهو پیش از پرواز به آمریکا گفت اسرائیل اکنون فرصت دارد تا «دایره صلح را فراتر از آنچه تصور میکردیم، گسترش دهد».
او همچنین تاکید کرد مذاکرهکنندگان اسرائیلی دستورات روشنی برای دستیابی به آتشبس دارند و ترامپ میتواند در تحقق این اهداف کمک کند.
این نخستین مذاکرات بر سر آتشبس در غزه طی شش هفته اخیر است.
ترامپ با ابراز امیدواری از این روند به خبرنگاران گفت: «توافق غزه ممکن است هفته آینده حاصل شود.»
پیش از این دیدار، ران درمر، مشاور ارشد استراتژیک نتانیاهو، با جیدی ونس، معاون رییسجمهوری، مارکو روبیو، وزیر خارجه و استیو ویتکاف، نماینده آمریکا در امور خاورمیانه، گفتوگو کرد.
گاردین به نقل از منابع آگاه نوشت که در این گفتوگوها، شرایط پس از جنگ، امکان حذف حماس از غزه و واگذاری بازسازی آن به جامعه بینالمللی مورد بحث قرار گرفت.
آینده غزه پس از جنگ
دنی دانون، سفیر اسرائیل در سازمان ملل متحد، اعلام کرد کشورش قصد ندارد در نوار غزه بماند.
او افزود حضور امنیتی اسرائیل در غزه مشابه حضور کنونی آن در کرانه باختری خواهد بود.
دانون تاکید کرد آتشبس ۶۰ روزه به معنای پایان جنگ نیست و افزود در همین دوره، درباره آتشبس دائمی مذاکره خواهد شد.
جزییات توافق پیشنهادی
طرح آتشبس شامل آزادی ۲۸ گروگان اسرائیلی در مدت ۶۰ روز است. از این تعداد، ۱۰ نفر در قید حیات هستند و ۱۸ نفر جان خود را از دست دادهاند.
در این مهلت سازمان ملل و هلال احمر فلسطین اختیارات بیشتری برای گسترش عملیات کمکرسانی در غزه خواهند داشت.
ارتش اسرائیل ابتدا از بخشهایی از شمال غزه عقبنشینی میکند و یک هفته بعد از جنوب خارج میشود.
بر اساس این طرح، ۲۲ گروگان دیگر در غزه خواهند ماند که تنها ۱۰ نفر از آنها زنده هستند.
نگرانی از کُندی مذاکرات
گاردین نوشت مهمترین پرسش این است که ترامپ تا چه اندازه حاضر است برای نتانیاهو صبر کند، چرا که رییسجمهوری آمریکا پیشتر از روند مذاکرات مربوط به غزه انتقاد کرده بود.
ترامپ پیش از این در شبکه اجتماعی تروثسوشال نوشت: «در مورد غزه توافق کنید. گروگانها را برگردانید!»
او همچنین با اشاره به آتشبس شکننده میان جمهوری اسلامی و اسرائیل، در کاخ سفید گفته بود: «ایران آتشبس را نقض کرد، اسرائیل نیز همین کار را انجام داد. من از اسرائیل راضی نیستم.»
نتانیاهو حالا برای سومین بار از ابتدای دور دوم ریاستجمهوری ناپیوسته ترامپ به آمریکا سفر کرده است.
به نظر میرسد او با برنامهای مشخص وارد واشینگتن شده، در حالی که ترامپ با وجود تاکید بر مهارتهای مذاکرهاش، کنترل چندانی بر روند آتشبس در غزه ندارد.

جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل اگرچه به پایان رسیده، اما همچنان روایتها و داوریها درباره آن ادامه دارد. هر دو طرف خود را پیروز میدان میدانند و از دستاوردهای خود سخن میگویند.
در این میان، آنچه کمتر دیده میشود، نگاهی انسانی است که تجربه توده مردم، ترسها، فقدانها و احساسات متناقض آنها را بازتاب دهد؛ نگاهی که ادبیات میتواند آن را امکانپذیر کند.
ادبیات، در برابر حافظه رسمی و تبلیغاتی، روایتی انسانی و مستقل ارائه میدهد. این روایت گاه در قالب رمان است، گاه شعر و گاه خاطرهنویسی.
در غرب، اریش ماریا رمارک، نویسنده آلمانی، با رمان «در جبهه غرب خبری نیست»، چهرهای ضدقهرمانانه از جنگ جهانی اول ارائه کرد؛ چهرهای که از قهرمانی و افتخار فاصله دارد و بیشتر بر پوچی، ترس و فروپاشی روانی انسان در میانه نبرد متمرکز است.
در ایران نیز احمد دهقان با رمان «سفر به گرای ۲۷۰ درجه»، جنگ ایران و عراق را از زاویهای انسانی روایت میکند. در این اثر نه خبری از قهرمانسازیهای رایج است، نه از کلیشههای تبلیغاتی؛ بلکه جنگ، زخمی است که بر جان نسلها باقی مانده است.
احمد محمود نیز در رمان «زمین سوخته» تجربه جنگ را از منظر مردم عادی ترسیم میکند. با زبانی بیپیرایه، زندگی در سایه جنگ را روایت میکند: ناامنی، آوارگی، رنج روزمره. نه برای تایید، نه برای انکار، بلکه برای ثبت تجربه انسانی آنچه رخ داده است.
ادبیات میتواند ابزار مقاومت باشد، حتی برای آنان که در خط مقدم نیستند. در بسیاری از نمونههای ادبی، زبان به ابزاری برای نقد قدرت و نابرابری بدل میشود.
کورت ونهگات، نویسنده آمریکایی، در رمان «سلاخخانه شماره پنج» با زبانی طنزآمیز و ساختاری غیرخطی، روایت بمباران درسدن در جنگ جهانی دوم را بازگو میکند. نگاه او آشکارا ضدجنگ است، اما نه شعاری؛ بلکه انسانی، چندلایه و برآمده از تجربه زیسته.
در ادبیات فارسی نیز نویسندگانی چون علیاشرف درویشیان کوشیدهاند با داستانهای کوتاه خود علیه فقر، تحقیر و بیعدالتی بنویسند. موضع او روشن است: علیه ابزاری شدن انسان، چه در جنگ، چه در صلحی دروغین.
با داعیه صلحطلبی یا در حمایت از جنگطلبی، روایتها درباره جنگ شکل گرفتند؛ هر یک با تفسیر و موضعی خاص.
در این میان، ادبیات میتواند بی آنکه در دام کلیشهها بیفتد، تصویری انسانی و چندوجهی از جنگ ترسیم کند؛ روایتی که نه توجیهگر است، نه تبلیغاتی؛ بلکه دعوتی است به دیدن و فهمیدن فراتر از صفبندیهای سیاسی.
شاعری چون پابلو نرودا از آمریکای لاتین در شعرهای خود علیه خشونت حکومتها و در دفاع از مردم سخن گفته است، بی آنکه در دام قطببندیهای ایدئولوژیک بیفتد. چنین نگاه مستقلی، امروز بیش از همیشه برای ما ضروری است.
در فضای ادبیات معاصر فارسی، بهویژه در شعرها و یادداشتهایی که در شبکههای اجتماعی منتشر میشوند، شاهد شکلگیری نوعی مقاومت در برابر روایتهای رسمی هستیم؛ مقاومتی با زبان، با استعاره، با اشکال تازه روایت.
این تلاشها گرچه پراکنده هستند، اما نشان میدهند که ادبیات هنوز زنده است، هنوز مینویسد، هنوز موضع دارد.
خواندن همانقدر مسئولانه است که نوشتن. وقتی اثری درباره جنگ میخوانیم، ناخواسته وارد موقعیتی اخلاقی میشویم: آیا با قربانی همدلی میکنیم؟ آیا معنای صلح را تغییر میدهیم؟ آیا رنجها و خطاهای هر دو سوی میدان را میبینیم؟ آیا برای طرف مقابل چهرهای انسانی قائل میشویم؟ آیا دچار یک ستیزهجویی تاریخی هستیم؟
پاسخ این پرسشها موضع ما را شکل میدهد؛ موضعی که شاید هرگز بر زبان نیاید، اما در قلب و رفتارمان جاری است.
در جهانی پر از روایتهای متضاد و احساسات متراکم، ادبیات هنوز میتواند بهمثابه فضایی مستقل برای دیدن، اندیشیدن و بازاندیشی باقی بماند.
در برابر گفتمانهای قدرت و تبلیغات سیاسی، ادبیات میتواند نقش پل میان روایت و واقعیت، میان گزارش و تجربه را ایفا کند.
جنگ ۱۲ روزه جمهوری اسلامی و اسرائیل نهتنها تقابلی نظامی، بلکه صحنهای از کشاکشهای اخلاقی، انسانی و رسانهای بود.
در چنین شرایطی، بهرهگیری از زبان ادبی و انسانی نهتنها در نوشتار هنری، بلکه در گزارشگری نیز ضرورتی انکارناپذیر است؛ ضرورتی برای حفظ شان انسان، در دل بیثباتیها و صدای گلولهها.

در نگاه علی خامنهای، «وطن» نه یک موجودیت تاریخی و ملی، بلکه سازهای ایدئولوژیک است که تنها در صورت انطباق با اسلام سیاسی، ارزش و اعتبار مییابد. این نگاه، در تعارض کامل با تلقی مدرن از وطن بهمثابه سرزمینی مشترک با تاریخ، فرهنگ و حافظهای مستقل از ایدئولوژی حاکم قرار دارد.
در گفتمان خامنهای، وطن مفهومی تابع و فاقد اصالت است. او بهصراحت امت اسلامی را بر ملت ایران مقدم میداند و تنها در چارچوب ایدئولوژی ولایت فقیه حاضر است ایران را بهعنوان یک ارزش شناسایی کند. در سخنرانیهای متعدد، بهویژه در دوران رهبری، ایران نه یک کشور با هویت مستقل، بلکه پایگاه اصلی «انقلاب اسلامی» در جغرافیای امت اسلامی توصیف میشود.
وطن خوب است، اگر اسلامی باشد
«وطندوستی یک چیز است، اما آن وطنی که ما به آن عشق میورزیم، ایرانِ اسلامی است. اگر این ایران اسلامی نبود، این همه عشقورزی معنا نداشت.» (۲۹ بهمن ۱۳۹۰)
«اینکه بگویند ما ملیگرا هستیم، خیلی حرف قشنگی نیست. ملیگرایی وقتی معنا دارد که آن ملت با ارزشهای اسلامی همراه باشد.» (۲۴ بهمن ۱۳۹۸)
در این جملات، خامنهای آشکارا میگوید که ایران بدون اسلام فاقد ارزش است، و ملیگرایی را مفهومی ناپسند و حتی مشکوک معرفی میکند. این دیدگاه در تضاد با هویت مدنی ـ ملی است، هویتی که بر اساس پیوند عاطفی و عقلانی شهروندان با سرزمین، تاریخ و فرهنگ خود شکل میگیرد.
در این گفتمان، وطندوستی تنها زمانی مجاز است که وطن، حامل ایدئولوژی رسمی باشد. بهبیان دیگر، احساس تعلق به میهن در گفتمان رسمی جمهوری اسلامی، تنها در صورتی مشروع تلقی میشود که در خدمت وفاداری ایدئولوژیک قرار گیرد.
ملت ایران، زیر سایه امت اسلامی
«ما در یک نقطه حساس از تاریخ امت اسلام قرار داریم. ملت ایران اگر امروز عقب بنشیند، همه امت ضربه خواهد خورد.» (۱۵ خرداد ۱۴۰۰)
«ملت ایران پرچمدار امت اسلام است. نگاه ملت ایران باید جهانی باشد، نه صرفاً ملی.» (۱۴ خرداد ۱۳۹۹)
در این مواضع، علی خامنهای ملت ایران را نه یک موجودیت مستقل با حق حاکمیت ملی، بلکه بخشی از پیکره امت اسلامی معرفی میکند؛ عنصری در خدمت یک پروژه فراملی.
ایران در این گفتمان، دیگر «کشور» نیست، بلکه «جبهه» است. واژه «پرچمدار» جایگاه ابزارگونهای به ملت میبخشد؛ نه بهعنوان سوژهای دارای هویت ملی، بلکه بهمثابه کارگزار امتسازی ایدئولوژیک.
در چنین نگاهی، هویت ملی تنها تا جایی مجاز است که در راستای اهداف فراملی امت اسلامی عمل کند. جهانوطنگرایی ایدئولوژیک، جایگزین وطندوستی مدنی شده و شهروند ایرانی، دیگر صرفاً «ایرانی» نیست، بلکه «سرباز امت» است، حتی اگر بهای آن، جان، معیشت یا آزادیاش باشد.
بههمین دلیل، در تمامی سالهای حیات جمهوری اسلامی، حذف تدریجی نمادهای ملی و فرهنگی ایران صورت گرفته و مشروعیت بومی، در سایه «اسلام انقلابی» سرکوب شده است. ایران، در این گفتمان، دیگر «وطن» نیست، بلکه «سنگر امت» است.
ملتی که ناگهان عزیز میشود
«حتی اگر از نظام گلایه دارید، برای ایران عزیز رأی بدهید. دشمن میخواهد مشارکت پایین باشد تا بگوید ملت ایران از اسلام و انقلاب جدا شدهاند.» (۲۸ خرداد ۱۴۰۰)
در اینجا، ایران «عزیز» است اما فقط در صورتی که مردمش با رأی دادن به تثبیت نظام اسلامی کمک کنند. نوعی وطندوستی ابزاری که وابسته به وفاداری مردم به ایدئولوژی است؛ ملت بهشرط تبعیت، وطن بهشرط اسلام.
در باور خامنهای اگر ایرانی عزیز میشود باید بلافاصله آن را در راستای نظام اسلامی و اهداف انقلاب تعریف کند. در نگاهی کلیتر باور به «حفظ نظام اوجب واجبات است» برای رهبر جمهوری اسلامی در بسیاری موارد بیان جملاتی است که باوری به آن ندارد؛ باور به بزرگی ایران بهعنوان هویت وطنی و تاریخی اما از همین مفهوم به نفع حفظ نظام در مواقع اضطرار استفاده میکند.
تلاشی برای هیچ
«عزّت ملّی است؛ این یکی از آرمانهای انقلاب است؛ این خیلی مهم است! ... گاهی اوقات احساس افتخار به حکومت کیان و هخامنشیان و مانند اینها هم بود؛ اینها تصوّرات واهی و توهّم است، افتخارآفرین نیست.» (۷ خرداد ۱۳۹۷)
«این نوروزی که ما امروز جشن میگیریم، باید نوروز اسلامی باشد. نوروز کوروش و شاهنامه به درد انقلاب نمیخورد.» (نوروز ۱۳۷۷)
با فروکاستن ایران به یک پایگاه ایدئولوژیک، جمهوری اسلامی تلاش کرد نسلهای تازه را از هویت تاریخی و ملی خود تهی کند. شاهنامه، کوروش، فردوسی، نوروز و دیگر عناصر فرهنگی که از پایههای هویتی اصالت ایران محسوب میشوند، در نظام تربیتی جمهوری اسلامی عمدتاً با تحقیر یا حذف مواجه شدهاند. وطندوستی نه تنها تضعیف شده، بلکه گاه حتی به عنوان نشانهای از انحراف فکری یا التقاط فرهنگی معرفی شدند.
اما واقعیت جامعه امروز ایران نشان میدهد هر روز که از عمر جمهوری اسلامی میگذرد آن هویت ایرانی بهعنوان ابزاری برای بازآفرینی هویت از رفته در نظام تربیتی اسلامی پررنگتر میشود. نسلهای تربیت شده نظام آموزش و پرورش نظام بر خلاف کتابهای تاریخ تدریس شده در مدارس با مفاهیم ایرانی ارتباط بیشتری میگیرد و آن را بهعنوان ارزشهای زندگی فردی به کار میگیرد.
در منظومه فکری علی خامنهای، وطن مفهومی اعتباری است و تنها تا جایی معنا دارد که در خدمت اهداف اسلامی باشد. ملت ایران، نه بهعنوان یک هویت مستقل، بلکه در قامت پیشقراول امت اسلامی به رسمیت شناخته میشود. این نگرش، به مرور زمان باعث گسست عمیق میان مردم و حاکمیت شده است.
ایران برای خامنهای، نه یک وطن بلکه «جبهه مقدم انقلاب اسلامی» است. این دقیقاً نقطهای است که از آن، شکاف میان ملت و حکومت آغاز شده است. ایران برای خامنهای نه وطن است، نه مردمش ملت، بلکه «پایگاه»، «سنگر»، و «جبهه»ای است برای آرمان امت.
و این شکاف حالا به جایی رسیده که بسیاری بر این باورند که جمهوری اسلامی علیه ایران است و بزرگترین دشمن ایران دقیقا آن نظامی است که امروز خامنهای برای حفظ آن بر هویتش چنگ میزند.