آسوشیتدپرس با تحلیل تصاویر ماهوارهای میگوید جمهوری اسلامی هفته گذشته احتمالا آزمایش موشکی اعلامنشدهای در یک پایگاه فضایی در سمنان انجام داده است. تهران این پرتاب را هنوز تایید نکرده است.
گفتوگو با اردوان روزبه، خبرنگار ایراناینترنشنال و فرزین ندیمی، پژوهشگر امور دفاعی

وضعیت این است که مسعود پزشکیان در سخنرانیِ خود در نیویورک تمرکز را نه بر ایران، بلکه بر فلسطین گذاشت و از سیاستهای جمهوریِ اسلامی دفاع کرد و بحث را اخلاقی کرد؛ مبنی بر اینکه «آنچه بر خود نمیپسندی، بر دیگران مپسند.»
همزمان در داخلِ ایران صداهایی از مجلس و دیگر نهادها شنیده میشود که بر ضرورتِ بازدارندگیِ هستهای پافشاری دارند؛ تازهترین نمونه، نامهٔ ۷۱ نماینده مجلس برای بررسیِ ساخت و نگهداریِ سلاحِ هستهای است. خامنهای هم دیروز گفت مذاکره با آمریکا «بنبستِ محض» است و بر ادامهٔ غنیسازیِ اورانیوم تأکید کرد.
خامنهای شهادت را ترجیح میدهد!
سخنانِ دیروزِ خامنهای و سپسِ سخنانِ امروزِ پزشکیان نشان میدهد که اولویتهای حکومت بحرانهای معیشتی و نیازهای روزمره مردم نیست و مسائلِ امنیتی و منطقهای است؛ این به معنای تمرکزِ منابعِ محدودِ کشور بر حوزههایِ نظامی و راهبردی است که در نهایت هزینه آن از جیبِ شهروندان پرداخت میشود. رفتارِ رئیسجمهوری در سازمانِ ملل نیز تلاشی برای مشروعیتبخشیِ بینالمللی به سیاستهایی بود که در تهران توسطِ خامنهای تدوین میشود. به نظر میرسد خامنهای تصمیم گرفته شربتِ شیرینِ شهادت را بنوشد و از خود امامزادهای بسازد؛ امامزادهای که پس از مرگش بسیجیان دورِ گنبدش سینهزنی کنند و بگویند: «خدایی سایهای رفت از سرِ ما.»
سناریویِ بد، میانه و مطلوب
در سناریویِ بد، اگر جنگِ دیگری صورت بگیرد، بارِ اصلی همواره بر دوشِ کارگران، معلمان، پرستاران و خانوادههایِ زیرِ خطِ فقر سنگینی میکند؛ همان کسانی که همین حالا نیز در تنگنایِ اقتصادی روزگار میگذرانند. جنگِ دوم با اسرائیل، همراه با افزایشِ تحریمها، انزوایِ بینالمللی و فشارِ اقتصادیِ شدیدتر بر طبقاتِ متوسط و ضعیف، فاجعهای برای بخشِ عظیمی از مردمِ ایران خواهد بود. خامنهای، بیتعارف، دارد به استقبالِ این جنگ میرود. حتی در سناریویِ میانه هم وضعیت زیاد خوب نیست؛ در این سناریو مسیرِ فعلی — یعنی انسدادِ دیپلماسی با هزینههایِ اقتصادیِ قابلتوجه و نمایشهایِ نمایشی در عرصهٔ بینالمللی — ادامه خواهد یافت و نتیجهٔ آن چیزی جز اعتراضاتِ پراکنده و تداومِ فشارِ اجتماعی نخواهد بود. و در نهایت، مطلوبترین، اما بعید ترین حالت، بازگشت به رویکردهایِ دیپلماتیکِ مؤثر و تمرکز بر مطالباتِ معیشتیِ مردم است؛ مسیری که تنها در صورتِ تغییرِ جدی در رأسِ هرمِ تصمیمگیری یا تحتِ فشارِ گسترده افکارِ عمومی و نخبگان ممکن خواهد شد.
جنگ، جنگ تا نابودی!
ترکیبِ مواضعِ رهبرِ جمهوریِ اسلامی و سخنانِ پزشکیان در نیویورک تصویری روشن از اولویتهایِ امروزِ نظام ارائه میدهد: تقابل بهجای گفتوگو، مشروعیتسازیِ خارجی بهجای پاسخگویی به بحرانهایِ داخلی، و تمرکز بر امنیت به بهایِ معیشت. منافعِ این سیاستها در خدمتِ تثبیتِ قدرتِ حاکمیت و تقویتِ جایگاهِ منطقهایِ آن خواهد بود، اما بهایِ آن بر دوشِ مردمِ عادیِ ایران سنگینی میکند. در نهایت، آنچه در سطحِ کلان بهعنوانِ «مقاومت» و «بازدارندگی» تبلیغ میشود، در زندگیِ روزمرهٔ شهروندان به معنیِ محرومیت، ناامنی و فشاری مضاعف است؛ مسیری که نه به رفاه و ثبات، بلکه به تشدیدِ بحران و انزوایِ بیشتر میانجامد.
چرا جمهوری اسلامی بهجای مذاکره، جنگ را انتخاب کرد؟
این پرسشی است که در «برنامه با کامبیز حسینی» از مخاطبان پرسیدیم. کیان امانی بهصورت زنده از هتل محل اقامت هیأت ایرانی گزارش داد. مریم رحمتی و سمیرا قرایی از سازمان ملل به بررسی آخرین خبرها در مورد سفرِ پزشکیان و وضعیت کنونی جمهوری اسلامی پرداختند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شب به وقت تهران، بهصورت زنده از شبکهٔ ایراناینترنشنال پخش میشود.

به نوشته تحلیلگر تایمز اسرائیل، اقدام دستگاه اطلاعاتی عراق در خنثی کردن توطئه ترور احمد الشرع، رئیسجمهوری موقت سوریه، میتواند نقطه عطفی در تحولات خاورمیانه باشد.
تحلیلگر این نشریه مینویسد هرچند غرب توجه چندانی به این خبر نشان نداد، اما برای اسرائیل اهمیت ویژهای دارد، زیرا نشان میدهد «زمین زیر پای محور مقاومت ایران در حال شکاف برداشتن است».
بر اساس این گزارش، روابط عراق و سوریه که در دهههای گذشته به دلیل رقابت دو رژیم بعثی سرشار از خصومت بود، اکنون با تغییر قدرت در دمشق به سمت همکاری حرکت کرده است. تایمز اسرائیل تاکید میکند حمایت بغداد از الشرع به معنای وجود یک رابطه کاری میان دستگاههای امنیتی عراق و سرویسهای جدید اطلاعاتی سوریه است؛ رابطهای که حتی به تبادل پروندههای امنیتی و بازگرداندن افسران پیشین برای تصفیه بقایای رژیم قدیم منجر شده است. این سطح از هماهنگی به نوشته این رسانه اسرائیلی پیامی روشن دارد: «بقای سوریه دیگر صرفاً از مسیر تهران نمیگذرد.»
تحلیلگر این نشریه اضافه میکند که ایران از این روند خشمگین است، زیرا سالها تلاش کرده بغداد را به طور کامل در محور مقاومت درگیر کند. اما اقدام عراق در حمایت از الشرع «توهینی مستقیم به دستورکار تهران» تلقی میشود و نشانهای است از اینکه بغداد نمیخواهد آینده سوریه را در انحصار ایران ببیند. تایمز اسرائیل مینویسد هر گونه همکاری مرزی و امنیتی میان بغداد و دمشق «میخی بر تابوت رؤیای تسلط دائمی ایران بر دمشق» است.
از نگاه تحلیلگر اسرائیلی این رسانه، تحول اخیر برای اسرائیل فراتر از یک اتفاق نمادین است. گزارش یادآور میشود: «اگر دستگاه اطلاعاتی عراق میتواند از رئیسجمهوری سوریه محافظت کند، پس حتی دشمنان دیرینه هم قادرند بر اساس ضرورت بقا به تفاهم امنیتی برسند.» تایمز اسرائیل این روند را فرصتی برای کاهش سطح تقابل با سوریه و حتی زمینهساز چارچوبهای محدود امنیتی میداند که میتواند روزی به نفع ثبات مرزهای شمالی اسرائیل تمام شود.
این نشریه همچنین به اظهارات اخیر الشرع اشاره میکند که از احتمال توافق امنیتی با اسرائیل سخن گفته بود؛ توافقی که حتی میتواند به پیوستن دمشق به توافقهای ابراهیم منجر شود. در پایان، تحلیلگر تایمز اسرائیل نتیجه میگیرد: «هر ترک در محور ایران یک فرصت برای اسرائیل است و این ترک هر روز گستردهتر میشود.»

در شبکههای اجتماعی فارسی یک صحنه آشنا مدام تکرار میشود: بهجای همدلی با کسی که ضربه خورده یا فکرکردن به راهحلهای جمعی، به طعنه پناه میبریم و از لغزش یا بدبیاری دیگران، آرامشی لحظهای میگیریم.
بعضیها شکستِ یک چهره معروف را «فرونشاندن تب عدالت» میبینند؛ انگار جهان موقتاً منصف شده است. این رفتار نه صرفاً شوخی و تکهپرانی، که محصول فشارهای ممتد، امیدهای به تعویقافتاده و سازوکارهایی است که پلتفرمها به آن پاداش میدهند.
برای فهم ماجرا دو مفهوم کلیدی به کار میآید. اول «دگرغمشادی»؛ یعنی لذت کوتاه از دیدن ناکامی دیگران. وقتی مسیرهای پیشرفت بسته و ناکامی طولانی میشود، روان دنبال مُسکن فوری میگردد. شکست «دیگری موفق» تهدید به عزتنفس را موقتاً خنثی میکند و این حس را میدهد که «تراز دنیا برابر شد».
دوم «محرومیت نسبی»؛ یعنی رنجی که از مقایسه میآید، نه لزوماً از فقر مطلق. وقتی آدمها احساس میکنند چیزی که «حق طبیعی»شان بوده از آنها دریغ شده است. حتی اگر وضع مادیشان تغییری نکرده باشد، احساس بیعدالتی شدت میگیرد. در اقتصاد ناپایدار و آینده مبهم، این رنج مقایسهای بیشتر میشود: یکجا تسکین موقتی «او بدتر است»، جایی دیگر خشم «چرا او توانست و ما نه؟».
نمونه نزدیک: کیمیا علیزاده و میدانِ قضاوت عمومی
هر بار که مسیر حرفهای یا تصمیم مهاجرت یک چهره شناختهشده به خبر تبدیل میشود، شبکهها به میدان داوری جمعی بدل میشوند. درباره کیمیا علیزاده، همان تکواندوکاری که با مدال برنز «ریو» نامش در تاریخ ورزش ثبت شد، موجهای پیدرپی واکنشها را دیدهایم: او از محدودیتها گفت، از ایران جدا شد، یک دوره زیر پرچم تیم پناهندگان جنگید و بعد تابعیتی دیگر گرفت. هر پیچِ این مسیر، سیلی از طعنه، دلسردی یا تشفی را به راه انداخت: تحقیر مقصد، رابطه او با همسرش، برجستهکردن لغزشهای ورزشی، و شادی از هر نشانه ناکامی. زیر این واکنشها همان منطق آشنا کار میکرد: برای بسیاری «رفتن» رؤیایی دور از دسترس است؛ پس شکست «دیگری رفته» مثل یک مُسکن عمل میکند و فشارِ مقایسه را موقتاً پایین میآورد. همین الگو در مورد برخی دیگر از بازیگران سرشناس سینما و ورزشکاران ملی تکرار شد. کسانی که همه با نامهای آنها اشنا هستیم.

شبکههای اجتماعی این چرخه را تشدید میکنند. الگوریتمها هیجان منفی را بالا میکشند؛ محتوای خشمآلود بیشتر دیده میشود، طعنه هنجار میشود و مرزهای همدلی عقب مینشیند. وقتی پاداش روانی فوری با پاداش الگوریتمی همجهت میشود، ترکدادن عادت سختتر میشود. در نتیجه، زبانِ روزمره ما بهتدریج تغییر میکند: جملات کوتاه، قضاوتهای تند، و تمایل به «افشا» بهجای «فهم».
در سوی دیگر، مقایسههای فرامرزی هم برای تسکین بهکار میآید و هم برای سوزاندن. گاهی شبکهها پر میشود از «ما تنها نیستیم، آنجا هم اوضاع خراب است»؛ این نسخه سبکدرد است. امّا همان مقایسهها وقتی به پرونده مهاجرت یا موفقیت همسایهها میرسد، کارکرد معکوس پیدا میکند: «چرا آنها راه پیدا کردند و ما نه؟» و همانجا آتش خشم و طعنه بلند میشود. این نوسان دائمی بین «حسرت» و «نفرت»، سوخت عاطفی بسیاری از واکنشهای آنی ماست.
این چرخه هزینه اجتماعی دارد: فرسایش اعتماد. وقتی قاعده بازی به «مجموع صفر» نزدیک میشود، یعنی برد دیگری، باخت من تلقی میشود، همکاری فرو میریزد. سرمایه اجتماعی ساییده میشود و جامعه بهجای سازماندهی برای بهبود، انرژیاش را صرف داوریهای لحظهای میکند. نتیجه، تابآوری کمتر در بحرانها و کوچکشدن تخیل جمعی است: ما بهجای تصورِ راهحلهای نهادی، مدام همان مناسکِ تسکین را تکرار میکنیم.
در چنین وضعی، موعظه اخلاقی بهتنهایی کار زیادی پیش نمیبرد. کسی که دسترسی منصفانه به فرصت ندارد، با شنیدنِ «مهربان باش» حالش بهتر نمیشود. نسخه مؤثر باید هم «مسیر پیشرفت منصفانه» را واقعیتر کند، هم چرخه پاداش به هیجان منفی را بشکند. به زبان ساده، اگر در ایران «امکان» دوباره معنای داخلی پیدا نکند، زبان طعنه و تشفی هم کم نمیشود.
چه میشود کرد؟ راههای عملی برای ترمیم
اول، قواعد رقابت باید شفاف، قابل پیشبینی و عادلانه باشد؛ از مدرسه و دانشگاه تا استخدام و ارتقای شغلی و میادین ورزشی. احساس «نتیجه از قبل معلوم است» همان جایی است که دگرغمشادی ریشه میگیرد. دوم، شبکههای همکاری محلی باید تقویت شوند؛ کنشهای جمعی کوچک که به زندگی روزمره نتیجه میدهند، تجربه «برد مشترک» میسازند و جای تشفی از شکستِ دیگری را میگیرند. سوم، پلتفرمها (و البته کاربران) باید در برابر طعمههای الگوریتمی مقاومت کنند: کندکردن چرخه خشم با تأخیر در بازنشر، دیدنِ منبع، و پرهیز از انگزنی. چهارم، سواد رسانهایِ کاربردی لازم است؛ نه بهعنوان درس اخلاق، بلکه بهعنوان تکنیک زندگی دیجیتال: تشخیص «هیجانِ قابلسوءاستفاده»، و تمرین خاموشکردن اعلانهایی که ما را به سمت داوریِ سریع میکشد.
نکته آخر اینکه نقد دگرغمشادی بهمعنای «طبعاً بدطینت بودن» مردم نیست. بیشتر ما وقتی در مضیقهای طولانی گیر میکنیم، به مُسکنها آویزان میشویم. اما همانقدر که مضیقه «فردی» تجربه میشود، «نهادی» هم ساخته میشود. اگر راههای رسمی پیشرفت و اعتراض بسته باشد، پلتفرمها به میدانِ تخلیه بدل میشوند و زبان، خشنتر میشود. راه برونرفت از این چرخه هم از اخلاق فردی میگذرد و هم در اخلاق جمعی و نهادهای قابلاعتماد تثبیت میشود: جایی که همکاری سود دارد، اعتماد میروید و «امکان» دوباره در داخل معنا پیدا میکند.
در پایان، اگر میخواهیم فضای عمومیمان از «تسکینِ تلخ» فاصله بگیرد، باید به دو سطح همزمان فکر کنیم: سطح «عادت» (آنچه هر روز مینویسیم و بازنشر میکنیم) و سطح «ساختار» (قواعد عادلانهای که امید را معنادار میکند). بدون دومی، اولی دوام ندارد؛ و بدون اولی، دومی مطالبه نمیشود. شاید اولین قدمِ عملی، ساده باشد: هر بار که وسوسه میشویم از لغزشِ دیگری خوشحال شویم، از خودمان بپرسیم: «این تشفی چه چیزی را در من تسکین میدهد که در ساختارها ناتمام مانده است؟» پاسخِ صادقانه به همین سؤال، گاهی آغازِ تغییر است.
حضور و سخنرانی احمد الشرع، رییسجمهوری دوره انتقالی سوریه، در مجمع عمومی سازمان ملل با بازتاب گسترده در نیویورک همراه بود.
او با تاکید بر تغییر نقش سوریه در معادلات منطقهای گفت: «سوریه به فرصتی برای صلح منطقه تبدیل شده است.»
گفتوگو با شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل
روحالله رحیمپور، تحلیلگر سیاسی، گفت: «سخنان مسعود پزشکیان را میتوان نسخهای ملایمتر و دیپلماتیکتر از مواضع تند سهشنبه علی خامنهای دانست؛ با این تفاوت که در موضوع مذاکره با آمریکا، جایی که خامنهای با صراحت مخالفت کرد، پزشکیان هیچ موضعی نگرفت.»