وزیران خارجه گروه هفت و نماینده عالی اتحادیه اروپا در بیانیهای مشترک با استقبال از بازگشت تحریمهای سازمان ملل علیه جمهوری اسلامی تاکید کردند همه اعضای سازمان ملل موظفاند این تحریمها را بهسرعت اجرا و بهطور کامل رعایت کنند.
گفتوگو با حسین علیزاده، دیپلمات پیشین و تحلیلگر مسائل بینالملل

مایکل آیزنشتات، تحلیلگر ارشد امور نظامی و امنیتی، در مقالهای نوشت هر چند برخی مقامهای جمهوری اسلامی از لزوم تغییر دکترین هستهای و ساخت بمب اتمی سخن گفتهاند اما دستکم هفت دلیل وجود دارد که میتواند تهران را از تحقق این هدف بازدارد.
این مقاله در شماره ماه اکتبر مجله «سروایول» (Survival) انتشارات راتلج منتشر شد.
آیزنشتات با اشاره به تحولات اخیر برنامه هستهای جمهوری اسلامی و واکنش احتمالی تهران به آن نوشت: «نخست آنکه ایران در وضعیت آسیبپذیرتری قرار دارد، در حالی که اسرائیل نسبت به هر زمان دیگری در دهههای اخیر مصممتر است و آمادگی بیشتری برای پذیرش ریسک دارد.»
او افزود دستگاه اطلاعاتی اسرائیل همچنان حضور قدرتمندی در ایران دارد که شواهد آن را میتوان در «کارزار ظاهرا ادامهدار خرابکاری» مشاهده کرد. از این رو، اسرائیل و آمریکا احتمالا از هرگونه تلاش جمهوری اسلامی برای گریز هستهای آگاه خواهند شد و برای خنثی کردن آن اقدام خواهند کرد.
این تحلیلگر سومین چالش پیش روی حکومت ایران را از دست رفتن سامانههای پدافند هوایی در جریان جنگ اخیر دانست و تاکید کرد که تهران «در حال حاضر توان جایگزینی آنها را ندارد».
در روزهای اخیر، فعال شدن مکانیسم ماشه و بازگشت تحریمهای بینالمللی به تشدید لفاظیها و تهدیدات مقامهای جمهوری اسلامی دامن زده است و شماری از آنها خواستار خروج تهران از معاهده منع اشاعه تسلیحات هستهای (انپیتی) و ساخت بمب اتمی شدهاند.
این در حالی است که وزیران امور خارجه گروه هفت و نماینده عالی اتحادیه اروپا، ۹ مهر در بیانیهای مشترک از تهران خواستند بلافاصله گفتوگوهای هستهای با واشینگتن را از سر بگیرد.
خرابکاری خارجی، نارضایتی داخلی، عدم بازدارندگی
آیزنشتات در ادامه مقاله خود نوشت چهارمین بحران تهران در مسیر حرکت به سوی ساخت بمب اتمی این است که «زرادخانه هستهای نوپای ایران میتواند در برابر خرابکاری سرویسهای اطلاعاتی خارجی یا انحراف از سوی دشمنان داخلی آسیبپذیر باشد».
او افزود: «پنجم آنکه داشتن بمب هستهای لزوما مانع حملات اسرائیل و ایالات متحده نخواهد شد؛ همانگونه که زرادخانههای هستهای آمریکا و اسرائیل نیز مانع از حملات ایران نشدهاند.»
این تحلیلگر همچنین به تشدید تحریمها و وخامت اوضاع اقتصادی در ایران اشاره کرد و گفت جمهوری اسلامی بهشدت نیازمند رفع تحریمهاست و این امر تنها از طریق دستیابی به یک توافق هستهای جدید با ایالات متحده ممکن خواهد بود.
آیزنشتات هفتمین و آخرین دلیل را نارضایتی فزاینده شهروندان ایران از حکومت دانست و تاکید کرد جنگ ۱۲ روزه «ناکارآمدی نظامی» جمهوری اسلامی را آشکار کرد و این موضوع اکنون به نگرانیهای امنیتی در میان مسئولان دامن زده است.
در این مقاله آمده است: «این رژیم از مشروعیت مردمی برخوردار نیست و وارد آمدن ضربات نظامی شدیدتر میتواند زمینهساز خیزشهای داخلی شود که بقای آن را به خطر بیندازد.»
ششم مهر، خبرگزاری رویترز به نقل از چهار مقام جمهوری اسلامی و دو منبع آگاه گزارش داد رهبران حکومت ایران در پی «بنبست هستهای»، با «بحرانی وجودی» دست و پنجه نرم میکنند.
رویترز نوشت بهدنبال عدم پیشرفت در گفتوگوهای هستهای، انزوای اقتصادی ایران و خشم عمومی تشدید خواهد شد اما پذیرش خواستههای غرب نیز میتواند به «شکاف در ساختار حاکمیت و عقبنشینی از باورهای ایدئولوژیک نظام» منجر شود.
تمرکز حکومت به بقای خود معطوف شده است
آیزنشتات در انتهای مقاله خود نوشت هرچند تهران ممکن است برای گرفتن انتقام از شکست خود در جنگ ۱۲ روزه، به ساخت سلاح هستهای وسوسه شود اما چشمانداز موفقیت در این مسیر به هیچ وجه قطعی و تضمینشده نیست.
در این مطلب آمده است: «جنگ اخیر بهگونهای بنیادین بر معادلات روانی در تهران اثر گذاشته و تمرکز حکومت را به پیشگیری از تهدیدهای داخلیِ بالقوه علیه ثبات و بقای خود معطوف ساخته است.»
او افزود اسرائیل برای حفظ مزیت راهبردی خود پس از جنگ اخیر ناگزیر است «معماری اطلاعاتی مورد نیاز برای شناسایی بهموقع هرگونه گریز [هستهای] احتمالی را تداوم ببخشد و توانمندیهای لازم بهمنظور پشتیبانی از اقدامات پنهانی یا حملات نظامی [به ایران] را حفظ کند.»
نیروی دریایی اسرائیل چند قایق از «کاروان صمود» در مسیر غزه را توقیف و سرنشینان آنها را به یکی از بنادر این کشور منتقل کرد. گفتوگو با حسن هاشميان، تحلیلگر جهان عرب

در روزهای اخیر فضای جنگ در رسانهها به چشم میخورد؛ سؤال این است که این فضا تا چه اندازه واقعیت دارد؟ آیا واقعاً احتمال بازگشت به جنگ وجود دارد یا صرفاً فضاسازی رسانهای است؟
با توجه به شواهدی همچون نقلوانتقال هواپیماهای سوخترسان آمریکایی به منطقه و اظهارات فرماندهان و مقامات اسرائیلی و جمهوری اسلامی و نیز با اتکا به اصول و منطق جنگ، به نظرم احتمال وقوع جنگ واقعی و جدی است. تنها مسئلهای که باقی میماند زمان آغاز آن است؛ اظهارات برخی فرماندهان سپاه که میگویند «جنگ نمیشود» نباید چندان مطمئن تلقی شود، چون قبل از جنگ ۱۲ روزه نیز چنین اظهاراتی مطرح شد و کاملاً نادرست از آب درآمد.
برای درک زمان احتمالی آغاز جنگ باید سه پرسش اصلی را پاسخ دهیم: ۱) چرا طرفین بخواهند با هم وارد جنگ شوند؟ ۲) چقدر واقعاً برای جنگ آماده میشوند؟ ۳) چه زمانی میخواهند وارد درگیری شوند؟ پاسخ به این پرسشها روشن میکند که اسرائیل و جمهوری اسلامی تا چه حد و چه زمانی ممکن است دوباره درگیر جنگ شوند.
قواعد کلی جنگ روشن است: جنگ زمانی آغاز میشود که دیپلماسی و مذاکره برای حل اختلافات ناکام بماند و یک یا هر دو طرف حاضر به پذیرفتن وضعیت موجود نباشند یا آن را به زیان خود بدانند. اگر این قاعده را مبنا قرار دهیم، احتمال جنگ میان اسرائیل و جمهوری اسلامی قابل توجیه و حتی حتمی به نظر میرسد.
دلایل این استدلال چنیناند:
• جمهوری اسلامی رسماً و علناً نابودی اسرائیل را پیگیری میکند؛ جامعه بینالملل جمهوری اسلامی را مشکوک میداند که اهداف هستهایاش نظامی است و همچنین در افزایش برد و قدرت موشکهایش فعال است و مذاکرات بینالمللی برای متوقف ساختن این روند موفق نبوده است.
از دید اسرائیل، این شرایط منطق لازم برای آغاز یک عملیات نظامی پیشدستانه را فراهم میآورد زیرا اگر مذاکرات نتوانستهاند برنامه هستهای و موشکی ایران را متوقف کنند، اسرائیل ممکن است نتیجه بگیرد که تنها گزینه پیشگیری، حمله نظامی است تا در آینده دیر نشود یعنی پیش از آنکه جمهوری اسلامی به سلاح هستهای مجهز شده و آن را بر موشکهایی با بردِ کافی سوار کند.
به عبارت دیگر، استدلال اسرائیل این است که از آنجا که جمهوری اسلامی در صدد کسب توان هستهای و افزایش قابلیتهای موشکی است، و چون مذاکرات غربیها (اروپا و آمریکا) نیز شکست خورده، اسرائیل ممکن است به این نتیجه برسد که خود باید این روند را متوقف کند. برخی تحلیلگران حتی بر این باورند که هدف اسرائیل فراتر از نابودی برنامه هستهای و موشکی جمهوری اسلامی است و ممکن است به سرنگونی رژیم نیز بیندیشد، زیرا از منظر بسیاری از نخبگان اسرائیلی، باقی ماندن جمهوری اسلامی حتی تضعیفشده به معنای بازگشت تهدید در زمانی دیگر است، بهویژه اگر شرایط بینالمللی تغییر کند و تحریمها لغو شود.
از سوی جمهوری اسلامی نیز انگیزهای قوی برای ادامه برنامه موشکی و هستهای وجود دارد؛ موشکهای بالستیک قوی و برد بالا تنها ابزار مؤثری به شمار میروند که جمهوری اسلامی در برابر اسرائیل دارد. بنابر این، جمهوری اسلامی بالقوه به سمت افزایش تولید و تنوع موشکها خواهد رفت. گزارشها و گمانهزنیها حاکی از آن است که پس از جنگ دوازدهروزه، تخصیص بودجه اضافی برای افزایش توان موشکی سپاه صورت گرفته است. تجربه جنگ پیشین نشان داد که اسرائیل در جریان آن مواجه با حملات موشکی قابلتوجهی شد و از منظر نظامی منطقی است که اسرائیل اجازه ندهد ذخایر موشکی و توان تولید جمهوری اسلامی بهسرعت افزایش یابد.
در نتیجه، از منظر نظامی اسرائیل دو گزینه عمده دارد: بهصورت فعال تولید و انبارسازی موشکها را با خرابکاری یا حملات هوایی هدف قرار دهد، و آمادهسازی و تقویت شدید سامانههای دفاعی را در دستور کار قرار دهد. هر دو مسیر هزینهها و محدودیتهای فنی و تدارکاتی دارند؛ مثلاً تامین موشکهای پدافندی پیچیده و گرانقیمت محدودیتهای ویژه خود را دارد. بنابر این یک رقابت تسلیحاتیِ نامرئی میان سپاه از یک سو و آمریکا و اسرائیل از سوی دیگر وجود دارد: سپاه میکوشد موشکهای بیشتر و قویتری بسازد تا از سامانههای دفاعی اسرائیل عبور کنند، و طرف مقابل میکوشد ذخایر دفاع موشکی خود را تقویت کند و آماده حمله متقابل شد.
این رقابت میتواند دلیل نزدیکبودن جنگ باشد، زیرا هر دو طرف در حال سرعتبخشیدن به آمادهسازیهای خود هستند و سؤال اصلی این است که کدام طرف زودتر و با چه ارزیابیای تصمیم به اقدام نظامی میگیرد.

برخی تحولات ممکن است زمان آغاز جنگ را جلو بیندازند یا به تاخیر بیندازند:
• پایان جنگ در غزه: اگر جنگ غزه خاتمه یابد، توان نظامی و منابع اسرائیل آزاد خواهد شد و ظرفیت اقدام علیه جمهوری اسلامی افزایش مییابد. همچنین خروج حماس (بهعنوان نیابتی برای ایران) از معادله منطقهای توان جمهوری اسلامی را کاهش میدهد.
• بازگشت تحریمها: بازگشت تحریمهای بینالمللی علیه جمهوری اسلامی نیز از لحاظ سیاسی اسرائیل را در موقعیت بهتری قرار میدهد و از منظر اقتصادی نیز فشارها را بر جمهوری اسلامی تشدید میکند؛ این موضوع میتواند توان مالی و تدارکاتی جمهوری اسلامی را برای تأمین مخارج احتمالی جنگ کاهش دهد.
در عین حال، اسرائیل ممکن است بخواهد تأثیر همین تحریمها را ببیند و بههمین دلیل حمله را به تاخیر اندازد. اما از سوی دیگر اگر روند تولید موشکهای جمهوری اسلامی نگرانکننده شود، اسرائیل ممکن است حمله را جلو بیندازد. این تصمیمگیری تابع ملاحظات متعدد از جمله هماهنگی با آمریکا و ارزیابی از وضعیت داخلی و بینالمللی است.
نشانههای آمادهسازی برای درگیری
چند نشانه از هر دو طرف قابل ردیابی است که دلالت بر آمادهسازی برای درگیری دارد:
• انتقال تعدادی هواپیمای سوخترسان آمریکایی به منطقه، از جمله به قطر؛ از منظر عملیاتی این حرکت را میتوان نشانهای از آمادگی برای عملیاتهای بزرگ هوایی دانست. این هواپیماها معمولاً برای انجام عملیاتهای دوربرد و پشتیبانی از جنگندهها ضروریاند.
• افزایش بازدیدهای عالیترین فرماندهان نظامی جمهوری اسلامی از یگانها و قرارگاههای عملیاتی مخصوصاً در جنوب و حوالی تنگه هرمز؛ اینگونه بازدیدها معمولاً با آمادهسازیهای عملیاتی همزمان است.
در نهایت میتوان گفت که احتمال وقوع جنگ میان اسرائیل و جمهوری اسلامی جدی است. دلایل اصلی این احتمال عبارتاند از: تعارض بنیادین اهداف امنیتی اسرائیل و جمهوری اسلامی، عدمموفقیت ابزار دیپلماتیک در متوقفکردن برنامههای هستهای و موشکی جمهوری اسلامی، و روند آمادهسازیهای نظامی طرفین. زمان آغاز درگیری هنوز مشخص نیست و به مجموعهای از متغیرها از جمله سرعت توسعه موشکی جمهوری اسلامی ، ارزیابی اسرائیل از هزینه و فایده حمله، تصمیمات و همکاریهای ایالات متحده، و تأثیرات اقتصادی و سیاسی بازگشت تحریمها بستگی دارد.
حسن هاشمیان، تحلیلگر جهان عرب، در ارزیابی واکنش احتمالی حماس به طرح دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، برای پایان دادن به جنگ غزه گفت: «به نظر میرسد پاسخ حماس، یک بله مشروط باشد؛ یعنی پذیرش کلیت طرح همراه با شروط و توضیحاتی که برای حفظ مواضع و منافعش ضروری میداند.»

در ادبیات عامیانه فارسی، مثلی هست که میگوید: «اسبهای درشکه وقتی به سربالایی میرسند و کار سخت میشود، به جان هم میافتند و همدیگر را گاز میگیرند». این دقیقاً توصیف وضعیت فعلی مسئولان جمهوری اسلامی است.
مقامات ارشد جمهوری اسلامی در مواجهه با بازگشت تحریمها و بحرانهای روبهگسترش، بهجای پذیرش مسئولیت، به متهم کردن یکدیگر روی آوردهاند.
از روز شنبه که تحریمهای سازمان ملل بازگشته، بسیاری از چهرههای برجسته نظام، از روحانی و احمدینژاد گرفته تا سعید جلیلی، درگیریهای لفظی و رسانهای را شدت بخشیدهاند.
این افراد، همچون فرزندانی که پدر در حال احتضار خود را احاطه کردهاند و در کنار بستر مرگ او بر سر ارث و میراث نزاع میکنند، بهدنبال کنار زدن رقبای احتمالی برای کسب قدرت در دوران پساخامنهای هستند.
افزایش علنی تنشها و دعواها میان مسئولان ارشد جمهوری اسلامی، نشانهای کلاسیک از فروپاشی حکومتهای دیکتاتوری است. در نظریات علوم سیاسی، شکاف در رأس حاکمیت یکی از مهمترین عوامل ساختاری در سقوط چنین رژیمهایی است و اکنون این شکاف در جمهوری اسلامی بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است.
این وضعیت ناشی از شکستهای پیاپی نظام در عرصههای مختلف است. مسئولان صرفاً میکوشند مسئولیتها را به گردن دیگری بیندازند. نمونهاش را در دنیای فوتبال میتوان دید. وقتی تیمی پیروز است، همه خود را در آن پیروزی شریک میدانند؛ اما وقتی شکستها تکرار میشود، اختلاف و بحران گریبانگیر تیم میشود. جمهوری اسلامی نیز اکنون مانند تیمی است که بارها و بارها باخته و بهجای راهحل، دچار درگیری درونی شده است.
جمهوری اسلامی در لبنان شکست خورده، حزبالله در آستانه فروپاشی است، حماس به پایان راه رسیده، بشار اسد سقوط کرده، خود جمهوری اسلامی هدف حمله قرار گرفته و فرماندهان سپاه یکی پس از دیگری کشته شدهاند.
تحریمهای بینالمللی بازگشته و «محور مقاومت» که روزگاری با افتخار تا مدیترانه را در سیطره خود میدانست، اکنون در حال فروپاشی است. روزگاری فرماندهان سپاه با غرور از «رسیدن به سواحل مدیترانه» سخن میگفتند؛ اما امروز تمام آن رجزخوانیها با ضربات ترامپ و نتانیاهو بر باد رفته است.
در چنین شرایطی، دیگر از «انسجام» درونی حکومت خبری نیست. علی خامنهای بارها بر لزوم همبستگی و وحدت تاکید کرده، اما چهرههای جمهوری اسلامی دیگر به فرمان او گردن نمینهند. بسیاری از آنها علناً یا در لفافه، سیاستهای او را عامل اصلی این بحرانها معرفی میکنند.
در فضای مجازی و شبکههای اجتماعی نیز این انتقادات بیسابقه است؛ از مقامات سابق تا وزیران و نمایندگان، بسیاری سیاستهای کلان رهبر را زیر سوال بردهاند. این شکاف و دودستگی، بیش از آنکه ناشی از اختلافنظر صرف باشد، حاصل تغییر اساسی در محیط داخلی، منطقهای و بینالمللی پیرامون جمهوری اسلامی است.
در داخل کشور، اکثریت مردم دیگر سبک زندگی تحمیلی جمهوری اسلامی را نمیپذیرند. در منطقه، رژیم شکستهای متعددی را تجربه کرده است. در عرصه جهانی نیز، جمهوری اسلامی با ائتلافی سیاسی و اقتصادی به رهبری آمریکا و اروپا مواجه شده و تحریمهای سازمان ملل بازگشته است.
خامنهای دیگر توان کنترل جامعه و حتی نهادهای زیرمجموعه خود را ندارد. مثلاً در موضوع «حجاب اجباری» با وجود تاکید مکرر رهبر، نه دستگاهها توان اجرایش را دارند و نه جامعه آن را میپذیرد. این ناتوانی در اعمال خواست رهبر، گویای ضعف شدید ساختار قدرت در جمهوری اسلامی است.
در خصوص واکنش به بازگشت تحریمها نیز، حکومت به «فلج تصمیمگیری» دچار شده است. برخی پیشنهاد خروج از انپیتی و حتی تولید سلاح هستهای را میدهند، اما هیچیک از این تهدیدها عملی نشده است؛ چرا که حکومت میداند چنین اقداماتی احتمال حمله مستقیم اسرائیل یا آمریکا را افزایش میدهد.
همه اینها نشان از آن دارند که جمهوری اسلامی، با وجود لفاظیهای پیشین، اکنون جرئت اجرای آنها را ندارد. نمونهاش را میتوان در سرنوشت قاسم سلیمانی دید. رجزخوانیهای بدون پشتوانه، نه تنها سودی ندارد بلکه میتواند به فاجعهای مرگبار برای نظام ختم شود. امروز، همانها که تا دیروز از بستن تنگه هرمز، خروج از انپیتی و پایان همکاری با آژانس سخن میگفتند، سکوت کردهاند؛ زیرا نظام از تبعات آن هراسان است.
بازگشت تحریمها، وضعیت اقتصادی را نیز به مرز فروپاشی رسانده است. نرخ دلار در بازار آزاد از ۱۱۴ هزار تومان عبور کرده و به احتمال زیاد، در روزهای آینده نیز افزایش خواهد یافت. مردم دیگر به جمهوری اسلامی اعتماد و اعتقاد ندارند؛ نه از نظر اجتماعی، نه اقتصادی، نه سیاسی و نه امنیتی.
اختلافات میان مسئولان نیز به سطوح عالی رسیده است. بین خامنهای، عراقچی، پزشکیان، روحانی، جلیلی و احمدینژاد، شکاف عمیقی شکل گرفته است.
در حالی که برخی خواستار مذاکره هستند، برخی دیگر اصرار بر ایستادگی دارند. حتی سفر پزشکیان به نیویورک برای مذاکره با آمریکاییها نیز با سخنرانی ناگهانی خامنهای و موضعگیری او علیه توافق، بینتیجه ماند.
نکته قابل توجه آنجاست که این تردید در تصمیمگیری و ناتوانی در مدیریت بحران، دقیقاً همان چیزی است که در ادبیات سیاسی بهعنوان یکی از مهمترین نشانههای سقوط قریبالوقوع یک حکومت دیکتاتوری شناخته میشود.
در ۴۷ سال گذشته، هیچگاه نشانههای زوال و فروپاشی جمهوری اسلامی تا این اندازه آشکار نبوده است.
مردم در انتظار پایان این رژیم هستند، و در درون نظام، رقابت برای جانشینی خامنهای آغاز شده است. چهرههایی مثل روحانی، احمدینژاد و جلیلی فعالتر شدهاند و تلاش میکنند در صورت مرگ خامنهای، خود را بهعنوان ناجی نظام معرفی کنند. غافل از اینکه جامعه دیگر به آنها هم اعتمادی ندارد و اگر خامنهای نباشد، بعید است مردم به نظام اجازه بقا بدهند.
چه بسا خامنهای پیشدستی کند و برخی از این افراد را منزوی یا محاکمه کند، همانطور که با هاشمی رفسنجانی برخورد شد.
در نهایت، جمهوری اسلامی نه در موضع قدرت، بلکه در وضعیت «تردید، انزوا و بنبست» قرار دارد. حکومتی که روزی میخواست به مدیترانه برسد، حالا در درون مرزهای خود هم امنیت ندارد و در تصمیمگیریهای حیاتی، دچار فلج کامل شده است. این، آشکارترین نشانه پایان یک نظام دیکتاتوری است.