وزیر دفاع پیشین اسرائیل: فعالیتهای جمهوری اسلامی در ماههای اخیر نگرانکننده است
آویگدور لیبرمن، وزیر دفاع پیشین اسرائیل، هشدار داد فعالیتهای نظامی و هستهای جمهوری اسلامی در ماههای اخیر تصویری بسیار نگرانکننده از احتمال وقوع یک جنگ دیگر ارائه میدهد.
احمد علمالهدی، نماینده خامنهای در خراسان رضوی گفت: «مسئله فرزندآوری و اهمیت ازدواج نه تنها یک دغدغه اجتماعی و اقتصادی نیست، بلکه ارتباط مستقیم با ظهور امام زمان و تشکیل جامعه جهانی مهدوی دارد.»
او افزود: «اگر جمعیت جوان کاهش یابد، ظرفیت جامعه مهدوی در آینده آسیب میبیند.»
ناهید نفیسی، رییس انجمن بیماریهای سینه ایران، اعلام کرد هر ۴۰ دقیقه یک زن در ایران به سرطان پستان مبتلا میشود که از این تعداد ۱۵ درصد سابقه خانوادگی دارند و سایر موارد بهدلیل سبک زندگی و سایر عوامل بروز میکنند.
نفیسی شنبه ۱۲ مهر در کنفرانس علمی جراحی پیشرفته سینه هشدار داد با ادامه روند فعلی ابتلا به سرطان پستان در ایران، تا سال ۱۴۰۹ تعداد مبتلایان دوبرابر خواهد شد.
او نحوه رسیدگی به بیماران پس از تشخیص سرطان را عاملی تعیین کننده در روند درمان دانست و گفت: «سرطان سینه بهعنوان شایعترین سرطان در میان زنان، بهطور خاموش رشد میکند.»
نفیسی همچنین به پیشرفتهای اخیر در درمان سرطان پستان اشاره کرد و افزود: «امروزه با استفاده از دستگاههای نوین میتوان تومورهای سرطانی را کوچک و سپس بیماران را برای شیمیدرمانی و سایر مراحل درمان آماده کرد.»
این همایش همزمان با ماه اکتبر که ماه جهانی آگاهیبخشی درباره سرطان پستان است، برگزار شد.
میانگین سن ابتلا به سرطان پستان در ایران رو به کاهش گذاشته و نرخ رشد سالانه این بیماری نیز بهطور چشمگیری در حال افزایش است.
میانگین سن ابتلا در ایران حدود ۱۰ سال کمتر از کشورهای غربی و پنج تا هفت سال بیشتر از کشورهای آفریقایی است.
حدود یکپنجم بیماران ایرانی زیر ۴۰ سال سن دارند، در حالی که این رقم در کشورهای غربی تنها چهار تا پنج درصد است.
شایعترین بازه سنی ابتلا به سرطان پستان در ایران بین ۴۵ تا ۵۵ سال است، در حالی که در بسیاری از کشورهای دیگر، بیشترین موارد ابتلا در گروه سنی ۵۵ تا ۶۵ سال گزارش شده است.
زنان با سابقه ابتلا به سرطان پستان از ۳۰ سالگی و سایر زنان از ۴۰ سالگی باید تستهای دورهای غربالگری این بیماری را انجام دهند.
نقش استرس و تغذیه نامناسب در ابتلا به سرطان پستان
رییس انجمن بیماریهای سینه در ادامه اظهارات خود گفت در ایران تنها ۱۵ درصد مبتلایان سابقه خانوادگی یا ژنتیکی دارند و ۸۵ درصد دیگر به علت سبک زندگی در معرض خطر هستند.
نفیسی «تغذیه نامناسب و مصرف فستفود، کمتحرکی، تاخیر در فرزندآوری، دوری از غذای خانگی، استرس و شرایط محیطی نامساعد» را از مهمترین عوامل بروز سرطان پستان در زنان برشمرد.
او تاکید کرد: «سرطان سینه تنها مختص بانوان نیست؛ برخی آقایان نیز با مشکل بزرگی سینه مواجه هستند که نیاز به بررسی تخصصی دارد.»
مهرماه ۱۴۰۳، رامین صرامیفروشانی، رییس پژوهشکده سرطان معتمد جهاد دانشگاهی، اعلام کرد شایعترین سرطان در میان زنان سرطان پستان است و سالانه بیش از ۱۶ هزار زن در ایران به این بیماری مبتلا میشوند.
دیماه سال گذشته نیز علیرضا زالی، رییس دانشگاه علوم پزشکی «بهشتی»، با بیان اینکه از هر هشت زن ایرانی یک یا دو نفر در معرض ابتلا به سرطان پستان هستند، گفت: «بسیاری از مبتلایان زمانی به مراکز درمانی مراجعه میکنند که بیماری در وضعیت پیشرفته است.»
بر اساس آخرین آمارها، سالانه حدود ۱۴ تا ۱۵ هزار زن در ایران به این سرطان مبتلا میشوند. سالانه حدود چهار هزار زن نیز در اثر سرطان سینه جان خود را از دست میدهند.
عزیز نصیرزاده، وزیر دفاع جمهوری اسلامی در یک برنامه تلویزیونی گفت: «مرتب میگویند حمله خواهد شد تا جامعه دچار معضل شود، تورم افزایش یابد و ثبات اقتصادی از بین برود اما مردم حواسشان به این جنگ شناختی باشد.»
او ادامه داد: «اگر جنگی تحمیل شود، وظیفه ما نظامیهاست دفاع کنیم و برایش آمادگی کامل داریم.»
علاءالدین بروجردی، عضو کمیسیون امنیت ملی مجلس گفت: «راه مذاکره هیچگاه بسته نبوده اما فقدان صداقت در رفتار آمریکا مانع اصلی است.»
او افزود: «آمریکاییها با حمله نظامی پلهای پشت سر خود را تخریب کردهاند لذا اعتمادسازی مجدد، نیازمند اقدامات عملی و محسوس از سوی طرف مقابل است.»
کافه و قهوهخانه در ایران فقط مکانهایی برای نوشیدن قهوه نیستند. آنها «نهادهای اجتماعی»اند که در هر دوره، قواعد تعامل، مرزبندیهای طبقاتی و شیوههای مصرف فرهنگی را بازتاب داده و بازتولید کردهاند.
از قهوهخانههای سنتیِ محل گفتوگو و مذاکره تا کافههای زنجیرهای و تخصصیِ امروز که همزمان «محل کار»، «استودیو تولید محتوا» و «نماد سبک زندگی» شدهاند، میتوان خطی پیوسته اما پرپیچوخم را دنبال کرد. خطی که به ما نشان میدهد چگونه مصرف نوشیدنیها به زبان مشترک تمایز اجتماعی، هویت نسلها و اقتصاد توجه بدل شده است.
از فضای گفتوگو تا حوزه عمومی
در روایت تاریخی، قهوهخانه محل گعده، نقل، بازی و حتی چانهزنیهای تجاری بود. این فضاها، به تعبیر یورگن هابرماس، جامعهشناس، فیلسوف و نظریهپرداز اجتماعی، نوعی «حوزه عمومی» محلی میساختند. جایی که افراد از طبقات اجتماعی متفاوت، میتوانستند درباره امور سیاسی و اجتماعی گفتوگو کنند.
با ورود قهوه به اروپا و جایگزینی کافه بهجای میخانه برای اهل قلم و دانشگاه، «عقلانیت گفتوگویی» و پرهیز از مستی، قهوه را به نماد فرهیختگی تبدیل کرد اما فراگیری مصرف، این سرمایه نمادین را بهتدریج فرسوده ساخت: قهوه از نشانه تمایز به «سوخت» کارگران و کارمندان بدل شد: کافئین برای بیدار ماندن و نظم کارخانهای.
از منظر بوردیویی (پییر بوردیو، جامعهشناس و مردمشناس فرانسوی)، نوشیدنیها حامل «سرمایه نمادین» و «ذائقه»اند.
در قرن بیستم، کافه رفتن به بخشی از سبک زندگی غربی تبدیل شد و شرکتهای زنجیرهای این ذائقه را بستهبندی و استاندارد کردند.
لوگو، موسیقی، بو و چیدمان، تجربهای یکدست ساخت که مصرفکننده در هر شهر جهان بتواند همان حس را دریافت کند.
در آغاز قرن ۲۱، با ظهور «اقتصاد خلاق» و «کارِ بیمکان»، کافه بار دیگر منزلت یافت: جایی میان خانه و محل کار که رِی اُلدنبرگ، جامعهشناس شهری آمریکایی، آن را «سومین مکان» مینامد: نه خانه و نه اداره اما محل شریان شبکههای اجتماعی و ارتباطات شغلی.
استارباکس و مشابههایش «بودن در کافه» را به خود یک هویت تبدیل کردند و لیوان کاغذی و نام روی آن، نشانهای از تعلق به جهانی بودن و تحرک طبقاتی شد.
در ایران، کافهها در دهههای اخیر بر بستری خاص رشد کردند: ممنوعیت الکل، کمبود فضاهای عمومیِ کمهزینه و نیاز نسلهای جوان به «حریم نیمهعمومی» برای معاشرت.
کافهها بخشی از خلأ «تفریح حلال» را پر کردند و همزمان میدان تمرین فردیت شدند: انتخاب دانه، روش دمآوری، ابزار مخصوص و حتی واژگان تخصصی، به مصرفکننده امکان تمایز داد و این تمایز نهفقط اقتصادی که فرهنگی است: «دانستن» و «سفارش دادن درست» به قیمت و مکان ترجیح داده میشود.
افزون بر این، کافهها برای بسیاری از زنان و اقلیتها در سبک زندگی، فضایی امنتر نسبت به خیابان یا میخانه فرضیاند؛ جایی که امکان «دیدن و دیده شدن» با کمترین برچسب فراهم است؛ هرچند کنترل اجتماعی و نگاههای هنجارساز همچنان حضور دارند.
کار در کافه: رهایی یا خودانضباطی؟
کافههای امروز ایران فقط محل گفتوگو و قرار نیستند. آنها «دفتر سیّار» بسیاری از فریلنسرها، دانشجویان و کارکنان دورکار شدهاند.
برق، اینترنت و صدای محیطیِ قابل پیشبینی، کافه را به محیطی ظاهرا رها از کنترل بوروکراتیک بدل میکند اما این رهایی با نوعی «خودانضباطی» همراه است: هر لیوان قهوه، خریدِ زمان و میز است؛ هر ساعت نشستن، فشار نانوشتهای برای بهرهوری میآورد.
در این معنا، کافه یک «کارخانه نرم» است که در آن کنترل از بیرون به درون منتقل شده: انگیزش، برنامهریزی شخصی و برندینگ فردی. لپتاپ باز و فنجان کنارش، نه فقط ابزار کار که صحنه نمایش حرفهگرایی است.
در فقدان احزاب قدرتمند و فضاهای رسمی مشارکت، کافهها گاه به زیستجهانهای کوچک مقاومت بدل میشوند: گفتوگوهای بیسر و صدای سیاسی، شبکهسازیهای مدنی یا حتی انتخاب منوهایی که با ذائقه غالب رسمی فاصله دارد.
این مقاومتها آشکارا سیاسی نیستند اما «زیستسیاست سبک زندگی» را پی میگیرند: حق انتخاب، بدن سالم، زیبایی، موسیقی و زمانِ خودمختار.
همین جاست که اثر ممنوعیت الکل هم دیده میشود: بازار کافه رونق میگیرد و تنوع نوشیدنیها (از اسپشیالتی تا ماچا) افزایش مییابد؛ چون رقابت بر سر «تمایز بیخطر» شکل میگیرد. تمایزی که فروش را بالا میبرد و همزمان حس مشارکت در جهان مدرن را تغذیه میکند.
خطر پیروی کورکورانه از ترند
اما مسأله اصلی، همانطور که اشاره شد، «دنبالهروی بیچونوچرای ترندها»ست. وضعیتی که در آن الگوریتمها ذائقه را میسازند نه برعکس.
در چنین نظمی، مصرف ماچا یا قهوه تخصصی، گاهی بیش از آنکه انتخابی آگاهانه باشد، پاسخ به پاداشهای فوریِ لایک و دیدهشدن است.
این چرخه میتواند به «مصرف نمایشی» و «اضطرابِ عقبماندن» دامن بزند: هر هفته ابزار تازه، هر ماه مزه تازه، هر فصل دکور تازه اما معنا و پیوند اجتماعیِ پایدار کمتر.
در برابر این جریان، راهحل نه «انکار کافه» که «سواد مصرف» است: آگاهی از تاریخ و حقوق کارِ زنجیرههای جهانی، اثرات زیست محیطی و نسبت بدن با کافئین؛ و البته بازاندیشی در اینکه چرا و چگونه از کافه بهعنوان فضای عمومی استفاده میکنیم.
ماچا و اقتصاد توجه؛ یک نوشیدنی «سبز» که میفروشد
ظهور ماچا در ایران را باید در منطق «اقتصاد توجه» و «زیباییشناسی پلتفرمها» فهمید.
ماچا در اصل چایِ ساییدهای است که قرنها در آیینهای بودایی برای هوشیاری، تمرکز و مدیتیشن بهکار میرفت اما در چرخه امروزِ «جستوجوی الگوهای شرقی»، ترکیبی از ذهنآگاهی، سمزدایی و مینیمالیسم است به یک نشانه سبک زندگی تبدیل شده است.
جذابیتش فقط طعم نیست؛ آیین آمادهسازی با چاسِن، رنگ سبز «فتوژنیک» و قصه معنوی پشت آن، تمام مؤلفههای لازم برای اقتصادِ توجه را دارد.
در همین منطق، کافهها (در ایران نیز بهواسطه نبود الکل و نیاز به «سومین مکان») ماچا را کنار قهوه تخصصی میچینند تا هویتِ سالمزیستِ جهانی را بستهبندی کنند: نوشیدنی بهانه است، «اجرا»ی تعلق و تمایز مهم است. از لیوان شفاف و میز چوبی تا هشتگهای سلامتی.
خطر اما وقتی است که این گرایش به «اورینتالیسمِ سبک» و دنبالهروی الگوریتمی تقلیل یابد و مزهها و ابزارها مدام عوض شوند، بیآنکه پیوند اجتماعیِ پایداری شکل بگیرد.
راهِ بهتر، نه انکار کافه یا ماچا، بلکه «سواد مصرف» است: درک ریشههای آیینی و مسیر تجاریسازی، سنجش نفع واقعی برای بدن و استفاده از کافه بهعنوان زیرساخت گفتوگو و مشارکت. جایی که نوشیدنی، چه ماچا چه قهوه، آینه انتخابِ آگاهانه باشد نه صرفا ویترین یک ترند گذرا.
کافه و قهوهخانه در ایران آینهای از شهریّت معاصرند: تلاقی تمایز و برابری، نمایش و خلوت، کار و تفریح، محلی بودن و جهانی شدن.
قهوه و ماچا به خودی خود نه خوباند و نه بد. آنچه اهمیت دارد منطق اجتماعیِ پنهان پشت شیوههای مصرف آنهاست. اگر این فضاها به تقویت گفتوگو، کاهش طردشدگی و افزایش حقِ مالکیت شهروندان بر زمان و بدنشان کمک کنند، آنگاه از سطح «ترند» فراتر میروند و به زیرساخت نرم جامعه مدنی بدل میشوند.
و اگر صرفا به ویترینهای الگوریتمی برای مصرف نمایشی تقلیل یابند، همانقدر که پرزرقوبرق هستند، شکننده هم خواهند بود.
انتخاب با ماست که کافه را چگونه «زندگی» کنیم.
لیبرمن که از مخالفان بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، به شمار میرود، شنبه ۱۲ مهر در حساب ایکس خود نوشت اسرائیل جمهوری اسلامی را مانند «حیوانی زخمی» رها کرد و این خطرناکترین وضعیت ممکن است.
او از فعالیت عوامل وابسته به جمهوری اسلامی در زمینه خرید فناوری و تجهیزات پهپادی و موشکی، رزمایشهای نظامی در غرب و شرق ایران و اعدام چندین شهروند به اتهام جاسوسی برای اسرائیل و انتساب این اتهام به دهها تن دیگر بهعنوان بخشی از فعالیتهای نگرانکننده دو ماه اخیر تهران نام برد.
لیبرمن همچنین به گزارشهای اخیر از آزمایش موشکی در تهران استناد کرد و گزارش رسانههای غربی درباره بازسازی سایتهای هستهای و حفاری، ساخت تونل و فعالیتهای تازه در سایت نطنز را از دیگر عوامل نگرانکننده برشمرد.
به گفته وزیر دفاع پیشین اسرائیل، این موارد در کنار فعالسازی مکانیسم ماشه، واقعیتهایی آشکار و برگرفته از «اطلاعات علنی» محسوب میشوند و باید اسرائیل را به این نتیجه برسانند که «ایرانیها نه دنبال جایزه نوبل صلح، که خواهان انتقام هستند».
لیبرمن پیشتر نیز دور بعدی رویارویی اسرائیل با جمهوری اسلامی را اجتنابناپذیر خوانده و هشدار داده بود درگیری با جمهوری اسلامی پایان نیافته و کسانی که چنین تصوری دارند، در اشتباه هستند.
اسرائیل ۲۳ خرداد با آغاز کارزاری بیسابقه، تاسیسات هستهای و نظامی در ایران را هدف حملات هوایی قرار داد که به جنگ ۱۲ روزه مشهور شد.
در آن زمان اسرائیل اعلام کرد هدف از این عملیات، جلوگیری از پیشرفت برنامههای تسلیحاتی جمهوری اسلامی و مقابله با طرح تهران برای نابودی اسرائیل است.
در مقابل، حکومت ایران بیش از ۵۰۰ موشک بالستیک و هزار و ۱۰۰ پهپاد انتحاری به سوی اسرائیل شلیک کرد.
وزیر دفاع پیشین اسرائیل بار دیگر نسبت به تکرار این درگیری هشدار داد و گفت درباره این موضوع، مساله نه «اگر»، بلکه «چه زمانی» است.
لیبرمن با انتقاد از رویکرد نتانیاهو افزود دولت اسرائیل در حمله هفتم اکتبر حماس «غافلگیر شد» و نباید اجازه داد چنین وضعیتی دوباره تکرار شود.
در هفتههای گذشته شماری از رسانههای غربی گزارش دادند تنشهای عمیق و راهبردی میان اسرائیل و جمهوری اسلامی همچنان حلنشده باقی مانده و خطر از سرگیری درگیریها در حال افزایش است.