دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، گفت: «حماس باید خلع سلاح شود، در غیر این صورت ما آن را خلع سلاح خواهیم کرد و این کار سریع و شاید بهصورت خشونتآمیز انجام شود.» گفتوگو با شکریا برادوست، پژوهشگر امنیت بینالملل و سیاست خارجی

در حالیکه جامعه جهانی برای دستیابی به اهداف توسعه پایدار سازمان ملل تا سال ۲۰۳۰ تلاش میکند، ایران با مجموعهای از بحرانهای محیط زیستی و ساختاری دستوپنجه نرم میکند که آینده کشور را در ابعاد گوناگون تهدید میکند.
از تحلیل رفتن منابع آبی و خشک شدن تالابها گرفته تا ناپایداری شهرها، فرسودگی زیرساختها و اقتصاد وابسته به منابع فسیلی، نشانههایی روشن از الگوی توسعهای ناپایدار است که حاصل دههها سیاستگذاری کوتاهمدت و تصمیمهای واکنشی و غیر علمی به شمار میرود.
بحران آب؛ ورشکستگی سرزمین
ایران امروز در آستانه «ورشکستگی آبی» قرار دارد؛ اصطلاحی که کارشناسان برای توصیف وضعیتی به کار میبرند که در آن مصرف آب بسیار بیشتر از توان تجدید منابع تجدیدپذیر است. در دهههای اخیر، برداشت بیرویه از سفرههای زیرزمینی، سدسازیهای متعدد بدون ارزیابی اثرات محیط زیستی، و پروژههای انتقال آب بینحوضهای و کشاورزی نامتوازن با سودای خودکفایی، چنان فشاری بر منابع آبی کشور وارد کرده که بیش از ۵۰۰ دشت ایران با افت شدید سطح آب و فرونشست زمین مواجه شدهاند. فرونشست- که کارشناسان آن را «زلزله خاموش» نیز مینامند- در مناطقی چون ورامین، اصفهان و دشت مشهد به چندین برابر میانگین جهانی رسیده و زیرساختهای جادهای، خطوط انتقال نیرو، گاز، آب و ساختمانها را تهدید میکند.
صدها روستا در مناطق مرکزی و شرقی کشور با کمبود یا نبود آب آشامیدنی سالم روبهرو شدهاند و مهاجرتهای اقلیمی در حال گسترش است. بحران آب امروز نهتنها تهدیدی برای کشاورزی و امنیت غذایی، بلکه خطری برای پایداری اجتماعی و امنیت ملی است.
تغییرات اقلیمی و نبود برنامه ملی
ایران از جمله کشورهای بهشدت آسیبپذیر در برابر تغییرات اقلیمی است. افزایش میانگین دما، کاهش بارشهای برف، خشکسالیهای طولانیمدت و گسترش طوفانهای گردوغبار در غرب و جنوب شرق کشور، شواهدی آشکار از این تغییرات است. با وجود این، ایران همچنان فاقد یک برنامه ملی سازگاری با تغییر اقلیم است.
ارتباط محدود با نهادهای علمی بینالمللی مانند هیات بین دولتی تغییر اقلیم (IPCC)، کمبود دسترسی به دادههای دقیق اقلیمی، و نگاه واکنشی به جای برنامهریزی بلندمدت، موجب شده ظرفیت کشور برای مقابله با پیامدهای تغییر اقلیم کاهش یابد. در حالیکه بسیاری از کشورها با سرمایهگذاری در فناوریهای نو مانند کشاورزی هوشمند یا سیستمهای پیشبینی سیلاب و خشکسالی، مسیر سازگاری را در پیش گرفتهاند، سیاستهای ایران همچنان متمرکز بر اقدامات مقطعی و ناپایدار است.
شهرهای ناپایدار؛ از کلانشهر تا بحران زیستپذیری
ایران در پنجاه سال گذشته یکی از سریعترین نرخهای شهرنشینی را در جهان تجربه کرده است. اما این رشد سریع، بدون زیرساختهای لازم و بدون سیاستگذاری منسجم، به پیدایش کلانشهرهایی ناپایدار انجامیده است. تهران، مشهد، اصفهان و اهواز، هر یک با چالشهای مشابهی روبهرو هستند: آلودگی شدید هوا، کمبود خدمات عمومی، فرسودگی بافت شهری و گسترش حاشیهنشینی.
در نبود مدیریت شهری کارآمد، سیاستها به سمت پروژههای پرهزینه و نمایشی سوق یافتهاند، نه به سمت ایجاد شهرهای تابآور و زیستپذیر. این روند سبب شده تا کیفیت زندگی شهری در ایران در مقایسه با شاخصهای جهانی بهطور چشمگیری پایین باشد و تابآوری شهرها در برابر بلایای طبیعی چون زلزله و سیل کاهش یابد.

اقتصاد ناپایدار؛ وابستگی به منابع فسیلی و کشاورزی پرمصرف
الگوی اقتصادی ایران همچنان بر پایه استخراج و مصرف بیرویه منابع طبیعی و انرژیهای فسیلی استوار است؛ الگویی که نهتنها بهرهوری منابع را کاهش داده، بلکه پایداری محیط زیستی و امنیت اقتصادی کشور را نیز به خطر انداخته است. بخش کشاورزی، با وجود سهمی ناچیز در تولید ناخالص داخلی، بیش از ۹۰ درصد از منابع آبی کشور را مصرف میکند؛ آنهم عمدتاً برای کشت محصولات آببر نظیر برنج، هندوانه و پسته در مناطق خشک و کمآب. استمرار این سیاستها، در کنار نظام یارانهای ناکارآمد در حوزه انرژی و آب، مصرف بیرویه و ناعادلانه منابع را تشویق کرده و به تخریب خاک، افت آبهای زیرزمینی و افزایش تنشهای محیط زیستی منجر شده است.اتکای زیاد به نفت و گاز، ضمن تشدید آلودگیهای هوا و انتشار گازهای گلخانهای، مانع از شکلگیری گذار واقعی به سمت اقتصاد سبز و انرژیهای پاک شده است.
ایران بر خلاف بسیاری از کشورهای منطقه، همچنان فاقد یک استراتژی جامع و الزامآور برای توسعه انرژیهای تجدیدپذیر است. تداوم این وضعیت، نهتنها موجب عقبماندگی فناورانه، که عاملی بازدارنده در مسیر تحقق توسعه پایدار و عدالت بیننسلی خواهد بود.
ریشه بحرانها؛ ضعف در حکمرانی
مشکلات کنونی ایران بیش از آنکه ناشی از کمبود منابع طبیعی باشند، ریشه در ضعفهای ساختاری نظام حکمرانی دارند. طی دهههای اخیر، تصمیمگیریهای غیرعلمی و کوتاهمدت، کنار گذاشتن نهادهای مدنی و کارشناسی از فرآیند سیاستگذاری، و تمرکز افراطی بر رشد اقتصادی سریع بدون توجه به ظرفیتهای محیط زیستی و اجتماعی، موجب شده است تا توان مدیریتی کشور در مسیر تحقق توسعه پایدار تضعیف شود. این ضعف ساختاری باعث شده سیاستها غالباً واکنشی، بخشی و ناپیوسته باشند و در نتیجه، بحرانهای محیط زیستی و اجتماعی نهتنها کاهش نیابند، بلکه در گذر زمان تشدید شوند.
در حالیکه بسیاری از کشورها با منابع محدود توانستهاند از طریق شفافیت، مشارکت مردمی و استفاده از دانش بومی به توسعه پایدار دست یابند، در ایران همچنان نگاه متمرکز و پروژهمحور بر تصمیمسازیها حاکم است.
دوراهی؛ پایداری یا فروپاشی
توسعه پایدار در ایران دیگر یک گزینه اختیاری نیست؛ بلکه ضرورتی حیاتی برای بقا و امنیت ملی است. تداوم روند کنونی ـ از خشکشدن تالابها و فرونشست زمین تا آلودگی هوا، مهاجرتهای اقلیمی و گسترش نابرابریها ـ بنیانهای زیستی، اقتصادی و انسانی کشور را بهشدت تهدید میکند.
عبور از این بحران نیازمند بازنگری در الگوی توسعه است؛ نخست با مدیریت پایدار منابع آب، توقف برداشتهای بیرویه، احیای آبخوانها و اصلاح الگوی کشت میتوان از ورشکستگی آبی جلوگیری کرد. تدوین برنامهای جامع برای سازگاری با تغییرات اقلیمی، حفاظت از اکوسیستمها و تالابها، بازآفرینی بافتهای شهری فرسوده و توسعه حملونقل عمومی، تابآوری محیطی و شهری را افزایش میدهد. اصلاح ساختار اقتصادی با کاهش وابستگی به انرژی فسیلی، سرمایهگذاری در انرژیهای تجدیدپذیر و بهینهسازی مصرف منابع، مسیر گذار به توسعهای سبز و پایدار را هموار میکند.
نجات ایران از چرخه ناپایداری، تنها با عزم ملی و مشارکت حقیقی جامعه مدنی ممکن است؛ بازگشت به اصول توسعه پایدار و بازیابی حکمرانی محیط زیستی، راه ساختن آیندهای پایدار و عادلانه برای همه است.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، دوشنبه در شرمالشیخ گفت: «تحریمهای سنگینی علیه ایران اعمال شده و در مقطعی آنها خواهند خواست این تحریمها برداشته شود؛ آن زمان، زمان صلح خواهد بود.» گفتوگو با فرشته پزشک، کارشناس روابط بینالملل و مئیر جاودانفر، تحلیلگر مسائل اسرائیل

ناصر تقوایی از نسل درخشانی بود که حول و حوش سالهای ۱۳۱۹ و ۱۳۲۰ به دنیا آمد و سینما و ادبیات ایران را در دهه چهل خورشیدی دگرگون کرد.
او به همراه جمعی از دیگر فیلمسازان ایرانی نظیر داریوش مهرجويی، سهراب شهید ثالث، امیر نادری، مسعود کیمیائی، پرویز کیمیاوی، علی حاتمی و بهرام بیضائی در اواخر دهه چهل و اوایل دهه پنجاه موجی از فیلمهای متفاوت را رقم زدند که بعدتر به عنوان «موج نوی سینمای ایران» لقب گرفت و تحسین شد. هر کدام از این فیلمسازان راههای متفاوتی را در پیش گرفتند و در واقع هر کدام تنها سبک و سیاق خاص خودشان را نمایندگی کردند، با این حال تاثیر کار آنها در کنار هم سینمای ایران را به کل دگرگون کرد. در این میان تقوایی از خاصترینشان بود که با آن که روز مرگش با دومین سالگرد قتل داریوش مهرجویی یکی شد، در نه گفتن و سرخم نکردن در برابر حکومت - و در نتیجه فیلم نساختن و کمکار شدن برای سالهای طولانی- با بهرام بیضائی همسان شد.
از ابراهیم گلستان تا موج نوی فرانسه
ناصر تقوایی در گروه فنی فیلم «خشت و آئینه» ساخته ابراهیم گلستان (۱۳۴۴) کار کرد و تحت تاثیر این فیلمساز متفاوت قرار گرفت تا آنجا که اولین فیلم بلند تقوایی- «آرامش در حضور دیگران»- در سبک و سیاق به خشت و آئینه بیش از هر فیلم ایرانی دیگری پهلو میزند.
از طرفی تقوایی عضو کانون فیلم شد و در آنجا به تماشای فیلمهای موج نوی سینمای فرانسه نشست؛ فیلمهایی که بسیار بر او تاثیر گذاشتند و بخشی از سبک و سیاق کار او را رقم زدند، از فضای ضد قصه و گسترش عرضی تا کار روی سایه/روشنهای هر تصویر(از جمله سکانس عشقبازی معروف آغاز فیلم آرامش در حضور دیگران که ادای دینی است آشکار به «هیروشیما، عشق من» ساخته آلن رنه).
آرامشی که در حضور دیگران میسر نشد
آرامش در حضور دیگران (۱۳۴۹) بر اساس داستان غلامحسین ساعدی، فیلم تلخ و غریبی است که بسیار جلوتر از زمانش حرکت میکند و و حالا با فاصله، چون نگین درخشانی در سینمای ایران میدرخشد.
فیلم در یک خانه آغاز میشود و غالب فیلم هم در همین مکان میگذرد. دوربین در مکانهای مختلف این خانه رخنه میکند و به طرز غریبی به ما گوشزد میکند تنها یک ناظر است. فیلم به طرز جذابی هیچکس را محکوم نمیکند و دوربین تنها ناظری است نگران که احوال نهچندان خوشایند شخصیتهای گوناگون فیلم را به نظاره مینشیند و با ما قسمت میکند و به شیوه هنر مدرن، از هر نوع نتیجهگیری میپرهیزد.
فیلم تنها روایتگر برشی است از زندگی روزمره که حالا بر حسب اتفاق در این برهه خاص، دو مرگ هم اتفاق میافتد. اما این وقایع تکاندهنده هم بخشی از «روزمرهگی» جامعهای است که مهمترین مشکلش تقابلی است ریشهای: تقابل سنت و مدرنیته. فیلم از ابتدا این خانه را به مثابه ایران فرض میگیرد (دلیل توقیف چند ساله فیلم در زمان ساخت) و شخصیتهایش -خواه ناخواه- به نمایندگانی از طیفهای مختلف جامعه بدل میشوند که در تنگنای تقابل سنت و مدرنیته گرفتار آمدهاند.

تقابل نگاه سرهنگ با نوع زندگی دو دخترش، روایتگر تقابل سنت و مدرنیته در دو نسل است، اما فیلم که در اوج آزادیهای جنسی غرب -در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد میلادی و نه غرب بسته امروز- ساخته شده، در عین حال به تقابل زندگی غربی با جامعه ایرانی هم میپردازد و به طرز عجیبی -شاید پیشگویانه؛ هشت سال پیش از وقوع انقلاب- به ما میگوید که جامعه سنتی ایران، در این تقابل جانب سنت را خواهد گرفت (دو خواهر در برابر زندگی آزاد جنسی به سبک غرب آن روزگار، در واقع سرنوشت مشابهی مییابند: هر دو آن را رد میکنند، یکی با خودکشی و دیگری با ازدواج).
تقوایی داستاننویس
ناصر تقوایی اما وجه دیگری هم دارد که در همان اواخر دهه چهل شکوفا شد: داستاننویسی. او یک مجموعه داستان شگفتانگیز با نام «تابستان همانسال؛ هشت قصه پیوسته» در سال ۱۳۴۸ منتشر کرد که پس از انقلاب به دلیل مضمونش اجازه تجدید چاپ پیدا نکرد و تقوایی هم بعدها با جدیتر شدن فیلمسازی، مجموعه داستان دیگری منتشر نکرد، اما همین یک کتاب کافی است تا با جهان ویژه و نثر خاص خودش، خود را به عنوان یکی از استعدادهای قابل ستایش ادبیات ایران تثبیت کند، هرچند این کتاب و وجه داستاننویس تقوایی غالباً از نظرها پنهان مانده یا زیر سایه فیلمسازی پر قدرتش فراموش شده است.
زمان چون مومی در دستان نویسنده در حال رفت و آمد است، بی آن که خالق اثر لزوماً بخواهد این رفت و آمد زمان و مفهوم گذشته/ حال/ آینده را در این داستانها بکاود: هر سه زمان در یک نقطه به هم رسیدهاند و اهمیت و ارزش خود را از دست دادهاند، چرا که راوی اصلی [نویسنده] در حال روایت احوال راویای است که سبکی تحمل ناپذیر هستی را به تمامی در حال زیستن است و در دایرهای بسته، شب را روز میکند و روز را شب: «رفته بودم تو فکر آدمی که همه راههای مردن را میرود، بیشتر راههای سخت را به خیال آسانی و باز یاری نمیکند و بعد بخت بی خبر میآيد سراغش و همین جور صاف و ساده کلکش کنده میشود.»
دایی جان ناپلئون و نبض مردم
اما جدای از فیلم روشنفکرانهای چون آرامش در حضور دیگران (و داستان تابستان همانسال که باز مخاطب خاص را در نظر دارد)، تقوایی در دهه پنجاه به مخاطب عامتری هم نظر کرد: استفاده از ستارگانی چون بهروز وثوقی و سعید راد در دو فیلم بعدیاش- صادق کُرده (۱۳۵۰) و نفرین (۱۳۵۲)- و بعد دایی جان ناپلئون (۱۳۵۴)، معروفترین و موفقترین سریال تاریخ ایران.
رضا قطبی، رئیس تلویزیون ملی که خود کتاب ایرج پزشکزاد را خوانده بود، ساخت آن را به تقوایی پیشنهاد کرد و به این ترتیب کار یکی از به یادماندنیترین سریالهای تاریخ ایران آغاز شد. تنها سه روز مانده به آغاز فیلمبرداری، عزتالله انتظامی و علی نصیریان به تقوایی گفتند که به دلیل گرفتاری در فیلمی دیگر نمیتوانند برای بازی در نقش آقاجان و دایی جان به او بپیوندند و در نتیجه تقوایی به نصرت کریمی تلفن کرد و او هم ضمن پذیرفتن نقش آقاجان (در حالی که دلش میخواست نقش مشقاسم را بازی کند؛ نقش پرویز فنیزاده) در راه یافتن بخشی از بازیگران باتجربه در تئاتر -از جمله غلامحسین نقشینه در نقش دایی جان- همیاری و همفکری کرد و به این ترتیب تیمی از بازیگران شگفتانگیز این سریال رقم خورد که در واقع در کنار فیلمنامه درخشان، مهمترین نقطه قوت آن است.
انقلاب و همه نشدنها
وقوع انقلاب با آن که برای یکی دیگر از فیلمسازان موج نوی سینمای ایران خوشایند بود، برای تقوایی- و بیضائی- هیچ نکته مثبتی نداشت؛ برعکس دو فیلمساز طراز اول سینمای ایران را به کمکاری و بعد بیکاری کشاند.
تقوایی در ادامه سنت سریالسازی موفقش، قصد داشت «کوچک جنگلی» را در سال ۱۳۶۲ بسازد، اما پس از مدتی فیلمبرداری، کار به مدیر تولید آن- بهروز افخمی- سپرده شد.
ناخداخورشید (۱۳۶۵) خوشبختانه به ثمر رسید و یوزپلنگ برنزی جشنواره لوکارنو را هم نصیب برد؛ بهترین فیلم تقوایی در دوره پس از انقلاب که بازگشتی است موفقیتآمیز به جنوب- زادگاه تقوایی- که اینجا میزبان برداشت شگفتانگیزی است از داستان ارنست همینگوی.
ای ایران (۱۳۶۸) و کاغذ بیخط (۱۳۸۰) تنها فیلمهای بلند تقوایی در سالهای طولانی بعدی بودند که هر دو حکایت از فیلمساز خستهای داشتند که در اوج نیست و میخواهد علیه محیط اطرافش و محدودیتهای آن بشورد.
او دیگر به انتظار ننشست
تقوایی پس از کاغذ بیخط و به ثمر نرسیدن دو فیلم بعدی و نیمه کاره ماندن آنها (زنگی و رومی در سال ۱۳۸۱ و چای تلخ در سال ۱۳۸۲) از اولین کسانی بود که آشکارا به سانسور و نظارت نه گفت و شجاعانه در برابرش ایستاد. تقوایی با این که هیچ وقت فیلم زیرزمینی نساخت، اما او ناخواسته تئوری سینمای زیرزمینی ایران را شکل داد، زمانی که با جسارت اعلام کرد: «فیلمنامه را کسی میخواند که اصلاً نمیداند سینما چیست... این مصیبتی است که من و دیگر فیلمسازان و نویسندگان به آن دچاریم. ما دشواریهای فرهنگی جامعه خودمان را بهتر از یک سانسورچی میدانیم. در نتیجه دیگر عمرم را تلف نمیکنم و به انتظار هم نمینشینم.»

در کمال شگفتی طرح آتشبس ترامپ برای غزه پیش رفت. گروگانها شب ۲۲ مهرماه را در خانههای خود و نه در تونلهای حماس خوابیدند و در کمال تعجب، از اینفانتینو و گوترش گرفته تا سران عراق و نروژ، به مصر آمدند تا آیندهای تازه را برای خاورمیانه رقم بزنند.
ابری سیاه بر سر توافق شکوفائی
اما جمهوری اسلامی کجا بود؟ جمهوری اسلامی ابر سیاهی بود که قرار بود بر سر پیمان صلح سایه بیفکند. ابری بود که قرار بود نگذارد این توافق به این شکل پیش برود. قرار بود با سلاح هستهای مایه رعب و وحشت کشورهای عرب و مسلمان منطقه شود و نگذارد آنها بهم نزدیک شوند. اینها البته نظرات و صحبتهای دونالد ترامپ است.
ترامپ در چندین نوبت در روز تاریخی امضای آتشبس گفت که اگر به برنامه هستهای ایران حمله نمیشد، این توافق به این شکل هم وجود نمیداشت. اما منظورش چه بود؟ چه چیزی جز ضعف مطلق حماس و بیپناهی نیروهای نیابتی و بیسر و سامانی حوثیهای یمن میتوانست خاورمیانه را در این مسیر قرار دهد؟ امپراطوری منطقهای جمهوری اسلامی فرو ریخت و در آخرین مرحله اسباببازی گران علی خامنهای شکست و روی ویرانههای این چشمانداز، رهبران جهان ایستادند تا برای خاورمیانه آیندهای دیگر تصور کنند.
ترامپ در سخنرانی تاریخی و شدیدا اسرائیلی خود در کنست (مجلس اسرائیل) از نیروهای آشوب و ویرانی و ترور گفت که دههها منطقه را به هم ریخته بودند، اما حالا منزوی و ضعیف شکست خوردهاند، ترامپ گفت همه اینها مدیون عملیات طلوع شیران است. به وضوح پای ایران را وسط کشید و ضعف جمهوری اسلامی را عامل اتحاد منطقه و حرکت به سمت فصل و فردایی دیگر و بهتر نامید. ترامپ به خروج از برجام افتخار کرد. تنها رئیسجمهوری امریکا که هم توافق هستهای را تمام کرد و هم برنامه هستهای را! گفت از آخرین فرصت جهان در برابر جمهوری اسلامی استفاده کرده و دوشادوش اسرائیل، تروریستهای ارشد منطقه را شکست داده است.
ترامپ صلح ۲۱ مهر خاورمیانه را بیارتباط به صلح با ایران دانست. ایرانِ تحت فشار را ناگزیر از آمدن پای میز مذاکره معرفی کرد و گفت توافق با آنها خوب خواهد شد وقتی که آماده مذاکره باشند. ترامپ بخش اعظم موفقیت و پیشرفت صلح را انزوای جمهوری اسلامی معرفی کرد و گفت آنها برای ماندن همه کار میکنند و میدانند یک کار را نباید بکنند: رفتن مجدد به سراغ برنامه هستهای. طرف ایرانی اما از حرفهای ترامپ درباره احتمال صلح و توافق، یا شرط به رسمیت شناختن دولت اسرائیلی ترسیده و در ابلاغیه به رسانهها گوشزد کرده که کنار این اخبار فراموش نکنند تا به مردم بگویند آمریکا در جنگ ۱۲ روزه جان زن و کودک گرفته و حال چطور از صلح میگوید. روشن نیست چرا جمهوری اسلامی مایل نیست این صحبتهای ترامپ مبنی بر احتمال توافق و صلح با ایران بر روحیه مردم تاثیر بگذارد.
اسرائیلیترین آمریکائی
دونالد ترامپ اسرائیلیترین رئیسجمهوری امریکاست. اگر روزی جایی، در گزارشهایی از اختلافات ترامپ و نتانیاهو خواندید، کاش گذرتان به این مقاله بیفتد تا به شما بگویم باور نکنید. به جایش بروید سخنرانی ترامپ در کنست را ببینید. یک ساعت سخنرانی که گاهی از فرط صمیمت و نزدیکی، بیننده را به فکر فرو میبرد که آیا آنچه میبیند تصاویر عمومی است یا به اشتباه شاهد لحظات خصوصی دو خانواده است؟ این سخنرانی نمایش جمعی صمیمی است، با شوخیهای بیپایان، راحتی و همبستگی عمیق که چیزی از جنس همخونی و «دور نینداحتن استخوان هم» است. چه خوشخیالند تحلیلگرانی که بعد از عذرخواهی اسرائیل از قطر نوشته بودند ترامپ ایزنهاوری دیگر است که اسرائیل را سر جای خود نشانده است.
جملات پایانی ترامپ در کنست را هرگز فراموش نکنید: اسرائیل بزرگتر، بهتر و قویتر خواهد شد. در هر کدام از این صفتها دریایی از معنا نهفته است. سال پیش این روزها سینوار زنده بود، روزهای پایانی عمرش بود، و حماس خود را شکستناپذیر میدید. سلامی هم رجز میخواند و فریدون عباسی هم روی قبض و بسط پلوتونیوم کار میکرد. امروز تصورنکردنیها خاطره شده. اسرائیل قرار است بزرگتر و بهتر و قویتر شود و ترامپ در حال رجزخوانی و خاطرهگوئی از تخریب برنامه هستهای ایران، سران نزدیک به سی کشور جهان را دعوت کرده تا مقدمات طرحی را کلید بزنند که هنوز بخش عظیمی از آن ناشناخته است. ناشناخته مثل این سالهای خاورمیانه.

در تمام سالهایی که تقوایی را گهگداری در این محفل و آن مراسم و آن اکران خصوصی میدیدیم، فقط یکبار فرصت شد با او همصحبت شوم.
برای جوانی نوزده بیستساله که من بودم فرصتی بینظیر بود که در اتوبوسی که بهسوی یوش میرفت تا پیکر سیروس طاهباز را برای خاکسپاری ببرد، کنار دست تقوایی نشسته باشم. مردی بود با ذهنی بسیار روشن و روشنفکری که بینیازیش از فیلم ساختن در مخالفت با سانسور تبدیل به مشخصهی اصلیاش شد.
آرامش در غیاب دیگران
تقوایی فیلمسازی است درخشان و آنقدر مهم که با فقط هفت فیلم تاثیری بیانکار در تاریخ سینمای ایران گذاشت. «آرامش در حضور دیگران» شاید بهترین فیلم ناصر تقوایی باشد. فیلمی که گرچه از نظر سینمایی به پختگی ناخدا خورشید یا کاغذ بیخط نیست اما سرشار از خلاقیت است. خلاقیتی در تمام زوایای اثر. فیلمنامه آرامش در حضور دیگران برخلاف جریان سینمای ایران، نه یک کل یکپارچه داستانی که مثل مجموعه داستانی نوشته شده با شخصیتهایی که در داستانهای مختلف مشترکند. کاراکترها گرچه آشنا هستند – دخترانی مدرن، پدری سخت گیر و از کارافتاده، روشنفکرانی درگیر ذهن - اما هرکدام روایتی از خود را تصویر میکنند که با آن تصویر کلیشهای از شخصیتهایشان بهکل متفاوت است.

در کنار این فضای تیره، آمیخته با هم آغوشیهایی تلخ، و دیالوگهایی مثل آن روایت از گوشکردن یه صفحه در هنگام عشقبازی، سکانس اتومبیلسواری شب در این فیلم، یکی از بهترین سکانسهای اکسپرسیونیستی سینمای ایران است. ناصر تقوایی همینطور در این فیلم برای اولینبار اهمیت زاویه دوربین، نورپردازی و تدوین درست را به سینمای ایران آموخت.
روایتی بینقص از داییجان ناپلئون
با اینکه تقوایی آرامش در حضور دیگران و صادق کُرده را در کارنامه داشت اما با سریال داییجان ناپلئون بود که در بین عموم مردم شناخته شد. امروز نمیشود رمان داییجان ناپلئون را خواند بدون اینکه تصاویر سریال و شخصیتهای خلقشده تقوایی را ندید. این سریال یکی از برترین اقتباسهای ادبی تاریخ سینما و تلویزیون ایران در کنار فیلمهایی مثل گاو است. در داییجان ناپلئون با آن لوکیشنهای محدود، بیش از هر اثر دیگری میتوان به طراحی میزانسنهای دقیق تقوایی پی برد. همچنین بازیهای سریال یکی از یکی بهتر هستند.
نوشتن بر کاغذی بیخط
گرچه ناخدا خورشید تحسینشدهترین فیلم تقوایی در سالهای پس از انقلاب است و حتی در جشنواره لوکارنو هم مورد توجه قرار گرفت، اما من «کاغذ بیخط» را شاید به این دلیل که عصاره فیلمسازی تقوایی است بیشتر میپسندم. فیلمی که روایتی نمادپردازانه از زندگی هنرمندانی مثل تقوایی است. نویسندهای خیالپرداز که در چنبره سنتها و از همه مهمتر سانسور جامعه و خانواده قرار دارد. با اینحال تقوایی درست در جاییکه در انتظار فاجعهای تراژیک هستیم، نقطه پایانی بر فیلم میگذارد که روزنهای از امید برای آینده است. سکانس سوزاندن فیلمنامه در شومینه و همینطور آن بخش قصابی ماهی در این فیلم از آن تصاویر ناب سینمایی هستند که فراموش نمیشوند.

در برابر سانسور
تقوایی همه اینها هست و هیچکدام از اینها نیست. او عکاسی درخشان و نویسندهای قوی هم بود. تعدادی نوشته از او منتشر شده و چند نمایشگاه عکس هم داشته گرچه این احتمالا حجم بسیار کمی از اثارش است. در همان سفر یوش تقوایی چندین حلقه عکس گرفت که نمیدانم اصلا جایی منتشر شدهاند یا نه. تقوایی بیش از هرچیز هنرمندی گزیدهکار و سختگیر بود. اگر متن، عوامل، شرایط و بازیگران مطابق میلش نبودند بهکل قید کار را میزد. نمونهاش سریال کوچک جنگلی بود. سریالی که اگر تقوایی براساس فیلمنامه خودش که بعدها منتشر شد میساخت، میتوانست حتی از داییجان ناپلئون هم موفقتر باشد. اما دست آخر پروژه به بهروز افخمی بیتجربه رسید که سوار بر رانت، یکی از پرهزینهترین پروژههای تلویزیونی ایران را تبدیل به اثری متوسط کرد که تنها یادگارش امروز ترانه موسیقی تیتراژش است.
ناصر تقوایی هنرمندی چندوجهی بود که از جنوب آمد. در نفرین و ناخدا خورشید و قصههای کیش به ریشههایش نقب زد. شخصیتهایی مثل ناخدا خوشید، مستر فرهان، صادق کرده و گروهبان مکوندی را خلق کرد. تقوایی آغازگر موج نوی سینما ایران بود. اولین کارگردانی که به سینماگران ایرانی نشان داد، میشود فیلمی در اندازههای جهانی ساخت.
ناصر تقوایی در سینما راهی را آغاز کرد که در سالهای بعد به مهرجویی، نادری، شهیدثالث و کیارستمی رسید. سینمایی فراتر از شناخت آن روز سینماگران ما از جهان. سینمایی سوار بر عناصر روشنفکرانه و درک عمیق از احساس و روابط انسانی.