دیپلماتها و سیبزمینیهای مقدسِ تلآویو

در روزگاری که خاورمیانه هر روز میان آتشبس و آتشگشودن معلق است، یک رستوران کوچک در قلب تلآویو بدل شده به صحنهی تازه دیپلماسی آمریکایی؛ جایی که صلح و سیبزمینی سرخکرده کنار هم سرو میشوند.
ایران اینترنشنال

در روزگاری که خاورمیانه هر روز میان آتشبس و آتشگشودن معلق است، یک رستوران کوچک در قلب تلآویو بدل شده به صحنهی تازه دیپلماسی آمریکایی؛ جایی که صلح و سیبزمینی سرخکرده کنار هم سرو میشوند.

در پی اعتراضات سراسری که با عنوان «نه به پادشاهان» در دهها شهر ایالات متحده برگزار شد، دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، ویدیویی تولیدشده با هوش مصنوعی را در حساب خود در شبکه اجتماعی «تروث سوشال» منتشر کرد.
این ویدیو در مدت کوتاهی به یکی از جنجالیترین نمونههای تبلیغات سیاسی دیجیتال در تاریخ معاصر آمریکا تبدیل شد.
ویدیو «پادشاه ترامپ»
این ویدیو حدود ۱۹ ثانیه است و با فناوری هوش مصنوعی ساخته شده. در آن، رییسجمهوری با تاجی بر سر در یک جت جنگنده پرواز میکند که روی آن نوشته شده «King Trump». جت بر جمعیت معترضان، که پلاکاردهایی با شعار «No Kings» در دست دارند، تودهای از فضولات میریزد.
انتشار این ویدیو درست در زمانی صورت گرفت که اعتراضات سراسری علیه سیاستهای دولت ترامپ در زمینه قدرت اجرایی و تمدید دوره ریاستجمهوری به خیابانها کشیده شده بود.
کاخ سفید بعداً در بیانیهای رسمی اعلام کرد که انتشار این ویدیو بخشی از «استراتژی رسانهای خلاقانه رییسجمهوری» برای ارتباط مستقیم با مردم بوده است.
شمار ویدیوهای هوش مصنوعی ترامپ
روزنامه نیویورک تایمز در گزارشی مفصل نوشت که از اواخر سال ۲۰۲۲ تاکنون، ترامپ دستکم ۶۲ ویدیو یا تصویر تولیدشده با هوش مصنوعی در حساب خود منتشر کرده است.
بر اساس این گزارش، محتوای منتشرشده به چهار دسته تقسیم میشود:
۱۴ مورد حمله به مخالفان سیاسی، از جمله جو بایدن، کاملا هریس و چاک شومر
۱۹ مورد مربوط به تبلیغات انتخاباتی و نمایش کمپین ریاستجمهوری
۷ مورد در حمایت از سیاستها و دستاوردهای دولت
۲۱ مورد تصویرسازی از خود ترامپ در نقشهای نمادین مانند پادشاه، جنگجو، یا برنده جایزه صلح نوبل
در برخی موارد، این تصاویر با هدف شوخی یا طنز منتشر شدهاند، اما در بسیاری دیگر، پیامهای سیاسی و جهتدار را القا کردهاند.
از «ترامپِ غزه» تا «بازداشت اوباما»
در یکی از نمونهها، ترامپ ویدیویی با عنوان «غزه ترامپ» منتشر کرد که غزه پس از جنگ را بهصورت شهری توریستی با مجسمه طلایی او در مرکز نشان میداد. در موردی دیگر، ویدیویی منتشر شد که ظاهراً بازداشت باراک اوباما، رییسجمهوری پیشین ایالات متحده، را نمایش میداد.
به گزارش نیویورک تایمز، برخی از این محتواها با استفاده از ابزارهایی مانند چت جیئیتی و گروک ساخته شدهاند و گاهی از چندین نرمافزار هوش مصنوعی برای تولید همزمان تصویر، صدا و لبخوانی استفاده شده است.
واکنش در کنگره
چند روز پس از جنجال ویدیی «پادشاه ترامپ»، مایک جانسون، رییس مجلس نمایندگان آمریکا، در نشست خبری از ترامپ دفاع کرد و گفت:«این ویدیو نوعی طنز است. رییسجمهوری از رسانههای اجتماعی برای بیان دیدگاههایش استفاده میکند، همانطور که همیشه کرده است.»
اما تنها چند ساعت پس از اظهارات او، جرد ماسکوویتز (Jared Moskowitz)، نماینده دموکرات از ایالت فلوریدا، با انتشار ویدیویی دیگر — باز هم ساختهشده با هوش مصنوعی — به جانسون پاسخ داد.
در این ویدیو، جانسون زیر رگباری از فضولات قرار میگیرد، در حالی که لبخند میزند و حضار در پسزمینه میخندند.
ماسکوویتز در توضیح ویدیو نوشت:«فقط طنز است، آقای رییس!»
او با این جمله، کنایهای مستقیم به گفتههای جانسون زد که از ویدیو ترامپ دفاع کرده بود.
ویدیو ماسکوویتز بهسرعت در شبکههای اجتماعی دستبهدست شد و ظرف چند ساعت میلیونها بار دیده شد. رسانههای آمریکایی نوشتند که این اقدام نشان میدهد فناوری هوش مصنوعی به ابزاری در مناقشات سیاسی روزمره تبدیل شده است؛ از رییسجمهوری تا نمایندگان کنگره.
واکنشها و پیامدها
در پی انتشار این ویدیوها، موجی از واکنشها در رسانههای آمریکا شکل گرفت. برخی از روزنامهها، از جمله واشینگتن پست و پولیتیکو، گزارش دادهاند که کمیتههای تخصصی در حال بررسی احتمال تدوین مقررات محدودکننده برای استفاده از هوش مصنوعی در پیامهای انتخاباتی هستند.
در همین حال، برخی از گروههای حامی آزادی بیان هشدار دادهاند که هرگونه محدودیت میتواند بهانهای برای سانسور سیاسی باشد.
در حالی که بحث بر سر اخلاق، قانون و واقعیت در عصر هوش مصنوعی ادامه دارد، آنچه مسلم است این است که سیاست در آمریکا وارد مرحلهای تازه شده است؛ مرحلهای که در آن، مرز میان طنز، تبلیغ و اطلاعات نادرست بهشدت مبهم شده است.

شهرام مکری که با فیلمهایی چون «ماهی و گربه» و«جنایت بیدقت» در جشنوارههای مختلف نظیر ونیز درخشیده بود، با فیلم تازهاش به نام«خرگوش سیاه، خرگوش سفید» در بخش مسابقه جشنواره لندن حضور دارد.
فیلم که در تاجیکستان ساخته شده، بهعنوان نماینده این کشور در اسکار حضور دارد و در صورت موفقیت در نمایشهای آمریکایی- از جمله جشنواره شیکاگو که این روزها برگزار خواهد شد- میتواند یکی از بختهای ورود به فهرست اولیه فیلمهای منتخب در بخش فیلمهای بینالمللی باشد، جایی که جعفر پناهی با فیلم «یک تصادف ساده» یکی از بختهای اصلی است و دو فیلمساز دیگر ایرانی هم که فیلمهایشان از سوی کانادا و ایران به اسکار فرستاده شده، در همین بخش رقابت خواهند کرد، در حالی که به نظر میرسد در نهایت بخت چندانی نداشته باشند.
فیلم تازه شهرام مکری ادامهای است بر آثار قبلی با همان سبک و سیاق: نماهای بلند(و گاه بسیار بلند که در هر دو بخش اول فیلم بدون قطع روایت میشود)، داستان پیچ در پیچ و تو در تو و روایت دایرهوار که در آن اتفاقات و وقایع به نقطههای قبلی خود باز میگردند.
فیلم شباهتهای زیادی به «ماهی و گربه» دارد و شیوه روایت آنها، دو فیلم را به یکدیگر پیوند میزند، هرچند ماهی و گربه به تمامی قطع ندارد و در یک نما فیلمبرداری شده، اما خرگوش سیاه، خرگوش سفید، از اپیزود سوم به بعد قطع دارد.
مکری درباره این تصمیماش میگوید:«بخش اول و بخش دوم دو داستان مستقل هستند و از داستان سوم دو داستان در دل یکدیگر کات میخورند. در بخش اول و دوم داستان دارد خطی پیش میرود و به محض این که در پایان بخش دوم شلیک اتفاق میافتد، اولین پیچخوردگی داستان شروع میشود که در بخش خرگوشها این داستانها کاملاً در هم تنیده میشود.»
فیلم از نظر پیچیدگیهای داستانی به «هجوم» نزدیکی میشود و حتی این بار از آن فیلم هم پیچیدهتر است، تا آنجا که بخشی از روایت در تماشای بار اول گم میشود و فیلم به تماشای مجدد نیاز دارد.

همه چیز با یک مقدمه آغاز میشود؛ جایی که در یک عتیقه فروشی تپانچهای شلیک میکند و یک نفر میمیرد. در بخش اول با یک زن ایرانی و شوهر تاجیکش روبهرو هستیم که در آن زن که یک از تصادف شدید جان سالم به در برده، به شکل باندپیچی شده ماجراهای پیچیدهای را از سر میگذراند.
در بخش دوم، وارد پشت صحنه یک فیلم میشویم، فیلمی که کارگردان ایرانیاش شهرام نام دارد و در یکی دو صحنه هم خود مکری دیده میشود. اما مردی(با بازی بابک کریمی) که حالا در چهلمین تجربهاش در سینما حضور دارد، نگران رخ دادن یک فاجعه تلخ در طول فیلمبرداری است که همه چیز در آن با یک تپانچه در ارتباط قرار میگیرد؛ همان تپانچهای که در سریال «هزاردستان» ساخته علی حاتمی با آن شلیک کرده بودند و حالا در این فیلم در حال بازسازی آن صحنه هستند.
حالا داستانها به نوعی با هزاردستان و تاریخ پیوند میخورد و هر دو داستان زن و شوهر و فیلمبرداری، در اپیزودهای بعدی به موازات هم پیش میروند در حالی که زمان - به عنوان مهمترین دغدغه فیلمساز- کاملاً به هم میریزد و مفهوم گذشته، حال و آینده معنای خود را از دست میدهد. به مانند ماهی و گربه، در یک نما، از حال به گذشته میرویم و ناگهان از آینده سر در میآوریم، بدون این که قطعی در نما رخ داده باشد.
استراتژی تکرار باز در این فیلم مکری هم دیده میشود و یک واقعه را گاه چند بار از چند زاویه میبینیم، زمانی که یک شخصیت در حال حرکت حتی با کمی قبل یا بعد خودش روبهرو میشود و این جاست که مایه اصلی دیگر فیلم- دوگانگی- رخ مینمایاند.
بابک کریمی نقش یک ایتالیایی را هم بازی میکند که گاه این دو شخصیت ایرانی و ایتالیایی -که در واقع یک نفر هستند- رو در روی هم قرار میگیرند و نقطه ارتباط آنها تپانچهای است که با خود آوردهاند و این تپانچه هم قصه اول(قصه زن و شوهر) و هم قصه دوم( فیلمبرداری) را به هم متصل و سرنوشت روایت را روشن خواهد کرد.
از طرفی این دوگانگی در دو خرگوش سیاه و سفید معنا پیدا میکند، دو خرگوشی که معناهای استعاری داستانهای فیلم را تصویرسازی میکنند و وجوه روانی پیچیده شخصیتها را شکل میدهند.

از سوی دیگر فیلمهای مکری همگی به نوعی درباره سینما هستند و وجوه گوناگونی از دنیای سینما را بازتاب میدهند. حضور سینما اگر در «اشکان، انگشتر متبرک و چند داستان دیگر» و «ماهی و گربه» به شکل مفهومی و کلی بود، حالا «جنایت بیدقت» و «خرگوش سیاه، خرگوش سفید»، به شکل مستقیم با سینما پیوند میخورد: جنایت بیدقت با فیلم گوزنها و فیلم تازه با سریال هزاردستان.
از طرفی نمایش فیلم در جنایت بیدقت، به بازسازی فیلم در خرگوش سیاه، خرگوش سفید رسیده و نمایش پشت صحنه و فیلمبرداری، به بخش مهمی از فیلم تازه بدل شده است؛ فیلمی که در پیچیدگی - و در ارتباط با سینما و فیلمسازی و همینطور مضمون زمان- بسیار به فیلم درخشان دیوید لینچ -امپراتوری درون- شبیه میشود و فیلمساز - شاید به پیروی از این جملات دیوید لینچ که میگوید «مگر همه چیز در زندگی واقعی ما واضح و آشکار است که انتظار دارید در فیلم هم همه چیز واضح باشد؟»- ابایی ندارد که بخشهایی از فیلمش قابل درک نباشد.

با وجود سالها تبلیغات رسمی درباره «همکاری استراتژیک»، آمارهای جدید نشان میدهد تجارت ایران و روسیه بهطور قابل توجهی کاهش یافته و روسیه از فهرست شرکای اصلی تجاری ایران خارج شده است.
فرود عسگری، رییس گمرک ایران، این تغییر را تایید کرد اما رقم دقیق مبادلات در نیمه نخست سال مالی جاری (۲۱ مارس تا ۲۲ سپتامبر) را اعلام نکرد. با این حال، دادههای اتاق بازرگانی ایران نشان میدهد تجارت دوجانبه در پنج ماه نخست سال کمتر از ۱.۱ میلیارد دلار بوده است، معادل تنها ۴.۵ درصد از کل تجارت غیرنفتی ایران.
این در حالی است که دو کشور در سال ۲۰۲۳ توافق کرده بودند مبادلات تجاری سالانه را پس از جنگ اوکراین و تحریمهای غرب به ۴۰ میلیارد دلار برسانند. تجارت ایران و روسیه در سال گذشته حدود ۲.۵ میلیارد دلار بود.
بزرگنماییها
در پی انتشار گزارشهایی مبنی بر سقوط روسیه از فهرست شرکای اصلی تجاری ایران، محمدعلی دهقان، معاون وزیر صمت، اعلام کرد صادرات ایران به روسیه در پنج ماه نخست سال جاری ۳۰ درصد افزایش یافته و «به یک میلیارد دلار نزدیک شده است».
با این حال، آمار اتاق بازرگانی نشان میدهد رقم واقعی کمتر از نصف این مقدار بوده است.
تهران همواره کوشیده روابط خود با مسکو را بهعنوان یک اتحاد عمیق استراتژیک جلوه دهد، اما منتقدان میگویند روسیه به ایران تنها بهعنوان ابزاری در تقابل خود با غرب مینگرد.
محمدجواد ظریف، وزیر امور خارجه پیشین ایران، اخیراً گفته بود روسیه در مذاکرات ایران و غرب «سنگاندازی» میکند و هرگونه بهبود در روابط تهران و غرب را «خط قرمز» خود میداند.
با وجود امضای بیش از صد تفاهمنامه و قرارداد در بخش نفت و گاز، مسکو هیچیک از آنها را اجرایی نکرده و سرمایهگذاریهای وعده دادهشده در زیرساختهای لجستیکی ایران نیز انجام نشده است.
با این حال، دو هفته پیش روسیه «توافق جامع راهبردی» خود با تهران را فعال کرد، توافقی که تمرکز آن بر همکاریهای نظامی و امنیتی است نه تجارت یا سرمایهگذاری.
روسیه در سال ۲۰۱۸، پس از خروج ترامپ از توافق هستهای و بازگشت تحریمهای آمریکا، وعده ۴۰ میلیارد دلار سرمایهگذاری در ایران را داده بود، اما این وعده نیز هرگز تحقق نیافت. چنین توافقهایی بیش از آنکه هدفشان توسعه همکاریهای اقتصادی واقعی باشد، تلاشی برای تشویق تهران به مقاومت در برابر فشارهای غرب و نمایش ظاهری قدرت و عدم انزوا در داخل و خارج است.
کاهش گستردهتر تجارت
بر اساس دادههای گمرک، صادرات غیرنفتی ایران در نیمه نخست سال مالی به حدود ۲۶ میلیارد دلار رسید که نسبت به سال گذشته تغییری نداشته، در حالی که واردات با کاهش ۱۵ درصدی به ۲۸.۳ میلیارد دلار رسیده است.
عراق همچنان دومین بازار صادرات غیرنفتی ایران پس از چین است، اما صادرات به این کشور ۱۲ درصد کاهش یافته و به ۴.۵ میلیارد دلار رسیده که بیشتر شامل مواد غذایی است. اواخر سپتامبر، عراق واردات ۴۴ نوع کالای کشاورزی و دامی را برای حمایت از تولیدکنندگان داخلی خود ممنوع کرد و این تصمیم صادرات ایران را بیش از پیش کاهش داد.
اکنون سهچهارم کل صادرات ایران تنها به پنج کشور چین، عراق، امارات، ترکیه و افغانستان انجام میشود که نشاندهنده تمرکز شدید و انزوای روبهرشد تجارت ایران است.
در بخش واردات نیز الگوی مشابهی دیده میشود: برای نخستین بار، ۸۰ درصد واردات ایران از پنج کشور امارات، چین، ترکیه، هند و آلمان تامین شده است.
این روند برای تهران در آستانه بازگشت تحریمهای سازمان ملل نگرانکننده است، زیرا اگر تجارت با روسیه بهبود نیابد، تقریباً تمام تخممرغهای اقتصادی ایران در سبد چین قرار خواهد گرفت.

در میان چهرههای شاخص سیاسی دوران پهلوی دوم، هوشنگ نهاوندی چهرهای خاص بود. مردی که مدتی کوتاه پس از بازگشت از فرانسه و پایان تحصیل دانشگاهی در اقتصاد دولتی وارد دولت شد و تا انقلاب سال ۵۷ در بالاترین سطح مقامات حکومتی حضور داشت. هرچند رویای او برای نخستوزیری در نهایت تعبیر نشد.
در میان چهرههای شاخص سیاسی دوران پهلوی دوم، هوشنگ نهاوندی چهرهای خاص بود. مردی که مدتی کوتاه پس از بازگشت از فرانسه و پایان تحصیل دانشگاهی در اقتصاد دولتی وارد دولت شد و تا انقلاب سال ۵۷ در بالاترین سطح مقامات حکومتی حضور داشت. هرچند رویای او برای در اختیار گرفتن پست نخستوزیری در نهایت تعبیر نشد.
نهاوندی رابطهای بسیار نزدیک با حسنعلی منصور نخستوزیری داشت که سال ۱۳۴۳ از سوی فدائیان اسلام ترور شد. با اینحال رابطه نهاوندی با امیرعباس هویدا، نخست وزیر بعدی، خوب نبود. نهاوندی به روشهای او در حکمرانی انتقاد میکرد و اعتقاد داشت برای ریاست دولت مناسب نیست. از سوی دیگر احتمالا هویدا او را در قامت رقیب خود میدید.
وزارت و ریاست دانشگاه
وزارت آبادانی و مسکن در دولت حسنعلی منصور، ریاست مهمترین دانشگاههای ایران، دو دانشگاه تهران و پهلوی شیراز و وزارت علوم در دولت دوم شریفامامی از جمله مشاغل رسمی هوشنگ نهاوندی بودند. نهاوندی وقتی به ریاست دانشگاه تهران رسید، که اعتراضات در این دانشگاه به اوج رسیده بود.
نهاوندی از اسدالله علم، وزیر دربار، نقل میکند که گفته بود: «دو تا شغل را از من قبول کن هرگز نباید قبول کنی. یکی شهرداری تهران، یکی ریاست دانشگاه. از نخستوزیری هم هر دو تایش مشکلتر است». با اینحال نهاوندی ریاست دانشگاه تهران را پذیرفت و در مجموع کارنامهای موفق در این پست داشت.

در دفتر شهبانو
هوشنگ نهاوندی علاوه بر اینها مدت کوتاهی رییس دفتر شهبانو فرح پهلوی بود. نهاوندی میگوید شاه به این دلیل از او خواست ریاست دفتر فرح پهلوی را بپذیرد تا اول «حساب و کتابهای دفتر» و بودجه خرید آثار هنری را سروسامان بدهد و دوم بر رفت وآمد افراد نظارت داشته باشد.
نهاوندی در گفتوگو با تاریخ شفاهی هاروارد میگوید:«بهخصوص معاشرتهای ایشان را بنده به هیچ وسیلهای نمیتوانستم کنترل بکنم. اعلیحضرت هم فکر میکنم برای خاطر اینکه وجدان خودش را راحت کرده باشد و برای ضبط در تاریخ به بنده میگفت که فلان شخص را به دربار راه ندهید و این فلان شخص شبها در مهمانیهای ایشان هم شرکت میکرد.»
گروه مسائل ایران
اما اینها فقط بخش کوچکی از کاری بود که هوشنگ نهاوندی در دوران پهلوی انجام داد. شاید بشود گفت مهمترین نقش نهاوندی در آن دوران، تاسیس و مدیریت «گروه مسائل ایران» یا آنطور که نامیده میشد «گروه اندیشمندان» بود.
گروه بررسی مسائل ایران نه یک نهاد رسمی دولتی، بلکه یک حلقه فکری از افراد صاحب نفوذ و دانشگاهی، مشابه اندیشکدههای غربی بود که ایده آن از الگوهای فرانسوی و آمریکایی گرفته شده بود. جلسات در تهران و گاهی در سعدآباد برگزار میشد و خروجی آنها در قالب گزارشهای تحلیلی محرمانه برای شخص شاه و گاهی برای شورای اقتصاد یا شورای عالی آموزش عالی ارسال میشد.
دستور کار گروه، چنانکه از گزارشهای موجود و گفتههای نهاوندی برمیآید، بررسی علل نارضایتی اجتماعی، ضعف نظام اداری، کاهش کارایی نهادهای دولتی و گسست میان دولت و جامعه بود. بهعبارت دیگر، گروه قرار بود بهصورت علمی هشدار دهد که برنامههای مدرنسازی چگونه ممکن است به بحران مشروعیت و کارآمدی منتهی شود.
نهاوندی در گزارشهای خود به شاه مستقیما نسبت به شکاف اجتماعی عمیق، تمرکز قدرت و سرکوب سیاسی هشدار داده بود، گرچه به این گزارشها ترتیب اثری داده نشد و حتی باعث دلخوری امیرعباس هویدا نخستوزیر هم شد.
نهاوندی میگوید: «من فکر میکنم که تجربه خوبی بود به این خاطر که ثابت شد که با یک مقداری ملاحظه حتی در یک حکومت موسوم به دیکتاتوری میشود مطالبی را به شاه گفت. تجربه بدی بود به این خاطر که دیدیم که ترتیب اثری داده نشد. ولی در ضمن با کسی کاری هم نداشتند، به این خاطر که در میان ما اکثرا دانشگاهی بودند.»

کابینه نجات
هوشنگ نهاوندی همچنین در بحبوحه انقلاب تلاش کرد با همگرایی میان گروههای مخالف پهلوی از وقوع انقلاب جلوگیری کند. او میگوید که در هماهنگی با شاه و پس از مذاکره با گروههای مخالف از جمله آیتالله شریعتمداری و افراد جبهه ملی موفق شد توافقی را برای یک کابینه ائتلافی بهدست آورد، اما در نهایت شاه با روی کار آمدن این کابینه موافقت نکرد.
نهاوندی در اینباره میگوید: «بههرحال این برنامه را پیاده کردیم و افراد را به روی کاغذ آوردیم، لااقل افراد عمده را. فرمولها هم پذیرفته شده بود و بنده رفتم و این را به حضور اعلیحضرت دادم... گفتند که من میروم فکر میکنم. و بعد من شنیدم که ایشان با علیاحضرت مشورت کردند و علیاحضرت شدیدا مخالفت کردند با این فکر. و خیلی هم طبیعی بود برای اینکه علیاحضرت از ماه شهریور با دکتر بختیار در مذاکره بودند برای اینکه ایشان را بیاورند.»
پس از انقلاب
با وقوع انقلاب هوشنگ نهاوندی هم مثل بسیاری از مقامات دوران پهلوی راهی اروپا شد. در اروپا، نهاوندی مدت کوتاهی فعالیت سیاسی کرد اما پس از آن راه خود را از گروههای سیاسی جدا کرد و وارد فعالیتهای آکادمیک شد. از جمله مدتی در دانشگاه سوربن پاریس تدریس میکرد.
نهاوندی همچنین چندین جلد کتاب درباره تاریخ معاصر نوشت. از جمله کتاب «محمدرضا پهلوی، آخرین شاهنشاه» که با همکاری پژوهشگر فرانسوی ایو بوماتی نوشته شد. کتابهای «خمینی در فرانسه» و «رضاشاه فرزند ایران» از دیگر آثار نهاوندی هستند.
نهاوندی شخصیتی چندوجهی داشت. سیاستمدار و اقتصاددان بود و از سوی دیگر علاوه بر مدیریت دانشگاهی و دفاع از توسعه آموزش عالی، یکی از چهرههای نزدیک به ساختارهای قدرت بود. پژوهش درباره او میتواند به فهم بهتر رابطه آموزش عالی و دولت در ایران مدرن یاری برساند. همچنین خاطرات و روایات او میتواند راهگشای یافتن دلایل انقلاب در ایران باشد که بخشی از آن حاصل توسعه ناموزون بود. نهاوندی هم در دولت و دربار بود و هم منتقد سیستم؛ مردی یگانه در دوران پهلوی دوم.


اندیشکده «شورای آتلانتیک» در تحلیلی درباره احتمال توافق آمریکا با جمهوری اسلامی، نوشت وقتی دونالد ترامپ شخصا وارد عمل میشود، هر ناممکنی میتواند ممکن شود.
شورای آتلانتیک سهشنبه ۲۹ مهر در تحلیلی نوشت جنگ ۱۲ روزه، آتشبس اخیر میان اسرائیل و حماس و بهویژه افزایش انزوای جمهوری اسلامی در صحنه جهانی، پرسشهای تازهای را درباره امکان دستیابی به توافقی جدید میان واشینگتن و تهران مطرح کرده است.
آتشبس در غزه نشان داد که وقتی رییسجمهوری آمریکا شخصا وارد عمل میشود و از تمام نفوذ و تاکتیکهای خلاقانه مذاکره بهره میگیرد، آنچه ناممکن به نظر میرسد میتواند ممکن شود. با این حال، اسرائیلیها، فلسطینیها، آمریکاییها و کل منطقه هنوز راهی طولانی در پیش دارند تا اطمینان یابند درگیری دوباره شعلهور نخواهد شد.
به گفته این اندیشکده، ترامپ و تیمش میتوانند بر شتابی که آتشبس غزه ساخت تکیه کنند و تمرکز خود را بر توافق منطقهای گستردهتری از جمله با تهران بگذارند.
برای رسیدن به این هدف، دو مسیر کلی پیش روست: نخست، یک توافق مذاکرهشده که بتواند به حلوفصل بلندمدت منجر شود و دوم، یک آتشبس شکننده که هر از گاهی با درگیری نقض میشود.
شورای آتلانتیک تاکید کرد که هر دو مسیر، هم خطر دارند و هم فرصت.
سناریو نخست: «توافقی بزرگ و زیبا»
چنین «توافق بزرگ و زیبایی» احتمالا مستلزم آن است که آمریکا برای جمهوری اسلامی مسیری فراهم کند که شامل رفع تحریمها، ادغام در فرصتهای توسعه اقتصادی منطقه و همچنین تضمین در برابر حملهای دیگر از سوی اسرائیل باشد.
در این سناریو، آمریکا باید پیشنهادی ارائه دهد که برای تهران بهوضوح بهتر از گزینههای دیگر باشد.
جمهوری اسلامی میلیاردها دلار در برنامه هستهای خود هزینه کرده و آن را هم عامل بازدارنده در برابر حملات خارجی و هم مایه غرور ملی میداند.
جمهوری اسلامی پس از جنگ ۱۲ روزه میکوشد از موج ملیگرایی برای تقویت موقعیت خود بهره ببرد.
در شرایطی که حزبالله و حماس تضعیف شدهاند، متحد سوریه از میان رفته و توان نظامی جمهوری اسلامی کاهش یافته، برنامه هستهای به مهمترین اهرم چانهزنی تهران بدل شده است.
برای موفقیت توافق، آمریکا باید اعتماد از دسترفته را بازسازی کند، تعهد دهد از توافق خارج نمیشود مگر در صورت نقض مشخص، و سازوکاری برای جلوگیری از حملات مجدد اسرائیل طراحی کند؛ در ازای آن تهران باید به توقف تسلیح نیروهای نیابتی و کنار گذاشتن برنامه مخفی سلاح هستهای خود متعهد شود.
برای جلب رضایت اسرائیل نیز آمریکا باید از اهرمهای تشویقی و فشار همزمان از جمله توافقهای دفاعی جدید و میانجیگری برای آتشبس با حوثیها بهره بگیرد.
با این حال، پیچیدگی مسائل و بیاعتمادی عمیق، تحقق چنین توافقی را دشوار میسازد و خطر اقدام نظامی مجدد اسرائیل هر لحظه وجود دارد.
سناریو دوم: دوره تعادل سمی و شکننده
در سناریو دوم، وضعیت به شکلی خطرناک پایدار میماند و نگرانیهای امنیتی آمریکا درباره برنامه هستهای ایران بیپاسخ میماند.
مذاکرات ممکن است ادامه یابند اما پیشرفتی واقعی حاصل نمیشود.
در این شرایط و در صورت عبور از خطوط قرمزی مانند ازسرگیری غنیسازی یا محدودکردن دسترسی بازرسان آژانس، احتمال حملات مجدد اسرائیل به ایران افزایش مییابد.
یک درگیری دیگر میتواند زرادخانه پدافندی آمریکا و اسرائیل را تحلیل بیرد و هزینههای اقتصادی و اجتماعی سنگینی برای اسرائیل در پی داشته باشد.
از سوی دیگر، واکنش تندتر جمهوری اسلامی، شکلگیری دوباره «شورای دفاع ملی» و تهدیدهای مستقیم رهبرانش نشان میدهد تهران خود را در وضعیت «جنگ نهفته» میبیند.
درگیری مجدد میتواند خطر تغییر حکومت در ایران و تشدید بیثباتی منطقه را بالا ببرد.
استمرار این وضعیت همچنین منافع تجاری آمریکا و ثبات خلیج فارس از امنیت کشتیرانی گرفته تا قیمت انرژی را تهدید میکند.
در نتیجه، این سناریو تداوم بحرانی است که در آن هیچکدام از طرفها پیروز نمیشوند.
چشمانداز راهحلی خلاقانه و برد-برد
اندیشکده شورای آتلانتیک یادآوری کرد یک توافق جامع، بهترین نتیجه ممکن برای همه طرفها خواهد بود، اما دستیابی و حفظ آن دشوار است؛ زیرا چنین توافقی نیازمند تمرکز دقیق، بازسازی اعتماد از دسترفته و کنار گذاشتن مواضع حداکثری از سوی جمهوری اسلامی، اسرائیل و آمریکاست.
اگر روند کنونی ادامه یابد، شرایط به سمت نوعی «تعادل سمی و شکننده» پیش خواهد رفت؛ وضعیتی که هر از گاهی با فورانهای تازهای از درگیری میان طرفها شکسته میشود، زیرا هر یک میکوشند خطوط قرمز خود را تحمیل کنندو همین، خطر تشدید درگیری و پیامدهای گستردهتر را افزایش میدهد.
با این حال، هنوز امیدی وجود دارد که ترامپ و مشاوران نزدیکش، بهویژه استیو ویتکاف و جرد کوشنر، با تکیه بر تجربه تجاری و مهارتشان در توافقسازیکه پیشتر با برقراری آتشبس میان اسرائیل و حماس پس از دو سال جنگ به نمایش گذاشتند بتوانند زمینه مصالحه را فراهم کنند و به راهحلی خلاقانه و برد-برد برسند.
شورای آتلانتیک تاکید کرد این راهحل میتواند مسیر تقابل را به سوی آیندهای امنتر و باثباتتر برای منطقه تغییر دهد.
رستوران «پِرِه» در خیابان نهالات بنیامین، که معمولاً پاتوق هنرمندان و توریستهاست، این روزها مهمانهایی دارد که نه از جنس سلفی و قهوه، بلکه از جنس قدرت و نفوذ سیاسیاند. از استیو ویتکاف، فرستاده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه، گرفته تا جرد کوشنر، داماد همیشه درصحنه ترامپ، و تقریباً جی.دی ونس، معاون ترامپ، — اگر مأموران امنیتی گذاشته بودند.
هفته پیش درست همان لحظاتی که تلویزیونها در حال پخش بازگشت گروگانهای اسرائیلی بودند، ویتکاف و همسرش با چند دیپلمات دیگر وارد «پِرِه» شدند. آویاد فلد، صاحب رستوران، چند روز بعد با غرور این طور تعریف کرد: «یه چهره خیلی بلندپایه که همیشه میاد اینجا و از دوستان نزدیک ویتکافه، رستوران ما رو به او معرفی کرد که بسیار هم خوش به حال من شد. دفعه اول خودشون بودن با چندتا دوست نزدیک، ولی این بار با تیم دیپلماتیک اومدن. خیلی هیجانانگیز بود.»
طبق روایت او، هیأت آمریکایی کل «مِنو» را سفارش دادند و بعضی غذاها را دوبار. «بهخصوص بال مرغهای پُرشده رو خیلی دوست داشتن. بره هم زیاد خوردن. ولی اونچیزی که واقعاً عاشقش شدن، سیبزمینیهامون بود. گفتن هیچ جای دنیا مثلش نیست!»
بله، در منطقهای که همه دنبال بمب، پهپاد و صلحهای موقتاند، آمریکاییها دنبال سیبزمینی درجه یک میگردند. سیاست در خاورمیانه هم گاهی از میان روغن سرخکرده عبور میکند.
روز بعد، قرار بود صحنه داغتر هم بشود.
طبق برنامه، جی.دی. ونس، معاون ترامپ، قرار بود با هیأت آمریکایی برای صرف شام به «پِرِه» برود. ویتکاف خودش با صاحب رستوران تماس گرفته و گفته بود: «آویاد، امشب کل رستوران رو ببند، فقط برای ما.»

اما ناگهان سرویس مخفی آمریکا گفت: نه! نهالات بنیامین برای سرویس مخفی زیادی آزاد و پرجمعیت است و تامین امنیت در این محله کار بسیار سختی است. این شام مهم و تاریخی لغو شد و قربانی بزرگ امنیت ملی: یک بشقاب سیبزمینی طلایی!
فلد میگوید: «خیلی حیف شد. یه رابطهی خیلی دوستانه بین من و ویتکاف شکل گرفته بود. اون مرد واقعاً تأثیرگذاریه. میخواستیم شبی تاریخی بسازیم. ولی خب، هنوز فرصت هست.»
گاهی امور جدی، حتی به جدیت استقرار صلح در خاورمیانه جنگزده، شبیه فیلم میشوند. جایی بین یک رستوران کوچک با نور گرم و خودمانی و یک منطقه درگیر آتشبسی شکننده، دیپلماسی آمریکایی بدل میشود به نوعی توریسم سیاسی با طعم مدیترانهای. این آدمها میآیند تا بر روند آتشبس نظارت کنند، اما در نهایت درگیر آتش روغن داغ میشوند. کسی چه میداند شاید وقتی حال خوش ونس را در کنفرانس خبری دیدیم یا در گزارشها خواندیم «هیأت آمریکایی از اوضاع اسرائیل ابراز رضایت کرد»، منظور همان سیبزمینیها بوده باشد. همه میدانیم غذای خوب معجزه میکند. صلح در خاورمیانه هم نیازمند معجزه است، نیست؟
در جهانی که سیاستمدارها با نیشخند وارد جنگ میشوند و با شامهای پنجستاره دنبال صلح میگردند، شاید وقتش رسیده باشد که وزارت خارجه آمریکا اندکی به دیپلماسی غذائی فکر کند. اگر قرار باشد ویتکاف و کوشنر برای صلح در خاورمیانه با بال مرغ و سیبزمینی پیش بروند، شاید بشود به آینده امیدوار بود.
در نهایت، صاحب رستوران، آقای ف، با لبخند میگوید: «اونا عاشق ما شدن. عاشق خیابونهامون، عاشق مردممون، عاشق فضامون. فقط امیدواریم عاشق پنکیکمون هم شده باشن.»
* این متن با الهام از گزارش «لیران شبتی» برای کانال دوازده اسرائیل نوشته شده است.