پژوهشگران در چند قدمی درمان احتمالی طاسی

بنا بر یافته جدید محققان در دانشگاه کالیفرنیا ریورساید، یک ماده شیمیایی، کلید مهار تقسیم سلولی در فولیکولهای مو و همچنین باعث مرگ آنها و در نتیجه طاسی سر است.

بنا بر یافته جدید محققان در دانشگاه کالیفرنیا ریورساید، یک ماده شیمیایی، کلید مهار تقسیم سلولی در فولیکولهای مو و همچنین باعث مرگ آنها و در نتیجه طاسی سر است.
نتایج این پژوهش به تازگی در مجله علمی بیوفیزیکال به چاپ رسیده است.
چنین کشف قابل توجهی نه تنها میتواند به درمان مؤثر طاسی بینجامد بلکه میتواند ترمیم زخم را هم سرعت بخشد چرا که فولیکولها منبعی از سلولهای بنیادیاند.
در بدن انسان بیشتر سلولها شکل و عملکرد خاصی دارند و نقش آنها طی دوره جنینی برایشان تعیین شده و نمیتوان تغییری در آن ایجاد کرد. مثلا یک سلول خونی نمیتواند تبدیل به سلول عصبی شود یا بالعکس. سلولهای بنیادی اما مانند لوحی سفیدند که هر چیز میتواند بر آنها نقش ببندد؛ سلولهای بنیادی میتوانند به هر سلول دیگری تبدیل شوند.
خاصیت وفقپذیری سلولهای بنیادی برای ترمیم بافت و عضو آسیبدیده اهمیت دارد.
چیشوان وانگ از تیم پژوهش مذکور در دانشگاه کالیفرنیا ریورساید گفته است که در رمانهای علمی-تخیلی، بهبود سریع قهرمانان از جراحاتشان این فکر را به ذهن متبادر میکند که سلولهای بنیادیشان چنین تواناییای به آنها بخشیده است.
وانگ گفته است: «در زندگی واقعی، این پژوهش ما را به فهم رفتار سلولهای بنیادی نزدیکتر کرده است، به گونهای که محققان بتوانند این رفتار را کنترل و ترمیم زخم را با آن بهبود بخشند.»
هنگامی که بحث از زخم به میان میآید، کبد و معده میتوانند خود را احیا و بازسازی کنند. با این حال، تیم محققان به هدایت وانگ به پژوهش درباره فولیکولهای مو روی آوردند چرا که فولیکول مو تنها عضو بدن انسان است که به صورت خودکار و دورهای خود را بازسازی میکنند.
فولیکول مو نیاز ندارد آسیب دیده باشد تا خود را بازسازی کند.
تیم تحقیق مزبور دریافتند نوعی پروتئین به نام تیجیاف-بتا، کنترل فرآیندی را که در آن سلولها در فولیکول مو، از جمله سلولهای بنیادی، تقسیم شده و سلولهای جدید را تشکیل میدهند یا موجب مرگ سلولی میشوند، به دست دارد.
مرگ سلولی در این حالت، در نهایت به مرگ تمام فولیکول مو منجر میشود.
به گفته وانگ، تیجیاف-بتا دو نقش متضاد ایفا میکند: «یک نقش آن به یاری در فعال کردن برخی فولیکولهای مو مرتبط است تا زندگی جدیدی آغاز کنند و نقش دیگر، سهم این پروتئین در روند "آپوپتوز" یا همان مرگ سلولی است.

همانطور که درباره بسیاری از مواد شیمیایی صادق است، میزان و مقدار است که در نتیجه تفاوت ایجاد میکند. اگر سلول میزان معینی تیجیاف-بتا تولید کند، باعث تقسیم سلولی میشود اما تولید مقادیر بیش از حد آن، مرگ سلولی را به دنبال خواهد داشت.
دلیل خودکشی فولیکولهای مو هنوز پیدا نشده است اما بر اساس برخی فرضیههای علمی، چنین چیزی مانند همان ریختن پر و مو یا پوست انداختن در حیوانات است تا بتوانند از هوای گرم تابستان جان به در ببرند یا خود را استتار کنند.
بنا بر یافته دانشمندان، حتی هنگامی که یک فولیکول مو خودکشی میکند، هرگز ذخیره سلولهای بنیادیاش را از بین نمیبرد و هنگامی که سلولهای بنیادی جانبهدربرده علامتی برای احیا و بازسازی دریافت کنند، شروع به تقسیم و ایجاد سلولهای نو میکنند و به فولیکول جدید تبدیل میشوند.
اگر محققان بتوانند به چگونگی تقسیم سلولی به وسیله پروتئین تیجیاف-بتا دقیقتر پی ببرند و نحوه ارتباط این پروتئین با دیگر ژنهای مهم را متوجه شوند، ممکن است بتوانند سلولهای بنیادی فولیکول را فعال و آنها را به رویاندن موی جدید تحریک کنند.
از آنجا که بسیاری حیوانات، از جمله انسانها، پوستی پوشیده از مو دارند، ترمیم ایدهآل زخم نیز وابسته به آن است که فولیکولهای مو خود را بازسازی و احیا کنند.
کنترل دقیق مقادیر تیجیاف-بتا ، میتواند روزی طاسی سر را که میلیونها انسان در سراسر جهان از آن دل خوشی ندارند نیز درمان کند.
چیشوان وانگ گفته است که پژوهش مذکور میتواند کمکی به حل چندین مشکل انسان باشد.

بسیاری گونههای جانوری، کودکانشان را بزرگ نمیکنند و انواع بسیار کمی از آنها کودک فرزندشان را میپرورانند اما انسان یکی از آن گونههاست که بچه و نوههایش را نگه میدارد. ممکن است محققان دلیل اینکه انسان موفق شد به چنین گونه جانوریای تبدیل شود، پیدا کرده باشند.
بنا بر تحقیقات جدید دانشمندان، ممکن است ما انسانها به لطف بیماری سوزاک، صاحب پدربزرگ و مادربزرگ شده باشیم.
بیماری سوزاک یا گنوره یک بیماری شایع آمیزشی است.
تکامل حیات تنها با تولیدمثل ممکن است و بیولوژی بیشتر گونههای جانوری به همین هدف و طول عمر بیشتر به همین مقصود، شکل گرفته است.
انسان یکی از معدود گونههایی است که بیش از زمان یائسگی زندگی میکند. بر اساس «فرضیه مادربزرگ»، این به آن خاطر است که زنان مسنتر با بزرگ کردن نوههایشان، نقش مهمی در تکامل بازی میکنند.
پژوهشگران دانشگاه کالیفرنیا پیشتر دریافته بودند که یک سری جهش ژن در انسان در افزایش طول عمر و حفاظت از بزرگسالان در برابر ابتلا به زوال شناختی نقش دارد.
حالا نتایج پژوهش جدیدی در مجله پزشکی «زیستشناسی مولکولی و تکاملی» با ردیابی تکامل یکی از این ژنهای جهش یافته در ژنوم انسان، نشان میدهد پیدایش این جهش ژنی احتمالا از طریق «فشار انتخابی» عوامل بیماریزایی مانند بیماری سوزاک یا همان گنوره بوده است.
فشار انتخابی به عواملی خارجی گفته میشود که توانایی یک موجود برای بقا در یک محیط را تحت تأثیر قرار میدهند.
کلید کشف این رابطه از طریق مقایسه ژنومهای انسان و شامپانزه ممکن شد و نشان داد انسان چهطور نسخه بینظیری از ژن «سیدی۳۳» دارد؛ سیدی۳۳ یک گیرنده در سلولهای ایمنی است.
در حالت معمول، گیرنده سیدی۳۳ به نوعی قند به نام اسید سیالیک که تمام سلولهای انسان با آن پوشیده شده است، متصل میشود. هنگامی که سلول ایمنی از طریق سیدی۳۳، اسید سیالیک را حس میکند، سلول دیگر را «به جا میآورد» و به آن حمله نمیکند.
اما گیرنده سیدی۳۳ همچنین در سلولهای ایمنی مغز بهنام میکروگلیا نیز وجود دارد. میکروگلیا به مهار التهاب عصبی کمک میکند و نقش مهمی در پاکسازی سلولهای آسیبدیده در مغز و پلاکهای آمیلوئیدی دارد که خود با بروز بیماری آلزایمر مرتبطند.
جالب اینکه گیرندههای «معمول» سیدی۳۳ این عملکرد مهم میکروگلیا را سرکوب میکنند و با پیوند با اسید سیالیکها در سلولهای ایمنی مغز و پلاکها، احتمال ابتلا به آلزایمر را افزایش میدهند.
به گفته پژوهشگران این تحقیق، این دقیقا همان جایی است که متغیر ژنتیکی جدید وارد میدان میشود؛ نقطهای در مسیر تکامل، انسان صاحب شکلی جهش یافته از سیدی۳۳ شد که آن قسمت متصلشونده به قند اسید سیالیک را نداشته باشد.
به همین شکل، گیرنده جهش یافته، دیگر به اسید سیالیک روی سلولهای آسیبدیده و پلاکها واکنش نشان نمیدهد و در نتیجه به میکروگلیا، سلولهای ایمنی مغز اجازه میدهد که آنها را از بین ببرد.
به گفته تیم پژوهشگران، مقادیر بالای سیدی۳۳ خود به تنهایی در جلوگیری از بروز آلزایمر در سنین بالا مؤثر است.

چنین یافتههایی چه ربطی به سوزاک دارد؟
پژوهشگران تحقیق مذکور دریافتند باکتری عامل بیماری آمیزشی سوزاک هم پوششی از همان قندی دارد که گیرندههای سیدی۳۳ به آن چفت میشوند.
بنابراین باکتری عامل سوزاک میتواند «مثل گرگ در لباس میش» سلولهای ایمنی بدن انسان را فریب دهد تا آنها نتوانند او را به عنوان عاملی خارجی تشخیص دهند.
نتایج تحقیق پژوهشگران نشان میدهد انسان شکل جهشیافته سیدی۳۳ را به ارث برده چرا که برای حفاظت از توانایی تولیدمثل، به کار انسان میآمده است.
با این حال مغز انسان بعدها این متغیر ژنتیکی را به دلیل فوایدی که برای مهار زوال شناختی داشت، انتخاب کرد و با چنین گزینشی، خانوادههایی از نسلهای گوناگون را قادر ساخت تا بتوانند در کنار یکدیگر عمر کنند و زنده بمانند.
به گفته پژوهشگران، در درجه اول احتمالا سیدی۳۳ یکی از بسیار ژنهایی است که بدن انسان برای فوایدی مرتبط با حفظ بقا برگزیده، چرا که چنین ژنهایی در برابر عوامل بیماریزای عفونی مقاومت میکنند و در مرتبه دوم، بدن آنها را برای اثرات حفاظتی این دسته ژنها که در برابر زوال عقل و دیگر بیماریهای مرتبط با افزایش سن مؤثرند، انتخاب کرده است.

یادداشتی منتشرشده در سیانان به حاشیههای اخیر درباره زندگی شخصی ایلان ماسک، بنیانگذار و مدیراجرایی تسلا و رابطه او با همسر سابق یکی از بنیانگذاران گوگل و اهمیت حواشی اینچنینی حول شخصیتی همچون ماسک پرداخته است.
در این یاداشت آمده دقیقا وقتی فکر میکردیم که سر ایلان ماسک به گرداندن چندین شرکتش گرم است، یا دستش بند دعوایی تازه با توییتر و یا وقت گذراندن با هر یک از ده بچهاش است، وقت یک رسوایی جدید است که خوراک گردباد ماجراها و داستانیهایی شود که این ثروتمندترین فرد جهان راه میاندازد.
وال استریت ژورنال گزارش داده بود که ماسک رابطه کوتاهی با نیکول شاناهان، زن سرگئی برین، از بنیانگذاران گوگل داشته است. بر اساس گزارش وال استریت ژورنال، برین در ضمن دوست ماسک هم بوده و زمانی که تسلا در معرض فروپاشی بوده به او پول قرض داده است.
بنا بر گزارش وال استریت ژورنال، رابطه پنهانی ماسک و شاناهان باعث شده برین برای جدایی اقدام کند.
ماسک گزارش وال استریت ژورنال را «مزخرف محض» خواند و گفت سرش بهشدت شلوغ است و «وقت آنچنانی برای چرندیات ندارد». اگرچه گزارشی که پیش از این خبر منتشر شده بود و بر اساس آن، یکی از زنانی که در شرکت نورالینک برای ماسک کار میکرده از او صاحب دوقلو شده، حاکی از آن است که وقت ماسک برای «چرندیات» آنقدرها هم تنگ نبوده است.
پوشش خبر رابطه ماسک و شاناهان چه اهمیتی دارد؟
بر اساس یادداشت منتشرشده در سیانان، این که ایلان ماسک با چه کسی رابطه داشته هیچ اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که نشریهای مثل وال استریت ژورنال با انتشار چنین خبری عقیده داشته قرار دادن یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین چهرههای جهان در کانون انتقادات، اهمیت دارد.
ماسک بهعنوان مدیرعامل تسلا، گرانترین خودروساز جهان، آینده خودروهای بدون راننده و تمامبرقی جهان را در دست دارد. او بهعنوان رییس شرکت اسپیس ایکس، آدم به فضا میفرستد و امیدوار است روزی مریخ را مستعمره خود کند. شرکت دیگر او نورالینک هم میخواهد تراشه قابلکشت در مغز انسان کار بگذارد.
کسی که چنین بلندپروازیهایی در این سطح در سر دارد، از برخی موشکافیها درباره شخصیتش گریزی ندارد. تا بدین جای کار، واکاوی در شخصیت ماسک چندین سوال درباره سلوک و منش او برانگیخته است و این فراتر از جوش آوردنهای روزانه او بر روی توییتر و یورشهای گاه و بیگاه او به کارکنان شرکتش است.

ماسک به «عورتنمایی» به یک مهماندار اسپیس ایکس متهم شده است؛ اتهامی که آن را انکار میکند.
یکی از فرزندان او علنا از او روگردان شده است و درخواست داده هیچ نسبتی با او نداشته باشد.
یکی از کارکنان سابق تسلا هم از این شرکت بهدلیل ایجاد فضایی که برای آزار جنسی فراهم میآورد درخواست غرامت کرده است.
تسلا همچنین متهم است که به یک شرکت برای رصد گفتوگوهای بین برخی کارمندانش روی فیسبوک، درباره به راه انداختن یک اتحادیه، پول پرداخته است.
مشکل کجاست؟
مدیرعاملانی چون ماسک، شخصیت رسمی و چهره عمومی محسوب میشوند و شیوهای که با آن مسائل شخصیشان را پیش میبرند گویای این است که شرکتهایشان را هم چطور میگردانند.
بر اساس گزارش وال استریت ژورنال، هنگامی که برین از خیانت احتمالی ماسک مطلع شد از مشاورانش خواست تا تمام سرمایهگذاری مالی او در شرکتهای ماسک را بفروشند. روشن نیست که این سرمایهگذاریها سرجمع چه مبلغی بوده است یا آیا این فروش انجام شده یا نه اما این ماجرا دقیقا نمونهای از شخصی کردن مسائل حرفهای است که زندگی سهامداران را تحتتاثیر قرار میدهد.

به نوشته یک کارشناس که در وبسایت کانورسیشن منتشر شده است، دعوای حقوقی ماسک با توییتر نیز بیش از هر چیزی بهضرر سهامداران توییتر تمام شده و به نقطهای رسیده است که دو طرف باید بر سر این معامله، مذاکرهای دوباره داشته باشند.
در پی نگرانیها از رکود اقتصادی، سهام شرکتهای فناوری نیز ضربه خورده و آن سهامی نیست که هنگامی که ماسک در آوریل ۲۰۲۲ پیشنهاد خرید توییتر را مطرح کرد، بود. ارزش شرکتهای بزرگ فناوری از ماه آوریل تاکنون۲۶ درصد کاهش داشته است.
همین حالا نیز ارزش سهام توییتر که با اعلام خبر خریدن این پلتفرم از سوی ایلان ماسک بهقیمت ۴۴ میلیارد دلار، بالا رفته بود، از دست رفته است. بنا بر اعلام توییتر، این شرکت همچنین ۳۳ میلیون دلار آمریکا برای این معامله خرج کرده و بلاتکلیفی معامله با ماسک را علت کاهش درآمد توییتر طی ماههای گذشته میداند.
توییتر حالا به اقدام حقوقی متوسل شده تا ایلان ماسک را مجبور کند که این پلتفرم را آنچنان که وعده داد بود بخرد، که این بهنفع ایلان ماسک تمام نخواهد شد، بهویژه اگر دادگاهی که قرار است برای رسیدگی به شکایت توییتر تشکیل شود رای به خرید توییتر توسط ماسک بدهد. این است که هر دو طرف معامله باید برای حفاظت از سهامداران فعلی و آتی توییتر، در مذاکره بر سر معامله مذکور نرمش به خرج دهند.

سه دهه است که سیل اطلاعات درباره اینکه افسردگی حاصل یک «عدم تعادل شیمیایی» یا همان عدم تعادل «سروتونین» در مغز است به سوی مردم سرازیر شده است.
با وجود این، تازهترین تحقیق پژوهشگران دانشگاه یوسیال در بریتانیا نشان میدهد که سندی برای اثبات صحت چنین اطلاعاتی وجود ندارد.
سروتونین نوعی انتقالدهنده عصبی است که در سیستم عصبی مرکزی، دستگاه گوارش و پلاکتهای خون انسان و حیوان یافت میشود و بهعنوان جاریکننده «احساس خوب» یا «هورمون شادی» شناخته شده است.
نظریه نقش کاهش وجود سروتونین در ابتلا به افسردگی، ابتدا در دهه ۶۰ میلادی مطرح شد و به تبلیغ گسترده سروتونین از سوی صنعت داروسازی در دهه ۹۰ انجامید که با تلاش این صنعت برای بازاریابی برای مجموعه جدیدی از داروهای ضدافسردگی، بهنام «مهارکننده بازجذب سروتونین» موسوم به «اساسآرآیها» همراه بود. ایندست داروها از سوی موسسات رسمی همچون انجمن روانپزشکی آمریکا موردحمایت قرار گرفت؛ انجمنی که همچنان به مردم میگوید: «تفاوت در برخی مواد شیمیایی در مغز ممکن در بروز علایم افسردگی نقش داشته باشد.»
بسیاری پزشکان در سراسر جهان نیز همین پیام را در مطبها و رسانهها تکرار کردهاند و مردم هم آنچه شنیدهاند، پذیرفتهاند. بسیاری مردم به خوردن قرصهای ضدافسردگی روی آوردند چرا که باور داشتند مشکلی در مغزشان وجود دارد که نیازمند داروی ضدافسردگی است تا حل شود. در دوره چنین «بازاریابی فشاری» شرکتهای داروسازی، مصرف داروی ضدافسردگی افزایش قابلتوجهی داشت. در بریتانیا، این داروها در جمعیت بزرگسال برای یک نفر از هر شش نفر تجویز میشود.
برای مدتی مدید برخی پژوهشگران که در میان آنها نام روانپزشکان شناختهشده نیز به چشم میخورد، ادعا کردند که هیچ مدرک قانعکنندهای برای اثبات اینکه افسردگی حاصل پایین بودن غیرمعمول سروتونین و یا سروتونین غیرفعال در مغز باشد، وجود ندارد. اما برخی محققان همچنان طرفدار آنچه اغلب گفته میشد، بودند. تا اینکه پژوهشی تازه انجام شد.
در نگاه اول این که داروهای ضدافسردگی از نوع مهارکنندههای بازجذب سروتونین، بتواند بر سیستم سروتونین تاثیرگذار بگذارد میتواند نظریه رابطه افسردگی با سروتونین را قوت بخشد؛ چرا که اساسآرآیها در دسترس بودن سروتونین در مغز را موقتا افزایش میدهد، اما این لزوما بدان معنا نیست که علت افسردگی، در دسترس نبودن سروتونین در مغز باشد.
توضیحات دیگری برای اثرات داروهای ضدافسردگی وجود دارد. در حقیقت، آزمایشهای بالینی دارو نشان میدهد که تاثیر داروهای ضدافسردگی در درمان آن، با استفاده از «پلاسیبو» یا همان دارونما، تفاوت چندانی ندارد.

دارونماها در روشهای درمانی صوری و تلقینی استفاده میشود که در آنها با دادن دارویی بدون هیچ اثر واقعی در حقیقت بیمار فریب داده میشود و بهعبارت دیگر، با نوعی اثردرمانی، تاثیر مثبتی در روند بهبودی او دیده میشود.
همچنین به نظر میرسد که داروهای ضدافسردگی تاثیری کرختکننده بر احساسات دارند که میتواند بر خلقوخوی فرد تاثیر بگذارد. اما محققان هنوز نمیدانند این اثر چگونه ایجاد میشود و یا آنقدری درباره آن نمیدانند.
از دهه ۹۰ میلادی تحقیقات گستردهای بر روی سروتونین انجام شده است. مشکل این است که این پژوهشها بهصورت نظاممند جمعآوری نشده است. این تحقیق جدید با رویکرد «مرور چتری» بر شواهد آمده در حوزه اصلی این پژوهشها، یعنی رابطه سروتونین و افسردگی، تمرکز کرد.
پژوهشگران در تحقیق اخیر به پژوهشی که اندازه سروتونین و تجزیه آن به مواد در خون و مایعات مغز را مقایسه کرده بود، نگاهی انداختند. این پژوهش تفاوتی در این زمینه بین افراد مبتلا به افسردگی و افرادی که مبتلا به افسردگی نبودند، نشان نداد.
حوزه دیگری که تحقیقات پیشین بر آن متمرکز شده بود مبحث «گیرندههای سروتونین» بود که پروتئینی در انتهای عصب است که سروتونین به آن چفت میشود و میتواند اثر سروتونین را انتقال دهد و یا از انتقال آن جلوگیری کند. تحقیق بر روی موردپژوهش قرارگرفتهترین گیرنده سروتونین حاکی از آن بود که هیچ تفاوتی بین افرادی که افسردگی دارند و ندارند در این زمینه وجود ندارد و حتی فعالیت سروتونین در افراد مبتلا به افسردگی، افزایش نیز یافته که این خود با نظریه غالب مطرحشده درباره نقش کاهش سروتونین در ابتلا به افسردگی، در تضاد قرار دارد.

تحقیقات بر روی حملکنندههای سروتونین، که پروتئینی است که اثر سروتونین را پایان میدهد نیز حاکی از آن است که اگر هم رابطهای بین سروتونین و افسردگی باشد، آن ارتباط این است که فعالیت سروتونین در افراد مبتلا به افسردگی بیشتر است. گرچه ممکن است دلیل چنین یافتهای این باشد که بسیاری داوطلبان شرکتکننده در چنین پژوهشهایی، قرص ضدافسردگی مصرف کنند و یا پیشتر مصرف کرده باشند.
پژوهش اخیر همچنین تحقیقاتی را بررسی کرد که کوشیده بود دریابد آیا افسردگی میتواند با کاهش مصنوعی سروتونین در داوطلبان، در آنها به وجود آورده شود یا نه. بررسی دو مرور نظاممند در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ و یک نمونه از ده پژوهش اخیر در این زمینه، نشان داد که پایین آوردن سطح سروتونین در صدها داوطلب سالم، منجر به بروز افسردگی نشد. یکی از این بررسیها اثبات چنین چیزی را بهشکل ضعیفی، در یک زیرگروه از مردم با سابقه خانوادگی افسردگی، تایید کرد اما این زیرگروه تنها شامل ۷۵ نفر بود.
تحقیقات بسیار بزرگتر با شرکت دهها هزار بیمار نیز گوناگونی ژنی را مورد بررسی قرار داد، از جمله ژنی که دستورالعملهایی برای تولید ناقل سروتونین میفرستد. هیچ تفاوتی در بسامد تنوع این ژن در افراد مبتلا به افسردگی و اشخاص سالم وجود نداشت.
با وجود این، یک پژوهش اولیه رابطهای بین ژن ناقل سروتونین و وقایع استرسزا در زندگی پیدا کرده بود. اما تحقیقات بزرگتر و جامعتر به وجود چنین ارتباطی اشاره ندارند. با این حال، وقایع استرسزا در زندگی بهخودیخود، میتواند متعاقبا تاثیر قدرتمندی در احتمال خطر ایجاد افسردگی در افراد داشته باشد.

در مرور تحقیق مذکور، برخی پژوهشها که افرادی که داروی ضدافسردگی استفاده میکردند یا پیشتر از آن استفاده کرده بودند را در بر گرفته بود، نشان داد که چنین داروهایی حتی ممکن است تمرکز و یا فعالیت سروتونین را کم کنند.
مردم باید بدانند تا آگاهانه انتخاب کنند
نتیجهگیری پژوهش اخیر این است که مدرکی علمی دال بر صحت نظریه ارتباط افسردگی با سروتونین که یکی از تاثیرگذارترین و گستردهترین پژوهشهای زیستشناسی در یافتن ریشه افسردگی است، وجود ندارد. چنین نتیجهگیری خود باعث برانگیخته شدن پرسشهایی از این دست خواهد شد که پس مصرف این داروها اصلا چه فایده دارد.
بسیاری داروهای ضدافسردگی که امروزه تجویز میشود بر پایه تصور تاثیر آنها بر سروتونین است. برخی از آنها همچنین بر تعادل شیمیایی هورمون نورآدرنالین در مغز تاثیرگذارند. اما متخصصان بر این باورند که شواهد دال بر نقش نورآدرنالین در بروز افسردگی، حتی از نقش سروتونین در بروز آن هم کمرنگتر است.
جز این دو، هیچ سازوکار داروشناسی پذیرفتهشده دیگر برای کارکرد داروهای ضدافسردگی وجود ندارد؛ و اگر داروهای ضدافسردگی تاثیر خود را از پلاسیبو و دارونما بودن و یا کرخت کردن احساسات فرد بگیرند، پس مشخص نیست که بیشتر فایده میرسانند یا ضرر میزنند.

گرچه نگاه کردن به مقوله افسردگی بهعنوان اختلالی بیولوژیکی، ممکن است شرم پیرامون آن را کاهش دهد. اما در حقیقت پژوهشها برعکس آن را نشان داده است؛ افرادی که باور دارند که افسردگیشان حاصل برهم خوردن تعادل شیمیایی در مغزشان است، نسبت به احتمال رهایی از افسردگی بدبینترند.
مهم است که مردم بدانند که این اینکه «افسردگی ناشی از عدم تعادل شیمیایی در مغز است» چیزی جز یک فرضیه نیست. دانشمندان در حال حاضر نمیدانند چهچیزی موقتا میزان سروتونین و دیگر تغییرات زیستیشیمیایی را در پی مصرف داروهای ضدافسردگی، در مغز بالا میبرد. نتیجهگیری پژوهش جدید این است که گفتن اینکه داروهای ضدافسردگی «مهارکننده بازجذب سروتونین» ارزش مصرف دارد و یا حتی مصرف آن کاملا بیخطر است، ممکن نیست.
البته اگر داروهای ضدافسردگی استفاده میکنید مهم است که آنها را سرخود و بدون مشورت با پزشکتان قطع نکنید. اما افراد به چنین اطلاعاتی نیاز دارند تا درباره استفاده کردن یا نکردن از این داروها تصمیماتی متکی بر آگاهی بگیرند.

سه سال پیش، اسما با دردی دائم در بازویش، به کلینیک پردیس دانشگاهش مراجعه کرد. هنگامی که برای معاینه روی تخت دراز کشید، دکتر از او خواست دکمه یقهاش را باز کند. او سپس به اسما گفت ممکن است تودهای در پستانش، دلیل درد بازویش شده باشد و از اشما خواست تا پستانبندش را پایین بکشد.
به گفته اسما، او به حرف دکتر گوش داده چون در ابتدا چیز مشکوکی وجود نداشته و فکر میکرده که دکتر تنها دارد کارش را انجام میدهد. کمی بعدتر اما فهمیده که موضوع چیز دیگریست: پزشک در حالی که پستان او را میبوسیده و نوک آن را فشار میداده، به او گفته که پستانهای زیبایی دارد ....
برای اسما نیمدقیقهای طول کشیده تا کاملا بفهمد چه در حال رخ دادن است.
او در ادامه روایت خود که در سایت شبکه الجریزه منتشر شده است، گفته: «چیزی نگفتم. خیلی شوکه بودم.»
او در ادامه گفته: «فقط نشستم و لباسم را پوشیدم. او هم برگشت روی صندلیاش نشست و یک نسخه برای بازویم نوشت -حرفی از توده به میان نیاورد. بعد من کلینیک را ترک کردم.»
گزارش آزار جنسی در مالزی غیرمعمول نیست اما بسیاری از زنان میگویند بهرغم سازوکارهای مختلف قانونی، همچنان جای رسیدن به چارهای مؤثر برای آنان خالی است.
زنان در مالزی امیدوارند لایحه مبارزه با آزار جنسی در این کشور که مدتها برای آن انتظار کشیده شده است، به زودی به قانون تبدیل شود.
دانیلا ذوالکفلی، عضو انجمن وکیلان زن مالزی که در تنظیم این لایحه سهمی داشته، گفته است که این لایحه «هر کسی و هر جایی» را در برمیگیرد.
چنین لایحهای اجرای قوانین مرتبط با آزار جنسی در مالزی را که هماکنون خرد خرد اعمال میشود، گستردهتر خواهد کرد و از وقوع اتفاقهای اینچنینی در محیط کار فراتر رفته، شامل هر محیط دیگر همچون مؤسسههای آموزشی، کلینیکها، وسایل نقلیه عمومی، باشگاههای ورزشی و حتی فضای مجازی خواهد شد.
لایحهای برآمده از دههها بحث و گفتوگو
برای فعالان حقوق زنان، تبدیل این لایحه به قانون، مبارزهای کشدار بوده است. مذاکرات اولیه برای تصویب قانون جامعتر آزار جنسی در مالزی، در دهه ۹۰ میلادی در این کشور آغاز شد اما به دلیل کمبود اراده سیاسی، پیشرفت واقعی تنها موقعی حاصل شد که انتخابات سال ۲۰۱۸ در مالزی، به یک تغییر در حکومت، نخستین بار از زمان استقلال این کشور، منتهی شد.
به تأخیر بیشتر نینداختن تبدیل این لایحه به قانون، موجب میشود که نجاتیافتگان آزار جنسی احساس کنند چنین جرمی جدی گرفته شده است.
به گفته اسما، تصویب چنین قانونی به او بسیار کمک خواهد کرد تا از آنچه روی داده، زودتر رها شود: «هر بار که به ایستگاه پلیس یا دادگاه مراجعه میکنم، آنچه روی داده بود را از نو احساس میکنم. نمیتوانم رها کنم برود.»
اسما گفت که با استاد راهنمایش درباره آنچه روی داده صحبت کرده اما مقامهایی که به آنها مراجعه کرده، درباره روایت او شک و شبهه داشتهاند.
اسما روز بعد از مراجعه به کلینیک، تماس دکتر مذکور را نادیده گرفته. پزشک به او به پیام داده و گفته که ممکن است تودهای در پستانش باشد و متخصص باید او را ببیند. اسما روز بعد یک معاینه پزشکی داشته و فهمیده که دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. او همان روز به پلیس مراجعه کرده.
پزشک مزبور بعدها تحت بند ۳۵۴ قانون کیفری مالزی برای «آزار یا فشار مجرمانه به شخص بهقصد هتک حرمت» متهم شده است چرا که جرمی تحت عنوان «آزار جنسی» در مالزی وجود ندارد.
اسما اما دانشگاهش را هم در تجربه تلخی که از سر گذرانده، بیتقصیر نمیداند: «کلینیک دانشگاه باید برای ما جای امنی میبود.»

به گفته دانیلا ذوالکفلی، تحت قوانین کیفری در مالزی، پرداخت غرامت نیز میتواند چالشبرانگیز باشد: «بسیاری از موارد قانونا به جرم تبدیل نمیشوند چرا که موارد برای جرم انگاشته شدن به درجهای از شدت و عناصر ویژهای نیاز دارند و همچنین به مدارک اثبات فراوان، فراتر از حد تردید معقول، نیاز است.
تکلیف پرونده اسما هنوز روشن نشده است و فرآیند و روند قانونی آن هم دشوار بوده است. او بهرغم درخواستش، اجازه نداشته کسی را به عنوان همراه با خود به دادگاه ببرد و از استاد راهنمایش خواسته تا به جای او شهادت بدهد.
استاد راهنمای اسما هم اما از چنین کاری هراس داشته است: «نمیدانم چرا .... من کسی بودم و هستم که نیاز به کمک دارد اما احساس کردم کسی تلاشی برای کمک به من نمیکند. مجبور بودم همه کارها را خودم انجام بدهم.»
گزینههای حقوقی بیشتر
با درخواست اجرا شدن عدالت در زمینه آزار جنسی در دادگاههای کیفری مالزی از سال ۲۰۱۶، نجاتیافتگان چنین جرایمی میتوانند در دادگاههای مدنی از آزارگران جنسی درخواست غرامت مالی کنند منتها هر کسی وسع دریافت مشاوره قانونی را ندارد و چنین فرآیندی هم میتواند سالها طول بکشد.
لایحه جدید، گزینههای حقوقی برای نجاتیافتگان چنین جرایمی را از طریق بر پا کردن محکمههای ویژه رسیدگی به چنین جرایمی، گسترش میدهد. این دادگاهها پشت درهای بسته و غیرعلنی برگزار میشوند و قضاوت در آن بهعهده قاضیانی است که در زمینه قوانین مرتبط با آزار جنسی، خبرهاند.
چنین محاکمی قدرت دارند تا علاوه بر غرامت مالی، طیفی دیگر از راهحلها همچون عذرخواهی آزارگر از نجاتیافته یا مشاوره را هم درخواست کنند که باید در طی دو ماه پس از برگزاری محکمه، ارائه شوند.
به جز ارائه مدرک آزار جنسی که در موارد مدنی نیز لازم است، پیشینه رفتار آزارگر جنسی یا مکالمات نجاتیافته با او درباره تجربه آنچه از سر گذرانده نیز میتواند به عنوان مدرک ثبت شود.
پرونده بررسی آزار جنسی که بهعنوان جرم به دادگاه فرستاده میشود، میتواند در آن واحد به چنین محکمهای نیز برده شود.
با این حال چنین محکمهای به طرفین اجازه نمیدهد وکیلان یا نمایندگان حقوقیشان را به دادگاه بفرستند. منتقدان در این باره معتقدند چنین مسألهای، برخی نجاتیافتگان را از شکایت کردن به دلیل ترس از رو در رو شدن با آزارگر جنسیشان، منصرف میکند.
چنین محکمههایی میتوانند به رسیدگی به موارد آزار جنسی در محیط کار نیز کمک کنند.
بر اساس یک نظرسنجی انجام شده در سال ۲۰۲۰ که ۱۰۱۰ زن مالزیایی در آن شرکت کرده بودند، ۶۲ درصد آنان تجربه آزار جنسی در محیط کار را داشتهاند.

بنا بر اصلاح ماده استخدام سال ۲۰۱۱ در مالزی، اگر کارفرمایی چنین شکایاتی را دریافت کند باید یک بررسی داخلی انجام دهد اما اینکه این بررسی باید چه معیارهایی داشته باشد به عهده خود کارفرما گذاشته شده است.
به گفته ذوالکفلی، برخی سازمانها به دنبال افراد مستقل هستند تا پنلی برای چنین شکایاتی تشکیل دهند اما چیزی که محل کار را ملزم به این کار کند وجود ندارد.

«جیغ بزنید و او را هل بدهید»
با وجود موانعی که بر سر راه چنین شکایتهایی وجود دارد، دیگر زنان تجربههایشان را در رسانهها و شبکههای اجتماعی مطرح میکنند اما اینکه آزارگر جنسی را وادار به پذیرفتن مسئولیت اعمالش کنند، همچنان دشوار است.
به گفته فعالان حقوق زنان، به رغم برخی پیشرفتها، حتی لایحه فعلی که امید زیادی به آن بسته شده هم «ناکافی» است.
فعالان حقوق زنان خواستار تعریف «آزار جنسی» فراتر از آنچه بین دو فرد رخ داده و گسترش این تعریف به محیطهایی شدهاند که انجام چنین جرایمی را ممکن میسازند.
این فعالان استدلال کردهاند که مسئولیت بررسی این جرایم باید بر عهده سازمانها قرار بگیرد تا از وقوع چنین حوادثی جلوگیری و به چنین شکایتهایی نیز به دقت رسیدگی شود.
به گفته یکی از فعالان در این زمینه که او نیز در تنظیم لایحه فعلی (که در شرف قانونی شدن است) نقش داشته، بر اساس یک نظرپرسی از ۱۰۰۲ مالزیایی در سال ۲۰۱۹، آزار جنسی در این کشور برای ۳۵ درصد از زنان و ۱۷ درصد از مردان رخ میدهد و چنین لایحهای تنها به نفع و برای زنان نیست بلکه برای هر شهروندی در این کشور است.
یکی از زنانی که تجربه تلخ آزار جنسی در محیط کار در مالزی را داشته و در نهایت موفق به اثبات ادعایش نشده و مجبور به ترک محیط کارش شده، گفته است: «فریاد بزنید و او (آزارگر جنسی) را هل بدهید. اینطوری از نظر قانونی پرونده بهتری خواهید داشت.»

نتیجه پژوهشی تازه نشان میدهد که با وجود محدودیتهای اعمالشده از سوی دولتها در سراسر جهان طی دوره همهگیری کرونا، برخی کارگران جنسی مرد خدمات حضوریشان را متوقف نکردند.
پژوهشگران برای فهم بهتر چنین رفتار موثر بر حوزه سلامت فردی و عمومی، آگهیهای اینترنتی کارگران جنسی مرد را از وبسایتی مخصوص ارائه این خدمات، پیش و پس از آغاز دوره همهگیری کرونا، جمعآوری و مقایسه کردند.
این آگهیها مختص مردانی بود که به مردان خدمات جنسی ارائه میکردند.
قصد محققان روشن کردن نیازهای این دسته از مردان در حوزه سلامت بوده است؛ آن هم با وجود تابویی که درباره ارائه خدمات جنسی و بهویژه ارائه خدمات جنسی توسط مردان برای مردان وجود دارد.
نتایج پژوهش اخیر که در دانشگاه نیومکزیکوی آمریکا انجام شده در نشریه فرهنگ، سلامت و جنسیت منتشر شده است.
البته باید در ابتدا تاکید کرد که کوویدـ۱۹ یک بیماری مقاربتی به شمار نمیرود، بلکه رابطه جنسی، بهخاطر تماس فیزیکی نزدیک و تنگاتنگ آن است که احتمال ابتلا به کرونا را بالا میبرد و در مباحث مرتبط با همهگیری، جایی ویژه به آن اختصاص داده میشود.
در ابتدای همهگیری کوویدـ۱۹، برخی نهادهای بهداشتی دستورالعملهایی محتاطانه برای پیشگیری از انتقال ویروس صادر کرده بودند که زندگی کارگران جنسی را هم دستخوش تغییر کرد.
دادههای این پژوهش در مارس ۲۰۱۹ (آغاز همهگیری کوویدـ۱۹) و سپس در سالهای آتی در آوریل ۲۰۲۰، ژانویه ۲۰۲۱ و فوریه ۲۰۲۱ و از آگهیهای ارائهشده اینترنتی در یک ناحیه خاص جغرافیایی جمعآوری شد. در این تحقیق، سن و نژاد مردانی که خدمات جنسیشان را آگهی میکردند هم در نظر گرفته شده بود و برآمد نهایی محققان نشان داد که مردان سفیدپوست و در سنین بالاتر و بیشتر برای سکس حضوری آگهی داده بودند.
پیشتر نیز پروژهای در موسسه کِربی، یک سازمان تحقیقات پزشکی وابسته به دانشگاه نیو ساوث ولز در سیدنی استرالیا، در پژوهشی در حوزه ارائه خدمات جنسی حضوری مردان برای مردان در دوره کرونا و با استفاده از وبسایتهایی مشابه به این نتیجه دست یافت که ارائه چنین خدماتی در دوران کرونا کاهش داشته است. این پژوهش بر نیاز ارائه کمک مالی دولتی به کارگران جنسی مرد در شرایطی همچون شرایط یک همهگیری جهانی تاکید کرده بود؛ چرا که این مردان از بستههای کمکهای مالی که بسیاری دولتها در سراسر جهان به شهروندانشان ارائه کردند، سهمی نداشتند.

پیشتر، نتایج پژوهش گسترده دیگری در همین حوزه و بههدایت دانشگاه کلمبیا نشان داده بود که در سهماهه اول همهگیری در سال ۲۰۲۰، کاهش فعالیت قابلتوجهی بر روی بزرگترین و محبوبترین وبسایتهای انگلیسیزبان جهان برای ارائه خدمات جنسی از سوی مردان برای مردان مشاهده شده است. این تحقیق نیز نشان داده بود که چنین مردانی در دوران کوویدـ۱۹ و هنگامی که بسته کمک مالی به بسیاری افراد ارائه میشد، از حمایتی برخوردار نشده بودند.
بهجز پژوهشها، بسیاری از یادداشتها و مطالب در رسانههای غالب، که بسیاری از آنها از زبان و بهقلم کارگران جنسی نوشته شده بود، کوشیده بود به چالشهای این افراد، بهویژه تنگنای مالی در دوره همهگیری کرونا بپردازد.
در این دوره، محل ارائه خدمات جنسی در بسیاری کشورهای جهان بسته شده بود و گزارشی هم از جریمه شدن برخی از این اماکن، در صورت باز ماندن، منتشر شده بود که بر فرصت کاری برخی کارگران جنسی تاثیرگذار بود.
بر اساس گزارشها و در کمبود سکس حضوری، محبوبیت خدمات سکس مجازی زیاد شده بود. اگرچه برخی مدافعان ارائه خدمات جنسی از آنها بهعنوان «خدماتی ضروری» یاد میکردند که باید از محدودیتهای رفتوآمد و منع مقررات تردد مستثنی میبود، از منظر سلامت و با وجود احتمال خطرانتقال کرونا بانزدیکی جسمی تنگاتنگ، ارائه خدمات جنسی حضوری خطرناک و در بسیاری مناطق جهان عاملی تهدیدکننده برای سلامت عموم به نظر میرسید.
مردان نامرئی
بیبهره بودن کارگران جنسی در بسیاری نقاط جهان از بستههای کمک مالی دولتی برای افراد و کسبوکارها، حاصل جرمانگاری خدمات جنسی در بسیاری نقاط جهان است.
جرمانگاری خدمات جنسی و بدنامی اجتماعی بسیاری که گریبانگیر آن است، انجام پژوهش در حوزه ارائه خدمات جنسی را دشوار میکند. در نتیجه پژوهشهایی که حاصل تماس مستقیم با کارگران جنسی باشد کمیاب است و در صورت انجام شدن، کیفی است و نمونههای آماری کوچکی را در مناطق جغرافیایی محدودی در بر میگیرد.
اما در حوزه ارائه خدمات جنسی مردان برای مردان، دادههای آنلاین فرصتی برای جستجوی غیرمستقیم است و وسعت دادهها، با جمع کردن دادههای صدهزار مردی که در مناطق مختلف جهان خدمات جنسی آنلاین آگهی میکنند، بهتر ممکن است.
بهویژه پروفایل مجازی این دسته از مردان یک منبع غنی داده برای تحقیق درباره تاثیرات اجتماعیرفتاری کوویدـ۱۹ است که حقایقی خلاف تصور عموم از افراد شاغل در این خدمات را ارائه میدهد.
بهعنوان مثال در برخی پروفایلها، مردان به شیوع کوویدـ۱۹ اشاره کرده بودند و تغییر رویهای در ارائه خدمات جنسی این مردان از حضوری به خدمات جنسی آنلاین دیده میشد.
همچنین بهجز توقف ارائه سکس حضوری، برخی دیگر پروفایل رویههای دیگری برای کاهش سرایت کوویدـ۱۹ اتخاذ کرده بودند؛ مثلا در بسیاری پروفایلها، مردان تاریخهای آزمایش کرونا خود را ثبت کرده بودند.

چنین مواردی نشاندهنده این است که کارگران جنسی مرد خود را با محدودیتهای مقرر در شرایط کرونا وفق داده بودند و توسل به چنین راهبردهایی برای کاهش سرایت، حاکی از توجه آنان و درگیر شدنشان در مسائل سلامت عمومی است. تحقیقات پیشین نیز حاکی از آن است که که کارگران جنسی در کل بیش از عموم مردم با نگرانیهای موجود در مسائل حوزه سلامت عمومی درگیرند و بهطور اخص و درباره مردانی که به مردان خدمت جنسی ارائه میکنند، پیشتر تجارب مشابهی در به اشتراک گذاشتن نتیجه آزمایش اچآیوی، ویروس عامل ابتلا به بیماری ایدز، هم دیده شده بود.
اما تنها آگاهی کافی نیست و در نبود جایگزینی برای تامین مالی، بسیاری از این مردان همچنان ناچار شده بودند به سکس حضوری رو بیاورند.
مثلا در آوریل ۲۰۲۰ شمار کلی پروفایلهایی که سکس حضوری ارائه میکردند نسبتا بالا بود. احتمالا به این دلیل که مردانی که با در طی همهگیری کوویدـ۱۹ همچنان به ارائه خدمات جنسی مشغول بودند چرا که جایگزینهای اقتصادی محدودی در اختیار داشتند. اما کاهش شمار بازدیدکنندگان از این وبسایتها نیز حاکی از تنگنای اقتصادی بود که گریبانگیر این مردان شده بود و کمکهای دولتی که باید کارگران جنسی مرد را نیز در بر میگرفت و نگرفت.
اگرچه ممکن است قضاوت منفی و یا افکاری ناخوشایند درباره فعالیت این دسته مردان، در حالی که خطر یک همهگیری جهان را تهدید میکرد، وجود داشته باشد اما باید توجه کرد که زنگ خطر، غیاب بسته کمک مالی برای کارگران جنسی مرد و اینکه این مردان باید بین سلامتی و درآمد، یکی را انتخاب میکردند، است. باید اینگونه فکر کرد که فاصلهگذاری اجتماعی و قرنطینه برای این گروه از مردان، تنها در حالی که آنان نیز به حمایتهای مالی و اجتماعی که شامل باقی کارگران در حوزههای دیگر کاری شده بود دسترسی داشتند، ممکن بود.
بهجز مسائل مالی، اثرات نزدیک و دیرپای فاصلهگذاری اجتماعی بر سلامت روان کارگران جنسی، بهویژه کارگران جنسی مردی که به مردان خدمت ارائه میدهند و نگران جرمانگاری و بدنامی در اجتماعند نیز باید مورد بررسی قرار بگیرد، چرا که آنان اغلب به حمایت اجتماعی که به کاهش افسردگی و اضطراب و رفع باقی چالشها کمک میکند، دسترسی ندارند.

وبسایت مکس اوتاوا که در زمینه مسائل مردان همنجسگرا فعالیت میکند نیز با پرداختن به مشکلات کارگران جنسی مرد، نوشته بود که اگرچه کارگران جنسی مرد همچون کارگران جنسی زن از دیرباز وجود داشتهاند اما همواره از سوی اجتماع نادیده گرفته شده و از رسانههای غالب و گفتوگوهای سیاسی حذف شدهاند. بر اساس اطلاعات مکس اوتاوا، چنین حذف کردنی، حذف واقعیتها و نیازهای این دسته از مردان است که به حاشیه راندن آنها میانجامد.
در مطلب این وبسایت آمده است که کارگران جنسی مرد دوبرابر با بدنامی دست و پنجه نرم میکنند؛ یکی بدنامی فروش سکس و دیگری ارائه آن به مردان، که بهعنوان یک خدمت همجنسگرایانه تلقی میشود. همچنین جرمانگاری خدمات جنسی موجب میشود که این مردان کار خود را پنهان نگه دارند و برای پیدا کردن دایره حمایتی مناسب به مشکل بربخورند. بهگزارش مکس اوتاوا، وضعیت مهاجرانی که در این شغلاند حتی بدتر است و با خطر اخراج روبهرو میشوند.
این وبسایت تاکید میکند که همهگیری کوویدـ۱۹ فرصتی برای جرمزدایی و زدودن بدنامی از خدمت جنسی است. به رسمیت شناختن و قانونی کردن خدمات جنسی شرایط کاری بیشتر و حمایت بهتری در شرایط بحرانهای جهانی ایجاد میکند.
و آنچنان که در مطلب مکس اوتاوا آمده کارگران جنسی مرد شایسته امنیت و احترامند و در زمان وقوع یک همهگیری جهانی باید به حمایتهای مالی و اجتماعی که بقیه دارند، دسترسی داشته باشند؛ چرا که چشم بستن به روی نیاز آنان، شغل این مردان را از میان برنمیدارد و جامعه را نیز امنتر نمیکند.