چه کسانی از دنیای متفاوت ایلان ماسک متضرر میشوند؟
یادداشتی منتشرشده در سیانان به حاشیههای اخیر درباره زندگی شخصی ایلان ماسک، بنیانگذار و مدیراجرایی تسلا و رابطه او با همسر سابق یکی از بنیانگذاران گوگل و اهمیت حواشی اینچنینی حول شخصیتی همچون ماسک پرداخته است.
در این یاداشت آمده دقیقا وقتی فکر میکردیم که سر ایلان ماسک به گرداندن چندین شرکتش گرم است، یا دستش بند دعوایی تازه با توییتر و یا وقت گذراندن با هر یک از ده بچهاش است، وقت یک رسوایی جدید است که خوراک گردباد ماجراها و داستانیهایی شود که این ثروتمندترین فرد جهان راه میاندازد.
وال استریت ژورنال گزارش داده بود که ماسک رابطه کوتاهی با نیکول شاناهان، زن سرگئی برین، از بنیانگذاران گوگل داشته است. بر اساس گزارش وال استریت ژورنال، برین در ضمن دوست ماسک هم بوده و زمانی که تسلا در معرض فروپاشی بوده به او پول قرض داده است.
بنا بر گزارش وال استریت ژورنال، رابطه پنهانی ماسک و شاناهان باعث شده برین برای جدایی اقدام کند.
ماسک گزارش وال استریت ژورنال را «مزخرف محض» خواند و گفت سرش بهشدت شلوغ است و «وقت آنچنانی برای چرندیات ندارد». اگرچه گزارشی که پیش از این خبر منتشر شده بود و بر اساس آن، یکی از زنانی که در شرکت نورالینک برای ماسک کار میکرده از او صاحب دوقلو شده، حاکی از آن است که وقت ماسک برای «چرندیات» آنقدرها هم تنگ نبوده است.
پوشش خبر رابطه ماسک و شاناهان چه اهمیتی دارد؟
بر اساس یادداشت منتشرشده در سیانان، این که ایلان ماسک با چه کسی رابطه داشته هیچ اهمیتی ندارد. آنچه مهم است این است که نشریهای مثل وال استریت ژورنال با انتشار چنین خبری عقیده داشته قرار دادن یکی از ثروتمندترین و قدرتمندترین چهرههای جهان در کانون انتقادات، اهمیت دارد.
ماسک بهعنوان مدیرعامل تسلا، گرانترین خودروساز جهان، آینده خودروهای بدون راننده و تمامبرقی جهان را در دست دارد. او بهعنوان رییس شرکت اسپیس ایکس، آدم به فضا میفرستد و امیدوار است روزی مریخ را مستعمره خود کند. شرکت دیگر او نورالینک هم میخواهد تراشه قابلکشت در مغز انسان کار بگذارد.
کسی که چنین بلندپروازیهایی در این سطح در سر دارد، از برخی موشکافیها درباره شخصیتش گریزی ندارد. تا بدین جای کار، واکاوی در شخصیت ماسک چندین سوال درباره سلوک و منش او برانگیخته است و این فراتر از جوش آوردنهای روزانه او بر روی توییتر و یورشهای گاه و بیگاه او به کارکنان شرکتش است.
ماسک به «عورتنمایی» به یک مهماندار اسپیس ایکس متهم شده است؛ اتهامی که آن را انکار میکند.
یکی از فرزندان او علنا از او روگردان شده است و درخواست داده هیچ نسبتی با او نداشته باشد.
یکی از کارکنان سابق تسلا هم از این شرکت بهدلیل ایجاد فضایی که برای آزار جنسی فراهم میآورد درخواست غرامت کرده است.
تسلا همچنین متهم است که به یک شرکت برای رصد گفتوگوهای بین برخی کارمندانش روی فیسبوک، درباره به راه انداختن یک اتحادیه، پول پرداخته است.
مشکل کجاست؟
مدیرعاملانی چون ماسک، شخصیت رسمی و چهره عمومی محسوب میشوند و شیوهای که با آن مسائل شخصیشان را پیش میبرند گویای این است که شرکتهایشان را هم چطور میگردانند.
بر اساس گزارش وال استریت ژورنال، هنگامی که برین از خیانت احتمالی ماسک مطلع شد از مشاورانش خواست تا تمام سرمایهگذاری مالی او در شرکتهای ماسک را بفروشند. روشن نیست که این سرمایهگذاریها سرجمع چه مبلغی بوده است یا آیا این فروش انجام شده یا نه اما این ماجرا دقیقا نمونهای از شخصی کردن مسائل حرفهای است که زندگی سهامداران را تحتتاثیر قرار میدهد.
به نوشته یک کارشناس که در وبسایت کانورسیشن منتشر شده است، دعوای حقوقی ماسک با توییتر نیز بیش از هر چیزی بهضرر سهامداران توییتر تمام شده و به نقطهای رسیده است که دو طرف باید بر سر این معامله، مذاکرهای دوباره داشته باشند.
در پی نگرانیها از رکود اقتصادی، سهام شرکتهای فناوری نیز ضربه خورده و آن سهامی نیست که هنگامی که ماسک در آوریل ۲۰۲۲ پیشنهاد خرید توییتر را مطرح کرد، بود. ارزش شرکتهای بزرگ فناوری از ماه آوریل تاکنون۲۶ درصد کاهش داشته است.
همین حالا نیز ارزش سهام توییتر که با اعلام خبر خریدن این پلتفرم از سوی ایلان ماسک بهقیمت ۴۴ میلیارد دلار، بالا رفته بود، از دست رفته است. بنا بر اعلام توییتر، این شرکت همچنین ۳۳ میلیون دلار آمریکا برای این معامله خرج کرده و بلاتکلیفی معامله با ماسک را علت کاهش درآمد توییتر طی ماههای گذشته میداند.
توییتر حالا به اقدام حقوقی متوسل شده تا ایلان ماسک را مجبور کند که این پلتفرم را آنچنان که وعده داد بود بخرد، که این بهنفع ایلان ماسک تمام نخواهد شد، بهویژه اگر دادگاهی که قرار است برای رسیدگی به شکایت توییتر تشکیل شود رای به خرید توییتر توسط ماسک بدهد. این است که هر دو طرف معامله باید برای حفاظت از سهامداران فعلی و آتی توییتر، در مذاکره بر سر معامله مذکور نرمش به خرج دهند.
سه دهه است که سیل اطلاعات درباره اینکه افسردگی حاصل یک «عدم تعادل شیمیایی» یا همان عدم تعادل «سروتونین» در مغز است به سوی مردم سرازیر شده است.
با وجود این، تازهترین تحقیق پژوهشگران دانشگاه یوسیال در بریتانیا نشان میدهد که سندی برای اثبات صحت چنین اطلاعاتی وجود ندارد.
سروتونین نوعی انتقالدهنده عصبی است که در سیستم عصبی مرکزی، دستگاه گوارش و پلاکتهای خون انسان و حیوان یافت میشود و بهعنوان جاریکننده «احساس خوب» یا «هورمون شادی» شناخته شده است.
نظریه نقش کاهش وجود سروتونین در ابتلا به افسردگی، ابتدا در دهه ۶۰ میلادی مطرح شد و به تبلیغ گسترده سروتونین از سوی صنعت داروسازی در دهه ۹۰ انجامید که با تلاش این صنعت برای بازاریابی برای مجموعه جدیدی از داروهای ضدافسردگی، بهنام «مهارکننده بازجذب سروتونین» موسوم به «اساسآرآیها» همراه بود. ایندست داروها از سوی موسسات رسمی همچون انجمن روانپزشکی آمریکا موردحمایت قرار گرفت؛ انجمنی که همچنان به مردم میگوید: «تفاوت در برخی مواد شیمیایی در مغز ممکن در بروز علایم افسردگی نقش داشته باشد.»
بسیاری پزشکان در سراسر جهان نیز همین پیام را در مطبها و رسانهها تکرار کردهاند و مردم هم آنچه شنیدهاند، پذیرفتهاند. بسیاری مردم به خوردن قرصهای ضدافسردگی روی آوردند چرا که باور داشتند مشکلی در مغزشان وجود دارد که نیازمند داروی ضدافسردگی است تا حل شود. در دوره چنین «بازاریابی فشاری» شرکتهای داروسازی، مصرف داروی ضدافسردگی افزایش قابلتوجهی داشت. در بریتانیا، این داروها در جمعیت بزرگسال برای یک نفر از هر شش نفر تجویز میشود.
برای مدتی مدید برخی پژوهشگران که در میان آنها نام روانپزشکان شناختهشده نیز به چشم میخورد، ادعا کردند که هیچ مدرک قانعکنندهای برای اثبات اینکه افسردگی حاصل پایین بودن غیرمعمول سروتونین و یا سروتونین غیرفعال در مغز باشد، وجود ندارد. اما برخی محققان همچنان طرفدار آنچه اغلب گفته میشد، بودند. تا اینکه پژوهشی تازه انجام شد.
در نگاه اول این که داروهای ضدافسردگی از نوع مهارکنندههای بازجذب سروتونین، بتواند بر سیستم سروتونین تاثیرگذار بگذارد میتواند نظریه رابطه افسردگی با سروتونین را قوت بخشد؛ چرا که اساسآرآیها در دسترس بودن سروتونین در مغز را موقتا افزایش میدهد، اما این لزوما بدان معنا نیست که علت افسردگی، در دسترس نبودن سروتونین در مغز باشد.
توضیحات دیگری برای اثرات داروهای ضدافسردگی وجود دارد. در حقیقت، آزمایشهای بالینی دارو نشان میدهد که تاثیر داروهای ضدافسردگی در درمان آن، با استفاده از «پلاسیبو» یا همان دارونما، تفاوت چندانی ندارد.
دارونماها در روشهای درمانی صوری و تلقینی استفاده میشود که در آنها با دادن دارویی بدون هیچ اثر واقعی در حقیقت بیمار فریب داده میشود و بهعبارت دیگر، با نوعی اثردرمانی، تاثیر مثبتی در روند بهبودی او دیده میشود.
همچنین به نظر میرسد که داروهای ضدافسردگی تاثیری کرختکننده بر احساسات دارند که میتواند بر خلقوخوی فرد تاثیر بگذارد. اما محققان هنوز نمیدانند این اثر چگونه ایجاد میشود و یا آنقدری درباره آن نمیدانند.
از دهه ۹۰ میلادی تحقیقات گستردهای بر روی سروتونین انجام شده است. مشکل این است که این پژوهشها بهصورت نظاممند جمعآوری نشده است. این تحقیق جدید با رویکرد «مرور چتری» بر شواهد آمده در حوزه اصلی این پژوهشها، یعنی رابطه سروتونین و افسردگی، تمرکز کرد.
پژوهشگران در تحقیق اخیر به پژوهشی که اندازه سروتونین و تجزیه آن به مواد در خون و مایعات مغز را مقایسه کرده بود، نگاهی انداختند. این پژوهش تفاوتی در این زمینه بین افراد مبتلا به افسردگی و افرادی که مبتلا به افسردگی نبودند، نشان نداد.
حوزه دیگری که تحقیقات پیشین بر آن متمرکز شده بود مبحث «گیرندههای سروتونین» بود که پروتئینی در انتهای عصب است که سروتونین به آن چفت میشود و میتواند اثر سروتونین را انتقال دهد و یا از انتقال آن جلوگیری کند. تحقیق بر روی موردپژوهش قرارگرفتهترین گیرنده سروتونین حاکی از آن بود که هیچ تفاوتی بین افرادی که افسردگی دارند و ندارند در این زمینه وجود ندارد و حتی فعالیت سروتونین در افراد مبتلا به افسردگی، افزایش نیز یافته که این خود با نظریه غالب مطرحشده درباره نقش کاهش سروتونین در ابتلا به افسردگی، در تضاد قرار دارد.
تحقیقات بر روی حملکنندههای سروتونین، که پروتئینی است که اثر سروتونین را پایان میدهد نیز حاکی از آن است که اگر هم رابطهای بین سروتونین و افسردگی باشد، آن ارتباط این است که فعالیت سروتونین در افراد مبتلا به افسردگی بیشتر است. گرچه ممکن است دلیل چنین یافتهای این باشد که بسیاری داوطلبان شرکتکننده در چنین پژوهشهایی، قرص ضدافسردگی مصرف کنند و یا پیشتر مصرف کرده باشند.
پژوهش اخیر همچنین تحقیقاتی را بررسی کرد که کوشیده بود دریابد آیا افسردگی میتواند با کاهش مصنوعی سروتونین در داوطلبان، در آنها به وجود آورده شود یا نه. بررسی دو مرور نظاممند در سال ۲۰۰۶ و ۲۰۰۷ و یک نمونه از ده پژوهش اخیر در این زمینه، نشان داد که پایین آوردن سطح سروتونین در صدها داوطلب سالم، منجر به بروز افسردگی نشد. یکی از این بررسیها اثبات چنین چیزی را بهشکل ضعیفی، در یک زیرگروه از مردم با سابقه خانوادگی افسردگی، تایید کرد اما این زیرگروه تنها شامل ۷۵ نفر بود.
تحقیقات بسیار بزرگتر با شرکت دهها هزار بیمار نیز گوناگونی ژنی را مورد بررسی قرار داد، از جمله ژنی که دستورالعملهایی برای تولید ناقل سروتونین میفرستد. هیچ تفاوتی در بسامد تنوع این ژن در افراد مبتلا به افسردگی و اشخاص سالم وجود نداشت.
با وجود این، یک پژوهش اولیه رابطهای بین ژن ناقل سروتونین و وقایع استرسزا در زندگی پیدا کرده بود. اما تحقیقات بزرگتر و جامعتر به وجود چنین ارتباطی اشاره ندارند. با این حال، وقایع استرسزا در زندگی بهخودیخود، میتواند متعاقبا تاثیر قدرتمندی در احتمال خطر ایجاد افسردگی در افراد داشته باشد.
در مرور تحقیق مذکور، برخی پژوهشها که افرادی که داروی ضدافسردگی استفاده میکردند یا پیشتر از آن استفاده کرده بودند را در بر گرفته بود، نشان داد که چنین داروهایی حتی ممکن است تمرکز و یا فعالیت سروتونین را کم کنند.
مردم باید بدانند تا آگاهانه انتخاب کنند
نتیجهگیری پژوهش اخیر این است که مدرکی علمی دال بر صحت نظریه ارتباط افسردگی با سروتونین که یکی از تاثیرگذارترین و گستردهترین پژوهشهای زیستشناسی در یافتن ریشه افسردگی است، وجود ندارد. چنین نتیجهگیری خود باعث برانگیخته شدن پرسشهایی از این دست خواهد شد که پس مصرف این داروها اصلا چه فایده دارد.
بسیاری داروهای ضدافسردگی که امروزه تجویز میشود بر پایه تصور تاثیر آنها بر سروتونین است. برخی از آنها همچنین بر تعادل شیمیایی هورمون نورآدرنالین در مغز تاثیرگذارند. اما متخصصان بر این باورند که شواهد دال بر نقش نورآدرنالین در بروز افسردگی، حتی از نقش سروتونین در بروز آن هم کمرنگتر است.
جز این دو، هیچ سازوکار داروشناسی پذیرفتهشده دیگر برای کارکرد داروهای ضدافسردگی وجود ندارد؛ و اگر داروهای ضدافسردگی تاثیر خود را از پلاسیبو و دارونما بودن و یا کرخت کردن احساسات فرد بگیرند، پس مشخص نیست که بیشتر فایده میرسانند یا ضرر میزنند.
گرچه نگاه کردن به مقوله افسردگی بهعنوان اختلالی بیولوژیکی، ممکن است شرم پیرامون آن را کاهش دهد. اما در حقیقت پژوهشها برعکس آن را نشان داده است؛ افرادی که باور دارند که افسردگیشان حاصل برهم خوردن تعادل شیمیایی در مغزشان است، نسبت به احتمال رهایی از افسردگی بدبینترند.
مهم است که مردم بدانند که این اینکه «افسردگی ناشی از عدم تعادل شیمیایی در مغز است» چیزی جز یک فرضیه نیست. دانشمندان در حال حاضر نمیدانند چهچیزی موقتا میزان سروتونین و دیگر تغییرات زیستیشیمیایی را در پی مصرف داروهای ضدافسردگی، در مغز بالا میبرد. نتیجهگیری پژوهش جدید این است که گفتن اینکه داروهای ضدافسردگی «مهارکننده بازجذب سروتونین» ارزش مصرف دارد و یا حتی مصرف آن کاملا بیخطر است، ممکن نیست.
البته اگر داروهای ضدافسردگی استفاده میکنید مهم است که آنها را سرخود و بدون مشورت با پزشکتان قطع نکنید. اما افراد به چنین اطلاعاتی نیاز دارند تا درباره استفاده کردن یا نکردن از این داروها تصمیماتی متکی بر آگاهی بگیرند.
سه سال پیش، اسما با دردی دائم در بازویش، به کلینیک پردیس دانشگاهش مراجعه کرد. هنگامی که برای معاینه روی تخت دراز کشید، دکتر از او خواست دکمه یقهاش را باز کند. او سپس به اسما گفت ممکن است تودهای در پستانش، دلیل درد بازویش شده باشد و از اشما خواست تا پستانبندش را پایین بکشد.
به گفته اسما، او به حرف دکتر گوش داده چون در ابتدا چیز مشکوکی وجود نداشته و فکر میکرده که دکتر تنها دارد کارش را انجام میدهد. کمی بعدتر اما فهمیده که موضوع چیز دیگریست: پزشک در حالی که پستان او را میبوسیده و نوک آن را فشار میداده، به او گفته که پستانهای زیبایی دارد ....
برای اسما نیمدقیقهای طول کشیده تا کاملا بفهمد چه در حال رخ دادن است.
او در ادامه روایت خود که در سایت شبکه الجریزه منتشر شده است، گفته: «چیزی نگفتم. خیلی شوکه بودم.»
او در ادامه گفته: «فقط نشستم و لباسم را پوشیدم. او هم برگشت روی صندلیاش نشست و یک نسخه برای بازویم نوشت -حرفی از توده به میان نیاورد. بعد من کلینیک را ترک کردم.»
گزارش آزار جنسی در مالزی غیرمعمول نیست اما بسیاری از زنان میگویند بهرغم سازوکارهای مختلف قانونی، همچنان جای رسیدن به چارهای مؤثر برای آنان خالی است.
زنان در مالزی امیدوارند لایحه مبارزه با آزار جنسی در این کشور که مدتها برای آن انتظار کشیده شده است، به زودی به قانون تبدیل شود.
دانیلا ذوالکفلی، عضو انجمن وکیلان زن مالزی که در تنظیم این لایحه سهمی داشته، گفته است که این لایحه «هر کسی و هر جایی» را در برمیگیرد.
چنین لایحهای اجرای قوانین مرتبط با آزار جنسی در مالزی را که هماکنون خرد خرد اعمال میشود، گستردهتر خواهد کرد و از وقوع اتفاقهای اینچنینی در محیط کار فراتر رفته، شامل هر محیط دیگر همچون مؤسسههای آموزشی، کلینیکها، وسایل نقلیه عمومی، باشگاههای ورزشی و حتی فضای مجازی خواهد شد.
لایحهای برآمده از دههها بحث و گفتوگو
برای فعالان حقوق زنان، تبدیل این لایحه به قانون، مبارزهای کشدار بوده است. مذاکرات اولیه برای تصویب قانون جامعتر آزار جنسی در مالزی، در دهه ۹۰ میلادی در این کشور آغاز شد اما به دلیل کمبود اراده سیاسی، پیشرفت واقعی تنها موقعی حاصل شد که انتخابات سال ۲۰۱۸ در مالزی، به یک تغییر در حکومت، نخستین بار از زمان استقلال این کشور، منتهی شد.
به تأخیر بیشتر نینداختن تبدیل این لایحه به قانون، موجب میشود که نجاتیافتگان آزار جنسی احساس کنند چنین جرمی جدی گرفته شده است.
به گفته اسما، تصویب چنین قانونی به او بسیار کمک خواهد کرد تا از آنچه روی داده، زودتر رها شود: «هر بار که به ایستگاه پلیس یا دادگاه مراجعه میکنم، آنچه روی داده بود را از نو احساس میکنم. نمیتوانم رها کنم برود.»
اسما گفت که با استاد راهنمایش درباره آنچه روی داده صحبت کرده اما مقامهایی که به آنها مراجعه کرده، درباره روایت او شک و شبهه داشتهاند.
اسما روز بعد از مراجعه به کلینیک، تماس دکتر مذکور را نادیده گرفته. پزشک به او به پیام داده و گفته که ممکن است تودهای در پستانش باشد و متخصص باید او را ببیند. اسما روز بعد یک معاینه پزشکی داشته و فهمیده که دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. او همان روز به پلیس مراجعه کرده.
پزشک مزبور بعدها تحت بند ۳۵۴ قانون کیفری مالزی برای «آزار یا فشار مجرمانه به شخص بهقصد هتک حرمت» متهم شده است چرا که جرمی تحت عنوان «آزار جنسی» در مالزی وجود ندارد.
اسما اما دانشگاهش را هم در تجربه تلخی که از سر گذرانده، بیتقصیر نمیداند: «کلینیک دانشگاه باید برای ما جای امنی میبود.»
به گفته دانیلا ذوالکفلی، تحت قوانین کیفری در مالزی، پرداخت غرامت نیز میتواند چالشبرانگیز باشد: «بسیاری از موارد قانونا به جرم تبدیل نمیشوند چرا که موارد برای جرم انگاشته شدن به درجهای از شدت و عناصر ویژهای نیاز دارند و همچنین به مدارک اثبات فراوان، فراتر از حد تردید معقول، نیاز است.
تکلیف پرونده اسما هنوز روشن نشده است و فرآیند و روند قانونی آن هم دشوار بوده است. او بهرغم درخواستش، اجازه نداشته کسی را به عنوان همراه با خود به دادگاه ببرد و از استاد راهنمایش خواسته تا به جای او شهادت بدهد.
استاد راهنمای اسما هم اما از چنین کاری هراس داشته است: «نمیدانم چرا .... من کسی بودم و هستم که نیاز به کمک دارد اما احساس کردم کسی تلاشی برای کمک به من نمیکند. مجبور بودم همه کارها را خودم انجام بدهم.»
گزینههای حقوقی بیشتر
با درخواست اجرا شدن عدالت در زمینه آزار جنسی در دادگاههای کیفری مالزی از سال ۲۰۱۶، نجاتیافتگان چنین جرایمی میتوانند در دادگاههای مدنی از آزارگران جنسی درخواست غرامت مالی کنند منتها هر کسی وسع دریافت مشاوره قانونی را ندارد و چنین فرآیندی هم میتواند سالها طول بکشد.
لایحه جدید، گزینههای حقوقی برای نجاتیافتگان چنین جرایمی را از طریق بر پا کردن محکمههای ویژه رسیدگی به چنین جرایمی، گسترش میدهد. این دادگاهها پشت درهای بسته و غیرعلنی برگزار میشوند و قضاوت در آن بهعهده قاضیانی است که در زمینه قوانین مرتبط با آزار جنسی، خبرهاند.
چنین محاکمی قدرت دارند تا علاوه بر غرامت مالی، طیفی دیگر از راهحلها همچون عذرخواهی آزارگر از نجاتیافته یا مشاوره را هم درخواست کنند که باید در طی دو ماه پس از برگزاری محکمه، ارائه شوند.
به جز ارائه مدرک آزار جنسی که در موارد مدنی نیز لازم است، پیشینه رفتار آزارگر جنسی یا مکالمات نجاتیافته با او درباره تجربه آنچه از سر گذرانده نیز میتواند به عنوان مدرک ثبت شود.
پرونده بررسی آزار جنسی که بهعنوان جرم به دادگاه فرستاده میشود، میتواند در آن واحد به چنین محکمهای نیز برده شود.
با این حال چنین محکمهای به طرفین اجازه نمیدهد وکیلان یا نمایندگان حقوقیشان را به دادگاه بفرستند. منتقدان در این باره معتقدند چنین مسألهای، برخی نجاتیافتگان را از شکایت کردن به دلیل ترس از رو در رو شدن با آزارگر جنسیشان، منصرف میکند.
چنین محکمههایی میتوانند به رسیدگی به موارد آزار جنسی در محیط کار نیز کمک کنند.
بر اساس یک نظرسنجی انجام شده در سال ۲۰۲۰ که ۱۰۱۰ زن مالزیایی در آن شرکت کرده بودند، ۶۲ درصد آنان تجربه آزار جنسی در محیط کار را داشتهاند.
بنا بر اصلاح ماده استخدام سال ۲۰۱۱ در مالزی، اگر کارفرمایی چنین شکایاتی را دریافت کند باید یک بررسی داخلی انجام دهد اما اینکه این بررسی باید چه معیارهایی داشته باشد به عهده خود کارفرما گذاشته شده است.
به گفته ذوالکفلی، برخی سازمانها به دنبال افراد مستقل هستند تا پنلی برای چنین شکایاتی تشکیل دهند اما چیزی که محل کار را ملزم به این کار کند وجود ندارد.
«جیغ بزنید و او را هل بدهید»
با وجود موانعی که بر سر راه چنین شکایتهایی وجود دارد، دیگر زنان تجربههایشان را در رسانهها و شبکههای اجتماعی مطرح میکنند اما اینکه آزارگر جنسی را وادار به پذیرفتن مسئولیت اعمالش کنند، همچنان دشوار است.
به گفته فعالان حقوق زنان، به رغم برخی پیشرفتها، حتی لایحه فعلی که امید زیادی به آن بسته شده هم «ناکافی» است.
فعالان حقوق زنان خواستار تعریف «آزار جنسی» فراتر از آنچه بین دو فرد رخ داده و گسترش این تعریف به محیطهایی شدهاند که انجام چنین جرایمی را ممکن میسازند.
این فعالان استدلال کردهاند که مسئولیت بررسی این جرایم باید بر عهده سازمانها قرار بگیرد تا از وقوع چنین حوادثی جلوگیری و به چنین شکایتهایی نیز به دقت رسیدگی شود.
به گفته یکی از فعالان در این زمینه که او نیز در تنظیم لایحه فعلی (که در شرف قانونی شدن است) نقش داشته، بر اساس یک نظرپرسی از ۱۰۰۲ مالزیایی در سال ۲۰۱۹، آزار جنسی در این کشور برای ۳۵ درصد از زنان و ۱۷ درصد از مردان رخ میدهد و چنین لایحهای تنها به نفع و برای زنان نیست بلکه برای هر شهروندی در این کشور است.
یکی از زنانی که تجربه تلخ آزار جنسی در محیط کار در مالزی را داشته و در نهایت موفق به اثبات ادعایش نشده و مجبور به ترک محیط کارش شده، گفته است: «فریاد بزنید و او (آزارگر جنسی) را هل بدهید. اینطوری از نظر قانونی پرونده بهتری خواهید داشت.»
نتیجه پژوهشی تازه نشان میدهد که با وجود محدودیتهای اعمالشده از سوی دولتها در سراسر جهان طی دوره همهگیری کرونا، برخی کارگران جنسی مرد خدمات حضوریشان را متوقف نکردند.
پژوهشگران برای فهم بهتر چنین رفتار موثر بر حوزه سلامت فردی و عمومی، آگهیهای اینترنتی کارگران جنسی مرد را از وبسایتی مخصوص ارائه این خدمات، پیش و پس از آغاز دوره همهگیری کرونا، جمعآوری و مقایسه کردند.
این آگهیها مختص مردانی بود که به مردان خدمات جنسی ارائه میکردند.
قصد محققان روشن کردن نیازهای این دسته از مردان در حوزه سلامت بوده است؛ آن هم با وجود تابویی که درباره ارائه خدمات جنسی و بهویژه ارائه خدمات جنسی توسط مردان برای مردان وجود دارد.
نتایج پژوهش اخیر که در دانشگاه نیومکزیکوی آمریکا انجام شده در نشریه فرهنگ، سلامت و جنسیت منتشر شده است.
البته باید در ابتدا تاکید کرد که کوویدـ۱۹ یک بیماری مقاربتی به شمار نمیرود، بلکه رابطه جنسی، بهخاطر تماس فیزیکی نزدیک و تنگاتنگ آن است که احتمال ابتلا به کرونا را بالا میبرد و در مباحث مرتبط با همهگیری، جایی ویژه به آن اختصاص داده میشود.
در ابتدای همهگیری کوویدـ۱۹، برخی نهادهای بهداشتی دستورالعملهایی محتاطانه برای پیشگیری از انتقال ویروس صادر کرده بودند که زندگی کارگران جنسی را هم دستخوش تغییر کرد.
دادههای این پژوهش در مارس ۲۰۱۹ (آغاز همهگیری کوویدـ۱۹) و سپس در سالهای آتی در آوریل ۲۰۲۰، ژانویه ۲۰۲۱ و فوریه ۲۰۲۱ و از آگهیهای ارائهشده اینترنتی در یک ناحیه خاص جغرافیایی جمعآوری شد. در این تحقیق، سن و نژاد مردانی که خدمات جنسیشان را آگهی میکردند هم در نظر گرفته شده بود و برآمد نهایی محققان نشان داد که مردان سفیدپوست و در سنین بالاتر و بیشتر برای سکس حضوری آگهی داده بودند.
پیشتر نیز پروژهای در موسسه کِربی، یک سازمان تحقیقات پزشکی وابسته به دانشگاه نیو ساوث ولز در سیدنی استرالیا، در پژوهشی در حوزه ارائه خدمات جنسی حضوری مردان برای مردان در دوره کرونا و با استفاده از وبسایتهایی مشابه به این نتیجه دست یافت که ارائه چنین خدماتی در دوران کرونا کاهش داشته است. این پژوهش بر نیاز ارائه کمک مالی دولتی به کارگران جنسی مرد در شرایطی همچون شرایط یک همهگیری جهانی تاکید کرده بود؛ چرا که این مردان از بستههای کمکهای مالی که بسیاری دولتها در سراسر جهان به شهروندانشان ارائه کردند، سهمی نداشتند.
پیشتر، نتایج پژوهش گسترده دیگری در همین حوزه و بههدایت دانشگاه کلمبیا نشان داده بود که در سهماهه اول همهگیری در سال ۲۰۲۰، کاهش فعالیت قابلتوجهی بر روی بزرگترین و محبوبترین وبسایتهای انگلیسیزبان جهان برای ارائه خدمات جنسی از سوی مردان برای مردان مشاهده شده است. این تحقیق نیز نشان داده بود که چنین مردانی در دوران کوویدـ۱۹ و هنگامی که بسته کمک مالی به بسیاری افراد ارائه میشد، از حمایتی برخوردار نشده بودند.
بهجز پژوهشها، بسیاری از یادداشتها و مطالب در رسانههای غالب، که بسیاری از آنها از زبان و بهقلم کارگران جنسی نوشته شده بود، کوشیده بود به چالشهای این افراد، بهویژه تنگنای مالی در دوره همهگیری کرونا بپردازد.
در این دوره، محل ارائه خدمات جنسی در بسیاری کشورهای جهان بسته شده بود و گزارشی هم از جریمه شدن برخی از این اماکن، در صورت باز ماندن، منتشر شده بود که بر فرصت کاری برخی کارگران جنسی تاثیرگذار بود.
بر اساس گزارشها و در کمبود سکس حضوری، محبوبیت خدمات سکس مجازی زیاد شده بود. اگرچه برخی مدافعان ارائه خدمات جنسی از آنها بهعنوان «خدماتی ضروری» یاد میکردند که باید از محدودیتهای رفتوآمد و منع مقررات تردد مستثنی میبود، از منظر سلامت و با وجود احتمال خطرانتقال کرونا بانزدیکی جسمی تنگاتنگ، ارائه خدمات جنسی حضوری خطرناک و در بسیاری مناطق جهان عاملی تهدیدکننده برای سلامت عموم به نظر میرسید.
مردان نامرئی
بیبهره بودن کارگران جنسی در بسیاری نقاط جهان از بستههای کمک مالی دولتی برای افراد و کسبوکارها، حاصل جرمانگاری خدمات جنسی در بسیاری نقاط جهان است.
جرمانگاری خدمات جنسی و بدنامی اجتماعی بسیاری که گریبانگیر آن است، انجام پژوهش در حوزه ارائه خدمات جنسی را دشوار میکند. در نتیجه پژوهشهایی که حاصل تماس مستقیم با کارگران جنسی باشد کمیاب است و در صورت انجام شدن، کیفی است و نمونههای آماری کوچکی را در مناطق جغرافیایی محدودی در بر میگیرد.
اما در حوزه ارائه خدمات جنسی مردان برای مردان، دادههای آنلاین فرصتی برای جستجوی غیرمستقیم است و وسعت دادهها، با جمع کردن دادههای صدهزار مردی که در مناطق مختلف جهان خدمات جنسی آنلاین آگهی میکنند، بهتر ممکن است.
بهویژه پروفایل مجازی این دسته از مردان یک منبع غنی داده برای تحقیق درباره تاثیرات اجتماعیرفتاری کوویدـ۱۹ است که حقایقی خلاف تصور عموم از افراد شاغل در این خدمات را ارائه میدهد.
بهعنوان مثال در برخی پروفایلها، مردان به شیوع کوویدـ۱۹ اشاره کرده بودند و تغییر رویهای در ارائه خدمات جنسی این مردان از حضوری به خدمات جنسی آنلاین دیده میشد.
همچنین بهجز توقف ارائه سکس حضوری، برخی دیگر پروفایل رویههای دیگری برای کاهش سرایت کوویدـ۱۹ اتخاذ کرده بودند؛ مثلا در بسیاری پروفایلها، مردان تاریخهای آزمایش کرونا خود را ثبت کرده بودند.
چنین مواردی نشاندهنده این است که کارگران جنسی مرد خود را با محدودیتهای مقرر در شرایط کرونا وفق داده بودند و توسل به چنین راهبردهایی برای کاهش سرایت، حاکی از توجه آنان و درگیر شدنشان در مسائل سلامت عمومی است. تحقیقات پیشین نیز حاکی از آن است که که کارگران جنسی در کل بیش از عموم مردم با نگرانیهای موجود در مسائل حوزه سلامت عمومی درگیرند و بهطور اخص و درباره مردانی که به مردان خدمت جنسی ارائه میکنند، پیشتر تجارب مشابهی در به اشتراک گذاشتن نتیجه آزمایش اچآیوی، ویروس عامل ابتلا به بیماری ایدز، هم دیده شده بود.
اما تنها آگاهی کافی نیست و در نبود جایگزینی برای تامین مالی، بسیاری از این مردان همچنان ناچار شده بودند به سکس حضوری رو بیاورند.
مثلا در آوریل ۲۰۲۰ شمار کلی پروفایلهایی که سکس حضوری ارائه میکردند نسبتا بالا بود. احتمالا به این دلیل که مردانی که با در طی همهگیری کوویدـ۱۹ همچنان به ارائه خدمات جنسی مشغول بودند چرا که جایگزینهای اقتصادی محدودی در اختیار داشتند. اما کاهش شمار بازدیدکنندگان از این وبسایتها نیز حاکی از تنگنای اقتصادی بود که گریبانگیر این مردان شده بود و کمکهای دولتی که باید کارگران جنسی مرد را نیز در بر میگرفت و نگرفت.
اگرچه ممکن است قضاوت منفی و یا افکاری ناخوشایند درباره فعالیت این دسته مردان، در حالی که خطر یک همهگیری جهان را تهدید میکرد، وجود داشته باشد اما باید توجه کرد که زنگ خطر، غیاب بسته کمک مالی برای کارگران جنسی مرد و اینکه این مردان باید بین سلامتی و درآمد، یکی را انتخاب میکردند، است. باید اینگونه فکر کرد که فاصلهگذاری اجتماعی و قرنطینه برای این گروه از مردان، تنها در حالی که آنان نیز به حمایتهای مالی و اجتماعی که شامل باقی کارگران در حوزههای دیگر کاری شده بود دسترسی داشتند، ممکن بود.
بهجز مسائل مالی، اثرات نزدیک و دیرپای فاصلهگذاری اجتماعی بر سلامت روان کارگران جنسی، بهویژه کارگران جنسی مردی که به مردان خدمت ارائه میدهند و نگران جرمانگاری و بدنامی در اجتماعند نیز باید مورد بررسی قرار بگیرد، چرا که آنان اغلب به حمایت اجتماعی که به کاهش افسردگی و اضطراب و رفع باقی چالشها کمک میکند، دسترسی ندارند.
وبسایت مکس اوتاوا که در زمینه مسائل مردان همنجسگرا فعالیت میکند نیز با پرداختن به مشکلات کارگران جنسی مرد، نوشته بود که اگرچه کارگران جنسی مرد همچون کارگران جنسی زن از دیرباز وجود داشتهاند اما همواره از سوی اجتماع نادیده گرفته شده و از رسانههای غالب و گفتوگوهای سیاسی حذف شدهاند. بر اساس اطلاعات مکس اوتاوا، چنین حذف کردنی، حذف واقعیتها و نیازهای این دسته از مردان است که به حاشیه راندن آنها میانجامد.
در مطلب این وبسایت آمده است که کارگران جنسی مرد دوبرابر با بدنامی دست و پنجه نرم میکنند؛ یکی بدنامی فروش سکس و دیگری ارائه آن به مردان، که بهعنوان یک خدمت همجنسگرایانه تلقی میشود. همچنین جرمانگاری خدمات جنسی موجب میشود که این مردان کار خود را پنهان نگه دارند و برای پیدا کردن دایره حمایتی مناسب به مشکل بربخورند. بهگزارش مکس اوتاوا، وضعیت مهاجرانی که در این شغلاند حتی بدتر است و با خطر اخراج روبهرو میشوند.
این وبسایت تاکید میکند که همهگیری کوویدـ۱۹ فرصتی برای جرمزدایی و زدودن بدنامی از خدمت جنسی است. به رسمیت شناختن و قانونی کردن خدمات جنسی شرایط کاری بیشتر و حمایت بهتری در شرایط بحرانهای جهانی ایجاد میکند.
و آنچنان که در مطلب مکس اوتاوا آمده کارگران جنسی مرد شایسته امنیت و احترامند و در زمان وقوع یک همهگیری جهانی باید به حمایتهای مالی و اجتماعی که بقیه دارند، دسترسی داشته باشند؛ چرا که چشم بستن به روی نیاز آنان، شغل این مردان را از میان برنمیدارد و جامعه را نیز امنتر نمیکند.
نسرین ستوده، وکیل و فعال حقوق بشر در یادداشتی که در وبسایت «میس مگزین» (Ms. Magazine) منتشر شده است، درباره رأی دیوان عالی آمریکا در مورد ممنوعیت سقط جنین هشدار داد.
«میس مگزین»، نشریه جنبشی فمینیستی است که از سال ۱۹۷۱ به این سو، در زمینه حقوق زنان فعالیت میکند و نخستین نشریه فمینیستی منتشر شده در ایالات متحده است.
ترجمه یادداشت نسرین ستوده در وبسایت «میس مگزین»:
سلام و درود گرم من از ایران را پذیرا باشید. دوست دارم همبستگی عمیق و صادقانه خود را به کارکنان و خوانندگان «میس مگزین» ابراز کنم.
پیوند من با شما در قدردانی من از حمایت بیدریغ شما از من و همسرم در روزهای دشوار حبس من ریشه دارد. در روزهایی که حلقه فشار، روزانه به گرد خانواده ما تنگتر میشد، پوشش آزارهای حقوقبشری در داخل و خارج زندانهای ایران، در کنار نگرانی شخصی بارز برای ما (و دیگران)، امیدی را که شدیدا نیازمند آن بودیم، برایمان به ارمغان آورد.
در چنین ایام سختی که جنبش زنان در ایالات متحده با حمله روبهروست و حق سقط جنین بهطور اساسی محدود شده است، میخواهم کنار شما بایستم و حمایتم از شما را از این سوی جهان (ایران) به شما اعلام کنم.
من آنچه را «میس مگزین» تاکنون انجام داده و آنچه برای پیشبرد حق زنان در آمریکا و در سراسر جهان انجام میدهد، بسیار میستایم.
بینش و تعهد شما و دیگر مدافعان حقوق زنان، نشأت گرفته از قدرت فردی و درک شما از تاریخ است. به همین دلیل، من به توانایی شما در رویارویی با مشکلات و فائق آمدن بر چالشها ایمانی راسخ دارم. بسیاری از افراد که فعالیت و عزم شما را نظارهگرند، بیشک به جنبش شما خواهند پیوست.
حق سقط جنین و جلوگیری از بارداری که به لطف پیکار سخت بیشمار زنان و مردان در دهها کشور جهان به رسمیت شناخته شده، حالا بار دیگر در معرض خطر است.
اینکه این تهدید هماکنون از کشوری که مدتهاست قلب تپنده جنبش جهانی حقوق زنان بوده است، یعنی از آمریکا سر بر آورده، آن را بهطور خاصی نگرانکنندهتر میکند.
دیدن فاصله گرفتن کشور شما از اصول آزادی و پیشرفتی که همواره مایه الهام بوده است (حتی اگر این پیشرفت هنوز بهطور کلی محقق نشده باشد) بهشدت غمانگیز است. همه باید از اینکه چه چیزی چنین خلأیی را پر خواهد کرد، نگران باشیم.
پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ در ایران، قوانین جدیدی که زنان و دختران را بهشکل قابل توجهی از حقوقشان محروم کرد، بخشی از تلاش دسیسهآمیز بزرگتر برای محدود کردن آزادی مدنی همگان بود.
به عنوان کسی که در روزگار از دست رفتن آزادی و دموکراسی زندگی کرده (و البته در مخالفت با آن، کارزار به راه انداخته است)، میتوانم هشدار بدهم که این ماجرا به تصمیم دیوان عالی درباره سقط جنین محدود نخواهد ماند.
زنان در ایران همچنان با قوانینی روبهرو میشوند که حق آنان بر بدنشان و حتی تواناییشان برای تصمیمگیری برای خود را محدود میکند. ما زنان در ایران در ازدواج، طلاق، حضانت فرزند، ارث و مسافرت از فرصتهای یکسان با مردان محرومیم.
قانون حجاب اجباری در ایران ما زنان را مجبور میکند که مویمان را در اماکن عمومی بپوشانیم اما این همانا راهی است که نیروهای محافظهکار برای اعمال کنترل سیاسی به کار میگیرند. کنترلی که نه فقط زنان، بلکه مردان را هم به تله میاندازد.
این ممکن است به تجربه شما برای جنگیدن بخ منظور احقاق حقوق باروری در آمریکا شباهت داشته باشد.
جنبش زنان در ایران با پسرفت بسیار روبهرو شده است اما همچنان ادامه خواهد یافت چرا که کشور من پر از مردمانیست که به انصاف و عدالت بها میدهند.
ما همواره خواستار حق کار، حق طلاق، حق سقط جنین، حق پوشش آزاد، حق حضانت فرزندانمان و هزاران حق دیگر خواهیم شد که حالا مرتب و هر روز، نقض میشوند.
من در کنار شما خواهرانم میایستم تا با همبستگی زنانهمان، بر سرکوب پیروز شویم و جهانی بهتر و امنتر برای نسلهای بعدی بسازیم.
از دلشکستگی مردن تا پیش از سال ۲۰۰۲ و زمانی که دکتر هیکارو ساتو و همکارانش در بیمارستان شهر هیروشیما آن را مورد پژوهش قرار دادند و به توضیحش پرداختند، بیشتر به آرایهای ادبی میمانست. ساتو این عارضه را کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو نامید، چیزی که سریع به «نشانگان قلب شکسته» معروف شد.
کاردیومیوپاتی به عارضههایی که ماهیچه قلب را درگیر میکند اطلاق میشود اما دانشمندان اخیرا کشف کردهاند که انسان میتواند از شدت شادی نیز بمیرد و دلیل این نوع مرگ هم چیزی جز کاردیومیوپاتی توکاتسوبو نیست.
بر قیاس نشانگان قلب شکسته، طبیعتا این عارضه هم «نشانگان قلب شاد» نامیده شد.
سوال این است کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو چیست؟ از آن چه میدانیم و چرا مردم از آن میمیرند؟
در ابتدا باید تأکید شود که کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو بهندرت کشنده است و همچون دیگر کاردیومیوپاتیها، عارضههای درگیرکننده عضله قلب، مردم پس از چندین ماه و بدون آسیب طولانیمدت به این عضو، از آن بهبود مییابند.
نشانگان قلب شکسته به این دلیل اینگونه نامیده شده که در قلب افرادی که به چنین عارضهای مبتلایند، بطن چپ، که حفره اصلی قلب برای پمپاژ خون است، شکل نامعمولی دارد.
هیکارو ساتو شکل بطن چپ قلب در این افراد که بالای آن باریک و پایین آن بادکنکی و متورم است، به یک کوزه سفالی تشبیه کرد. این نوع کوزه، در ژاپن و بهویژه در قدیم، برای به دام انداختن و شکار اختاپوس،در زبان ژاپنی توکاتسوبو، استفاده میشد؛ پس ساتو این عارضه را توکاتسوبو نامید.
تورم بادکنکی اینچنینی در بطن چپ قلب، ماهیچه قلب را ضعیف میکند و بر توانایی آن برای برای پمپاژ مؤثر خون تأثیر میگذارد.
موارد بیشتر یا آگاهی بهتر؟
نتایج پژوهشی بر روی حدود ۱۳۵ هزار نفر در ایالات متحده که از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۷ انجام گرفت، نشان داد که طی دوره ۱۱ ساله تحقیق، شمار افرادی که برای آنها تشخیص کاردیومیوپاتی داده شده بود مرتبا افزایش یافته. احتمال روی دادن این عارضه در زنان، با ۸۸ درصد، بیشتر بود و اغلب در افراد ۵۰ سال به بالا تشخیص داده شده بود.
پزشکان حالا قادرند موارد بیشتری از کاردیومیوپاتی را تشخیص دهند چون آگاهی درباره این عارضه بیشتر شده است، عمر انسان افزایش یافته است و ابزار تشخیص بهتری برای این عارضه موجود است.
تا همین تازگیها، نشانگان قلب شکسته با استرس عاطفی و جسمی قابل توجه، مرتبط دانسته میشد. دقیقا همان ساز و کاری که در آن استرس موجب میشود شکل قلب عوض شود و نشانههای بروز چنین تغییراتی در فرد ظاهر شود که احساس درد در قفسه سینه و تنگی نفس از جمله آنهاست.
البته فهم اینکه استرس چگونه قادر به ایجاد چنین تغییراتی است هنوز به طور کامل ممکن نشده است.
پزشکان متوجه شدند چنین تغییرات زیانباری برای قلب، در افراد مبتلا به عارضههای دیگر همچون فئوکروسیتوما، عارضهای نادر که در آن غده یا تومور در غدد آدرنال رشد میکند یا در اشخاصی با اختلالات سیستم عصبی مرکزی نیز وجود دارد.
در چنین عوارضی، هورمونهای کاتکولامین که هورمونهایی همچون آدرنالین، نورادرنالین و دوپامین از آن دستهاند، اضافه ترشح میشوند و این خود نشانهای دال بر این است که شاید این هورمونها در کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو هم نقش بازی میکنند.
گمان محققان درباره نقش این هورمونها در کاردیومیوپاتی تاکوتسوبو، با پدید آمدن همان شکل بادکنکی و تورم در بطن چپ قلب افرادی که در هنگام جراحی زیبایی بینی به آنها کاتکولامین تزریق میشود، تقویت شده است.
در شرایط استرسزا، ترشح کاتکولامینها افزایش مییابد و بر بدن تأثیر میگذارد؛ به ویژه بر قلب و زمانی که این عضو، تپش و شدت ضربان قلب را بالا میبرد.
البته چنین تأثیری در شرایط استرسزا جای تعجب ندارد چون ذهن و بدن هر دو در چنین شرایطی اغلب به واکنش «جنگ یا گریز» متوسل میشود که چنین پاسخی خود ترشح کاتکولامینها را برمیانگیزد.
شنیدن خبر سرطان، سوگواری از دست دادن عزیزان، خشونت خانگی، تصادف رانندگی و حتی سخنرانی عمومی از جمله وقایع استرسزایی هستند که میتوانند سبب تاکوتسوبو شوند.
آن روی سکه
پژوهشگران در آلمان اخیرا از تشخیص تاکوتسوبو در افرادی خبر دادند که در وقایعی شاد همچون جشن عروسی، تولد نوه و بردن لاتاری این عارضه را از خود نشان دادهاند.
از ۹۱۰ بیمار در این پژوهش اخیر که یک واقعه عاطفی باعث بروز نشانگان تاکوتسوبو در آنها شده بود، ۳۷ نفر نشانگان قلب شاد و ۸۷۳ نفر نشانگان قلب شکسته داشتند اما برخلاف نشانگان قلب شکسته که بیشتر زنان را درگیر میکند، نشانگان قلب شاد بیشتر در مردان مشاهده شده است.
پژوهشگران دریافتند که مرگ و عوارض ناشی از نشانگان قلب شاد و قلب شکسته تقریبا یکسان و البته نادر است.
پس، از احساساتی شدن درباره وقایع بزرگ زندگی نترسید چون احتمال اینکه جانتان را بگیرند کم است اما اگر درد و فشاری در قفسه سینهتان احساس کردید، حتما کمک پزشکی بگیرید.