اشتباهات فاجعهبار خامنهای

جنگ اخیر، نتیجه زنجیرهای از محاسبات اشتباه رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران بود؛ محاسباتی که منجر به تصمیماتی شد که میتوان آنها را «فاجعهبار» نامید.
جنگ اخیر، نتیجه زنجیرهای از محاسبات اشتباه رهبر جمهوری اسلامی و فرماندهان سپاه پاسداران بود؛ محاسباتی که منجر به تصمیماتی شد که میتوان آنها را «فاجعهبار» نامید.
این جنگ میتوانست اساساً رخ ندهد؛ اگر رهبران جمهوری اسلامی، دچار توهم قدرت نبودند و بر پایه برآوردهای نادرست، تصمیمات خطرناک اتخاذ نمیکردند.
تصور نادرستی که بر اساس آن فکر میکردند هیچ کشوری جرأت حمله به جمهوری اسلامی را ندارد، اشتباه بود. تحلیل غلط آنان از شخصیت و رفتار ترامپ بهعنوان رئیسجمهور آمریکا نیز اشتباه از آب درآمد. فرض آنان مبنی بر اینکه قدرت نظامی جمهوری اسلامی برای جلوگیری از هرگونه حمله خارجی کافیست، کاملاً نادرست بود.
اگر این اشتباهات صرفاً از سوی افراد عادی رخ داده بود، میتوانست قابل اغماض باشد اما مسئله اینجاست که این تصمیمات از سوی افرادی اتخاذ شد که حاکمان اصلی کشور هستند و سرنوشت ۸۷ میلیون ایرانی در دستان آنهاست. اشتباه این افراد، یک اشتباه فردی نیست، بلکه اشتباهی است با ابعاد ملی که تبعات آن دامنگیر کل کشور شده است.
در طول ۴۶ سال گذشته، مردم ایران بارها شاهد تکرار چنین فاجعههایی بودهاند. اما آنچه در این جنگ اخیر رخ داد، نمونهی آشکار و اوج این روند بود؛ جنگی که نه ضروری بود و نه دفاعی، بلکه نتیجه سیاستهای خصمانهای بود که از آغاز انقلاب، جمهوری اسلامی در پیش گرفت؛ از جمله دشمنی بیپایان و پرهزینه با آمریکا و اسرائیل.
از سال ۱۳۶۱ که سپاه پاسداران نیرو به لبنان فرستاد، در حالی که ایران درگیر جنگ با عراق بود، تا تأسیس حزبالله لبنان، ارسال نفت رایگان به دولت سوریه، تجهیز و حمایت مالی از حماس، جهاد اسلامی، حشد شعبی، حوثیها و گروه نیابتی دیگر، جمهوری اسلامی همواره بر اساس نظریه "محور مقاومت" عمل کرده است؛ محوری که اساساً هیچ پیوندی با منافع ملی ایران نداشت و تنها هزینهای هنگفت و خطرناک بر دوش کشور و مردم گذاشت.
رهبران جمهوری اسلامی، بهویژه شخص علی خامنهای، بارها به صراحت اعلام کردهاند که هدفشان نابودی اسرائیل است و از مسلحکردن غزه تا کرانه باختری دفاع کردهاند. این در حالیست که مشخص است اسرائیل، در برابر چنین تهدیداتی منفعل نمیماند. بنابراین وقوع پاسخ نظامی از سوی آن، قابل پیشبینی بود.
پرسش بنیادین این است: آیا لازم بود جمهوری اسلامی به مدت بیش از چهار دهه در نزدیکی مرزهای اسرائیل، گروههای مسلح ایجاد کند و آنها را تجهیز کند تا اسرائیل را تهدید کنند؟ این سیاست چه ربطی به منافع مردم ایران دارد؟ چرا باید جمهوری اسلامی، کشور و ملت ایران را وارد یک جنگ فرسایشی و مستمر با آمریکا و اسرائیل کند، بیآنکه از مردم بپرسد که آیا چنین مسیری را میخواهند یا نه؟
دشمنی با آمریکا نیز دقیقاً از همین جنس است؛ مسیری هزینهساز و بیثمر که هیچ سودی برای ملت نداشته است. کشوری که پیش از انقلاب متحد راهبردی آمریکا در منطقه بود، امروز به دشمن شماره یک آن تبدیل شده و این، محصول سیاستهاییست که مردم ایران با آن موافق نبودند و نیستند، اما مجبور به تحمل تبعات آن شدند.
یکی دیگر از عوامل زمینهساز جنگ اخیر، تاکید بر برنامه هستهای مخفیانه و غیرشفاف جمهوری اسلامی بوده است. در حالیکه ایران میتوانست مانند ترکیه یا امارات، از انرژی هستهای برای مقاصد صلحآمیز استفاده کند، اما مخفیکاریها و اظهارات تهدیدآمیز درباره توانایی ساخت بمب اتم، دنیا را علیه ایران برانگیخت. مجموعه این سیاستها باعث شد که حتی کشورهای اروپایی نیز به جمع مخالفان شدید ایران بپیوندند و خواستار محدودسازی همزمان برنامه موشکی و هستهای ایران شوند.
ایران میتوانست مسیری دیگر را طی کند؛ همان مسیری که پیش از انقلاب آغاز شده بود. میتوانست رابطه خوبی با کشورهای منطقه، با آمریکا و حتی با اسرائیل داشته باشد، و در مسیر رشد و توسعه باقی بماند. اگر این مسیر ادامه پیدا میکرد، شاید امروز ایران نه تنها عقبمانده و درگیر بحران نبود، بلکه همچنان پیشگام منطقه میبود و میلیونها ایرانی مجبور به مهاجرت نمیشدند.
اما متاسفانه، طی ۴۶ سال گذشته، حاکمان جمهوری اسلامی کشور را در مسیری بردند که محصول آن فقط جنگ، فقر، سرکوب و مهاجرت نخبگان بوده است. این خطاها و محاسبات اشتباه، محدود به سیاست خارجی هم نبودهاند. در موضوعاتی نظیر حجاب اجباری، فیلترینگ، سانسور ، سرکوب اعتراضات، جلوگیری از انتخابات آزاد، کنترل زندگی خصوصی مردم، و حتی تصمیماتی مانند افزایش جمعیت یا ممنوعیت واردات واکسن در دوران کرونا، همواره دیدگاههای شخص رهبر جمهوری اسلامی نقش اصلی را ایفا کردهاند.
مشکل دیگر آن است که هیچکس در حکومت جرات مخالفت با او را ندارد. حتی نهادهای به ظاهر تخصصی و کارشناسی، پس از سخنان رهبر، بلافاصله تغییر موضع میدهند و به توجیه تصمیمات او میپردازند. این روند باعث شده که تصمیمات نادرست، نه تنها اصلاح نشوند بلکه دائماً تکرار و تثبیت شوند.
حاصل این روند، تخریب گسترده و سیستماتیک زیرساختها، اعتماد عمومی، رفاه مردم، و آینده کشور بوده است. امروز هر گوشهای از ایران، اثری از این فجایع دارد. کشور بهگونهای دچار فرسایش شده که گویی بمبافکنی بهمدت ۴۶ سال، همه چیز را هدف گرفته است.
اینجاست که تفاوت میان «حاکم خوب» و «حاکم بد» آشکار میشود. حاکم خوب کسی نیست که صرفاً سخنان مذهبی بگوید یا وعده بهشت بدهد. او باید کشور را در مسیر توسعه، رفاه، امنیت و منزلت جهانی هدایت کند. رهبران جمهوری اسلامی با همه ادعاهای خود، کشور را به عقب بردند و فرصتهای عظیم تاریخی را از بین بردند.
جنگ اخیر تنها نمونه از این اشتباهات نیست؛ بلکه نماد ۴۶ سال تصمیمات اشتباهی است که توسط کسانی اتخاذ شده که بدون نظرخواهی از مردم، خود را مالک کشور دانسته و هر بار که اشتباه کردهاند، بهجای اصلاح، بر ادامه آن اصرار ورزیدهاند.