سخنرانی تازه علی خامنهای بار دیگر بر همان روایت قدیمی استوار بود. آمریکا دشمن اصلی است، مردم ایران یکپارچه پشت نظام ایستادهاند، اپوزیسیون وابسته و خائن است، و تنها راه ادامه، مقاومت و مقابله است.
مایک پمپئو، وزیر خارجه پیشین ایالات متحده، در یادداشتی با تاکید بر اینکه آمریکا به رهبری دونالد ترامپ میتواند با اتخاذ تصمیمهایی قاطع، بیروت را از کنترل حزبالله و نفوذ جمهوری اسلامی خارج کند، گفت که خلع سلاح کامل حزبالله باید پیشنیاز هرگونه اصلاحات در لبنان باشد.
پمپئو در این یادداشت که دوشنبه سوم شهریور در فاکسنیوز منتشر شد، تاکید کرد بدون خلع سلاح کامل حزبالله، هیچ تلاشی برای اصلاح حکمرانی یا بازسازی اقتصادی لبنان به نتیجه نخواهد رسید.
او نوشت که آمریکا باید همراه با متحدانش، خط انتقال سلاح جمهوری اسلامی به لبنان را از میان ببرد و هر موشک و هر قطعه تجهیزات نظامی که تهران به لبنان میفرستد را شناسایی و نابود کند.
همزمان با انتشار این یادداشت پمپئو، نعیم قاسم، دبیرکل حزبالله، بار دیگر اعلام کرد این گروه مسلح تحت حمایت جمهوری اسلامی به سیاست خلع سلاح دولت لبنان تن نخواهد داد.
قاسم دوشنبه سوم شهریور در ویدیویی که از او منتشر شد، افزود: «از سلاحی که ما را در برابر تجاوزات اسرائیل محافظت میکند، دست نخواهیم کشید.»
دفتر بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، دوشنبه در بیانیهای ضمن حمایت از تصمیم دولت لبنان برای خلع سلاح حزبالله تا پایان سال ۲۰۲۵ اعلام کرد در صورت اجرای این طرح، آماده است در چارچوب سازوکاری امنیتی تحت نظارت آمریکا، نیروهای خود را بهصورت مرحلهای از جنوب لبنان خارج کند.
در این بیانیه آمده است: «این تصمیم فرصتی حیاتی برای لبنان فراهم میکند تا حاکمیت خود را بازپس گیرد و اقتدار نهادهای دولتی، ارتش و حکمرانی خود را فارغ از نفوذ بازیگران غیردولتی، احیا کند.»
پنجره در حال بسته شدن است
به گفته پمپئو، آمریکا توان اطلاعاتی دارد، اسرائیل شریکی آماده است و اکنون دولت ترامپ بر دولت جدید سوریه اهرم فشار دارد، چرا که بقای آن به حمایت واشینگتن وابسته است؛ پس باید روشن شود که عبور تسلیحات ایران از خاک سوریه پیامد خواهد داشت.
او هشدار داد که اگر آمریکا اکنون اقدامی نکند، با توجه به تلاشهای تهران برای بازسازی توان حزبالله و صفآرایی قدرتهای منطقهای برای آینده لبنان، این احتمال وجود دارد که لبنان بهزودی به حوزه نفوذ ایران وارد شود.
روزنامه «ندای وطن» در لبنان، اول شهریور در مطلبی ضمن اشاره به دخالتهای جمهوری اسلامی در این کشور نوشت: «لبنان امروز زیر چنگال نفوذ منطقهای قرار گرفته است؛ جایی که حزبالله به ابزاری برای فشار ایران بدل شده، به دور از منافع دولت و مردم.»
این روزنامه تاکید کرد: «لبنان شاهد وضعیت خطرناکی است که حزبالله با همه بازوهایش آن را پیش میبرد؛ با سوءاستفاده از بحرانهای فزاینده برای تضعیف دولت و کاشتن ترس در دل شهروندان.»
ارتش لبنان، تنها نیروی مشروع
پمپئو در یادداشت خود تاکید کرد: «تا زمانی که حزبالله ارتش خصوصی خود را حفظ کند دیگر چالشهای واقعی لبنان همچون فساد حکومتی، سقوط بانک مرکزی و ناکارآمدی نهادهایی مانند قوه قضاییه و پلیس حل نخواهد شد.»
به گفته وزیر خارجه پیشین آمریکا، تنها یک نیروی مشروع میتواند مدافع لبنان باشد که آن هم ارتش این کشور است و لبنان باید از شر حزبالله به عنوان «یک گروه تروریستی» رها شود.
ارتش اسرائیل پیشتر (در ماه ژوئیه) هشدار داد حملات علیه حزبالله را تا زمان خلع سلاح کامل این گروه ادامه خواهد داد، حتی اگر چنین اقدامی به آغاز جنگی دیگر منجر شود.
ماموریت یونیفل باید پایان یابد
پمپئو همچنین بر پایان ماموریت نیروهای موقت سازمان ملل در لبنان (یونیفل-UNIFIL) تاکید کرد.
او یونیفل را پوششی برای تقویت نظامی حزبالله توصیف کرد و آن را همانند «آژانس امداد و کار سازمان ملل برای آوارگان فلسطینی» (اونروا)، نه تنها بیفایده بلکه بخشی از مشکل دانست و تاکید کرد: «هزینه مالیاتی آمریکا برای این ماموریت نه تنها هدر رفته بلکه ورشکستگی اخلاقی بوده است.»
به گزارش خبرگزاری فرانسه، شورای امنیت سازمان ملل متحد قرار است دوشنبه درباره تمدید ماموریت نیروهای حافظ صلح در جنوب لبنان رایگیری کند.
این رایگیری در حالی انجام میشود که آمریکا و اسرائیل مخالفتهایی با ادامه حضور این نیروها مطرح کردهاند.
پیشنویس قطعنامهای که از سوی فرانسه تهیه شده، پیشنهاد میکند ماموریت نیروهای یونیفل که از سال ۱۹۷۸ برای جداسازی نیروهای اسرائیلی و لبنانی در جنوب این کشور مستقر شدهاند، برای یک سال دیگر تمدید شود.
در این قطعنامه همچنین بر آمادگی شورای امنیت برای آغاز روند خروج تدریجی یونیفل و واگذاری کامل مسئولیت امنیتی به دولت لبنان تاکید شده است.
روزنامه جروزالم پست گزارش داد استفاده حوثیهای یمن از مهمات خوشهای در حمله موشکی بالستیک به اسرائیل، نشانگر «تحولی مهم و بهشدت نگرانکننده» در درگیریهای منطقهای و توانمندیهای عملیاتی این گروه مورد حمایت جمهوری اسلامی است.
جروزالم پست دوشنبه سوم شهریور نوشت این رویداد بیانگر «عزم راسخ دکترین جنگ نیابتی» حکومت ایران است، زیرا تهران دریافته که برای رویارویی با اسرائیل، باید بر سامانههای پدافند هوایی این کشور غلبه کند و مجهز کردن حوثیها به کلاهک خوشهای یکی از شیوههایی است که میتواند در این مسیر موثر باشد.
به گزارش این رسانه اسرائیلی، جمهوری اسلامی مدتهاست از یمن بهعنوان میدان آزمایش سامانههای پیشرفته تسلیحاتی، از جمله موشکهای کروز، مهمات سرگردان و اکنون موشکهای بالستیک مجهز به کلاهک خوشهای استفاده میکند.
مهمات خوشهای با هدف ایجاد بیشترین سطح تخریب طراحی شدهاند و میتوانند به طیفی از اهداف پراکنده، از جمله زیرساختهای غیرنظامی و افراد، آسیب وارد کنند. استفاده از این نوع کلاهک در سامانه بالستیک، شعاع تهدید را بهطور چشمگیری افزایش میدهد، رهگیری را دشوارتر میسازد و عملیات پاکسازی و مدیریت پیامدهای پس از اصابت را پیچیدهتر میکند.
برخلاف کلاهکهای متعارف، مهمات خوشهای در میانه پرواز متلاشی میشوند و دهها تا صدها بمب کوچک را آزاد میکنند.
راهبرد تهران برای درگیر ساختن سامانههای دفاعی اسرائیل
جروزالم پست در ادامه مطلب خود نوشت اقدام اخیر حوثیها تنها یک تغییر تاکتیکی نیست، بلکه «نشانهای راهبردی» است که میتواند بر موازنه «بازدارندگی منطقهای، ساختار دفاع هوایی و مناسبات نیابتی میان ایران و دشمنانش» تاثیرگذار باشد.
بر اساس این گزارش، بهکارگیری کلاهک خوشهای در قالب موشک بالستیک، تغییری آشکار نسبت به اتکای پیشین حوثیها به کلاهکهای واحد و حملات پهپادی محسوب میشود.
یکی از این بمبهای کوچک شامگاه جمعه ۳۱ مرداد در حمله موشکی حوثیها در منطقه گیناتون در مرکز اسرائیل فرود آمد، رویدادی که به گفته جروزالم پست، از «دشواری رهگیری کامل» چنین تسلیحاتی و همچنین امکان بروز «تلفات گسترده در محیطهای شهری» حکایت دارد.
این روزنامه افزود این سطح از تنش را میتوان در چارچوب راهبرد کلان جمهوری اسلامی برای درگیر ساختن سامانههای دفاعی اسرائیل از چندین جبهه، شامل غزه، لبنان، سوریه، عراق و یمن، تحلیل کرد و پیوستن عملیاتی حوثیها به این راهبرد، بیانگر مرحلهای تازه در فعالیت «محور مقاومت» است.
محور مقاومت عنوانی است که مقامها و رسانههای جمهوری اسلامی برای گروههای مسلح مورد حمایت تهران در منطقه، نظیر حماس، جهاد اسلامی، حزبالله، حشد شعبی و حوثیها، استفاده میکنند.
کاهش کارایی سامانههای پدافندی اسرائیل در برابر کلاهک خوشهای
جروزالم پست در ادامه گزارش خود به احتمال آسیبپذیری دفاع هوایی اسرائیل در برابر کلاهکهای خوشهای پرداخت و نوشت انفجار این مهمات در ارتفاعی صورت میگیرد که میتواند کارایی سامانههای پدافندی متعارف مانند «پیکان» یا «فلاخن داوود» اسرائیل را کاهش دهد، زیرا این سامانهها برای رهگیری پرتابههای یکپارچه در هوا طراحی شدهاند، نه برای مقابله با بمبهای کوچک پراکندهشده.
جمهوری اسلامی که از حوثیها حمایت مالی و تسلیحاتی میکند، چندین نوع موشک بالستیک مجهز به کلاهکهای خوشهای از جمله «قدر» و «خرمشهر» در اختیار دارد.
به گزارش جروزالم پست، بهکارگیری مهمات خوشهای نشاندهنده «همگرایی سه عامل اساسی است: گسترش فناوریهای نظامی، تقویت بازیگران نیابتی و استمرار جاهطلبی راهبردی ایران».
این روزنامه افزود: «در این چارچوب، یمن نه یک صحنه حاشیهای، بلکه سکوی راهبردی برای تداوم تشدید منازعات منطقهای از سوی تهران محسوب میشود. برای اسرائیل، مساله صرفا رهگیری موشک بعدی نیست؛ بلکه ضرورت دارد تحولات آینده را در خصوص ظرفیتهای دشمنان خود پیشبینی کند.»
شریفه محمدی، پخشان عزیزی و وریشه مرادی، سه زن فعال مدنی و سیاسی در ایران، در آستانه اعدام قرار دارند. در کشوری که سال گذشته دستکم ۳۱ زن در آن اعدام شدند، این احکام فراتر از مجازات فردی، نشانهای از رویکرد زنزدایی از سیاست و تشدید سرکوب در جمهوری اسلامی است.
اعدام زنان در جهان امروز اتفاقی نادر است. بسیاری از کشورهایی که هنوز مجازات مرگ را حفظ کردهاند، بهدلیل حساسیتهای اجتماعی و فرهنگی، زنان را بهندرت پای چوبه دار میفرستند. اما جمهوری اسلامی این قاعده را شکسته است. طبق گزارش نهادهای حقوق بشری، در سال ۲۰۲۴ دستکم ۳۱ زن در ایران اعدام شدند. بالاترین میزان اعدام زنان در یک دهه گذشته و بخشی از مجموع ۹۷۵ اعدام ثبتشده در سال گذشته.
این روند ایران را به بزرگترین مجری اعدام زنان در جهان تبدیل کرده است. در بستر جنبش «زن، زندگی، آزادی» که زنان را به کانون اعتراضات سیاسی و اجتماعی برد، معنای این اعدامها آشکارتر میشود: حکومت میخواهد نشان دهد هیچکس حتی زنان، از سرکوب در امان نیست.
پیشینه تاریخی: از دهه ۶۰ تا امروز
تاریخ جمهوری اسلامی از همان آغاز با اعدام زنان گره خورد.
در دهه ۶۰، بهویژه در جریان کشتار زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷، شمار زیادی از زنان زندانی سیاسی بهطور فراقضایی اعدام شدند.
این واقعه به نماد روشنی از استفاده ابزاری از مجازات مرگ برای حذف مخالفان بدل شد. در دهههای بعد نیز نمونههایی مانند شیرین علمهولی در سال ۱۳۸۹ نشان دادند که این شیوه همچنان در دستور کار است.
بنابراین اعدام زنان مخالف و فعال سیاسی نه حادثهای استثنایی، بلکه بخشی از سنت دیرینه سرکوب است.
از گزارش و نمایشگاه «اسرار به خون آغشته» سازمان عفو بینالملل
چرا اعدام زنان اهمیت ویژه دارد؟
اجرای حکم مرگ برای زنان، در مقایسه با مردان، بار معنایی و پیامدهای اجتماعی متفاوتی دارد؛ نخست بهدلیل نادر بودن آن در جهان.
در بسیاری از کشورها زنان کمتر از سه درصد کل اعدامشدگان را تشکیل میدهند. بنابراین هر بار که زنی اعدام میشود، این رخداد بهصورت آگاهانه برای ایجاد شوک اخلاقی و اجتماعی بهکار گرفته میشود.
دومین دلیل، بُعد جنسیتی این اعدامهاست.
در جامعهای مانند ایران که بدن، پوشش و نقش اجتماعی زنان موضوع حکمرانی است، اعدام یک زن مخالف، معنایی مضاعف پیدا میکند. این اعدام نهتنها یک حذف سیاسی بلکه تنبیهی جنسیتی است.
حکومت میخواهد نشان دهد زنانی که پا از مرزهای تعریفشده سنتی بیرون میگذارند، در نهایت با خشونت مرگبار مواجه خواهند شد.
سومین دلیل مهم بودن اعدام زنان، اثر نمادین آن بر رهبری زنانه است.
مردان بسیاری در ایران به اعدام محکوم شده و کشته شدهاند اما حضور زنان در پای چوبه دار بهویژه پس از خیزش ۱۴۰۱، بهمعنای حمله مستقیم به رهبری زنانه در سیاست و جامعه است.
زنان در جنبش «زن، زندگی، آزادی» به خط مقدم اعتراضها آمدند و چهره اصلی تغییر شدند. اعدام زنان سیاسی، پیام آشکاری دارد: رهبری زنانه غیرقابل قبول و هزینهاش مرگ است.
چهارمین نکته همپوشانی این اعدامها با تبعیضهای دیگر است.
بسیاری از زنان اعدامشده، کرد، بلوچ یا متعلق به اقلیتهای قومی بودهاند. در چنین شرایطی زن بودن با قومیت و طبقه اجتماعی تلاقی میکند و تبعیضی مضاعف شکل میگیرد.
اعدام زنان کرد یا بلوچ نه تنها حذف سیاسی، بلکه تثبیت سرکوب قومی نیز هست.
سه پرونده: زنان در معرض اعدام
پروندههای محمدی، عزیزی و مرادی، سه نمود از سیاست ذکر شدهاند.
شریفه محمدی، فعال کارگری و عضو شورای سازماندهی اعتراضات کارگری است. او در سال ۱۴۰۳ به اعدام محکوم شد، حکم در دیوان عالی یکبار نقض شد اما بعد دادگاه انقلاب دوباره همان حکم را صادر کرد و دیوان عالی در مرداد ۱۴۰۴ آن را تایید کرد.
سازمان عفو بینالملل تصریح کرده است که محکومیت او صرفا بهدلیل فعالیتهای مسالمتآمیزش بوده است. اگر این حکم اجرا شود، پیامی آشکار برای جنبش کارگری خواهد بود: هر زن کارگری که اعتراض کند، به اندازه یک شورشی مسلح خطرناک تلقی میشود.
پخشان عزیزی، مددکار اجتماعی و فعال مدنی کرد است. او در دادگاه انقلاب به اعدام محکوم شد و دیوان عالی این حکم را تایید کرد.
فعالیتهای امدادی و اجتماعی او در اردوگاههای آوارگان که ذاتا انساندوستانه بودند، امنیتیسازی و به عنوان مصداق بغی قلمداد شد.
حکم اعدام عزیزی در صورت اجرا، معنایی فراتر از حذف فردی دارد؛ به این ترتیب که حتی کنش اجتماعی زنان در چارچوب مدنی نیز تحمل نخواهد شد.
وریشه مرادی، زن جوان کرد نیز در سال ۱۴۰۱ به اتهام بغی به اعدام محکوم شد و پروندهاش همچنان در دیوان عالی مطرح است. گزارشها از شکنجه و روند ناعادلانه در پرونده او حکایت دارند. اگر این حکم اجرا شود، پیامی هولناک برای جامعه کرد ایران ارسال خواهد شد: مشارکت سیاسی زنان جوان کرد هزینهای مرگبار دارد.
این پیام همچنین به کل جامعه ایران میگوید هیچ مصونیتی برای زنان حتی جوانترین آنها، در برابر چوبه دار وجود ندارد.
زنزدایی از سیاست: اعدام به مثابه بخشی از یک رویکرد کلان
مفهوم «زنزدایی از سیاست» فقط به اعدام محدود نمیشود. این استراتژی در لایههای گوناگون سیاستگذاری جمهوری اسلامی دیده میشود. از حذف سیستماتیک زنان از مناصب تصمیمگیری و قانونگذاری گرفته تا محدودسازی مشارکت آنها در فضای عمومی از طریق قوانین پوشش اجباری، محدودیتهای تحصیلی و شغلی و سرکوب رسانهای.
اعدام زنان سیاسی بخشی از همین سیاست کلان است. ابزاری برای نهاییسازی حذف زن از سپهر سیاسی.
در این چارچوب، سه پرونده شریفه، پخشان و وریشه هر کدام یک ضلع از مثلث زنزدایی را نمایندگی میکنند: حذف زنان از جنبشهای کارگری، از شبکههای مدنی و از جنبشهای قومی.
این سه عرصه دقیقا همان حوزههایی هستند که بیشترین ظرفیت را برای ایجاد تغییر در ساختار سیاسی و اجتماعی ایران دارند. به همین دلیل حکومت به حذف زنان در این حوزهها اولویت داده است.
پیام متفاوت اعدام مردان و زنان
اعدام مردان در جمهوری اسلامی سابقهای طولانی دارد و بهعنوان ابزار سرکوب گسترده به کار گرفته میشود اما وقتی نوبت به زنان میرسد، معنا چند برابر میشود. جامعه نهتنها شاهد حذف یک مخالف است، بلکه شاهد شکسته شدن یکی از آخرین مرزهای اخلاقی است.
اعدام زنان، خلاف اعدام مردان، با بار سنگینتری از شوک اجتماعی همراه است.
از سوی دیگر، اجرای حکم مرگ برای زنان در جامعهای که همواره نقش سنتی زن را در چارچوب خانواده تعریف کرده، به معنای بیاعتبار کردن کامل الگوهای زنانه قدرت است.
مردان ممکن است مخالف سیاسی باشند اما زنان مخالف، تهدیدی دوچندان محسوب میشوند، زیرا حضورشان هنجارهای جنسیتی را هم به چالش میکشد. به همین دلیل اعدام زنان سیاسی نه صرفا حذف یک مخالف، بلکه تلاشی برای بازگرداندن زنان به موقعیت حاشیهای و بیقدرت است.
همچنین باید به اثر بینالمللی این اعدامها توجه کرد.
هر بار که زنی اعدام میشود، بازتاب رسانهای آن در جهان چند برابر است. این بازتاب البته برای حکومت ایران بیاهمیت نیست.
به نظر میرسد جمهوری اسلامی حتی از این بازتاب برای ارسال این پیام استفاده میکند: حکومت حاضر است در برابر فشارهای جهانی بایستد و از هیچ خشونتی عقبنشینی نخواهد کرد.
زن در برابر سیاست مرگ
پروندههای محمدی، عزیزی و مرادی، نشان میدهند اعدام زنان سیاسی در ایران بخشی از یک استراتژی کلان برای زنزدایی از سیاست و نقطه اوج این روند است؛ جایی که حکومت میخواهد با ایجاد بیشترین شوک و رعب، رهبری زنانه را به کلی غیرقابل قبول کند.
در برابر این سیاست، نخستین اصل نفی بیقیدوشرط مجازات مرگ برای همه انسانهاست اما در کنار آن، باید به معنای ویژه اعدام زنان توجه کرد.
امروز پرونده شریفه، پخشان و وریشه، فراتر از پروندههای فردیاند. آنها نمادند. نماد شجاعت زنانی که در برابر ساختار سرکوب ایستادهاند و نماد ماهیت نظامی که برای بقای خود حتی از شکستن مرزهای اخلاقی در اعدام زنان نیز ابایی ندارد.
موسسه «رَند»، اندیشکده سیاستگذاری، در تحلیلی درباره جنگ جمهوری اسلامی و اسرائیل نوشت حمایت غرب، بهویژه آمریکا، نقشی کلیدی در موفقیت اسرائیل داشت اما جمهوری اسلامی بدون حمایت متحدانش مثل روسیه و چین، در نبرد تنها ماند که این نشان میدهد حکومتهای خودکامه حاضر به فداکاری نیستند.
رند نوشت: «ایران فاقد حمایت شرکای خود مانند روسیه و چین ماند؛ موضوعی که ضعف این روابط معاملهمحور را نمایان کرد. این جنگ کوتاه نشان داد که اتحاد میان دولتهای اقتدارگرا تا چه اندازه محدود است.»
در این تحلیل آمده است حتی شرکای بینالمللی ایران مانند روسیه، کمک اندکی ارائه کردند؛ با وجود آنکه مسکو اخیرا توافق مشارکت راهبردی با تهران امضا کرده بود.
روسیه روشن ساخت که این پیمان به معنای ایجاد اتحاد نظامی یا کمک نظامی متقابل با ایران نیست. چین نیز واکنشی محدود نشان داد؛ تنها اسرائیل را محکوم کرد و خواستار صلح شد.
این نوشته تاکید کرد: «همکاری میان حکومتهای خودکامه قطعا رو به افزایش است اما این روند عمدتا از خودمحوری و تلاش برای بقای رژیمها ناشی میشود. برای نمونه، ایران و چین برای دور زدن تحریمهای اقتصادی به روسیه کمک میکنند؛ نه از سر وفاداری، بلکه برای منافع خود و حمایت از رژیمی که غرب را دشمن میبیند.»
بر این اساس، همین روابط معاملهمحور سبب میشود رهبران اقتدارگرا در بزنگاههای واقعی حاضر به فداکاری برای متحدانشان نباشند.
مقایسه با اتحاد کشورهای غربی در جنگ اوکراین
نویسنده این مقاله، حمایت دولتهای غربی از اسرائیل در جریان جنگ ۱۲ روزه از جمله حمایت کامل فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان را با عدم حمایت چین و روسیه از ایران مقایسه کرد.
موسسه رند در ادامه، وضعیت کشورهای اقتدارگرا در جریان جنگ ۱۲ روزه را با شرایط مشابه غرب در جریان جنگ اوکراین مقایسه کرد و نوشت: «پژوهش ما همزمان با هفتاد و پنجمین سالگرد تشکیل سازمان پیمان نظامی آتلانتیک شمالی (ناتو) در سال ۲۰۲۴، نشان داد انسجام سیاسی و وحدت هدف، از عناصر کلیدی در مقابله با چالشهای راهبردی ناتو است و بیشتر کشورهای غربی بهخوبی این واقعیت را میدانند.»
برای نمونه، مقاله به همگرایی فرانسه، آلمان، لهستان و بریتانیا در حمایت از اوکراین اشاره کرد.
با این حال، این موسسه با انتقاد تلویحی از رویکرد برخی دولتهای جدید در اروپا نوشت که اختلافات این کشورها همچنان پابرجاست: «اسلواکی و مجارستان با وتوی تحریمهای اتحادیه اروپا علیه روسیه توانستند امتیازهای بیشتری برای منافع ملی خود بگیرند. افزون بر این، سیاست ملی هر کشور میتواند با یک انتخابات بهطور ناگهانی تغییر کند. بهطور مثال، فرانسه در حال حاضر بر همکاری در سطح اروپا، حتی در حوزه بازدارندگی هستهای، تاکید دارد اما این رویکرد با پیروزی حزب راست افراطی "اجتماع ملی" ممکن است کاملا تغییر کند.»
هشدار به غرب
اکنون احزاب طرفدار اروپا و ناتو تلاش میکنند جایگاه داخلی خود را تقویت کنند.
به نوشته رند، این احزاب میکوشند با مخالفان پل بزنند و به شهروندان یادآوری کنند که چه چیزی در خطر است: «لهستان، کشورهای بالتیک و اسکاندیناوی نمونه بارزی هستند که اجماع سیاسی قوی بر سر عضویت در ناتو دارند و روسیه را تهدید امنیتی آشکار میدانند.»
این موسسه در پایان توصیه کرد دیگر دولتهای اروپایی نیز باید سطح مشابهی از درک عمومی را ایجاد کنند و مزایای عضویت در ناتو و اتحادیه اروپا را بهروشنی برای مردم توضیح دهند.
جنگ اسرائیل و ایران بهوضوح یادآوری میکند که امنیت و بازدارندگی کشورها در صورت چشمپوشی از این اتحادها، بهشدت آسیب خواهد دید.
دونالد ترامپ، رییسجمهوری آمریکا، با میانجیگری میان ارمنستان و آذربایجان و امضای توافق تازهای در قفقاز جنوبی، نهتنها به دههها مناقشه دو کشور پایان داد، بلکه به گزارش نیویورکپست، پایگاهی راهبردی در مرزهای شمالی ایران برای واشینگتن تثبیت کرد.
این توافق که اوایل ماه جاری میلادی میان ایروان و باکو نهایی شد، به آمریکا اجاره ۹۹ ساله کریدور زنگزور را اعطا میکند؛ گذرگاهی باریک و استراتژیک که به مسیر حیاتی تجارت و انرژی از حوزه دریای خزر به اروپا بدل خواهد شد و عملا ایران را دور میزند. نیویورکپست نوشت این تحولات برای تهران یک «سیلی دیپلماتیک» و برای واشنگتن «دستاوردی کمسابقه» محسوب میشود.
کریدور زنگزور سالها یکی از محورهای اصلی مناقشه قرهباغ بود که دهها هزار نفر را آواره کرد و سه دهه بیثباتی در منطقه به جا گذاشت. به گفته تحلیلگران، ورود مستقیم ترامپ و میانجیگری شخصی او باعث شد دو طرف پای میز مذاکره بیایند و برای نخستین بار مسیری جایگزین برای اتصال شرق و غرب بدون عبور از خاک ایران فراهم شود.
این توافق که با نام «مسیر ترامپ برای صلح و شکوفایی» یا TRIPP معرفی شده، عملا جایگاه آمریکا را در مدیریت جریان انرژی و تجارت در منطقه تثبیت میکند. طبق گزارش نیویورکپست، واشینگتن مدیریت خطوط ریلی، جادهای، شبکههای مخابراتی و لولههای انرژی این کریدور را در دست میگیرد و به این ترتیب، موقعیتی مسلط برای شرکتهای آمریکایی ایجاد میشود.
کارشناسان میگویند این مسیر میلیاردها دلار سود آتی برای آمریکا تضمین میکند و همزمان اروپا را به مسیرهای جایگزین نفت و گاز وابسته میسازد؛ مسیری که دیگر نه از روسیه میگذرد و نه از ایران. برای متحدان غربی، این توافق به معنای دسترسی ارزانتر و امنتر به انرژی خزر است و برای تهران، از دست رفتن درآمد و نفوذ راهبردی.
نیویورکپست به نقل از بنفشه زند، روزنامهنگار ایرانیـآمریکایی و مخالف جمهوری اسلامی نوشت: «این توافق نهتنها بردی تاریخی، بلکه پیروزی مستقیم واشینگتن است. پیمانکاران آمریکایی نفت و گاز خزر را از طریق زنگزور و ترکیه به اروپا مدیریت میکنند. سود سرشار است و همه اینها زیر چتر ناتو صورت میگیرد.»
او حتی احتمال ایجاد پایگاههای نظامی آمریکا در منطقه را مطرح کرد و گفت: «اگر چنین شود، جمهوری اسلامی و روسیه کیش و مات خواهند شد.» زند تاکید کرد این کریدور «کابوسی واقعی» برای تهران است؛ چراکه ایران سالها از موقعیت جغرافیایی خود برای کنترل مسیرهای انرژی استفاده کرده و اکنون این ابزار را از دست میدهد.
بهنام بنطالبلو، کارشناس بنیاد دفاع از دموکراسیها، نیز به نیویورکپست گفت: «این توافق نشان میدهد ایران در قفقاز تا چه اندازه آسیبپذیر شده است. شکست ارمنستان در جنگ اخیر با آذربایجان و اختلافهای ایروان با مسکو، رژیم را از منافع سنتیاش محروم کرده است. حالا جمهوری اسلامی از یکی از مهمترین مسیرهای تجاری منطقه کنار گذاشته شده است.»
به نوشته نیویورکپست، زمانبندی توافق اهمیت ویژهای دارد. پس از حمله هفتم اکتبر و جنگ ۱۲ روزه اسرائیل و ایران، جمهوری اسلامی نتوانست به یاری حماس یا حزبالله بیاید. نفوذ تهران در عراق، سوریه و لبنان کاهش یافت، فرماندهان سپاه هدف قرار گرفتند و رهبر جمهوری اسلامی بار دیگر به مخفیگاه رفت.
زند تاکید کرده است: «برای کسانی که سالها این رژیم را دنبال کردهاند، روشن بود که جمهوری اسلامی یک ببر کاغذی است. اما جنگ اخیر این واقعیت را بر همگان آشکار کرد. امروز حاکمان ایران با ترس و نگرانی به آینده مینگرند.»
به گزارش نیویورکپست، واشینگتن از این موقعیت استفاده میکند تا ضعف تهران را به فرصت بدل کند. ایالات متحده پس از حملات اسرائیل به مواضع حکومت ایران، خود نیز تاسیسات هستهای را هدف قرار داد و اکنون با توافق قفقاز، پیروزی سیاسی و اقتصادی به دست آورده است.
زند در این گزارش تاکید کرده: «چون ترامپ این توافق را پیش برده، همهچیز متفاوت است. او اهمیتی به دلخوریها نمیدهد و براساس عمل واکنش نشان میدهد. حالا مثل کرکسی بالای سر ایران نشسته و مراقب است.»
به نوشته نیویورکپست، مخالفان جمهوری اسلامی این کریدور را فقط یک مسیر تجاری نمیدانند بلکه آن را نشانهای از محاصره منطقهای ایران و پایان قریبالوقوع رژیم ارزیابی میکنند. زند در پایان گفت: «ما برای چنین روزی دعا کردهایم. این توافق نشان میدهد رژیم محاصره شده و روزهایش به شماره افتاده است.»
این توافق با حمایت ناتو به امضا رسید و برخی ناظران آن را با پیمانهای تاریخی صلح مقایسه کردهاند. نیویورکپست نوشت اهمیت اصلی توافق، نهتنها پایان دادن به مناقشه سیساله قفقاز، بلکه تثبیت حضور پایدار آمریکا در مرزهای شمالی ایران است؛ حضوری که به گفته این روزنامه «رژیم تهران بهخوبی میداند دیگر راه گریزی از آن ندارد».
آیا این سخنان با واقعیت زندگی مردم ایران همخوانی دارد، یا رهبر جمهوری اسلامی در جهانی از توهمات زندگی میکند و عملاً به «دشمن مردم» بدل شده است؟
«میخواهند ایران گوشبهفرمان آمریکا باشد»
خامنهای مدعی شد دشمنان میخواهند ایران «گوشبهفرمان آمریکا» باشد و کسانی که ریشه دشمنی را در شعارهای ضد آمریکایی میبینند، «ظاهربین» هستند.
اما تاریخ روشن میگوید خصومت با ایالات متحده از اشغال سفارت آمریکا و شعار «مرگ بر آمریکا» آغاز شد، نه از مردم ایران. تجربه جهانی نیز خلاف ادعای اوست. کشورهایی مانند آلمان، ژاپن، ترکیه و کره جنوبی ضمن حفظ هویت و استقلال خود، روابط سیاسی و اقتصادی گسترده با آمریکا دارند. استقلال واقعی در توان انتخاب و تصمیمگیری آزادانه است، نه در دشمنی دائمی با جهان.
«پادشاه بعدی را در اروپا تعیین کردند»
خامنهای گفت دشمنان «یک روز پس از شروع حمله، در اروپا جلسه گذاشتند و پادشاه بعدی ایران را تعیین کردند».
این ادعا هیچ سندی ندارد و نمونهای آشکار از تئوری توطئه است. اپوزیسیون ایران متنوع است و هیچ قدرت خارجی نمیتواند نظام سیاسی آینده را برای مردم تعیین کند. ریشه بحران در ناکارآمدی و فساد ساختاری جمهوری اسلامی است، نه نشستهای خیالی در اروپا.
«خاک بر سر آن ایرانی که علیه کشور خود فعالیت کند»
او مخالفان را «خاک بر سر» خواند و آنان را علیه کشور معرفی کرد. حال آنکه منتقدان حکومت، علیه ملت فعالیت نمیکنند؛ اعتراض آنان متوجه نظامی است که آزادیها را سرکوب، اقتصاد را نابود و کشور را منزوی کرده است. وطندوستی با نقد حاکمان معنا مییابد، نه با سکوت در برابر آنان.
«ملت متحد در کنار نظام است»
خامنهای تاکید کرد ملت یکپارچه پشت نظام ایستاده است. اما واقعیت، چیز دیگری میگوید. اعتراضات ۱۳۹۶، آبان ۱۳۹۸ و خیزش ۱۴۰۱، مشارکت کمتر از ۴۰ درصدی در انتخابات اخیر، موج مهاجرت و اعتصابات گسترده همگی نشاندهندهٔ نارضایتی عمیقاند. جامعه ایران متحد است، اما نه در حمایت از نظام؛ بلکه در مخالفت با وضع موجود.
«آزادی بیان عامل اختلاف است»
خامنهای نویسندگان و منتقدان را عامل اختلاف دانست. اما چندصدایی نشانه سلامت جامعه است و یکصدایی اجباری تنها در دیکتاتوریها دیده میشود. زندانی کردن روزنامهنگاران، نشانه ترس حکومت از حقیقت است، نه خیانت منتقدان.
«یمن الگوی ماست»
او گفت ایران باید همچون یمن راههای کمک به اسرائیل را ببندد. اما یمن فقیرترین کشور عربی است و جنگ داخلی آن یکی از بزرگترین فجایع انسانی قرن بیستویکم را رقم زده است. الگوبرداری از یمن یعنی پذیرش فقر و نابودی، نه راهی برای توسعه ایران.
«مشت محکم ملت بر دهان دشمن»
خامنهای مدعی شد ملت با ایستادگی «مشت محکمی» به دهان دشمن زده است. واقعیت اما نشان میدهد نتیجه این سیاستها تحریمهای بیشتر و فشار اقتصادی شدیدتر بر مردم ایران بوده است. این مشتها نه بر دهان دشمن، که بر زندگی روزمره شهروندان فرود آمدهاند.
«مسئله آمریکا حلنشدنی است»
او مذاکره مستقیم با آمریکا را «حلنشدنی» دانست. اما تجربه جمهوری اسلامی خلاف این ادعاست. از ماجرای ایران- کنترا تا توافق برجام، هرگاه بقای نظام در خطر بوده، تابوی مذاکره شکسته شده است.
امروز نیز حکومت بهطور غیرمستقیم با آمریکا درباره تبادل زندانیان یا آزادسازی داراییها مذاکره میکند.
بنابراین، خط قرمز واقعی نه اصل مذاکره، بلکه پیامد سیاسی و اجتماعی آن است. اگر رابطهای عادی با آمریکا شکل گیرد، توجیه سرکوب داخلی و دشمنسازی خارجی فرو میریزد. مخالفت او با مذاکره و تداوم دشمنی با آمریکا نه از منافع ملی، بلکه از منطق بقای نظام سرچشمه میگیرد.
دشمنسازی به حکومت هویت میدهد، سرکوب داخلی را توجیه میکند و هر صدای آلترناتیوی را تهدیدی وجودی جلوه میدهد. حساسیت او به نام بردن از مخالفان و اشاره به نشستهای خیالی در اروپا نیز ترس عمیق از آلترناتیو سیاسی را آشکار میکند.
«رهبر مردم» دشمن مردم است!
تا زمانی که این ساختار قدرت پابرجاست، چشمانداز بهبود شرایط زندگی مردم بسیار دور خواهد بود. خامنهای نه صدای ملت، که مانعی در برابر آینده آنان است. «رهبر مردم» قرار است واقعیت را ببیند و برای نجات مردم تصمیم بگیرد، اما خامنهای با انکار واقعیت و زیستن در دنیای توهمات، بیش از هر زمان دیگری به «دشمن مردم» شبیه است.
چطور علی خامنهای که عنوان «رهبر» را دارد، عملاً به دشمن مردم ایران تبدیل شده است؟ این امشب سوال «برنامه با کامبیز حسینی» بود. روح الله رحیم پور مهمان اصلی برنامه بود و مخاطبان از سراسر جهان به این سوال جواب دادند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه ساعت ۱۱ شب به وقت تهران از شبکهٔ ایران اینترنشنال بهصورت زنده پخش میشود.