اعطای جایزه نوبل صلح ۲۰۲۵ به ماریا کورینا ماچادو، رهبر اپوزیسیون ونزوئلا، رویدادی نمادین است که از یک سو پیامی روشن درباره معنای صلح در جهان امروز میفرستد و از سوی دیگر تاکیدی است بر این ادعا که صلح واقعی وقتی ممکن است که مردم از حقوق سیاسی و آزادی برخوردار باشند.
پس از امضای توافق آتشبس میان اسرائیل و حماس با میانجیگری ترامپ، جمهوری اسلامی از اظهار نظر مستقیم در این باره خودداری کرد و تنها بیانیهای در حمایت از «توقف جنگ و حقوق فلسطینیان» صادر کرد.
مئیر جاودانفر، تحلیلگر مسائل اسرائیل، گفت: «اینبار میتوان به صلح میان اسرائیل و حماس خوشبین بود، زیرا دونالد ترامپ با وارد کردن ترکیه و قطر به روند مذاکرات، توانسته فشار بیشتری بر دو طرف اعمال کند.»
کامران متین، استاد روابط بینالملل در دانشگاه ساسکس، گفت: «صلح میان اسرائیل و حماس به این معنا نیست که تلآویو از برنامه هستهای ایران چشمپوشی خواهد کرد.»
او افزود: «با پایان جنگ در غزه، دست اسرائیل برای مقابله با جمهوری اسلامی بازتر میشود.»
تحقق توافق صلح یا حتی برقراری آتشبسی پایدار میان اسرائیل و حماس میتواند مهمترین دستاورد دیپلماتیک دوران ریاستجمهوری دونالد ترامپ به شمار آید. با این حال، گاردین هشدار داد خوشبینی بیش از اندازه به این طرح ممکن است با توجه به موانع سیاسی و نظامی موجود، واقعبینانه نباشد.
هر چند جزییات و مراحل اجرای طرح صلح ترامپ هنوز روشن نیست اما بیانیههای اخیر دو طرف، اسرائیل و حماس، از منظر سیاسی معنا و اهمیت ویژهای دارد.
با توجه به حمایت کشورهای عربی و دیگر قدرتهای منطقهای از این توافق، به نظر میرسد این بار بهترین فرصت برای پایان جنگ از زمان شکست آتشبس در اسفندماه فراهم شده باشد.
ترامپ ۱۶ مهر در پستی در شبکه اجتماعی تروث سوشال مرحله نخست طرح صلح را چنین ساده توصیف کرد: آزادی گروگانهای در بند حماس در برابر عقبنشینی محدود نیروهای اسرائیلی.
با این حال، روزنامه گاردین در مطلبی تحلیلی که پنجشنبه ۱۷ مهر منتشر شد، نوشت شناسایی و آزادی همه گروگانها و همچنین مدیریت روند عقبنشینی اسرائیل از غزه ممکن است با پیچیدگیهای قابل توجهی همراه باشد.
صلح هنوز به ایستگاه پایانی نرسیده است
ترامپ در پست خود از «برخورد منصفانه با همه طرفها» و حرکت به سوی «صلحی قدرتمند، پایدار و ماندگار» در منطقه سخن گفت. این در حالی است که گاردین این میزان خوشبینی را «مبالغهآمیز» دانست.
به گفته گاردین، پرسشهای دشواری همچنان بیپاسخ ماندهاند؛ از جمله سرنوشت حماس، احتمال خلع سلاح این گروه مورد حمایت تهران و چشمانداز مورد نظر اسرائیل برای غزه که هنوز باید درباره آن تصمیمگیری شود.
گاردین افزود این وضعیت پیشتر نیز تجربه شده بود: ترامپ حتی پیش از آغاز رسمی ریاستجمهوریاش برای پایان دادن به جنگ غزه اقدام کرد اما آتشبسی که در زمستان بهصورت شتابزده برقرار شد، در پی بروز اختلافات درباره آزادی گروگانها دوام نیاورد و فروپاشید.
با این حال، اکنون لحظهای سرنوشتساز فرا رسیده است. رییسجمهوری ایالات متحده که به گفته گاردین، «آشکارا رویکردی حزبی و غیرقابل پیشبینی» دارد، با همین ویژگی توانسته هم متحدان و هم رقیبان خود را غافلگیر کند.
ترامپ همچنین با «انگیزهای شخصی» در روند تحولات منطقهای پیش میرود: او میخواهد نخستین رییسجمهوری آمریکا پس از باراک اوباما باشد که جایزه نوبل صلح را دریافت میکند.
تنشها همچنان پابرجاست
گاردین در ادامه گزارش خود هشدار داد «نشانههای تنش» بر سر جنگ غزه همچنان مشهود است. حماس در بیانیهای از ترامپ و سایر میانجیها خواسته تا تضمین کنند دولت اسرائیل به تعهدات خود در چارچوب توافق پایبند خواهد ماند.
همزمان بیم آن میرود که با پایان مرحله تبادل گروگانها، اسرائیل بار دیگر حملات نظامی خود را از سر گیرد و روند صلح متوقف شود.
در بیانیه حماس آمده است: «تا زمانی که آزادی، استقلال و حق تعیین سرنوشت محقق شود، هرگز از حقوق ملی مردم خود دست نخواهیم کشید.»
این موضعگیری اشارهای غیرمستقیم به آرمان تشکیل کشور مستقل فلسطین است که بنیامین نتانیاهو، نخستوزیر اسرائیل، آن را رد کرده و کاخ سفید نیز تا حد زیادی از آن فاصله گرفته است.
در سوی دیگر، نتانیاهو نیز درگیر ملاحظات سیاسی پیچیدهای است. او باید با مخالفت سرسختانه جناح راست دولت خود، از جمله بزالل اسموتریچ، وزیر دارایی و ایتامار بنگویر، وزیر امنیت ملی، مقابله کند؛ دو چهرهای که تهدید کردهاند در صورت برقراری آتشبس، از ائتلاف حاکم خارج خواهند شد.
ترامپ اما کوشیده است این ملاحظات را با «زور و فشار مستقیم» کنار بزند.
او پیشتر هشدار داده بود اگر طرح صلح ۲۰ مادهای او اجرا نشود، «جهنمی تمامعیار» علیه حماس در غزه به راه خواهد افتاد.
به گزارش پایگاه خبری آکسیوس، زمانی که نتانیاهو نسبت به این توافق ابراز تردید کرد، ترامپ در واکنش به او گفت: «نمیدانم چرا همیشه اینقدر منفی هستی؟ ... این یک پیروزی است، بپذیرش.»
این لحظهای تعیینکننده برای رییسجمهوری ایالات متحده به شمار میرود و او ممکن است ناچار شود تمام نفوذ و اعتبار شخصی خود را برای جلوگیری از شکست دوباره مذاکرات و ازسرگیری درگیریها به کار گیرد؛ وضعیتی که در صورت وقوع، به منزله شکستی دیپلماتیک برای دولت ترامپ خواهد بود.
ایران امروز در نقطهای ایستاده میان زوال و بازسازی؛ نه نظم قدیم هنوز فروپاشیده و نه جامعه جدید بهتمامی شکل گرفته است.
از این منظر، ما در برزخی جمعی به سر میبریم؛ نظام سیاسی در پی بقا، در حال پوستاندازی از نوع سختتر و امنیتیتر، و در مقابل، جامعه در لایههای زیرین خود در حال پوستاندازی برای بقا و بازسازی است. پرسش محوری این است که این دو روند متقابل به کجا میانجامند و آینده ایران در کدام مسیر شکل خواهد گرفت.
جامعه در وضعیت تعلیق؛ فرسایش یا بازسازی؟ جامعهشناسان درباره وضعیت کنونی ایران دو تصویر متضاد ارائه میدهند. گروهی بر این باورند که جامعه در ضعیفترین و نحیفترین شکل خود قرار دارد. به تعبیر آنان، سرمایه اجتماعی در حال فرسایش است؛ اعتماد عمومی کاهش یافته، پیوندهای اجتماعی سست شده، و مردم در انزوای فردی خود بیشتر درگیر منافع شخصی یا دغدغه بقا هستند تا مسئولیت جمعی. به باور این دیدگاه، جامعه از درون تهی شده و توان بازسازی خود را از دست داده است.
اما در برابر این نگاه بدبینانه، رویکردی دیگر معتقد است جامعه ایران، حتی در دل فشارها و محدودیتها، در حال بازسازی است. این بازسازی شاید خاموش و تدریجی باشد، اما واقعی است. نشانههای آن را میتوان در تغییر رفتار نسل جدید، در شکلگیری جنبشهای فرهنگی و زیست شهری نو، در رشد «اقتصاد تجربه» و در بازتعریف فضاهای عمومی دید. جامعه، با تمام زخمهایش، در حال بازآفرینی خود است؛ همانگونه که در تاریخ معاصر بارها در لحظات بنبست، توانسته مسیر جدیدی برای حیات اجتماعی بیابد.
جمهوری اسلامی؛ پوستاندازی برای بقا، نه تغییر ساختار قدرت در جمهوری اسلامی نیز در حال تغییر است، اما این تغییر ماهیت بازسازی ندارد. حکومت در تلاش است تا با پوشیدن پوستی ضخیمتر، کنترلگرتر و بستهتر، بقای خود را تضمین کند. این نوع پوستاندازی، نه به قصد نوسازی، که برای دوام در وضعیت اضطراری است. در واقع، نظام سیاسی در حال تبدیل شدن به پوستهای خالی از معناست؛ پوستهای که ظاهر و شعار را حفظ میکند اما ارتباط ارگانیک خود را با جامعه از دست داده است.
جامعه، بر خلاف نظام، برای بقا ناچار به نوسازی است. از اینرو، دو فرآیند موازی و متضاد در جریان است؛ از بالا، قدرت در حال سختتر شدن است؛ از پایین، مردم در حال نرمتر و منعطفتر شدن. این دو حرکت در مسیرهای مخالف جریان دارند و تقابل آنها، آینده سیاسی و اجتماعی ایران را رقم خواهد زد.
نشانههای تغییر؛ سیگنالهای جامعه نو کافی است به زندگی روزمره در شهرهای بزرگ ایران نگاه کنیم؛ از کدهای پوشش گرفته تا سبک مصرف فرهنگی، موسیقی زیرزمینی، زبان نسل جوان، و حضور پررنگتر زنان در فضاهای اجتماعی. این نشانهها حکایت از دگردیسی عمیقی دارند. تهران و شهرهای دیگر، بدون مصوبه و برنامه رسمی، در حال «ریبرندینگ» فرهنگیاند. این تغییر از پایین و از دل جامعه میجوشد، نه از اتاقهای قدرت.
در لایههای زیرین جامعه، نوعی بازتعریف هویت فردی و جمعی در جریان است. نسل جوانتر، ارزشهای خود را نه در تملک اشیا، بلکه در «تجربهها» جستوجو میکند. این تغییر نشانهای از پوستاندازی فرهنگی جامعه ایران است؛ پوستاندازیای که نهادهای سیاسی آن را درک نکردهاند یا عمداً نادیده میگیرند.
آیندههای ممکن؛ میان فروپاشی و بازسازی آینده ایران، در معنای علمی و جامعهشناختی، بسته نیست. چند مسیر متفاوت پیشِروست. اگر جامعه بتواند میان لایههای پراکنده خود همبستگی و پیوند ایجاد کند، احتمال شکلگیری یک «بازسازی نرم» وجود دارد؛ تغییر تدریجی، اما برگشتناپذیر. در این مسیر، نهادهای مدنی نوظهور، شبکههای فرهنگی مستقل و عاملیت اجتماعی نسل جدید نقش محوری دارند.
اما اگر فشارهای سیاسی و اقتصادی ادامه یابد و جامعه در خود فروبسته شود، احتمال دارد همین پوست تازه نیز بسوزد و فرسایش به سطحی بازگشتناپذیر برسد. در چنین حالتی، ساختار قدرت شاید برای مدتی دیگر دوام یابد، اما در نهایت از درون تهیتر خواهد شد.
حتی در بدترین سناریوها، جامعه ایران همچنان «زایا»ست. زندگی در ایران، در شکلهای خُرد و پراکنده، در مقاومت روزمره، در گفتوگوهای مجازی، در هنر، در زبان، در شوخی و خلاقیت، جریان دارد. این همان «امکان» است که امید از دل آن زاده میشود؛ امیدی که با کنشگری و مشارکت مردم، نه با دستور از بالا، به فعلیت درمیآید.
بازی تازهای آغاز شده است اگر قدرت در حال پوستاندازی برای بقاست، جامعه برای بازسازی پوست میاندازد. این دو روند در برابر هم ایستادهاند. از بالا، نظامی در پی سختتر کردن مرزهای خود؛ از پایین، مردمی در تلاشاند که مرزها را بشکنند. تضاد این دو روند، آینده سیاسی ایران را شکل میدهد.
پوستاندازی جامعه، برخلاف حکومت، از پایین و از درون زندگی روزمره آغاز شده است. این دگرگونی آرام اما ریشهدار است و بهسادگی بازنمیگردد. درک این فرآیند، یعنی پذیرش این واقعیت که جامعه ایران، حتی در سکوت، در حال نو شدن است. آینده ایران، اگر قرار است روشن باشد، از دل همین پوستاندازی اجتماعی زاده خواهد شد، نه از وعدههای تکراری هسته فاسد قدرت خامنه ای.
نبرد حکومت و مردم؛ آیا جامعه ایران در حال پوستاندازی است؟ این موضوع امشب «برنامه با کامبیز حسینی» بود. حسین قاضیان جامعه شناس مهمان اصلی برنامه بود و مخاطبان از سراسر جهان در این بحث شرکت کردند.
«برنامه با کامبیز حسینی» دوشنبه تا پنجشنبه، ساعت ۱۱ شب، از تلویزیون ایران اینترنشنال بهصورت زنده پخش میشود.
این انتخاب کمیته نوبل، فرصتی فراهم میآورد تا به بازاندیشی درباره رابطه میان دموکراسی و صلح بپردازیم.
شجاعت مدنی در دل سرکوب
کمیته نوبل در بیانیهاش تاکید کرده است که این جایزه به زنی تعلق گرفته است «که شعله دموکراسی را در میان تاریکی افزاینده حفظ میکند».
ماچادو در شرایطی فعالیت کرد که با سرکوب شدید، تهدیدها، ممنوعیتهای سیاسی و حتی زندگی مخفی مواجه بوده است. انتخاب او، به نوعی ارج گذاشتن به مقاومت درونی مردم است و نه فقط یک مبارز سیاسی. او نمادی از کسانی است که حاضرند در برابر ظلم بایستند تا حق انتخاب و آزادیشان زنده بماند.
برجسته کردن حق مردم برای آزادی و عدالت
این انتخاب پیام صریحی دارد؛ صلح تنها وقتی پایدار است که در لحظه توافق سیاسی، اصول آزادی، عدالت و مشارکت مردم نادیده گرفته نشوند.
در بیانیه نوبل آمده است که ماچادو «حق دموکراتیک مردم ونزوئلا را ترویج داده و برای گذار عادلانه و مسالمتآمیز از دیکتاتوری به دموکراسی مبارزه کرده است».
این تاکید بر «گذار مسالمتآمیز» نشاندهنده این نگرش است که مبارزه سیاسی در چارچوب اصول و روشهای خشونت پرهیز چقدر میتواند یک ضرورت مهم برای گذار از دیکتاتوریها تا رسیدن به صلح باشد.
در دوران بحران سیاسی، ارتباط با حقانیت اخلاقی و بینالمللی اهمیت زیادی دارد. جایزه نوبل میتواند نوعی بیمه امنیتی باشد برای فعالان داخلی و اشاعهگر حقوق بشر در کشورهایی که رژیم حاکم به سرکوب و حذف فیزیکی مخالفان مبادرت میکند.
این جایزه، نه تنها وجهه فردی ماچادو را تقویت میکند، بلکه نمایانگر پشتیبانی جهانی از خواستههای بنیادی مردم ونزوئلاست.
صلح به مثابه فرآیند نه صرفا نتیجه
معمول است که صلح را فقط بهعنوان پایان جنگ یا توافق بین دولتها تصور کنیم. اما انتخاب ماچادو نشان میدهد که صلح، زمانی به معنا میرسد که بستر حقوقی، نهادهای دموکراتیک و فضای آزادی برای بیان در جامعه فراهم باشد. بدون امکان مشارکت آزاد مردم، توافق ظاهری ممکن است دوام نیاورد یا دستخوش آشوب شود.
نقش مردمسالاری در کاهش خشونت ساختاری
رژیمهایی که با سرکوب، سانسور و حذف مخالفان اداره میشوند، بهتدریج نارضایتی و مقاومت را در دل جامعه برمیانگیزند. در مقابل، وقتی مردم بتوانند به روشهای قانونی و مسالمتآمیز خواستههایشان را بروز دهند، احتمال بیرون راندن افراط و خشونت بیشتر است.
انتخاب ماچادو بهعنوان برنده نوبل، این ایده را برجسته میکند که دموکراسی نه فقط یک گزینه، بلکه یکی از پیششرطهای صلح پایدار است.
انتخاب ماریا کورینا ماچادو بهعنوان برنده جایزه نوبل صلح ۲۰۲۵ تنها ستایشی از شجاعت فردی او نیست، بلکه بیانیهای است درباره مفهوم اصلاحشده صلح در جهان معاصر؛ صلحی که بدون آزادی و عدالت ریشه ندارد.
این انتخاب یادآور آن است که ایستادگی برای دموکراسی، مبارزه برای آزادی، و پاسداشت حقوق مردم، بخش لاینفک معنای واقعی صلحاند.
برای مردم ونزوئلا و دیگر کشورهایی که با دیکتاتوری و سرکوب مواجهاند، این جایزه میتواند نقطه عطفی باشد در بیداری امید، همبستگی داخلی و فشار جهانی.