کاهش شناختی با خواب شبانه بیش از ۶/۵ ساعت

خواب خوب شبانه از جهات بسیار اهمیت دارد و برای بدن برای ترمیم خودش و آنگونه که باید عمل کند، کارساز است. خواب خوب با سلامت روان بهتر و احتمال پایینتر بسیاری عارضهها همچون بیماری قلبی و دیابت نیز مرتبط است.

خواب خوب شبانه از جهات بسیار اهمیت دارد و برای بدن برای ترمیم خودش و آنگونه که باید عمل کند، کارساز است. خواب خوب با سلامت روان بهتر و احتمال پایینتر بسیاری عارضهها همچون بیماری قلبی و دیابت نیز مرتبط است.
همچنین اثبات شده که خواب ناکافی با زوال شناختی و بیماریهایی همچون آلزایمر نیز ارتباط دارد.
اما آنگونه که از نتایج پژوهشی جدید برمیآید، بیشتر، همیشه بهمعنای بهتر نیست. تحقیقات پژوهشگران دانشکده پزشکی دانشگاه واشینگتن نشان میدهد نهتنها خواب کم، بلکه خواب زیاد هم با کاهش شناختی مرتبط است.
تیم انجامدهنده این پژوهش بهدنبال آن بود که دریابد چه میزان خواب با بروز اختلال شناختی در طول زمان، مرتبط است؛ پس ۱۰۰ فرد پرسنوسالتر، که میانگین سنی آنان ۷۵ تا ۷۹ سال بود را انتخاب و وضعیت آنان را بهمدت چهار تا پنج سال رصد کرد.
در طی مدت پژوهش، ۸۸ تن از این ۱۰۰ نفر هیچ علامتی از زوال عقل، دمانس، نداشتند، اما ۱۲ تن از آنان علایمی از اختلال شناختی نشان دادند؛ یک نفر از این جمع به زوالعقل خفیف مبتلا بود و یازده تن دیگر در مرحله پیش از دمانس قرار داشتند.
در طی دوره پژوهش از داوطلبان خواسته شد تا طیفی از آزمایشهای شناختی و عصبروانشناسی مرتبط با کاهش شناختی و وزوال عقل را انجام دهند. کسب نمرات بهتر در این تستها بهمعنای توانایی شناختی بهتر در طول زمان بود.
خواب این افراد سه سال پس از آغاز پژوهش و انجام تستهای شناختی سالیانه، با گرفتن نوار مغزی، با یک وسیله که هنگام خواب دور پیشانی آنها قرار میگرفت، بهمدت ۴ تا ۶ شب، سنجیده شد. نوار مغزی به محققان امکان داد تا فعالیتهای مغز را بهصورت دقیق بسنجند و بهوسیله آن معلوم میشد که کسی خواب است یا نه و اگر خواب است چه مدت است خوابیده و خواب او تا چه حد آسوده است.
گرچه شب اول خواب با دستگاه ثبت نوارمغزی به دور پیشانی چندان ساده نبود، اما افراد از شب دوم به آن عادت کردند. پس نتایج حاصل، نمونه خوبی از عادات خواب هر فرد به شمار میرفت.
پژوهشگران باقی عوامل موثر بر کاهش شناختی همچون سن، ژنتیک ونشانههایی از وجود پروتئینهای آمیلوئید بتا یا «تاو»، که هر دو با زوال عقل مرتبط است، را هم لحاظ کردند.
پژوهشگران دریافتند که خواب شبانه کمتر از ۴/۵ و بیش از ۶/۵ ساعت، در کنار بدخوابی، با افت شناختی در طول زمان مرتبط است. تاثیر مدت خواب بر عملکرد شناختی، همان تاثیر سنوسال را داشت، که بزرگترین عامل احتمال ابتلا به کاهش شناختی به شمار میرود.

خواب خوب شبانه
نتایج دیگر تحقیقات پیشین نشان داده است که کمبود خواب با زوال شناختی مرتبط است. بهعنوان مثال، بنا بر یک پژوهش، افرادی که تجربه اختلالات خواب، همچون بیخوابی و یا خوابآلودگی مضاعف در طول روز را دارند، بیشتر در معرض خطر ابتلا به زوال عقل قرار دارند تا افرادی که ایندست اختلالات را تجربه نمیکنند.
تحقیقات دیگری نیز در دست است که نشان میدهد که افرادی که کمتر میخوابند، میزان بالاتری از پروتئین آمیلوئید بتا در مغزشان دارند. این پروتئین معمولا در مغز مبتلایان به آلزایمر مشاهده میشود.
پژوهشگران دقیقا نمیدانند که کمبود خواب چگونه با زوال شناختی مرتبط است. یک نظریه مطرحشده این است که خواب به مغز مجال میدهد تا پروتئینهای مضری که در طول روز انباشته شده را بیرون براند؛ برخی از این پروتئینها همچون آمیلوئید بتا و تاو، دلیل بروز زوال عقل، خوانده شدهاند.
پس بر هم زدن خواب بهگونهای ایجاد اختلال در توانایی مغز برای خلاصی از دست این پروتئینهاست. شواهد تجربی نیز بر درستی این نظریه صحه میگذارد و مشاهده شده که حتی یک شب بیخوابی هر از چند گاه، اندازه پروتئین آمیلوئید بتا در مغز افراد سالم را افزایش میدهد.
اما اینکه ارتباط خواب بیشتر با افت شناختی چیست، چندان روشن نیست. تحقیقات گذشته نیز ربط خواب زیاد با عملکرد شناختی را نشان داده بود؛ اما این پژوهشها، بیشتر بر توصیف خود داوطلبان از مدت زمان خواب شبانهشان استوار بود؛ که بدین معناست که دادهها نسبت به استفاده از نوار مغزی برای سنجش فعالیت مغز، دقت کمتری داشت.
اما نکته حیرتآور درباره یافتههای پژوهش جدید آن است که بهترین مدت خواب، بسیار کوتاهتر از آنچه است که در تحقیقات پیشین به آن توصیه شده است. تحقیق اخیر نشان داده است که خواب بیش از شش ساعت و نیم با زوال شناختی در طول زمان مرتبط است؛ این عدد از ۷ یا ۸ ساعت خواب شبانه که به بزرگسالان توصیه میشود کمتر است.
مساله میتواند این باشد که در مورد ابتلا به زوال عقل، لزوما طول مدت خواب نیست که اهمیت دارد بلکه کیفیت آن مهم است. بهعنوان مثال، پژوهش جدید همچنین نشان داد که خواب عمیق کمتر، بهخصوص بر اختلال شناختی تاثیر میگذارد.
عوامل زیادی در کیفیت خواب و بروز زوال شناختی در افراد موثر است. گرچه برخی عوامل همچون آسیبپذیری ژنتیکی قابل پیشگیری نیستند، در کنار خواب خوب، میتوان کارهای بسیاری همچون ورزش و تغذیه سالم برای کاهش احتمال ابتلا به زوال عقل انجام داد؛ همچنین نامحتمل است که بیشتر خوابیدن گاه و بیگاه در روز تعطیل هفته به بدنتان آسیبی بزند.

تاثیر همهگیری ویروس کرونا بر زندگی کودکان، حتی پس از مهار آن، همچنان ادامه خواهد داشت.
با این وجود، اطلاعات زیادی در مورد تأثیر دراز مدت همهگیریها بر سلامت روان کودکان و نوجوانان در مقیاس بزرگ و تجربیاتی مانند تعطیلی طولانیمدت مدارس و اقدامات سختگیرانه برای فاصلهگذاری اجتماعی وجود ندارد.
تحقیقات کودکمحور میتواند نقش مهمی در روند بهبودی کودکان و جوامع آنها پس از همهگیری کووید-۱۹ داشته باشد.
وقتی تصمیم گیرندگان بر تحقیقاتی تکیه میکنند که دیدگاهها و تجربیات کودکان را در بر نمیگیرد، کودکان و جوانان را بیشتر محروم میکند - بهویژه آنهایی که قبلاً به دلیل نابرابریهای سیستمی به حاشیه رانده شدهاند.
بزرگسالان باید از تحقیقاتی حمایت کنند که مشارکت کودکان را در اولویت قرار میدهد تا تصورات غلط بزرگسالان در مورد آنها را به چالش بکشد، به اهمیت سیستمهای اجتماعی در زندگی آنها توجه و به بهبود آنها پس از همهگیری کمک کند.
وبسایت خبری-تحلیلی کانورسیشن در مقالهای کارشناسی به این موضوع پرداخته که در ادامه میخوانید.
در حالی که بزرگسالان اغلب منبع خوبی برای شناخت ما از تجربیات کودکان هستند، تحقیقات نشان داده است که بزرگسالان همواره سطح واقعی پریشانی و رنج کودکانی که در معرض فجایع قرار گرفتهاند را گزارش نمیکنند.
به عنوان مثال، در یک تحقیق، که در مورد کودکانی که غیر مستقیم و از طریق رسانه، حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر را مشاهده کردهاند، انجام شده، تقریبا نیمی از کودکانی که در این تحقیق شرکت کردند، (۴۶درصد) ترس از مرگ دوستان و خانواده را گزارش کردند، در حالی که تنها ۱۸ درصد از والدین این کودکان اینگونه ترسها در کودکان را گزارش کردند. به طور مشابه، پس از طوفان کاترینا در سال۲۰۰۵، محققان تصورات غلط رایجی را مستند کردند:
۱) کودکان به طور طبیعی در برابر تجارب بلایای طبیعی انعطافپذیر هستند
۲) کودکان به طور عمده آسیب پذیر و ناتوان هستند
این تصورات غلط در مورد تاثیر رویدادهایی مانند همهگیری ویروس کرونا بر کودکان، و همچنین بازگشت ظاهرا طبیعی آنها به فعالیتهایی مانند رفتن به مدرسه، میتواند منجر به این شود که حمایتهای اجتماعی و عاطفی کافی به کودکان ارائه نشود. در نظر گرفتن دیدگاه کودکان در مورد زندگیشان این تصورات غلط را به چالش میکشد.
مشارکت دادن کودکان و نوجوانان در فرآیند تحقیق این امکان را برای آنها فراهم میکند تا در شناسایی و تعیین حمایتها و منابعی که میتواند به آنها و خانوادههایشان کمک کند، مشارکت مستقیم داشته باشند. از طرفی این اقدام به ما کمک میکند تا پیچیدگیهای تجربیات کودکان و سیستمهای اجتماعی که در آن زندگی میکنند را مستقیما از زبان خودشان بشنویم.
تا کنون تحقیقات بر روی مقاومت فردی کودکان و نوجوانان به عنوان اصلیترین عامل تعیین کننده در بهبود آنها پس از تجربه رویدادهای دشوار متمرکز بوده است.
اما امروزه تحقیقات در مورد ترمیم آسیبهای ناشی از بلایای طبیعی در کودکان از رویکرد مقاومت و انعطافپذیری به رویکرد مقاومت جمعی تغییر جهت میدهد و به نقاط قوت و آسیب پذیری کودکان در یک بستر اجتماعی نگاه میکند.
تحقیقات کودک-محور به ما این فرصت را میدهد که از کودکان و نوجوانان بیاموزیم سیستمهای اجتماعی - مانند خانواده، مدارس و جوامع - و نابرابریهای سیستمی چگونه بر تجربیات و دستاوردهای آنها تأثیر میگذارد.
استفاده از تحقیق به عنوان ابزاری برای بازسازی
پس از فاجعهای مانند همهگیری، نقش کودکان اغلب به عنوان یک تماشاگر تقلیل داده میشود. آنها به عنوان کسانی دیده میشوند که در مورد وضعیت جوامع خود و امید برای بهبودی، چیزی برای گفتن ندارند. اما وقتی کودکان فرصت برای روایت خلاقانه تجربیات خود پیدا میکنند میتوانند تأثیر مثبتی بر روند بازسازی و جبران آسیبهای وارد شده بر خود داشته باشند. بچهها میتوانند چیزهای زیادی در مورد نیازهایشان به ما بگویند و در این فرآیند احساس عاملیت بیشتری را در زندگی خود تجربه میکنند.
تحقیقات کودک محوری که پس از همهگیری ابولا در سال ۲۰۱۴ در سیرالئون انجام شد، نشان میدهد کودکان دیدگاههای روشنی در مورد نیازهای خود و خانوادههایشان دارند و انتظاراتشان از تصمیمگیرندگان و سیاستگذاران در جامعه و دولت مشخص است.
کودکانی که در زمان بحران ابولا زندگی میکردند، که در آن زمان تقریباً نیمی از جمعیت سیرالئون را تشکیل میدادند، نگرانی در مورد چهار زمینه اصلی را گزارش کردند:
۱) تأثیرات تعطیلی مدارس
۲)نگرانی از مشکلات روانی ادامه دار
۳) دسترسی محدود به مراقبتهای بهداشتی
۴) اثرات اقتصادی گستردهتر مانند دسترسی به غذا و اشتغال
گاهی بزرگسالان به دلیل ترس از آسیبرساندن دوباره به کودکان، تمایلی به شرکت آنها در تحقیقات ندارند، اما مشارکت کودکان در تحقیقات در واقع میتواند به کودکان آسیبدیده در پردازش مشکلات مربوط به روبرو شدن با فجایع کمک کند. پردازش عاطفی نیازمند دسترسی به طیف متنوعی از اقدامهای فیزیکی، شناختی و عاطفی است که به درک و کنار آمدن با مشکلات عاطفی کمک میکند.
پس از زلزلههایی که در سالهای ۲۰۱۰ و ۲۰۱۱ در کرایستچرچ نیوزلند رخ داد، سه پروژه هنری مختلف برای جمعآوری روایتهای کودکان زلزلهزده در سه مدرسه دولتی مختلف آغاز شد. والدین گزارش کردند که روایت این کودکان نه تنها پردازش عاطفی را برای آنها آسان کرد، بلکه بازگویی روایتها بین خانوادههای آسیبدیده مانند کاتالیزوری بود که در نهایت به بهبود کل جامعه کمک کرد.
عاملیت کودکان در تعیین سرنوشت خود
تحقیقات کودک محور نشان میدهد کودکان هم عمیقا از فجایع متاثر میشوند و هم عواملی فعال در زندگی خود هستند. این رویکرد این را در نظر میگیرد که تجربیات کودکان تحت تاثیر تفاوتهای اجتماعی، زمینههای منحصر به فرد و نابرابریهای موجود قرار میگیرند.
مشارکت کودکان در تحقیقات پس از فجایعی مانند همهگیری ویروس کرونا، که آنها را در معرض انواع جدیدی از بیعدالتیها قرار میدهد و میتواند حق تعیین سرنوشت آنها را بیشتر محدود کند، حیاتی است.
کنوانسیون سازمان ملل متحد در مورد حقوق کودک تاکید میکند که روابط و فرهنگهای اجتماعی کودکان، باید مستقل از دیدگاهها و نگرانیهای بزرگسالان، مطالعه شوند، و کودکان در ساخت و تعیین سرنوشت خود و جوامعی که در آن زندگی میکنند، نقش دارند و باید نقش آنها را در این موارد به رسمیت شناخت.
تحقیقات کودکمحور میتواند بهما در کشف نیازهای کودکان و حمایت از آنها پس از همهگیری کمک کند

میشل مدتها از طرفداران تیکتاک بود و بهگفته خودش روی آن وقت میگذراند تا لبخند به لبش بیاورد.
او به چالشهای لب زدن تیکتاک پیوست و به صفحه ایوی مِگ، اینفلوئنسری که میکوشد درباره نشانگان تورت، عارضهای عصبی از حرکات و صداهای ناخواسته یا همان تیک عصبی، آگاهی رسانی کند را دنبال کرد.ایوی مِگ ۱۴ میلیون دنبالکننده داشت.
در آوریل ۲۰۲۰ بود که میشل پس از یک حرکت تصادفی همسرش دچار حمله عصبی شد و اختلال اضطراب پس از سانحه ناشی از یک ترومای روحی پیشین در او زنده شد.
طی هفتههای پس از آن اتفاق، میشل متوجه شد که دچار تیک شده است و صداهایی ناخواسته از او بیرون میآید. اصوات کمکم به کلمات و عبارات و سپس به حرکات بدل شدند. تیک صوتی هم به تیک حرکتی تبدیل شد. میشل به دیوارها مشت میزد و خودش را بر روی اثاثیه پرتاب میکرد. ژوئیه ۲۰۲۱ بود که دچار تشنج شد و مجبور شد از کارش استعفا دهد. او سرآشپز بود و هیچ امنیتی در آن شغل برای کسی که تشنج میگرفت، وجود ندارد.
پزشک عمومی میشل را به یک متخصص مغز و اعصاب ارجاع داد و متخصص برای او تشخیص اختلال عملکرد عصبشناختی، موسوم به افاندی، داد. افراد مبتلا به این اختلال، به شرایط عصبی مبتلایند که از نظر پزشکی قابلتوضیح نیست، اما میتواند بهشدت فرد را از پا بیندازد. دکتر جرمی استرن، متخصص اعصابی که با خیریهای در زمینه مقابله با نشانگان تورت همکاری میکند گفت که ۳۰ درصد موارد ابتلا توضیحدادنی نیست. در مورد میشل، این اختلال در تیک کلامی و حرکتی آشکار شد که بیشباهت به علایم مبتلایان به نشانگان تورت نبود. البته این دو عارضه مشخصا با هم متفاوتاند.
میشل حالا روزانه بیست بار دچار تشنج میشود و مجبور است از صندلی چرخدار استفاده کند. او هم مانند ایوی مِگ، روی تیکتاک اینفلوئنسر شده است تا درباره اِفاِندی آگاهیرسانی کند. او میگوید که اگر این پلتفرم نبود، احساس انزوا میکرد، اما حالا میداند که افراد دیگری نیز به این عارضه مبتلایند.
پیشتر نیز وال استریت ژورنال از افزایش بروز تیک عصبی ناگهانی در زنان خبر داده بود. در گزارش این نشریه آمده بود که پزشکان باور دارند که بروز این عارضه تیکمانند ممکن است مرتبط به تیکتاک باشد. این مقاله با انتقادات تند جامعه افراد مبتلا به نشگانگان تورت و افاندی روبهرو شد. میشل محتویات این مقاله را «چرند» خواند و گفت که تیکتاک افراد را به نشانگان تورت مبتلا نمیکند و این که او پس از دنبال کردن ایوی مِگ بر روی تیکتاک، به این اختلال مبتلا شد، تصادفی است.
اما اخیرا شمار زنان جوانی که به تیکهای عصبی غیرقابلتوضیح و ناگهانی مبتلا میشوند بیشتر و بیشتر میشود. آن هم بسیار دیرتر از زمانی که علایم معمول نشانگان تورت در افراد پدیدار میشود. برخی از این مبتلایان جوان از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند و بعضی نه. داستان واقعا از چه قرار است؟

یک بیماری جامعهزاد جمعی؟
نشریهای تخصصی در حوزه اعصاب بهنام «مغز» در ماه اوت ۲۰۲۱، مقالهای بهقلم دکتر کیرستن مولر وال، محقق آلمانی، منتشر کرد که در آن پژوهشگرانی از دانشگاه پزشکی هانوفر آلمان تشخیص داده بودند که این سندروم تیکمانند تازه پدیدارشده، نشانگان تورت نیست. بلکه یک بیماری «جامعهزاد» جمعی، موسوم به اِماِسآی، است که تنها به تورت یا همان اختلال تیک عصبی شباهت دارد و در حال فراگیر شدن در میان نوجوانان آلمانی است. بهباور مولر وال افرادی که در تماس نزدیک با یکدیگرند و بدون وجود «عامل زمینهای»، بیشتر درگیر علایم مشابه این عارضه میشوند.
شیوع اماسآی پیشتر و در یک مدرسه در لنکشر بریتانیا در سال ۲۰۱۵ نیز گزارش شده بود؛ هنگامی که ۴۰ دانشآموز پس از بروز علایم سرگیجه ناشی از اضطراب در سالن اجتماعات گرم مدرسه، تحت مداوای پزشکی قرار گرفتند. اماسآی همچنین ممکن است دلیل احتمالی بروز نشانگان مرموز هاوانا باشد که دیپلماتهای آمریکایی ساکن کشورهای خارجی در سراسر جهان را درگیر میکند. اما تا زمان انتشار تحقیق مذکور پژوهشگران دانشگاه پزشکی هانوفر، متخصصان فکر نمیکردند که این عارضه بتواند از طریق رسانههای اجتماعی نیز منتقل شود.
پژوهشگرانی که درباره این عارضه تحقیق میکنند میگویند که این اختلال از «بیمار صفر» آغاز میشود و با تولید امواجی از بیماری ناشی از اضطراب گریبانگیر اشخاص پیرامون آن فرد میشود. بهگفته مولر وال، امروزه مردم آنچنان از رسانههای اجتماعی استفاده میکنند که این رسانهها، جایگزین همان بستر معمول ایجاد شیوع این عارضه شدهاند. نزدیکی بسیار به یک فرد بر روی رسانههای اجتماعی میتواند باعث برانگیخته شدن احساسات و همذاتپنداری با فرد اینفلوئنسر شود. مولر وال فکر میکند که در مثال اخیر، یان زیمرمن، یک یوتیوبر آلمانی مبتلا به نشانگان تورت، بیمار صفر محسوب میشود. کانال یوتیوب زیمرمن ۲/۲ میلیون مشترک دارد.
مولر وال در سال ۲۰۱۹ در مطبش پذیرای نوجوانانی شد که با بروز علایمی تیکمانند مشابه نشانگان تورت به او مراجعه میکردند. اما نشانگان تورت معمولا در کودکی پدیدار میشود و میانگین سنی ظهور آن ۶ سالگی است؛ این سن برای مراجعان مطب مولر حدود ۱۹ سال بود و علایم بروز و ظهور تیک عصبی هم در این افراد سریعتر از مبتلایان به نشانگان تورت پیشروی کرده بود.
در سال ۲۰۱۹، مولر ۵۰ مراجع جوان مبتلا به چنین عارضه را در مطبش ویزیت کرد. تمامی آنان، عضو کانال یوتیوب زیمرمن بودند. مولر عقیده دارد که افاندی، یک شیوع ناشی از رسانه اجتماعی است. به همان شکلی که در جمعیت بههمفشرده در سالن اجتماعات آن مدرسه در لنکشر بریتانیا، دانشآموزان دومینو وار، یکی پس از دیگری، از هوش رفتند.
مولر وال از پزشکان خواست که از تشخیص نشانگان تورت برای مبتلایان به این عارضه تیکمانند دست بکشند. چرا که این عارضه افاندی است و نشانگان تورت نیست.

افاندی بیشتر گریبانگیر زنان میشود
پژوهشهایی مشابه تحقیق مولر وال در دیگر نقاط جهان نیز در دست انجام است و بهنظر میرسد که اغلب مبتلایان زناند. مثلا گروههایی از دانشآموزان دختر یک مدرسه، دستهجمعی به این اختلال مبتلا میشوند.
یک متخصص اعصاب کودکان در بریتانیا میگوید که نوجوانان مبتلا به این عارضه اغلب کلمهای را بلند ادا میکنند و یا علایم شدیدتری نشان میدهند. او مقیاس افاندی در بریتانیا را وسیع توصیف کرد و گفت رسانههای اجتماعی در آن نقش دارند.
در آمریکا نیز دکتر کارولین اولورا، متخصص اعصاب، شاهد شمار روزافزون مبتلایان جوانی است که ناگهان تیک عصبی پیدا میکنند. بیشتر آنها دخترند. پژوهش او که بر پایه تحقیق بر روی بیش از ۳ هزار ویدیو تیکتاک از اینفلوئنسرهای مبتلا به نشانگان تورت بود، نشان داد که اغلب مبتلایان تیک کلامی یکسانی دارند.
او تاکید کرد که این گفتهها بههیچوجه به این معنا که مبتلایان ادا درمیآورند و این عارضه ارزش پرداختن به آن را ندارد، نیست.

تورت یا افاندی؟ مساله این است
بیشتر جدلهای اخیر بر سر بروز این علایم تیکمانند ناشی از کجفهمیهایی است که گفته میشود دکترها مبتلایان جوان را به درآوردن ادای نشانگان تورت برای جلبتوجه متهم میکنند و یا میگویند که تیکتاک افراد را به تیک عصبی مبتلا میکند که هیچکدام از اینها صحیح نیست. اولورا تاکید کرد که رسانهها آن را جوری جلوه دادهاند که اگر دکتران میگویند ایندست مبتلایان نشانگان تورت ندارند به این منظور برداشته میشود که مبتلایان ادای آن را درمیآورند. اما گفتن اینکه این عارضه، نشانگان تورت نیست به این معنا نیست که این یک عارضه واقعی نیست. این عارضه ممکن است تورت نباشد اما بسیار مخل و استرسزاست.
مِگ جونز ۱۷ ساله، در فوریه ۲۰۲۱ تیک پیدا کرد. او در دوران استرسزایی قرار داشت. از درسهای مدرسهاش عقب مانده بود و سگش هم بیمار بود. معلمانش مدام با او تماس و سراغ تکالیفش را میگرفتند. تیکها با حرکات گردن شروع شد و بهسرعت و در طی هفتهها بدتر شد. مگ دوستانش را میزد و با سر به چیزها ضربه میزد. حوالی سه ماه بعد بود که تشنج هم اضافه شد.
برای مگ بهتازگی تشخیص ابتلا به نشانگان تورت داده شده است. در حالی که برای تشخیص فرد مبتلا به نشانگان تورت لازم است که فرد درگیر با عارضه دستکم یک سال تیک کلامی و حرکتی داشته باشد. مگ میگوید آینده او در هالهای از ابهام قرار دارد و اگر به این چیزها فکر کند بهشدت افسرده میشود.
مگ هم اینفلوئنسرهای مبتلا به تیک را پس از تشخیص با این عارضه، بر روی تیکتاک دنبال میکند. مگ میگوید دیدن اینکه افراد دیگری نیز به چنین عارضهای مبتلایند به او بسیار کمک میکند اما از سوی دیگر، دیدن تیکهای عصبی دیگران موجب شده که او تیکهای جدید، مثلا تیکهای کلامی، پیدا کند.
متخصصان باور دارند که افراد مبتلا به تیکهای عصبی میتوانند موجب بروز تیکهای جدید در یکدیگر شوند. بهگفته یک متخصص اعصاب، این افراد در جلسات حمایتی، تیکهای جدیدی پیدا میکنند که اغلب البته تنها چند ساعت دوام میآورد. او بر این باور است که رسانههای اجتماعی افراد را به تیک مبتلا نمیکنند. بلکه ممکن است آغازگر آن برای فردی باشد که در برابر دچار شدن به چنین عارضهای آسیبپذیر است.
سخنگوی تیکتاک در واکنش به پژوهشهای اخیر گفت که در حال مشاوره با متخصصان برای درک این پدیده است و تاکید کرد که تیکتاک از اینکه افراد مبتلا به نشانگان تورت جایی برای ابراز خودشان بر روی این پلتفرم پیدا کردهاند خشنود است.
نقش همهگیری در بروز افاندی
اما بروز تیک در برخی جوانان طی دوره استرسزای همهگیری نباید مایه تعجب باشد. چرا که تیک عصبی اغلب با استرس و اضطراب بدتر میشود. اینکه رسانههای اجتماعی ممکن است تیک در افرادی با آسیبپذیری زمینهای را تشدید کنند هم نباید اسباب حیرت باشد چرا که این رسانهها با دیگر موارد منفی مربوط به سلامت روان نیز مرتبطند. جرمی استرن از مبتلایان به افاندی میخواهد که استفاده از رسانههای اجتماعی را محدود کنند.
متخصصان همچنین توصیه میکنند که بروز تیک، چه ازعلایم ناشی از نشانگان تورت باشند و چه افاندی، در هر صورت حقیقیاند و نیاز مبتلایان جوان به کمک نباید نادیده گرفته شود. چرا که حمایت چندانی از آنان وجود ندارد.
همچنین در غیاب وجود متخصصانی در این زمینه در برخی مناطق، جوانان تنها میتوانند برای مدیریت تیکهایشان به گذر زمان امید ببندند. مگ جونز میگوید دوست دارد مانند دوستانش سال آینده به دانشگاه برود و گرچه از دنیای ناشناخته پیشروی خود هراس دارد اما نمیخواهد از زندگی کردن با وجود این عارضه بترسد.

جنگلهای بارانخیز در حوزه کنگو یکی از مهمترین زیستبومهای جهان است. این جنگلها از منابع عظیم جذب کربن در زمین هستند و پس از جنگلهای آمازون به عنوان دومین ریه زمین شناخته میشوند.
اگر روند جنگلزدایی بیوقفه و غیرقانونی در این منطقه ادامه یابد کربنی که در دام این جنگلها میافتد در جو زمین رها میشود. اما با اینکه این جنگلها به عنوان یک منطقه حفاظت شده در سازمان ملل ثبت شده، طمع سیریناپذیر شرکتهای اروپایی و آمریکایی و چینی از یک سو و بیکفایتی رهبران کشورهای منطقه از سوی دیگر، باعث از بین رفتن تدریجی این جنگلها شده، به گونهای که اگر این روند متوقف نشود، پیشبینی میشود این جنگلها تا سال ۲۱۰۰ کاملا محو شوند.
نشریه فارین پالیسی در یک مقاله کارشناسی-تحلیلی، نوشته محمد مقاسی، عضو اتحادیه اقتصادی آفریقای غربی به این معضل پرداخته است. مقاسی معتقد است نشست اقلیمی گلاسکو و بیانیه آن در زمینه توقف جنگلزدایی بی اساس است زیرا چین و کشورهای غربی خود عامل ادامه روند جنگلزدایی هستند و اساسا تمایلی به از دست دادن منافع خود از این روند ندارند.
در اولین روزهای آغاز نشست اقلیمی گلاسکو یک توافق مهم برای پایان دادن به جنگلزدایی اعلام شد. بیش از ۱۰۰ کشور «اعلامیه رهبران حاضر در نشست گلاسکو در مورد جنگلها و استفاده از زمین» را امضا کردند، تعهدی برای «توقف از بین بردن جنگلها و تخریب زمین تا سال ۲۰۳۰».
بزرگترین مخزن کربن جنگلی جهان، حوضه کنگو، نیز در این تعهدنامه گنجانده شد. ائتلافی به رهبری دولتهای غربی - از جمله آمریکا بریتانیا، نروژ و اتحادیه اروپا - بودجهای به ارزش ۱/۵ میلیارد دلار برای حفاظت از جنگلهای بارانخیز استوایی کنگو تخصیص داد.
همه اینها باید خبرهای بسیار خوبی باشند. اما همزمان که نخبگان سیاسی در نشست اقلیمی گلاسکو معروف به کاپ ۲۶ در حال ژستدادنهای بزرگ برای حفاظت از اکوسیستمهای ارزشمند بودند، شرکتهای اروپایی، چینی و آمریکایی همچنان مشغول بهرهبرداری از جنگلهای بارانخیز آفریقای مرکزی بودند.

وعده جنگلزدایی در نشست اقلیمی گلاسکو نمونه دیگری از بیصداقتی غرب است: غرب بار دیگر نقش «نجاتدهنده سفید پوست» را به عهده میگیرد و در عین حال نقش خود را در تخریب محیطزیست در سرزمینهای آفریقا نادیده میگیرد.
کشورهای حوزه کنگو قرنهاست از بهره برداری بیرویه چوب در این منطقه رنج میبرند. در چند دهه گذشته، انبوه الوار غیرقانونی از این منطقه به طور پیوسته به اتحادیه اروپا، آمریکا و به طور فزایندهای به چین سرازیر شده است. این کشورها بدون توجه به قوانین ملی یا توافقنامههای بین المللی از این جنگلها بهرهبرداری کردهاند. تجارت غیرقانونی چوب علاوه بر آسیبهای زیستمحیطی و اقتصادی، به فساد نیز دامن میزند و اغلب با جرایم سازمان یافته مرتبط است.
پژوهشهای موسسه سلطنتی روابط بینالمللی چتم هاوس در سال ۲۰۱۴ رقم تکاندهندهای را در این زمینه ارائه داد: ۸۷ درصد از قطع درختان در مرزهای جمهوری دموکراتیک کنگو در سال ۲۰۱۱غیرقانونی بوده و این کشور را به طور بالقوه به پرخطرترین مرکز تولید فرآوردههای چوبی در جهان تبدیل کرد. در آمار اخیرتر موسسه گلوبال ویتنس در سال ۲۰۱۸ افشا کرد که بزرگترین شرکت چوببری در کنگو، یک شرکت پرتغالی ثبت شده در لیختن اشتاین (کشوری بسیار کوچک در اروپا) است که در ۹۰ درصد سایتهای برداشت چوب خود به طور غیرقانونی فعالیت میکرده است.
در حالی که اتحادیه اروپا به طور ظاهری واردات غیرقانونی الوار را ممنوع کرده، تجارت الوار غیرقانونی همچنان ادامه دارد. تجارت غیرقانونی چوب یک صنعت چند میلیارد دلاری است که بین ۱۵ تا ۳۰ درصد از تجارت الوار در سراسر جهان را تشکیل میدهد و ارزش آن بیش از ۱۰۰ میلیارد دلار است. مقدار زیادی از این الوار به مصرف کنندگان در اروپا فروخته میشود. خبرگزاری فرانسوی تی اف۱ در سال ۲۰۲۰ در گزارشی اعلام کرد الوار غیرقانونی برداشت شده در کنگو احتمالاً حتی با وجود مقرراتی که اتحادیه اروپا برای جلوگیری از تجارت غیرقانونی چوب وضع کرده وارد بازارهای اروپایی میشود.
در آمریکا نیز، قانون لیسی (Lacey) برای رسیدن به همین هدف در سال ۲۰۰۸ تصویب شد. این قانون اولین قانون ممنوعیت در تاریخ در مورد برداشت غیرقانونی محصولات چوبی بود.
با این حال، موسسه بینالمللی گلوبال ویتنس بارها به این نتیجه رسیده که «اتحادیه اروپا و آمریکا در انجام تعهدات قانونی خود کوتاهی میکنند» و این قوانین برای محدود کردن تقاضا برای چوب غیرقانونی تا به امروز ناموفق بوده است. بر اساس برآوردهای این موسسه، تنها در سال۲۰۱۴، بیش از ۲۱ میلیون دلار الوار غیرقانونی از کنگو وارد اروپا و آمریکا شده است.
چین به صادرکننده اصلی چوب کنگو تبدیل شده است و از سال ۲۰۰۹، صادرات چوب از آفریقای مرکزی به چین ۶۰ درصد افزایش داشته است. در سال ۲۰۲۰، یک قانون جدید در چین برای ممنوعیت خرید، تولید یا حمل الواری که از منابع غیرقانونی چوب به دست میآیند، تصویب شد.اما به نظر میرسد این قانون تغییر چندانی در روند کار شرکتهای چینی در آفریقای مرکزی ایجاد نکرده است. در اوایل سال جاری، فعالان محیط زیست، کلود نیاموگابو، وزیر محیطزیست سابق کنگو را به اتهام اعطای غیرقانونی ۹ امتیاز، که بر اساس آن در مجموع بیش از ۲ میلیون هکتار جنگل را به ۲ شرکت چینی واگذار کرده بود، به دادگاه بردند.
اجرای دقیق و جدیتر قوانینی که اروپا و آمریکا برای ممنوعیت تجارت غیرقانونی چوب وضع کردهاند برای توقف تجارت غیرقانونی چوب حیاتی است. اما حتی با اجرای دقیق قوانین، اگر الوارهای غیرقانونی بتوانند از حوزه کنگو به چین برسند، برای تولید کالاهای مصرفی مانند مبلمان، مصالح ساختمانی، آلات موسیقی و غیره - دوباره وارد بازار جهانی میشوند. به همین دلیل صادرات ناپایدار چوب باید در نطفه متوقف شود.
اگر اسناد فاش شده در مورد ۱/۵ میلیارد دلار بودجه برای کمک به حفاظت از جنگلهای بارانخیز کنگو درست باشد، شاید این روند جنگلزدایی در کنگو اتفاق نیفتد. به نظر میرسد که همه هیاهوهای روابط عمومی پیرامون بیانیه گلاسکو حقیقت تاریکتری را پنهان میکند و آن این است که تخصیص بودجه جدید فقط یک لاپوشانی برای ادامه قطع درختان باشد و احتمالاً همه جنگلها ظرف چند دهه از بین میروند.
اما این فقط یک سویه داستان است. کشورهایی که در حوزه کنگو زندگی میکنند همواره با فقر دست و پنجه نرم کردهاند. بر اساس آمار بانک جهانی در سال ۲۰۱۸، بیش از ۷۰ درصد مردم در این منطقه با روزی ۱/۹ دلار زندگی میکنند و دولتهای این منطقه همواره در تلاش برای افزایش درآمد ملی هستند.
در ماه ژوئیه، خیلی پیشتر از نشست اقلیمی گلاسکو، کنگو قصد خود را برای لغو ممنوعیت ۲۰ ساله قطع درختان برای حفاظت از جنگلهای بارانخیز کنگو اعلام کرد - تصمیمی که با انتقاد و هشدار شدید فعالان محیط زیست مواجه شد.
گروههای فعال در این زمینه میگویند لغو این ممنوعیت باعث فروش گسترده قلمرو ملی میشود، جوامع محلی را به خطر میاندازد و بحرانهای اقلیمی و تنوع زیستی را تشدید میکند. با اینکه قوانین بسیاری در زمینه حفاظت از جنگلها در کنگو وجود دارد اما هیچکدام در عمل موثر نیستند و خلا های موجود در این قوانین به راحتی راه را برای سوءاستفاده شرکتهای خارجی هموار کرده است.
نشست گلاسکو اکنون پایان یافته و رهبران جهان میتوانند به توافقهای به دست آمده در این نشست دلخوش کنند؛ اما این رهبران باید بدانند که تنها در صورتی در نجات جنگلهای کنگو موفق خواهند شد که تصمیمات آنها با در نظر گرفتن نگرانیهای زیستمحیطی و سیاستهای سختگیرانهای که از قطع غیرقانونی درختان جلوگیری میکند، گرفته شود نه صرفا برای تظاهر به اینکه دارند کاری در این مورد انجام میدهند.

تجربه دو سال زندگی در دوران همهگیری برای بشر تجربهای تکاندهنده بود. بشر ناگهان با بحرانی روبرو شد که همه ابعاد زندگی او را تحت کنترل خود درآورد. از نوع کار کردن و روابط اجتماعی گرفته تا نحوه غذاخوردن و حتی استفاده از فناوریها.
به باور بسیاری از کارشناسان، همهگیری ویروس کرونا یکی از تبعات تغییرات زیستمحیطی است. و پربیراه نخواهد بود اگر بگوییم بروز آن تلنگری بود برای بشر در مواجهه با بحرانهای اقلیمی و تغییرات ناشی از آن است. بشر البته سعی خواهد کرد با استفاده از فناوری خود را از این بحران برهاند. روزنامه بریتانیایی گاردین در مقالهای ما را سه دهه به جلو میبرد و به ما نشان میدهد خانههای ما در آینده در مواجهه با بحرانهای اقلیمی چگونه جایی خواهند بود.
یک اتاق کوچک و مایل به آبی را تصور کنید که پر است از سیم، صفحه نمایش و حسگرهای مختلف. ساکن این خانه به دلیل یک بیماری همهگیر مشترک بین انسان و دام در داخل خانه زندانی شده و دولت بیرون رفتن از خانه را برای او غیرقانونی اعلام کرده است.
یک آشپزخانه در پایین راهرو وجود دارد که او و چند غریبه که به صورت آنلاین با هم آشنا شدهاند به طور مشترک از آن استفاده میکنند اما او بیشتر غذاهای خود را آنلاین سفارش میدهد. میکروفونها تعاملات او را ضبط میکنند. یک حسگر حرکتی روی مچ دست او به او یادآوری میکند که عملکرد خود را بهینه کند. در حالیکه از اندوه برای دنیایی که پر است از مرگ و میرهای روزانه رنج میبرد، چند گیاه خریده است تا فضای خانه را روشن کند و یک دستگاه دیجیتال جیبی به او یادآوری میکند که به آنها آب بدهد. در همین حال او این خبر را میشنود که ثروتمندترین مرد جهان به تازگی جو زمین را ترک کرده است.
داشتن خانههایی با این ویژگیها در سال ۲۰۲۱ کمی زیادی است. اما خانههای آینده ما در سال ۲۰۵۰ چگونه خواهند بود؟ آیا ممکن است فضاهایی امیدوارکنندهتر نسبت به آنچه در دوران همهگیری تجربه کردیم داشته باشیم یا ناگزیر در دنیایی خالی از حفظ حریم خصوصی و در حالی که اتمیزه شدهایم و با بحرانهای اقلیمی و بحران مسکن دست و پنجه نرم میکنیم و هدستهای متا دادههای ما را از روح ما بیرون میکشند در تنهایی خود آرام آرام غرق میشویم؟
سارا داگلاس، رئیس شرکت «فضای لیمینال» میگوید: « ما در آینده احتمالا کمی از هر دو دنیا را تجربه خواهیم کرد. او در نمایشگاهی به نام «خانههای آینده» در لندن، به ما نشان میدهد ما سه دهه دیگر چگونه زندگی خواهیم کرد. او میگوید: «خانههای آینده میتوانند به ما کمک کنند تا به روشهای طراحیشدهتر و پیچیدهتر شکوفا شویم». اما این فرآیند تا زمانیکه یاد بگیریم چگونه از مزایای فوقالعاده و پرسشهای اخلاقی که فناوریهای تعاملی جدید به ارمغان میآورند گذر کنیم، آشفته خواهد بود.»
این نمایشگاه خانهای را به نمایش گذاشته که سه نفر (بدون جنسیت) در آن زندگی میکنند. یکی از آنها کای ۱۷ ساله است که برای یک شرکت چاپ سه بعدی کار میکند، در اتاق متاورس میپلکد و هرگز گوشت نخورده (و نمیتواند بفهمد چرا کسی گوشت میخورد). دیگری پدربزرگ/مادربزرگی است به نام مو، که ۷۶ ساله و یک معلم بازنشسته است که دچار زوال عقل زودرس شده و برای روزهای خوب گذشته احساس دلتنگی میکند؛ و چارلی ۳۴ ساله که فلج مغزی دارد و در یک شرکت تولید کننده پروتئین در بوینس آیرس کار میکند. زندگی در سال ۲۰۵۰ بر اساس سه «روند کلان» کلی شکل میگیرد: بحران آب و هوایی، پیری جمعیت؛ و «انقلاب صنعتی چهارم» که شاهد نفوذ فناوریهای جمع آوری داده از طریق نفوذ در خصوصیترین فضاهای ما خواهد بود.
البته که ما هیچکدام از این روندهای آینده را با جان و دل نمیپذیریم. ریچل کولدیکات، یک مدیر صنایع مراقبتی، که در مورد چگونگی تعامل فناوری با انسانها تحقیق میکند، میگوید ما ممکن است در آینده با سه دسته از مردم روبرو باشیم. «طبقهای که بسیار [با این سیستم و شبکه]مرتبط هستند، طبقهای که هنوز سردرگماند و طبقهای که تصمیم میگیرند کاملا خارج از این سیستم زندگی کنند.» او البته هشدار میدهد برای کسانی که میخواهند خانه خود را به صورت یک پناهگاه خصوصی نگه دارند، این کار آسان نخواهد بود. قدرتمندترین شرکتهای فناوری جهان قبلاً تمرکز خود را از تلفنها به خانهها تغییر دادهاند: شرکت گوگل دارای لانهای از سیستمهای امنیتی «هوشمند» است. آمازون فناوریهایی را که قادر به خواندن «دادههای احساسی» شما هستند به ثبت رسانده و فیس بوک در حال راه اندازی «متاورس» خود است.
کولدیکات میگوید مردم به گونهای نگرانیهای قبلی خود را نسبت به این فناوریها از دست خواهند داد و به گفته او مثلا« اگر مردم هماکنون الکسا نمیخرند زیرا دستگاهی است که به حریم خصوصی نفوذ پیدا میکند، در آینده بدون توجه به این ویژگی الکسا آن را میخرند زیرا استفاده هندزفری از آن در آشپزخانه خوب است.»
برخی از ما ممکن است چارهای جز تسلیم شدن نداشته باشیم. اگر خانههای ارزان قیمت شهرداری همچنان در آینده وجود داشته باشند، آیا ممکن است ساکنان آن ملزم شوند که زیر نظر قرار گیرند تا «ثابت کنند» که حق زندگی در این خانهها را دارند؟ آیا کسانی که از بیمههای بیکاری استفاده میکنند اگر تا ساعت ۸:۳۰ صبح هنوز در رختخواب باشند، برای آنها مشکلی ایجاد خواهد شد؟ کلودیکات معتقد است که ممکن است اینطور باشد.
امادستکم از بیرون، خانههای ما تقریباً یکسان به نظر میرسند. هیچ دلیلی وجود ندارد که تصور کنیم که مثلا ذائقه مردم بریتانیا برای تراسهای ویکتوریایی تا سال ۲۰۵۰ از بین خواهد رفت. پیرز تیلور معمار سرشناس بریتانیایی میگوید: با این تفاوت که «خانهها باید سخت تر کار کنند.» خانههای ما در آینده هم فضای کاری و هم فضایی برای ورزش و هم جایی برای خوردن و خوابیدن ما خواهند بود و به همین دلیل باید فضاهایی انعطافپذیرتر باشند.
حدود ۸۰ درصد از کربن منتشر شده در ساخت و سازها از بتن و فولاد به کار برده تولید میشود، بنابراین استفاده از مواد تجدیدپذیر مانند الوار در خانههای جدید و همچنین ساختمانهای کم ارتفاع رایجتر خواهند بود. طراحی داخلی ساختمانها به گونهای خواهد بود که بتواند به سرعت تغییر کند و مثلاً ورود یک کودک یا یک پناهنده نجات یافته از یک فاجعه آب وهوایی را در خود جای دهد. ما شاید به سرعت خرید آبونمان خود را به شرکتهایی که مبلمان، لوازم خانگی و وسایل نقلیه ارائه میکنند، تغییر دهیم، همانطور که امروزه با نتفلیکس و برخی سینماهای خانگی مشترک هستیم.
نگاهی بیندازیم به برخی از تغییراتی که ممکن است در آینده در خانههای خود شاهد آن باشیم.

اتاق نشیمن
استفاده از حسگرها، میکروفونها، دوربینها، نمایشگرها در اتاقهای نشیمن آینده احتمالاً تا سال ۲۰۵۰ بسیار رایجتر و البته پنهانتر خواهند شد. نسخه آینده الکسا ممکن است در یک شمعدان یا یک گلدان تعبیه شود و با مواد طبیعی بیشتر (چوب، کنف، کاه و غیره) ترکیب شود. الکسای آینده نه تنها به آنچه شما میگویید پاسخ میدهد، بلکه به لحن و حجم صدای شما نیز پاسخ میدهد، و متوجه میشود که چه زمانی سر فرزندانتان فریاد میزنید.
ایوون راجرز، رئیس دانشکده علوم کامپیوتری در دانشگاه یو سی ال لندن میگوید، اگر بتوانیم کنترل دادههای خود را در دست بگیریم، هیچ یک از اینها نباید چیز وحشتناکی باشد. ما میتوانیم در اینجا بر جنبههای پادآرمانشهری (دیستوپیایی) تمرکز کنیم، اما اگر انتزاعیتر به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم از دادههایی که این دستگاهها جمعآوری میکنند استفاده کنیم، این فناوریها جنبههای جالبی دارند که میتوانیم از آنها بهره ببریم.»
با توجه به اینکه بیشتر ما از خانه کار خواهیم کرد (یا به دلیل اتوماسیون بیکار هستیم) و احیانا کمتر میتوانیم سفر کنیم، به دنبال راههای بیشتری برای ارتباطهای مجازی خواهیم بود. راجرز میگوید: «ما احتمالاً میتوانیم کمی باهوشتر از متاورس فیسبوک باشیم. دستیابی به هولوگرام سهبعدی، شبیه به جنگ ستارگان، از عزیزانمان نیز چندان دور از دسترس نخواهد بود. ما همین حالا میتوانیم از واقعیت افزوده برای امتحان مبلمان در اتاق نشیمن خود استفاده کنیم اما این فناوری در آینده بیشتر توسعه خواهد یافت.

آشپزخانه
طراحی و استفاده از آشپزخانه در میان نسلهای اخیر تغییرات بزرگی را به خود دیده است: از پیدایش اتاقی شبیه گالری که برای خدمتکار طراحی شده تا ساخت یک فضای بزرگ و جمعی در آشپزخانه که کانون خانواده است و جای اتاق ناهارخوری را گرفته است. اما هیچکدام از اینها به این معنا نیست که ما بیشتر آشپزی میکنیم. به نظر میرسد تحویل غذا با هواپیماهای بدون سرنشین، خوردن گوشتهای آزمایشگاهی و پیروی از برنامههای غذایی بهینهسازی شده، در آینده مهارتهای آشپزی مردم را کمتر خواهد کرد و این کار را بیشتر به یک سرگرمی شیک تبدیل خواهد کرد. خوردن گوشت حیوانات احیانا به چیزی شبیه به سیگار کشیدن تبدیل خواهد شد؛ و شاید همانقدر ناسالم، منسوخ و اندکی طغیانگرانه تلقی شود.

حمام و دستشویی
ریچارد بکت، استاد طراحی بیو-دیجیتال در دانشگاه یو سی ال لندن میگوید: « وقتی ما حدود ۹۰ درصد از زمان خود را در داخل خانه میگذرانیم، مواجهه با آنچه که «طبیعت متنوع» نامیده میشود، را از دست میدهیم. این باعث میشود که ما تنوع میکروبی مورد نیاز بدنمان را دریافت نکنیم که خود منجر به بروز بسیاری از بیماریهای مزمن جدید میشود.»
ریچارد بکت برای مقابله با این مشکل، در حال طراحی و توسعه مصالح ساختمانی است که طبیعت را به داخل خانه میآورند. مصالح ساختمانی مانند کاشیهای حمام که حاوی میکروبهای مفید هستند و یا معادل سرامیکی کلم ترش. او میگوید: «ممکن است مصالح ساختمانی نیاز به بافت بیشتر و پرمنفذتری داشته باشند و ما شاید با دیوارها و سطوح خانه به شکل متفاوتی برخورد کنیم. مثلا شاید مجبور باشیم همانطور که به گیاهان آب میدهیم، مواد مغذی روی دیوارهای خود بپاشیم.»
در همین حال، توالتهای هوشمند مدفوع و ادرار شما را رصد میکنند تا از سلامت فلور روده و هورمونهای شما اطمینان حاصل کنند و در عین حال شما را با دوشهای سفارشی خود درمان کنند؛ البته تا زمانی که اشتباهاً روی توالت دیگران ننشینید. اما اگر برخی مردم تصمیم بگیرند از این امکانات دیجیتال استفاده نکنند، چه چیزی از دست خواهند داد؟ آیا اگر این افراد اطلاعات خود را به شرکتهای فروش توالت ندهند، مثلا مکملهای رایگان منیزیم تحویل نمیگیرند؟
آینههای خانههای آینده ما نیز احتمالا بسیار جذابتر خواهند شد. این آینهها جملات امیدوارکننده صبحگاهی می گویند، به شما یادآوری میکنند که قرصهای خود را مصرف کنید، به شما کمک میکنند آرایش کنید و کودکان را تشویق میکنند تا دندانهای خود را با فیلترها و انیمیشنهای واقعیت افزوده مسواک بزنند.
اتاق خواب
پتو یا احتمالاً تشک شما نیز میتواند خواب شما را رصد کند. داگلاس میگوید: «در حال حاضر، وقتی به گجتهای قابل پوشیدن فکر میکنیم، دستگاههایی شبیه آیفون با صفحهنمایش به ذهن میآید. ما در آینده شاهد خواهیم بود که این دستگاههای جمعآوری داده بسیار انسانیتر میشوند.»
همچنین پیشبینی میشود دیگر مردم به جای خرید و دور ریختن لباس، آنها را به صورت مجازی با هم مبادله کنند.
اتاق بازی
به عنوان یک کارشناس علوم کامپیوتری، ایوون راجرز تمایل دارد که خوشبین باشد. او میگوید: « باید به این فکر کنیم که چگونه وسایلی بسازیم که واقعاً شرایط بازی را برای کودکان فراهم و تقویت میکنند و به آنها اجازه میدهد در اتاق خواب خود خلاقیت داشته باشند.»
او معتقد است اسباببازیها بسیار جذابتر خواهند شد. تصور کنید که یک دریا را به کف اتاق خواب خود آوردهاید یا میتوانید از یک فرش واقعی به عنوان فرش پرنده مجازی استفاده کنید. یا اینکه عروسکهایی وجود داشته باشد که میتوانند با کودکان بیمار ارتباط برقرار کنند. واقعاً خوب است به این فکر کنیم که چگونه میتوانیم یادگیری از طریق خانه را شادتر کنیم و فناوریهایی داشته باشیم که واقعا کودکان را به کنجکاوی و خلاقیت بیشتر تشویق میکنند.»

باغچه
ما در آینده به طور طبیعی زبالههای خود را بازیافت خواهیم کرد و سیستمهایی برای تامین انرژی خانههای خود ایجاد خواهیم کرد. از طرفی ما قادر خواهیم بود میوهجات و سبزیجات مورد نیاز خود را در کشور خود تولید کنیم و ما این کار را به صورت اشتراکی انجام خواهیم داد. تا آنزمان احیانا آبوهوای بریتانیا برای کاشت انار و گلابی خاردار مناسب خواهد بود.
پیرز تیلور، معمار سرشناس بریتانیایی، میگوید: « وجود یک حصار کوچک در اطراف باغچههای کنونی ما بسیار غیرمنطقی است. داشتن فضایی که به صورت مشترک بین ۱۰ یا ۲۰ خانه مشترک باشد، بسیار منطقیتر است.»
او بر این باور است که امیدوارکننده ترین راهحلها در آینده در فضای بین خانهها نهفته است. او میگوید: «حتی اگر در آینده همچنان از خودرو استفاده کنیم ، نوع مالکیت باید تغییر کند. اجاره مادامالعمر و کوتاه مدت بسیار منطقیتر خواهد بود. اتومبیلها فضای زیادی برای پارکینگ و حتی نگهداری از آنها اشغال میکنند. اما وقتی تعداد اتومبیلها را کم کنیم شهرها مکانهای بسیار زیباتری میشوند.» تصور کنید که فضایی که هماکنون به خودروها اختصاص داده شده در اختیار عابران پیاده، دوچرخه سواران، پارکها، گیاهان، انسانها و حیوانات قرار داده شود. چرا که نه؟

مهربانی ورزیدن دلپذیر و مورد مهرورزی قرار گرفتن از آن هم بهتر است. اما چیزی نیست که بتواند با چشم دیده و یا لمس شود. بو، صدا و طعمی هم ندارد. پس علم چگونه میتواند آن را مورد پژوهش قرار دهد؟
البته که راهی برای آن وجود دارد و آن، نحوه رفتار مغز ما بههنگام انجام یک رفتار خوب در حق دیگری است. این رفتار میتواند ثبت و تحلیل شود. بیبیسی با سه پژوهشگر در این باره گفتوگو کرده است که در پی میآید.
مغزمان ما را هنگامی که مهربانیم دوست دارد
آیا تاکنون برای کسی از خودگذشتگی به خرج دادهاید و پس از آن حس خوبی داشتهاید؟ این به آن دلیل است که بخشی از مغز شما بهنام «نوکلئوس آکومبنس»، قسمتی از گذرگاه پاداش مغز، با آزاد کردن مواد شیمیایی در بدن، به شما پاداش میدهد و برای همین است که احساس خوبی میکنید.
یک استاد روانشناسی، عکسالعمل مغز هنگام انجام اعمالی همچون کمک به دیگری و یا اهدا به یک خیریه را به خوردن یک تکه کیک لذیذ تشبیه میکند. بهگفته او، فرآیندی که در مغز هنگام انجام ایندست اعمال روی میدهد بسیار شبیه به فرآیندی است که در هنگام تجارب مثبت دیگر اتفاق میافتد؛ این کارها قسمتهایی از مناطق پاداش در مغز را فعال میکند و بهنوعی به آن پاداش میدهد و موجب چشمک زدن همان بخشهایی از مغز میشود که هنگام خوردن یک تکه کیک خوشمزه برای آن روی میدهد.
دوپامین، یکی از این مواد شیمیایی است که بهشکل یک پیامرسان در مغز عمل میکند، به ما میگوید که آنچه انجام دادیم رفتاری خوب بوده است و ما را به تکرار آن عمل وامیدارد. دیگری اکسیتوسین است که در ایجاد پیوند با و اعتماد به دیگران نقش دارد. اگر پس از وقتگذرانی با کسانی که با آنان پیوند عاطفی عمیقی دارید از حس خشنودی لبریزمیشوید، این بهدلیل ترشح اکسیتوسین است.
دیگری هورمون سروتونین است که در تنظیم خلوخو، ایجاد تعادل در برنامه خواب، پایین آوردن اضطراب و افزایش شادی نقش دارد.
چشمان ما به افراد غمگین واکنش نشان میدهد
میتوانید زمانی را به خاطر بیاورید که یکی از دوستان یا اقوام یا حتی یک غریبه غمگین به نظر میرسیده است و شما هم برای آنها ناراحت شدهاید؟ این یک مثال از همدلی است که در جریان آن توانستهاید احساسات دیگری را درک کنید. همدلی عامل نشان دادن نگرانی برای دیگران و مهربانی ورزیدن در هنگام نیاز است.
افراد از درجات متفاوتی از همدلی بهرهمندند. در ادامه، یک متخصص عصبپژوهی، درباره اینکه چه آزمایشی برای اندازهگیری این مورد در افراد گوناگون استفاده شده است توضیح میدهد.
بهگفته او، وقتی افراد غمگیناند، این ناراحتی در جسم آنها پدیدار میشود. مردمک چشمشان تنگتر میشود و هنگامی که کسی که دارای حس همدلی بالایی باشد به آنان نگاه کند، او نیز بر روی همان موج پیامهای جسمی اندوه تنظیم و مردمک چشمان او هم تنگتر خواهد شد.
در این آزمایش، افرادی که از حس همدلی بیشتری برخوردار بودند، به مردمک تنگتر چشمان غریبهها هم واکنش نشان دادند. در حالی که افرادی که حس همدلی پایینتری داشتند، به آن اصلا واکنش نشان ندادند.
بخشی از مغزمان به ما درس سخاوت میدهد
مغز ما با «نوکلئوس آکومبنس» برای مهربانی به ما پاداش میدهد اما قسمتی دیگر از آن هم از ما میخواهد که با دیگران مهربان باشیم.
یک استاد روانشناسی در سال ۲۰۱۶ و در جریان یک آزمایش در دانشگاه آکسفورد، از وجود بخشی در مغز که هنگام کمک به دیگران چشمک میزند، پرده برداشت.
در این آزمایش از داوطلبان خواسته شد تا از چندین نماد استفاده کنند. انتخاب یک نماد، به آنان پاداش میداد، در حالی که با انتخاب دیگر نمادها، پاداش نصیب بقیه میشد. هنگامی که افراد تعمدا انتخاب کردند که دیگران پاداش بگیرند تا خودشان، ناحیهای در قشر کمربندی قدامی مغز فعال میشد که پس از انتشار پژوهش مذکور،«مرکز سخاوت» مغز نام گرفت.
وقتی عملی برای نفع صرف دیگری انجام میدهیم، مرکز سخاوت مغز ما سوسو میزند. بهگفته پژوهشگری که هدایت این آزمایش را بر عهده داشت، این قسمت از مغز بهویژه برای سود رساندن به دیگری تنظیم شده است.
در این آزمایش نیز، همانند آزمایش مربوط به مردمک چشم، همدلی، بهویژه در سرعت افراد در کمکرسانی به دیگران، نقش داشت و فعال بودن این بخش ویژه در مغز، در تمامی داوطلبان یکسان نبود. در نتیجه داوطلبانی که خود را همدلتر توصیف میکردند زودتر برای منفعت رساندن به دیگران وارد عمل شدند تا آنانی که از حس همدلی بهره کمتری برده بودند.