کابی لامه، ستاره مسلمان و «حافظ قرآن»، اینفلوئنسری که در دوران کرونا از ایتالیا ظهور کرد
کابی لامه، تیکتاکر ۲۲ ساله ایتالیایی که با ۱۴۳/۲ میلیون دنبالکننده در تیکتاک، بالاترین شمار دنبالکنندگان را در این پلتفرم اجتماعی دارد، اخیرا در مصاحبهای در پاسخ به این پرسش که چه دینی دارد گفت که نه تنها مسلمان است بلکه «حافظ قرآن» هم هست.
لامه در سنگال، کشوری در غرب آفریقا و با نام کابانی لامه، متولد شد. خانواده او هنگامی که یکساله بود به ایتالیا مهاجرت کردند. او هنگامی که ۱۴ ساله بود در نزدیکی داکار، پایتخت سنگال، به مکتب تعلیم قرآن فرستاده شد تا آن را حفظ کند.
کابی لامه به مسخره کردن ویدئوهایی شهرت دارد که برای کارهای پیشپاافتاده، حقهها و ترفندهای پیچیده یاد میدهند. او در این کلیپها در حالی ظاهر میشود که در چهره و حالات بدنش جدیت و خشکی خاص دیده میشود.
استاد مخالفت با چرخاندن لقمه دور سر
مارس ۲۰۲۰ و در نخستین روزهای شیوع همهگیری کوویدـ۱۹ در شهر صنعتی چیواسو درشمال ایتالیا، کابی لامه که در آن زمان کارگر یک کارخانه بود، شغلش را از دست داد.
او به آپارتمان پدر و مادرش برگشت و با وجود اصرار پدرش که از او میخواست برای شغل دیگری اقدام کند، هر روز ساعتها وقتش را صرف گذاشتن ویدئو روی شبکه اجتماعی تیکتاک با نام کاربری کابی لامه کرد.
اینجا بود که ویدئوهای مضحک ترفندهای عجیب و غریب، چشم او را گرفت؛ ویدئوهایی که بهعنوان مثال، برای موز پوست کندن در آنها از چاقو استفاده میشد. او تنها با نشان داد عکسالعملی ساده و بیکلام به این ویدئوها و انجام ساده و به روش معمول کارهایی که در این ویدئوها بیجهت پیچیده جلوه داد میشد، در مسیر ستاره شدن افتاد.
او ویدئوهایش را با حرکت دستی که میتواند به «بفرما! به همین راحتی ...» تعبیر شود، تمام میکند و سری هم به حالت و علامت تأسف تکان میدهد. همین حرکت دست، حالت کلافه چهره و نگاه عاقل اندر سفیه، به مشخصه ویدئوهای لامه تبدیل شده است.
ویدئوهای ابتدایی لامه به زبان ایتالیایی و با زیرنویس ایتالیایی بود و او گاهی در آنها با لهجه شمال ایتالیا حرف میزد اما کلیپ عکسالعملهای بیکلام او بود که او را به ستارهای جهانی بدل کرد.
او خود میگوید صورت و حالات چهرهاش است که مردم را میخنداند.
لامه سادگی محتوای ویدئوهایش را رمز دیگر موفقیتشان میداند و میگوید که واکنش بدونکلام او خود «زبانی جهانی» است.
اینگونه بود که تیکتاک کار تماموقت آقای لامه شد.
متولد سنگال، بزرگ شده ایتالیا
لامه پیشتر و در تابستان ۲۰۲۱ به مشکلات شهروندی در ایتالیا اشاره کرده و گفته است از یک سالگی در ایتالیا زندگی میکند اما هنوز گذرنامه و ملیت ایتالیایی ندارد که به گفته خود او، این امر تا زمانی که باقی اینفلوئنسرها در آمریکا شروع به فرستادن دعوتنامه برای او کردند، مشکلی ایجاد نمیکرد.
گرفتن ویزا برای سفر با گذرنامه سنگالی اما آنچنان راحت نیست.
شهروندی بر اساس قوانین ایتالیا، مبتنی بر خون و نه خاک است. فرزندان مهاجران هنگامی که به سن ۱۸ سالگی میرسند اگر در ایتالیا به دنیا آمده باشند میتوانند شهروند این کشور شوند اما راه برای آنانی که در ایتالیا دنیا نیامده باشند، آنچنان هموار نیست و بیشتر طول میکشد.
البته لامه تأکید کرده است که او برای اثبات ایتالیایی بودنش به یک تکه کاغذ نیاز ندارد.
او به گفته خودش در خارج از ایتالیا دنبالکنندگان بیشتری دارد اما هوادارانش در ایتالیا نیز در خیابانها و رستورانها به او نزدیک میشوند تا با او سلفی بگیرند.
کار لامه بر خلاف اکثر اینفلوئنسرها نمایش زندگی پرزرق و برقش نبود بلکه ویدئوهایش را در یک اتاق کوچک خالی از اثاثیه با پرچم سنگال بر دیوار (اتاقی که آن را با برادر بزرگترش سهیم بوده است) فیلمبرداری میکرد. نور ویدئوها نه چندان تعریفی و گوشی او هم آنقدرها بهروز نبود.
این اما همان چیزی بوده و هست که مردم دوست داشتند.
کابی لامه حالا هر روز بر روی تیکتاک و اینستاگرام ویدئو پست میکند.
او «دوام آوردن» را رمز موفقیت میداند.
با اینکه کابی لامه به تیکتاکری با بالاترین شمار دنبالکننده در دنیا تبدیل شده، میگوید که تیکتاک را عرصهای برای رقابت نمیبیند.
او میگوید که عضو تیکتاک شده است تا مردم را بخنداند.
لامه در ماه ژوئن ۲۰۲۱ گفته بود ذرهذره پول درمیآورد اما هنوز به رؤیایش که خرید خانهای برای مادرش است، دست نیافته است.
او همچنین گفته بود «شاید در آینده» [به این رؤیایش برسد] و به نظر میرسد این آینده حالا خیلی وقت است که از راه رسیده.
جمهوری اسلامی ایران در بیانیهای تأکید کرد به جستوجو برای یافتن چهار شهروند خود از جمله یک فرمانده سپاه پاسداران، یک عکاس و دو دیپلمات که در تیر ماه سال ۱۳۶۱ در جریان تهاجم اسرائیل به لبنان، در شرایط مرموزی ناپدید شدند، ادامه میدهد.
با انتشار این بیانیه، پرونده ناپدید شدن چهار شهروند ایرانی در لبنان یک بار دیگر مطرح و برجسته شد اما انتقادهای زیادی به عملکرد تهران در این زمینه حتی از ناحیه اصولگرایان وارد میشود.
منتقدان باور دارند جمهوری اسلامی این پرونده را با جدیت کافی پیگیری نکرده و معاملههای پشت پردهای بر سر آن انجام داده است.
با وجود گذشت ۴۰ سال، هنوز هیچ اثری از این چهار نفر یافت نشده است.
تهران، اسرائیل را مسئول ناپدید شدن اتباع خود میداند و با اشاره به «شبهنظامیان لبنانی» که در سال ۱۹۸۲ میلادی مستقیما از اسرائیل سلاح دریافت میکردند، مدعی است عاملان ناپدید شدن این افراد، «مزدوران اسرائیل» هستند.
وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی در بیانیه خود که به مناسبت چهلمین سالگرد جنگ لبنان و مفقود شدن این افراد منتشر کرد، آورده است که به طور جدی «مسأله تعیین سرنوشت افراد ربوده شده به دست اسرائیل» را دنبال میکند
بیانیه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی از تمامی سازمانهای حقوق بشری و سازمان ملل متحد به دلیل آنچه عدم تلاش کافی برای یافتن چهار فرد مفقود شده خواند، انتقاد کرد.
دو دیپلمات ایرانی، یک فرمانده نظامی و یک عکاس خبرگزاری ایرنا، روز ۱۳ تیر سال ۱۳۶۱ هنگام عبور از ایست-بازرسی زیر نظر شبهنظامیان مسیحی لبنانی در شمال این کشور دستگیر شدند و از آن زمان تاکنون مفقود هستند.
بر اساس بیانیه وزارت امور خارجه جمهوری اسلامی، «ربودهشدگان»، احمد متوسلیان، مشاور نظامی سفارت جمهوری اسلامی در لبنان، سید محسن موسوی، کاردار سفارت، تقی رستکار، کارمند سفارت و کاظم اخوان، عکاس خبرگزاری ایرنا هستند.
متوسلیان یکی از فرماندهان سپاه پاسداران جمهوری اسلامی بود که از زمان تشکیل حزبالله لبنان در سال ۱۹۸۲ میلادی در این کشور حضور یافت.
سمیر جعجع، رهبر گروه شبهنظامی مسیحی پس از آزادی از زندان در سال ۲۰۰۶ میلادی فاش کرد که چهار شهروند ایرانی به دست شبهنظامیان لبنانی کشته شدهاند.
یادداشت زیر بهقلم دنیس راس، مشاور در اندیشکده واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک و نماینده سابق آمریکا در خاورمیانه، در نشریه «فارن افرز» منتشر شده است. راس در این یادداشت به راههایی پرداخته که از نظر او برای بازدارندگی ایران به کار آمریکا میآید:
ایران و آمریکا اخیرا مذاکرات غیرمستقیمشان برای احیای توافق هستهای (برجام) را به شکلی مختصر از سر گرفتند اما برخلاف دور پیشین این مذاکرات در وین که ماه مارس آغاز شده بود، میزبان این دور دوحه قطر بود و بسیاری از نمایندگان دیگر کشورها مانند چین، فرانسه، آلمان، روسیه و بریتانیا در آن شرکت نداشتند.
گرچه این مذاکرات بدون رسیدن به نتیجه خاصی پایان یافت، همین که تهران و واشینگتن با این چارچوب جدید [برای گفتوگوها] موافقت کردند، حاکی از تمایل طرفین به احیای این توافق است.
البته دولت جو بایدن بهشدت علاقهمند است توافق هستهای ایران را در جعبهای بگذارد و در آن را ببندد تا واشینگتن از گزینش میان لیستی ناخوشایند از گزینههایی که تهران را از غنیسازی اورانیوم تا نزدیک شدن به حد توان تولید سلاح هستهای بازمیدارد، خلاص شود.
برای ایران، بزرگترین انگیزه رفع تحریمهاست که به تهران اجازه میدهد نفتش را بفروشد و به میلیاردها دلار در حسابهای بلوکه شده، دسترسی پیدا کند.
دولت «بیپول» ایران ناچار به قطع یارانه بر لبنیات، تخممرغ و گندم شده است که انتقادهای عمومی واعتراضاتی را در کشور به دنبال داشته است.
اما با وجود حاصل نشدن پیشرفت در آخرین دور مذاکرات وین، علاقه مشترک تهران و واشینگتن، دستیابی به توافقی احیاشده را تضمین نمیکند. تهران اصرار دارد واشینگتن سپاه پاسداران را از لیست سازمانهای تروریستی خارجی خارج کند. چیزی که بایدن آشکارا قول داده انجام ندهد اما به عقیده نگارنده، رسیدن به توافق به هر حال محتمل است؛ حتی اگر تردید طرفین برای اعطای امتیازات بیشتر، باعث شود تا به دست آمدن این توافق زمان ببرد.
همچنین ممکن است ایران و ایالات متحده هرگز به اختلافاتشان فائق نیایند. یا اینکه تهران فکر کند با تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر واشینگتن با تسریع برنامه هستهایاش، جمع کردن بمبهایی که به غنیسازی ۶۰ درصدی اورانیوم نیاز دارند، آغاز غنیسازی ۹۰ درصدی (درصدی که برای ساخت سلاح هستهای لازم است)، پراکنده کردن انبار تسلیحات و دسترسی ندادن به بازرسان بینالمللی، نگذارد جهان ببیند جمهوری اسلامی چه میکند.
آشکار است که در غیاب دستیابی به یک توافق، ایران به عنوان بخشی از راهبرد مذاکره، به برنامه هستهای خود سرعت خواهد بخشید. آمریکا نیز برای بازدارندگی ایران به راهبرد بهتری نیاز دارد.
حتی اگر هر دو طرف به توافق برسند، دولت بایدن نیاز دارد اقدامات بازدارنده در مقابل جمهوری اسلامی را بهبود بخشد. این از آن روست که وقتی تحریمهای مرتبط با توافق هستهای در سال ۲۰۱۵ برداشته شود، ایران نیاز کمتری به توافق بعدی که دولت بایدن آن را «قدرتمندتر و ماندگارتر» خوانده بود، خواهد داشت.
علاوه بر این، توافقهای کلیدی برجام سال ۲۰۱۵ در سال ۲۰۳۰ به پایان میرسد و این بدان معناست که محدودیت اندازه زیربنایی هستهای ایران، سقف کیفیت سانتریفیوژ و حد غنیسازی اورانیوم برداشته خواهد شد.
به عبارت دیگر، در سال ۲۰۳۰، ایران ممکن است دلایل کمی برای پیشرفت ندادن برنامه هستهای خود تا یک قدمی توانایی دستیابی به سلاح هستهای داشته باشد و آنطور که اسرائیل، عربستان سعودی و مقامهای امارات متحده عربی اشاره میکنند، اگر جمهوری اسلامی میتواند شبهنظامیان نیابتی را با سلاحهای تحریمشده به عراق، لبنان، سوریه و یمن بفرستد، با باز شدن دستش قادر به چه اقداماتی که نخواهد بود!
واشینگتن برای بهبود بازدارندگی ایران در طولانیمدت، باید بهصورت عمومی اعلام کند که تهران با پی گرفتن روند کنونی که در پیش گرفته، چه از دست خواهد داد و از تغییر مسیر چه چیزی عایدش خواهد شد. این به قصد زنده کردن ترس ایران از اقدام نظامی آمریکا، بدون در کنج گیر انداختن تهران، بدون ارائه راه دیپلماتیک برای خروج از آن است.
رهبران ایران اما باید بدانند با اصرار به ادامه مسیر فعلی، خطر از دست دادن تمام زیربنای هستهایشان را که چندین دهه زمان صرف توسعه آن شده است، به جان میخرند.
از سوی دیگر، آنان باید بفهمند تحریمهای گسترده -با محدودیتهای اعمالشده و اثرات هولناک آن بر تجارت با ایران- در صورت رها کردن گزینه سلاح هستهای و توقف فشار بر همسایگان ایران، برداشته میشوند.
آمریکا نباید برای ایران شک و تردیدی باقی بگذارد
دولت دونالد ترامپ در ایجاد راهبرد برای یک بازدارندگی مؤثر، درست عمل نکرد و تا بدینجا، دولت بایدن نیز از انجام این کار درمانده است. کارزار «فشار حداکثری» دونالد ترامپ مانع حمله ایران و نیروهای نیابتیاش به نیروهای آمریکا در عراق و سوریه، نفتکشها در خلیج فارس و دریای عمان و زیربناهای نفتی در عربستان سعودی نشد. حتی کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس هم جلودار حمله نیروهای نیابتی ایران علیه نیروهای آمریکا نشد؛ گرچه ممکن است جمهوری اسلامی را در کشتن آمریکاییها محتاطتر کرده باشد.
به این ترتیب، رویکرد بایدن هم چندان مؤثرتر از ترامپ نبوده است. دولت بایدن پیشنهاد ایران برای مذاکرات غیرمستقیم را پذیرفت و به چین اجازه داد تا نفت ایران را بدون جریمه بخرد و شبهنظامیان حوثی تحت حمایت ایران را هم از لیست گروههای تروریستی به رسمیت شناختهشده خط زد اما به نظر میرسد در عوض ایران به جای متعادل کردن رویهاش، جسورتر شده باشد.
در طول دوره ریاستجمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ، غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم -که مرز بین غنیسازی زیاد و کم است- تحریکآمیز محسوب میشد اما حالا ایران بدون هیچگونه عقوبتی، غنیسازی اورانیوم را از ۲۰ درصد گذرانده و به ۶۰ درصد رسانده است. این خود حاکی از آن است که تهران ترس اندکی از پاسخ سخت آمریکا دارد و تا به این جای کار، به نظر میآید این تصور درست باشد.
یک مقام اسرائیلی به نگارنده این مطلب گفت میان برخی مقامهای دولت ایران درباره اینکه آیا غنیسازی ۶۰ درصدی پیش برود یا نه، گفتوگوهایی جریان داشته و برخی از آنها استدلال کردهاند چنین اقدامی احتمال خطر دارد اما آنان که هوادار غنیسازی با چنین درصدی هستند، بیشک اطمینان بیشتری داشتهاند که ایالت متحده به پاسخ قدرتمند علیه ایران متوسل نخواهد شد.
برای بازداشتن ایران از پیش بردن برنامه هستهای و دنبال کردن سیاستهای تخریبکننده در منطقه، واشینگتن نیاز دارد راهبرد یکپارچهتری شامل مسائل سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، اطلاعات، سایبری و نظامی در پیش بگیرد.
همچنین آمریکا باید نه تنها در خلوت و خفا بلکه در جلوت و آشکارا نیز موضع خود را اعلام کند.
واشینگتن باید به ایران اخطار بدهد و به جامعه بینالملل نیز بگوید انتظار این را داشته باشد اگر آمریکا به سمت سلاح هستهای رفتن ایران را تشخیص دهد، با توسل به تمامی ابزارهای مناسب، پاسخ خواهد داد.
به عنوان بخشی از برجام، ایران متعهد شد که به دنبال دستیابی به سلاح هستهای و توسعه برنامه نظامی خود در این زمینه نباشد. از آنجا که آمریکا آشکارا به جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای متعهد شده است، باید ایران را فارغ از احیا شدن یا نشدن برجام، وادار به تعهدش نگه دارد و بهجای آنکه بگوید «تمام گزینهها روی میز است» -گفتهای آنچنان عادی که دیگر کسی آن را جدی نمیگیرد- باید بگوید که اگر ایران به سمت سلاح هستهای حرکت کند، تمام زیربنای هستهای خود را به خطر میاندازد.
پیش از اعلام این تغییر موضع بهشکل عمومی، دولت بایدن باید در خفا منطق چنین تصمیمی را به متحدان آمریکا توضیح دهد و حمایت آنان را فراهم کند. هنگامی که ایالات متحده با متحدانش در برابر ایران همنظر شد، علی خامنهای، رهبر ایران و دیگر مقامهای ایران خواهند فهمید بهتر است بهای چنین اقداماتی برای جمهوری اسلامی بالاتر نرود.
علاوه بر این، انزوای سیاسی ایران هم مهم است. رهبران ایران کشورشان را مشابه کره شمالی نمیبینند. آنها خود را وارث تمدنی عظیم و نه سلطنتی «تارک دنیا» میبینند.
ترس انداختن بدون گیر انداختن در کنج
از آنجا که رهبران ایران تردید دارند آمریکا برای جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران به زور متوسل شود، دولت بایدن نیاز خواهد داشت تا قدمهای بسیاری برای باورپذیر کردن «سیاست اعلامی» خود بردارد.
واشینگتن اول باید به ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، دستور دهد تا بهتنهایی و با متحدانش در خاورمیانه رزمایش انجام دهد و حملهای هوا به زمین به اهداف را تمرین کند.
دوم اینکه آمریکا باید تمریناتی نظامی داشته باشد که در آن به تجهیزات هوایی اسرائیل سوخترسانی شود چون ایندست مهارتها در حالت حمله اسرائیل به ایران مورد نیاز است.
اما آنچه آمریکا نباید بکند آن کاری است که در ماه می سال ۲۰۲۲ انجام داد: اینکه در یک رزمایش مشترک حملات هوا به زمین، سوخت رساندن به یک هواپیمای نظامی اسرائیلی را تکذیب کرد.
واشینگتن نیاز دارد تا شعله ترس ایران از حمله نظامی آمریکا به این کشور را روشن نگه دارد و کاری کند که مقامهای این کشور در اینکه آمریکا حمله نظامی خواهد کرد یا نه، تردید به دل راه ندهند.
و در آخر اینکه آمریکا باید اعتقاد و اعتماد بیشتری به «سیاست اعلامی» خود ایجاد کند.
ایالات متحده باید کمک نظامی بیشتری به اسرائیل ارائه دهد و همانطور که پیشتر گفته شد، اسرائیل نیز برای تهدید قابل باور و مؤثر تأسیسات زیربنایی هستهای ایران، به توانایی سوخترسانی بهتری نیاز دارد.
در نتیجه دولت بایدن باید به رساندن هواپیمای ترابری سوخترسانی کیسی-۴۶ که فروش آن را به اسرائیل وعده داده و البته آن را در سریعترین زمان ممکن در سال ۲۰۲۴ به این کشور تحویل خواهد داد، سرعت ببخشد.
موافقت احتمالی با تغییر جدول زمانی تحویل این هواپیما در سفر بایدن به اسرائیل در ۱۳ و ۱۴ ژوییه ، به جمهوری اسلامی این پیام را میفرستد که آمریکا حاضر است در حالت پیش آمدن گزینه نظامی و در صورت لزوم، به اسرائیل یاری برساند.
راه دیگر این است که با دادن «نفوذگر مهمات انبوه»، بمب هدایتشونده و سنگرشکن حدودا ۱۴ هزار کیلوگرمی به اسرائیل و فرستادن یک بمبافکن بی-۲ برای حمل آن، پیام مشابهی به ایران بفرستد.
اسرائیل در حال حاضر توان نابودسازی سایت غنیسازی زیرزمینی فردو در ایران را که در یک کوه بنا شده است، ندارد اما نفوذگر مهمات انبوه و بمبافکن بی-۲ میتوانند این وضعیت را تغییر دهند؛ با تأکید بر این نکته که واشینگتن آماده باشد اگر اسرائیل به ایران حمله کرد، در صورت لزوم از این کشور حمایت کند.
البته این به آن معنا نیست که آمریکا از اسرائیل بخواهد به جای این کشور دست به کار شود بلکه این اقدام بیشتر برای آن است که این پیام به ایران فرستاده شود که واشینگتن به تنهایی یا همراه دیگران، میتواند تأسیسات زیربنایی هستهای ایران را -در صورت حرکت این کشور به سوی سلاح هستهای- نابود کند.
رهبران ایران باید چنین حرکتی را برای خود خطرناک ببینند و باور کنند که آمریکا به آنچه میگوید عمل خواهد کرد. آنان باید بفهمند واشینگتن در صورتی که ایران دستیابی به نتیجه دیپلماتیک را ناممکن کند، زمینه را برای حمله نظامی مهیا میکند.
مسأله آمریکا با جمهوری اسلامی تنها برجام نیست
واشینگتن اما نباید تنها به تمرکز بر برنامه هستهای ایران اکتفا کند بلکه باید راهبردی برای مقابله با «رفتارهای بیثباتکننده تهران در منطقه» داشته باشد و از رسیدن سلاحهای این کشور به نیروهای نیابتیاش جلوگیری کند.
دفاع آمریکا، متحدان و شرکایش در منطقه، باید بهویژه در برابر حملات پهپادی، شلیک موشکهای کروز و بالستیک نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی مستحکم شود.
برای رسیدن به چنین هدفی، ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا میتواند سیستم دفاعی هشدار اولیه، پهپادی، سایبری و موشکی شرکای منطقهای آمریکا را در صورت موافقت آنها، یکپارچه کند.
در زمانی که بسیاری از کشورهای دوست ایالات متحده در خاورمیانه از پا پس کشیدن این کشور از منطقه نگران هستند، یکپارچگی امنیتی یکی از راههای اطمینان دادن به آنان و محکم کردن جای پای واشینگتن در منطقه است و فایده آن، نه تنها تقسیم بار دفاع از منطقه، بلکه افزایش دادن ارزش داراییهای تسلیحاتی موجود در هر کشور منطقه است.
اگر سلاحهایی که آمریکا تاکنون تدارک دیده است بتواند بهطور مؤثری جمع و به کار گرفته شود، لازم نیست واشینگتن دفاع موشکی اضافهای برای شرکایش تدارک ببیند چون ارزش تجمیع این اسلحهها واقعا بیشتر از بهای تکتک آنهاست.
دولت بایدن همین حالا هم در حال کار بر روی توسعه معماری امنیتی یکپارچه دفاع هوایی و موشکی در خاورمیانه است.
در نهایت خاورمیانه باید آماده باشد تا به حملههای گروههای نیابتی ایران به نیروهای آمریکا در عراق و سوریه با شدت بیشتری پاسخ دهد.
مقر نیروهای آمریکایی تاکنون بیش از ۴۰ بار مورد حمله قرار گرفته است اما پاسخ محکم آمریکا تنها دو بار بوده است. پاسخ واشینگتن باید غیرقابل پیشبینی باشد و این پیام را برای رهبران ایران بفرستد که بر خلاف تصوراتشان، آمریکا مایل است تا در برابر آنان به زور متوسل شود و شاید بهتر باشد از شیوههای اسرائیل استفاده شود: در طول شب به اهداف جمهوری اسلامی و نه نیروهای نیابتی، حملهور شود و مسئولیت آن را نیز بر عهده نگیرد.
آمریکا نباید ایران را در موقعیتی قرار دهد که یا ناچار به واکنش شود یا آبرویش برود اما باید روشن کند که دیگر با حملات ایران مدارا نخواهد کرد.
هدف «راهبرد اعلامی» آمریکا باید تثبیت بازدارندگی باشد. هر چه رهبران ایران بهتر بفهمند که چه از دست خواهند داد، بیشتر به دنبال راه جایگزین دیپلماتیک خواهند گشت. البته که آمریکا نیز باید روشن کند از این راههای جایگزین چه نفعی عاید ایران خواهد شد.
اگر ایران خواهان توافقی طولانیتر و مستحکمتر است، چنین چیزی میتواند رفع بیشتر تحریمها باشد. توافق «هر چه بیشتر و بیشتر» از این دست، ممکن است شدنی باشد اما تنها در صورتی که رهبران ایران واقعا از اینکه بدون توافق چه بر سرشان خواهد آمد، نگران باشند.
عجیب است که زنده کردن ترس ایران از ایالات متحده تنها راه اجتناب از جنگ و محدود کردن تهدید ایران در منطقه به نظر میرسد. راهی که ممکن است نتیجه دیپلماتیک قابل قبولی برای برنامه هستهای ایران حاصل کند.
نشست وزیران خارجه ۲۰ اقتصاد بزرگ جهان در جزیره بالی اندونزی تحت تأثیر حمله روسیه به اوکراین و اختلافات رو به گسترش چین و آمریکا برگزار میشود.
آمریکا اعلام کرده دیداری بین وزیر امور خارجه این کشور و همتای روسی او برگزار نخواهد شد. در همین حال بر اساس گزارشها، واشینگتن به دنبال اعمال فشار به مسکو برای بازگشایی مسیرهای انتقال غلات اوکراین است.
انتظار میرود وزیران امور خارجه آمریکا و چین در حاشیه این گردهمایی دیدار کنند.
چین پیش از این اعلام کرده بود نشست بالی باید درباره مسائل اقتصادی باشد و نباید سیاسی شود.
بر اساس گزارشهای منتشر شده، در حاشیه نشست وزیران امور خارجه گروه ۲۰، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، با وزیران خارجه چین و ترکیه دیدار و گفتوگو کرد.
پیش از این، وزیران امور خارجه آمریکا و آلمان، روسیه را متهم کرده بودند که با جلوگیری از انتقال غلات اوکراین از دریای سیاه و دامن زدن به بحران غذایی، از گرسنگی به عنوان سلاح جنگی استفاده میکند.
ترکیه پیشنهاد کرده است کریدوری را برای عبور غلات اوکراین از دریای سیاه باز و ۲۰ میلیون تن غله به بازارهای جهانی صادر کند.
با این حال اوکراین ترکیه را متهم کرده است که به روسیه اجازه میدهد غلات «دزدیده شده» از این کشور را بفروشد.
در همین حال اوکراین روز پنجشنبه ۱۶ تیر از احضار سفیر ترکیه به دلیل دادن اجازه عبور به کشتی روسی حامل غلات «دزدیده شده» از بندر کاراسو از سوی آنکارا خبر داد.
واسیل بودنار، سفیر اوکراین در ترکیه روز ۱۳ تیر از توقیف این کشتی در بندر کاراسو خبر داده بود.
از سوی دیگر اما وزیر امور خارجه استرالیا گفته است کشورش برای برگزاری موفق نشست گروه ۲۰ با اندونزی همکاری کرده و به دنبال فرستادن پیامی روشن به روسیه به دلیل تهاجم غیرقانونی به اوکراین است.
اندونزی خواستار صلح شده اما حمله روسیه به اوکراین را به صورت مستقیم محکوم نکرده است. این کشور همچنین از قطعنامه مجمع عمومی سازمان ملل متحد در انتقاد از روسیه حمایت کرد اما به حذف مسکو از شورای حقوق بشر سازمان ملل رأی ممتنع داد.
اندونزی همواره سعی کرده روابط خود با واشینگتن و مسکو را حفظ کند. جاکارتا به دلیل ترس از تحریمهای آمریکا، سفارش جنگندههای سوخو از روسیه را لغو کرد.
بوریس جانسون، نخستوزیر بریتانیا که تاکنون تلاش داشت در مقابل سیل بیسابقه استعفاها در دولت و انتقادها در محافل سیاسی و رسانهای مقاومت کند، سرانجام در یک سخنرانی مقابل دفترش، اعلام کرد «در یک فرایند»، مقام نخستوزیری را واگذار خواهد کرد.
جانسون روز پنجشنبه (۱۶ تیر) در این سخنرانی کوتاه با اعلام کنارهگیری از رهبری حزب حاکم که منجر به کنار رفتن او از مقام نخستوزیری میشود، گفت روند انتصاب رهبر جدید حزب محافظهکار آغاز شده است.
او اضافه کرد زمانبندی نحوه انجام این فرایند، هفته آینده اعلام خواهد شد.
استعفای جانسون پس از موج استعفاها در دولت او صورت گرفت که در واکنش به یک جنجال سیاسی دیگر بود؛ به این ترتیب که نخستوزیر بریتانیا مقام کریس پینچر، از نمایندگان ارشد حزب محافظهکار را ارتقا داد و در ماه فوریه، او را به سمت مسئول انظباط پارلمانی نمایندگان حزب محافظهکار منصوب کرد.
این در حالی است که پینچر به تازگی به تعرض جنسی به دو مرد در یک باشگاه خصوصی متهم شد و پیشتر نیز در سال ۲۰۱۷ اتهامی مشابه علیه او وجود داشت.
پینچر از مقام خود استعفا و جانسون هم از این اقدام عذرخواهی کرد اما این واکنشها نتوانست از موج کنارهگیریها در دولت بریتانیا جلوگیری کند؛ به ویژه آنکه جانسون متهم شد درباره پینچر و این ادعایش که سوابق او را نمیدانسته، دروغ گفته است.
حزب محافظهکار بریتانیا که قدرت را در این کشور در دست دارد، اکنون باید رهبر جدید خود را طی فرایندی انتخاب کند که ممکن است این فرایند حدود دو ماه به طول بینجامد.
جانسون که در تابستان سه سال پیش به عنوان جانشین ترزا می، رهبر پیشین حزب محافظهکار، دولت را در بریتانیا در دست گرفت و در دسامبر همان سال در انتخابات پارلمانی به پیروزی رسید، در ماههای اخیر با رسواییهای متعدد و وضعیت ناگوار اقتصادی کشور، جایگاهش تضعیف شد.
نقض مقررات آمدوشد در زمان شیوع کرونا با برگزار کردن مهمانی، یکی از جنجالیترین رسواییهای سیاسی برای جانسون بود و یکی از آخرین رسواییهای دولت او نیز، اتهام تعرض جنسی در مورد یکی از اعضای دولتش بود که موجب یک سلسله استعفاها در کابینه او شد.
همچنین دولت جانسون به دلیل موفق نشدن در کنترل بحران قیمتها و افزایش هزینه سوخت و غذا با انتقادهای گستردهای روبهرو شد.
از روز گذشته، بیش از ۵۰ نفر از اعضای کابینه بریتانیا از سمت خود کنارهگیری کردند و صراحتا نخستوزیر را به دلیل شیوه او در اداره کشور هدف انتقاد قرار دادند.
هشت وزیر یا معاون وزیر، صبح روز پنجشنبه استعفا دادند که برخی از آنان به تازگی منصوب شده بودند.
بوریس جانسون روز چهارشنبه ضمن دفاع از عملکرد خود گفت: «قرار نیست از سمت نخستوزیری بریتانیا استعفا دهم.»
جاستین تاملینسون، معاون رهبر حزب محافظهکار بریتانیا اما روز پنجشنبه در توئیتی نوشت که استعفای جانسون اجتنابناپذیر بود و این حزب باید هر چه زودتر اتحاد خود را بازیابد.