سودای به چشم آمدن از نوع منحط آن؛ در سرِ یک «تیرانداز به جمع»، چه میگذرد؟
در پی تیراندازیهای جمعی اخیر در رژه سالروز استقلال آمریکا، دبستانی در تگزاس و مرکز خریدی در کپنهاگ، پایتخت دانمارک، سوالات زیادی درباره این موضوع از سراسر جهان سر بر آورده است اما سوالی که پیوسته مطرح بوده و هست این است: در سر افرادی که دست به این کار میزنند چه میگذرد؟
کابی لامه، تیکتاکر ۲۲ ساله ایتالیایی که با ۱۴۳/۲ میلیون دنبالکننده در تیکتاک، بالاترین شمار دنبالکنندگان را در این پلتفرم اجتماعی دارد، اخیرا در مصاحبهای در پاسخ به این پرسش که چه دینی دارد گفت که نه تنها مسلمان است بلکه «حافظ قرآن» هم هست.
لامه در سنگال، کشوری در غرب آفریقا و با نام کابانی لامه، متولد شد. خانواده او هنگامی که یکساله بود به ایتالیا مهاجرت کردند. او هنگامی که ۱۴ ساله بود در نزدیکی داکار، پایتخت سنگال، به مکتب تعلیم قرآن فرستاده شد تا آن را حفظ کند.
کابی لامه به مسخره کردن ویدئوهایی شهرت دارد که برای کارهای پیشپاافتاده، حقهها و ترفندهای پیچیده یاد میدهند. او در این کلیپها در حالی ظاهر میشود که در چهره و حالات بدنش جدیت و خشکی خاص دیده میشود.
استاد مخالفت با چرخاندن لقمه دور سر
مارس ۲۰۲۰ و در نخستین روزهای شیوع همهگیری کوویدـ۱۹ در شهر صنعتی چیواسو درشمال ایتالیا، کابی لامه که در آن زمان کارگر یک کارخانه بود، شغلش را از دست داد.
او به آپارتمان پدر و مادرش برگشت و با وجود اصرار پدرش که از او میخواست برای شغل دیگری اقدام کند، هر روز ساعتها وقتش را صرف گذاشتن ویدئو روی شبکه اجتماعی تیکتاک با نام کاربری کابی لامه کرد.
اینجا بود که ویدئوهای مضحک ترفندهای عجیب و غریب، چشم او را گرفت؛ ویدئوهایی که بهعنوان مثال، برای موز پوست کندن در آنها از چاقو استفاده میشد. او تنها با نشان داد عکسالعملی ساده و بیکلام به این ویدئوها و انجام ساده و به روش معمول کارهایی که در این ویدئوها بیجهت پیچیده جلوه داد میشد، در مسیر ستاره شدن افتاد.
او ویدئوهایش را با حرکت دستی که میتواند به «بفرما! به همین راحتی ...» تعبیر شود، تمام میکند و سری هم به حالت و علامت تأسف تکان میدهد. همین حرکت دست، حالت کلافه چهره و نگاه عاقل اندر سفیه، به مشخصه ویدئوهای لامه تبدیل شده است.
ویدئوهای ابتدایی لامه به زبان ایتالیایی و با زیرنویس ایتالیایی بود و او گاهی در آنها با لهجه شمال ایتالیا حرف میزد اما کلیپ عکسالعملهای بیکلام او بود که او را به ستارهای جهانی بدل کرد.
او خود میگوید صورت و حالات چهرهاش است که مردم را میخنداند.
لامه سادگی محتوای ویدئوهایش را رمز دیگر موفقیتشان میداند و میگوید که واکنش بدونکلام او خود «زبانی جهانی» است.
اینگونه بود که تیکتاک کار تماموقت آقای لامه شد.
متولد سنگال، بزرگ شده ایتالیا
لامه پیشتر و در تابستان ۲۰۲۱ به مشکلات شهروندی در ایتالیا اشاره کرده و گفته است از یک سالگی در ایتالیا زندگی میکند اما هنوز گذرنامه و ملیت ایتالیایی ندارد که به گفته خود او، این امر تا زمانی که باقی اینفلوئنسرها در آمریکا شروع به فرستادن دعوتنامه برای او کردند، مشکلی ایجاد نمیکرد.
گرفتن ویزا برای سفر با گذرنامه سنگالی اما آنچنان راحت نیست.
شهروندی بر اساس قوانین ایتالیا، مبتنی بر خون و نه خاک است. فرزندان مهاجران هنگامی که به سن ۱۸ سالگی میرسند اگر در ایتالیا به دنیا آمده باشند میتوانند شهروند این کشور شوند اما راه برای آنانی که در ایتالیا دنیا نیامده باشند، آنچنان هموار نیست و بیشتر طول میکشد.
البته لامه تأکید کرده است که او برای اثبات ایتالیایی بودنش به یک تکه کاغذ نیاز ندارد.
او به گفته خودش در خارج از ایتالیا دنبالکنندگان بیشتری دارد اما هوادارانش در ایتالیا نیز در خیابانها و رستورانها به او نزدیک میشوند تا با او سلفی بگیرند.
کار لامه بر خلاف اکثر اینفلوئنسرها نمایش زندگی پرزرق و برقش نبود بلکه ویدئوهایش را در یک اتاق کوچک خالی از اثاثیه با پرچم سنگال بر دیوار (اتاقی که آن را با برادر بزرگترش سهیم بوده است) فیلمبرداری میکرد. نور ویدئوها نه چندان تعریفی و گوشی او هم آنقدرها بهروز نبود.
این اما همان چیزی بوده و هست که مردم دوست داشتند.
کابی لامه حالا هر روز بر روی تیکتاک و اینستاگرام ویدئو پست میکند.
او «دوام آوردن» را رمز موفقیت میداند.
با اینکه کابی لامه به تیکتاکری با بالاترین شمار دنبالکننده در دنیا تبدیل شده، میگوید که تیکتاک را عرصهای برای رقابت نمیبیند.
او میگوید که عضو تیکتاک شده است تا مردم را بخنداند.
لامه در ماه ژوئن ۲۰۲۱ گفته بود ذرهذره پول درمیآورد اما هنوز به رؤیایش که خرید خانهای برای مادرش است، دست نیافته است.
او همچنین گفته بود «شاید در آینده» [به این رؤیایش برسد] و به نظر میرسد این آینده حالا خیلی وقت است که از راه رسیده.
یادداشت زیر بهقلم دنیس راس، مشاور در اندیشکده واشینگتن برای سیاست خاور نزدیک و نماینده سابق آمریکا در خاورمیانه، در نشریه «فارن افرز» منتشر شده است. راس در این یادداشت به راههایی پرداخته که از نظر او برای بازدارندگی ایران به کار آمریکا میآید:
ایران و آمریکا اخیرا مذاکرات غیرمستقیمشان برای احیای توافق هستهای (برجام) را به شکلی مختصر از سر گرفتند اما برخلاف دور پیشین این مذاکرات در وین که ماه مارس آغاز شده بود، میزبان این دور دوحه قطر بود و بسیاری از نمایندگان دیگر کشورها مانند چین، فرانسه، آلمان، روسیه و بریتانیا در آن شرکت نداشتند.
گرچه این مذاکرات بدون رسیدن به نتیجه خاصی پایان یافت، همین که تهران و واشینگتن با این چارچوب جدید [برای گفتوگوها] موافقت کردند، حاکی از تمایل طرفین به احیای این توافق است.
البته دولت جو بایدن بهشدت علاقهمند است توافق هستهای ایران را در جعبهای بگذارد و در آن را ببندد تا واشینگتن از گزینش میان لیستی ناخوشایند از گزینههایی که تهران را از غنیسازی اورانیوم تا نزدیک شدن به حد توان تولید سلاح هستهای بازمیدارد، خلاص شود.
برای ایران، بزرگترین انگیزه رفع تحریمهاست که به تهران اجازه میدهد نفتش را بفروشد و به میلیاردها دلار در حسابهای بلوکه شده، دسترسی پیدا کند.
دولت «بیپول» ایران ناچار به قطع یارانه بر لبنیات، تخممرغ و گندم شده است که انتقادهای عمومی واعتراضاتی را در کشور به دنبال داشته است.
اما با وجود حاصل نشدن پیشرفت در آخرین دور مذاکرات وین، علاقه مشترک تهران و واشینگتن، دستیابی به توافقی احیاشده را تضمین نمیکند. تهران اصرار دارد واشینگتن سپاه پاسداران را از لیست سازمانهای تروریستی خارجی خارج کند. چیزی که بایدن آشکارا قول داده انجام ندهد اما به عقیده نگارنده، رسیدن به توافق به هر حال محتمل است؛ حتی اگر تردید طرفین برای اعطای امتیازات بیشتر، باعث شود تا به دست آمدن این توافق زمان ببرد.
همچنین ممکن است ایران و ایالات متحده هرگز به اختلافاتشان فائق نیایند. یا اینکه تهران فکر کند با تحت فشار قرار دادن هر چه بیشتر واشینگتن با تسریع برنامه هستهایاش، جمع کردن بمبهایی که به غنیسازی ۶۰ درصدی اورانیوم نیاز دارند، آغاز غنیسازی ۹۰ درصدی (درصدی که برای ساخت سلاح هستهای لازم است)، پراکنده کردن انبار تسلیحات و دسترسی ندادن به بازرسان بینالمللی، نگذارد جهان ببیند جمهوری اسلامی چه میکند.
آشکار است که در غیاب دستیابی به یک توافق، ایران به عنوان بخشی از راهبرد مذاکره، به برنامه هستهای خود سرعت خواهد بخشید. آمریکا نیز برای بازدارندگی ایران به راهبرد بهتری نیاز دارد.
حتی اگر هر دو طرف به توافق برسند، دولت بایدن نیاز دارد اقدامات بازدارنده در مقابل جمهوری اسلامی را بهبود بخشد. این از آن روست که وقتی تحریمهای مرتبط با توافق هستهای در سال ۲۰۱۵ برداشته شود، ایران نیاز کمتری به توافق بعدی که دولت بایدن آن را «قدرتمندتر و ماندگارتر» خوانده بود، خواهد داشت.
علاوه بر این، توافقهای کلیدی برجام سال ۲۰۱۵ در سال ۲۰۳۰ به پایان میرسد و این بدان معناست که محدودیت اندازه زیربنایی هستهای ایران، سقف کیفیت سانتریفیوژ و حد غنیسازی اورانیوم برداشته خواهد شد.
به عبارت دیگر، در سال ۲۰۳۰، ایران ممکن است دلایل کمی برای پیشرفت ندادن برنامه هستهای خود تا یک قدمی توانایی دستیابی به سلاح هستهای داشته باشد و آنطور که اسرائیل، عربستان سعودی و مقامهای امارات متحده عربی اشاره میکنند، اگر جمهوری اسلامی میتواند شبهنظامیان نیابتی را با سلاحهای تحریمشده به عراق، لبنان، سوریه و یمن بفرستد، با باز شدن دستش قادر به چه اقداماتی که نخواهد بود!
واشینگتن برای بهبود بازدارندگی ایران در طولانیمدت، باید بهصورت عمومی اعلام کند که تهران با پی گرفتن روند کنونی که در پیش گرفته، چه از دست خواهد داد و از تغییر مسیر چه چیزی عایدش خواهد شد. این به قصد زنده کردن ترس ایران از اقدام نظامی آمریکا، بدون در کنج گیر انداختن تهران، بدون ارائه راه دیپلماتیک برای خروج از آن است.
رهبران ایران اما باید بدانند با اصرار به ادامه مسیر فعلی، خطر از دست دادن تمام زیربنای هستهایشان را که چندین دهه زمان صرف توسعه آن شده است، به جان میخرند.
از سوی دیگر، آنان باید بفهمند تحریمهای گسترده -با محدودیتهای اعمالشده و اثرات هولناک آن بر تجارت با ایران- در صورت رها کردن گزینه سلاح هستهای و توقف فشار بر همسایگان ایران، برداشته میشوند.
آمریکا نباید برای ایران شک و تردیدی باقی بگذارد
دولت دونالد ترامپ در ایجاد راهبرد برای یک بازدارندگی مؤثر، درست عمل نکرد و تا بدینجا، دولت بایدن نیز از انجام این کار درمانده است. کارزار «فشار حداکثری» دونالد ترامپ مانع حمله ایران و نیروهای نیابتیاش به نیروهای آمریکا در عراق و سوریه، نفتکشها در خلیج فارس و دریای عمان و زیربناهای نفتی در عربستان سعودی نشد. حتی کشتن قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس هم جلودار حمله نیروهای نیابتی ایران علیه نیروهای آمریکا نشد؛ گرچه ممکن است جمهوری اسلامی را در کشتن آمریکاییها محتاطتر کرده باشد.
به این ترتیب، رویکرد بایدن هم چندان مؤثرتر از ترامپ نبوده است. دولت بایدن پیشنهاد ایران برای مذاکرات غیرمستقیم را پذیرفت و به چین اجازه داد تا نفت ایران را بدون جریمه بخرد و شبهنظامیان حوثی تحت حمایت ایران را هم از لیست گروههای تروریستی به رسمیت شناختهشده خط زد اما به نظر میرسد در عوض ایران به جای متعادل کردن رویهاش، جسورتر شده باشد.
در طول دوره ریاستجمهوری باراک اوباما و دونالد ترامپ، غنیسازی ۲۰ درصدی اورانیوم -که مرز بین غنیسازی زیاد و کم است- تحریکآمیز محسوب میشد اما حالا ایران بدون هیچگونه عقوبتی، غنیسازی اورانیوم را از ۲۰ درصد گذرانده و به ۶۰ درصد رسانده است. این خود حاکی از آن است که تهران ترس اندکی از پاسخ سخت آمریکا دارد و تا به این جای کار، به نظر میآید این تصور درست باشد.
یک مقام اسرائیلی به نگارنده این مطلب گفت میان برخی مقامهای دولت ایران درباره اینکه آیا غنیسازی ۶۰ درصدی پیش برود یا نه، گفتوگوهایی جریان داشته و برخی از آنها استدلال کردهاند چنین اقدامی احتمال خطر دارد اما آنان که هوادار غنیسازی با چنین درصدی هستند، بیشک اطمینان بیشتری داشتهاند که ایالت متحده به پاسخ قدرتمند علیه ایران متوسل نخواهد شد.
برای بازداشتن ایران از پیش بردن برنامه هستهای و دنبال کردن سیاستهای تخریبکننده در منطقه، واشینگتن نیاز دارد راهبرد یکپارچهتری شامل مسائل سیاسی، اقتصادی، دیپلماتیک، اطلاعات، سایبری و نظامی در پیش بگیرد.
همچنین آمریکا باید نه تنها در خلوت و خفا بلکه در جلوت و آشکارا نیز موضع خود را اعلام کند.
واشینگتن باید به ایران اخطار بدهد و به جامعه بینالملل نیز بگوید انتظار این را داشته باشد اگر آمریکا به سمت سلاح هستهای رفتن ایران را تشخیص دهد، با توسل به تمامی ابزارهای مناسب، پاسخ خواهد داد.
به عنوان بخشی از برجام، ایران متعهد شد که به دنبال دستیابی به سلاح هستهای و توسعه برنامه نظامی خود در این زمینه نباشد. از آنجا که آمریکا آشکارا به جلوگیری از دستیابی ایران به سلاح هستهای متعهد شده است، باید ایران را فارغ از احیا شدن یا نشدن برجام، وادار به تعهدش نگه دارد و بهجای آنکه بگوید «تمام گزینهها روی میز است» -گفتهای آنچنان عادی که دیگر کسی آن را جدی نمیگیرد- باید بگوید که اگر ایران به سمت سلاح هستهای حرکت کند، تمام زیربنای هستهای خود را به خطر میاندازد.
پیش از اعلام این تغییر موضع بهشکل عمومی، دولت بایدن باید در خفا منطق چنین تصمیمی را به متحدان آمریکا توضیح دهد و حمایت آنان را فراهم کند. هنگامی که ایالات متحده با متحدانش در برابر ایران همنظر شد، علی خامنهای، رهبر ایران و دیگر مقامهای ایران خواهند فهمید بهتر است بهای چنین اقداماتی برای جمهوری اسلامی بالاتر نرود.
علاوه بر این، انزوای سیاسی ایران هم مهم است. رهبران ایران کشورشان را مشابه کره شمالی نمیبینند. آنها خود را وارث تمدنی عظیم و نه سلطنتی «تارک دنیا» میبینند.
ترس انداختن بدون گیر انداختن در کنج
از آنجا که رهبران ایران تردید دارند آمریکا برای جلوگیری از پیشرفت هستهای ایران به زور متوسل شود، دولت بایدن نیاز خواهد داشت تا قدمهای بسیاری برای باورپذیر کردن «سیاست اعلامی» خود بردارد.
واشینگتن اول باید به ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا، سنتکام، دستور دهد تا بهتنهایی و با متحدانش در خاورمیانه رزمایش انجام دهد و حملهای هوا به زمین به اهداف را تمرین کند.
دوم اینکه آمریکا باید تمریناتی نظامی داشته باشد که در آن به تجهیزات هوایی اسرائیل سوخترسانی شود چون ایندست مهارتها در حالت حمله اسرائیل به ایران مورد نیاز است.
اما آنچه آمریکا نباید بکند آن کاری است که در ماه می سال ۲۰۲۲ انجام داد: اینکه در یک رزمایش مشترک حملات هوا به زمین، سوخت رساندن به یک هواپیمای نظامی اسرائیلی را تکذیب کرد.
واشینگتن نیاز دارد تا شعله ترس ایران از حمله نظامی آمریکا به این کشور را روشن نگه دارد و کاری کند که مقامهای این کشور در اینکه آمریکا حمله نظامی خواهد کرد یا نه، تردید به دل راه ندهند.
و در آخر اینکه آمریکا باید اعتقاد و اعتماد بیشتری به «سیاست اعلامی» خود ایجاد کند.
ایالات متحده باید کمک نظامی بیشتری به اسرائیل ارائه دهد و همانطور که پیشتر گفته شد، اسرائیل نیز برای تهدید قابل باور و مؤثر تأسیسات زیربنایی هستهای ایران، به توانایی سوخترسانی بهتری نیاز دارد.
در نتیجه دولت بایدن باید به رساندن هواپیمای ترابری سوخترسانی کیسی-۴۶ که فروش آن را به اسرائیل وعده داده و البته آن را در سریعترین زمان ممکن در سال ۲۰۲۴ به این کشور تحویل خواهد داد، سرعت ببخشد.
موافقت احتمالی با تغییر جدول زمانی تحویل این هواپیما در سفر بایدن به اسرائیل در ۱۳ و ۱۴ ژوییه ، به جمهوری اسلامی این پیام را میفرستد که آمریکا حاضر است در حالت پیش آمدن گزینه نظامی و در صورت لزوم، به اسرائیل یاری برساند.
راه دیگر این است که با دادن «نفوذگر مهمات انبوه»، بمب هدایتشونده و سنگرشکن حدودا ۱۴ هزار کیلوگرمی به اسرائیل و فرستادن یک بمبافکن بی-۲ برای حمل آن، پیام مشابهی به ایران بفرستد.
اسرائیل در حال حاضر توان نابودسازی سایت غنیسازی زیرزمینی فردو در ایران را که در یک کوه بنا شده است، ندارد اما نفوذگر مهمات انبوه و بمبافکن بی-۲ میتوانند این وضعیت را تغییر دهند؛ با تأکید بر این نکته که واشینگتن آماده باشد اگر اسرائیل به ایران حمله کرد، در صورت لزوم از این کشور حمایت کند.
البته این به آن معنا نیست که آمریکا از اسرائیل بخواهد به جای این کشور دست به کار شود بلکه این اقدام بیشتر برای آن است که این پیام به ایران فرستاده شود که واشینگتن به تنهایی یا همراه دیگران، میتواند تأسیسات زیربنایی هستهای ایران را -در صورت حرکت این کشور به سوی سلاح هستهای- نابود کند.
رهبران ایران باید چنین حرکتی را برای خود خطرناک ببینند و باور کنند که آمریکا به آنچه میگوید عمل خواهد کرد. آنان باید بفهمند واشینگتن در صورتی که ایران دستیابی به نتیجه دیپلماتیک را ناممکن کند، زمینه را برای حمله نظامی مهیا میکند.
مسأله آمریکا با جمهوری اسلامی تنها برجام نیست
واشینگتن اما نباید تنها به تمرکز بر برنامه هستهای ایران اکتفا کند بلکه باید راهبردی برای مقابله با «رفتارهای بیثباتکننده تهران در منطقه» داشته باشد و از رسیدن سلاحهای این کشور به نیروهای نیابتیاش جلوگیری کند.
دفاع آمریکا، متحدان و شرکایش در منطقه، باید بهویژه در برابر حملات پهپادی، شلیک موشکهای کروز و بالستیک نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی مستحکم شود.
برای رسیدن به چنین هدفی، ستاد فرماندهی مرکزی آمریکا میتواند سیستم دفاعی هشدار اولیه، پهپادی، سایبری و موشکی شرکای منطقهای آمریکا را در صورت موافقت آنها، یکپارچه کند.
در زمانی که بسیاری از کشورهای دوست ایالات متحده در خاورمیانه از پا پس کشیدن این کشور از منطقه نگران هستند، یکپارچگی امنیتی یکی از راههای اطمینان دادن به آنان و محکم کردن جای پای واشینگتن در منطقه است و فایده آن، نه تنها تقسیم بار دفاع از منطقه، بلکه افزایش دادن ارزش داراییهای تسلیحاتی موجود در هر کشور منطقه است.
اگر سلاحهایی که آمریکا تاکنون تدارک دیده است بتواند بهطور مؤثری جمع و به کار گرفته شود، لازم نیست واشینگتن دفاع موشکی اضافهای برای شرکایش تدارک ببیند چون ارزش تجمیع این اسلحهها واقعا بیشتر از بهای تکتک آنهاست.
دولت بایدن همین حالا هم در حال کار بر روی توسعه معماری امنیتی یکپارچه دفاع هوایی و موشکی در خاورمیانه است.
در نهایت خاورمیانه باید آماده باشد تا به حملههای گروههای نیابتی ایران به نیروهای آمریکا در عراق و سوریه با شدت بیشتری پاسخ دهد.
مقر نیروهای آمریکایی تاکنون بیش از ۴۰ بار مورد حمله قرار گرفته است اما پاسخ محکم آمریکا تنها دو بار بوده است. پاسخ واشینگتن باید غیرقابل پیشبینی باشد و این پیام را برای رهبران ایران بفرستد که بر خلاف تصوراتشان، آمریکا مایل است تا در برابر آنان به زور متوسل شود و شاید بهتر باشد از شیوههای اسرائیل استفاده شود: در طول شب به اهداف جمهوری اسلامی و نه نیروهای نیابتی، حملهور شود و مسئولیت آن را نیز بر عهده نگیرد.
آمریکا نباید ایران را در موقعیتی قرار دهد که یا ناچار به واکنش شود یا آبرویش برود اما باید روشن کند که دیگر با حملات ایران مدارا نخواهد کرد.
هدف «راهبرد اعلامی» آمریکا باید تثبیت بازدارندگی باشد. هر چه رهبران ایران بهتر بفهمند که چه از دست خواهند داد، بیشتر به دنبال راه جایگزین دیپلماتیک خواهند گشت. البته که آمریکا نیز باید روشن کند از این راههای جایگزین چه نفعی عاید ایران خواهد شد.
اگر ایران خواهان توافقی طولانیتر و مستحکمتر است، چنین چیزی میتواند رفع بیشتر تحریمها باشد. توافق «هر چه بیشتر و بیشتر» از این دست، ممکن است شدنی باشد اما تنها در صورتی که رهبران ایران واقعا از اینکه بدون توافق چه بر سرشان خواهد آمد، نگران باشند.
عجیب است که زنده کردن ترس ایران از ایالات متحده تنها راه اجتناب از جنگ و محدود کردن تهدید ایران در منطقه به نظر میرسد. راهی که ممکن است نتیجه دیپلماتیک قابل قبولی برای برنامه هستهای ایران حاصل کند.
پس از ۵۰ سال، خانواده رابرتسون روایت جان به بردنشان از سفری مرگبار بر روی آبهای خروشان را از نو روایت کردند. این ماجرا شبیه به داستان تخیلی یک رمان ماجراجویانه کلاسیک است اما واقعیت دارد.
داستان عجیب و غریب این خانواده اهل استفوردشر بریتانیا، در دهه ۱۹۷۰ و هنگامی شروع شد که آنان سفرشان را به دور دنیا آغاز کردند.
سفری که در آن، پس از حمله دستهای نهنگ قاتل به قایقشان در اقیانوس آرام و از دست دادن آن، با نوشیدن خون لاکپشت دریایی نجات پیدا کردند.
خانواده رابرتسون ۳۸ روز بر روی آب و در یک قایق نجات کوچک سر کرد تا جان به در برد.
داستان نجات این خانواده در آن زمان سرخط خبرهای جهان بود.
سال ۱۹۷۰، دوگال رابرتسون، یک کارمند بازنشسته نیروی دریایی که به دامداری مشغول بود، همراه لین، همسرش، پسر ۱۸ سالهاش داگلاس، دختر ۱۷ سالهاش آن و پسران دوقلوی ۹سالهاش نیل و سندی، راهی سفر دریا شد.
سفری برای تمام عمر
داگلاس، بزرگترین پسر خانواده که اکنون ۶۸ ساله است و در لندن، پایتخت بریتانیا زندگی میکند، میگوید که خانواده او بسیار منزوی بود. به همین دلیل پدر او فکر کرد برای از بین بردن این انزوا، فرزندانش را به سفر دور دنیا در قایق ببرد و زندگی را در «دانشگاه زندگی» با آنان یاد دهد.
روز ۲۷ ژانویه ۱۹۷۱، خانواده رابرتسون سفرشان را از شهر بندری فالموث در کورنوال، شهری در جنوب غرب بریتانیا، سوار بر «لوسِت»، قایق چوبی دودکله ۱۳ متری، آغاز کردند. آنها لوست را با پول فروش مزرعهشان خریده بودند.
داگلاس میگوید که میزان تمرین پدرش برای چنین سفری صفر بود و پیش از آغاز سفر به دور دنیا، هیچ تمرینی نداشتند.
حدود یک سالونیم پس از به راه افتادن لوست از فالموث، شناور بودن آن در اقیانوس اطلس و لنگر انداختنش در بسیاری از بنادر کارائیب بود که آن اتفاق عجیب و مهیب رخ داد: دستهای نهنگ در اقیانوس آرام در نزدیکی مجمعالجزایر گالاپاگوس، بخشی از اکوادور، به قایق آنها حمله برد.
داگلاس میگوید: «قایق تکانتکان میخورد و احتمالا "تهدیرک" کشتی ترک خورده بود چون صدای خرد شدن چوب به گوش میرسید. چیزی شبیه صدای شکستن تنه درخت هنگامی که دو نیم میشود.»
به گفته داگلاس، او ناگهان صدای "شلپ شلوپ" بلندی در پشت سر خود شنیده و هنگامی که سر برگردانده، سه نهنگ قاتل را دیده که قایق را دنبال میکردهاند.
گرچه نهنگهای قاتل تهدیدی برای انسانها به شمار نمیروند، اما داگلاس نوجوان فکر کرده که بهزودی یک لقمه چپ خواهد شد.
اعضای خانواده همراه رابین ویلیامز، یک مسافر بینراهی که او هم سوار قایق آنها بوده، با شتاب از لوست بیرون پریدهاند و داخل یک قایق نجات بادی و یک قایق نجات لاستیکی جهیدهاند.
ایده دوگال رابرتسون این بود که قایق نجات را تا مرکز اقیانوس آرام براند و سپس با موج مخالف به سمت آمریکا بازگردد.
اعضای خانواده و ویلیامز چندین قوطی آب آشامیدنی و کمی جیره غذایی در قایق نجات داشتند: لوبیای خشک، بیسکویت، پیاز و میوه که برای شش روزشان کفاف داد. آنها پس از آن در قوطیها آب باران جمع کردند، لاکپشت و ماهی شکار کردند و خوردند.
داگلاس میگوید لاکپشت خوراک اصلی آنها بود که خون آن را مینوشیدند و گوشت آن را خشک و انبار میکردند.
غذای خانواده در عرض چند روز از غذایی معمولی، به هر آن چیزی بدل شد که میتوانستند از دریا بگیرند؛ لاکپشت دریایی، ماهی و ... و البته همه را خام میخورند. مایعاتی هم که مینوشیدند آب باران و خون لاکپشت بود که پس از بریدن گلوی حیوان، پیالهای را پر میکردند و آن را دست به دست میگرداندند تا همه از آن بنوشند.
داگلاس میگوید که آنها چربی لاکپشت را در آفتاب آب میکردهاند تا روغن درست کنند. سپس آن را به پوستشان میمالیدند و از آن مینوشیدند تا گرم نگهشان دارد.
قایق بادی خانواده رابرتسون پس از ۱۶ روز، دیگر قابلاستفاده نبود. پس هر شش نفر در قایق نجات ۳ متری به نام «اِدنامِر» تنگ هم جمع شدند و به نوبت در قسمت خشک قایق نشستند.
ادنامر حالا در موزه ملی دریانوردی شهر فالموث جا خوش کرده است. خانواده رابرتسون ادنامر را در سال ۲۰۰۸ به این موزه اهدا کرد.
ژوییه سال ۲۰۲۲ و پس از نیم قرن، خانواده رابرتسون از موزه ملی دریانوردی فالموث دیدار کرد تا تجربه باورنکردنی از سر گذرانده را به خاطر بیاورد.
توکا مارو ۲، فرشته نجات ژاپنی
روز ۲۳ ژوییه و ۳۸ روز پس از سرگردانی بر روی آب، قایق ماهیگیری ژاپنی «توکا مارو ۲»، قایق نجات خانواده رابرتسون را دید و به کمکشان آمد.
داگلاس میگوید که وقتی «توکا مارو ۲» را دیدیم باور نمیکردیم برای نجات ما توقف کند اما کشتی دو بار تغییر مسیر داد و سپس به سمت ما آمد.
داگلاس میگوید هرگز لحظهای را که طناب کشتی ژاپنی بر روی ادنامر پرتاب شد از یاد نمیبرد: «طناب کثیف بود و من انگشتانم را در حالی دور آن حلقه کردم که میدانستم این طناب، پل من برای گذر به دنیایی دیگر است.»
توکا مارو ۲، خانواده رابرتسون را بالا کشید و ناگهان رنج تمام شد و آنها به اوج شادی دست یافتند که دستیابی به آن پیشتر هرگز برایشان ممکن نبود.
داگلاس در توصیف آن احساس میگوید: «قلهای بود که فقط وقتی کسی زندگیتان را به شما بازمیگرداند، احساس فتحش را دارید.»
دوگال رابرتسون پیش از درگذشت بر اثر سرطان در سال ۱۹۹۲، یک کتاب درباره ماجراجوییهای خانواده در آن اتفاق نوشت که نام آن را «از دریای وحشی نجات بیاب» گذاشت. یک فیلم هم بر اساس این کتاب ساخته شد.
دوگال سود حاصل از فروش کتابش را صرف خرید قایقی دیگر کرد و برای زندگی به کشورهای حوزه دریای مدیترانه رفت. اما لین، همسرش، به حرفه دامداری برگشت.
داگلاس، پسر خانواده، به نیروی دریایی پیوست و بعدها حسابدار شد. او نیز در کتابی با نام «واپسین سفر لوسِت»، آنچه را بر خانواده رابرتسون گذشت، روایت کرد.
او میگوید که حتی در صعبترین لحظات آن سفر، از اینکه به آن سفر رفته، پشیمان نشده است: «به گونهای خندهدار بود که زندگی، با بقا یافتن و پاداش دیدن منظره طلوع و غروبی دیگر، ارزشمندی خاص خودش را یافته بود.»
داگلاس میگوید که زندگی خانواده رابرتسون به زندگی حیات وحش در داخل جنگل شبیه بوده و یک روز بیشتر زنده ماندن، تنها هدف آنها بوده است.
خانواده رابرتسون پنج هفته و نیم برای بقا کوشیدند، در مقابل طوفانها سینه سپر کردند و بیآبی و گرسنگی شدید را به جان خریدند در حالی که میدانستند ممکن است هرگز کسی برای نجاتشان پیدا نشود.
داگلاس با تشبیه زندگی به تجربه باورنکردنی خانواده رابرتسون میگوید که زندگی دل به دریا زدن است و آنچه از سر خانواده رابرتسون گذشت، در زندگی عادی هر فردی صادق است: «هرگز نباید از تلاش دست کشید و باید با هر مشکلی دست و پنجه نرم کرد و امید داشت چون تا زمانی که زندگی جریان دارد، امید هم وجود دارد.»
داگلاس میگوید که انتهای سفر خانواده رابرتسون هم خوش از آب درآمد: «هیچکس جانش را از دست نداد و اعضای خانواده کنار هم به خانه برگشتند.»
او میگوید درست است که لوست و تمام پولشان را از دست دادند و حتی یک پاپاسی هم نداشتند اما همه چیز را از نو بنا کردند چون انسان میتواند همه چیز را دوباره از نو بسازد.
عجیب است اما مانند دیگر مسائل مرتبط با تساوی جنسیتی، جایگاه مردان در ارتباط با سقط جنین به ندرت مورد بحث و گفتوگو قرار میگیرد.
از جهاتی، دلیل موجهی برای چنین چیزی وجود دارد: سقط جنین مسألهای مرتبط با سلامت زنان (و البته افراد تراجنسیتی و غیرباینری است که رحم دارند) و مرتبط با این است که آنان حق داشته باشند برای آنچه در و برای بدنشان اتفاق میافتد، تصمیم بگیرند.
میتوان گفت مورد تهدید قرار گرفتن حق سقط جنین در بسیاری کشورها به رغم تمامی پیشرفتها در حوزه دانش پزشکی و امکانات در دست در قرن ۲۱، ناشی از تمایل جوامع پدرسالار به اعمال کنترل بر آزادی زنان است و احساس ناامنی ریشهدار درباره فرآیندهای مرتبط با باروری که مردان سلطهای بر روند آن ندارند.
سیاست در سطح جهان همچنان عرصهای بسیار مردانه است و بنابراین اغلب مردان در موضع قدرت قرار دارند. به این ترتیب آنان برای کاهش اختیار زنان بر بدنشان رأی صادر میکنند. تصاویر مردان قانونگذاری که قوانین مرتبط با ممنوعیت سقط جنین را امضا میکنند، خود گویای این ماجراست.
افرادی که در تظاهرات جنبش مخالفت با سقط جنین شرکت میکنند، مانند آنها که بیرون درمانگاهها پلاکاردهایی شامل تصاویر و پیامهایی درباره جنین مرده به دست میگیرند و با این کار بیماران و کارکنان بهداشت و درمان را مرعوب میکنند هم اغلب مرد هستند.
البته مثالهایی از اینکه مردان سیاستمدار رأی به پیشرفت حقوق سقط جنین داده باشند نیز وجود دارد. در سال ۱۹۶۷ در بریتانیا و زمانی که ۹۶ درصد نمایندگان مجلس مرد بودند، سقط جنین قانونی اعلام شد.
زن و مرد هر دو از آزادی باروری نفع میبرند
بارداری بهندرت بدون حضور مردان (یا بهطور دقیقتر مردان همسوجنس) روی میدهد و اینکه نقش مردان در مباحث مرتبط با سقط جنین اینچنین کم مطرح میشود جالب توجه است تا جایی که گاهی انگار زنان خودبهخود باردار میشوند.
هنجار معمول دیرپا در روابط زن و مرد دگرجنسگرا، مسئولیت مدیریت روزانه پیشگیری از بارداری و دیگر ابعاد سلامت جنسی و باروری را بهگونهای نامتوازن بر عهده زن قرار میدهد. این در حالی است که سکس به عنوان چیزی که مرد برای آن پیشقدم میشود و برای لذت مرد است، جلوه داده میشود.
این است که میزان درگیر کردن مردان و پسران در مباحثات مرتبط با سکس، روابط و نقش آنها در بهداشت جنسی و تولید مثل خود و شریکشان، حتی نزدیک به کافی هم نیست.
پسران همچنان آموزش اندکی درباره بهداشت باروی زنان همچون عادت ماهانه میبینند. کمبود در این زمینه گاهی در گفتوگوهای مربوط به سقط جنین و زمانی که قانونگذاران مرد از دانش پایه درباره تولید مثل زنان بیبهرهاند خود را نشان میدهد.
در بریتانیا طی سالهای اخیر آمار وازکتومی، عمل جراحی در مردان که با بیهوشی موضعی برای پیشگیری از بارداری انجام میشود، رو به کاهش بوده است؛ در حالی که وازکتومی عملی نسبتا آسان است.
در نتیجه، یک گام مهم رو به جلو برای مردان این است که بدانند از حقوق زنان برای سقط جنین چه مزایا و بردهایی برای آنها حاصل میشود. مثلا در بریتانیا ۴۵ درصد بارداریها ناخواسته است و مردان بیشماری که قصد و آمادگی پدر شدن نداشتهاند، برای آنکه شریک جنسیشان توانسته سقط جنین داشته باشد، توانستهاند آزادانهتر زندگی کنند و کارنامه کاری پربارتری داشته باشند.
با آزادی برای داشتن فرزند تنها در زمانی که افراد آمادگی آن را دارند، یک مرد احتمالا میتواند دفعات بسیار بیشتری نسبت به یک زن از والد شدن ناخواسته در طی زندگیاش اجتناب کند؛ حتی اگر خود لزوما از چنین امتیازی آگاه نباشد.
در بریتانیا ۸۶ درصد مردم، از جمله مردان، با سقط جنین موافق هستند و از حقوق مرتبط با سقط جنین حمایت میکنند. اغلب مردم ایالات متحده هم با داشتن این حقوق موافقاند؛ حال آنکه ممکن است چنین چیزی آشکار نباشد، چون اغلب مردان، به جز اقلیتی که صدای مخالفتشان را بلند میکنند، سکوت میکنند.
اما مسائل سلامت جنسی و باروری مربوط به مردان و مسئولیت آنان نیز هست. نفع صحبت کردن بیپرده و صادقانه درباره این مسائل با دوستان و فرزندان پسر، پیوستن به فراخوانها برای ایجاد تغییرات اجتماعی و همینطور اندیشیدن به اعمال مرتبط با خود فرد، عاید همه خواهد شد.
فراهم کردن امکان گفتوگو
تصمیمگیری برای سقط جنین سخت است و میتواند به طیفی از احساسات پیچیده بینجامد که روبهرو شدن با آنها ممکن است در غیاب گفتوگو درباره چگونگی مدیریت چنین احساساتی، دشوار باشد.
البته که مردان باید به یاد داشته باشند نباید سعی کنند کنترل چنین گفتوگوهایی را نیز در دست بگیرند و آن را موضوعی تنها از آن خود کنند. مردان با تحمیل خواسته یا اجبار به تولید مثل -که از نمونههای معمول خشونت خانگی به شمار میرود- تأثیر بیش از حد بر بارداری دارند.
فهم این نکته لازم است که این گفتوگوها در درجه اول و پیش از هر چیز برای حمایت از زنان به منظور داشتن حق بر بدنشان است و گوش دادن بسیار بیشتر به نیازها و تجربیات آنان، ضروری است.
تصمیم به سقط جنین در زندگی بسیاری از مردان نیز مفید واقع شده است و شاید پاسداری بهتر از چنین حقی از حقوق بنیادین بشر، تنها در گرو اذعان بیشتر به این نکته باشد که مردان نیز از سقط جنین سود و بهره میبرند.
به گزارش جروزلمپست، پیشرفت در روابط میان اسرائیل و عربستان سعودی مایه نگرانی جمهوری اسلامی شده است. یکی از نشانههای آن هم پرداختن بسیار به سفر پیش روی جو بایدن، رئیسجمهوری آمریکا به خاورمیانه در رسانههای داخلی و تلاش تهران برای بهبود روابط با ریاض، با میانجیگری بغداد است.
در همین راستا ایران پذیرای مصطفی الکاظمی، نخست وزیر عراق بود و روابط مساعد با ترکیه را هم پس از بهبود روابط ترکیه و اسرائیل، از سر گرفت.
جمهوری اسلامی همچنین شاهد سفر محمد بن سلمان، ولیعهد عربستان سعودی به ترکیه بود که این هم نشانهای دیگر از مسیر پر پیچ و خم دیپلماتیک پیشروی تهران است.
علاوه بر گزارش جروزلم پست، گزارشهای اخیر وال استریت ژورنال نیز حاکی از تلاش واشینگتن برای گفتوگو درباره دفاع، با اسرائیل و برخی دیگر از کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس است. چنین مکالماتی تهدید پهپادی و موشکی ایران را نیز در بر میگیرد.
گفتوگوی آمریکا با عربستان سعودی، قطر و دیگر کشورهایی که اسرائیل رابطهای رسمی با آنها ندارد، در جهت تلاش برای عادیسازی روابط اسرائیل با آنهاست.
عربستان سعودی پیشتر حمایت خود را از توافق صلح اسرائیل با برخی کشورهای عربی موسوم به پیمان ابراهیم اعلام کرده است اما ریاض هنوز رسما با اسرائیل رابطه دیپلماتیک ندارد.
همزمان با اعلام سفر بایدن به خاورمیانه ، بنی گنتس، وزیر دفاع اسرائیل اعلام کرد این کشور و کشورهای عربی که در نگرانی از تهدیدهای جمهوری اسلامی وجه اشتراک دارند، باید تواناییهای نظامی خود را با حمایت واشینگتن تقویت کنند.
گنتس گفت که «مواجهه با جنگطلبی ایران» باید از سطح همکاری فراتر رود و «ایجاد نیروی منطقهای»، به رهبری و تقویت آمریکا نیاز دارد.
چشم جمهوری اسلامی خیره به آمریکا
به گزارش جروزلم پست با تکیه بر رسانههای داخلی ایران، مسأله سفر بایدن به خاورمیانه برای جمهوری اسلامی پراهمیت است. تهران میداند که آمریکا به کمک عربستان سعودی برای سامان دادن به بازار انرژی در ایالات متحده و به ویژه مهار قیمت نفت نیازمند است اما یکی از اهداف اصلی سفر بایدن به خاورمیانه از منظر جمهوری اسلامی تلاش برای عادیسازی روابط اسرائیل و عربستان سعودی است.
رسانهها پیشتر گزارش داده بودند موضوع میانجیگری آمریکا برای عادیسازی روابط میان عربستان سعودی و اسرائیل، یکی از محورهای سفر بایدن به خاورمیانه خواهد بود.
جروزلم پست اما تأکید دارد که سفر بایدن تنها به تلاش برای عادیسازی رابطه اسرائیل با عربستان سعودی محدود نیست و بایدن با این سفر به دنبال تحکیم روابط واشینگتن با ریاض است.
سفارت عربستان سعودی در واشینگتن پس از اعلام برنامه سفر بایدن نوشت این سفر «مشارکت تاریخی و استراتژیک» میان ریاض و واشینگتن را تقویت خواهد کرد.
برنامه سفر بایدن چیست؟
بنا بر اعلام کاخ سفید، جو بایدن روزهای ۱۳ تا ۱۶ ژوییه (۲۲ تا ۲۵ تیر)، به اسرائیل، کرانه باختری رود اردن و عربستان سعودی سفر میکند.
رئیسجمهوری آمریکا در کرانه باختری رود اردن با محمود عباس، رهبر تشکیلات خودگردان فلسطین ملاقات خواهد کرد.
بنا بر اعلام کاخ سفید، بایدن پس از دیدار از اسرائیل به عربستان سعودی خواهد رفت که اکنون ریاست دورهای شورای همکاری اقتصادی خلیج فارس را بر عهده دارد. او در نشست این شورا شرکت میکند.
دیگر شرکتکنندگان این نشست رهبران امارات متحده عربی، بحرین، عمان، کویت، قطر، مصر، اردن و عراق خواهند بود.
سفر بایدن به جده شامل یک پرواز مستقیم «تاریخی» از اسرائیل به عربستان سعودی خواهد بود.
نظرات و انتقادات
وبسایت «میدل ایست مانیتور»، سازمان پایش رسانهها در زمینه مسائل خاورمیانه، با تکیه بر مصاحبه چند تحلیلگر سیاسی با خبرگزاری فلسطینی صفا، سفر بایدن به خاورمیانه را شامل دو هدف جدی خواند.
احمد رفیق عوض و حسام الدجنی، دو تحلیلگر فلسطینی، هدف بایدن از سفر به خاورمیانه را مهار افول اقتصادی در نتیجه جنگ اوکراین و محدود کردن تهدید جمهوری اسلامی از طریق ایجاد یک اتحاد با اسرائیل و کشورهای عربی دانستند.
رفیق عوض یکی از دلایل اصلی سفر بایدن را پایان دادن به کمبود حاملهای انرژی به ویژه در بازارهای آمریکا، از طریق ترغیب کشورهای عربی به افزایش تولید نفت و جلوگیری از شکل گرفتن اتحاد این کشورها با روسیه دانست.
بنا بر گفته عوض، مسأله فلسطین در اهداف سفر بایدن به خاورمیانه جای نمیگیرد.
به گفته او، بایدن تنها رئیسجمهوری آمریکاست که برنامهای برای حل مناقشه بین فلسطین و اسرائیل ندارد: «آمریکا در بحبوحه مشکلاتش با روسیه و چین علاقهای ندارد به مسأله فلسطین بپردازد.»
عوض تأکید کرد که اسرائیل از سفر بایدن بیشترین سود را خواهد برد.
بروس ریدل، تحلیلگر آمریکایی اندیشکده بروکینگز ایالات متحده هم با اشاره به اینکه بایدن در ابتدای دوره ریاستجمهوریاش پایان دادن به جنگ یمن را اولویت خوانده بود، گفت سفر بایدن به عربستان سعودی میتواند فرصتی برای پایان دادن به جنگ یمن باشد.
او گفت: «بایدن باید به ملک سلمان، پادشاه عربستان سعودی و محمد بن سلمان، ولیعهد، برای رفع انسداد کامل در شمال یمن و دائمی کردن آتشبس موقت در یمن اصرار بورزد.»
تصمیم بایدن برای سفر به اسرائیل و عربستان سعودی اما با انتقادهایی روبهرو شده است.
به گزارش گاردین، یکی از پررنگترین انتقادها به تصمیم بایدن برای سفر به اسرائیل به دلیل مرگ شیرین ابوعاقله، خبرنگار فلسطینی-آمریکایی است. ابوعاقله اخیرا در اردوگاه جنین گلوله خورد و جان سپرد. بنا بر گزارش دفتر حقوق بشر سازمان ملل، او به ضرب گلوله نیروهای اسرائیلی کشته شد.
انتقاد دیگر به سفر بایدن به عربستان سعودی مرتبط با مسأله قتل جمال خاشقچی، روزنامهنگار سعودی است که در سال ۲۰۱۸ در کنسولگری عربستان سعودی در استانبول به قتل رسید.
دولت بایدن پیشتر نقش محمد بن سلمان را در عملیات قتل خاشقچی تأیید کرده بود.
بایدن اما در سفر پیش رو با محمد بن سلمان هم دیدار خواهد داشت.
به گزارش گاردین، با وجود برنامه هستهای ایران و گسترش حضور چین در خاورمیانه، آمریکا دریافته است روابط نامطلوب با عربستان سعودی به نفع این کشور نیست.
سفر بایدن اولین سفر او در مقام رئیسجمهوری ایالات متحده آمریکا به خاورمیانه است.
مردم از خود میپرسند چگونه چنین حملههای خشن و عاری از هر گونه احساسی، میتواند حتی یک بار اتفاق بیفتد؛ چه رسد به اینکه بهدفعات روی دهد و اینکه آیا راهی برای جلوگیری از وقوع آنها وجود دارد یا نه.
یک پاسخ ساده به چنین پرسشی، منحرف کردن بحث با وسط کشیدن پای بیماری روانی به عنوان علت این تیراندازیهای جمعی است. با چنین پاسخ حاضر و آمادهای که جوابی سطحی است و نتیجهاش همان توصیه به بهبود سلامت روان، این مشکل به حاشیه رانده میشود. چنین پاسخ سهلانگارانهای همچنین بار را از دوش اکثریت جامعه برای پرداختن به مشکل تباهکننده تیراندازی جمعی برمیدارد؛ هماندست تیراندازیهایی که بین سال ۲۰۰۹ تا ۲۰۲۰ تنها در ایالات متحده، جان دستکم هزار و ۳۶۳ نفر را گرفته است.
اما پژوهشگرانی که در حوزه تروریسم و تیراندازی جمعی تحقیق میکنند مدتهاست رابطه علی و معلولی بین گرفتن جان قربانیان بیگناه با مشکلات سلامت روان را رد کردهاند. همه ۴۰ هزار جنگجوی خارجیای که به داعش پیوستند تا بکشند و کشته شوند، مشکل روانی نداشتند و تمام تیراندازان به جمع که در ۱۹ هفته نخست سال ۲۰۲۲ حدود ۲۰۰ حمله، تنها در خاک آمریکا انجام دادند نیز بیبهره از سلامت روان نبودند.
مسأله تیراندازی جمعی قطعا ابعاد روانی و روانشناختی دارد اما بیماری و مرض نیست. دلیل رخداد چنین مواردی از میل جمعی انسانها به اهمیت و احترام سرچشمه میگیرد که میتوان گفت مادر تمام انگیزهها در رفتارهای اجتماعی است.
چنین انگیزهای در انسان و پیامدهای دیرپای آن، جای پژوهش بسیار دارد. چنین میلی نیروی محرکه بسیار مهمی در امور انسانی است و همان نیرویی است که سیر تاریخ جهان را شکل میدهد، سرنوشت ملتها را رقم میزند و در وقوع حوادث غمانگیزی همچون تیراندازی جمعی نیز نقش مهمی ایفا میکند.
جستن نام به قیمت جان دیگران
تمایل به جستن اهمیت و احترام، پیش از آنکه موجب بروز رفتاری در فرد شود، باید ابتدا در وجود او بیدار شود.
پس از فقدانی عظیم که حقارت و شکست را به دنبال داشته باشد، میلی برای رفتن در پی اهمیت و احترام در فرد ایجاد میشود. هنگامی که انسان به چنان از دست دادنی دچار میشود، عاجزانه در طلب به دست آوردن دوباره اهمیت و احترام میرود. این اهمیت طلبیدن، همچنین میتواند با فراهم آمدن فرصتی برای بُردی پایدار در وجود فرد پدید آید؛ مثلا اینکه بتواند با رفتاری به قهرمان، شهید یا یک سوپراستار تبدیل شود.
زمان بروز شدید این احساسات در دوره نوجوانی، بزنگاه عبور از کودکی به بزرگسالی است. دورهای که در چنگ هورمونهای فزاینده، احساسات سرکش و تردید درباره ارزش فردی که مثل خوره به جان نوجوان میافتد، اسیر است.
بسیاری از تیراندازیهای جمعی در مدرسهها بهدست تیراندازهای نوجوان بین سنین ۱۱ تا ۱۷ سال اتفاق میافتد. (معدل سنی تیراندازهای جمعی ۳۳/۲ است.)
البته که نه سن و نه طلب اهمیت و احترام هیچکدام به تنهایی قادر به توضیح علت رخ دادن تیراندازهای جمعی نیستند و اغلب نوجوانان نیز بدون توسل به کشت و کشتارهای خشن از ایام نوجوانیشان گذر میکنند. پس بر سر آنانی که مثل اکثریت نیستند و دست به ماشه میبرند چه آمده است؟
میانبر زدن در طلب شکوه و شهرت
تحقیق پژوهشگران در این زمینه نشان میدهد یک عامل اساسی در تبدیل فرد به یک «تیرانداز به جمع»، روایتی است که به او وعده «اهمیت یافتن» میدهد. در حقیقت داستانی که این افراد خودشان به خورد خودشان میدهند و آن را پذیرا میشوند. چنین داستانی قدرت قانعکننده بودن خود را از حمایت شبکه اجتماعی فرد (گروهی که او به دنبال تأیید گرفتن از آنان است) میگیرد.
روایت معمولی که بسیاری از انسانهای در جستوجوی اهمیت و ارزش به دنبال آن میروند، از مسیر سختکوشی، دستاوردهای قابل توجه و خدمات اجتماعی میگذرد اما روایتهای جایگزین دیگری وجود دارند که در آنها راه میانبر وسوسهبرانگیز برای رسیدن به شکوه و شهرت، به فرد چشمک میزند. همان روایت خودساخته که موجب میشود «قهرمان» شجاع، در راه رسیدن به «آرمان»، همه را قربانی کند.
درک روانشناختی تیراندازی جمعی اولویت دارد
تمایل به خشونت به عنوان راهی برای اهمیت یافتن، مشکل مقابله با بروز آن در اماکن عمومی را به شکل خاصی دشوار و جلوگیری از آن با توسل به راهحلهای سریع را غیرمحتمل میسازد.
برای غلبه بر چنین رویدادهایی، اول باید بعد روانشناختی را درک کرد که محرکه آن است. این امر نیازمند آن است که والدین، وحشتی را که ممکن است از احساس بیاهمیتی دامنگیر کودکانشان شده باشد درک کنند و از میل آنان به اینکه ارزشمندی خود را اثبات کنند و همچنین از ترکیبی از نیازهای انسانی، روایاتی که فرد پذیرا میشود و شبکههایی از عوامل که میتواند به قتل بینجامد، آگاه باشند.
این امر همچنین نیازمند آن است که مؤسسههای آموزشی و اجتماعات به نوجوانان راههای جایگزین خشونت را بیاموزند تا عطش آنان را برای «اهمیت داشتن»، فرو بنشانند.
مسأله دیگر توجه به عدالت اجتماعی و نابرابریهای اقتصادی است که به میلیونها نفر احساس مورد بیاحترامی قرار گرفتن و به حال خود رها شدن میدهد.
از سوی دیگر مقابله با خشونتهایی همچون تیراندازیهای جمعی، رویارویی جدی با روایتهای نفرتپراکنانه و اهریمن پنداشتن دیگری را میطلبد.
شکی نیست که روبهرو شدن با چنین چالشهایی کار دشواری است و به تلاش تمام گروههای اجتماعی نیاز دارد. اگر جامعه دست روی دست بگذارد و بیتفاوت بنشیند، قتل پایان نمییابد.
تیراندازیهای جمعی اخیر خود یادآور آن است که شر همواره میتواند اتفاق بیفتد و چشم بستن به روی آن، به بهای رنج خود اجتماع تمام میشود.